انتقاد و عقل
فرهنگ حاشيه
است تجديدنظرطلبي از فراتر نوگرايي
انتقاد و عقل
2_ پوپر رايموند كارل از نشده منتشر مقالهاي
.است انگليسي _ اتريشي سرشناس فيلسوف پوپر ، كارل از نشده منتشر مقالهاي "آزادي درباره"
كه ميدهد نشان و ميپردازد روشنگري و عقلانيت ميان نسبت تبيين به مقاله اين در پوپر
اين اول بخش.ميكند پرواز كه است مفهوم دو اين افقهاي تلاقي از تنها آزادي پرنده
.خوانديد گذشته پنجشنبه را مقاله
پوپر كارل
عربستاني مهرداد:ترجمه
درست تو و باشم خطا بر من شايد:كرد توصيف گونه اين به ميتوان را عقلگرايانه رويكرد
را امور مباحثهمان از بعد كه باشيم اميدوار ميتوانيم ما دوي هر حال هر به بگويي
ببينيم قبل از شفافتر
كس هيچ براي آن كردن متوقف كه زمانه ، روح از ملهم جنبشي و است Zeitgeist زمانه روح اين
قدرت از خوبي به كه من ، چون رسيدهاي دير هوادارروشنگري براي اولي طريق به ;نيست آسان
رومانتيكهاي برعكس.كند واگذار آن به امتيازي نيست حاضر اما است آگاه زمانه روح يا مد
را خود زمان روح كه است فيلسوف وظيفه اين كه ندارم باور من معاصر ، مقتدر مراجع و بزرگ
به پيوسته بايد فيلسوف يك كه (داشت باور نيز نيچه كه طور همان) دارم باور من.كند ابراز
او عقلاني استقلال كه - زمانه روح به وادادن به شروع آيا كه بپردازد موضوع اين بازرسي
هوفمانشتال فون هوگو نظر با كاملا مننه يا است كرده - ميدهد قرار خطر معرض در را
زمانش روح اظهار فلسفه اگر باشد ، خودش زمان داور بايد فلسفه":ميگويد كه هستم موافق
".دارند قرار ناصوابي طريق در امور باشد ،
و خودم به من اتهام دارم ، منظوري چه روشنگري و عقلگرايي از كه ندهم توضيح اندكي اگر
.بود نخواهد مقصود به وافي هستم ، روشنگري پيرو و عقلگرا اينكه به اعترافم
و نيست (دكارت نظريه مانند) فلسفي نظريه يك منظورم ميزنم ، حرف عقلگرايي از من وقتي
.است عقلاني يكسره مخلوقي انسان كه ندارم نظر در هم را نامعقول بسيار باور اين ابدا نيز
كه است محكم باور اين دارم نظر در آنچه تمامي ميزنم ، حرف عقلگرايي يا عقل از من وقتي
ديگران نقد خلال از ويژه به ،"بياموزيم" خطاهايمان و اشتباهها نقد خلال از ميتوانيم
او ، براي كه است كسي عقلگرا يك اينكه خلاصه.خود از انتقاد خلال از عاقبت ، در نيز و
ديگران از است مايل كه كسي ;امر يك درستي كردن اثبات تا دارد اهميت بيشتر آموختن
دهد اجازه مسرت با كه صورت اين به بلكه برگزيند ، را ديگران راي فقط اينكه نه بياموزد ،
جا اين در.كند نقد را ديگران عقايد مسرت با نيز خود و.كنند نقد را او عقايد ديگران
بر حقيقي عقلگراي."انتقادي مباحثه" دقيقتر بهطور يا است ، "انتقاد" مفهوم بر تاكيد
صرف كه ندارند باور و دارند خود تصرف در را حقيقت ديگري كس هر يا او كه نيست تصور اين
قلمرو در كه ميكند فكر او.يابيم دست تازه مفاهيم به كه ميكند كمك ما به انتقاد ،
او.بازشناسيم ناسره از را سره كه كند كمك ما به ميتواند انتقادي مباحثه تنها مفاهيم ،
او نظر به.نيست عقلاني كاملا موضوعي هرگز انديشه يك رد يا پذيرش كه است آگاه خوبي به
ما به بيشتر زواياي از انديشه يك ديدن جهت را لازم بلوغ ميتواند انتقادي مباحثه تنها
را خود انساني جنبه انتقادي مباحثه ارزيابي.كند فراهم را آن از صحيحي قضاوت و كند اعطا
