آران
يك سابقه درست و حسابي. اين شانس را براي يك فوتباليست كهنه كار فراهم مي آورد تا منافع خود را به هر گوشه اي از دنيا گسترش دهد. «پل گاسكوين» نيز پس از شنيدن صداي سوت پايان دوران بازي اش در بريتانيا و اروپا چمدان ها را بست به شرق سفر كرد تا در نهايت در باشگاه «گانسو» از شهر «لانژو» رحل اقامت افكند.
اين هافبك هميشه دردسرساز كه شايد ديوانه ترين فوتباليست انگلستان بوده باشد چنان از بازي در اين شهر گمنام واقع در اعماق كشور پهناور چين شادمان است كه گويي سرزمين موعود را يافته است. بالاخره «گازا» بهشتي پيدا كرده كه مي تواند در آن به مضحكه هاي بي شرمانه اش با اطرافيان ادامه دهد، در حالي كه مخاطبانش به جاي برافروخته شدن براي او غش و ضعف مي كنند. شوخي هايي مثل آن بادگلوي غيرمنتظره اي كه گازا چند سال پيش درست مقابل دوربين تلويزيوني رسمي ايتاليا زد و محبوبيت او را دركشور چكمه اي پايان داد. بنابراين هر كسي كنجكاو مي شود تا بداند اهالي خانه جديد گازا چه ويژگي هايي دارد كه او را چنين راضي و خوشحال نگاه داشته است.
در جوار بودا
شهر «لانژو» در استان «گانسو» واقع شده و يكي از توقفگاه هاي تاريخي مسير جاده ابريشم در ساحل رودخانه يانگ تسه كيانگ - رودخانه زرد - به حساب مي آيد. مسابقه تاريخي شهر يكي از دلايل اصلي علاقه «گاسكوين» به اين منطقه بوده است. استان گانسو كه عمدتا كويري است يكي از فقيرترين و توسعه نيافته ترين بخش هاي چين به شمار مي رود؛ شهر «لانژو» نيز رسما به عنوان يكي از آلوده ترين مناطق دنيا نام گرفته كه علي رغم قدمتش هرگز بابت جذابيت هاي تاريخي و جلوه هاي زيبايي شناسانه معماري و هنري شهرتي به هم نزده است. البته در نزديكي اين شهر «هزار غار» منسوب به بودا و پيروانش قرار گرفته كه به گازا اين امكان را مي دهد تا در ساعات فراغت از فوتبال به تماشاي آنها برود و در آنجا به يكي از كارهاي مورد علاقه اش «مديتيشن» بپردازد.
در خانه
باشگاه «گانسوتيانما» يكي از تيم هاي بحران زده دسته دوم باشگاه هاي چين است كه در انتهاي جدول براي بقا دست و پا مي زند. گازا به عنوان يك «مربي - بازيكن» با باشگاه قرارداد امضا كرده اما حسن قضيه در اين است كه همبازيان و شاگردانش مي فهمند اين استاد فرزانه چه مي گويد. شانس بزرگي كه گاسكوين آورده تسلط نسبي كادر باشگاه به زبان انگليسي است چنانكه خودش مي گويد:
«مدير به خوبي انگليسي حرف مي زند، همينطور چند تن از بازيكنان. » او در چين چهره اي محبوب به شمار مي رود و مسلما طي اين مدت محلي هاي فضول كه مي خواهند از همه چيز سر درآورند، به خوبي مهارت هاي ارتباطاتي او را محك زده اند. «ويكتور هي» يك برنامه ساز ورزشي كه با شبكه جهاني BBC همكاري مي كند، به خوبي زندگي گازا در چين را پوشش داده. او مي گويد: «مردم اينجا همه جزييات را درباره گاسكوين مي دانند. آنها به خوبي مي دانند كه گازا پسر شيطاني است اما اتفاقا به خاطر همين موضوع علاقه شان به او بيشتر هم شده. »
پرسه اي در شهر
اين درست كه منطقه گانسو فقير است اما لانژو تمام چيزهاي مورد علاقه او را در خود جاي داده به طوري كه «ويكتور هي» مي گويد «شك نكنيد كه گازا در اين شهر زندگي خوبي دارد. » او مي تواند شرط بندي كند و هر چه خواست بخورد و بنوشد و خلاصه خوش باشد. زندگي در چين همانطوري است كه او دوست دارد و گازا در اينجا نسبت به لندن احساس آزادي بسيار بيشتري مي كند. احتياجي به گفتن نيست كه گاسكوين با ذوق و شوق خود را با سلايق محلي وفق داده است. «من هر غذايي را امتحان مي كنم «كله اردك»، «سرجوجه»، «پاي جوجه»، «خفاش» و هر چيز ديگري كه ببينم. فكر كنم اگر به همين شكل ادامه يابد بتوانم پرواز كنم.» تازه اگر گازا ناگهان دچار نوستالژي شد و خواست دوباره همان لحظه هاي ناخوشايند سال هاي گذشته را با ديوانگي هايش تكرار كند، مي تواند «كباب چيني» را امتحان كند كه اگرچه كاملا با انواع انگليسي اش تفاوت دارد اما به همان اندازه اين بريتانيايي خشن را سرحال مي آورد. هي در اين باره مي گويد: «در اينجا انواع استيك ها و بيف ها وجود دارند. كباب چيني به عنوان يك غذاي محلي چيز جالبي است. فقط گازا مجبور است به جاي يكي چند تا از آنها را بخورد. »
«يك نوع نوشيدني محلي به نام «سينگتائو» نيز وجود دارد كه بسيار عامه پسند است و حتي از نوشابه هاي غربي هم بيشتر گازا را مجذوب ساخته.» گازا سر راهش به چين در مالت و يونان نيز توقف كوتاهي كرده بود تا شرايط بازي در اين كشورها را بسنجد اما مورد توجه باشگاهي قرار نگرفت. او در چين با باشگاه «ليائونيگ بودائو» قرار و مدارهايي گذاشته بود. اما پس از شركت در يك بازي نمايشي مطبوعات چين او را «ضعيف و بي دست وپا» خواندند. در نتيجه «كائو گوجون» مدير باشگاه چين قول خود را فراموش كرد.
«ما قرارداد گازا را نهايي نكرده بوديم. او به اينجا آمد و مردم از ديدنش خوشحال شدند اما وقتي بازي او اين قدر ضعيف است ما ريسك نمي كنيم.» در نقطه مقابل پيرمرد ۳۵ ساله انگليسي با نخوت و غرور رو به خبرنگار شبكه «اسكاي اسپورت» گفت: «من خيلي خوب كار كردم و يك گل هم زدم. آنها از من خواستند كه مدت بيشتري پهلويشان بمانم اما قبول نكردم!» البته كسي بلوف گاسكوئين را باور نكرد و او در نهايت به دورافتاده ترين منطقه چين سفر كرد تا با باشگاه بحران زده «گانسوتيانما» در اعماق دسته دوم قرارداد امضا كند. مقاله نويس سايت اينترنتي بي بي سي نيز او را چنين به باد تمسخر گرفت: «گازا مثل يك بمب خبري تركيد. اول فكر كرديم او جام جهاني را بالاي سر برده اما بعد فهميديم اين همه ذوق و شوق به خاطر عضويت او در يك باشگاه بحران زده دسته دومي چين است. با شنيدن اين خبر من ذوق زده شدم و به افتخار اين موفقيت بزرگ به نزديك ترين قهوه خانه رفتم و دوستانم را به يك صداي مضحك زير لبي مهمان كردم.» اگر گازا به خاطر غذا به چين رفته هيچ مشكلي نيست. ما يك دفاع راست در آنجا داريم به اسم «جيمي هو». او يك جور استيك را با سس لوبياي سياه به نافتان مي بندد. در ضمن شنيده ايم كه گازا رهبر تيمش محسوب مي شود. احتمالا روح بودا در وجود او حلول خواهد يافت. حالا او مثل بودا زير يك درخت انجير مي نشيند، با همبرگري در يك دست و نوشابه الكلي در دست ديگر، با دهان پر و حرف هاي ركيك مريدانش را اندرز مي دهد. مسلما او براي كار به چين نرفته وگرنه آدمي مثل او با مقدسات چه كار؟ آدمي مثل گازا كه فكر مي كند «كانتوني» ـ زبان بخشي از مردم چين ـ زباني است كه خانواده «اريك كانتونا» بدان صحبت مي كنند. منبع: BBC