آمريكايي ها مدعي اند كه براي مهار آتش سوزي اماكن فرهنگي عراق و جلوگيري از غارت آنها نيروي كافي نداشتند اما همزمان با اين وقايع صدها سرباز آمريكايي در باغ هاي يادبود جنگ ايران و عراق حضور داشته و گروهي ديگر از آنها در باغ هاي كاخ رياست جمهوري اردو زده بودند
رابرت فيسك
|
|
صحنه اي از بغداد در بمباران
|
|
|
ترجمه: مهرداد واعظي نژاد ـ بهمن دارالشفايي
اين راه زودتر از آنچه تصور مي شد به بيراهه مي رود. تا همين جا ارتش آزاديبخش آمريكا به نيروي اشغالگر تبديل شده و شيعيان تهديد به قيام عليه آنها كرده اند. آنها مي خواهند جنگ آزاديبخش خودشان را به راه بياندازند.
شب ها در هر سنگر شيعيان شهرك صدر (صدام سابق) ۱۴ مرد با سلاح هاي خودكار مستقر مي شوند. حتي تفنگداران آمريكايي هم از برخوردها اين افراد در امان نيستند. ديروز يك سرباز آمريكايي بر سر مردي كه قصد داشت از سيم هاي دور يكي از واحدهاي پياده نظام عبور كند فرياد مي زد: «برو كنار! از جلو چشمم دور شو!» ديدم كه چهره مرد از عصبانيت سرخ شد و جواب داد: «الله اكبر! الله اكبر!» اينك آمريكايي ها يك «پيام براي شهروندان بغداد» صادر كرده اند. اطلاعيه اي كه روح آن استعماري و لحنش نيز خشك است. «لطفاً در ساعت هاي بين نماز مغرب و نماز صبح از خانه هاي خود خارج نشويد. در اين ساعت ها نيروهاي تروريستي مرتبط با صدام حسين و همين طور جنايتكاران در سطح شهر پراكنده اند... لطفاً در طول اين ساعت ها خانه هاي خود را ترك نكنيد. همچنين خواهشمند است در كليه ساعت هاي شبانه روز با احتياط كامل به پايگاه هاي نظامي نيروهاي ائتلاف نزديك شويد...»
بنابراين به ميليون ها عراقي دستور داده شده كه از غروب تا سحر در خانه هاي خود بمانند، در حالي كه نه آب دارند و نه برق. انگار كه در كشور خود زنداني هستند. اين، اعلام حكومت نظامي به دستور لشگر اول تفنگداران آمريكايي است بدون آنكه نامي از حكومت نظامي برده شود.
يك زن عرب به من گفت: «اگر من يك عراقي بودم، حتماً با خواندن اين اطلاعيه دست به عمليات انتحاري مي زدم. » و آنچه همه بغدادي ها از علماي شيعه گرفته تا بازرگانان سني مي گويند اين است كه آمريكا فقط براي نفت آمده و در آينده نزديك - خيلي نزديك - بايد مقاومت چريكي شروع شود. بدون شك آمريكا اين گونه حمله ها را «نفس هاي آخر ژريم صدام» يا «فعاليت هاي جنايتكارانه» خواهد ناميد. اما حقيقت چيز ديگري است.
اخيراً مقامات آمريكايي براي توقف درگيري ها در شهر مقدس نجف با يكي از روحانيون مبارز شيعه گفت وگو كردند. من پيش از شروع مذاكره با اين روحاني حرف زدم و او به من گفت: «تاريخ در حال تكرار است. » او از حمله بريتانيا در سال ۱۹۱۶ حرف مي زد. حمله اي كه براي انگليسي ها فاجعه بار بود. نشانه هاي افول از هر سو ديده مي شود و نشانه اي از توجه آمريكا به قول هاي «دموكراسي» و «آزادي» نيست. عراقي ها مي پرسند چرا آمريكا به همه اعضاي كابينه عراق فرصت داد تا فرار كنند؟ و حق با آنها است. نه تنها هيولاي بغداد و دو پسرش، عدي و قصي، بلكه طه ياسين رمضان معاون رئيس جمهور، طارق عزيز قائم مقام نخست وزير، دكتر هاشمي مشاور مخصوص صدام، وزيران دفاع، بهداشت، اقتصاد و بازرگاني، حتي محمد سعيدالصحاف وزير اطلاع رساني، كسي كه سال ها پيش، در روزهايي كه هنوز با خبرنگاران خودماني نشده بود، مامور خواندن اسامي «برادراني» بود كه در تصفيه بعد از انقلاب صدام اعدام مي شدند. بستگان زنداني ها قبل از هر بار ظاهر شدن صحاف قرص واليوم مي خوردند.
مسائل ديگري نيز وجود دارد كه يقيناً مردم بغداد و شهرهاي بزرگ ديگر به سادگي از كنار آنها نمي گذرند. دستگاه عريض و طويل امنيتي كه صدام دور خود ايجاد كرده بود، اتاق هاي شكنجه و نظام اداري عظيمي كه زيربناي آنها بود را در نظر بگيريد. پرزيدنت بوش قول داد كه آمريكا براي حقوق بشر در عراق مبارزه مي كند و مجرمين و جنايتكاران جنگي را به پاي ميز محاكمه خواهد كشاند. اما تمام ۶۰ مقر فرماندهي پليس مخفي عراق در شهر بغداد و حتي محوطه هشت كيلومتر مربعي سرويس اطلاعاتي اين كشور خالي است.
من به بسياري از اين مكان ها سر زدم. اما هيچ نشاني از اين كه حتي يك افسر تحقيقات انگليسي يا آمريكايي به بازديد اين مكان ها آمده باشد، وجود ندارد. چه رسد به اينكه كسي در لابه لاي اسناد و مدارك بي شمار تلنبار شده در اين جا به جست وجوي اطلاعاتي مشغول باشد يا با زندانياني كه به شكنجه گاه هاي سابق خود برمي گردند، صحبت كند. آيا اين كمبودها از سر تنبلي است؟ يا اينكه عمدي در كار است.
نمونه ديگر قرارگاه امنيتي قاسميه در كنار رود دجله است. اين عمارت زيبا زماني متعلق به يك ايراني تبار بوده كه در دهه هشتاد از عراق به ايران بازگردانده مي شود. شايد در نگاه اول سه قلاب بزرگي كه در سقف هر اتاق كار گذاشته شده يا كاغذهاي قرمز رنگي با عكس فوتباليست ها كه براي جلوگيري از ديده شدن درون اتاق به پنجره ها چسبانده شده، توجه بيننده را به خود جلب نكند. اما كف اتاق ها، فضاي باغ و حتي روي پشت بام پر از اسناد و اطلاعات مربوط به اين جهنم زميني است. اسنادي كه فاش مي كند رئيس مركز شكنجه فردي به نام هاشم التكريت بوده و معاون او رشيدالنبابي نام داشته است.
محمد عيش جاسم، زنداني سابق به من نشان داد كه چگونه سروان عمراليساوي او را از سقف آويزان كرده چون فكر مي كرده او عضو حزب الدعوه است. او گفت: «آنها دست هاي مرا از پشت بستند و با همان دست هاي بسته مرا از مچ بالا كشيدند. بعد طناب را رها كردند تا شانه من در اثر برخورد به زمين بشكند. » قلاب هاي داخل سقف درست مقابل ميز سروان اليساوي قرار دارد. من مي دانم اين يعني چه، اتاق شكنجه و دفتر كار از هم جدا نبودند، اتاق شكنجه همان دفتر كار بود. وقتي مرد يا زن زنداني بالاي سر او از درد فرياد مي كشيد، سروان اليساوي ورقه ها را امضا مي كرد، به تلفن ها جواب مي داد و بنا بر محتويات صندوقچه اش، در حالي كه منتظر اعترافات زنداني بود، سيگار مي كشيد.
