شنبه ۱۶ فروردين ۱۳۸۲
شماره ۳۰۱۰- April, 5, 2003
هنر
Front Page

دوران سركش در گفت و گو با كمال تبريزي
سياه و سفيد
ما سعي كرديم كه جذابيت را با متفاوت بودن ساختار همراه كنيم تا كنش براي بيننده ها پيدا شود متاسفانه تلويزيون هيچ وقت سعي نكرده كه انديشه و تفكر مخاطب را به كار اندازد
داشتن روحيه محافظه كاري نوعي عقب نشيني كردن است و باعث مي شود كه
حذفيات به وجود بيايد وگرنه اگر همه آنچه كه ما كار كرديم همان طور هم پخش شود هيچ كس به آن خرده نخواهد گرفت
005385.jpg

گروه ادب و هنر، حامد صرافي زاده: مي گويند روزي قرار شد يك آمريكايي، يك آلماني و يك ژاپني تحقيقي را درباره فيل ها انجام دهند و آن را منتشر سازند. محقق آمريكايي پس از دو سال تحقيق كتابي هزار صفحه اي منتشر كرد با نام «همه آن چيزي كه مي خواهيد درباره فيل بدانيد». محقق آلماني پس از پنج سال، كتابي شش جلدي چاپ كرد با عنوان «فيل را بهتر بشناسيم» و دست آخر محقق ژاپني پس از ده سال كتابش را در پانزده جلد و با عنوان «مقدمه اي بر فيل شناسي» به پايان رساند. قضيه گفت وگوي من و كمال تبريزي درباره «دوران سركشي» نيز چندان از فضاي اين قصه دور نيست. تقريبا بيشتر كساني كه «دوران سركشي» را از تلويزيون ديده اند از آن به عنوان يكي از بهترين سريال هاي اين چند ساله صدا و سيما ياد مي كنند. «دوران سركشي» را مي توان حداقل به خاطر نگاه جدي و تلخ اش، فيلمنامه دقيق و سنجيده اش، ديالوگ هاي جذاب اش، سوءاستفاده نكردن از موضوعش، روايت پيچيده و پازل گونه اش، بازي بسيار خوب بازيگران و به خصوص نقش اول آن (عاطفه نوري)، تلاش براي رسيدن ريشه هاي يك معضل بدون درافتادن به احساسات گرايي و در سطح ماندن، جسارتش در بيان موضوعي دردآور، برخورد نكردن سرسري اش با موضوع، برانگيختن حس همدلي و همراهي با شخصيت اولش، شناخت رسانه تلويزيون و همچنين كارگرداني خوب تبريزي و از همه مهمتر احترام به مخاطب و شعورش و دست بالا گرفتن او دوست داشت. به هرحال «دوران سركشي» تا همين جا در بعضي قسمت ها تا حدود بيست دقيقه سانسور و مورد تنگ نظري ها و اذيت هاي زيادي واقع شده است. درگيرودار روزهاي قبل از جشنواره بوديم كه خدمت كمال تبريزي رفتيم و اگر احيانا گفت وگوي ما را با ايشان درباره دو فيلم شان خوانده باشيد، مي دانيد كه براي پيدا كردن تبريزي چقدر سختي كشيديم. هنگامي كه از گفت وگو برمي گشتم، در خيال خودم فكر مي كردم، توانسته ام درباره بيشتر جنبه هاي اين سريال با او حرف بزنم، اما در هنگام پياده كردن نوار (كه به علت برخورد با زمان جشنواره، همچنين ويرايش هاي چند باره آن به دلايل موجه و غيرموجه) خيلي طول كشيد و از همه مهمتر جلو رفتن سريال (در هنگام انجام گفت وگو تنها دوازده، سيزده قسمت از سريال پخش شده بود) مدام سؤال هاي جديدي به ذهنم رسيد و حال مدام حس مي كنم اين گفت وگو حق سريال را ادا نمي كند. اما ديگر نه وقت گفت وگوي جديدي را دارم (گفت وگوي قبلي ما سه ساعت طول كشيد) نه توان آن را. از همه مهمتر با محدوديت صفحه روبه رو هستيم. به هرحال شايد اين گفت وگو چيز مختصري باشد در حد «مقدمه اي بر فيل شناسي»
•••
• شما سريالي ساخته بوديد به نام «قصه هاي رودخانه» كه به نمايش تلويزيوني درنيامد. با توجه به ذهنيتي كه براي شما به وجود آمد چگونه حاضر شديد براي سريال بعديتان يعني «دوران سركشي» باز هم با تلويزيون همكاري كنيد؟
در گفت وگويي كه من با آقاي جودي (تهيه كننده) و با مسئولين شبكه پنج داشتم، درباره اين موضوع زياد باهم بحث كرديم كه آيا صحيح است ما باز هم هزينه زيادي مصرف كنيم ولي نهايتا نتيجه اي نداشته باشد. ولي دوستانمان در شبكه تهران با توجه به محدوديت هاي كمتر اين شبكه به ما دلگرمي دادند كه اين اتفاق تكرار نمي شود. نكته اي كه در مورد سريال «قصه هاي رودخانه» وجود داشت اين بود كه ما وقتي اين سريال را كار مي كرديم تمام مسئولان «سيمافيلم» افراد ديگري بودند و ما با آنها وارد مذاكره شده بوديم و هيچ كداممان هم شناخت درستي از يكديگر نداشتيم. بنابراين با افرادي طرف بوديم كه نظريات دوستان قبلي را اصلا قبول نداشتند و نمي پذيرفتند و نمي توانستند درك كنند كه اصولا چرا بايد چنين سريالي با چنين ويژگي هايي توليد شود. بنابراين ما بحث مفصلي با آنها انجام داديم و از كارشناسان مختلفي هم استفاده كرديم. ولي نهايتا به توافق نرسيديم. به دليل اينكه ما اصولي را با مسئولين قبل توافق كرده بوديم كه مسئولين فعلي به آنها اعتقاد نداشتند و يا لزومي در ساخت و پخش چنين سريالي نمي ديدند بنابراين سريال رفت كه فعلا در آرشيو، بايگاني شود.
• لطفا به طور خلاصه بفرماييد كه محتواي سريال چه بوده است؟
داستان سريال درباره دو خانواده ايراني و مالزيايي بود. نيمي از داستان در مالزي و نيمي ديگر در اصفهان فيلمبرداري شده بود. قصه ارتباط دو پسربچه بود يكي مالايي و ديگري ايراني، كه اينها سعي مي كردند خانواده هاي خودشان را هم در اين ارتباط نزديكي كه با هم برقرار كرده بودند، به يكديگر نزديك كنند. البته اين ظاهر قصه بود و به نظرم مي آمد كه هيچ ايرادي نداشته باشد. پروژه مشتركي بود بين سيمافيلم و يك شركت در مالزي. ولي نكته اي كه وجود داشت اين بود كه به هر حال چون قرار بود كه اين سريال در مالزي پخش شود، مسئولين مالزيايي، حجاب خانم ها در بين محارمشان در فيلم را قبول نداشتند يعني مي گفتند كه وقتي شما زن و شوهري را در فيلم نمايش مي دهيد، زن نمي تواند در خانه، وقتي در كنار همسرش است، روسري و يا حجاب كامل داشته باشد. اگرچه همين زن در بيرون از خانه كاملا با حجاب بود. ما هم، همه اينها را رعايت كرديم. بالطبع بايد همين اتفاق در ايران مي افتاد، يعني وقتي همين خانم به ايران مي آمد، در ايران بايد در خانه بدون حجاب باشد كه خيلي مسائل پيچيده اي را در پي داشت و مشكلاتي را به وجود آورد. ما با مسئولين بسيار صحبت كرديم كه مشكل اصلي ما اين موضوع نيست. چون در فيلم «بازمانده» كه از تلويزيون هم پخش مي شد، قهرمان اصلي فيلم، يك زن مسلمان است كه كاملا در ملاءعام بي حجاب است كه ما در سريال مان اصلا چنين كاري نكرديم بلكه يك پله عقب تر هم هستيم و ما خيلي با ملاحظه و با احتياط كار كرديم. ولي به نظر من، عدم پخش سريال به دليل بي حجاب بودن خانم ها فقط بهانه است. استنباط من اين است كه كوالالامپور و اصفهان با يكديگر خواهر هستند و كليه شهرها را شهرداري ها با يكديگر مبادله كرده اند. ما در اصفهان، خياباني به نام كوالالامپور داريم و در كوالالامپور هم خياباني به نام اصفهان داريم، اين قصه هم به خاطر همين ارتباطي كه برقرار شده، به وجود آمده، نكته اي كه جان اصلي كلام و موضوع اصلي سريال است اين است كه شما ناخودآگاه بدون اينكه تأكيد خاصي بشود، كوالالامپور را مي بينيد و بعد اصفهان را مي بينيد. زندگي مسلمان ها را در كوالالامپور مي بينيد و بعد زندگي مسلمان ها را در اصفهان مي بينيد. يعني بدون اينكه تأكيدي بر شيعه و سني بودن و اختلاف مذاهب شود، تاكيد مي كنيم روي مسلمان بودن دو خانواده و بعد هم خود به خود بيننده، مقايسه اي انجام مي دهد، بين نحوه زندگي، فرهنگ و ارتباطات محيطي مردم كوالالامپور با كشور خودمان. اين موضوع بسيار مفيد است. يعني اشتباه است اگر فكر كنيم كه انجام اين مقايسه و نمايش اين مقايسه در ايران باعث مي شود كه احساس حقارت بكنيم. من فكر مي كنم اتفاقا برعكس است. چون ما در فيلم تأكيد خاصي نكرديم و فقط اين دو محيط را در كنار هم قرار داديم و قصه خودمان را نقل كرديم. اين مقايسه به تبع عرضيات قصه پيش مي آيد. يعني پشت قصه چنين مقايسه اي انجام مي گيرد. به همين دليل بايد تأثير مثبت بگذارد. يك مسلمان ايراني بايد متوجه باشد كه چه كمبودهايي نسبت به يك مسلمان كه در مالزي زندگي مي كند دارد. البته اين نكته را هم نبايد فراموش كرد كه يكي از پيشرفته ترين و درواقع مرفه ترين و متناسب ترين شكل زندگي را كه مسلمانان دارند در مالزي مي بينيم. مثلا نخست وزير و يا رئيس جمهورشان اصولا آدم خاصي است و مردم هم علاقه خاصي به ايشان دارند و يك نوع ارتباطات خاصي را براي هم جا انداخته اند. نوع زندگي و مشي اقتصادي و معيشت، مدرسه رفتن بچه ها و همه اينها در بهترين شرايط ممكن است. پس با در نظر گرفتن همه اينها، خود به خود اين مقايسه در نظر بعضي دوستان سنگين آمد و طبيعتا دوست نداشتند كه فعلا در مقطع حاضر اين مقايسه انجام بگيرد.
005430.jpg