:نيست مردم بين ارتباط تنها انتقادي مباحثه ميداند خوبي به عقلگرا زيرا.دارد نيز
ميكند فكر او رو اين از.است ما زندگي در نادر پديدهاي عقلاني انتقادي مباحثه برعكس ،
اهميت بيشترين انساني ، صرفا لحاظ به انتقادي ، مباحثه در "بستان و بده" بنيادي رويكرد
عقلاني رويكرد كه ميداند اواست ديگران مرهون را خود عقل كه ميداند عقلگرا ;دارد را
است ديگران انتقاد واسطه به تنها و باشد ، ديگران انتقاد نتيجه ميتواند تنها انتقادي -
توصيف گونه اين به ميتوان را عقلگرايانه رويكرد.رسيد خود از انتقاد به ميتوان كه
اميدوار ميتوانيم ما دوي هر حال هر به بگويي ، درست تو و باشم خطا بر من شايد:كرد
به كه آنجا تا فقط البته ;ببينيم قبل از شفافتر را امور مباحثهمان ، از بعد كه باشيم
ميگويد ، درست كسي چه اينكه از پرسش از بيش حقيقت ، به ما شدن نزديك باشيم داشته ياد
در ميكنيم دفاع خودمان از ما كه است ذهن در هدفي چنين داشتن با تنها.است اهميت حائز
.باشيم بحث حال در ميتوانيم كه حالي
روشنگري از من وقتي امادارم نظر مد عقلگرايي از من كه است چيزي آن خلاصه بهطور اين
مفهوم به چيز هر از بيش من.دارم نظر در را ديگري چيز ترتيب همان به نيز ميزنم حرف
آن الهامبخش پستالازي و كانت كه مفهومي يعني ميكنم ، فكر "دانش واسطه به خود رهاسازي"
براي و ذهنشان كردن آزاد جهت در ديگران به كمك براي روشنفكر هر وظيفه به من.بودند
زمان از روشنفكران بيشتر كه وظيفهاي ;ميانديشم كنند ، درك را انتقادي رويكرد اينكه
است معمول روشنفكران ميان در بدبختانه چون.كردهاند فراموش را آن هگل و شلينگ فيخته ،
".كردن شيفته بلكه نه ، آموختن" شوپنهاور قول به.بگذارند اثر ديگران بر بخواهند كه
انتظار آنان از كه است علت اين به حدودي تا اين و ميشوند ظاهر پيشوا صورت به آنها
وجود و تاريخ انسان ، جهان ، و زندگي تاريك رموز آشكاركننده همچون غيبگو ، همچون ميرود
من.ميشود جانشين و بدل يك توليد باعث بيوقفه تقاضاي موارد ، اغلب مثل اينجا.شوند ظاهر
رويكرد ظاهري ، نظر از چيزي چه.كند دوري غيبگويان از كه است روشنفكري هر وظيفه معتقدم
حد تا روشنگري متفكر.زبان ميكند؟ متمايز خوانده- خود غيبگويان رويكرد از را روشنگري
ميان در راسل برتراند حيث اين ازشود فهميده ميخواهد او.ميكند صحبت ساده ممكن
او.كني تحسين را او ناچاري نيستي ، موافق او با وقتي حتي.ماست بيهمتاي استاد فلاسفه
.ميگويد صريح و ساده شفاف ، را سخن هميشه
حقيقي متفكر زيرا دارد؟ اهميت پايه اين تا روشنگرا متفكران براي زبان موضوع چرا
هرگز حتي او نه ، .دارد وا چيزي به را كسي نميخواهد هرگز حقيقي ، عقلگراي روشنگري ،
همه از بالاترباشد برخطا است ممكن كه است آگاه هميشه او:كند متقاعد را كسي نميخواهد
را آنها مهم موضوعات در بخواهد كه ميدهد بها ديگران عقلاني استقلال به آن از بيش او
و منظم انتقاد شكل به ترجيحا را ، تعارض كه ميدانند بهتر بسيار آنها.كند متقاعد
كردن دعوت - است كردن بيدار پي در بلكه كردن متقاعد دنبال به نه او.خوانند فرا عقلاني ،
نه:است ارزشمند و گرانبها او براي آزاد آراي.دهند شكل را آزاد آراي كه اين به ديگران
نفس او كه نيز دليل اين به بلكه ميكنند نزديكتر حقيقت به را ما كه دليل اين به تنها
