.چهار شنبه ۷ اسفند ۱۳۸۱
شماره ۲۹۹۰- Feb, 26, 2003
علم
Front Page

افت جهاني نرخ زادآوري انسان ـ ۱
پيمان پنهان مادران
مطمئنا افت جمعيت از ميزان فشار وارد بر منابع طبيعي مي كاهد اما از سوي ديگر جهاني با جمعيت كاهش يافته از جهاني كه اكنون مي شناسيم بسيار متفاوت خواهد بود

فردپيرس
002325.jpg

ترجمه: طاهره رنجبر
زنان ايتاليايي جمعيت شناسان وحشتناكي هستند. اگر زن هاي ديگر در سرتاسر جهان از رفتار آن ها تقليد كنند، ممكن است ما در آستانه افت جمعيت قرار گيريم. ظاهرا افزايش انفجاري تعداد بچه ها رو به خاموشي گذاشته است. نه تنها در جهان ثروتمند بلكه در كشورهاي فقير نيز اين روند روز به روز شديدتر مي شود. در عرض ۵۰ سال جمعيت جهان مي تواند در وضعيت سقوط آزاد قرار گيرد و تنها راه فرار احتمالا آن است كه مردان زنانه تر رفتار كنند.
اگر مي خواهيد آينده را بي پرده ببينيد كافي است نگاهي به ايتاليا بياندازيد، آن جا كه احتمال بچه دار شدن ايزابلا، كلارا و بيانكا از زنان جوان ساير نقاط اروپا كمتر است. از قضاي روزگار كشوري كه مقر كليساي كاتوليك، از مخالفان سرسخت شيوه هاي مصنوعي ضد آبستني است، كمترين نرخ باروري، پايين تر از تراز جانشيني را به خود اختصاص داده است؛ تنها ۲/۱ فرزند به ازاي هر زن ايتاليايي. اين رقم تنها اندكي بيش از نيمي از نرخي است كه براي جلوگيري از افت جمعيت لازم است. همين وضعيت با اندكي تفاوت در سرتاسر جهان قابل مشاهده است.
به نظر مي رسد كه كاهش جمعيت جهان وضعيت مطلوبي را در پي خواهد داشت. مطمئنا افت جمعيت از ميزان فشار وارد بر منابع طبيعي مي كاهد اما از سوي ديگر جهاني با جمعيت كاهش يافته از جهاني كه اكنون مي شناسيم بسيار متفاوت خواهد بود: جهاني به مراتب پيرتر، محافظه كارتر و شايد بدون هر گونه خلاقيت. در چنين جهاني تعداد كارگران روز به روز كمتر مي شود و كشورهاي ثروتمند به جاي بيرون راندن مهاجران، براي تامين نيروي كارگر مورد نيازشان بر سر آن ها با يكديگر به رقابت خواهند پرداخت.
در همين راستا ارتباط بين جنس ها به يك موضوع سياسي بنيادي تبديل مي شود به طوري كه كشورها مجبور خواهند شد تا درصدد احياي منابع زادآورشان برآيند. برخي از كشورها براي رهايي از كابوس افت جمعيتي، ممكن است اقدامات بسيار افراطي و حتي سخت گيرانه اي را اتخاذ كنند كه قيد و بندهاي بسياري را براي آزادي هاي شخصي همه ما به دنبال خواهد داشت.
اين اتفاق حقيقتا يك تغيير اساسي است. از دهه ۱۹۶۰ تا به اكنون پيشگويان ما را با ارقامي از جمعيت ترسانده اند كه به نظر مي رسد به طور گسترده اي خوشبينانه ترين طرح ها براي تامين منابعي چون غذا، آب و زمين را پشت سر گذاشته و اين در حالي است كه گرمايش جهاني به طرز گريزناپذيري آغاز شده و سياره اي تخريب شده و آلوده تر پيش روي ماست.
