گروه ايران،هادي خسروشاهين:بسياري از كارشناسان روابط بين الملل معتقدند كه به دنبال حادثه ۱۱ سپتامبر و خدشه دار شدن سيستم امنيتي آمريكا، سياست خارجي ايالات متحده دچار تغييراتي شديد شده است.در چارچوب همين تغييرات است كه آمريكا در گام اول به افغانستان و سپس به عراق حمله كرد و به نظر مي رسد تغيير در ساختار سياسي كشورهاي خاورميانه همچنان در دستور كار ايالات متحده قرار داشته باشد.ماهيت و ريشه اين تغييرات به دليل پيامدهايي كه مي تواند بر امنيت ملي و سيستم سياسي منطقه خاورميانه و به خصوص ايران داشته باشد، از مباحث مهمي است كه آن را با دكتر محمد عسگرخاني استاد روابط بين الملل دانشگاه تهران، مدير سابق گروه آمريكا و اروپاي مركزي تحقيقات استراتژيك و مديرشوراي روابط خارجي موسسه مطالعات بين المللي تهران در ميان گذاشتيم.دكتر عسگرخاني فارغ التحصيل رشته روابط بين الملل از دانشگاه كوئينز كانادا است. وي مقالات زيادي را در زمينه رژيم هاي بين المللي، نقد سياست خارجي ايران، سلاح هاي هسته اي و پيمان هاي مرتبط با آن به رشته تحرير درآورده است كه يكي از آن مقالات در يكي از مجلات برجسته بين المللي به چاپ رسيده است.
|
|
عراقي هاي مقيم تهران روبروي سفارت اين كشور پس از سقوط بغداد ـ عكس:محمدرضا شاهرخي نژاد
|
|
|
• • •
• شواهد موجود حاكي از ايجاد تغييرات اساسي در سياست خارجي ايالات متحده آمريكا است و با حمله آمريكا به عراق و ساقط شدن رژيم صدام اين تغييرات خود را به شكل جدي تر مطرح كرده است. به نظر شما اين تغييرات ناشي از چيست و چه پيامدهايي مي تواند براي منطقه خاورميانه داشته باشد؟
ايالات متحده آمريكا و آكادميسين هاي اين كشور به دو نظريه استمرار و تغيير در سياست خارجي معتقد هستند. بر اساس نظريه اين كارشناسان، سياست هاي ايالات متحده از ديرباز تاكنون در برخي موارد ثابت و بدون تغيير مانده است كه به آن اصطلاحاً استمرار در سياست خارجي آمريكا مي گويند. در كنار اين اصول ثابت، سياست خارجي آمريكا در برخي زمينه ها نيز با تغييراتي روبه رو بوده است. اين عده از كارشناسان كه روي استمرار در سياست خارجي آمريكا تأكيددارند، معتقدند در زمينه هايي نظير رهبري جهان، ثبات و امنيت در نظام بين الملل، دموكراسي و حقوق بشر از زمان ترومن، آيزنهاور، كندي، نيكسون، كارتر، ريگان، كلينتون و بوش سياست خارجي ايالات متحده يكسان بوده است.
به طور مثال كارتر، ريگان، كلينتون و ترومن تاكيد داشتند كه آمريكا بايد رهبري دنيا را در اختيار داشته باشد. اما در مقابل، ساختار نظام بين الملل نيز فاكتورها و عواملي را بر ايالات متحده تحميل كرده و اين كشور را ناگزير ساخته است كه تغييراتي را در سياست خارجي خود به وجود آورد. به طور مثال تمامي روساي جمهور گذشته آمريكا مدعي بودند كه از ليبراليسم اقتصادي و سياسي حمايت مي كنند ولي با حادثه ۱۱ سپتامبر ناخودآگاه آمريكا به سياست هاي محافظه كارانه روي آورد.
• بنابراين شما ريشه اصلي تغييرات انجام شده در سياست خارجي آمريكا را حادثه ۱۱ سپتامبر و خدشه دار شدن سيستم امنيتي ايالات متحده آمريكا مي دانيد؟
بله، تحولات ناشي از ۱۱ سپتامبر را مي توان به سه فاز افغانستان، خاورميانه و كشمير، هندوچين و كره شمالي تقسيم كرد كه عملاً فاز اول آن پس از ۱۱ سپتامبر و با حمله به افغانستان عملياتي شد ولي فاز دوم يعني خاورميانه با حمله به عراق تازه آغاز شده است كه مرحله آخر اين فاز به سياست هاي آمريكا در قبال ايران مربوط است.
• در فاز دوم كه اشاره كرديد آيا كشورهاي ديگري نيز به جز عراق و ايران قرار دارند، اين سوال را از آن جهت مي پرسم كه برخي از مقامات ايالات متحده اعلام كرده اند كه به دنبال تغييرات در نقشه سياسي خاورميانه هستند.
در فاز دوم عراق، لبنان، سوريه، عربستان قرار دارد.
• آيا آمريكا عليه اين چند كشوري كه نام برديد از يك تاكتيك عملياتي استفاده خواهد كرد؟
در عراق همانطور كه مشاهده كرديد رويكرد نظامي بود كه البته اين اتفاق در لبنان نيز رخ خواهد داد. بايد به اين نكته نيز اشاره كنم كه جنگ در عراق اجتناب ناپذير بود، به ويژه آنكه قطعنامه ۱۴۴۱ نيز به تصويب رسيده بود.
آمريكا در سوريه، عربستان و جمهوري اسلامي ايران از عمليات فرهنگي و سياسي استفاده خواهد كرد.
• شما در مورد جنگ عليه عراق به قطعنامه ۱۴۴۱ اشاره كرديد، آيا اعتقاد داريد كه جنگ عليه عراق جنبه حقوقي داشت؟
تكيه جنبه نظري حمله آمريكا به عراق روي حمله پيشگيرانه بود، اين نوع حمله هم از بعد نظامي و هم از بعد حقوقي برخوردار است.
• استفاده آمريكا از ابزار فرهنگي و سياسي عليه سه كشور سوريه، عربستان و ايران كه به آن اشاره كرديد به چه شكل خواهد بود؟
ببينيد آمريكا در حمله به عراق از استراتژي سر زدن استفاده كرد كه مبتني بر عنصر شوك و وحشت بود. ولي درخصوص عربستان، سوريه و ايران ابعاد فضاي وحشت و ترور بعد نظامي نخواهد داشت، بلكه تركيبي از حمله سياسي و فرهنگي خواهد بود.
• مقصودتان از استراتژي سر زدن در عراق همان دور زدن و محاصره شهرها است؟
در بصره ما شاهد فرايند محاصره بوديم. آمريكا آهسته آهسته به كيك بصره فشار وارد كرد، از جنوب و غرب، بصره تحت محاصره قرار گرفت و ايالات متحده و انگليس آنقدر بر كيك بصره فشار وارد كردند كه ظرف مدت دو هفته اين كيك له شد اما در بغداد آمريكا از استراتژي ديگري استفاده كرد و چاقو را به كيك بغداد زد و بيرون آورد، اين كار را آنقدر تكرار كرد كه سرانجام اين كيك از هم فروپاشيد. بنابراين استراتژي كلي آمريكا عليه عراق سر زدن بود، يعني آمريكا وارد همه شهرهاي عراق نشد و تنها بر دو شهر مهم بغداد و بصره تكيه كرده بود و به آنها سر مي زد تا به طور كامل وارد آنجا شود و اين خود نوعي وحشت و شوك را در بين نظاميان ايجاد مي كرد كه البته كارشناسان به اين موضوع كمتر پرداخته اند.
• استفاده از ابزار سياسي و فرهنگي عليه ايران، چگونه؟
نخستين گام آمريكا براي اعمال فشارهاي فرهنگي بر ايران از نجف آغاز مي شود. نجف به مركز معارضين تشيع تبديل مي شود. البته اين امر در تاريخ گذشته ايران نيز سابقه داشته است. در گام دوم نيز بر اساس گزارش هاي البرادعي از مراكز هسته اي ايران عمل خواهد شد، بايد به اين نكته نيز اشاره كرد كه جمهوري اسلامي به معاهده منع تكثير سلاح هاي هسته اي (P.T.N) پيوسته است و بر طبق پروتكل ۲ + ،۹۳ سازمان انرژي هسته اي در هر مقطعي كه بخواهد، مي تواند ايران را مورد بازرسي قرار دهد.
• با توجه به استراتژي بلند مدت آمريكا كه مبتني بر كمرنگ كردن توانايي هاي سازمان ملل است كه نمونه اش را در بحران عراق نيز شاهد بوديم، چگونه احتمال مي دهيد كه آمريكا عليه ايران به شوراي امنيت سازمان ملل متوسل شود؟
بله، آمريكا سازمان ملل را ضعيف و بي ربط كرده است ولي در عين حال به سازمان ملل هم نياز دارد ولي بايد توجه كرد تا زماني كه سازمان ملل با ايالات متحده همكاري مي كند، آمريكا نيز از آن حمايت مي كند ولي در صورت عدم همكاري سازمان ملل، آمريكا آن را رها خواهد كرد ولي اين مسئله به معناي رها كردن هميشگي سازمان ملل نيست. مثلا آمريكا به سازمان ملل اجازه خواهد داد در زمينه هاي رسيدگي به مسائل انساني، حقوق بشر و بازسازي وارد عراق شود.
در اينجا ضروري مي دانم كه تاكيد كنم من در اين مصاحبه نه از موضع اپوزيسيون سخن مي گويم و نه به صورت كوركورانه از مواضع دولتمان دفاع مي كنم. آنچه مطرح مي كنم كاملاً منطبق بر نگاه علمي است. خطر منطقه را تهديد مي كند و منطقه روبه تجزيه است.
متاسفانه با وجود پيش بيني هايي مبني بر قطعي بودن حمله آمريكا به عراق كه در طول دو سال گذشته مكرراً بيان كردم، برخي از نهادها و مسئولان ما اعتقاد داشتند كه اين حمله آغاز نخواهد شد. آنها استدلال مي كردند كه چون صدام نوكر آمريكا است، دليلي بر حمله ايالات متحده به اين كشور وجود ندارد و اين نوع پيش بيني نشان مي دهد كه ديد كلان از نظام بين المللي وجود ندارد.
• با احتمال گسترش تهديدات عليه ايران هر يك از جناح هاي سياسي كشور راه حل هايي را براي برون رفت از تهديدات احتمالي عليه كشورمان ارائه مي كنند، ارزيابي شما از اين راه حل ها چيست؟
جناح چپ معتقد است كه در بحران كنوني بايد با احتياط و نور پايين حركت كرد و بهانه به دست آمريكا نداد، از طرفي جناح راست نيز بر اين اعتقاد است كه در نقاط مختلف بايد آتش ها و حريق هاي كوچكي روشن كرد تا آمريكا مشغول خاموش كردن اين آتش شود.ولي به اعتقاد من هر دوي اين ديدگاه ها نادرست است.
• به چه علت؟
زيرا از يكسو اصلاح طلبان بسيار خوش بينانه به مسئله نگاه مي كنند. تصور آنان اين است كه اگر ما خواسته هاي آمريكا را اجابت كنيم، آنها كوتاه مي آيند. ولي بايد يك اصل را در نظر گرفت كه آمريكا با اصل جمهوري اسلامي ايران دشمن است و حتي نمي خواهد ايران به عنوان كشوري قدرتمند و ملي هم مطرح باشد. بنابراين نمي توان از طريق ديپلماسي منفعل بحران را حل كرد. تكيه جناح چپ روي مسائل نرم افزاري است. بر اين اساس آنان معتقدند كه اگر ما به مسائل دموكراسي، آزادي، حقوق بشر توجه كنيم، مشكلات حل مي شود و يا اگر به اروپا نزديك شويم و حرف شنوي داشته باشيم، بهانه اي براي حمله به ايران وجود نخواهد داشت. البته جناح چپ اين نكته را ناديده مي گيرد كه اگر منافع قدرت ها ايجاب نكند، آنچه را كه شما اسمش را دموكراسي و جامعه مدني گذاشته ايد، براي آنها تروريسم تلقي خواهد شد. با وجود تمام تلاش هاي جناح چپ در طول سال هاي گذشته، ايالات متحده تمامي اين تلاش ها را يك شعار و حرف مي داند. بنابراين نمي توان بدون قدرت چانه زني و با ديدگاهي صرف ايده آليستي با آمريكا مقابله كرد.
• تكيه جناح راست را بر قدرت سخت افزاري چگونه ارزيابي مي كنيد؟
اينكه ما براي ايجاد مانع در برابر آمريكا آتش هايي را در جاهاي مختلف شعله ور كنيم كاملاً نادرست است. زيرا اين آتش ها ديرپا نخواهد بود و به همان اندازه كه زود شعله ور مي شوند، خيلي زود هم خاموش مي شوند. ما قادر نيستيم در غياب قدرت بازدارندگي، آتش هاي بزرگي را برپا كنيم و در اين زمينه بامحدوديت مواجه هستيم. نه جامعه ملل و نه افكار عمومي دنيا و آمريكا اجازه چنين كاري را به ما نمي دهند. ما به لحاظ سياسي نيز فاقد بازدارندگي هستيم.
• راهكار شما براي برون رفت از تهديدات احتمالي عليه ايران چيست؟
راهكار من تدوين پروتكل و تشكيل ساختار امنيت جمهوري اسلامي ايران است، چنين مكانيزمي بايد بتواند كليه گروه ها، طوايف، استان ها و گروه هاي سياسي و اقتصادي را براي تدوين پروتكل مديريت بحران ( management protocol crisis) گردهم آورد. در اين پروتكل بايد هر دو بعد سخت افزاري و نرم افزاري مورد بررسي قرار گيرد و همچنين نحوه برخورد با خطرات آمريكا در آن ديده شود.
• بنابراين از نظر شما توجه به مسائل نرم افزاري نظير دموكراسي، حقوق بشر و رعايت موازين نظام مردمسالاري در پروتكل بحران ضروري است؟
ناديده گرفتن بعد نرم افزاري پيامدهاي جبران ناپذيري براي جمهوري اسلامي خواهد داشت، زيرا تنها مردم مدافع منافع ملي هستند، در نتيجه چنين پروتكلي بايد پيش از هر چيز مردم را مشاركت دهد. از طرف ديگر اين پروتكل نبايد انحصاري باشد. در نتيجه مسائل حقوق بشر دموكراسي و رفاه جزيي از استراتژي و پروتكل محسوب مي شوند.
• با توجه به فقدان قدرت بازدارندگي كه شما به آن اشاره كرديد، بررسي بعد سخت افزاري در اين پروتكل تا چه ميزان قابل تحقق است؟
همزمان با قدرت نرم افزاري بايد قدرت سخت افزاري نيز تقويت شود. بنابراين تركيبي از اين دو بعد سخت افزاري و نرم افزاري بايد در پروتكل مديريت بحران كه زيرمجموعه نظام جمهوري اسلامي ايران است گنجانده شود. همچنين در اين رژيم بايد اصولي شناسايي شوند كه در رابطه با اهداف مطرح مي شوند و سپس هنجارها كه در رابطه با رفتار هستند شناسايي شوند و قواعد نيز بايد تدوين شوند كه تنظيم كننده رابطه بين اصول و هنجارها است تا سرانجام به رويه هاي تصميم گيري رسيد. بديهي است كه در چنين رژيمي امنيت جمهوري اسلامي ايران با توجه به بعد نرم افزاري بايد از عنصر شفافيت نيز برخوردار باشد. در اين صورت مردم مشاركت مي كنند، ولي اگر پروتكل به انحصار كشيده شود و اصل محرمانه بودن بر آن غالب شود، مشروعيت خود را از دست خواهد داد. بايد تاكيد كنم كه پروتكل مديريت بحران بايد هر چه زودتر و از همين فردا تشكيل شود.