• موضوع سريال «دوران سركشي» موضوعي فراگير است. معضلاتي كه در اين سريال مطرح مي شود همه مسائلي هستند كه هر روز به چشم خودمان مي بينيم و يا مي خوانيم و به صورت يك بحث كلي در جامعه وجود دارد. ولي وقتي قرار شد كه سريال را شبكه ۵ نشان دهد يعني فقط در تهران پخش مي شود آيا حس نكرديد كه بالقوه مخاطب زيادي را از دست مي دهيد؟
به هرحال پرداختن به چنين مسئله اي آن هم در تلويزيون كه محدوديت هاي خاص خودش را دارد كار بسيار دشواري است. درست است كه مخاطبين به مردم تهران محدود مي شوند ولي همين تهران بزرگ و همين تهراني كه اين همه معضل اجتماعي درونش وجود دارد و ناهنجاري هاي درون خانواده ها و مشكلاتي كه براي مردم وجود دارد همين هم مخاطب بزرگي براي من است. در حال حاضر، اين سريال در تهران پخش مي شود و فقط بيننده ها در تهران فيلم را مي بينند. اميدوارم كه در سال هاي آينده مشكلاتمان برطرف شود و يا سعه صدر همه مسئولين بيشتر شود تا ما بتوانيم اين سريال را در كانال هاي ديگر يا براي شهرستان ها هم پخش كنيم. ولي همين كه سريال از كانال ۵ پخش مي شود و درباره موضوعي است كه تا به حال در تلويزيون كار نشده بود و ما قبلا تا اين حد به بعضي مرزها نزديك نشده بوديم بسيار خوشحال كننده است. البته ما سعي كرديم به طريقي به اين مرزها نزديك شويم كه ايجاد شوك نكنيم و براي همه قابل هضم باشد و خيلي ها بتوانند با اين موضوعات كنار بيايند. با توجه به اينكه، انجام دادن چنين كاري بسيار مشكل و دشوار است. يعني شما بايد مثل كسي كه حركات آكروباتيك انجام مي دهد و يا روي لبه تاريكي راه مي رود عمل كنيد. و بايد بتوانيد بار بزرگي را كه بلند كرده ايد سالم به مقصد برسانيد تا ارتباط كامل برقرار شود و بيننده ها قبول كنند كه در اين حرف ها صداقت وجود دارد و منعكس كننده يكسري وقايع تلخ درون جامعه است. به نظر من اين سريال راه را باز مي كند كه سازمان بتواند وسعت نگاهش را وسيع تر بكند و اين موضوع قدم مثبتي است. يعني اگر حتي يك شبكه محلي وجود داشت و سيستم تلويزيون خصوصي و يا كابلي بود و بيننده هايش خيلي محدودتر بودند باز هم من اين كار را مي كردم. به دليل اينكه ما همين كار را در سينما انجام مي دهيم. يعني در سينما هم وقتي فيلمي مي سازيم منتظريم كه عده اي بيايند و بليت بخرند و فيلم را ببينند. بنابراين براي كساني كه در سينما كار مي كنند وقتي وارد تلويزيون مي شوند همين حيطه از مخاطبين محدود كه شامل كل كشور نمي شوند راضي كننده است چون ما عادت كرده ايم كه زياد زحمت بكشيم ولي بيننده خيلي زياد نداشته باشيم. بنابراين چنين روحيه اي ايجاب مي كند كه ما با كارهاي اينچنيني شروع كنيم تا در آينده بتوانيم كارهاي بزرگتري انجام دهيم.
• شما يكي از فيلم سازاني هستيد كه در اين چند سال اخير علاقه زيادي نشان داديد به اينكه يكسري مرزها و يا خطوط قرمز نانوشته را بشكنيد. شما دوست داريد عرصه هاي جديد و مضاميني راكه قبلا خيلي به آنها پرداخته نشده است مطرح كنيد لطفا درباره جسارتي كه در فيلم هايتان وجود دارد بيشتر صحبت كنيد.
بله، واقعا چنين حال و هوايي در كارهايي كه انجام دادم وجود دارد يعني همه فكر مي كنند كه كمال تبريزي مي خواهد به لبه خط قرمز نزديك شود و كنار خطوط قرمز كار كند ولي جانب احتياط را هم رعايت مي كند كه از اين خطوط رد نشود تا فيلم هايش غيرقابل پخش شوند. در مملكت ما متأسفانه معضلي وجود دارد كه ما بايد به فكر حل اين مشكل باشيم و آن اين است كه حساسيتي كه نسبت به رسانه هاي ديگر مثل مطبوعات، كتاب، شعر، نقاشي، موسيقي و. . . وجود دارد به مراتب كمتر از رسانه تلويزيون، سينما و تئاتر است. مثلا اگر يك فيلمساز از تيتر يك روزنامه به عنوان سوژه استفاده كند و فيلمي بسازد فيلم عشقي، سياسي، اجتماعي و. . . يعني در واقع قصه اي را در مورد اين موضوع بنويسد و اجرا كند به احتمال زياد، نمايش آن محروم مي شود.
پس اگر شما بخواهيد درباره واقعيت هايي كه در اجتماع وجود دارد فيلم بسازيد كه از تلويزيون هم پخش شود و تحليل درستي هم درباره آن فيلم ارائه شود حتما نسبت به آن حساسيت نشان داده مي شود. اين حساسيت غلط است براي اينكه مردم خودشان جاهاي ديگر اين چيزها را مي خوانند و مي بينند و اين موضوع باعث مي شود، سينما و تئاتر از مردم عقب باشند. به دليل اينكه به آنها اجازه داده نمي شود كه وارد دايره اي از سياست يا مسائل اجتماعي شوند. دايره اي كه همه وارد آن شده اند و با هم بحث و گفت وگو مي كنند ولي سينما و هنرهاي نمايشي نمي توانند وارد اين دايره شوند.
اين گونه محافظه كاري ها و حساسيت ها و روحيه احتياطي كه وجود دارد باعث مي شود كه ما هميشه فكر كنيم موضوعي كه مي تواند بسيار عادي باشد و در مراحل عقب تري از موضوعات اجتماعي كه به سرعت پيش مي رود باشد، به عنوان كار جسارت آميز تلقي شود. تلويزيون ارگاني است كه بايد نماينده مردم باشد. تمام كانال هاي تلويزيوني ما بودجه خود را از جيب مردم مي گيرند و بايد سخنگوي مردم باشند. خوب وقتي شما تلويزيون نگاه مي كنيد و مي بينيد مسائلي كه به عنوان حقيقت اتفاق افتاده و تلويزيون با توجه به شرايط و محدوديتي كه دارد نمي تواند به شما ارائه دهد طبيعتا به سمت ماهواره و. . . كشيده مي شويد. تلويزيون بايد به زبان مردم باشد يعني كساني كه در تلويزيون هستند بايد نماينده مردم باشند و مردم بايد فكر كنند كه اين كانال، كانال خودشان است و همه حرف ها و ناگفته هايشان را بايد از زبان راديو و تلويزيون بشنوند ولي متأسفانه به دليل حساسيتي كه در مورد كارهاي نمايشي وجود دارد فاصله به وجود مي آيد و تلويزيون تبديل مي شود به رسانه اي كه كمتر كسي تمايل دارد خبرهايش را نگاه كند و تبديل مي شود به يكسري فيلم هاي سينمايي خارجي.
• دغدغه هاي اجتماعي شما زياد است. علاقه زيادي به ساختن فيلم هايي درباره معضلات اجتماعي مددكاري هاي اجتماعي و پرستارها و. . . و مسائل اين گونه داريد. مثلا در فيلم مهر مادري يا دوران سركشي شاهد آن بوده ايم. لطفا درباره اين دغدغه ها بيشتر توضيح دهيد.
005445.jpg