گرفته شكل چنين اين كه را رايي وقتي حتي او.ميداند محترم را آزاد آراي شكلگيري
نميخواهد روشنگري متفكر چرا كه دلايلي از يكي.ميشمارد محترم را آن بداند غلط اساسا
در ميداند او كه است اين كند متقاعد را كسي نميخواهد حتي يا وادارد ، چيزي به را مردم
يك البته.كرد ثابت را چيزي نميتوان هيچگاه رياضيات ، شايد و منطق تنگ قلمرو از خارج
اما.كند وارسي را نقطهنظرهايي ميتواند نيز و كند ، مطرح را استدلالهايي ميتواند نفر
هميشه بايد ما.نيستند بيخدشه و قطعي هرگز ما استدلالهاي ابتدايي ، رياضيات از خارج
به كه آنهايي:وزينترند استدلالها از كداميك كه بگوييم هميشه و بسنجيم را استدلالها
و راي شكلگيري انتها در پس هستند؟ آن برخلاف كه آنها يا هستند معين نظر نقطه يك نفع
لحاظ به را نظر و راي يك كه است آزاد تصميم اين واست آزاد تصميم از عنصري شامل نظر
.ميكند ارزشمند انساني
پذيرفت را شخصي آزاد نظر و راي براي زياد احترام اين روشنگري ، كه بود لاك جان زمان از
اروپا ، قاره و انگلستان در مذهبي كشمكشهاي مستقيم نتيجه كه نبود شكي.داد بسط را آن و
بسياري كه آنگونه مذهبي رواداري مفهوم اين و.كشيد پيش را مذهبي رواداري مفهوم عاقبت
احساس تجلي تنها امر اين.نيست سلبي مفهومي ابدا كردهاند ، ادعا (توينبي آرنولد مثلا)
يك تحميل از چشماندازي نميتواند وحشت كه نيست نكته اين فهم و جنگ از خستگي و بيزاري
منجر فهم اين:شد خارج متضاد كاملا چيزي از مذهبي رواداري.كند ايجاد را عقايد از شكل
.او نظر و راي و فرد به احترام ترتيب همين به و صادقانه ، باور هر به گذاردن احترام به شد
شخصي ارزش بازشناسي به منجر فهم اين روشنگري ، بزرگ فيلسوف آخرين كانت ، امانوئل قول به
عقايد و انسان هر كه است اين انسان شخصي ارزش از گفتن سخن از كانت منظور.شد انسان
انگليسي در كه اصلي - هيللي اصل با را احترام اين كانت.شود شمرده محترم بايد او محكم
- ميآيد نظر به افتادهتر پيشپا آلماني در ولي شده ناميده طلايي قانون نام به درستي به
بر تو دارند ، روا تو بر ديگران نميخواهي آنچه":[ميگويد كه اصلي].ميكند تركيب
همان يعني - ميدهد پيوند آزادي مفهوم با را اصل اين دقت به كانت ".مدار روا ديگران
كه تفكري آزادي ;ميشود تقاضا دوم فيليپ از شيلر ، دوپوزاي ماركي توسط كه تفكري آزادي
انتقالي غيرقابل آزادي آزادي ، اين كه كند توجيه ادعا اين با را آن ميخواست اسپينوزا
.بگيرند ما از زور به را آن نميتوانند هرگز كنند ، سعي كه هم چقدر هر مستند ، حكام كه است
درست اين شايد.باشيم موافق اسپينوزا با باره اين در نميتوانيم ديگر ما ميكنم فكر
حد تا را آن ميتوان ولي كرد ، سركوب كامل طور به نميتوان هرگز را تفكر آزادي كه باشد
وجود نميتواند حقيقي فكر آزادي افكار آزاد تبادل بدون كه چراكرد سركوب زيادي بسيار
داريم نياز اين به ،[نه يا] هستند درست افكارمان آيا بفهميم اينكه براي ما.باشد داشته
هر براي آزاد تفكر پايه انتقادي مباحثه.بگدازند آزمون كوره در را آنها مردم ديگر كه
اين كه معناست بدين نيز و است غيرممكن سياسي آزادي بدون تفكر آزادي يعني اين.است فرد
.است فرد هر توسط عقل از آزاد استفاده پيششرط سياسي ، آزادي
