اجتماعي تحولات و فرهنگ
زيادي تعريفهاي فرهنگ از.است جامعه هر شكلدهنده عنصر اصليترين فرهنگ:اشاره
مسائل از يكي.است پرداخته آن به خاص ديدگاهي از تعريفها اين از يك هر.است شده ارائه
.است اجتماعي تحولات با آن تعامل نحوه و فرهنگ پيوند فرهنگ ، جامعهشناسي حوزه در مهم
دگرگونيهاي نقش نيز و مقوله اين از جامعهشناسان تعريفهاي به دارد نگاهي زير مطلب
:ميخوانيم هم با كه اجتماعي ساختار صورتدهي در فرهنگي
انديشه و فرهنگ گروه
شده دانسته "مردم از گروهي زندگي شيوه و افكار هنر ، " معناي به فرهنگ آكسفورد لغتنامه در
نظر اتفاق و بوده برخوردار پيچيدگي از اجتماعي علوم حوزه در فرهنگ مفهوم امااست
به مبادرت داشته ، كه برداشتي براساس صاحبنظري هر و ندارد وجود زمينه اين در چنداني
.است نموده جداگانهاي تعريف ارائه
يكي تاريخ كه گفت بايد است ، داشته تاكيد ويليامز ريموند كه همانطور فرهنگ مورد در
اين ارجاع حوزه كه چند هراست گذاشته ارث برايمان را كلمات پيچيدهترين سه يا دو از
.است گسترده بارزي طرز به كلمه
دلالت بسيار و مختلف پديدههاي بر كه نيست دليل اين به تنها فرهنگ كلمه پيچيدگي
سياسي و فلسفي جدي مباحث محل خود ، پيدايش تاريخ طول در فرهنگ كه است بلكهاين دارد
.است بوده
در بار نخستين انسانشناسي ، و مردمشناسي دانش در ،(فرهنگ) اصطلاح اين علمي مفهوم
كه "ابتدايي فرهنگ" نام به خود تاليف در را آن تايلور ادوارد و رفته كار به انگلستان
انسانشناسان بيشتر را مفهوم اين پس آن از.است كرده توصيف شده ، منتشر سال 1871 در
و است فني اصطلاح يك فرهنگ لغت آنان نظر به.بردهاند كار به خود تاليفات در آمريكايي
را آنچه يعني ،"كلي طور به انسان اجتماعي محيط" يا "قومي زندگي خاص شيوه":از است عبارت
.است آورده بوجود غيرمادي يا مادي نظر از انسان كه
از مجموعهاي فرهنگ:كردهاند تعريف گونه اين را فرهنگ پرن ، و پانوف
است غيره و اجتماعي مذهبي ، ،(شعاير)آييني اقتصادي ، فني ، رفتارهاي و (شناختها)آگاهيها
.ندارد وجود فرهنگ بدون انسان.ميكند مشخص را معيني انساني جامعه يك كه
تعبيرها و تفسيرها معرض در اجتماعي علوم حوزه در فرهنگ مفهوم اندازه به مفهومي كمتر
زيادي دشواريهاي تنها نه فرهنگ مفهوم كه گفت ميتوان رو اين از.است بوده يگوناگون
آن موضوعي سرگستره بر نظر وحدت ايجاد معنا ، وسعت و تنوع سبب به بلكه است آورده بار به
و آموزش نظام گسترش اثر بر خصوص به فرهنگ مفهوم در آمده پديد دگرگونيهاي.است نشده ميسر
برابر در را فرهنگ حوزه مسائل دوستداران نهايت در شدن ، جهاني روند يا همگاني رسانههاي
.است داده قرار تازهاي وظايف
ارتباطات از نمونهاي و است تاثير داراي و پيچيده بعدي ، چند پويا ، پديدهاي فرهنگ
در كه كردهاند ارائه فرهنگ از تعريف كلاكان ، 164 و كروبر دهه 1952 اوايل درميباشد
هوبل.است گسترش حال در بيشتري تعاريف امروزه البته و ميشود ، يافت انسانشناسي ادبيات
عنوان به را فرهنگ و كردند مشاهده انساني فعاليتهاي تمام در تقريبا را فرهنگ فرست ، و