• همانطور كه اشاره كرديد آمريكا اهداف متعددي را در منطقه خاورميانه پيگيري مي كند ولي ما از طرفي هم شاهد مقاومت هاي شديد افكار عمومي دنيا و به خصوص منطقه هستيم، تصور نمي كنيد چنين مقاومت هايي مانع از تحقق اهداف آمريكا شود؟
جنگ اخير آمريكا درس هايي را براي جهانيان داشت و خود آمريكا نيز درس هايي را آموخت. آمريكا به جهانيان اعلام كرد كه برخلاف گذشته كه مايل به پرداخت تلفات نبود، اكنون حاضر به پرداخت تلفات است، آمريكا در كوزوو حاضر نبود كه از بيني يك آمريكايي خون بريزد كه اين مسئله نيزناشي از اتفاقات و حوادث جنگ ويتنام بود ولي از سال ۱۹۹۰ و پس از وقوع انقلاب در امور نظامي (M.9.R) آمريكا مدعي شد كه بايد حداقل تلفات را بدهد ولي در اين جنگ نشان داد كه در صورت لزوم حاضر به پرداخت تلفات است. آمريكا همچنين به جهانيان نشان داد كه به افكار عمومي دنيا توجه نمي كند. بنابراين ايالات متحده در صورت لزوم افكار عمومي دنيا را هم پشت سر مي گذارد. بايد بگويم كه در حال حاضر شوراي امنيت به ميخانه اي تبديل شده است كه آمريكا در آن همانند جواني است كه بدمستي مي كند. روسيه، چين و آلمان و فرانسه هم در حكم پيرمردهايي هستند كه اين جوان بدمست را نصيحت مي كنند، انگليس هم حكم ساقي را دارد كه به آمريكايي ها شراب مي دهد. بر اين اساس آمريكا خود و ساقي را كافي مي داند و به افكار عمومي دنيا بي اعتنايي مي كند.
اما آمريكا درسي هم از جنگ اخير و مخالفت هاي عليه آن آموخت. مبني بر اينكه ديگر نمي تواند اين كار را تكرار كند.
آمريكا و افكار عمومي اين كشور معتقدند كه در صورت تداوم اين سياست كشورهاي دنيا به طور اتوماتيك به سمت سلاح هاي هسته اي مي روند تا امنيتشان را حفظ كنند و تداوم سياست نظامي آمريكا باعث افزايش مخالفت هاي سياسي و فرهنگي مي شود و گروه هاي مختلف بر اساس ديدگاه هاي انسان دوستانه، بشردوستانه و ايدئولوژيك كلوپ هايي را تشكيل خواهند داد. اكنون در سازمان آتلانتيك شمالي (ناتو) و اتحاديه اروپا شكاف عميقي ايجاد شده است. زماني روسيه مي ترسيد كه ايالات متحده اقمار كشورش را ببلعد ولي در حال حاضر فرانسه نيز از اين مسئله نگراني دارد. پس مخالفت ها عليه آمريكا فراتر مي رود و به سطحي دولتي هم گسترش خواهد يافت.بر اين اساس آمار عمومي و بازيگران دنيا اجازه نخواهند داد كه اين روند به صورت افسارگسيخته ادامه پيدا كند.