تكليف و حق
بخش واپسين - هفتم قرن در شهروند و شهردار
محتسب همكاران كار نحوه و تشكيلات -4
و همراهان وظايفش انجام براي وي ميشد ، انتخاب سلطان توسط محتسبكه شخص بر علاوه
از تعدادي پياده يا و سوار حالت به محتسب ، حركت هنگام در و (31).برميگزيد را ياراني
او هيبت و احترام بر امر اين زيراميكردند همراهي را او ياران و غلامان ماموران ،
.ميكنند ياري را وي وامداران از حق گرفتن در و ميافزايد
همكاران ويژگيهاي -41
و باشند شهامت با و زيرك خويشتندار ، پاكدامن ، بايد شهرداريها در محتسب همكاران
كنند ، كار او نزد چگونه كه بياموزد آنان به و كند تهذيب و تربيت را آنان بايد محتسب
تا نگويند او به را جلب سبب ميآورند وي نزد كه را كسي و كنند تعقيب چگونه را وامداران
.نينديشد دليل خود رهايي براي
محتسب كار نحوه -42
برگ و ساز با را كسي چون.بگويند او به را جلب دلايل نبايد ميكنند جلب را كسي وقتي
از كه ندهند امكان و كنند جلب مييابند را او كه حالتي همان به بطلبند كار وسايل و
ذمي يهودي يا بيزنار را خرمي نصراني اگر و بگذارد ، راه سر در يا دكان در چيزي وزنهها
(32).دهد كيفر را داوري كار تا كنند حاضر حال همان به را او يافتند بيعلامت را
نفس قوت و عزم با بايد رفتن هنگام و كند مشورت محتسب با بايد ماموريت از قبل مامور
و نرمي بيايد محتسب نزد چون اما شود مرعوب و بترسد تا كند حاضر سرعت به را خصم و باشد
و باشند مذكور شرايط رعايت به ملزم بايد محتسب ياران (33).گرايد حق به و بيند مهرباني
بد محتسب به تا گرداند باز را آن محتسب گيرد ، هديهاي يا رشوه آنان از يكي كه صورتي در
مردم طعن از و شده بيشتر مردم نزد محتسب احترام سان بدين و برنخيزد او از شبهه نبرند
(34).ميپذيرد صورت كاركنان طريق از شهرداري دستگاه به تهمتها بيشتر كه چرا شود مصونتر
را گناهكار تاديب محتسب هرگاه" و ندارند اقدامي هيچگونه حق محتسب بياجازه ماموران
به چون و برنگيرند سرش از دستار او بيفرمان و كنند چنين بايد ماموران اندازد تاخير به
هر تاديب زيرا شلاق؟ يا ميخواهد تازيانه با آيا كه بدانند را محتسب قصد دهد فرمان ضرب
(35)".باشد گناهش كيفيت و او وضع با متناسب بايد كس
تخلف با برخورد مراتب -43
:از عبارتند كه بود مراتبي را حسبت
دادن بيم -منع4 -وعظ3 -نهي2 -1
درباره كردن منع.ميشد انجام كارداران توسط كه بود گذشته خطاي برابر در دادن عقوبت
(36).ميپذيرفت صورت جامعه آحاد توسط كه ميشد انجام حاضر اعمال
كرده اعلام ذيل شرح به را حسبت درجات صفحه 16 در كتاب اين از ديگري بخش در البته
:است
اي فاسق ، اي مانند)دشنام -نصيحت4 و وعظ به بازداشتن -تعريف3 -تعرف2 -1
(.ملاهي آلات شكستن چون) دست به تغيير -تعقيب6 -5...جاهل ،
محتسب وظايف -5
:بود ذيل وظايف داراي محتسب
نظارت -1
جلوگيري و صنوف مختلف امور بر مراقبت و نظارت شهرداري وظيفه مهمترين گفت بتوان شايد
.است بوده بهداشتي موازين رعايت و كمفروشي تقلب ، از
