عكسها: رضا معطريان
|
|
گروه ادب و هنر ـ مينا اكبري: برف مي آيد. باران نيست. جهان رفته است و رخشان تنهاست. بيرون خانه در شهر، ديوارها پشت عكس نامزدها به سختي نفس مي كشند، اما در خانه بانوي ارديبهشت سكوت جاري است.مادر رخشان اگر چه دلواپس دخترش است اما او هم ساكت است و آرام و رخشان اگر چه باران تنها دخترش در خانه نيست اما دل نگراني اش را بروز نمي دهد. او با لباسي ساده كه مادر بودنش را تشديد مي كند، پشت ميزي كوچك روبه روي من مي نشيند و آرامش زنان شهر را يك جا تعارف مي كند. اما مگر زنگ در مي گذارد. يك بار جهان مي آيد با دست هايي پر از سروصدا و يك بار رضا معطريان. مردان ناخواسته آرامش خانه را تهديد مي كنند. جهان براي ميهماني شبانه خريد كرده و رضا دنبال گوشه اي دنج است تا عكسي تازه بگيرد. ديگر بانوي ناآرام ترين نيازهاي زنانه در ميانه خانه اش نه زني است ساكت و نه مادري صبور. او در اين شهر آخرين فيلم مستندش «روزگار ما» را اكران كرده و همه چيز از زمين و آسمان به پا خاسته اند تا ثابت كنند در روزگار داستان هاي عامه پسند كسي به ديدن روايت او از «روزگار ما» نمي رود. شب پيش از اين ديدار، فيلمش را در يك سينماي قديمي در شرق تهران ديدم. ۲۰ زن و مرد آمدند و رفتند. سالن خالي و هول آور بود و آرزوي بيات قهرمان روزگار ما گريه مي كرد از تنهايي و در ميان ضجه هايش تنفر زنانه اش را در سالن منتشر مي كرد. اين بار تلفن زنگ مي زند و خبر مي رسد كه «روزگار ما» هم زمان در آمريكا به نمايش عمومي در آمده. حتما در آن سوي آب ها چشمان آنها گرد خواهد شد، از روزگار ما و بسياري از منتقدان عطوفت را در برابر سياست معني خواهند كرد. اما در اينجا كسي به فكر روزگار ما نيست. حالا ديگر بر ديوارها عكس هاي ديگري اكران شده و بني اعتماد مي خواهد ما اعتمادي به ديوارها نداشته باشيم. واقعيت در خانه ما مي گذرد. جايي كه برف مي آيد، باران نيست و رخشان تنهاست.
• شما به عنوان فيلمسازي با گرايش به مسائل اجتماعي شناخته شده ايد. اين گونه فيلمسازان وقت و انرژي و روش هاي منحصر به فردي براي ارتباط با اجتماع و تغييرات آن دارند چرا كه نيازمند حضور در بطن تغييرات اجتماعي هستند. نحوه ارتباط شما با تغييرات اجتماعي چگونه است يا به عبارت ديگر چگونه اجتماع ايران معاصر و تغييرات آن را دنبال مي كنيد؟
اين بيشتر به نحوه زندگي من برمي گردد. شكل ارتباطي من با جامعه و همراه بودن با مسائل اجتماعي، چيزي نيست كه از برنامه زندگي ام جدا باشد. اين ارتباط هميشه به صورت مستمر بوده است. دربعضي مواقع هم با كاراكترها و آدم هايي كه به بهانه هاي تحقيقي با آنها آشنا بودم اين ارتباط ها ادامه پيدا كرده، و بين اين ارتباطات صدها ارتباط ديگر به وجود آمده است. اما آن چيزي كه شما مي گوييد، مجموعه همه اين ارتباطات است. روش خاصي ندارم. همين دنبال كردن ها، دغدغه هايي كه به شكل هاي مختلف وجود دارد، يك جور پژوهش دائمي پويا است. يعني اين تغييرات و تحولات اجتماعي كه مي گوييد جدا از آن بخش سياسي اش كه علاقه اي هم به آن ندارم، نيست. من معتقدم بايد ديد حاصل هر اتفاق سياسي و هر تحولي در جامعه در زندگي مردم عادي چيست. اين تحولات چگونه و چه طوري در زندگي مردم عادي حركت به وجود مي آورد، من بيشتر به دنبال اين تاثيرات هستم. چيزي كه برايم مهم است اين است كه ببينم بحث ها، جدال ها و برنامه هاي كلان ماحصل اش در زندگي مردم عادي، در زير اين سقف هاي كوچك و در بين خانواده هاي بزرگ و كوچك چه تاثيري دارد و چه چيزي دست شان مي آيد. به همين دليل اين ارتباط از طريق روش هاي مختلف به دست مي آيد و من هيچ وقت فكر نمي كنم كه حالا بايد بروم و به دنبال چيزي بگردم.