.دهم توضيح دارم نظر در روشنگري و عقلگرايي از را آنچه خلاصه طور به كه كردم سعي من
كه آنگونه - روشنگري و عقلگرايي چرا كه دهم نشان خلاصه طور به كردم سعي حال همين در
در و ديگران صادقانه عقايد به احترام مذهبي ، آزادي تفكر ، آزادي به - ميفهمم را آنها من
عاشق عقلگرا تنها كه نيستم ادعا اين بر اصلا من ولي.دارند نياز سياسي آزادي نهايت
كه معتقدم من بالعكس.دهد ارائه استدلال آن مطالبه براي ميتواند يا است آزادي
آزادي خواهان كه دارند وجود - مذهبياي رويكردهاي ويژه به - متفاوتي كاملا رويكردهاي
نيز و ميرسند هم ديگران آراي به احترام به تقاضاها اين بردن پيشتر با و هستند وجدان
طعنهآميز ، كمي لحني با شايد قبلا ، من اگر.مييابند سياسي آزادي مطالبه براي توجيهي
چون.كنم تكرار جد به را اين دارم دوست اكنون دادم ، آگاهي گذشتهام تاريخ عقلگرايي از
از استفاده سوء با نميخواهم و كنم عوض را كسي [عقيده] نميخواهم هستم عقلگرا يك من
مبارزه به را ديگران ميخواهم وليكنم تبديل عقلگرا يك به را ديگري فرد آزادي ، نام
تا كنم ترغيب را ديگران باشد ممكن اگر كه دارم دوست من ;كنند مقابله من با تا كنم دعوت
در را خودش تصميم بتواند كس هر كه بهگونهاي كنند ، مشاهده تازهاي نور در را امور
كانت همراه به بايد عقلگرايي هركند اتخاذ نظر ، و راي شكلگيري از ممكن حالت آزادترين
يك معناي به كه كند ، تفلسف ميتواند حداكثر - بياموزد را فلسفه نميتواند كسي:بگويد
.است انتقادي رويكرد
* * *
.گرفت نشات كجا از انتقادي رويكرد اين و تفلسف اين كه نميدانيم قطع طور به ما البته
مدعي ميتواند همچنين و است ، كمياب بسيار رويكرد اين كه دارد آن بر دلالت چيز همه اما
در رويكرد اين ميدانيم ما كه جايي تا.باشد (ارزشها ديگر از نظر قطع) نادري ارزش
حتي.شد ابداع طبيعي ، فلسفه ايوني مكتب موسس ميلتايي ، تالس وسيله به و گرفت نشات يونان
انتقال و نگهداري هميشه مكتب يك وظيفه.دارند وجود مكاتبي نيز ابتدايي مردم ميان در
به دهد ، تغيير را آموزه كند تلاش مكتب اعضاي از يكي اگر.است مكتب آن موسس آموزههاي
واسطه به عموما پس.ميشود ايجاد انشعاب مكتب در و ميشود طرد بدعتگذار يك عنوان
كه ميآيد لازم گاهي كه است بديهي ولي.مييابد افزايش مكاتب تعداد مكتب ، انشعابات
دانشي با كه ميآيد لازم مثلا - كند حاصل تطابق خارجي جديد شرايط با مكتب سنتي آموزه
چنين در كند حاصل تطابق ;درآمده عمومي دانش يك صورت به و شده گرفته فرا تازگي به كه
آموزه از مجددي تفسير واسطه به نهاني طور به هميشه تقريبا رسمي آموزه در تغيير مواردي
واقعا چيزي آموزه اين در كه شود گفته ميتواند بعدها كه طوري به ميشود ، شروع قديمي
كرده تغيير كه نميشود گفته كه) يافته تغيير تازگي به كه آموزهاي ايناست نكرده تغيير
"گفت استاد خود" عبارت.ميشود منسوب كرده تاسيس را مكتب اصل در كه استادي به (است
.ميشنويم را آن فيثاغورثي مكتب در پيوسته ما كه است عبارتي
طور به يا و غيرممكن ، مكتبي چنين در انديشهها تاريخ بازسازي معمولا كه است اين
موسس به انديشهها تمام كه است "روش" در اساسي بخش يك اين زيرا.است مشكل غيرعادياي
موكد كلي طرح اين از كه مكتبي سنت تنها ميدهد اجازه من دانش كه آنجا تا.ميشوند منسوب