ميراث نتيجه كه ميدانستند جامعه يك اعضاي شده آموخته رفتاري الگوهاي از هماهنگي نظام
.نيست بيولوژيك
در تايلور ، كه است تعريفي كردهاند ، اشاره آن به مولفان اكثر كه تعريفي قديميترين
اعتقادات ، آگاهي ، از پيچيدهاي مجموعه:از است عبارت فرهنگ:است كرده ارائه سال 1871
از عضوي همانند كه انسان آمده دست به تجارب و امكانات تمام و آداب حقوق ، اخلاق ، هنر ،
.ميشود تلقي جامعه
امر اين بر خاص ، گروههاي فرهنگي اشكال در دگرگونيها تبيين از بعد اشتراوس ، لوي
تمام به بخشيدن وحدت ضمن خاص ، گروههاي بين روابط سيستم فرهنگي ، انتقال در كه دارد تاكيد
ديدگاه از حال ، هر بهاست فوقالعادهاي اهميت داراي اجتماعي ، زندگي مختلف اشكال
عنوان به فرهنگ حال ، عين در.ميكند عمل جامعه سازمان در اصل مثابه به فرهنگ گستردهتر ،
.ميرود كار به هماهنگ توسعه و رشد انتخاب و تصفيه قدرت
.ميكند رد يكسر را نظر اين و نميداند برابر محيط توصيف با را فرهنگ پارسونز ، البته
معرف فرهنگ اين بنابر.است اعتقادات و احساسات تنظيمكننده فرهنگ كه است معتقد وي
.ميشود مطرح معيار و اصل مثابه به "اجتماعي عمل نظام" يك در كه است مشتركي ارزشهاي
بديهي.است ارزشي مفهوم يك واقع در فرهنگ:دارد فرهنگ از برداشتي چنين هم ، وبر ماكس
كه موادي شكل تغيير به ارزشهاعميقا ميدهد امكان كه است واقعي شرطي مفهوم اين است ،
از مجموعهاي را فرهنگ يكباشد پيوسته و وابسته است ، آن نتيجه يا و ميكند توليد را آن
و معيار عنوان به جامعه افراد كه مجموعهاي ميكند ، آشكار بازنماييها و تصاوير الگوها ،
البته ، .ميبرند كار به خويش اجتماعي روابط نظام و نقشها فعاليتها ، رفتارها ، ملاك
.دارد اساسي نقشي هم مادي غير و مادي مظاهر بين عميق روابط و تعامل
است جامعه يك در موجود اعمال و رفتارها مجموع از پذيرشي فرهنگ ميد ، مارگارت نظر به
به را آن از قسمتي و خود كودكان به را آن تمام مشترك ضوابطي با آن افراد و اعضا كه
.ميسازند منتقل درميآيند ، جامعه در عضويت به كه مهاجراني
لذا و ميدانند سياسي و اقتصادي مناسبات از خاصي اجتماعي راوجه فرهنگ گروهي ،
فرهنگ كه اين عين در گروه اين افراد از برخي البته.نيستند قائل آن براي ماهوي استقلال
مستقلا خود نوبه به نيز فرهنگ كه معتقدند اما ميدانند ، عواملي چنان معلول ماهيتا را
.بگذارد سياسي و اقتصادي مناسبات بر محدودي تاثير "علت" مقام در ميتواند
انسان جمعي دستاوردهاي يافتن عينيت به را فرهنگ فوق ، گروه ازدو جدا ديگر ، عدهاي
آمده بوجود او توسط بشر تاريخي زندگي در كه ميدانند آثاري تمام شامل و ميكنند اطلاق
خواه و شيء صورت به خواه اقتصادي ، چه و فني و علمي چه و باشد هنري آثار اين چه حال.است
.مردم عامه بين در رايج شفاها يا و كتابها در مكتوب اقوال و نظريات قالب در
به و دانسته انسان تاريخي زندگي ناپيداي و فعال وجه را فرهنگ كه هستند هم ديگري جمع
بدين.داشتهاند محسوب جامعه ، افراد فعل و جسم مقابل در انسان جمعي ذهن و روح منزله
همنوعان و جهان با خود مناسبات و خويشتن و هستي جهان از انسان جمعي ذهن تلقي نحوه معنا ،
