هانس بليكس با احتياط و ترس زيادي با صدام حسين رفتار مي كند بليكس با تأمل و نوعي ادب با وي برخورد مي كند اين روند به تسليم شدن در برابر صدام حسين منتهي مي شود
ترجمه: عباس فتاح زاده
|
|
به جرأت مي توان ريچارد پرل را يكي از تأثيرگذارترين افراد در سياست هاي نظامي ستيزه جويانه آمريكا طي برهه كنوني دانست. او رياست «شوراي خط مشي دفاعي» را برعهده دارد. شوراي مذكور دربرگيرنده تعدادي از مشاوران مستقل است كه بدون آنكه مستقيما در استخدام پنتاگون باشند وظيفه مشاوره وزارت دفاع آمريكا را برعهده دارند. او همچنين در موسسه آمريكن انترپرايز در واشنگتن عضويت داشته و در هيأت مديره شركت هولينگراد ديجيتال هم حضور دارد. هولينگراد ديجيتال ناشر چندين روزنامه از جمله ديلي تلگراف و شيكاگو سان تايمز است. ريچارد پرل در دولت آمريكا داراي سمت رسمي نيست و به قول خودش «بدون آنكه در داخل دولت باشد، به مقامات دولتي نزديك است.» وي تأكيد مي كند كه الزاما نماينده ايده ها و افكار دولت آمريكا نيست، لذا اظهاراتش به معناي موضع گيري واشنگتن نيست، بلكه عقايد شخصي خودش است. البته او در گفته هاي خود جنگ عراق را اجتناب ناپذير دانسته و انتقادات اروپايي ها را بي اهميت تلقي مي كند، يعني همان چيزي كه دولت آمريكا بر آن اصرار مي ورزد. اخيرا اين كارشناس نظامي طي مصاحبه اي با روزنامه آلماني زود دويچه سايتونگ به اظهارنظر پيرامون موضوع جنگ و مخالفت هاي اروپا پرداخته است. متن مصاحبه وي از نظرتان مي گذرد.
•••
• به نظر شما بازرسي هاي تسليحاتي تاكنون چه وضعيتي داشته اند؟
فكر مي كنم هانس بليكس با احتياط و ترس زيادي با صدام حسين رفتار مي كند. بليكس با تأمل و نوعي ادب با وي برخورد مي كند. اين روند به تسليم شدن در برابر صدام حسين منتهي مي شود. اينكه بگوييم صدام حسين صرفا به خاطر آنكه به بازرسان اجازه بازديد از تأسيسات مختلف را داده، همكاري لازم را انجام مي دهد، تصور و خيالي كاملا بيهوده است. چنين تصوري تنها موجب سردرگمي و آشفتگي مي شود. صدام مي داند در تأسيساتي كه بازرسي مي شوند، هيچ چيز نمي توان يافت. تنها و تنها به همين دليل است كه مانع بازرسي ها نمي شود. مدت ها قبل از آنكه بازرسان از تأسيسات مورد نظرشان بازرسي كنند، همه چيز به جاي ديگري منتقل شده است. متأسفانه برخي مبناي تصميم گيري پيرامون همكاري صدام را بيانيه وي مورخ هفتم سپتامبر قرار مي دهند. اما اگر نگاهي دقيق به بيانيه مذكور داشته باشيم، درمي يابيم كه آن دروغي بيش نبود. او در بيانيه فوق هيچ اشاره اي به در اختيار داشتن سلاح هايي كه سازمان ملل بر وجود آنها در عراق اصرار دارد، نكرد.
• خب، پس بايد در چنين شرايطي مدت بازرسي هاي تسليحاتي را افزايش داد؟
ما در هر حال هيچ چيزي در عراق پيدا نمي كنيم. لذا تمديد مأموريت بازرسان كاري واقعا بي معني است. صدام مي داند كه بازرسان سراغ چه تأسيساتي مي روند و اين كار تنها مي تواند نوعي بازي و نمايش محسوب شود. بازرسان هم به خاطر اينكه غير از آن نمي توانند كار ديگري انجام دهند، به اين روند ادامه مي دهند. خب به نظر شما آنها چه كار ديگري مي توانستند انجام دهند كه تا حالا انجام نداده اند؟ آنان حتي دقيقا نمي دانند كه بايد از چه جاهايي بازديد كنند. لذا سراغ همان محل هايي مي روند كه سال ها قبل و تا سال ۱۹۹۸ آنها را بازرسي كرده بودند. اين در حالي است كه صدام چهار سال وقت داشته تا اين محل ها را از هر مدركي خالي كند. اگر در كشوري به بزرگي عراق شما ندانيد كه دقيقا بايد چه جاهايي را بگرديد طبيعي است كه چيزي هم پيدا نمي كنيد.