و بازاريان به و شود وارد زمان هر و كند مراقبت را بازارها همواره كه بايد محتسب
نيز و خوراك و معاش طرز و كند سركشي وزنهها و ترازوها و راهها و دكانها فروشندگانو
را كار اين و پردازد بازرسي به مختلف اوقات در روز يا شب.بنگرد ميكنند كه را تقلباتي
سر شب موقع در نباشد ميسر روز هنگام به دكانها از بعضي بازرسي اگر و.دهد انجام غفلتا
(37).پردازد بازرسي به بامداد و زند
كسب به نماز هنگام به كس هر گيرد ، نظر زير را بازارها اذان اوقات در بايد محتسب"
(38)".كند مجازاتش دارد باز نماز از را او لعب امور يا بپردازد
كشتيراني و بنادر امور بر نظارت -2
بار اندازه از بيش كشتيها در مراكب صاحبان و كشتيبانان كه كند مراقبت بايد محتسب"
در چون و دارد باز سخت باد وزيدن هنگام به حركت از نيز و نرود غرق بيم تا نكنند حمل
(39)".دهند قرار حايلي آنان ميان باشند مردان و زنان كشتي
صنعت و حرفه صاحبان امور بر نظارت -3
:است وجه سه داراي نظارت اين
معلمان و پزشكان كار بر نظارت چون وظايف صحيح انجام بر نظارت -الف
پارچهبافان و ريختهگران بر نظارت چون صنوف خيانت يا امانت بر نظارت -ب
صنوف صاحبان اعمال بدي يا خوبي بر نظارت -ج
گروهي:گروهند سه اينان و است ، صنعت و حرفه صاحبان مراقبت حسبت دارندگان وظايف از"
و ياخيانت ، امانت ديگر گروه و است نظر مورد آنان كوتاهي يا وظيفه دادن انجام كامل كه
سر پزشك.معلمان و پزشكان مانند اول گروهاست مراقبت مورد عملشان بدي يا خوبي سوم گروه
بچه تربيت به معلم و.ميانجامد بيماري و تلف به او كوتاهي و است مردم جان با كارشان و
.داد تغييرش شد بزرگ كه آن از پس نميتوان بياموزد ، وي به غلط به چيزي اگر و ميپردازد
كه را آن و دارد برقرار باشد داشته خوب روش و ورزد اهتمام كارش در كه را آن محتسب
كه دوم گروه اما.نشود زشت آداب و تباه جانها تا دارد باز كار از كند نادرستي و كوتاهي
مانند و رنگرزان و گازران و پارچهبافان و ريختهگران ميشود مراقبت خيانتشان يا امانت
و ثقه اهل بايد محتسب نيز مورد اين در.ميدزدند را مردم اموال بسا چه كه است آنان
.نخورند فريب ناشناختگي سبب به مردم تا براند را پيشگان خيانت و دارد برقرار را امانت
اين كه دانست بايد ميشود ، مراقبت كارشان بدي يا خوبي كه سوم گروه درباره اما
بيان را امور زشتي و فساد بايد اينان ميگيرد ، انجام حسبت دارندگان خود توسط مراقبت
تدليس و فساد به صنعتگر خاصي شغل در گاه هر ولي باشد ، نداشته وجود شاكي اگرچه كنند
(40)".ميكند جلوگيري و رسيدگي محتسب دادخواهيكند و شكايت كسي و شود مرتكب
شهر بهداشتي وضعيت بر نظارت -4
در اغذيه ، مغازههاي در بهداشت رعايت بر نظارت و عمومي اماكن بهداشت بر تاكيد
.ميرفت شمار به محتسب جدي وظايف از صنوف ساير و نانواييها
جاهاي از آيند در رودخانه به چون كه دهد فرمان را مشك صاحبان و سقايان بايد محتسب
آبشخور كه ساحل به نزديك جاهاي از كه ندهد اجازه و بردارند ، آب گاه آن و شوند دور كثيف
(41).روند بالاتر بلكه بردارند ، آب است حمام مجراي نزديك يا است