|
|
• همان طور كه شما اشاره كرديد ما در كشوري زندگي مي كنيم كه طبق الگوهاي اجتماعي كشورهاي توسعه نيافته، سياست در چارچوب همه چيز آن رخنه كرده است. اين حضور سياست در مسائل اجتماعي تا آنجاست كه هرگونه تحليل اجتماعي به خاطر نزديكي به نوع نگرش يك جناح خاص سياسي، تحليلگر در مقابل اتهام وابستگي قرار مي دهد. شما توانسته ايد تا حدودي از اين ميان سالم حركت كنيد؟ علت اين مسئله را چه مي دانيد؟
اتفاقا در مقاطع مختلف در معرض اين خطر بوده ام. ولي ابايي از آن ندارم. همان طور كه قبلا گفتم،من بيشتر از آنكه برايم درگير شدن با جريانات سياسي مهم باشد آن چه كه برايم اهميت دارد تاثير آن است كه چه خواهد شد. درواقع اين همه بحث و جدال و انرژي كه به خصوص در كشور خودمان در حال هدررفتن است، حاصل آن براي مردم چه چيزي است. من به دنبال اين قضيه هستم و هيچ ابايي هم ندارم كه ممكن است من از جناحي جانبداري كرده باشم. اگر اين طور به نظر رسيده مطمئنم كه از يك اصل دفاع كردم. در فيلم روزگار ما هم من از اصلاحات دفاع كرده ام. چون معتقدم اين ملت توان اتفاق ديگري را به سختي دارد. ملتي كه انقلابي را تجربه كرده، جوانان زيادي را از دست داده و يا خانواده هاي زيادي از هم پاشيده شده اند، بچه هاي زيادي اعدام شدند، بعد از آن جنگ را تجربه كرده، جنگي كه خانمان خيلي ها را بر باد داد ـ شايد اين جنگ، يك جنگ دفاعي و مقاومت بوده ولي ما حالا هم پيامد اجتماعي و اقتصادي آن را مي بينيم ـ به نظر من يك اصلاحات زيربنايي در جهت تغييراتي كه واقعا به نفع مردم باشد و بتواند در اين مملكت ذره ذره پيش بيايد، شايد مناسب ترين شكل دگرگوني براي اين جامعه باشد. من اگر متمركز شدم روي انتخابات دوره هشتم، مطلقا جنبه تبليغي نداشته، آنچه كه مهم بود، ثبت اين دوران بود. دوراني كه سيل عظيمي از جوانان مملكت كه درصد بالاي تركيب سني جامعه را تشكيل مي دهد، به هرحال در حركتي شركت كرده اند. حالا به زعم بعضي ها اين بچه ها كه تعبير سياسي نداشته اند ـ حركات و هيجانات اجتماعي شان بوده ـ ولي من طوري ديگر تعبير مي كنم. من مي گويم انرژي نهفته اي كه در اتفاقي مثل انتخابات ـ در مقاطع ديگر به شكل هاي ديگري مي بينيد ـ بروز پيدا مي كند، حكايت از يك اتفاق غيرقابل انكار دارد. پس اين پتانسيل در اين جامعه وجود دارد و اگر هر برنامه ريزي و يا سياستي اعمال مي كنيم نمي تواند جدا از نگاه كردن و توجه كردن به اين واقعيت باشد كه اين درصد عظيم جوانان مملكت برنامه ريزي و خواسته هايي دارند. واقعا به سراغ اين جوان ها برويم و با آنها صحبت بكنيم و از آنها بپرسيم كه چه مي خواهند و يا تصورشان از آزادي چيست، و آنها را در موضعي قرار بدهيم كه جواب هايي بدهند و بعدا دستاويزي بشود و ما مثلا بگوييم «تعبير آنها از آزادي يعني صداي نوار را زياد كردن و يا اينكه به پارتي بروند. » جوان را نبايد در اين موضع قرار داد تا جواب سردستي بدهد تا ما بگوييم به اين خاطر است كه ما به آنها آزادي نمي دهيم. آن چيزي كه جوان ها مي خواهند و آن چيزي كه بايد براي آنها فكر شود مسئله آموزش، هدف، كار، اميد داشتن و. . . است و اينها در موعظه به وجود نمي آيد. من وقتي تصاوير «روزگار ما» را نگاه مي كنم، جمعيتي كه در شيرودي، دور هم جمع اند، فكر مي كنم فرداي آن روز ديگر محلي نيست كه آنها اين گونه فرياد بزنند. پس اين انرژي ها كجا مي رود. اينها كه از بين نمي رود و وجود دارد. اينها را چگونه بايد به كار ببريم و در مسير درست بيندازيم. حالا برمي گردم به سوال تان، دغدغه هاي من اينهاست و ممكن است به يك اتفاق سياسي ربط پيدا كند. ولي نه من مي خواهم و نه اينكه اصلا وظيفه خودم به عنوان فيلمساز مي دانم كه بخواهم در يك جهت گيري سياسي، موضع داشته باشم كه برمبناي آن بخواهم فكري را القا كنم، چون آن دغدغه و نيت واحدي كه در همه فيلم ها، از ابتدا تا امروز، از ساده ترين گزارش هاي تلويزيوني كه مي ساختم تا فيلم بلند و مستند، يك دغدغه مشترك وجود دارد. اگر كسي به مجموعه اينها نگاه كند، حتما متوجه خواهد شد كه بنا بر آن دغدغه ديگر ابدا نمي شود فكر كرد كه من نياز به يك جانبداري و موضع سياسي داشته باشم.