"فرهنگ" آن جهت و معنا و زندگي باب در انسان جمعي تصديق و تصور نوع كلي طور به و خويش
ارتباط در و بيگانه و خويش با خاص مناسبات و اجتماعي رفتار قالب در كه ميشود ناميده
.ميكند پيدا بروز و ظهور طبيعت ، با ويژه
بين جدايي كه هستند هم بافته و تافته قدري به آن از منبعث فرهنگ و انساني جامعه
مطالعات ضرورت گاهي اما يكديگرند ، ملزوم و لازم دو ، اين رو اين از است ، مشكل آنها
و مطالعه تا گيرد صورت انتزاعي طور چندبه هر تقسيم ، اين كه ميكند ايجاب اجتماعي
.گردد امكانپذير آنها بررسي
طول در انساني جامعه افراد.است انساني جامعه هر اجتماعي ميراث دربردارنده فرهنگ
افراد بهرهبرداري مورد كه مناسبييافتهاند راههاي خود نيازهاي به پاسخ براي خود حيات
و طبيعت با انسانها مبارزه تاريخ بشري فرهنگهاي.است گرفته قرار آيندگان و خود همعصر
.است خودي غير و خودي گروههاي با
داراي -پيشرفته تا ابتدايي جوامع از -بشري جوامع تمام يعني ، است ، جهاني امري فرهنگ
خاص فرهنگ جامعه هر.است اكتسابي ولي دارد جهاني خصلتي فرهنگ كه اين با.هستند فرهنگ
و صفات و خصوصيات جامعهاي هر فرهنگ.است متفاوت ديگر جوامع فرهنگ با كه دارد را خود
حال در ديگر پديده هر مانند فرهنگ اما ميرسد ، نظر به ثابت كه دارد را خود خاص ويژگيهاي
فرهنگها ساير از را آن كه است ويژگيهايي داراي هرجامعه ، فرهنگاست دايمي تحول و تغيير
تكتك به بستگي كه هستند برخوردار ويژگيهايي و دوام ثبات ، از فرهنگها.ميكند متمايز
مييابد تحقق جامعه در كه است انسان فعاليت محصول طرف يك از فرهنگ واقع در.ندارد افراد
.ميكند سازماندهي و تعيين را جامعه افراد بينش و تفكر طرز ديگر طرف از و
فرهنگ ويژگيهاي
.است اكتسابي كاملا امري فرهنگ -1
است انتقال قابل فرهنگ -2
.است اجتماعي پديده فرهنگ -3
.ميسازد برآورده را جامعه افراد خواستههاي و نيازها فرهنگ -4
.است عام امري فرهنگ -5
(زيرساختي و عيني)و مادي و (انتظامي و ارتباطي)معنوي بخش دو از جامعهاي هر فرهنگ -6
.است شده تشكيل
.نيستند ارزشگذاري قابل فرهنگها -7
.ميشود اجتماعي نظام تداوم و تشكل موجب فرهنگ -8
ياخردهفرهنگهاست كوچك فرهنگهاي از مجموعهاي فرهنگ -9
.ميشود افرادجامعه بين همكاري و همبستگي موجب فرهنگ -10
.است فرهنگ تثبيت و استقرار اساسي عامل دو گفتن سخن و ابزارسازي -11
.نيست بهتر و برتر ديگر فرهنگ از فرهنگي هيچ -12
فرهنگ كاركردهاي
تا است انسان بيروني و دروني نيازهاي تامين فرهنگ كاركرد": مينويسد وايت لسلي
نيازهاي تامين فرهنگ كاركردهاي مهمترين از يكي ".بخشد تداوم و امنيت را زندگي
.است او زندگي اجتماعي محيط از بهرهبرداري امكان نمودن فراهم طريق از انسان فيزيولوژيك
بين را آن انسان كه است انسان فرد به منحصر ويژگي ، يك عنوان به فرهنگ ، ديگر عبارت به
و محيط با انسان سازگاري.كند تضمين را خود بقاي و امنيت تا ميدهد قرار محيطش و خود
امكانپذير لازم سازماندهي و مهارتها و ابزار و دانش بدون او معيشتي نيازهاي تامين
.است انساني خاص دستاورد كه هستند فرهنگ مهم اجزاي از اينها و نيست