آن فروش از را او محتسب شود پيدا دگرگون رنگ به يا مريض چارپايي قصابي نزد گاه هر
(42).بازدارد ديگر گوشتهاي با
و بدبو هريسه تا كنند تميز و بشويند را روغن و هريسه ديگهاي بايد پزان هريسه"
(43)".نشود توليد كرم و نباشد بدمزه
نان زيرا دارد ، باز خمير آمدن عمل از پيش نان پختن از را نانوايان بايد محتسب"
.باشد كم نان نمك كه صورتي در است همچنين و است ثقيل معده براي و سنگين ترازو در فطير
مانند و نسون يا و كنجد و سياهدانه و سفيد زيره قبيل از خوشبو دانههاي كه است شايسته
".درآورند تنور از باشد ، نسوخته اما پخته ، خوب كه آن از پس را نان و پاشند نان بر آنها
(45)
(46)".كنند اصلاح را دودكشها كه دهد دستور بايد"
(47)".شد شمرده بازار بر حاكم مقررات از و بود عنايت مورد بازار پاكيزگي به توجه"
است ، زيانبخش را مردم كه انباشته كثافت از بازار تنظيف و كردن جارو به را بازاريان"
(48)".دهد فرمان
نقاشان فعاليت از جلوگيري -5
(49)".كرد لعنت را صورتگران رسولخدا زيرا شود ممانعت بايد نيز كشيدنتصاوير از"
لعب و لهو آلات معاملات از جلوگيري -6
ادب را خريدار و فروشنده از دو هر و دارد باز لهو آلات ستد و داد از بايد محتسب"
(50) ".كند
متكديان جمعآوري -7
قرار گدايي راوسيله آن و ميخوانند قرآن نشسته بازارها در كه گداياني كار از"
(51) ".است شرع مخالف زيرا كند ، ممانعت دادهاند ،
مساجد امور بر مراقبت و نظارت -8
كه بدارد موظف را آنها خادمان و كند نظارت مساجد و جامعها بر محتسب كه است شايسته"
آنها غبار و بتكانند را حصيرها و بدارند پاكيزه پليديها از و كنند جارو را مسجد روز هر
ببندند را درها نماز از پس و كنند روشن را آنها شب هر و بشويند را قنديلها و برگيرند را
(53)".نيايند بدانجا ديوانگان و بچهها تا
گرمابهها بر نظارت -9
با بار چند هر و بروبد و بشويد را گرمابه كه بدارد موظف را گرمابهدار بايد محتسب"
حمام كف سنگهاي و كند پاكيزه (شستن هنگام به ريخته و شده مصرف آب)غساله آب با نه پاك آب
(54)".نشود مردم لغزش سبب و نچسبد بدان ختمي و سدر تا بمالد زبر چيزهاي با را
كسي اگر و كند مراقبت را مذكور امور و بازرسي را گرمابه زمان هر كه است محتسب بر"
(55)".كند تعزيرش نپوشاند را خود شرم
در خصوص به مردم تا كنند تعبيه گوارا و شيرين آب حاوي بزرگ خمي گرمابه در بايد"
موجود گرمابه در است مردم احتياج مورد كه دلوك و سدر بايد نيز و بياشامند آب تابستان
(56)".باشد
نشويند ، گرمابه در را نمد يا چرم نمدسازان ، و كفشگران تا كند مراقبت بايد محتسب"
گرمابه...درآيد گرمابه به نبايد ابرص يا جذامي شخص و ميدهد رنج را مردم آنها بوي زيرا
(57)".دارند نياز بدان طهارت براي نماز از پيش مردم زيرا كنند ، باز بامداد از را
معماري ، شهرسازي مقررات و ضوابط -6
شهرسازي مقررات و ضوابط -61
شهروندان توسط ميبايست و بود معمول مقرراتي و ضوابط شهري ، كاربريهاي با ارتباط در
به.بود "لاضرار و لاضرر" اصل از برخاسته اسلامي فرهنگ از متاثر ضوابط اين.ميشد رعايت
.است ممنوع شود ، ديگران به ضرر موجب آنچه كه معنا اين
معابر -1
شارع اخوه ، ابن نظر از نمايد ، مقررات رعايت به مكلف را مردم كه دارد وظيفه محتسب
ذيل فعاليتهاي لذا دهد ، اختصاص خود به را آن منفعت ندارد حق كسي و است مشتركالمنفعه
:است ممنوع
تنگ معابر در چهارپايان بستن -1
آن از بايد و است ناشايسته عابران واماندن و راه تنگي صورت در راهها در ستور بستن"
(60)".باشد موقتي شدن سوار و آمدن فرود منظور به كه آن مگر كنند ، منع
خوردن سر موجب كه هندوانه و خربزه پوست پراكندن ويژه به معابر در زباله انداختن -2
.ميشود عابران
.ميشود عابران افتادن و لغزيدن موجب كه راهها آبپاشي -3
ريخته تنگ كوچههاي به آن از آب و زده بيرون منازل ديوار از كه ناودانهايي نصب -4
منعي باشد ، فراخ بعد عرض اگر (61)ميشود راه تنگي باعث نوعي به نيز و نجاست موجب و
(62).است ممكن و ميسر عابرين براي آن از شدن دور امكان كه آن چه ندارد
(63).آن ناروفتن و كوچه در گل و باران آب گذاردن باقي -5
ممنوع بزرگ دكه نصب -6
درختكاري -7
روا رو هيچ به را بزرگ دكه نصب و (شارع) راه در درختكاري جويني ابومحمد شيخ"
همديگر به شبها مردم كه ميشود سبب امر اين زيرا فراخ ، چه باشد تنگ راه چه نميداند ،
درخت و دكه بناي جاي زمان مرور به و ميگردد ستوران گلههاي ازدحام موجب نيز و برخورند
(64)".ميرود ميان از است راه به متعلق كه جاهايي اثر و ميشود مشتبه
منعي نرساند ، آسيبي رهگذران به و باشد خانه جلوي درخت يا و دكه نصب مكان اگر البته
شافعي اصحاب از برخي گفته به نشانند خانه در به را بادرختي دكهاي اگر اما".ندارد
(65)".نرساند زياني را رهگذر كه آن شرط به رواست ،
تنگ كوچههاي در نشستن"-8
روزنهها تعبيه و فاصلهها آمدن بيرون -9
(66).گذرگاه به بازار سقف پايههاي از دكان مصطبه كردن بيرون -10
معبر سر -11
و زحمت سبب عمل اين زيرا بگسترانند ، راهها در را پارچهها پارچهبافان كه نبايد"
(67)".ميشود عابران ضرر
پيشه و كسب واحدهاي براي معابر فضاي از استفاده ممنوعيت -12
خون به راه زيرا كنند ، كشتار دكانهايشان در بر تا نگذارد را قصابان محتسب كه بايد"
جامه به نجاست تراوش و تنگ عمومي معبر و است ممنوع و ناشايست كه ميشود آلوده سرگين و
حد از كه آويزند چنان را گوشت پارههاي قصابان نبايد نيز و...ميشود اضرار سبب مردم
(68)".ميآلايد را مردم جامههاي گوشت چربي زيرا آيد ، بيرون دكان سكوي
بنا احداث -13
هر".مسجد بنا و باشد وسيع معبر عرض اگر حتي است ممنوع عمومي معابر در بنا احداث
را آنان و جلوگيري ، محتسب باشد ، وسيع راه چه اگر بسازند ، بنايي عام شارع در كساني گاه
نه است آمد و رفت براي راهها وجود زيرا باشد ، مسجد بنا چه اگر واميدارد آن تخريب به
(69)".بنا براي
به اذيت و ضرر موجب كه گونهاي به سكوها و دكهها)مغازهها مقاعد از جلوگيري -14
(شود عابرين