تا بدين جا ارقام همان طوري بود كه آن ها مي گفتند. طي قرن بيستم جمعيت جهان به چهار برابر افزايش يافت و از
۶/۱ ميليارد به ۶ ميليارد نفر رسيد. حتي هنوز هم افزايش انفجاري تعداد بچه ها كه در نيمه قرن به حداكثر خود رسيد، پايان نيافته است. اما در حاشيه نرخ باروري ها به سرعت سقوط كرده است. در سال ۱۹۵۰ زنان در سرتاسر جهان به طور متوسط داراي پنج فرزند بودند. اما امروزه به ازاي هر زن تنها ۶/۲ فرزند وجود دارد. كاهش دنباله دار نرخ باروري آينده جمعيت شناختي غالب قرن بيست و يكم خواهد بود. جمعيت شناسان حدس مي زنند كه طي قرن حاضر بيشتر زنان جهان مطابق شيوه مرسوم در غرب در خانواده هاي متشكل از پدر، مادر و دو فرزند قرار گيرند. ادامه اين روند ثبات جمعيت جهان تا رقم ۱۰ ميليارد نفر در سال ۲۱۰۰ را تضمين مي كند. اما هيچ كس به زنان درباره اين طرح چيزي نگفته است. اكنون اعتقاد بر اين است كه ايتاليا پيشرو راهي است كه در آن نرخ هاي بعدي باروري بسيار پايين تر از تراز جانشيني خواهد بود.
طبق قاعده كلي، نرخ جانشيني به ۱/۲ فرزند به ازاي هر زن نياز دارد. ۱/۰ اضافي مربوط به دختراني است كه آن قدر زنده نمي مانند كه موفق به تشكيل خانواده شوند. ايتاليا با ۲/۱ فرزند به ازاي هر زن راه صدساله را يك شبه خواهد پيمود. اما ايتاليا تنها نيست. همسايگان اش در اروپاي جنوبي، اسپانيا و يونان نيز نرخ رشد مشابهي دارند. در جمهوري چك و كشورهاي اتحاد جماهير شوروي سابق مانند ارمنستان و روسيه نيز وضعيت مشابهي وجود دارد. طبق پيش بيني هاي جديد سازمان ملل كه تا پايان امسال تكميل مي شود، انتظار مي رود كه طي دو نسل، چهار پنجم زنان جهان دو يا كمتر فرزند داشته باشند.
002340.jpg

پس چرا جهان هنوز به اين تغيير جمعيت شناختي بي اعتنا است. دليل عمده اش اين است كه اكنون فرزندان بزرگ ترين انفجار جمعيت طي تاريخ سياره زمين، به سن زادآوري رسيده اند. حتي با كاهش بسيار شديد نرخ زادآوري شان، آن ها بيش از هر زمان ديگري نوزاد به بار خواهند آورد. اين مسئله به اضافه افزايش طول عمر، جميعت اروپا را همچنان ثابت نگاه داشته است و جمعيت جهان را در كل با نرخ ۸۰ ميليون نفر در سال افزايش مي دهد.
اما تا پايان قرن بيستم رشد انفجاري بچه ها رو به خاموشي نهاده و جريان امور تغيير كرده است تا جايي كه متوقف ساختن كاهش جمعيت بسيار دشوار خواهد بود. واقعيت اين است كه جمعيت جهان رشد كاهشي را آغاز كرده است. اين رويداد پس از مرگ سياه در قرن چهاردهم نخستين بار است كه روي مي دهد. اين كه چرا زنان داشتن زادگان كمتر را ترجيح مي دهند و بي ميلي روزافزون آن ها مادري را به كجا خواهد كشاند، پرسش هاي كليدي هستند. پرواضح است كه كاهش نرخ مرگ و مير به ويژه در بين كودكان در نتيجه بهبود وضعيت سلامتي و خدمات پزشكي، اين تصور را در مردم ايجاد كرده است كه نيازي به داشتن فرزندان بيشتر ندارند. عوامل ديگري نيز به اين فرآيند سرعت بخشيده اند. مطمئنا شهرنشيني يكي از آن هاست. در زندگي كشاورزي حتي داشتن بچه هاي كوچك در نگهداري از حيوانات و كمك به برداشت محصول، امتياز به حساب مي آيند. اما در شهرها داستان جور ديگري است. بچه ها در شهر بيشتر مايه دردسرند و تا زماني كه كوچكند به توجه و دقت تمام وقت نياز دارند و هنگامي كه بزرگ تر مي شوند براي دستيابي به هر نوع كاري نيازمند تحصيلات اند.