• اما به نظر من يكي از دلايل استقلال شما در تحليل هاي اجتماعي ويژگي نگاه شما به مسائل اجتماعي است. شما در فيلم هاي داستاني تان از خارج از محدوده تا زيرپوست شهر سعي كرده ايد با نگاه كاملا عاطفي و مادرانه به اوضاع نگاه كنيد. شما در پشت فيلم هايتان مادري نگران بوده ايد كه از ناهنجاري هاي اجتماعي نگران است، بر اين اساس شما را نمي توان يك تحليلگر اجتماعي با پيش فرض هاي علمي دانست. به نظر شما اين نگاه در شرايط فعلي ما جز انتشار يك نگراني شريف و انساني چه تأثير ديگري دارد؟
اگر اين تاثير به اندازه يك سر سوزن، آگاهي بخش باشد، براي من ارزشمند است. اگر به اندازه يك سر سوزن باعث جلب نگاه و توجه سياستمداران و برنامه ريزان سياست زده به واقعيت موجود در جامعه بشود ارزشمند است و فكر مي كنم موفق هستم. اگر يك سر سوزن، در بين تماشاگران فيلم هايم، اين شهامت و صراحت را به وجود بياورد، مي تواند حق طلبي بكند و باز فكر مي كنم موفق هستم. نمي دانم، شايد اگر امروز به مجموعه كارهايي كه كردم نگاه بكنم، رضايتي كه برايم باقي مي ماند، همين است.
•خيلي قانع نيستيد؟
نه ـ اتفاقا فكر مي كنم توقع ام از خودم خيلي زياد هم است. . .
• بيشتر منظور من از اين سوال اين است كه شما چنين هزينه مادي و انساني سنگيني مي كنيد تا فقط يك سر سوزن تأثير بگذاريد و اين. . .
نمي خواهم درواقع، ادعا كنم كه بيشتر از آن بوده، در ضمن يك درصد جمعيت ۶۰ ميليوني هم خودش رقم كمي نيست. اين تاثير را در اين حد. . . حتما اگر كمي تواضع ام را كمتر كنم، تاثيرش بيشتر است.
• در گفت وگويي گفته ايد، هميشه تلاش كرده ايد، فيلم بي خاصيت نسازيد. از ديدگاه يك فيلمساز اجتماعي كه نسبت به پيرامون خود حساس است مي توان معني خاصيت را فهميد. حال اين سؤال مطرح است كه با توجه به شرايط ملتهب و گذران اجتماعي و موج هاي مختلف كه مي آيند و مي روند شما چگونه آثارتان را از تاريخ مصرف دار بودن نجات مي دهيد؟
شايد يكي از دلايل عمده اي كه باعث فاصله زياد بين ساخت فيلم هايم مي شود همين است. به خصوص پس از «زير پوست شهر» مي توانم بگويم كه در آن زمان دچار يك سرگشتگي عجيبي شدم، و اينكه ـ حالا نمي دانم چه قدر درست يا غلط است ـ كه انسان به دنبال اهميت يك موضوع بگردد. همان طور كه مي گوييد التهاب در جامعه بسيار وجود دارد، كه تا قصد داري روي موضوعي كار كنم موضوعي مهمتر از آن مي بينم. اين درگير شدن مرا دچار وسواس بدي كرده است. الان همين حالت را دارم كه مدت زيادي است بر روي يك تحقيقي متمركز شده ام و با روان شناسان اجتماعي، آسيب شناسان اجتماعي، آدم هاي مختلف و يا جاهاي مختلف كار مي كنم و بعد التهاب موضوعات آن قدر زياد است كه نمي دانم بايد آن قدر فاصله گرفت و به سمتي رفت كه درواقع دور شد و يك طور ديگري نگاه كرد، كه خوب نمي توانم اين كار را بكنم و در اين موقعيت هاي مختلف، اين سرگشتگي، براي نوشتن خيلي سخت به نتيجه مي رسم.
• يعني شما بعد از اين تعداد فيلم آن هم از نوع فيلم هاي اجتماعي نتوانسته ايد براي اين اتفاق راهكاري پيدا كنيد؟
من براي به دست آوردن موضوع، به دنبال ترفندي نيستم. مسئله اين است كه من نمي خواهم به هر قيمتي فيلم بسازم و بنا ندارم كه حتما سالي يك فيلم بسازم. با اين تعريف شايد من يك فيلمساز حرفه اي نباشم و جدا از همه اينها، فيلمسازي براي من هدف نيست. فيلم سازي براي من يك وسيله است. پس آن موضوع است كه بايد مرا آن قدر درگير بكند و اهميتش را آن قدر به من تحميل بكند كه متمركز شوم و آن را بنويسم. اگر من به دنبال سوژه بگردم، به وفور وجود دارد، ولي من نمي توانم مانند يك آينه آن را عينا ارائه بدهم. بايد از يك فيلتر بگذرد.
• خوب اين خودش يك نوع راهكار است.
شايد اسم اش يك راهكار باشد.
• در ميان فيلم هاي مستند و داستاني شما مسئله طبقه اجتماعي بسيار مطرح است. شما در آثارتان ريشه بسياري از مشكلات را طبقه اجتماعي مي دانيد. مثلا در روسري آبي دو طبقه را با مشكلات خاص خود به نمايش مي گذاريد يا در زير پوست شهر مشكلات طبقه فرودست. يكي از مشكلات بزرگ اجتماعي مان بهم ريختگي طبقاتي است، اين را چگونه ارزيابي مي كنيد؟ آيا مانند دهه ۵۰ هنوز شكاف طبقاتي وجود دارد يا تغيير شكل داده است؟
آن مشكلات با فاصله خيلي عميق تري وجود دارد. يعني به هم ريختگي طبقاتي كه مي گوييد، يك مشكل مضاعف است. شما طيف وسيع طبقه متوسط را در نظر بگيريد، ببينيد اين طيف وسيع از كجا شروع مي شود و به كجا ختم مي شود. اگر دقت كنيد، فاصله بين اقليت مرفه و اكثريت فرودست وجود دارد. نمي توانيم بگوييم صرفا مشكل ما به هم ريختگي طبقاتي است يا جدا از آن چون به هم ريختگي طبقاتي اگر در ذات خودش به يك نزديك شدن طبقاتي مي رسيد، باز يك مشكل ديگري بود. ما هم آن فاصله و آن تضاد طبقاتي را داريم. اين چيزي كه شما مي گوييد درست است. يعني آن خط كشي طبقاتي مخدوش شده، ولي بدين معنا نيست كه خط كشي مخدوش، بخشي از امكانات يك طبقه را به يك طبقه ديگر تحويل داده. بلكه برعكس شده. يعني دامنه فقر بسيار وسيع تر شده است. طبقه متوسطي كه شما در دهه ۵۰ مي گوييد، از حداقل امكانات زندگي برخوردار بوده اند. از يك حداقل امكانات آموزشي، تفريحي و. . . برخوردار بوده اند. الان دامنه فقر به طبقه متوسط جامعه ـ كه طبقه تحصيل كرده جامعه است ـ به دليل نابساماني هاي اقتصادي نيز سرايت كرده. حتي زمينه هاي آن را هم مي توانيد ببينيد. تضاد طبقاتي، درست است كه ممكن است با آن خط كشي هاي دهه ۵۰ وجود نداشته باشد ولي اين به معناي متعادل شدن اين تضاد نيست. يعني هم به هم ريختگي طبقاتي دامنگير ماست و هم فاصله طبقاتي. عمق و ريشه اساسي اين بهم ريختگي كه از يك تبعيض اساسي سرچشمه مي گيرد، به نوعي دامنگير همه آدم هاي جامعه شده است.
• آيا شما اين بهم ريختگي طبقاتي را در فيلم هايتان نشان داده ايد؟
نه. من بهم ريختگي طبقاتي را شايد آن طور كه بايد، به آن نپرداخته ام. يا حداقل موضوعي كه بتوانم بنويسم را پيدا نكرده ام. اما به آن خيلي فكر كرده ام. چيزي كه دوست دارم به آن بپردازم، همين طبقه متوسط جامعه است و اين خيلي موضوع جدي و حساسي است. اينها جزو همان دغدغه هاي فكري من است كه هنوز نتوانسته ام آنها را بنويسم و در فيلم هايم به آنها بپردازم.
• در فيلم هاي شما فقر اقتصادي وجود دارد. اما هيچ گاه تحليل نمي شود. به عبارت ديگر فقر در فيلم هاي شما يك عامل دراماتيك است تا موضوع براي ريشه يابي در فيلم. بيرون از آثارتان فقر را چگونه تحليل مي كنيد؟ آيا آن را فقط يك پديده اقتصادي مي دانيد يا آن پديده را با كليت اجتماعي، سياسي و فرهنگي مي سنجيد؟
البته در فيلم هاي من اين طور نبوده كه بخواهم فقر را فقط به عنوان يك وسيله مورد استفاده قرار بدهم. اتفاقا آن چيزي كه مورد نظرم بود: موقعيت فرد در شرايط فقر است. فكر مي كنم تا آن جايي كه ممكن بوده سعي كردم موقعيت آن فرد را در چارچوب خانواده (در زمينه فقر) در يك نماي بازتر نشان بدهم. آن چيزي كه بيشتر برايم اهميت داشته اين بوده كه آدم هايي را در موقعيت هايي مثل «عادل»، «نرگس»، «آفاق» و بقيه شخصيت ها نشان بدهم، اينها شخصيت هايي هستند كه در يك چنبره مناسبات غلط اجتماعي، در شرايطي گرفتار مي شوند و بعدا توسط همان جامعه به فراموشي سپرده مي شوند. يعني نه موقعيت حال شان زير ذره بين قرار مي گيرد، نه شرايط غير از آن. و بعدا با يك مارك لمپني طرد مي شوند. فردي مثل عادل را ممكن است جامعه دور بيندازد و نگاهش هم نكند. . .
• اين يك تحليل درست است اما در فيلم هايتان چنين تحليلي وجود ندارد بلكه فقط تصويري از فقر را تماشاگر مي بيند مثلا در آخرين ساخته تان «آرزوي بياتي» را نشان مي دهيد كه درگيري شديدي با مسئله اي به نام فقر دارد و فقر در حال به هم ريختن خانواده اش است. اما هيچ وقت نمي گوييد چرا، چرا اين آدم در اين شرايط قرار گرفته. گذشته اين فرد كجاست؟ شرايطي كه سبب فقر و دربه دري آرزو شده اند كدامند؟ چرا شوهرش معتاد شده؟ چرا طلاق گرفته؟ اين مجموعه همان تحليلي است كه من در اين فيلم به دنبالش بودم اما نيافتم. فقط با يك زن مستأصلي روبه رو شدم كه در حال نابودي است.
هر فيلم براي پرداختن به يك موقعيتي، ظرفيتي دارد. و در هر فيلم زاويه اي كه به آن موضوع نگاه مي كنيد، يك محدوده اختيار و نگاهي را به شما مي دهد. اگر اين فيلم قرار بود به ريشه يابي فقر بپردازد، خب حتما بايد همه اينها را دنبال مي كرد ولي اين فيلم درون آن موقعيتي كه قرار بود به اين زن نگاه كند، تا آن جايي اجازه پيدا مي كرد كه در فيلم مي بينيد. تا آن جايي كه ممكن بود در هر تصوير و كاراكتر در موقعيت شان تا جايي كه به خط اصلي،كلاژ اصلي كه به تصوير آن موقعيت داشتم، لطمه نمي خورده، سعي كردم به لايه هاي پشتي هر يك از اين موقعيت ها نزديك بشوم. ولي اينكه اگر به طور كامل نشده و يا توقع تماشاگر براي زوم كردن بر روي يك موقعيت، بيشتر از آن چيزي بوده كه فكر كردم، حالا يا حتما كمتر از آن چيزي بوده كه گفتم، و يا شايد نگاه تماشاگر به آن زاويه طوري بوده كه من آن گونه به آن نگاه نكرده ام.
ادامه اين مصاحبه را روز شنبه بخوانيد