از بعد و يوناني ، فلسفه سنت به زمان طول در كه است ، تالس ايوني مكتب سنت است ، شده منحرف
يك براي بياييداست شده تبديل اروپايي علم سنت به رنسانس ، دوره در فلسفه اين احياي
مباحثه سنت با آن كردن جانشين و خالص ، مكتبي آموزه يك جزمي سنت قطع كه كنيم تصور لحظه
همگي رقيب آموزههاي خيل آن در كه تكثرگرايي از سنتي يعني دارد ، معنايي چه انتقادي
گام اين كه بود تالس اين كه ، را موضوع اين.شوند نزديكتر حقيقت به تا ميكوشند
ايوني مكتب در فقط و فقط كه فهميد واقعيت اين از ميتوان برداشت ، را دورانساز حقيقتا
را موضوع اين ميتوانيمبخشند بهبود را استاد آموزه تا ميكوشيدند آزادانه كاملا اعضا
طريقهاي اين.است من آموزش اين":ميگفت پيروانش به تالس كه بفهميم امر اين تصور با
".دهيد بهبود را آن كنيد سعي.ميفهمم را امور من كه است
فرهنگ حاشيه
بورژوا _ ليبرال ماركس *
كارل دكتر با (ايران در حداقل) نشدهاي منتشر مصاحبه ايران روزنامه اقتصادي گروه دبير
پيش سال مصاحبه 119 ايناست جالبتوجه و منحصربهفرد خود نوع در كه كرده ترجمه ماركس
سه زمان اين دراست شده انجام لندن در ورلد نيويورك آمريكايي روزنامه خبرنگار توسط
از قبل حتي را تاريخ كمونيستي حكومت اولين كه جنبشي.ميگذشت پاريس كمون جنبش از ماه
"بينالملل جامعه" ارشد عضو عنوان به مصاحبه اين در ماركس.كرد برپا شوروي اتحاد
آن و است كرده تكذيب را كمون پيروزي در گروه اين نقش (جهان كمونيستي مهم تشكيلات اولين)
كارگران توسط پاريس قيام":است گفته ماركس.است خوانده "محيطي قانونمندي تابع" را
و باشند گرفته دست در را آن اداره و قيام رهبري بايد كارگران تواناترين.گرفت شكل پاريس
به جامعه حال اين با هستند بينالملل جامعه عضو هم كارگران تواناترين عليالقاعده
چه آن بر تكيه با ماركس ميرسد نظر به ترتيب بدين "نيست آنها اعمال مسئول هيچوجه
خوشي ميانه (ميكند ضروري را كارگران انقلاب كه تاريخ جبر) ميخواند محيطي قانونمندي
(كمونيست) كارگر طبقه پيشتاز حزب بود معتقد كه نداشته لنين ولاديمير پيشروي حزب تئوري با
مصاحبه اين در ديگر سوي از ماركس.بگيرد برعهده را اجتماعي انقلابهاي رهبري بايد
شورش و قيام ميدهد جواب سريعتر و مطمئنتر مسالمتآميز اعتراض كه جايي در":است گفته
باز كارگر طبقه براي سياسي قدرت دادن نشان راه انگلستان در مثال براي...است ديوانگي
به كه دارد وجود طبقات بين مرگبار تضاد يك و سركوب قوانين صدها فرانسه در [اما]..است
نيز مصاحبه از بخش اين شايد "ميسازد لازم را اجتماعي جنگ قهرآميز راهحل ميآيد نظر
حداقل و نبود معتقد جا هر در انقلاب خطي تئوري به ماركس معتقدند كه بيايد كساني كار به
دو اين.ميشود اصلاحطلب (صنعتي سرمايهداري مادر انگلستان جمله از) كشورها برخي در
من":مينويسد كه آنجا ميشود كامل آمريكايي خبرنگار ليد با اما ماركس مصاحبه از فراز
ميدهد نشان ظواهر و حواشي است نبوده كارگر يك هرگز كلمه واقعي مفهوم به او كه مطمئنم
راهنمايي آن به مصاحبه شب كه پذيرايي اتاق است (بورژوا) متوسط طبقه مرفه مرد يك او كه
دنبال به حالا و بود برده را بهرهاش كه بود شده درست سهامي دلال يك براي شدم
باشد مالكش مشخصه كه را چيزي اما است آسان امكانات با راحت اتاقي اين.است خوشبختياش
مصاحبه مترجم يا مرحوم آمريكايي خبرنگار به بايد شايد ترتيب بدين ".ندارد وجود آن در