خلاصه آنكه تغييرات فرهنگي به طور فزاينده اي زنان را از شر خانه داري و پرورش كودكان رهايي بخشيده است. گسترش تلويزيون در كشورهاي فقير مردسالار، چشمان زنان را به روي تمام جهان گشوده است و شيوه هاي مدرن كنترل آبستني به آن ها اجازه مي دهد كه روياها و اميدهايشان را به واقعيت تبديل كنند. تيم دايسون (T.Dyson) از دانشكده اقتصاد لندن در اين باره مي گويد: ازدواج كردن و بچه دار شدن ديگر مثل گذشته آن قدرها مهم نيستند.
امروزه بيش از ۶۰ كشور جهان داراي نرخ باروري پايين تر از تراز جانشيني اند و هيچ نشانه اي از بازيافت جمعيت ديده نمي شود. اكنون اين كلوب بسياري از كشورهاي حوضه كارائيب مانند ژاپن، كره و چين، پرجمعيت ترين ملل جهان، را در خود جاي مي دهد.
احتمالا به زودي تايلند، سري لانكا و ايران نيز به آن ها خواهند پيوست. ژوزف چامي(J.Chamie)، رئيس بخش جمعيت سازمان ملل با توجه به پيامدهاي عظيم اين تغيير جهاني براي تجزيه و تحليل اين پديده خواستار برپايي كنفرانسي با شركت كارشناسان در نيويورك در تاريخ مارس سال ۲۰۰۲ شد. گروهي از دانشمندان كشورهاي بزرگي همچون هند، برزيل، اندونزي، مكزيك و تركيه كه در نيمه قرن پيش به رشد جمعيت جهان كمك كرده اند، مي گويند كه انتظار دارند طي بيست سال نرخ باروري در كشورهايشان به مقادير پايين تر از تراز جانشيني برسد.
برخي از كشورها مانند چين مجبور شده اند كه مانع رشد جمعيت شان شوند و يا به بيان دقيق تر وارونه اش كنند. مخالفت هاي كليساي كاتوليك مانع از آن شد كه برزيل به طور رسمي برنامه هاي تنظيم خانواده داشته باشد.
با اين حال ميليون ها نفر از زنان برزيلي به كلينيك هاي عقيم سازي مراجعه مي كنند و نرخ باروري را طي بيست سال به نصف تقليل دادند به طوري كه امروزه نرخ باروري شان ۳/۲ است. مورد ايران نيز بسيار جالب توجه است هيأت ايراني كه در ۱۹۹۴ به كنفرانس جمعيت سازمان ملل در قاهره رفته بودند، مخالفت خود را بر عليه دستور جلسه بين المللي براي كاهش نرخ زادوولد اعلام داشتند. اما زنان ايراني علي رغم تمامي اين ها نرخ باروري را از ۵/۵ فرزند براي هر زن ايراني در سال ۱۹۸۸ به ۲/۲ در سال ۲۰۰۰ رساندند.
رفاه و ثروت تنها گذرنامه ضروري براي كاهش همگاني نرخ باروري نيست. براي مثال بنگلادش از جمله شش كشور فقير غيرآفريقايي است كه دخترانش از كمترين ميزان تحصيلات برخوردارند و در مقايسه با ساير دختران در سنين بسيار پايين ازدواج مي كنند. با اين حال آن ها نيز نرخ توليد بچه را به ۳/۳ رسانده اند. اين رقم معادل نصف فرزنداني است كه مادرانشان داشته اند. در ويتنام كه هنوز در زمره فقيرترين كشورهاي جهان است زنان نرخ باروري را طي يك دهه تا نيمه دهه ۱۹۹۰ به نصف معادل ۳/۲ فرزند به ازاي هر زن رسانده اند.
فقير يا ثروتمند، سوسياليست يا كاپيتاليست، مسلمان يا كاتوليك با برنامه هاي تنظيم خانواده يا بدون آن، همه كشورها داستان مشابهي را نقل مي كنند: زنان با زهدان هايشان رأي مي دهند. دايسون از زمره جمعيت شناساني است كه نظريه جديدي براي توجيه آنچه روي داده، دارد: «اشاعه فرهنگي». نداشتن فرزند يكي از گزاره هاي مدرنيته و آزادي است و بعيد به نظر مي رسد كه زنان حاضر به دست كشيدن از آزادي هاي جديد باشند. آنها مي خواهند همچون برادران و شواهرانشان در شكل دهي به جامعه شان نقش داشته باشند. دايسون مي گويد اگر سري به جامعه روستايي هند بزنيد مي بينيد كه زنان خرج مردان را مي كشند. اين زنان هستند كه در مزارع كار مي كنند. اين زنان هستند كه كارها را برعهده دارند و پول درمي آورند. ديگر وقت بچه داري برايشان نمي ماند. او مي گويد وقتي ديگر مردان مساوي پول نباشند، فايده آنها به حال جامعه و ترجيح سنتي پسران به دختران در هند خودبه خود رنگ خواهد باخت. بدين ترتيب زن و شوهرها متوجه مي شوند كه دختران نيز به خوبي پسران مي توانند رهبري نسل جديد را برعهده گيرند و اين خود به كاهش نرخ باروري كمك مي كند.
اين قضيه در نهايت به كجا ختم خواهد شد؟ جك كالدول (J.Caldwell) از دانشگاه ملي استراليا و از پيشكسوتان جمعيت شناسان از زمره كساني است كه مي گويند ايتاليا آينه تمام نماي آينده است. او مي گويد كه نرخ فوق العاده پايين باروري از آزادي زنان يا به بيان دقيق تر از پيشرفت نامطمئن آنها ناشي مي شود. ايزابلا و دوستانش به خوبي خواستگارانشان و شايد بهتر از آنها درس مي خوانند. آنها روياهايي در سر دارند و چيزي كه اصلا نمي خواهند آن است كه همچون مادرانشان در خانه بمانند و بچه داري كنند.
۵) ژان كلودشند J.C.Chesnais، جمعيت شناس فرانسوي از انستيتوي ملي مطالعات جمعيت شناسي در پاريس، از اين هم فراتر مي رود. او معتقد است كه عدم همكاري مردان در نگهداري از كودكان در كشورهايي مانند ايتاليا مانع بچه دار شدن مي شود و بر دوش گرفتن فشار اقتصادي توسط مادران غيرقابل تحمل به نظر مي رسد.
پيتر مك دونالد (P.McDonald)، همكار كالدول در دانشگاه ملي استراليا اين طور استدلال مي كند كه پديده هاي اروپاي جنوبي در نتيجه عدم توازن در حركت به سوي برابري جنسي ناشي مي شود. زنان خواهان آزادي هايي هستند كه در نتيجه تحصيلات بهتر و داشتن كار به دست مي آيد و نه در مناسباتشان با مردان يا برحسب خدمات براي خانواده. آزادي اقتصادي با محافظه كاري اجتماعي جور درنمي آيد و نتيجه آن اعتصاب در زايمان است. اما وضعيت در سراسر اروپا مانند ايتاليا نيست. براي مثال در سوئد، آستريد و دوستانش به نظر مي رسد كه نسبت به ايزابلا مي توانند خانواده پرجمعيت تري داشته باشند. آنها به طور متوسط صاحب ۶/۱ فرزند مي شوند. اگرچه اين رقم براي ثابت نگه داشتن جمعيت سوئد در درازمدت كافي نيست اما مانع فروپاشي جمعيتي مي شود. در واقع بيشتر كشورهاي اروپاي شمالي نسبت به كشورهاي پيرامون مديترانه نرخ باروري بالاتري را براي خود حفظ كرده اند؛ نروژ، ۸/۱ و بريتانيا و فنلاند ۶/۱.
چرا استريد نسبت به ايزابلا از داشتن فرزند احساس رضايت بيشتري مي كند. او مشتاق است كه كارش را ادامه دهد. تفاوت در اينجاست كه او شانس بيشتري براي تطبيق حرفه اش با وظيفه مادري دارد. خواستگاران او را عمدتا كساني تشكيل مي دهند كه احتمالا پيش از ازدواج از خودشان خانه دارند و بهتر تربيت شده اند. دولتمردان نورديك در كمك به زن و شوهرها در تشكيل خانواده و يافتن كار بهتر عمل مي كنند. در حدود نيمي از مشاغلي كه توسط زنان سوئدي تصاحب مي شود به صورت پاره وقت است و مهدكودك ها همه جا در دسترس آنهاست. هيچ يك از اينها در ايتاليا ديده نمي شوند. در آنجا تنها ۱۲ درصد از زنان شغل پاره وقت دارند. با فروپاشي كمونيسم در كشورهاي غرب اروپا سرويس هاي دولتي حمايت از خانواده از ميان رفتند و از آن زمان نرخ باروري به شدت كاهش يافته است.
بدين سان ساير كشورها كدام يك از مدل ها، اروپاي شمالي يا جنوبي را در پيش مي گيرند.
New Scientist,20Jul.2002

ژن خودخواه
چرا مردم هستند ـ ۵

ريچارد داوكينز
ترجمه: كاوه فيض اللهي
رابرت آردري در كتاب «قرارداد اجتماعي» از نظريه انتخاب گروهي براي توجيه تمام نظم اجتماعي در كل استفاده مي كند. او به وضوح انسان را همچون گونه اي مي بيند كه از راه راست جانوري منحرف شده است. آردري دست كم مشق هايش را نوشته بود. تصميم او براي مخالفت با نظريه پذيرفته شده تصميمي آگاهانه بود و به همين دليل سزاوار تحسين است. شايد يكي از دلايل كشش زياد نظريه انتخاب گروهي آن است كه در هماهنگي كامل با ايده آل هاي سياسي و اخلاقي است كه بيشتر ما در آن ها سهيم هستيم. ممكن است در زندگي شخصي خود بارها خودخواهانه رفتار كنيم، اما در آرمان گرايانه ترين لحظات مان كساني را كه رفاه ديگران را مقدم مي شمارند گرامي مي داريم و مي ستاييم. با اين حال هنگامي كه مي خواهيم كلمه ديگران را تفسير كنيم از اين كه چه گستره اي را در بر مي گيرد، كمي سردرگم مي شويم. اغلب، فداكاري درون يك گروه با خودخواهي ميان گروه ها همراه است. اين يكي از مباني اتحاديه هاي كارگري است. در سطح ديگر، ملت، ذي نفع اصلي از خودگذشتگي فداكارانه ما است و از مردان جوان انتظار مي رود كه به عنوان افراد در جهت شكوه بيشتر وطن شان به عنوان يك كل، دست از جان بشويند. از طرف ديگر تشويق مي شوند افراد ديگري را بكشند كه درباره آن ها جز آنكه متعلق به ملتي ديگر هستند، هيچ نمي دانند (شگفت اين كه به نظر مي رسد جاذبه هاي زمان صلح براي آنكه افراد به نسبتي كه سطح زندگي شان را بالا مي برند از خودگذشتگي هاي كوچكي انجام دهند به مراتب ناكارآمدتر از جاذبه هاي دوران جنگ براي از جان گذشتن است.) به تازگي واكنش هايي در برابر نژادپرستي و ميهن پرستي صورت گرفته و گرايشي براي جانشيني كل گونه انسان به عنوان هدف حس همدردي ما پديد آمده است. اين گسترش انسان باورانه هدف فداكاري ما پيامد جالبي دارد كه به نظر مي رسد بار ديگر ايده نفع گونه را در تكامل تقويت كند. ليبرال هاي سياسي كه معمولا پرشورترين سخنگويان اخلاق گونه محور هستند، اكنون اغلب در رديف اول تحقيركنندگان كساني هستند كه دامنه فداكاري شان را كمي بيشتر گسترش داده اند تا گونه هاي ديگر را نيز در برگيرد. اگر بگويم كه به جلوگيري از كشتار وال هاي بزرگ بيش از بهبود شرايط سكونت مردم علاقه مندم، احتمالا بعضي از دوستانم را شوكه خواهم كرد. اين احساس كه اعضاي گونه خودي در مقايسه با اعضاي گونه هاي ديگر سزاوار ملاحظات اخلاقي ويژه اند، كهن و ريشه دار است. كشتن افراد در خارج از جنگ بدترين جنايتي تلقي مي شود كه مي توان مرتكب شد. تنها چيزي كه در فرهنگ ما با شدت بيشتري ممنوع شده خوردن انسان است (حتي اگر قبلا مرده باشد). اما، ما از خوردن اعضاي گونه هاي ديگر لذت مي بريم. بسياري از ما تمايلي به اعدام قضايي حتي مخوف ترين جنايتكاران نداريم، در حالي كه تيراندازي بدون محاكمه به آفات جانوري نسبتا بي آزار را با اشتياق تاييد مي كنيم. در واقع ما اعضاي ساير گونه هاي بي ضرر را نيز براي تفريح و سرگرمي مي كشيم، جنين انسان كه احساسات انساني اش از يك آميب بيشتر نيست از چنان حرمت و حمايت قانوني برخوردار است كه هرگز نصيب يك شمپانزه بالغ نمي شود. اين در صورتي است كه شمپانزه احساس دارد، فكر مي كند و طبق شواهد تجربي اخير ـ ممكن است حتي قادر به يادگيري شكلي از زبان انساني شود. جنين به گونه خودمان تعلق دارد و به همين دليل فورا حقوق و امتيازات ويژه به آن اعطا مي شود. من نمي دانم كه آيا اخلاق «گونه پرستي»، به قول ريچارد رايدر (R.Ryder)، مي تواند بر شالوده اي منطقي كه از «نژادپرستي» معقول تر باشد پي ريزي شود يا خير، چيزي كه من مي دانم آن است كه چنين اخلاقي هيچ مبنايي در زيست شناسي تكاملي ندارد. سردرگمي در اخلاقيات انساني در مورد اين كه فداكاري در چه سطحي ـ خانواده، ملت، نژاد، گونه يا تمام موجودات زنده - پسنديده تر است، در زيست شناسي با سردرگمي مشابهي منعكس مي شود، در مورد اين كه براساس نظريه تكامل، فداكاري در چه سطحي مورد انتظار است. حتي طرفداران نظريه انتخاب گروهي نيز از كشف اين نكته كه اعضاي گروه هاي رقيب از نظر يكديگر ناخوشايند هستند شگفت زده نمي شوند: از اين نظر آن ها نيز مانند اتحاديه هاي كارگري و سربازان، در نزاع بر سر منابع محدود، گروه خودشان را ترجيح مي دهند. اما آن گاه مي ارزد بپرسيم كه طرفداران انتخاب گروهي چگونه تصميم مي گيرند، چه سطحي از همه مهم تر است. اگر انتخاب بين گروه هاي متعلق به يك گونه و بين گونه ها صورت مي گيرد، چرا نبايد ميان گروه بندي هاي بزرگ تر نيز جريان داشته باشد؟ چند گونه با هم يك جنس را تشكيل مي دهند، جنس ها راسته و راسته ها رده را مي سازند. شير و آنتيلوپ هر دو مانند ما اعضاي رده پستانداران هستند. پس آيا نبايد انتظار داشته باشيم كه شير براي تامين «منافع پستانداران» از كشتن آنتيلوپ خودداري كند؟ مطمئنا آن ها بايد براي جلوگيري از انقراض رده، به جاي آنتيلوپ، پرندگان يا خزندگان را شكار كنند. اما آن گاه نياز به حفظ كل شاخه مهره داران چه مي شود؟
براي من ساده است كه با برهان خلف استدلال كنم و دشواري هاي نظريه انتخاب گروهي را نشان دهم. اما اين كار وجود آشكار فداكاري فردي را تبيين نمي كند. آردري تا آن جا پيش مي رود كه مي گويد انتخاب گروهي تنها تبيين ممكن براي رفتاري همچون «بالا و پايين پريدن» در غزال تامپسون است. اين پرش نيرومند و قابل رويت در مقابل يك شكارچي قابل قياس با آواي هشدار در پرندگان است. از اين لحاظ كه به نظر مي رسد، همراهان را از خطر آگاه مي كند در حالي كه ظاهرا توجه شكارچي را به خود غزال بالا و پايين پرنده جلب مي كند. ما وظيفه داريم رفتار تامپسون هاي بالا و پايين پرنده و تمام پديده هاي مشابه را تبيين كنيم و اين چيزي است كه من در فصل هاي آينده به آن خواهم پرداخت. پيش از آن بايد دلايلي را ذكر كنم كه بنابر آن ها معتقدم بهترين شيوه نگرش به تكامل آن است كه بپذيريم انتخاب در پايين ترين سطح رخ مي دهد. در اين اعتقاد من به شدت تحت تاثير كتاب عظيم جورج ويليامز (C.G.Williams)، «سازش و انتخاب طبيعي» هستم. ايده اصلي كه از آن استفاده خواهم كرد، توسط وايسمان (A.Weismann) در روزگار پيش از ژن در آغاز قرن نظريه «پيوستگي جرم پلاسم» ـ از قبل نشان داده شده است. استدلال خواهم كرد كه واحد بنيادي انتخاب و در نتيجه نفع شخصي، نه گونه، نه گروه و نه حتي دقيقا فرد است. بلكه واحد بنيادي انتخاب، همان واحد وراثت يا ژن است. از نظر بعضي از زيست شناسان اين ممكن است در نگاه نخست ديدگاهي افراطي به نظر آيد. اميدوارم هنگامي كه منظورم را درك كردند با من هم عقيده باشند كه اين ديدگاه گرچه به شيوه اي نامتعارف بيان مي شود اما در اصل همان ديدگاه سنتي و ارتدوكس است. پروردن اين استدلال نياز به زمان دارد و ما بايد در ابتدا بامنشا خود حيات آغاز كنيم.
Dawkins,R.1999.the Selfish Gene.Oxford
selfish_gene1@hotmail.com

حاشيه علم

• كلون اما غير شبيه
002330.jpg

گربه اي كه توسط محققان دانشگاه IBM تگزاس كلون شده است از نظر ظاهر و رفتار شباهتي به مادر خود ندارد. گربه مزبور در تاريخ ۲۲ دسامبر سال ۲۰۰۱ از طريق كلونينگ به دنيا آمده است. آزمايش هاي DNA بر روي اين گربه و مادرش مسئله كلون بودن وي را تاييد كرده است. به گفته يكي از محققان اين دانشگاه، ظاهر و رفتار متفاوت اين گربه با مادرش نشان مي دهد كه از طريق كلونينگ، لزوما نمي توان موجودي كاملا مطابق حيواني كه از سلول هايش براي كلونينگ استفاده شده است به وجود آورد. گربه اي كه دانشگاه مزبور كلون كرده كشيده و لاغر و داراي موهاي سفيد با خطوط خاكستري است وليكن مادر اين گربه، چاق و داراي موهاي سفيد با لكه هاي قهوه اي و طلايي است. از نظر رفتاري نيز گربه كلون شده، پرجنب و جوش و كنجكاو بوده در حالي كه مادرش آرام وكم تحرك است. به گفته محققان گربه كلون شده هيچ گونه نشاني دال بر نقص ژنتيكي نداشته و كاملا سالم و طبيعي است. در شكل گيري شخصيت گربه شرايط محيط زيست به اندازه ژن ها مهم و تاثيرگذار است و بديهي است كه از طريق كلونينگ، هرگز نمي توان موجودي با خصوصيات اخلاقي مشابه توليد كرد.

• قانونمندي درمان هاي انساني
پارلمان اروپا سعي دارد استفاده از روش هاي درماني را كه در آنها سلول هاي انساني به كار مي رود قانونمند كند. نهادهاي اروپايي همچون اتحاديه اروپا تلاش مي كنند تا با قانونمند كردن اين قبيل درمان ها از هر گونه سوءاستفاده و لطمه جانبي به بيمار جلوگيري كنند و همچنين با وضع قوانيني در اين خصوص، وحدت و يكپارچگي در سطح اروپا ايجاد كنند. آمريكا پيش از اروپا تجربه اين نوع درمان ها را آغاز كرده است اما به علت فقدان قانون و كنترل در اين بخش، برخي از بيماران جان خود را از دست داده اند. پس از درخواست اتحاديه اروپا براي قانونمندي در زمينه اين نوع درمان ها كه به سلول و بافت درماني موسوم اند اين موضوع در پارلمان اروپا نيز به بحث و بررسي گذاشته شده است. از طرفي پزشكان و پژوهشگران تاكيد مي كنند كه به علت نياز فوري بسياري از بيماران به، به كار بردن اين نوع روش درماني، هرگونه تصميم گيري در اين خصوص بايد سريع تر صورت گيرد. از طرف ديگر نمايندگان پارلمان اروپا بر جلوگيري از هرگونه سوء استفاده مالي از اين نوع روش درماني تاكيد دارند. علاوه بر اين كنترل و آزمايش هاي ضروري براي اطمينان از سلامت سلول هاي انساني مورد استفاده در اين روش درماني نيز بسيار حياتي است.

|  اقتصاد  |   ايران  |   جهان  |   علم  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |