مرگ سرد طعم
شعر در نقاشي و عكس
ادبيات حاشيه
خودآگاهي2 يا فراموشي
مرگ سرد طعم
رمارك ماريا اريك داستاني جهان به كوتاه نگاهي
خرم يزداني مهدي
بنابراين است شده شناخته و باستاني نابههنجاري يك خود خودي به جنگ كه است معتقد رمارك
راستا براين او نداردجهان همراه به را مغلقي و پيچيده ساختار هيچ شده شناخته مولفه اين
است مردن صريح تيرگي و گزندگي از هجمهاي
و واقعيت خاطره ، بين در محبوس.مينويسد مردي و ميلرزد جهاني ميشود ، شليك گلولهاي
و كلمهكش كلاسيك ، ديكتاتوريهاي تيغ زير از نويسنده.دوم و اول جنگ دو بين نكبت شايد
.بگذريم...پنهان كاغذ صفحات سردي ميان را خود ناامن جهاني در و ميكند فرار رواني
آمده دنيا به آلمان در م.سال 1898 به آلماني جنجالي نويسنده رمارك ماريا (اريش) اريك
در آلمان امپراتوري قواي شكست از بعد بود كرده لمس و تجربه را اول جهاني جنگ كه اواست
در تجربه مدتي از بعد.ميشود دربهدر و آواره آلماني جوانان اكثر مانند م.سال 1918
در را "نيست خبري غرب در" يعني رمانش اولين تفنني كاملا و اتفاقي بهطور گوناگون مشاغل
شده نوشته اول جنگ روزهاي از نويسنده تلخ خاطرات برپايه رمان.ميكند منتشر م.سال 1929
.است
.ميشود ترجمه دنيا زنده زبانهاي اكثر به اثرش و شده مشهور او كتاب اين انتشار از بعد
و خيانت به او و كرده ايجاد فراواني مشكلات رمارك براي نازي حزب و هيتلر رسيدن قدرت به
سوئيس در اقامت و كشور ترك به مجبور كه طوري به ميگردد محكوم آلمان ارزشهاي به توهين
فرانسه به (م.1945) جنگ پايان از بعد و گذرانده آمريكا در را جنگ فاصله رمارك.ميشود
طول در رماركميبرد سر به فرانسه و سوئيس در تناوب به عمرش پايان تا اوميكند عزيمت
،"مردن براي زماني داشتن ، دوست براي زماني" ،"زندگي كورسوي":كرد خلق را مهمي آثار عمرش
شمار به او آثار مهمترين از "شدهها تبعيد" و "سياه سنگي ستون" ،"رفقا" ،"نصرت طاق"
را جهاني واقعه اين زندگيش دوران و زمان به توجه با او.است جنگ رمارك دغدغه.ميآيند
رمان.است آشنا ايران در نويسنده اين.است كشيده روايت به مختلف ميزانسنهاي و ابعاد در
.كرد معرفي ايراني خواننده به را او نيست ، خبري غرب در محبوب
در كه هستند آثاري "مردن براي زماني داشتن ، دوست براي زماني" ،"زندگي كورسوي" ،"بعد"
رمارك شده ترجمه رمان آخرين "طاقنصرت".شدهاند ترجمه فارسي به نيست خبري غرب در كنار
دشتستان نشر توسط و ترجمه را رمان اين گذشته دهه فعال مترجم شهدي پرويز.است فارسي به
اثر اين زبان و گراست روايت آثار مترجم شهدي كه ميدهد نشان رمان ترجمهاست كرده منتشر
مهم كتاب دومين اين كالوينو ترجمه از بعد.نيست گرييه رب از او ترجمههاي با قياس قابل
ماريا اريك.است شده بهرهمند خوشخواني و قبول قابل ترجمه از كه است سال 81 در شهدي
.درگذشت سوئيس در سال 1970 در آلماني نمايشنامهنويس و نويسنده رمارك
***
به و فرانسه در و گريخته كشورش از كه است آلماني دكتري داستان حجيم رمان اين:نصرت طاق
او.است جنگ شروع از قبل ماه چند و م.سال 1939 داستان زمان.ميكند زندگي پنهاني صورت
بازآفريني را زمان از خود روايت و گرفته قرار مختلف آدمهايي با تقابل در و مدت اين طي
غيرقانوني پناهندگان از انبوهي همراه به او جنگ اعلام روز اولين در و پايان در.ميكند
.مهآلود و سياه نقطهاي.ميشوند منتقل نامعلوم نقطهاي به
او ساختارهاي نوع و ادبيات به رمارك نگاه كه گفت بايد ابتدا در:روايت و جهانبيني
.نيست جديدي فرم اثبات دنبال به آثارش در او.است نزديك روسي كلاسيسم بهگونهاي
يك از نصرت طاق.دارند شده شناخته معيارهاي با خطي هوايي و حال بيشتر او آثار بنابراين
.است برخوردار محور"اتفاق" فضاي
شخصيت كنش راستاي در يك هر كه شده ساخته متعددي و كوچك لحظات و جريانها ايجاد با رمان
اواخر داستاننويسي اصول با و است "كلاسيك رمان يك" اثر بنابراين.دارند قرار اول
شناخته دغدغه چند از نصرت طاق رمان در رمارك.ميشود خوانش بيست قرن اوايل و قرننوزده
دچار او شخصيتهاي اكثر اصولا و رمارك آدم:ناخواسته مرگ و زيستن به عشق:مينويسد شده
قرار او روايي جهان ميان در شناسهها اين با كه هستند خونسردي و بياعتمادي رخوت ، نوعي
گريخته ، آلمان از او.آدمهاست همين از يكي نصرت طاق رمان متبحر پزشك "راويك".ميگيرند
ارزشهاي اصولا و نبودن يا بودن او براي.است خود مرگ منتظر و ميكند جراحي پنهاني
فضاي دليل به اما دارد دوست را زندگي جهتي ازندارند اهميتي هيچ اومانيستي و رمانتيك
.ندارد شده ذكر ارزشهاي تكريم و تحكيم به اعتقادي جهانش ، پيشبيني غيرقابل و موهوم
جهان در او بودن و نگاه به قضيه اين بعد يك.است دوبعدي آدمي رمارك شخصيت بنابراين
به اعتقادش كه است شده سلاح خلع آنارشيست يك او موقعيت اين در.ميگردد باز پيرامونش
نجات را بيمارانش او.است شده كمرنگ مينامند زندگي كه آنچه هر اصولا و زيباييها
اداري و منفعل زبان يك او زبان.ندارد احساسي خاص كنش هيچ ايشان مرگ صورت در و ميدهد
نوعي با معمولا كه پاياني ميسازد ، او روزمره اتفاقهاي پايان را زبان اين ضرباهنگ است
جهان او بنابراين.است همراه دارند "بيهودگي" كاركرد كه مولفههايي كلا و مهاجرت مرگ ،
شده ذكر آنارشيسم با نهيليسم اين.مينگرد نهيليست حدودي تا و منفعل انسان يك ديد از را
منعكس را او شخصيت جهانبيني اين وقتي.است آنارشيسم آن معلول واقع در ندارد تضادي
نوعي با او ديالوگهاي.است شده مواجه نفرت از پر موجودي با مييابد در خواننده ميكند
در و ميكند كار دائما آدم اين.است همراه بودن به طعنه از سرشار و تمسخر بيقيدي ،
و رنگ فاقد رفته نشانه را او زندگي كه عشقي حتي ميكشد سيگار و رفته راه بيكاري اوقات
به تنها و نميدهد فحش نميكند ، نقد را دنيايش هيچوجه به آدم اين.است محسوسي جلاي
ندارد ، گذشتهاي او.است اعتقاداتش او ، مهم بعد و شخصيت اين درون.ميپردازد آن گزارش
دروني پارادوكس نوعي دچار او پس.ميكند دفاع خود خاطرههاي تك از وجود اين تمام با اما
شدن پايمال يا و معشوقه مرگ كه حالي در ميگيرد انتقام وحشيانه سابقش شكنجهگر از.است
را رمان شگرد ، همين و است اصول فاقد پرسوناژي راويك.ندارد اهميتي چنان آن حقوقش آشكار
او.ميكند تبديل شخصيت رمانهاي درخشانترين از يكي به و داده نجات شعاري آثار سطح از
واقع در.كند ايدئولوژي به تبديل را آن نميتواند اما كرده حس را بودن "بيهودگي"
كناري به گاهي و ميكند زندگي آنها با ميزند ، حرف آنها از او كه گزارههايي
راحتي به طرفي از و ميگيرد را همسرش انتقام طرفي از متضادند ، مولفههايي ميگذاردشان ،
تبديل انساني به بنابراين ، ندارد زندگي به پايبندي براي چيزي او ميرود ، مرگ سمت به