ايجاد به نياز انسانها فوق ، فرهنگي اجزاي از استفاده با محيط ، از بهرهبرداري براي
كه نمادها ، از استفاده و انباشت و اختراع طريق از نياز اين.دارند خود بين فكري ارتباط
از يكي:ميگويد پارسونز چنانكه.ميشود برآورده است ، فرهنگ هر اجزاي مهمترين از يكي
.است جمعي ارتباط ايجاد عامه فرهنگ كاركردهاي اساسيترين
كنيم ، بهرهبرداري فكر فرايند از ميدهند امكان ما به نمادها نسكي ، نظر به همچنين
يكديگر با بيشتري اطلاعات ميتوانيم ماندارند دسترسي بدان موجودات ساير كه فرايندي
و گوناگونيها ريزهكاريها ، از بسياري ميسازند قادر را ما نمادها ، زيرا كنيم ، مبادله
اطلاعاتي ميتوانيم ما عمل ، در.كنيم بيان ديگران براي را خود تجربيات پيچيده جنبههاي
كنيم ، ضبط و ثبت را آنها دهيم ، قرار استفاده مورد مختلف راههاي در ميآوريم دست به كه را
.بنديم كار به يا كنيم تركيب كنيم ، متراكم
خاصي فردي و جمعي خودآگاهي و گروهي تعلق احساس ايجاد فرهنگ ، مهم كاركردهاي از يكي
آن در كه افرادي به فرهنگ هر ديگر ، عبارت بهناميد فرهنگي هويت را آن ميتوان كه است
ميبخشد خاص جمعي وجدان و وحدت و يگانگي احساس مينمايند تبعيت آن از و ميكنند زندگي
اجزا و فرهنگ در اشتراك.دهند تشخيص را غيرخودي و خودي بين مرز ميتوانند آن كمك به كه
مشخصكننده و انساني مختلف مجموعههاي و گروهها بين مرزبندي اصلي عامل فرهنگي ، عناصر و
از نيز جامعه يك تاريخي تداوم و بقا تضمين.آنهاست برونگروهي و درونگروهي روابط
خود فرهنگي ميراث شدن ، اجتماعي فرايند طريق از جامعهاي ، هر.است فرهنگ مهم كاركردهاي
متشكل اجتماعي نظام هر اينكه به توجه با ديگر ، عبارت به.ميدهد انتقال بعد نسل به را
آنها بين پيچيده متقابل ارتباطات كه است گوناگوني كاركردهاي با مختلف ، خردهنظامهاي از
آنهاست ، بين انسجام و هماهنگي ايجاد فرهنگي ، نظام مهم كاركردهاي از يكي است ، برقرار
.شود حفظ نظام يكپارچگي بهطوريكه
يك كه دهند نشان و گيرند قرار سرمشق تا ميآفريند جامعه براي "قهرماناني"، فرهنگ
عنوان به ما كه را آنچه زيادي ، اندازه تا فرهنگ.باشد بايد چگونه خوب زن يا و مرد
.ميكند فراهم را اجتماعي كنترل ابزار فرهنگ.ميدهد جهت و شكل ميناميم ، "انساني شرايط"
از كه كساني بر همگي ، اما نيستند ، قانوني پيچيده دستگاه داراي فرهنگها همه گرچه
گاه ميكنند ، تحميل را دستورالعملهايي و مجوزها ميكنند ، پيروي خود رسوم مقدسترين
در ميتوانند مجوزها همين اما.دارند ابزارجويانه و مضحك جنبهاي تنها مجوزها اين
و "واقعيت" حتي فرهنگها.كنند ايجاد كنترل براي پرقدرتي نيروهاي خودكفا كوچك گروههاي
.ميكنند مشخص را ماوراءطبيعت نيروهاي با شغل روابط نيز
كه برشمرد مهم كاركرد پنج ميتوان لااقل جامعه هر فرهنگي نظام براي كلي طور به
:عبارتنداز
فيزيولوژيك نيازهاي تامين كاركردهاي -1
جمعي ارتباطات ايجاد -2
.اعضا به خاص فرهنگي هويت دادن -3
.جامعه بقاي و تداوم و حفظ -4
.اجتماعي انسجام و همبستگي حفظ و ايجاد -5
پاليزدان احمد
دارد ادامه
|