من از زماني كه در دبيرستان بودم كار عكاسي مي كردم. مثلا مي رفتم از قسمت هاي پايين شهر عكس مي گرفتم و يك نمايشگاه عكس درست مي كردم. اين فعاليت وقتي وارد دانشگاه شدم خيلي بيشتر شد. يعني يك كميته فيلم و عكس در دانشگاه پلي تكنيك بود كه به محض قبول شدنم در دانشگاه سراغ اين كميته رفتم. در دانشگاه نمايشگاه هاي عكس زيادي گذاشتيم و فتورمان هاي مختلفي توليد كرديم. از همان زمان گرايش به ديدن معضلات اجتماعي و مطرح كردن آنها از طريق مديوم عكس هميشه در ذهنم وجود داشت. اولين كارهايي كه من انجام دادم به صورت فتورمان بوده است. در هر صورت روندي بود كه آغاز شد. از يك دوره اي دلم مي خواست كه به ميان مردم بروم و عكس بگيرم. بيشتر از محلات پايين شهر و فقيرنشين و كساني كه دچار محروميت ها هستند. همين روند ادامه پيدا كرد تا اينكه وارد سينما شدم و تغيير رشته دادم و وارد دانشگاه هنر شدم و اين روند ادامه پيدا كرد. كارهاي عكس زيادي در دانشگاه هنر انجام دادم ولي هيچ وقت عكسي نگرفتم كه بي ربط به موضوعات اجتماعي باشد اگرچه خيلي ها در عالم روشنفكري اين كار را مي كردند ولي هميشه در عكس هايي كه من كار كرده ام يك متن واقعي و اجتماعي وجود دارد. فيلم هاي كوتاه هم كه در دانشگاه كار كرده ام اين گونه بوده است. در همه كارهايي كه انجام مي دهم هميشه خواسته ام قهرمان هاي قصه ام انعكاس دهنده آدم هايي باشند كه به صورت واقعي در جامعه وجود دارند يا اينكه قهرمان قصه مجموعه اي از خصلت ها و شخصيت هاي اجتماعي كه با هم در او بروز كرده است باشد. بنابراين به صورت طبيعي اين موضوع در كارهاي من وجود دارد و وقتي كه كار مي كنم ممكن است اصلا هيچ زمينه اجتماعي وجود نداشته باشد ولي در اجرا سعي مي كنم كه آن زمينه اجتماعي را فراهم كنم. بنابراين در فيلم هاي من شما مي توانيد از موضوع خاصي كه در قصه وجود دارد به يك مفهوم كلي اجتماعي برسيد.
• مقدمات لازم براي ساخته شدن سريال دوران سركشي چه چيزهايي بوده است.
در مرحله اول با آقاي طالب زاده درباره اينكه داستان چه فرمي داشته باشد و چه كارهايي بايد انجام دهيم كه بتواند شامل همه معضلاتي كه در دختران فراري وجود دارد شود صحبت كرديم و بعد هم قرار شد كه به خانه ريحانه برويم و در آنجا تحقيقات را ادامه دهيم.
• چرا آقاي طالب زاده را براي اين كار انتخاب كرديد؟
من قبلا يك فيلمنامه از آقاي طالب زاده خوانده بودم كه بسيار پسنديدم. البته وقتي فيلمنامه را خواندم هيچ آشنايي با ايشان نداشتم ولي به خاطر قلم رواني كه داشتند و روايتي كه با آن جزئيات را توضيح داده بودند به نظرم آمد كه ايشان توانايي اين كار را دارند، درعين حال مي دانستم كه سريال پربيننده «در پناه تو» را هم قبلا نوشته اند. بنابراين با ايشان تماس گرفتم و صحبت كردم و بعد يكسري تحقيقات اوليه شروع شد. تحقيقات اوليه را از طريق آقاي ارگاني كه در آن زمان مسئول بخش اجتماعي شهرداري بودند آغاز كرديم. آقاي ارگاني خيلي در اين كار به من كمك كردند چون به هر حال مسئوليت مشخصي را در شهرداري داشتند و خوابگاه ريحانه به نوعي زير نظر ايشان بود. طي چند جلسه اي كه با هم داشتيم درباره فضايي كه بايد بر قصه حاكم باشد و مسائلي كه بايد در مورد انگيزه فرار اين دخترها و ارتباطشان با خانواده ها و اينكه چه كار بكنيم كه همه اقشار جامعه و اعضاي خانواده ها بيننده اين سريال باشند، صحبت كرديم. با راهنمايي هاي آقاي ارگاني و در اختيار قرار دادن خانه ريحانه براي فيلمبرداري و وجود آن خانه با تمام اجزايي كه در آن حضور داشتند توانستيم فضاسازي خوبي براي سريال داشته باشيم. در نهايت يك كليتي با توجه به ساختار قصه و سريال كه قبلا صحبت كرده بوديم به وجود آمد و آقاي طالب زاده نوشتند وبعد با هم توافق كرديم و ايشان مشغول نوشتن شدند و من قسمت قسمت نوشته ها را مي خواندم. با مسئولين شبكه هماهنگ كردم.
• تحقيقات شما چند وقت طول كشيد و پخش سريال تا كي ادامه دارد.
در حدود ۶ ماه به طور مداوم كار كرديم و بعد هم چند ماه به نگارش فيلمنامه اختصاص پيدا كرد و سريال تا ۲۸ فروردين ادامه دارد.
• پس مثل اينكه ما كمي زود خدمتتان رسيديم! انتخاب نوع، روايت براي سريال بسيار جالب بود. يعني سريال، اطلاعاتش خيلي ساده از همان قسمت اول در اختيار تماشاگر نمي گذارد. الگوي روايي خيلي شبيه داستان هاي كارآگاهي است. آيا اين شيوه روايت پازل گونه از ابتدا در طرح اوليه وجود داشت يا نه؟
در صحبت اوليه اي كه با آقاي طالب زاده داشتيم فكر كرديم كه به قصه حالت پازل گونه بدهيم و اگر شما سريال را دقيقا ديده باشيد اولين باري كه قهرمان قصه در آن مطرح مي شود وقتي است كه يك پليس مي خواهد درباره اين دختر صحبت كند و مي گويد: «بچه هاي دايره مخدر شهر مي گويند: مادلين آلبرايت» و اين دقيقا چيزي است كه در خانه ريحانه وجود داشت و به او لقب مادلين آلبرايت داده شده بود. علتش هم چندشخصيتي بودن آن دختر بود كه معمولا اين دخترها دچارش مي شدند. البته به اين كثرتي كه در فيلمنامه ديده مي شود نيست ولي او را الگو قرار داديم. بنابراين تصور ما اين بود كه چون شخصيت قهرمان قصه چندوجهي است پس قصه اي بنويسيم كه وجوه مختلف داشته باشد بنابراين شما الان ذات آني را مي بينيد كه هم از زواياي آدم هاي مختلف مطرح مي شود و هم به اشكال مختلف از طريق خود قهرمان قصه نقل مي شود. پس براي يك قصه ما چندين نوع روايت مي بينيم و در مراحلي كه روايت مي شود، چون هر جايي از آن يك جعل و دروغي وجود دارد پس قصه و روايت بعدي شروع مي شود.
• پس شما سعي نكرديد كه سادگي روايي تلويزيوني را در پيش بگيريد. آيا متوجه اين موضوع بوديد كه شايد مخاطب يك مقدار جلو نيايد و پازل را خودش در ذهن خودش نتواند حل كند.