آسيبي گذرندگان به اگر بنگرد ، را (!سكوها و دكهها) بازارها مقاعد بايد محتسب"
(73)".شود مانع گرنه و دارد برقرارشان نرسانند ،
شود عابرين آزار موجب كه گونهاي به آب مجاري و مستراح چاههاي احداث جلوگيري -15
معابر در دائم صورت به ساختماني ابزار و كالا انبار ايجاد از جلوگيري -16
ارتفاق صورت به بازارها و شارعها در را ساختماني ابزار و كالا مردم كه رواست"
به كه آن شرط به كنند ، جابهجا را آنها تا بگذارند (ديگري ملك از استفاده حق داشتن)
و آب مجاري و ساباطها آوردن بيرون است همچنين و شوند منع بايد گرنه و نرساند ضرر عابر
(74)".ميشود منع گرنه و ميماند نرساند زياني اگر كه مستراح چاههاي
زباله دفع محل -2
آن شود فساد ماهي گاه هر".ميشد مكانيابي شهر از خارج در شهري زبالههاي دفن محل
(75)".اندازند شهر بيرون مزبلههاي در را
بازار در مختلف صنوف فعاليت براي راسته ايجاد -3
محققان از برخي حتي بوده ، اسلامي شهر در مهم امري پيشهها ، اساس بر شهر بخشبندي"
-شهر طرح كه است بوده آنجا تا اسلامي زندگي در اسلامي اصناف اهميت كه عقيدهاند اين بر
پيشهوران نيازهاي حسب بر اوقات خيلي در -بوده آن ايجاد منشا بازار به توجه اساسا كه
نظارت كه چرا ميپذيرفت ، صورت مختلف صنوف بر دولت مراقبت جهت امر اين (76)".ميشد تهيه
نظارت ضرورت بازار ، يك در حرفه هر صاحبان آمدن گرد انگيزههاي از".ميشد آسانتر دولت
مراقبت اعمال تا ميداشت وا ويژه بازارهاي ايجاد به را دولت حرفهها ، و مشاغل بر حكومت
(77)".ميآمدند گرد بازار يك در حرفه هر صاحبان جهت همين به گردد ، آسان آنها بر
عوامل از جامعه ، در اصناف اقتصادي قدرت ساختن محدود در دولت نظارت برقراري ضرورت"
(78)".است بوده حسبه ايجاد
كاربريها مكانيابي ضوابط -13
سعي كه ميشود برده كار به محتسب توسط معيارهايي و اصول شهري مختلف كاربريهاي براي
كودكان آموزش و تعليم امر مثال عنوان بهباشد اسلامي فرهنگ از برآمده اصول اين بود شده
را مساجد":فرمودهاند (ص)اسلام پيامبر زيرا شود ، انجام مساجد در يا و خانهها در نبايد
و بول با را زمينش و سياه را مسجد ديوارهاي اينانداريد پاكيزه ديوانگان و بچهها از
تعيين "بازار" اطراف در را آموزشي مكانهاي بايد محتسب و ".ميكنند ناپاك نجاسات ساير
(79).نمايند
دور بازاري ميبايست ماهيفروشان:ميكرد تعيين خاص محلي صنف هر براي محتسب همچنين
به پيداست ، كه چنان را ، رنگرزان.نرسد مردم به آن ناخوش بوهاي تا برگزينند عمومي راه از
شهر از بيرون آجرپزها محل كه ميداد فرمان همچنين.ميداد جاي شهر از خارج بهداشتي جهات
(80)".باشد
محتسب فعاليت محل نزديك در ميبايست بيشتر نظارت به نياز دليل به نيز صنوف از برخي"
كند مراقبت و باشد محتسب دكه نزديك لكانهپزان دكانهاي كه است شايسته ".شوند مكانيابي
(81)".كنند بسيار تقلب آن در زيرا بسازند ، او حضور در را لكانه كه
(82).ميشد ساخته بازار نزديكي در بازار امور بر نظارت جهت نيز محتسب خانه عموما
معماري مقررات و ضوابط -23