آيا اين مردان هيولا بودند؟ بله! آيا آمريكايي ها آنها را گرفته اند؟ نه! آيا آنها الان براي آمريكايي ها كار مي كنند؟ بله، به احتمال زياد. حتماً بعضي از آنها در بين گردن كلفت هاي امنيتي سابقند كه هر روز صبح جلوي هتل فلسطين صف مي بندند به اين اميد كه واحد امور شهري نيروهاي آمريكايي دوباره استخدامشان كند. نام محافظان مركز شكنجه قاسميه در بغداد، در كاغذهايي كه روي زمين پخشند، ثبت شده است: احمد حسن علوي، عقيل شهيد، لقمان عباس، محمد فياض. اما آمريكايي ها زحمت پيدا كردن اينها را به خود نداده اند. بنابراين آقايان علوي، شهيد عباس و فياض اجازه دارند كه به كار برگردند. اوراق شناسايي زنداني روي ميزها و داخل قفسه ها باقي مانده است. چه بر سر وحيد محمد، مجيد طه، صدام علي يا لازم حمود آمد؟ خانمي با چادر سياه به مركز شكنجه نزديك شد. چهار برادر او به آنجا برده شده بودند و وقتي او براي پرس وجو از وضعيت شان به آنجا مراجعه كرد خبر اعدام هر چهار تاي آنها را به او دادند. سپس به او دستور داده شد آنجا را ترك كند و او هيچ گاه جنازه آنها را نديد. زنداني هاي سابق به او گفتند يك گور دسته جمعي در صحراي خدير وجود دارد ولي هيچ كس - و به خصوص اشغالگران جديد بغداد - علاقه اي به پيدا كردن آن ندارند.
«بله! آمريكا از شر صدام خلاص شد اما عراق متعلق به ماست. نفت ما متعلق به ماست. ما مليت خود را حفظ خواهيم كرد. اينجا عراق باقي خواهد ماند. آمريكايي ها بايد بروند. » اگر آمريكايي ها و انگليسي ها مي خواهند ماهيت مخالفت مذهبي در اينجا را بفهمند، بهتر است سري به پرونده هاي بايگاني سرويس مخفي صدام بزنند. من گزارشي پيدا كردم به شماره ۶۴۸۱ به تاريخ ۲۴ فوريه امسال درباره اختلاف بين شيخ محمد يعقوبي و مقتدا صدر، نوه ۲۲ ساله محمد صدر كه بيش از دو دهه پيش به دستور صدام اعدام شد. اما باز هم بديهي است كه هيچ كس زحمت خواندن و يا حتي پيدا كردن اين مطالب را به خود نداده است. پس از خاتمه جنگ جهاني دوم، انگليسي هاي آشنا به زبان آلماني به همراه افسرهاي اطلاعاتي آمريكا، تمامي مدارك موجود در هزاران دفتر گشتاپو را در سراسر آلمان غربي زيرورو كردند. روس ها نيز همين كار را در محدوده جغرافيايي خودشان انجام دادند. اما اين بار و در مورد عراق، انگليسي ها و آمريكايي ها به سادگي همه مدارك و اسناد را ناديده گرفتند. در خود بغداد مكان وحشتناك تري هم وجود دارد كه لازم است آمريكايي ها از آن بازديد كنند: مركز فرماندهي كل دستگاه اطلاعاتي. ساختماني عظيم به رنگ خاكستري كه توسط آمريكايي ها بمباران شد و تعدادي ساختمان و واحد اداري ديگر كه لبريز از فايل هاي اطلاعاتي و كاغذهاي نمابر است. اينجا جايي است كه زندانيان سياسي ويژه صدام براي بازپرسي هاي وحشيانه آورده مي شدند. جايي كه الكتريسيته نقشي اساسي در مراحل بازجويي بازي مي كرد. اينجا جايي است كه فرزاد بازفت خبرنگار آبزرور را هم پيش از اعدامش براي بازجويي آوردند. اين ساختمان همچنين داراي يك اقامتگاه - براي خانواده شكنجه گران - و يك مدرسه است كه در آن دانش آموزي مطلبي در مورد نمايشنامه «در انتظار گودو» اثر «ساموئل بكت» آن هم به زبان انگليسي نوشته بود. همچنين يك بيمارستان كوچك و خياباني به نام «خيابان آزادي» در اين مجموعه قرار دارند. اينجا مخوف ترين مكان در تمام عراق است.
در اطراف اين مجموعه، تصادفاً يكي از دانشمندان هسته اي عراق را در حال قدم زدن ديدم. او يكي از همكاران رئيس سابق فيزيك هسته اي عراق يعني دكتر شهرستاني بود. او به من گفت: «هيچ وقت نمي خواستم اين مكان را ببينم و ديگر هرگز به اينجا برنخواهم گشت. » او عقيده داشت كه وحشيانه ترين و پليدترين اعمال دنيا در اين مكان صورت گرفته است. مشخص بود كه مقامات امنيتي رژيم صدام تمامي ساعات آخر را مشغول ريز ريز كردن ميليون ها برگ سند و مدرك بودند. در قسمت پشتي يكي از ساختمان ها، تعداد زيادي كيسه زباله سياه رنگ پيدا كردم كه انباشته از خرده هاي هزاران برگ كاغذ بود. واقعاً نبايد اين خرده كاغذها براي ترميم و برملا شدن ناگفته هايشان به واشنگتن يا لندن برده شوند؟
حتي در همان اسناد پاره نشده هم اطلاعات بسياري موجود است. اما در اين مورد هم آمريكايي ها تلاشي نكرده اند - يا نمي خواهند - كه كنكاشي در اين كاغذها بكنند. اگر اين زحمت را به خود مي دادند، نام ده ها تن از مقام هاي ارشد اطلاعاتي عراق به دست مي آمد. كساني كه هويتشان از پيام هاي تبريكي كه هر بار به مناسبت ترفيع درجه براي يكديگر ارسال مي كردند قابل تشخيص است. اكنون - براي مثال - سرهنگ عبدالعزيز سعدي كجاست، يا سروان عبدالسلامه سلاوي، يا سروان سعداحمدالعياش، سرهنگ سعدمحمد، سروان مجيد احمد، و بسياري نام هاي ديگر. شايد هيچ گاه نفهميم يا شايد اساساً قرار نيست بفهميم. عراقي ها حق دارند بپرسند كه چرا آمريكايي ها به دنبال اين اطلاعات نيستند؟ و خواستشان كاملاً بجاست هنگامي كه مي خواهند بدانند چطور تمام كابينه صدام - تك تك نفرات آن - از دستشان گريخته است؟ دستگيري برادر ناتني صدام يا ابوعباس فلسطيني كه آخرين اقدام خشونت آميزش به ۱۸ سال پيش برمي گردد، پاسخگوي خواست مردم عراق نيست.
و اما يك سوال ديگر كه در ذهن عراقي ها شكل گرفته و من هم پاسخي براي آن ندارم: در هفته آخر حمله، نيروهاي آمريكايي چهار بمب ۲۰۰۰ پوندي بر منطقه مسكوني المنصور بغداد ريختند. آمريكايي ها ادعا مي كنند كه فكر مي كردند صدام در اين منطقه مخفي شده است. به گفته يكي از مقامات مركز فرماندهي، آنها مي دانستند كه اين اقدام بدون ريسك نخواهد بود. با اين وجود منطقه مزبور را بمباران كرده و ۱۴ غيرنظامي را كه بيشتر آنها اعضاي يك خانواده مسيحي بودند، كشتند. آمريكايي ها مي گويند تا زماني كه آزمون هاي قانوني از محل بمباران انجام نشود، نمي توانند درباره كشته شدن يا نشدن صدام مطمئن باشند. اما اين گفته، دروغ است. من دور روز پيش به اين محل رفتم. حتي يك مامور آمريكايي يا انگليسي به خود زحمت نداده بود از خرابه هاي بمباران بازديد كند. در واقع وقتي من به آنجا رسيدم، بوي گندي فضا را پر كرده بود و خانواده ها بقاياي يك كودك را از ميان آوار بيرون مي كشيدند.
هيچ مقام آمريكايي به خاطر اين كشتار وحشتناك عذرخواهي نكرده است. مطمئناً كودكي كه من در زير پوششي از پلاستيك سياه ديدم، صدام حسين نبود. اگر آنها به اين محل سرزده بودند - آن طور كه اعلام مي كنند - دست كم اين كودك را پيدا كرده بودند. اكنون ديگر ويرانه ها به زيارتگاه مردم بغداد تبديل شده اند.
آتش، ساختمان همه وزارتخانه هاي شهر - البته غير از وزارت كشور و وزارت نفت -، دفاتر سازمان ملل، سفارتخانه ها و مراكز خريد را فراگرفته است. من ۳۵ ساختمان را ديدم كه هم اكنون طعمه حريقند و اين آمار بيشتر هم مي شود. ديروز من در نزديكي وزارت نفت بودم كه تعدادي از سربازان آمريكايي با جديت از آن محافظت مي كردند. بعضي از آنها به خاطر دودي كه از ساختمان مجاور، يعني وزارت آبياري كشاورزي، بلند مي شد پارچه روي دهانشان گرفته بودند. مشكل بتوان باور كرد آنها متوجه نبودند كه كسي ساختمان كناري را آتش مي زند. بعد از آن، من آتش ديگري را ۳ كيلومتر دورتر كشف كردم. وقتي به آنجا رفتم، ديدم كه شعله هاي آتش از همه پنجره هاي دانشكده علوم كامپيوتر وزارت آموزش عالي به بيرون زبانه مي كشد. همان جا يكي از تفنگداران آمريكايي روي لبه ديواري نشسته بود. او گفت مسئول حفاظت از بيمارستان كناري است و نمي دانست چه كسي ساختمان بغلي اش را آتش زده چون «تو در يك لحظه نمي تواني به همه طرف نگاه كني. »
اكنون مطمئنم كه آن تفنگدار نه شوخي كرد و نه دروغ گفت - چون احتمالاً آمريكايي ها اين قصه را باور نمي كنند، اين تفنگدار سرجوخه تد نايهولم از هنگ سوم، دسته چهارم بود و من به نامزدش جسيكا در آمريكا زنگ زدم و سلام عاشقانه تد را به او رساندم.
مسئله اي خطرناك - و عميقاً نگران كننده - در مورد گروه هايي كه ساختمان هاي بغداد از جمله كتابخانه هاي بزرگ و بايگاني هاي دولتي را آتش مي زنند، وجود دارد. آنها از غارتگران نيستند. غارتگرها زودتر مي آيند. آتش افروزان ديرتر و عموماً با اتوبوس هاي آبي - سفيد پيدايشان مي شود. من يكي از اين اتوبوس ها را بعد از اينكه سرنشينانش وزارت بازرگاني را آتش زدند، تعقيب كردم. آن اتوبوس از شهر بيرون رفت. نظر رسمي آمريكا اين است كه غارت به دليل انتقام است. - توضيحي كه روز به روز كم مايه تر مي شود - و آتش سوزي ها نيز به وسيله «بقاياي رژيم صدام» و «جنايتكاران» كه در اطلاعيه حكومت نظامي از آنها ياد شده بود، آغاز مي شوند. ولي مردم بغداد باور نمي كنند كه حاميان سابق صدام عامل اين آتش سوزي ها باشند، من هم باور نمي كنم. غارتگران از وحشي گري پول عايدشان مي شود ولي آتش افروزان بايد پول گرفته باشند. سرنشينان آن اتوبوس ها به وضوح مستقيماً به طرف هدفشان مي روند. اگر صدام پول آنها را از پيش داده بود، آنها آتش سوزي ها را آغاز نمي كردند. لحظه اي كه او ناپديد شد، آنها بايد پول را به جيب مي زدند و كل عمليات را فراموش مي كردند.
اين آتش افروزان كيستند؟ يك روز من يكي از آنها را تشخيص دادم. مرد ميانسالي با صورت نتراشيده و تي شرت قرمز. وقتي او براي دومين بار من را ديد، كلاشينكوفش را به سويم نشانه رفت. او از چه مي ترسيد؟ او براي كه كار مي كرد؟ چه كسي از نابود شدن زيربناي فيزيكي كشور و ميراث فرهنگي آن سود مي برد؟ چرا آمريكايي ها اين روند را متوقف نمي كنند؟
همان طور كه گفتم اتفاق هاي ناخوشايندي در بغداد در حال وقوع است و بايد سوال هاي جدي از حكومت ايالات متحده پرسيده شود. به عنوان مثال چرا دونالد رامسفلد وزير دفاع هفته پيش اعلام كرد كه هيچ غارت و ويراني گسترده اي در بغداد اتفاق نيفتاده است؟ سخن او دروغ بود. ولي او چرا اين را گفت؟
آمريكايي ها مي گويند نيروي كافي براي كنترل آتش سوزي ها ندارند. اين نيز واقعيت ندارد. اگر آنها سرباز كافي ندارند، پس صدها سرباز تمام روز در باغ هاي بناي يادبود جنگ ايران - عراق چه مي كنند؟ يا صدها سربازي كه در باغ هاي كاخ رياست جمهوري اردو زده اند؟ بنابراين مردم عراق مي پرسند چه كسي در پشت از بين رفتن ميراث فرهنگي آنها است: غارت گنجينه هاي باستاني از موزه ملي، سوختن تمام اسناد عثماني، پادشاهي و جمهوري، كتابخانه قرآني و بسياري زيرساخت هاي ملي كه ما اعلام كرده ايم مي خواهيم برايشان ايجاد كنيم.
آنها مي پرسند چرا هنوز برق و آب ندارند؟ چه كسي خراب شدن، تجزيه شدن، سوختن، از تاريخ تهي شدن و نابود شدن عراق را مي خواهد؟ چرا آنها دستورات حكومت نظامي را به وسيله به اصطلاح «آزاديبخش»هايشان صادر كردند؟ نه تنها مردم بغداد بلكه شيعيان نجف و ناصريه - جايي كه ديروز ۲۰ هزار نفر به اولين تلاش آمريكا براي منصوب كردن حكومت دست نشانده اعتراض كردند - نيز همين سوال ها را مي پرسند. اكنون غارت در موصل شروع شده است. جايي كه هزاران نفر به حاكم طرفدار آمريكا، بعد از آنكه قول داد آمريكا در اتصال مجدد برق كمك كند، اعتراض كردند. براي يك گزارشگر، پيش بيني سرنوشت بد آسان است. به ويژه بعد از جنگي وحشيانه كه فاقد هر گونه حقانيت بين المللي بود. اما در خاورميانه، فاجعه در انتظار خوش بينان است. به ويژه خوش بينان دروغيني كه با بهانه هاي ايدئولوژيك و ادعاها و تهمت هاي غلو شده اخلاقي، مانند سلاح هاي كشتارجمعي كه هنوز ثابت نشده، ملت هاي نفتي ثروتمند را مورد حمله قرار مي دهند. بنابراين پيش بيني من ترسناك است. جنگ «آزاديبخش» آمريكا پايان يافته است. جنگ عراق براي آزاد شدن از آمريكايي ها در حال شروع است. به بيان ديگر، داستان واقعي و ترسناك تازه شروع شده است.
اينديپندنت