خلاصه ستون دو در را ماركسشناسانه آثار اخير مولفان تلاش همه كه بگوييم تبريك ماركس با
ليبرال بورژواي يك باشد كمونيست پرولتاريايي آنكه از بيش ماركس ميگويند آناناست كرده
.است بوده
است تجديدنظرطلبي از فراتر نوگرايي
صانعي آيتالله و همشهري
قوچاني محمد
در همچنان مرد و زن ديه تساوي درباره تقليد نوگراي مراجع از صانعي يوسف آيتالله فتواي
در گذشته پنجشنبه روز را بحثها و نقدها اين از گزيدهاي.دارد قرار بررسي و نقد بوته
در اسلامي فقه حوزه تحولات براي كه اهميتي دليل به همشهري روزنامه.خوانديد صفحه همين
.است بوده دست اين از مباحثي پيگير آغاز از است قائل امروز ايران فكري و سياسي جغرافياي
درباره جناتي آيتالله سپس و صانعي آيتالله ديدگاههاي از مفصلي گزارش پيش چندي
صاحبنظران نيز و خوانندگان سوي از كه شد چاپ فرهنگ جهان صفحه در اسلامي فقه نوگرايي
اين بازتاب واقع در گزارش دو اين.گرفت قرار توجه مورد روحانيان و روشنفكران از اعم
تحولات به آنان بيتوجهي از كه شود قلمداد بايد نيز اصلاحطلب مطبوعات به دائمي انتقاد
تبليغ معناي به هيچوجه به گزارشها دست اين انتشار اين ، وجود با.ميكرد گله حوزوي
دارد بيطرف ماهيتي ديگر رسانه هر همچون همشهري روزنامه.نبود اسلامي فقه به نگاه نوعي
مفاهيم انتشار ميكنند گمان كه كنيم تكرار را كساني اشتباه نبايد ما كه است بديهي و
و طلاب برعهده كه است شريفي كار البته اسلامي تبليغاتاست تبليغات جنس از هنوز ديني
رو اين از.اطلاعرساني بهنام دارند وظيفهاي روزنامهنگاران اما شده ، گذاشته علما
فتواي و راي نقد در اشكوري سيدعلي حجتالاسلام قلم به سنتگرايانه مقالهاي كه هنگامي
گمان اينكه جز.نداديم خرج به آن انتشار در ترديدي رسيد ، ما دست به صانعي آيتالله
پاسخ نيست بد مرد و زن ديه درباره گفتوگو تداوم اهميت نيز و موضوع حساسيت جهت به برديم
آقاي همكارمان رو اين از.شويم جويا نيز را باره اين در ايشان دفتر يا صانعي آيتالله
تماس ، برقراري از پس و كند حاصل تماس باره اين در صانعي آيتالله بيت با كوشيد معظمي علي
دفتر اعضاي از يكي اماشد ارسال ايشان براي اشكوري حسيني سيدعلي آقاي نقد از نسخهاي
كه كنيد پرهيز نقد انتشار از و نشويد بازي اين وارد كه پرداخت همشهري تحذير به آيتالله
كه نميدانيم.شد خواهيد ايشان شكايت مشمول تقليد مرجعيت به توهين دليل به كنيد نقد اگر
تماس اين اصولا اينكه يا است صانعي آيتالله حضرت ديدگاه بازتاب حد چه تا شخص اين سخن
آيتالله شخصيت به توجه با ميدهيم احتمال و نه يا است رسيده ايشان اطلاع به نقد و
فقيهان سوي از حتي نقد از گريز معتقديم اين وجود با نيست ايشان به منسوب موضع اين صانعي
و نوگرايي) راغباند بدان خود كه تعريفي از دور جايگاهي در را آنان اصلاحطلب
تقليد مراجع عداد در كه صانعي آيتالله از بيشك مقام اين.داد خواهد قرار (آزادانديشي
فاصله با كوشيد همشهري روزنامه گرچه گذشته آن از.است دور به گرفتهاند قرار اصلاحطلب
رايزني با و دارد نگه را ايشان بيت حرمت صانعي آيتالله نظر نقد فوري انتشار از گرفتن
آيتالله ، بيت نظر برخلاف گويي اما كند منتشر همزمان را نقد پاسخ و نقد سرانجام بيشتر