ويژگيهايي عمومي بناهاي احداث براي اسلامي ، كشورماي در هجري هفتم قرن در
بلند آنها تنور سقف و باشند فراخ دودكشهاي داراي بايد نانواييها مثلا برشمردهاند
بلند را تنور سقف تا كند ملزم را نانوايان و نانپزان محتسب بايد"باشد شده احداث
بسان كه ميشد شرط بازارها ارتفاع و وسعت (83)".كنند تعبيه فراخ دودكشهاي و بسازند
صورتي به وسعت و ارتفاع در بايد بازارها" كه ميكرد شرط محتسب" شود احداث رومي بازارهاي
(84)".ميساختند قديم در روميها كه باشد
سفيد دكانشان و بپوشانند را خود ظروف تا بدارد موظف را شيرفروشان كه است محتسب بر"
(85)".باشد تازه پوششها نيز و فرش سنگ و
بوده آن آب واسطه به كردن خيس و آن هواي وسيله به آدمها كردن گرم:عمومي حمام كاركرد
و كننده خنك اول سراي" بودند ، يكديگر از مجزا فضاي سه داراي حمامها خاطر همين به
آن مهمتر و ".است خنككننده و گرم سوم سراي و نرمكننده و گرم دوم سراي و خيساننده
(86).باشد وسيع آنها فضاي و استوار حمامها بناي كه بود
شهروندي حقوق و محتسب -7
زنگ خود ستوران گردن در كه موظفبودند سقاها بچهها ، و نابينايان حقوق رعايت براي
امر اين همچنين.شود طنينانداز بازار از گذشتن هنگام به تا ببندند مس و آهن پارههاي و
داشته ، وظيفه محتسب امر حسب بر نيز "گل و خاك و هيزم باربران و سپرسازان و مكاريان" براي
(87).كند چنين
ذمه اهل -71
بر ساختمان بناي در همچنين و كنند آمد و رفت راهها تنگترين از" ميبايست ذمه اهل
و ميدانند ناروا نيز را اين بعضي رواست ، امر اين در مساوات اما نجويند ، برتري مسلمانان
نارواست ، گروهي گفته به و روا بعضي قول به است ذمه اهل خاص كه محلهاي در ساختماني برتري
است اختلاف مورد نيز كنند باز جاده به روزنههايي كه اين به اينان بناهاي امتياز اما و
برتري مسلمانان بر را آنان و باشد تمايزي وجه مسلمانان و ايشان ميان كه است اين مواد و
آن اعاده حق شود ، ويران اگر آري كردهاند ، تملك در (بلند) عالي خانهاي گاه هر و.نباشد
(88)".است اصح قول به بنا اين و ندارند نخستين صورت به را
(رض)عمر چنانكه بسازد ، كليسا و معبد اسلام ديار در كه نيست روا ذمه اهل" بر همچنين
و كنند ويران بود شده عمارت تجديد هجرت از پس كه را كليساهايي همه تا داد فرمان
تا فرستاد صنعا به نجد از را عروه نيز و نماند باقي اسلام از پيش معابد جز بدينسان
.سازد ويران است بوده خدا رسول مبعث از پيش آنچه جز را آنجا كليساهاي
اين برخي گفته به و رواست ، آن بناي تجديد شود ، ويران زمان مرور به كليسايي اگر اما
كلي به كليسا اگر كه است آمده حاوي كتاب در.است احداث حكم در زيرا است ، ممنوع نيز
(89)".رواست گرنه و ممنوع آن بناي تجديد باشد شده مردم راه و ويرانه
بناهاي" هفتم ، قرن در شهرداري آيين كتاب مولف زمان در مذهبي ، مقررات خلاف بر ليكن
و ميشوند سوار مسلمانان مركب بر اينك...دارد برتري مسلمانان مساجد و بناها بر ايشان
و يهود زنان..درآوردهاند خود خدمت به را مسلمانان و ميپوشند را جامهها بهترين
و ميشوند شناخته سختي به ميروند راه كوچهها در و ميآيند بيرون خانه از چون نصاري
پايينتر مسلمانان و گرمابه جاي برترين در نصراني زن بسا چه كه گرمابهها در است همچنين
را متجاسرين و دارد باز و ورزد اهتمام امر بدين كه راست محتسب پس...است نشسته او از
(90)".كند تعزير
عهده بر كه شروطي به را ايشان و بنگرد ذمه اهل كار در كه است لازم محتسب بر"
از چيزي ترك در و سازد ، ملزم دانستهاند خودلازم بر قديم روزگار از را آنچه و گرفتهاند
ذمه اهل كه نامهاي رعايت به را آنان و ندهد رخصت بديشان كردار در يا گفتار در تعهدات
(91)".كند ملتزم بودند ، نوشته (رض)عمربنخطاب به
زنان -72
عمومي حمام به كه نداشتند حق آنها.داشتهاند خاصي وضعيت شهر در مذكور عصر در زنان
دليل به كه صنوفي (92).بنشينند دكانها در بر بيسبب نميبايد و.باشند نفاس مگر روند
مورد پاكدامني و اخلاقي نظر از ميبايست بودند ، زنان با معاشرت به مجبور حرفهشان و شغل
از ميآيند گرد زنان كه را جاهايي كه است لازم را محتسب".ميگرفتند قرار محتسب تاييد
ببيند اگر و كند بازرسي زنان ، گرمابههاي درهاي و چشمهها كنار و كتان و پشم بازار قبيل
را او ميكند ، نگاهش يا ميگويد دادوستدسخن غير در وي با و ميشود زني معترض جواني كه
چنين در كه تبهكار جوانان بسا چه زيرا.دارد بازش آنجا در ايستادن از و كند تعزير
(93)".ميايستند زنان با بازي و شوخي قصد به جاهايي
تا بنشانند دكانهايشان در بر را زنان كه اين از كند منع را پنبهفروشان بايد محتسب"
(94)".گويند سخن آنان با نبايد نيز و باشند ، پنبه حلاجي اتمام منتظر
.باشد عام شارع در ميبايد زنان با ارتباط دليل به نيز مشاغل از برخي فعاليت مكان
شارع در بايد بلكه بنشينند ، دكان و كوچه و دروازه در نبايد نامهنگاران و منجمان"
(95)".زناناند ميآيند آنان نزد كه كساني بيشتر زيرا بنشينند ،
نبرد ، شك آنان به و است ايستاده عمومي راه در زني با كه ببيند را مردي محتسب چون"
و خلوت راه در اگر اما هستند ، ايستادن از ناگزير گاهي مردم چه گردد آنان متعرض نبايد
است ممكن چه نكند ، شتاب تاديب در و دارد ، باز را آنها بايد باشند ايستاده مشكوك جاي
گاه هر بپرهيزيدو مشكوك جاهاي در ايستادن از:بگويد بايد صورت اين در كه باشند محرم
بايد ايشان منع اما.بكشاند را شما كه خلوتي از بترسيد خدا از:بگويد بايد باشد بيگانه
(96)".باشد امارت حسب بر
كند ، ممانعت توانايي صورت در دارند ، خودنمايي قصد كه را زنان كه است محتسب بر همچنين
شهرت منظور به و نميرسد هم شيطان عقل به كه ميپوشند جامههايي هماكنون" مينويسد وي
پيشاني به كه پارچهاي و سربند) سان به عصابههايي جمله از پوشش ، نه است خودنمايي و
اگر كه است محتسب برميكنند آشكار مردم به و ميبندند سر به شتر كوهان (ميبندند
نهي نتواند اگر و دهد بيم خدا كيفر از و دهد پند و دارد باز اينكار از را ايشان بتواند
(97)".نيست واجب او بر منكر از
پور نوذر علي دكتر
است موجود روزنامه دفتر در پانوشتها
|