البته با حذف شما موافقم ولي ما سعي كرديم كه جذابيت را با متفاوت بدون ساختار همراه كنيم تا كنش براي بيننده ها پيدا شود. متاسفانه تلويزيون هيچ وقت سعي نكرده كه انديشه و تفكر مخاطب را به كار اندازد. آن قدر راحت و ساده و پيش پاافتاده مطالب را به بيننده هايش القا مي كند كه خود به خود عادي شده است. يعني اگر شما يك كاري كه يك مقدار پيچيدگي داشته باشد از تلويزيون پخش كنيد ممكن است ذهن بيننده را خسته كنيد. براي اينكه عادت كرده به ساده گويي و به نوعي ذهنش تنبل شده است. ما اين موضوع را در نظر گرفتيم حتي مسئولين خود شبكه هم در مورد سنگيني فيلم اظهار نگراني كردند ولي ما به آنها اطمينان داديم كه اين اتفاق نخواهد افتاد و با سه اهرم مي توانيم اين كار را انجام بدهيم. اول در قصه جذابيت به وجود آوريم. دوم فيلم آن قدر واقعي شود و ساختار فيلم متفاوت شود كه گرايش به ديدن را به وجود آورد. سوم هم مطرح شدن موضوعاتي بود كه تا به حال در تلويزيون مطرح نشده بود. اگر هم مطرح شده بود خيلي آرام از كنار آنها گذشته بودند. ما در اين سريال سعي كرديم كه خيلي به كانون بحران نزديك شويم و فكر مي كنم كه اين سه اهرم مي تواند به موفقيت سريال كمك كند.
• يكي از مسائل كه در چند كار اخيرتان ديديم فضاي طنز بود. مثلا با اينكه فضاي فيلم «مهر مادري» بسيار فضاي تلخي بود ولي طنز بسيار خوبي چاشني اش شده بود. در فيلم «شيدا» هم همين طور، يكسري طنزهايي وجود داشت. «ليلي با من است» كه اصولا كاري طنز بود ولي در كار آخري طنز را حذف كرديد، آيا اين كار عمدي بوده است؟
طنز در حد بلاهت تا حدي كه لبخند به لب بيننده بياورد در سريال وجود دارد. مثلا گفت وگوهايي كه بين حنانه و پليس انتظامي وجود دارد كنايه اي است به طنز و اين گونه مسائل. ولي طنز به معناي اينكه كل اثر مفرح و شاد باشد خير وجود ندارد. به دليل اينكه خود موضوع به ما اجازه نمي دهد كه شوخي بكنيم و يا به سطحي برسانيم كه بتوانيم ساختاري برايش در نظر بگيريم كه حالت طنز پيدا كند علاوه بر آن من شخصا فكر مي كنم كه تلويزيون در آن ميزان خندانيدن بيهوده و بي ثمر و بدون عمق و در سطح نگاه داشتن نمايش هاي كمدي زياده روي كرده است كه جا دارد براي اينكه اين دو كفه ترازو برابر شود و عدالت برقرار شود تا اطلاع ثانوي حداقل در تلويزيون كار طنز انجام نشود براي اينكه طنز در تلويزيون آن قدر دستخوش ساده انگاري و ابتذال و پيش پا افتادگي شده است كه اثر اصلي اش را از دست داده است يعني طنز يا يك اثر كمدي زماني موثر است كه اگر چه لبخند به لب بياورد ولي دل مخاطب، عقل مخاطب و فكر مخاطب را هم تحريك بكند. متاسفانه طنزهايي كه در تلويزيون وجود دارد و خنده هايي كه به لب بيننده ها مي آورد پشتش خالي است و در واقع بدون بنيه است و من با خودم فكر كردم كه مي شود در تلويزيون برنامه اي توليد كرد كه بيننده داشته باشد و مخاطبش بخندد و كاملا مفرح باشد اما در واقع در سطح حركت نكند و هنوز بايد يكسري كارهاي جدي تر انجام داد تا اينكه كفه ترازو به تعادل برسد.
• در حال حاضر وضعيت پخش چگونه است؟ آيا از پخش راضي هستيد؟
در مجموع راضي هستم. منتها ما بر روي فيلمنامه اين سريال بسيار كار كرديم. چون شما فرض كنيد كسي كه مسئول رده بالاي يك كانال تلويزيوني است، خيلي از مشكلات را مي داند، خيلي از مسائل اجتماعي را در نظر دارد، خيلي از ديدگاه ها را بايد در نظر بگيرد، خيلي از ملاحظات را بايد انجام بدهد و اصولا هم آدمي است كه انديشه لازم را دارد، خب ما وقتي با هم وارد بحث مي شديم، توافق لازم را داشتيم. مسئولين يك كانال، يكسري آدم هاي جزيي نيستند، افرادي هستند كه براي خودشان ايده و نظر دارند پس وقتي حاصل تلاش همه ما كه يك گروه سازنده و مسئولين تلويزيوني بود به مرحله پخش مي رسد، بايد كمتر دچار مشكل شود، در صورتي كه برخلاف كارهاي ديگر سازمان كه به آنها خيلي اعتنايي نمي شود، روي سريال ما حساسيت خاصي وجود داشت و نگاهي كه طبيعتا آدم را دلخور مي كرد. به دليل اينكه، كسي كه در پخش انجام وظيفه مي كند بايد متوجه باشد كه چه كاري را سانسور مي كند. به هر حال، پشت اين كار، آدم هاي گروه سريال شبكه پنج بودند، همه مسئولين بودند، مدير شبكه بود و خود من و آقاي طالب زاده هم بوديم، وقتي همه اينها پشت چنين مجموعه اي باشند، طبيعتا كسي كه در پخش نشسته و با ملاحظات روز اجتماع حذفيات را انجام مي دهد خيلي بايد رعايت بكند و انتظار من اين بود كه كمتر حذفيات انجام شود. چون چيزهايي حذف مي شود كه انصافا جاي حذف كردن ندارد. داشتن روحيه محافظه كاري و بيش از حد ملاحظه كردن در واقع نوعي عقب نشيني كردن است و همين باعث مي شود كه حذفيات به وجود بيايد. وگرنه، اگر همه آنچه كه ما كار كرديم و ساختيم، همان طور هم پخش شود هيچ كس به آن خرده نخواهد گرفت. شما بايد مجموعه سريال را كامل ببينيد تا بعد درباره كلياتش قضاوت كنيد. بنابراين كمي اين موضوع مرا رنجيده خاطر كرد.
• چه طور شد كه شما به موضوع «دختران خياباني» علاقه مند شديد؟
گرايش به مضامين اجتماعي هميشه در من وجود داشته مثلا اگر شما به من پيشنهاد بدهيد كه درباره بچه هايي كه در خيابان دستفروشي مي كنند قصه بنويسيد من فورا پاسخ مثبت مي دهم. يعني من از موضوعاتي كه از متن اجتماع فاصله دارند و بيشتر تخيلي است و ندرتا امكان اتفاق افتادن دارد دوري مي كنم، يعني احساس من اين است كه بايد بروم به سمت موضوعاتي كه بستر اجتماعي داشته باشند يا مصداق اجتماعي داشته باشند. يعني قصه و شخصيت ها و آدم ها را بتوانيم در جامعه پياده كنيم. اگر چنين اتفاقي بيفتد نسبت به آن گرايش خواهم داشت. به نظرم تاثيري كه فيلم بر روي مخاطب مي تواند داشته باشد بسيار مهم تر است از اينكه مثلا فيلمي بسازيم كه از نظر ساختاري و موضوعي و نحوه كاركردي مناسب جشنواره ها باشد. البته نمي خواهم بگويم كه اينها مهم نيست، ولي بيشتر نحوه تاثيرگذاري بر روي مخاطب برايم مهم است. شما اگر بتوانيد از طريق موضوعي كه مطرح مي كنيد، يك نفر را متوجه مطلبي بكنيد يعني باعث شويد كه او كار مثبتي در زندگي اش انجام دهد و يا از انحرافي جلوگيري كنيد و يا يك معضل اجتماعي را طرد كنيد يا باعث شويد كه عده اي نسبت به اين معضل توجه نشان بدهند به نظرم كار مهمي انجام داده ايد. به همين دليل هم هست كه هر كس دلش مي خواهد كاري كه انجام مي دهد در وهله اول در مخاطبش