• پس آيا بايد قطعنامه ديگري (به عنوان قطعنامه دوم) در شوراي امنيت تصويب شود و از اين طريق با صدام مقابله شود؟
به نظر من ديگر بي معني است كه همچنان از سازمان ملل بخواهيم ما را حمايت كند. اين كار تنها موجب مي شود تا ترديدها بيشتر شود. همه ما به خوبي موضع دولت هاي فرانسه و آلمان را مي دانيم. در اين ميان اگر چه قدرت آلمان محدود است، اما فرانسه داراي حق وتوست. فرانسوي ها شديدا معتقدند كه منافعشان متفاوت از چيزي است كه آمريكايي ها مي گويند. به ياد ندارم كه فرانسوي ها زماني به جز منافع خودشان منافع ديگران را در نظر گرفته و به آنها هم توجه كنند. حتي يك بار هم چنين اتفاقي نيفتاده است. لذا ما نمي توانيم آنان را قانع كنيم و در شوراي امنيت نظرشان را جلب نماييم.
• خب منافع فرانسوي ها چه چيزهايي هستند؟
اولا آنها مي خواهند نفوذ ايالات متحده را در جهان كاهش دهند. مدت هاست كه فرانسوي ها چنين هدفي را دنبال مي كنند. البته در زمان جنگ سرد نمي توانستند كار زيادي انجام بدهند. ثانيا آنها قصد دارند منافع اقتصادي خود در عراق را حفظ كنند.
• آلماني ها هم مي خواهند مانع حمله نظامي به عراق شوند. به اعتقاد شما منافع اين كار براي آلماني ها چيست؟
به نظر مي رسد موضع آلمان تا حدودي پيچيده تر از وضعيت فرانسه است. صدراعظم آلمان احساس مي كند كه در مورد قضيه عراق نوعي آشفتگي عمومي اما موقتي وجود دارد و سعي مي كند از اين وضعيت بهره برداري سياسي به عمل آورد. او در جريان مبارزات انتخاباتي موضعي را اتخاذ نمود كه هنوز بر آن پافشاري مي كند. البته وي با اين حرف كه آلمان حتي از اقدام نظامي سازمان ملل هم حمايت نمي كند، بر شدت عمل خويش افزود.
وي با بيان ادعاي فوق چنان موضع افراطي اي گرفت كه آلمان و حتي خودش ديگر در بحث ها مطرح نمي شوند. آلمان بي اهميت شده است. قطعا براي يك صدراعظم در آلمان اين يك اتفاق ساده و بي دردسر نخواهد بود. بي اهميت كردن آلمان موضوع ساده اي نيست.
• اگر آلمان در جنگ عليه عراق شركت مي كرد، چه نقشي را بايد يا مي توانست در آن ايفا كند؟
فكر مي كنم اصلا براي آلمان در اين قضيه هيچ نقشي نمي توان متصور بود. اما صدراعظم هم بدون آنكه كسي از آلمان درخواست مشاركت كرده باشد، خودش موضع كشورش را روشن كرد. به عبارت ديگر نيازي به آلمان وجود نداشت، اما قبل از اينكه موضوع فوق بيان شود، شرودر خودش را كنار كشيد.
• حالا اروپا در روابطش با آمريكا به يك چالش بسيار بزرگ برخورده است. اين طور نيست؟
نه، به هيچ وجه. اتفاقا درست برعكس آنچه كه شما مي گوييد اتفاق افتاده است. مشكل كنوني مشكل سازمان ملل است و تمام دنيا با اين سوال روبه رو شده كه چگونه بايد با صدام حسين برخورد شود. البته فرانسه و آلمان كه به هيچ وجه ايده هايشان منحصربه فرد و خاص خود آنها نيست، ظاهرا مصمم هستند كه تمامي اقدامات آمريكا را بلوكه كنند و با اين شكل قضيه را فيصله دهند.
• آيا شكاف كنوني ميان اروپا و آمريكا صرفا ماهيت سياسي دارد؟ آيا ريشه وضعيت موجود اختلافات فرهنگي نيست؟ رابرت كيگان در مقاله اي تحت عنوان «قدرت و ضعف» به قضيه شكل فرهنگي مي دهد. دونالد رامسفلد هم در سخنراني اخير خود كه به تدريج به آن حالتي اسطوره اي داده مي شود، نيز به شكلي ديگر آن را منتسب به فرهنگ دانسته است. نظر شما چيست؟
من ترجيح مي دهم نام شكاف فرهنگي را ذكر نكنم. قطعا اختلاف نظرهايي فلسفي ميان دولت محافظه كار ايالات متحده و دولت سوسياليست آلمان و همچنين دولت گليست فرانسه وجود دارد. حتي تفاوت هاي مهمي هم وجود دارد. اما اين تفاوت ها نمي توانند اتحاد و ائتلافي را كه براي هر دو طرف به يك اندازه اهميت دارد، به خطر بيندازند. آلمان از زمان پايان جنگ سرد امنيت خود را ديگر وابسته به رابطه با آمريكا نمي داند. فرانسه هم همين طور. لذا دو كشور مذكور راه خود را مي روند. اين امري كاملا طبيعي است و نبايد كسي را شگفت زده كند. به هيچ وجه هم نبايد يك مشكل تلقي شود.
• آيا معني حرف هاي شما اين است كه آمريكا بايد طرح هاي خود در مورد عراق را به تنهايي اجرا كند و هيچ كدام از دو طرف نبايد مشكلي در اين كار ببينند؟
در هر حال ما قطعا نخواهيم گذاشت كه صدراعظم آلمان پيرامون مسائل مربوط به امنيت ملي ما تصميم بگيرد و در اين مسائل دخالت كند. هيچ رئيس جمهوري در آمريكا چنين كاري را نمي كند.
• اصلا آيا اين امكان وجود ندارد كه جلوي جنگ خليج فارس گرفته شود؟
فكر نمي كنم كه ديگر چنين چيزي امكان پذير باشد. رئيس جمهور به هيچ وجه نمي تواند چنين چيزي را به فرض هم كه بپذيرد براي مردم بيان كند. فكر مي كنيد بوش مي تواند بگويد خب من يك جور ديگر فكر كرده ام و حالا معتقدم تهديدات صدام آنقدرها هم زياد نيست؟ اگر بوش بپذيرد كه جنگ را متوقف كند در آن صورت بايد تمام نيروهايي را كه به منطقه فرستاده بازگرداند. در چنين حالتي وي چگونه خواهد توانست عملكردش را براي مردم توجيه كند. با اين كارها بحث هاي موجود خاتمه پيدا نمي كند. چنين اقدامي به ايالات متحده ضررهاي بسيار شديدي وارد مي سازد و ما هرگونه اعتمادي را از دست خواهيم داد. اين ايده كه ما به راحتي از همه چيز دست بكشيم، بي ارزش است. دنياي امروز دنياي تقريبا خطرناكي است و بسياري از كشورها وابسته به قدرت آمريكا هستند. عقب كشيدن آمريكا از جنگ عراق به همان اندازه كه براي ايالات متحده بد است براي كشورهاي مذكور هم بد خواهد بود. در اينجا اين سوال پيش مي آيد كه دولت هاي فرانسه و آلمان وضعيت فوق را چگونه تحليل مي كنند. آنها به دنبال دستيابي به چه چيزي هستند؟ آيا آنها تصور مي كنند مي توانند همه چيز را به عقب برگردانده و اقدامات كنوني را بي اعتبار كنند؟ اگر نمي خواهند چنين كنند پس موضع آنها چه مزيتي برايشان به همراه مي آورد؟ من كه در هيچ حالتي نمي توانم امتيازي برايشان تصور كنم.
منبع: زود دويچه سايتونگ