اسلامي جمهوري روزنامهگيرد قرار تحذير مورد كه نيست روزنامه يك به مختصر مطبوعات عالم
ايشان از جوابي آنكه بدون رساند چاپ به را نقد اين آذرماه هفدهم گذشته هفته يكشنبه
.باشد آن ضميمه
طي متاسفانه آرايشان درباره علمي داوري از فارغ صانعي آيتالله كه است اين واقعيت
و مرجعيت سنگ حتاكان گرچه كه است گرفته قرار خاص جناحي هتك مورد بارها اخير سالهاي
نوگرايي كه فقيهاني يا تقليد مراجع برخي به توهين در خود اما ميكوبند سينه به روحانيت
تخلف درباره تنبيهي و تعزيري نهادهاي وظيفه آنكه شگفت.پيشگاماند ساختهاند پيشه
نوع اين نمونه آخرين.نيست كارساز نيز آنان درباره روحانيت به نهادن حرمت از مطبوعات
كه شده چاپ روحانيت اوتاد از شخصي زبان از نظام به منسوب روزنامهاي در نيز اظهارات
قانون مگر نيست حسابي مجتهد يك اينها داخل..مصنوعياند مجتهدان اينها":گفتهاند
حالا ما كه درآوردهاند خودشان از سلف فقهاي مگر را ديه قانون است؟ تغيير قابل اسلام
قرآن مقابل در آقايان فرمودند بيان عليهالسلام اطهار ائمه خود بدهيم؟ تغيير بخواهيم
به پايبنديشان به دارم ، شك دينشان به [من]...مجتهديم ما ميگويند بعد ميايستند
(آذر 1381 كيهان 11 روزنامه) ".ندارند هم درستي سواد...خدا احكام
سخنان اين اظهار جهت به خزعلي آيتالله به ميخواهند صانعي آيتالله حضرت نميدانيم
تحديد و تحذير نيز را كيهان روزنامه همشهري ، همچون ميتوانند ايشان بيت يا كنند اعتراض
خويش دشمن و دوست شناخت در بايد ايشان بيوت و تقليد معظم مراجع كه ميدانيم اما كنند
عموما كه است مهمتري مفهوم گرو در ديني مفاهيم در نوگرايي.دارند نگه را انصاف جانب
گرچه كه نوگرايي تقليد مراجع بودهاند.است آزادانديشي آن و ميشويم غافل آن از ما
و اسلامي فقه مباحثه اصلي موضوع به اكنون گويي كه مسائلي در و نكردهاند پيشه نوگرايي
مدرسيترين از بلكه ندادهاند تجديدنظر به حكم تنها نهشدهاند تبديل بشر حقوق
چه.است بوده آنان برازنده همچنان نوگرايي اما كردهاند ، استفاده فقه استنباط شيوههاي
و فحشها حتي و ندادند نشان بيتابي علمي نقدهاي برابر در اجتهاد مفتوح باب از پيروي با
برداشتهاند دست آزادانديشي از نه اما خريدهاند جان به را مغرضانه بعضا و غيرعلمي نقد
مناقشات همه از فارغ كه است منتظري آيتالله تفكر اين بارز نمونه.سنتگرايي از نه و
در و نكرده عادت خرق خويش عمليه رساله در.سنتگراست فقيهي همچنان ايشان درباره سياسي
.است نپذيرفته را كديور محسن حجتالاسلام خويش شاگرد تجديدنظرطلبي و حجت ارتداد ، باب
در سروش عبدالكريم امروز ايران تجديدنظرطلب و نوگرا روشنفكران سرآمد با كه آنگاه حتي
آيتالله.نميكند عقبنشيني اسلام فقهي قواعد از مينشينند مكتوب مناظره به كيان مجله
حتي نيست هم فقيه ولايت ضد است رفته او بر آنچه برعكس و است مشهود آنچه برخلاف منتظري
درصدد نه و ايشان فقهي مكتب پيرو نه ما نشود اشتباهنكنند فكر چنين روشنفكران همه اگر
ميشود شمرده جرم و اتهام "منتظري آيتالله سياسي ترويج" بهعنوان نوعا كه هستيم آنچه
.بدانيم ايشان از پيشتازتر نوگرايي در را ديگر فقيهان كه دارد وجود هم احتمال اين بعضا
و تجديدنظرطلبي ميان فاصله و است تجديدنظرطلبي از فراتر نوگرايي اينكه است مهم آنچه
.آزادانديشي جز نميكند پر چيزي را
نوگرايي
|