نوعي پالايش به وجود بياورد. نوعي احساس نزديكي به وجود بياورد. در مرحله بعد، بايد فيلم خوبي ساخته شود، جذاب باشد داراي ساختار محكم و قابل دفاع باشد در جشنواره ها مطرح بشود و جايزه بگيرد، ولي نبايد بعد ديگر را فراموش كرد. اگر الان به من پيشنهاد بشود كه مثلا يك كار تاريخي بكنم كه هزينه هاي آنچناني دارد ولي فاقد مطلب و بستر اجتماعي باشد من اصلا آن را قبول نمي كنم. هر چند كار بزرگ و سنگين و عجيب و غريب مي تواند براي هر كسي ايجاد پشتوانه بكند ولي قبول نمي كنم كه همكاري كنم. در مقابل اين كار اگر پيشنهاد كار ساده اي بر من بشود حتي اگر در حد گرفتن يك عكس ساده و گذاشتن آن در نمايشگاه باشد، ولي آن عكس منعكس كننده يك معضل اجتماعي باشد كه به نوعي همه جاي دنيا متوجه بشوند كه ما در ايران مثلا چنين مشكل اجتماعي داريم و به نوعي عنايت شود و مشكل بر طرف شود، ترجيح مي دهم كه آن عكس را بگيرم.
• درباره شخصيت حنانه و دكتر يونسي بيشتر توضيح دهيد. آيا اين شخصيت ها در روند تحقيقات پيدا شدند؟
دكتر يونسي شخصيتي است كه گره هاي به خصوصي را در قصه باز مي كند و اصولا شخصيتي است برگرفته از تجربيات شخصي من و آقاي طالب زاده، آقاي طالب زاده در مرحله نوشتن و من در مرحله اجرا. بعدها دوستان روانپزشك به من اعتراض كردند. اصولا روانپزشكان، شغلشان به گونه اي است كه تاثير متقابل بر روي خودشان مي گذارند و از حالت عادي خارجشان مي كند. من تا به حال با چندين روانشناس برخورد كرده ام و چنين احساسي را داشته ام. اين روانشناس قصه ما هم به دليل نوع كاري كه دارد و ارتباطي كه با بيمارش برقرار مي كند و انواع و اقسام شخصيت در رفتارها و صفات مختلف، اين ها به نوعي در تعادل متقابل و تاثير متقابل به شخصيت بر مي گردد. يعني خود آقاي دكتر روانپزشك به نوعي متاثر از بيمارانش مي شود و منش خاصي پيدا مي كند كه در دكتر يونسي به اين شكل ديده مي شود. در اجرا هم من از بازيگر نقش دكتر يونسي خواستم كه چنين شكل و شمايلي پيدا كند. اما شخصيت حنانه چنين نيست. حنانه مقداري برگرفته از واقعيت است كه بر مي گردد به سرپرست خانه ريحانه و مقداري هم مربوط مي شود به قصه كه هر دوي اينها با هم تركيب شده اند، ناهنجاري هايي كه در شخصيت حنانه وجود دارد خيلي طبيعي نشان مي دهد. يعني شبيه يك قديس نيست، به دليل اين كه كارهاي قديس مابانه انجام مي دهد و آدمي است كه خودش را وقف دختران فراري كرده است. اصولا آدمي كه در چنين شرايطي قرار مي گيرد و زندگي خودش را فداي يك موضوع اجتماعي مي كند، آدمي است عصبي. در واقع به خاطر همين حرص و جوش خوردنش هم هست كه چنين كاري را انجام مي دهد. چون نمي تواند بي تفاوت باشد و نسبت به مسائل اجتماعي عكس العمل دارد. ولي آن قدر درجه حساسيتش زياد است كه اين كارها را انجام مي دهد و عصبيت و حرص و جوش خوردنش آن قدر هست كه ما براي شخصيت قصه مان لازم داشتيم. منتها دوستان و مددكارهاي اجتماعي كه در خانه ريحانه بودند، آزرده خاطر شدند، چون به نظر آنها، بين شخصيت ها با واقعيت فاصله وجود داشت. اصولا من هر وقت درباره آدم متخصص فيلم ساختم، مورد اعتراض واقع شدم. ولي بايد بدانيد كه ما در فيلم مي خواهيم يك قصه دراماتيزه شده بگوييم، مي خواهيم قصه اي تعريف كنيم كه آن قدر براي بيننده جذاب باشد كه او فيلم را همراهي كند و مطالب اصلي را بگوييم. نمي خواهيم درباره علم خاصي كنفرانس بدهيم. بنابراين طبيعي است كه شخصيت قهرمان قصه ما شخصيت فرضي است. بنابراين اين مشكلات وجود دارد و ما بايد آن قدر درباره اصول تبليغات و اصول فيلمنامه نويسي و ارتباط با مخاطب صحبت كنيم تا مشكلاتمان برطرف شود.
• يكي از وجوه جذاب فيلم رابطه حنانه با شوهرش است. يعني عملا كار حنانه در بيرون از خانه باعث شده كه هر روز از همسرش دورتر شود. يعني، آدمي كه بايد مشكل گشاي ديگران باشد، خودش در خانه تبديل به يك مشكل بزرگ شده است. به نظر شما بهتر نبود كه بر روي ابعاد اين رابطه بيشتر تاكيد مي شد؟
ما براي پيشرفت قصه، نياز داشتيم كه اين نوع ارتباط و درگيري را در فيلم بياوريم و آقاي طالب زاده خيلي به موقع از اين نوع ارتباط استفاده كرده است. چون فيلمنامه بسيار دقيق و حساب شده نوشته شده است. ديالوگ هايي كه اشاره كرديد واقعا از محاسن كار است منتها، يك نكته را بايد در نظر بگيريد چون محور اصلي قصه ما دختران فراري و خانه ريحانه است پس نمي توانستيم خيلي وارد زندگي خصوصي اين آدم ها بشويم. تا حدي وارد زندگي خصوصي حنانه و شوهرش شديم كه به پيشرفت قصه ما كمك بكند و گره اي از قصه ما باز بكند. اگر سريال را كامل ببينيد، اصولا بخش هايي وجود دارد از حضور دختر فراري در خانه حنانه و حضور همسر حنانه كه جاهايي كمك مي كند و جاهايي هم مشكل مي آفريند و اين درگيري دائما وجود دارد منتها در حدي است كه رشته اصلي را رها نكند. ما در سريال سعي كرديم كه به محوريت قصه و موضوع وفادار بمانيم و آن را مركز توجه قرار بدهيم.
• بازيگران را چگونه انتخاب كرديد؟
مسئولين شبكه و تا حدي هم تهيه كننده اصرار داشتند كه از چهره هاي سرشناس استفاده كنيم چون من براي اولين بار در شبكه پنج كار مي كردم و به دليل زمينه قبلي كه بين من و خيلي از بازيگرها وجود دارد انتظار داشتند برويم دنبال هنرپيشه هاي خيلي مطرح. ولي من با اين قضيه مخالفت كردم، دليلش هم اين بود كه ما براي انتخاب كردن بازيگرها حتي الامكان سعي كنيم كه از بازيگري كه چهره آشنا براي بيننده دارد دوري كنيم و برويم دنبال چهره هايي كه كاملا ناآشنا هستند. بكر بودن چهره ها بسيار اهميت دارد. بكر بودن به اين معني كه شما باور كنيد بازيگري كه مشغول بازي كردن است در واقع نقش بازي نمي كند بلكه خودش در حالت طبيعي است. سعي كنيم آنقدر آدم هايمان را برگرفته از واقعيت اجتماعي بدانيم كه به نظر بيايد كار مستند انجام مي دهيم. مثلا دخترهايي كه در آن خانه هستند واقعا بايد به نظر بيايند كه همه در اين خانه نگهداري مي شوند و از ابتدا هم مسئولين خانه ريحانه به ما پيشنهاد دادند كه از دختران واقعي استفاده