لحظات از روايت يا و خاطرات به فلاشبك.كرد درك يا و لمس را او نميتوان كه ميشود
قدرت آن هر او.ميانگارد جهانذهني فاقد را او مخاطب كه است محدود قدري به عمرش گذشته
اين جهان به گزارشي و اداري رويكرد علت به اما دارد را نوستالژيك انساني به شدن تبديل
ارزشگذاري نوع هيچ پيرامونش آدمهاي و خود از گزارش حين در حتي او.نميافتد اتفاق امر
كسالتي.دارند مستند جنبه كاملا و زيبا نه زشتند نه او تصاوير.نميدهد ارائه را خاصي
سوال هيچ كه ميشود اين موجب كسالت اين.ميگيرد بر در هم را روايت است ، آن منشا او كه
به خوبي به را خود كاركرد رمان تلخ و وحشي رئاليسم و نكند اشغال را اثر ذهن انگارهاي و
بل هاينريش و گونترگراس برعكس او.نيست شده تباه جهاني رمارك جهان.ميرساند انجام
به فيزيكي نگرش نوعي در او ، واقعيتهاي بلكه ندارد انسان ذهني و دروني جهان به اعتقاد
يا و اتفاق نكته ، هيچ حاوي شلوغي عين در او فضاهاي.پايان:مرگ.ميگيرند شكل عالم
و رنگارنگ آدمهاي.است آنها راوي شخصيت و خود جاي سر چيز همه.نيستند برجستهاي مولفه
روايت جهانبيني با تقابل در عناصر اين اما شده گنجانده رمان در متعددي داستانهاي
طاق در نوعي به.ميشوند عادي مدتي از بعد و داده دست از را ويژگيهايش ميشود ، "همسو"
كه شدهاند ساخته فصولي و قطعات از رمان بلكه ندارد وجود محوري اتفاق يا و "فاجعه" نصرت
را جهان با جنگيدن حوصله رمارك آدمهاي.هستند اجباري روزمرگي راويگونهاي و بيانگر
رمان و نصرت طاق در.ميدهند تن آيد پيش كه آنچه هر به و خستهاند واقع در.ندارند
زنده كه زيرا ميروند مردن استقبال به متن آدمهاي و شخصيتها نيست خبري غرب در زيباي
فقدان علت به كه است معكوس زورباي يك راويك.ندارد را جهان با جنگيدن جز مفهومي ماندن
به تبديل را حوادث مفهومگرا ، ساخت اين.است مرگ منتظر بودن براي انگيزهاي و روش اصول ،
سيگاري كشيدن سطح در گشتاپو مامور يك قتل.ميكند افتاده پا پيش و روزمره وقايعي
و بيهودگي آن كه ميشود موجب روايت ، سريع نسبتا ضرباهنگ و ريتم.ميگيرد قرار نامرغوب
جذاب اصلا رمارك آدمهاي بنابراين.گيرد فرا را اثر ساختار قهرمان ، جهان شيوارگي
آدمهاي ديگر نگاهي از.ندارد ايشان درون كشف و شناخت براي دستاويزي مخاطب و نيستند
اين.ندارد وجود ايشان ذهن در رازي يا و نهفتهاي اصلا و هستند آشكار بسيار درمارك
و كنش هيچ نيستي و مرگ مانند جهان حقايق مهمترين كه شده دروني رمان در چنان مولفه
و كند زندگي آدمهايش با مخاطب ميدهد اجازه رمارك.نميتابند بر را احساسي عكسالعملي
هيچ آدمها اين زوال و شدن فنا مرگ ، با اما ميكند گزارش ايشان طولاني و دقيق بهطور
پايان راحتي به مخاطب هستند تعمدي "تعليق" فاقد او آثار بنابراين.نميافتد اتفاقي
كه است پنهان افسون گونهاي و مرثيهسرايي نوعي اما.ميزند حدس را رمارك جهانبيني
كه آن هر و دارد ابا هم نمادگرايي از ميان اين در او.ميكند خواندني را رمارك رمانهاي
را رمان حاكم ، حس شكستن با ميكنند پيدا را نمادين خوانش قابليتهاي آدمي يا و لحظهاي
رمان بيادعاي و ساده ساختار تعاريف اين با.ميگرداند باز اجباري رئاليسم همان سمت به
مييابد در او جهان و شخصيت در جستوجو از بعد خواننده.ميشود تحسين قابل و توجيهپذير
هيچ واقع در و هستند عريان او فكري منطق در آدمها و اشكال.است پيچيده ذهني فاقد او
گاهي منطقي حدودي تا و آشكار ذهن اين با راويك.ندارد لزومي ايشان مورد در ايجابي و حكم
واكنشهاي و كنشها دچار و برده ياد از را خود اراده.ميشود نزديك هم لمپنيسم به
هم خشمگين گاهي دارد وجود اعمالش در كه بيتفاوتي راستاي در اوميگردد عادي و فيزيكي
رويكرد پيچيدگي عدم اين.ميكند ستايش را غذا يك طعم و ميگيرد خرده جنگ به.ميشود
فاقد هم ميگيرد قرار آنها مقابل يا و كنار در او كه آدمهايي:دارد هم ديگري جالب
ميسازد يكسويه انساني كلاسيك نويسنده يك زيركي با رمارك.هستند شدن كشف براي انگيزهاي
اول و دوم جهاني جنگ از رمارك جهانبيني دقيقا اين و باشد متفاوت ميتواند هم گاهي كه
است شده شناخته و باستاني نابههنجاري يك خود خودي به جنگ كه است اعتقاد اين بر او.است
او جهان.ندارد همراه به را مغلقي و پيچيده ساختار هيچ شده شناخته مولفه اين بنابراين
"ترس" نوعي با ما اثر پايان در.است مردن صريح تيرگي و گزندگي از هجمهاي راستا ، اين بر
به آگاهي عدم يك از را خود ريشههاي ترس اين.ساختهاند رمان فرعي آدمهاي كه مواجهيم
رمارك آدمهاي براي سرنوشت بنابراين.مردن يا و ماندن زنده از آگاهي عدم.ميآورد دست
است شدن نابود زمان و مردن چگونه سرنوشت اين تلخ نكته تنها.است شدهاي پذيرفته عنصر
نهيليسم يك به زندگي شوق تحسين عليرغم او آدمهاي و نويسنده ذهني ساختارهاي همه زيرا
اميد آشكار طنزي با و ميزنند حرف تنها رمارك خسته آدمهاي.ميشوند منجر مستند و سياه
.ميكنند روايت را بودن زنده به
به حال عين در و تلخ سرد ، زباني نويسنده ، زبان.است شده آفريده جهانبيني اين با رمان
.است ضربهزننده و چندشآور فضاهاي ساختن استاد رمارك.است ارزشي اظهارنظر هرگونه از دور
گزارش و وصف با او:مثال بهطور.ميدهد رخ خواننده با تقابل در كاملا موقعيت اين
خونسردي با و ناگهان به و ميكند همراه را خواننده احساس يا و آدم واقعه ، يك از طولاني
شده شناخته دراماتيك اصول به پايبند كاملا رمان ساختار.ميكند اعلام را مرگش نفسگيري
به توجه با و كرده طراحي را خطي و رئاليستي اثر يك نياز مورد فرازوفرودهاي نويسنده.است
خاص روايي خلاقيت و پيچيده تكنيكهاي از رمان.ميكند روايت خود شخصيت جهانبيني
بسيار روايتند موضوع كه رمارك آدمهاي گفتم كه چرا.است اثر حسن اين و نيست برخوردار
ايشان روي پيش جهان دو هر در آدمها اين عرياني و صراحت.ميرسند نظر به بديهي و آشكار
موجز و كوتاه صريح ، كه همانطور ندارند ذهني جهان آدمها اين نوعي به.است لمس قابل
شخصيشان ، خاطرات حتي و عشق روياها ، با تقابل در ميگويند سخن خود عيني جهان درباره
اجتماعي مدرنيسم ثمره.باشد همين رمارك براي فاجعه شايد هستند رك و كمحوصله بياحساس ،
.است كرده خالي رويا و خاطره از را او انسان كه
شعر در نقاشي و عكس
آزرم محمد
در كه شرايطي وجود و ندارد وجود شعر براي قاطعي و جامع نظريه هيچ كه شرايطي در امروز
بپذيريم ميكند وادارمان شويم ، مسحورش يا كند محصورمان اينكه بدون گرفتهايم قرار آن
كه ميكند يادآوري ما به هستيم ، ساختنش در سهيم و آن از بخشي همزمان گونهاي به ما خود
از و پياپي گونهاي به هم آن گيرد ، قرار نقادي مورد بايد شعر درباره نظريهاي و نظر هر
است ، شعر به نسبت دانايي و آگاهي شرايطي از خوانشي خود كه آنچه تا گوناگون ، چشماندازهاي
.نشود آن ارزشگذاري براي قطعي معياري و شعر براي اصلي به بدل
رابطه همنشيني":بودم كرده عنوان مختلف نشريههاي و مكانها در گذشته سال چند طي
در است ممكن.است مهم هنوز همنشيني زمينه ولي زباني ، متفاوت نظامهاي بين حتي ميسازد ،
يك در را دگرگونيها تا ميكند كمك ما به دستكم ولي.نباشد اينگونه نزديك آيندهاي
دچار كمتر ژانر هر ناميدن در و كنيم درك را ژانرها گسترش و تداخل و بپذيريم هنري ژانر
يك يا و تصويري ژانرهاي كلي طور به و نقاشي عكس ، مثل غيرنوشتاري شكل هرشويم ترديد
كاغذ دوبعدي سطح در بتواند كه مادي امر هر اصلا و موسيقي پارتيتور يك از قسمتي يا قطعه
زمينه هنوز _ بگيرد قرار شعر يك متن در و شود ثبت رايانهها الكترونيكي فضاي يا و
كه هنگامي.ميكند پيدا نيز قبل با متفاوت هستي يك جديد ، موقعيت در _ !است مهم همنشيني
ميتوانيم آن جاي به كه آنچه همه كنيم ، نگاه شعر زمينه در غيرنوشتاري شكل اين به
كشف براي امكاني صورت به است ، متفاوت هم كسي هر براي و شده پنهان آن در و بنويسيم
".ميآيد در تازه رابطههاي
متفاوت نظامهاي همنشيني كه ميكنيم عنوان آن از فرارفتن براي و نظر اين نقد در حالا
متفاوت نظامهاي است قرار شعري در اگر.نيست كافي اما است لازم ميسازد رابطه چون زباني
نظم و كنند نفوذ هم قراردادهاي و قواعد در بايد نظامها اين شوند ، گرفته كار به زباني
از يك هر قبلي قواعد با انطباق امكان ديگر كه آنگونه.آورند پديد جديد نظمهايي يا
متن در حضور هنگام نقاشي يا عكس مثل غيرنوشتاري شكل هر.نشود فراهم زباني ، نظامهاي
و قواعد همزمان و بشود شكسته بايد بودنش نقاشي يا عكس قراردادهاي و قواعد نوشتاري ،
هم و كند نفوذ كلام به تصوير هم.بشكند را _ شعر اينجا در _ نوشتاري متن قراردادهاي
يك حكم در شعر فروپاشي به منجر آنها تفكيك كه شوند آميخته هم به طوري.تصوير به كلام
.گردد هنري ، اثر
من" نام با سال 1374 به مربوط شعري "حبيبي عباس" نوشته "آخر تا كليد از" شعر كتاب در
نام.شده برده سود شعر از بندهايي جاي به نقاشي از آن در كه ميشود مشاهده "عارفها مثل
هم از جداي نقاشيها و نوشتار آن در چه اگر و ميشود محسوب شعر متن از بخشي شعر اين
بندهاي به نوشتاري سطرهاي اشاره ولي نميكنند ، دگرگون را يكديگر قواعد و ميمانند باقي
همه تغيير به منجر يا تصويري ، بندهاي در حذفي يا تغيير هر كه است گونهاي به تصويري
.ميكند خارج بودن ، شعر موقعيت از را متن يا و ميشود شعر ممكن معناهاي
حاوي كه ديداري متنوع تجربههاي از گذشته "نجفي محمدحسن" نوشته "وسط از تشنگي" كتاب در
چاپ باشيم ، آنها شدن اجرا شاهد ديگري شعرهاي در بايد كه است بالقوهاي پيشنهادهاي
بخشي يا صفحه يك عنوان به سيگار ، خالي پاكت و روزنامه يك از قسمتي برگ ، يك از عكسهايي
باقي نوشتاري سطرهاي با شده همنشين صورت به عكسها اينگرفته انجام شعر ، يك از
يا اطراف خطوطي ، با ميدهد نشان را روزنامه يك از قسمتي كه عكسي چند هر.ماندهاند
عمل اين با و كرده علامتگذاري را كلمه يك از سيلابهايي يا كلمهها از بعضي پايين
به معمول صورت به كه واداشته ، حرفهايي گفتن به را روزنامه متن علامتها ، اين مجموعه
به شعر ديگر بخشهاي اما.نميشود خوانده آن از خواننده انتظارهاي افق از بودن دور دليل
و نفوذ بدون آنها قراردادهاي و قواعد و ميمانند باقي روزنامه ، عكس از شده تفكيك صورت
پاكت يك شده چاپ عكس آن از بخشي كه ديگري شعر درميشود حفظ بخش اين سوي از تغييري
نوشتار و شده چاپ عكس هم باز اما ميشود سيگار پاكت به اشارهاي شعر در است ، سيگار خالي
حفظ را خود فاصله باشند ، داشته جديدتري قواعد آوردن پديد و آميختن توان اينكه بدون شعر ،
دست ديگري اجراهاي به است ممكن كتاب در صفحهبندي تغيير با حتي شعر اين در.ميكنند
.ميكند تبديل شعر متني شكل به سيگار ، پاكت يك پشت را شعر يك نوشتن حاشيه كه يافت
كه فضايي به شعر نفوذ يا و شعر يك در زباني متفاوت نظامهاي نفوذ بعد و همنشيني اجراي
كه شود تبديل متفاوت و تجربي شعرهاي متني شكل ميتواندبه نبوده ، آن در شعر حضور سابقه
.كرد خواهيم معرفي را فضاگستر شعرهاي اين از نمونههايي ديگر فرصتهايي در
ادبيات حاشيه
رمان خرچنگ معلق گام*
چاپ به نيلوفر نشر توسط كه كرده ترجمه نقرهچي حسن را گونترگراس نوشته "خرچنگ گام بر"
.رسيد خواهد
موجب كه رسيد چاپ به صدريه عبدالرحمان زندهياد توسط نويسنده اين "حلبي طبل" كتاب
اين دوباره نيلوفر نشر مدير كريمي حسين پيشنهاد به حبيبي سروش.شد فراواني انتقادات
.است شده ترجمه آلماني زبان از و است صفحه خرچنگ 400 گام.كرد ترجمه را رمان
آثار از اما ميشناسند ، را او ايراني خوانندگان اغلب و است مشهوري نويسنده گراس گونتر
.خواندهاند كم او
ديگر ناشر يك و سحابي *
توسط كه كرده ترجمه ايتاليايي زبان از را دلوكا اري نوشته "خدا كوه" رمان سحابي مهدي
در كه ميكند انتخاب ترجمه براي را رمانهايي اغلب سحابي مهدي.ميشود منتشر مركز نشر
.هستند ناشناس ايران
نويسنده آن طرف ديگر و ميكند ترجمه كتاب دو يا يك معمولا ناشناس نويسندگان اين از او
و ترجمه را آن سال 63 در كه است فوئنتس "كروز آرتيمو" مرگ كتابها اين از يكي.نميرود
.رساند چاپ به تندر نشر توسط
جرياني سحابي ديگر ترجمههاي همچون ميتواند ، ايتاليايي ناشناس نويسنده كتاب اين آيا
كند؟ ايجاد
ايرانيان محبوب آمريكايي نويسنده *
.است گلس خانواده از حلقه آخرين "گلس سيمور"
مهمترين از يكي عنوان به سيمور.است سالينجر ديويد جرم آثار تمام موضوع گلس خانواده
.بود نشده ترجمه تاكنون او داستان كه است خانواده اين شخصيتهاي
نويسنده اين از را بالايي بلند هر از بلندتر بالا كتاب قبلا كه مترجمي تعاوني شيرين
اثر ، دشوار متن.دارد ترجمه دست در را يادداشت يك:گلس سيمور داستان اينك بود ، كرده ترجمه
.است كرده طولاني و دشوار را مترجم كار
اين آثار.دارد زيادي طرفداران ايراني خوانندگان بين در آمريكايي نويسنده سالينجر ،
بغرنج موقعيتهاي در داستان كه دارد فلسفي و حسي عاطفي ، زيرساختهاي آمريكايي نويسنده
.ميشود روايت
جلد يا 7 در 5 چخوف *
آثار مجموعه.ميشود توزيع زودي به و است صحافي مرحله در چخوف آثار مجموعه گذشته هفته
.ميشود منتشر توس نشر توسط استپانيان سروژ زندهياد ترجمه با جلد هفت در چخوف
تكفروشي نيز را كتابها از يك هيچ ناشر و دارد قيمت ريال هزار حدود 300 مجموعه اين
شده منتشر جلد در 5 كه قبلي چخوف آثار مجموعه خريداران نيست مشخص ميان اين در.نميكند
.بكنند بايد كار چه چخوف آثار تكميل براي است
عرب جهان در سلوچ آينده *
.كرد منتشر دراماتيك داستان عنوان 5 با را دولتآبادي محمود از داستان گاليمار 5 نشر
كتاب اين از خود اول صفحه اخبار در لوموند روزنامه و داشت خوبي بسيار بازتاب كتاب اين
دولتآبادي آثار ديگر و داستان اين 5 بررسي و نقد به خود لايي صفحات در و كرد ستايش
داستان روايت كه دولتآبادي داستانهاي ويژگي با و عربي زبان به سلوچ ترجمه با.پرداخت
باز را خود جاي عرب جهان ميان در سلوچ ميشود پيشبيني دارد ، تعيينكنندهاي نقش آن در
.كند
نيستم ببر من *
به را "خودتاكم بالاي به پيچيده نيستم ببر من" رمان نگارش صفدري محمدرضا كه مدتهاست
قصه يك عنوان به را صفدري.است قصه نشر سوي از آن چاپ انتظار به چشم و است رسانده اتمام
بر را نويسنده اين شصت دهه در او قصه مجموعه نخستين "سيناسنبو".ميشناسند كوتاهنويس
شده تعطيل مدتهاست كه كرد منتشر شيراز "شيوا" نشر را مجموعه اين.انداخت زبانها سر
مجموعهاي بود قرار نيز اين از قبلكند چاپ تجديد قصه نشر را مجموعه اين است قرار.است
.است نشده سپرده ناشري به هنوز كه شود منتشر صفدري قلم با جنوبي افسانههاي از
خودآگاهي2 يا فراموشي
مسيح هيوا
چيزها ديدن گونه ديگر حكايت ، اين اصل در اما است ، تخيل تصور نوعي "كردم ياد":كه چند هر
خاصي روش به شعر اين كه است اين فرقش.است ناب شعر يك حثيم ذهني عمل.ميزند موج كه است
در گرفتن قرار يادآوردن ، به اين بستر ميبينيم ، .است نشده نوشته غزل يا نو شعر مثلا
مكاني به شدن پرتاب و است شاعر روح و جان و جسم غيبت نوعي بلكه نيست ، ناخودآگاه موقعيت
جايي مكان آن.عينيت و تخيل ذهن ، به دوردست ، آن كردن نزديك و "چيزها" ميان دوردست در
موقعيتي چنين در.ميگيرند شكل مكان اين در فقط آينده و گذشته كه "فعال حالي" در است
شاعر وضعيت ، اين در.ميشود خلق و جاري شاعر تجربي و ذهني تربيت مراتب در شعر ، كه است
به نوعي واقع در ،"آرشيو".بكشد بيرون هستي ، آرشيو و شخصي آرشيو از را چيز همه است قادر
به رجوع اين اما.كرد خواهيم رجوع آن به روزي كه است موقت فراموشي نوعي سپردن ، خاطر
كه است گذشته از چيزي كردن بيدار بلكه.نيست ناخودآگاه هرگز غايب ، اما حاضر گذشته
نوام كند ، ياري حافظه اگر.زبان ميدهد؟ عينيت همه اين به چيزي چه اما.است شده فراموش
هر نهاد در دنيا ، مردمان زبانهاي تمام كه است كرده مطرح را چيزي چنين جايي در چامسكي
اگر سياه ، نوزاد يك كه است همين براي.دارد وجود نوزادي همان از و انساني افراد از يك
را فارسي برسد ، زبان گوشش به فارسي زبان و كلمات مدام و بخورد تاب گهوارهاش ايران در
ايرانياني است ، افتاده آشكارا اتفاقي چنين سال ده زير كودكي سنين در حتي آموخت ، خواهد
ياد از را فارسي زبان مدتي از بعد كودكانشان ميبرند ، سر به ايران از خارج در كه
واقع در پس.ميآموزند (ميكنند زندگي آن در كه كشوري) را آنجا زنده زبان و ميبرند
.ميآيد ياد به موقعيت تغيير در (زبان جا اين در) عالم گذشته از چيزي
معناها و چيزها رفته ياد از زبان شاعر.ميافتد اتفاقي همچنين سرايش هنگام و شعر در
آرشيو سطر ، به سطر گاه كلمه ، به كلمه گاه.ميآورد ياد به شدن ، انگيزهمند از پس را
مسيري در چيز همه آنگاه.ميآيند بيرون شده بيدار شدهها ، فراموش و ميخورد هم به ديرين
كه جهاني.ميشود ختم تازه و مجدد جهان به كه مسيري.ميخواهد شاعر كه ميگيرد قرار
.آينده در حتي جهاني.ميآفريند باز را آن شاعر
ميسازد را آينده و گذشته از چيزي بلكه نيست ، حال در فقط كه است چيزي شعر بنابراين
ميتواند كه است دليل همين به باز و ميميرد وگرنه آيد خاطر به روزي است قادر همين براي
.شود غالب ميرايي تقدير بر
شعر كه نكته اين علاوه به باشد ، نكته همين شعري ناب آثار جاودانگي دلايل از يكي شايد
خواندن بار هر در است قادر حالا شده ، فراموش اين از پيش آنچه آوردن ياد به از پس همواره
.بسازد نيز را آينده است قادر كه چرا.شود زنده ديگر بار براي مخاطب ،
آمده ياد به شعر او بلكه.نيست يادآورنده به يا بيداركننده نقش شعر ، خواننده نقش اما
ممكن كه چند هرنيست او فراموشي برايند شعر كه زيرا خود ، در اما ميكند زنده دوباره را
در ميتواند مخاطب كه جاست اين.است داده دست از نيز او كه باشد چيزهايي همان شبيه است
.برگردد خانهاش به دوباره و كند سفر بيفتد ، راه روبهرو شعر زنده جهان
بيمعنا برايش ناخودآگاه نام به چيزي ديگر است ، تواني چنين به مسلح كه شاعر بنابراين
لحظه به رسيدن انتظار در را شاعر همواره حقيقت در جاري ، تعريف در ناخودآگاه.بود خواهد
آن مگر بسرايد ، نميتواند شعري هرگز حالت اين غير در او خب.ميدارد نگه نامعلومي موعود
،"ذهنانتظاري" حالت اين حال.شود سروده شعري مثلا و برسد راه از "مسيحايي دم"
ميزند ، جرقه شاعر "ناخودآگاه" در جايي آسمان در وقت چه و چطور و كي "چشمانتظاري"
.نيست دقيق چندان پنداري و انتظار چنين نظر ، به.نميدانم
حاصل فردوسي شاهنامه يا مولوي مثنوي دفتر هفت تمام نميرود گمان:ساده و زنده مثال يك
سال سي بزرگوار ، فردوسي لابد باشد طور اين اگرباشد ناخودآگاهي لحظه در سرايش يا الهام
.نيست هوشيار شهود و شعور هم خلسه در خب ، ؟!بردهاند سر به "ناخودآگاهي" خلسه در تمام
در بردم رنج بسي.ميزند داد فردوسي چرا پس اما بيخيالي ، و است مستي.نيست هم رنج پس
و فقر فقط فردوسي رنج از منظور كه البته و پارسي بدين كردم زنده عجم..سي سال اين
آورد گرد را ناب لحظات سال سي آگاهانه ، است قادر فردوسي نيست وقت حاكمان بيمهري مثلا
ذهني تربيت اين.دارد جدي حضور شعر جايش جاي در كه نظمي آورد ، پديد نظم از بلندي كاخ و
منتظر اوندارد ارزشي برايش ناخودآگاه و كند غلبه زمان بر است قادر كه اوست چون شاعري
اين در و انسان تاريخ عمق به مينويسد و مينشيند.نيست ناخودآگاه يا الهام غيب دست
.ميگويد آينده از هم و حال از هم گذشته ، از هم حالت
نوعي نيست؟ (شاعر) انساني ضعف نوعي ناخودآگاهي ، بر تكيه آيا ميپرسيم كه جاست اين
پندار يا پندارگونه واژه اين پس در را خود ميخواهند كه نيست شاعران برخي تنبلي ،
؟!بدهند قدسي وجه شعرشان سطر چند به آن راز و رمز پرتو در و كنند پنهان جذاب و روانكاوانه
آسمان كه است حالت اين در.ببخشد تداوم آگاهانه ، ناب لحظات آن به ميتواند شاعر اما
غرشي با و زد ، خواهد برق شده بارور ابر ، دوپاره چون ناگهان شاعر ، خيال و ذكر و فكر
كه جاست اين.باريد خواهد كلمات باران كرده بيدار را چيز همه آشكار ، ناگهان و پنهان
فراموش سويه همواره برانگيزهاي ، آگاه حتي يا ميسرايد ، كه چيزي بر آگاهي عين در شاعر ،
.ميشود آشكار شعر كامل ماه و روشن رفته رفته تاريك نيمه اين و ميآورد ياد به را آن شده
|