كنيد كه من قبول نكردم. به دليل اينكه دخترهايي كه در اين خانه هستند آنقدرتيزهوش هستند كه ما حريف آنها نمي شويم و خيلي زود مي توانستند به لحاظ رفتاري بر ما تسلط پيدا كنند و ما به راحتي نمي توانستيم آنها را تحت اختيار خودمان داشته باشيم و به خاطر تيزهوشي شان خيلي زود مي توانستند روابط درون بچه ها را كشف كنند. بنابراين من از اين كار اجتناب كردم و رفتم به دنبال آدم هايي كه توانايي بازيگري داشته باشند و ما بتوانيم از چهره هايشان استفاده واقعي بكنيم. به همين دليل هم سعي كرديم كه خيلي گريم نداشته باشيم. براي انتخاب بازيگران اصلي يكسري را خودم كانديد كردم و البته آلترناتيوهايي هم داشتند كه به تدريج انتخاب شدند مثلا براي نقش حنانه، بازيگراني انتخاب شدند، اما متأسفانه نتوانستيم با يكديگر همكاري كنيم ولي الان خوشبختانه خانم مستوفي خيلي خوب توانستند از عهده نقششان بربيايند و با تمام زماني كه داشتند و پشتكاري كه داشتند، نتيجه خوب عايدمان شد. درباره دخترهاي ديگري كه به نوعي غيرحرفه اي بودند و كارهاي اولشان را انجام مي دادند، دستيار من آقاي نصيري خواه، همه اين گونه نيروها را شناسايي مي كردند.
• خانم نوري چگونه انتخاب شد؟
ما تست هاي مختلفي از عده زيادي از دختراني كه در دبيرستان و هنرستان بودند گرفتيم كه خيلي راضي كننده نبود. به يكي دو نفر رسيده بوديم كه مي خواستيم با آنها كار كنيم ولي در لحظه هاي آخر، خانم نوري را پيدا كرديم.
• اما در مورد آقاي رجبي، اصولا ايشان بازيگر لحظه اي هستند و نبايد براي ايشان ديالوگ نوشت. در فيلم هايي كه بازي كردند، اكثر ديالوگ ها رابه صورت بداهه، خودشان گفته اند. من حس مي كردم ايفاي اين نقش براي ايشان كمي سنگين است و اگر شما هر كس ديگر را جايگزين مي كرديد، مسلما نقش به نفع او مصادره مي شد. به دليل اينكه او اصولا داراي چهره آرام و گويش آرامي است كه نزديك به نقش نيست. نقش هايي كه ايشان قبلا بازي كرده بودند، خيلي آدم هاي ساده تر و معمولي تري بودند.
در ابتدا قرار بود نقش را كس ديگري بازي كند كه متأسفانه نتوانستند همكاري كنند. پس ما رفتيم سراغ آقاي رجبي. البته من، آقاي رجبي را از قبل كانديدا گذاشته بودم و فكر اين را هم كرده بودم كه اگر كسان ديگري انتخاب نشدند و ما رفتيم سراغ آقاي رجبي چه سازوكارهايي را بايد در ذهنمان در نظر بگيريم. در حال حاضر واقعيتي در جامعه ما وجود دارد كه متأسفانه نسبت به آن بي اعتنا هستيم و خيلي ساده از كنار آن مي گذريم كه باعث مي شود سطح استانداردي را كه بايد در همه اجزاي زندگي مان داشته باشيم از دست بدهيم. مثلا الان به دليل كثرت گرايي كه در جامعه مان وجود دارد، خيلي راحت به يكديگر لفظ استاد را تلقي مي كنيم و به راحتي خرجش مي كنيم. در واقع يك دفعه شما نگاه مي كنيد مي بينيد، جوان تازه پايي كه خودش بايد زير نظر استاد ديگري باشد، به عنوان استاد به جوان هاي اين مملكت درس مي دهد. اين اتفاق متأسفانه در سطوح ديگري هم افتاده است. يعني الان به جرأت مي گويم سرهنگي كه در نيروي انتظامي يا ارتش يا هر جايي وجود دارد ديگر ابهت سرهنگ هاي قديمي را ندارد، يعني زماني سرهنگ شدن خيلي دشوار بود و شما بايد يكسري مراحلي را طي مي كرديد تا ژنرال يا ارتشبد يا سرهنگ شويد، ولي الان، اين اعتبارات را خيلي راحت خرج مي كنيم و به هر كسي به راحتي لفظ دكتر، استاد يا القابي ديگر مي دهيم. من فكر مي كنم كه اصولا بايد مراحل زيادي را پشت سر گذاشت و تجربه هاي كافي به دست آورد تا اينكه بتوانيم به او اين القاب را اطلاق كنيم. الان وقتي در جامعه نگاه مي كنيم، مي بينيم كه اين خرج شدن اعتبارات، باعث مي شود كه منزلت آدم ها كم شود. اين موضوع شايد اشاره به اين واقعيت تلخ است كه وجود دارد. يعني شما سرهنگي را كه مي بينيد، در واقع نمونه واقعي است كه در جامعه وجود دارد. در اين سرهنگ به رغم اينكه بايد يكسري پيچيدگي هايي وجود داشته باشد، ولي برعكس، ما در او نوعي ساده انديشي و نوعي ساده نگاه كردن و ساده تحليل كردن مسائل را مي بينيم. اصولا شخصيتش ساده است. من كاملا با نظر شما موافقم ولي اين انتخاب، كاملا عمدي بوده است يعني ما نمي خواستيم سرهنگي را نشان بدهيم كه داراي نوعي تيزهوشي آنچناني باشد كه مرتبا دستور بدهد. ما مي خواستيم بگوييم سرهنگي كه ما مد نظرمان است در يك چنين اشلي حركت مي كند كه منطبق بر واقعيت است. البته من قصد توهين به سرهنگ هايي كه در همه نيروها خدمت مي كنند ندارم.
• چطور شد كه تدوين سريال را خودتان برعهده گرفتيد؟
در ابتدا قرارنبود كه من كار تدوين را برعهده بگيرم، منتهي با مشكلاتي كه بين تهيه كننده و تدوينگر پيش آمد، توافق مورد نظر انجام نشد و ما هم در شرايطي بوديم كه بايد زودتر كار سريال را تمام مي كرديم. پس من مجبور شدم كه خودم تدوين سريال را برعهده بگيرم.
• در سريال بسيار كم از موسيقي استفاده شده است، چرا؟
به نظر من، موسيقي در كارهاي نمايشي بايد جايي كه لازم است استفاده شود، به دليل اينكه موسيقي تأثير انتزاعي دارد و كاملا مي تواند ايجاد حس و فضا بكند و اگر بيش از اندازه تكرار شود، ديگر خاصيتش را از دست مي دهد. البته تهيه كننده اصرار داشت كه از موسيقي بيشتر استفاده كنيم ولي من دائما مخالفت مي كردم و مي گفتم اجازه بدهيد براي يك بار هم كه شده، كاري انجام بدهيم كه در آن مرتبا ساز موسيقي كوك نشده باشد.
• درباره تيتراژ اوليه صحبت كنيد؟
در ابتدا قرار بود، تيتراژ ديگري داشته باشم ولي چون به زمان پخش نزديك مي شديم و وقت كافي نداشتيم تهيه كننده درباره تيتراژ، ايده اي ارائه داد كه ما هم پذيرفتيم، بعد در آن تغييراتي ايجاد كرديم و قرار شد موقتا، تا وقتي كه تيتراژ اصلي حاضر شود، اين تيتراژ پخش شود. تيتراژ اصلي را هم سفارش داديم ساخته شد، اتفاقا تيتراژ خيلي خوبي هم شده، ولي اجازه پخش ندادند. نشايد اگر الان دوباره با مسئولين تلويزيوني صحبت كنيم اجازه پخش بدهند، ولي آن موقع، به دليل حساسيت ها و محافظه كاري هايي كه روي سريال وجود داشت، اجازه پخش تيتراژ اصلي را ندادند.

رضا كيانيان در دوران سركشي
صيادي كه صيد نمي شود
005390.jpg

احمد غلامي
اگرچه بازيگري رضا كيانيان در «دوران سركشي» بخش بسيار ناچيزي از كل بازي او در اين سريال است، اما همين بخش ناچيز نبوغ و قدرت شخصيت آفريني او را نشان مي دهد.
اگر اين اندك را مشت نمونه خروار بگيريم، بايد افسوس بخوريم.
بعضي از نقش ها حس هاي دست نيافتني يا زيرپوستي دارند؛ يعني براي انتقال حس هاي واقعي يك شخصيت ناگزيريد پس و پشت آن فرهنگ را بشناسيد. اين شناخت با مفهوم آدم هايي كه در جامعه تيپ محسوب مي شوند بسيار متفاوت است. اينها هم تيپ هستند و هم نيستند؛ يعني قاضي دادگاه تيپ همه قاضي هاي مشابه نيست. بلكه او نماد و بيانگر نوعي منش و رفتار برخاسته از يك فرهنگ است، فرهنگي ريشه دار و عميق و ديرينه. بيان اين نوع تفكر و انتقال اين حس منحصر به لباس، نوع راه رفتن يا حركات نمي شود بلكه اينها جزئي از يك كليتند. آن كليت همان احساس دست نيافتني يا زير پوستي است. البته اين حس ها شايد لازمه انواع بازي باشد، بحث اين نيست. بحث اين است: درآوردن نقش آدم هايي كه هم تيپ هستند و هم نه، يعني ريز ديدن رفتار آدمي فقط به معناي يك آدم و بعد يك تيپ. كار بسيار دشواري است. اگر نويسنده اي با بيان يك ديالوگ آدم داستانش را مي سازد، بازيگر با بيان حس آن ديالوگ آدمش را مي سازد. رضا كيانيان در خلق اين گونه احساس ها بسيار دقيق و حرفه اي عمل مي كند. حتي لحن و طنين صداي او در نقش هاي مختلف متفاوت است. آنچه بيشتر از هر چيز در خلق اين آدم ها كمك مي كند جنبه منفي آدم هايي است كه او نشان مي دهد. كيانيان نهان منفي آدم هايي را كه بازي مي كند، با زباني كاملا غيرمستقيم، بروز مي دهد. در نقش قاضي دادگاه و در همين نقش كوتاه خصلت هاي منفي و فردي اين قاضي هويدا مي شود. قاضي غيرقابل اعتماد، رند، آب زير كاه، رياكاري آگاه و آدمي صاحب نفوذ و خطرناك، اما محافظه كار، عريان كردن اين خصلت ها كه هم از يك جنس نيستند و وابسته به يك كليت و فرهنگ ديرپا هستند احتياج به ممارست و كنكاش دقيق و موشكافانه يك بازيگر دارد.
عريان كردن احساسات منفي بسيار اساسي تر از بازنمايي سرشت نيكوي آدمي است. ما با بازنمايي حس هاي منفي تضادي را شكل مي دهيم. منفي مي شويم تا مثبت را، كه خود به خود مثبت است، بزرگتر و زيباتر جلوه دهيم. بزرگ ترين ويژگي كارهاي رضا كيانيان در همين بازنمايي يا عرياني خصلت هاي منفي است، آن هم نه به شكل مستقيم، بلكه كاملا غيرمستقيم و نامحسوس. پيدايي و ناپيدايي نهان آدمي در نوع بازيگري او جلوه مي كند. در روبان قرمز، او شخصيت مردي افغاني را بازي مي كند. بازي كردن اين نقش، با در نظر گرفتن اين نكته كه تماشاگران از افغاني ها پيش فرضي در ذهن دارند، مهم است. آن هم در برابر رقيبش كه هم آدمي مثبت است و هم ايراني است. ناخودآگاه در برابر يك افغاني و يك ايراني هر تماشاگر ايراني حق را به هم وطنش مي دهد. حالا اگر اين حق جلوه اي از عشق باشد، كار با احساس و تعصب آدمي گره مي خورد. كيانيان بايد هم خودش را در نقش يك آدم به تماشاگر مي قبولاند كه حق دارد عاشق شود و بعد بايد اين حق را در حيطه عشق به دست مي آورد.
رقيب او نيز، با تمام احساس هايي كه در تماشاگر به وجود مي آورد، كار و راه را براي بازي سازي او دشوار مي كرد. در اين نقش او نشان داد آدم است و حق دارد عاشق شود و تماشاگر اين حق را هم به او داد. چرا؟ رضا كيانيان، قبل از آنكه احساسات مثبت ما را تحريك كند، از شخصيت خود تعريف آدم را داد، بعد او را خرد كرد و تبديل كرد به پازل هاي ريزتر، پازل هايي كه موج هاي منفي بسياري هم داشت؛ يعني او يك افغاني عاشق بود با رندي ها، شيطنت ها و بدبيني هاي خودش. او قهرماني نبود در برابر قهرمان. آدمي بود در برابر آدمي ديگر، با ويژگي هاي مثبت و منفي.
رضا كيانيان دام بازيگري خود را خوب پهن مي كند و تماشاگران را صيد مي كند، اما يادمان نرود هر بازيگري روزي صيد بازي خودش مي شود. اميدوارم رضا كيانيان هرگز در دام بازيگري خود نيفتد.

نگاه منتقد
ميراث فرهنگي در سينماي مستند

سام فرزانه
فيلم هاي ميراث فرهنگي از بدو ورود سينماي مستند به ايران همواره يكي از سوژه هاي مستندسازان بوده است. آثار بسياري به وسيله پيشگامان مستندسازي در زمينه ميراث ساخته شده است كه امروز به عنوان نمونه هاي درسي براي دانشجويان هنر سينما تدريس مي شود. از جمله مي توان به آثار منوچهر طياب، پرويز كيمياوي، محمدرضا اصلاني، كامران شيردل و ديگران اشاره كرد. امروز نيز گوشه و كنار اين بوم و مرز براي فيلمسازان مستند دستمايه آثار سينمايي مي شود. اما آيا اين فيلم ها نيز همچون اسلاف خود آثاري ماندگار هستند؟ و آيا شيوه ها و فرم هاي اين فيلم ها روند رو به رشدي داسته است؟
•••
رشد كمي، افول كيفي
تعداد فيلم هايي كه به ميراث فرهنگي مي پردازند در سال هاي پيش از انقلاب بيشتر شده اند. كامران شيردل مستندساز و دبير جشنواره فيلم هاي مستند كيش در اين باره مي گويد: «پيش از انقلاب وزارت فرهنگ و هنر متولي فيلمسازي مستند بود. پس از انقلاب با شكل گيري نهادها، سازمان ها و موزه ها بودجه هاي كلاني براي ساخت مستند در نظر گرفته شد، همچنين با افزايش امكانات فني و در دسترس بودن اين امكانات، فيلمسازي راحت تر شد.با اين حال فكر نمي كنم كيفيت اين فيلم ها به اندازه بودجه و تجهيزات آنها بالا رفته باشد. »
ارد عطارپور مستندساز با اشاره به افزايش مستندهاي ميراث فرهنگي پس از انقلاب درباره علل گرايش فيلمسازان به اين موضوع مي گويد: «كشور ما صاحب تمدني قديمي است و ما هويتمان را در تاريخ جست وجو مي كنيم، تلاش مي كنيم ناكامي هاي امروزمان را با موفقيت هاي تاريخي جبران كنيم. براي همين ساخت فيلم از ميراث فرهنگي از ديرباز بين مستندسازهاي ايراني مرسوم بوده است. » او درباره علت پس رفت كيفيت آثار مستندسازان در دوره هاي اخير گفت: «آن زمان مستندسازهاي معروف ما به ساخت اين گونه فيلم ها علاقه داشتند. براي همين كيفيت كار آنها از آثار پس از انقلاب بالاتر است. »او انسجام ساختاري فيلم هاي ميراث در سال هاي پس از انقلاب را پايين تر از فيلم هاي پيش از انقلاب ارزيابي كرد.
احمد ضابطي جهرمي، استاد دانشگاه و رئيس هيأت داوران چهارمين جشنواره فيلم مستند كيش، زياد شدن مراكز متولي فيلمسازي مستند و افزايش كمي اين فيلم ها را سبب ايجاد «دل زدگي» ميان مخاطبان دانست و افزود: «ميراث فرهنگي از موضوع هاي مهم و ارزشمند است كه بايد پس از سال ها تحقيق به صورت هنرمندانه اي ساخته شود. »
در حاشيه جشنواره چهارم كيش بسياري عقيده داشتند «انقلاب ديجيتال ارزان شدن و در دسترس بودن امكانات فيلمسازي سبب روآوري جوانان بسياري به سوي كارگرداني شده و اين امر به جنبه هاي هنري فيلم ها ضربه زده است. »
اين طرز فكر تا جايي در ميان مستندسازان جا باز كرده است كه شيردل در يادداشت خود براي جشنواره چهارم به اين موضوع اشاره كرد: «امروز انقلاب ديجيتال به ضد خود تبديل شده است و مانند يك تيغ تيز رو به ماست. »
اما عطارپور با اين نظر موافق نيست. او انقلاب ديجيتال را امكاني براي فيلمسازان مي داند تا بدون نگراني از نظر سازمان هاي سرمايه گذار در اين امر، با نظر و ديد خود به سوژه ها نزديك شوند. او گفت: «هر تكنولوژي جديدي كه در عرصه كار حرفه اي وارد مي شود، تعادلي را در هم مي ريزد، اما پس از مدتي شرايط به تعادل مي رسد تا اين تعادل به وسيله تكنولوژي ديگري از ميان برود. »
تماشاگر فيلم هاي ما چه كساني هستند
سينماي مستند همچون سينماي داستاني امكان اكران در سينماها را ندارد و تنها راه ارتباطي اين آثار با مخاطبين تلويزيون است. چندي است كه تلويزيون ايران با قوانين و قواعد سختي كه براي توليد و پخش آثار مستند در نظر گرفته است عملا امكان حضور اين فيلم ها را در تلويزيون كم كرده است. به همين دليل نمايش آثار مستند كه به لحاظ جامعه شناختي اهميت دارند تنها به حضور اين آثار در جشنواره ها و نمايش هاي خصوصي محدود شده است. برخي از فيلمسازان خوش شانس موفق مي شوند آثار خود را به تلويزيون هاي خارجي بفروشند. اما اين امكان براي همه فراهم نيست.
ماني پتگر، مستندساز، عقيده دارد فيلم هاي ميراث فرهنگي كه در ايران توليد مي شوند به علت نداشتن جنبه هنري چندان براي تلويزيون هاي خارجي جذاب نيستند. او مي گويد: «مستندهاي ميراثي ما بيشتر براي نمايش در جشنواره هاي خارجي و يا نمايش هاي دانشگاهي مناسب هستند. » پتگر تلويزيون هاي خارجي را خريدار آثار مستند ما نمي داند: «در ميان شبكه هاي ماهواره اي و تلويزيوني تنها ديسكاوري به پخش مستندهاي ميراثي علاقه دارد كه آنها استانداردهاي توليدي خاص خود را دارند. استانداردهاي جهاني شامل ريتم، زمان كل يك اپيزود و ارائه اطلاعات در كمترين زمان است. » او در عين حال تأكيد مي كند كه فيلم ها در كنار اين استانداردها بايد رنگ و بويي از هنر داشته باشد.
به گفته او برخي از پخش كننده هاي فيلم مستند هستند كه اين گونه فيلم ها را با سوبسيد براي دانشگاه ها مي خرند و به صورت نوار ويدئو به بازار مي دهند. پتگر ارتباط با اين پخش كننده ها را كاري «نه چندان ساده» توصيف مي كند: «اين پخش كننده ها نيز به كيفيت آثار فكر مي كنند و برايشان ريتم فيلم و ميزان اطلاعات درون آن مهم است. »
محمد اطبايي يكي از پخش كننده هاي فيلم ايراني است كه در زمينه فيلم مستند نيز فعاليت دارد. او درباره نحوه خريد مستند به وسيله تلويزيون هاي خارجي توضيح مي دهد: «در ابتداي هر سال تلويزيون ها مشخص مي كنند كه قصد خريد چه فيلم هايي را دارند. موضوعات مربوط به ميراث فرهنگي ملل معمولا به طور جداگانه در ليست خريد تلويزيون ها جا ندارند. اين نوع از فيلم ها زيرمجموعه موضوع هاي ديگر چون علمي، تاريخي، سفر و غيره قرار دارند. اگر بخواهيم خوش بين باشيم اين فيلم ها تنها ۱۰ درصد خريد مستند تلويزيون ها را تشكيل مي دهند. »
اطبايي مي گويد كه تلويزيون هاي خارجي معمولا با كارگردان هاي خودشان فيلم توليد مي كنند يا اگر بخواهند خريد خارجي داشته باشند كار را پيش خريد مي كنند. آنها پس از پيش خريد فيلم در جريان توليد آن و نحوه ساخت فيلم دخالت مي كنند اما «اين اتفاق در ايران كمتر روي مي دهد زيرا به شرايط داخلي ما اعتماد نمي كنند. » به گفته او شرايط خريد آثار مستند «سخت گيرانه» است: «امروز اغلب شبكه هاي خارجي تنها فيلم هايي را مي خرند كه مدت زمان ساخت آنها محدود و اين گونه محدوديت ها سبب حذف شدن تعدادي از آثار مستند مي شود و نقش خلاقيت را كم مي كند. »

حاشيه هنر

• ۲ كتاب مرجع سينمايي جديد
جلد چهارم كتاب راهنماي فيلم به زودي منتشر مي شود.
بهزاد رحيميان با همكاري تعدادي از منتقدان و كارشناسان سينمايي جلد چهارم كتاب راهنماي فيلم را به همراه جلد دوم دانشنامه سينمايي كه درباره بازيگران سينماست براي نمايشگاه كتاب آماده كرده است.
جلد چهارم راهنماي فيلم، فيلم هاي دهه ۹۰ ـ تا سال ۲۰۰۰ ـ را پوشش مي دهد و دانشنامه سينمايي به كارنامه بازيگران تا سال ۲۰۰۰ مي پردازد. از نكات قابل توجه اين مجموعه، جامعيت آن است كه تمامي نسبت هاي فاميلي و ويژگي هاي كارنامه اي بازيگران را در مدخل هايي دقيق تنظيم كرده است. اين مجموعه را به روال پيشين نشر روزنه كار منتشر مي كند.

• يك تار موي ايرج كريمي
005435.jpg

ايرج كريمي كار ساخت فيلم تار مو را آغاز كرد.
كريمي كه تاكنون موفق نشده فيلم متفاوت و ارزشمند «از كنار هم مي گذريم» و فيلم تلويزيوني «شب لطيف است» را نمايش عمومي دهد، از كوه هاي كردستان به عنوان لوكيشن تار مو استفاده كرده است.

• تعويض ماهواره قبادي
بهمن قبادي فيلمساز كرد ايراني كه پيش از اين تازه ترين ساخته اش را ماهواره اعلام كرده بود در گفت وگويي گفت كه نام اين فيلم را به «چه كسي جنگ را پيشگويي كرد» تغييرنام داده است. به نظر مي رسد آخرين ساخته قبادي درباره جنگ عراق و آمريكا و تاثير آن روي زندگي كردهاي مرزنشين باشد.

• افسانه جنگي بني اعتماد
005440.jpg

اپيزود سوم از فيلمنامه «افسانه شهر جنگي» را رخشان بني اعتماد مي نويسد. رخشان بني اعتماد كه اواخر سال ۸۱ فيلم مستند «روزگار ما» را بر پرده سينما داشت قرار است اپيزود سوم از فيلم اپيزود يك «افسانه شهر جنگي» را بنويسد. فيلمنامه اپيزود اول اين فيلم را پرويز شيخ طاوي و اپيزود دوم آن را حسين برزيده نوشته است.
شنيده مي شود يكي از اپيزودهاي اين فيلم سينمايي جنگي با نام شوخي هاي خدا در حال و هواي كمدي است.

• بوسه كوچك فرمان آرا
005450.jpg

بهمن فرمان آرا بوسه كوچك را به زودي كليد مي زند.
فرمان آرا كه بالاخره پس از مشكلات فراوان توانست خانه اي روي آب را اكران كند؛ بوسه كوچك را با گروه هميشگي خود ـ محمود كلاري فيلمبردار، رضا كيانيان بازيگر و. . . ـ كليد مي زند. اين فيلم درباره مردي است كه قصد خودكشي دارد تا اينكه ملك الموت در قالب جواني خوش سيما بر او ظاهر مي شود و از او مي خواهد كه در مشيت الهي دخالت نكند؛ اگر خدا بخواهد با بوسه كوچكي او را به مرگ نزديك مي كند. در آخر با منصرف شدن مرد از خودكشي فيلم به پايان مي رسد.

•«روزمهرورزي»آماده فيلمبرداري مي شود
005455.jpg

پيش توليد «روز مهرورزي» جديدترين فيلم همايون اسعديان به تهيه كنندگي سيدغلامرضا موسوي تا هفته آينده پايان مي يابد.
محمدباقر طسوجي مدير توليد اين فيلم ضمن اعلام خبر فوق افزود: «تاكنون علاوه بر محمدرضا فروتن، پگاه آهنگراني و رضا داودنژاد حضور سپيده خداوردي، شهرام قائدي، بهروز شفيعي، مريم بلالي مقدم، نگين موسوي، فربد شكرايي، ميثم معراجي، افشين طاهريان، علي رشكوند و گروهي از جوانان قطعي شده است. »
اسماعيل، دانشجوي شهرستاني، كه مدتي است در رابطه با ديگر جوانان دچار مشكل شده، كنجكاو است تا بداند رفتار به ظاهر ناهنجار آنها ناشي از چه چيز است.
او تصميم مي گيرد تا ۲۴ ساعت را با جمعي كاملا متفاوت با زندگي خود بگذراند، حركتي را آغاز مي كند. حركتي ۲۴ ساعته، ۲۴ ساعتي كه در زندگي و افكار او تاثير بسيار دارد.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   ايران  |   جهان  |   علم  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |