سه شنبه ۹ ارديبهشت ۱۳۸۲
شماره ۳۰۳۶- April, 29, 2003
هنر
Front Page

رئيس جمهورهاي آمريكا در سينما
همه مردان رئيس جمهور
عليرضا آشوري
009606.jpg

در فيلم «نقطه گسست» ساخته «كاترين بيگلو» نكته جالب توجهي وجود دارد: گروهي سارق بانك با ماسك رؤساي جمهور آمريكا دست به سرقت مي زنند و به نام دزدان رئيس جمهور معروف شده اند. دست انداختن بزرگ ترين سمبل قدرت سياسي ايالات متحده مهم ترين محور حركتي براي شروع فيلم به حساب مي آيد.
تعداد فيلم هايي كه در آن رئيس جمهور آمريكا حضور مي يابد و يا با محوريت اين شخصيت ساخته شده آنقدر زياد است كه سياهه بسيار بلندبالايي را تشكيل مي دهد. به قول «تام كلنسي» نويسنده مشهور آمريكايي «مردم آمريكا رئيس جمهور را انتخاب مي كنند تا از آنها حفاظت و حمايت كند. » بنابر همين گفته شايد بتوان دليل اين حضور پررنگ بالاترين مقام سياسي آمريكا را در تاريخ سينماي اين كشور توجيه كرد.

رئيس جمهورهاي آمريكايي
تاكنون برخي از بزرگ ترين كارگردانان سينما زندگي خصوصي يا سياسي رؤساي جمهور آمريكا را دستمايه فيلم قرار داده اند. شايد معروف ترين فيلم در اين زمينه «آقاي لينكلن جوان» ساخته «جان فورد» و با بازي «هنري فاندا» در نقش «آبراهام لينكلن» باشد كه جواني و دوران قبل از مشهور شدن لينكلن را به تصوير كشيده است.
در فيلم حماسي و تبليغاتي «پرل هاربر» ساخته «مايكل بي» كه ماجراي حمله ژاپني ها به بندر پرل هاربر را در خلال جنگ دوم جهاني روايت مي كند، شخصيت هاي واقعي و تاريخي حضوري كاملاً پررنگ دارند. در اين فيلم «جان وويت» با شمايلي متفاوت از آنچه در ذهن داشتيم نقش «فرانكلين روزولت» را روي صندلي چرخدار ايفا كرد. يكي از اصلي ترين علل تأثير تبليغاتي و ناسيوناليستي فيلم هم به همين حضور روزولت برمي گردد. مردي كه بابت حمله به بندر پرل هاربر به شدت غمگين مي شود و. . . و كدام آدمي است كه از ديدن رئيس جمهور كشورش در آن وضعيت تحت تأثير قرار نگيرد.
در حالي كه در ۱۹۶۵ و در فيلم «شير و باد»، «جان ميليوس» تصويري ديگرگون از «تئودور روزولت» را نمايش داده بود. مردي كه در برابر رسولي رئيس يك قبيله عرب با بازي عالي «شان كانري» عاجز مي ماند. جمله نهايي فيلم در تاريخ سينما ماندگار شد. رسولي خطاب به روزولت گفت: آقاي روزولت، من رسولي شيرم و تو باد، و شير از باد نمي ترسد!
«استيون اسپيلبرگ» به سال ۱۹۹۶ در آميستاد با روايت ماجراي شورش بردگان كشتي آميستاد تقابل دو رئيس جمهور فعلي، «ماركوس وان بورن» و سابق آمريكا «جان كوئينسي آدامز» (با بازي درخشان آنتوني هاپكينز) را نمايش مي دهد. وان بورن نماينده تفكر استعماري و استثمارطلب كه مرگ بردگان را مي خواهد و آدامز انسان دوست كه مانع او مي شود. فيلم عظيم «آميستاد» يكي از صادقانه ترين فيلم هاي تاريخي درباره آمريكاست كه متأسفانه آنقدر كه لايقش بود قدر و منزلت نيافت و به يكي از مهجورترين آثار «اسپيلبرگ» تبديل گشت.
اما برسيم به فيلمساز هميشه جنجالي آمريكا يعني «اليور استون»؛ مرد سازش ناپذير و همواره معترض هاليوود كه تاكنون دو رئيس جمهور جنجالي آمريكا را دستمايه آثار خود قرار داده است. او در «نيكسون» (۱۹۹۶) به زندگي خصوصي و سياسي تنها رئيس جمهور آمريكا مي پردازد كه به ناچار از سمت خود كناره گرفت. در «نيكسون»، استون با همان لحن همواره تند و بي ملاحظه اش وجوه انساني و شخصي «نيكسون» را در كنار شخصيت سياسي او قرار مي دهد و بدون كمترين تعارف و محافظه كاري تمام حقايق تلخ تاريخي را درباره او بيان مي كند. آنتوني هاپكينز در نقش نيكسون بي نظير است و تنها بازيگر تاريخ سينماست كه نقش دو رئيس جمهور حقيقي آمريكايي را ايفا كرده و نكته جالب تر اينكه او اصلاً آمريكايي نيست. يك نكته ديگر درباره «نيكسون» اينكه اين فيلم به هيچ وجه نتوانست جنجال فيلم «جي. اف. كي» را تكرار و به توفيقي معادل آن دست يابد. كسي بازنده ها را دوست ندارد حتي اگر نيكسون باشد.
«مايك نيكولز» در ۱۹۹۸ فيلم «رنگ هاي اصلي» را ساخت. فيلمي كه بر مبناي يك داستان جنجالي از نويسنده اي ناشناس ساخته شد و به طور غيرمستقيم زندگي خصوصي و رسوايي اخلاقي «بيل كلينتون»، رئيس جمهوري وقت آمريكا را به نقد مي كشد. «جان تراولتا» كه در نقش اصلي فيلم ظاهر شده بلافاصله چهره بيل كلينتون را به ذهن متبادر مي كند و «اما تامپسون» به شدت يادآور «هيلاري كلينتون» است. «رنگ هاي اصلي» بيشتر از آنكه فيلمي افشاگرانه باشد اثري است تجاري كه با مقدار زيادي مسائل ملتهب روز سياست و جامعه آمريكا شارژ شده است.
رئيس جمهورهاي خيالي
009618.jpg

تعداد فيلم هايي كه در آنها رئيس جمهوري خيالي حضور دارد واقعاً زياد است و طيف بسيار وسيعي از گونه هاي سينمايي را در بر مي گيرد. گونه هايي مثل اكشن، علمي ـ تخيلي، كمدي، ملودرام و. . . نكته جالب اينكه غالب حضور رئيس جمهورها در سينما مربوط به دو دهه گذشته و به شكل عمده اي از دهه نود به بعد است و ديگر اينكه عمده اين فيلم ها، فيلم هاي اكشن و پرحادثه بوده اند. به هر حال هر كسي دوست دارد مرد اول كشورش را در حال انجام عمليات محيرالعقول و يا در ارتباط با آن ببيند. شايد مشهورترين فيلمي كه در دهه اخير در اين زمينه ساخته شده است «هواپيماي رئيس جمهور» (۱۹۹۶) به كارگرداني «ولفگانگ پترسون» باشد. در اين فيلم «هريسون فورد» در نقش رئيس جمهور آمريكا ظاهر مي شود. او مردي است كه غايت تصورات هر آمريكايي را عينيت مي بخشد. او كه براي گفت وگو با رئيس جمهور روسيه به مسكو رفته در راه بازگشت به آمريكا هواپيمايش توسط يك سري گنگستر روس به سركردگي گري الدمن ربوده مي شود و از آن جا به بعد شاهد تلاش او براي نجات جان فرار خانواده و محافظانش از دست روس ها هستيم. هريسون فورد كه به جرأت مي توان گفت پولسازترين بازيگر اكشن تاريخ سينماست، در اين فيلم برخلاف بسياري از فيلم هاي قبلي اش شخصيتي آرام، محترم و باابهت دارد و حتي در اوج لحظات اكشن فيلم هرگز به تماشاگر اجازه نمي دهد كه فراموش كند او رئيس جمهور آمريكاست. وقار و ديسيپلين فورد در اين نقش شايد تنها نكته مثبت اين فيلم سطحي سراسر زد و خورد و پر از حادثه باشد. به هر حال اگر قرار بود فورد رئيس جمهور آمريكا شود شايد محبوب ترين رئيس جمهور تاريخ آمريكا مي شد. اما يكسال قبل در ۱۹۹۶ در فيلم بسيار پرفروش و علمي ـ تخيلي روز استقلال رئيس جمهور ديگري را با بازي «بيل پولمن» ديديم. رئيس جمهور اين فيلم دقيقاً نقطه مقابل هريسون فورد در فيلم قبلي است. اصلي ترين اشكال اين شخصيت نقش گزيني اشتباه آن است. بيل پولمن خيلي جوان تر از آن است كه رئيس جمهور آمريكا باشد. شخصيت رئيس جمهور به هيچ وجه پردازش صحيحي ندارد و او در قبال حوادث وحشتناكي كه رخ مي دهد و مقوله معروفي كه آمريكا هميشه بايد جهان را نجات دهد، منفعل و حتي مي توان گفت بي دست و پاست. اين حالت را چهره مضطرب و نگاه هميشه ترسان پولمن تشديد مي كند. ويژگي اي كه ويم وندرس و ديويد لينچ از آن در فيلم هايشان به خوبي استفاده كردند. به هر حال ستاره اصلي روز استقلال جلوه هاي ويژه حيرت آور آن و بازي ويل اسميت است كه بعد از آن توانست خودرا به عنوان يكي از پولسازان هاليوود تثبيت كند.
در ۱۹۹۶ كلينت ايستوود فيلم قدرت مطلق را با بازي خودش و جين هكمن در نقش رئيس جمهور روانه اكران كرد. در اين فيلم رئيس جمهور به شكل آدمي ساديست و منحرف تصوير مي شود و كلينت ايستوود دزد خوش قلب كه شاهد كشته شدن دختري جوان به دست اوست، از ترس جان مي گريزد. اين فيلم يكي از ضعيف ترين و شعاري ترين آثار ايستوود است و بي منطقي و آبكي بودن حوادث به شدت آزاردهنده است، به نحوي كه تمام حرف و حديث هاي سياسي فيلم را هم محو مي كند. در «آرماگدون» ساخته مايكل بي (۱۹۹۸) هم رئيس جمهور حضوري كوتاه دارد. بيلي باب تورنتون مي بايست در قبال فاجعه برخورد آن سيارك با زمين تصميم بگيرد. اصولاً فيلم هاي تبليغاتي و شبه حماسي «بي»تمركز خاصي براي تحريك حس ميهن پرستي تماشاگران آمريكايي دارند و حضور رئيس جمهور در اين فيلم هم در راستاي همين قضيه است. در همان سال ۹۸ ريمي لدر «برخورد شديد» را روانه اكران كرد كه بدعت عجيبي در آن ديده مي شد. رئيس جمهور اين فيلم براي نخستين بار يك سياهپوست است. وقتي قرار است يك سياهپوست رئيس جمهور شود پس بازيگر آن هم بايد به همان اندازه محبوب و موقر باشد و چه كسي بهتر از «مورگان فريبمن» برخورد شديد اكشني است كه يك پله بالاتر از اكشن هاي معمول سينماي آمريكا (مثلاً همان آرماگدون) مي ايستد و حضور قدرتمند مورگان فريمن يكي از اصلي ترين نكات مثبت فيلم به حساب مي آيد. «رئيس جمهور آمريكايي» ساخته راب راينر (۱۹۹۵) وجه ديگري از زندگي يك رئيس جمهور خيالي را پيش مي كشد. رئيس جمهور با بازي مايكل داگلاس دلباخته آنت بنينگ مي شود و گرچه گروه انتخاباتي رقيب سعي مي كنند به شخصيت اجتماعي و سياسي او ضربه بزنند او همچنان بر سر حرف خويش مي ايستد. كمدي رمانتيك راب راينر تمام ويژگي هاي لازم را براي جذب تماشاگر دارد ولي فيلم به فروش قابل توجهي دست نيافت. شايد مشكل اصلي فيلم مايكل داگلاس باشد. داگلاس كه بعد از جنجال هاي فراوان «غريزه اصلي» سعي مي كرد در آثار بهنجاري حضور يابد اين فيلم را محمل مناسبي براي مقصود خود مي يابد ولي چهره تلخ و نگاه خبيث داگلاس بازي رمانتيك او را تحت الشعاع قرار مي دهد و شخصيت رئيس جمهور آنطور كه بايد و شايد سمپاتي لازم را ايجاد نمي كند.

رئيس جمهور رايانه اي
009627.jpg

در سال ۱۹۹۴ فيلم ركوردشكن و اسكاري «فارست گامپ» ساخته رابرت زمه كيس با بازي تام هنكس روانه اكران شد كه تمام تاريخ آمريكا را دوره مي كرد. فارست گامپ در مقاطع زماني مختلف با رؤساي جمهور آمريكا مثل نيكسون و كندي ديدار مي كند. با كمك جلوه هاي ويژه رايانه اي اين مردان زنده شدند و تام هنكس توانست با آنها ديدار و گفت وگو كند. فيلم به همين بهانه شوخي هاي واقعاً بامزه اي هم با آنها مي كند كه صحنه هاي خنده داري را مي آفريند. در سال ۱۹۹۶ رابرت زمه كيس «تماس» را با بازي جودي فاستر ساخت كه در آن فيلم هم با كمك شبيه سازي هاي رايانه اي بيل كلينتون رئيس جمهور وقت آمريكا بر صفحه تلويزيون ظاهر و درباره عمليات دانشمندان فيلم اظهارنظر مي كند. جالب اينكه اين ابتكار مورد اعتراض رسمي كاخ سفيد قرار گرفت.

پرونده هاي رئيس جمهور
فيلم هاي زيادي را سراغ داريم كه بحران هاي واقعي و خيالي را به رؤساي جمهور مرتبط كردند با فيلم هايي كه اغلب آنها انتقادهاي تندوتيزي از سياست داخلي و خارجي آمريكا بودند. در «خطر آشكار و عيان» (۱۹۹۴) ساخته فيليپ نويس بر مبناي رمان پيچيده و پرفروش تام كلنسي در نهايت سرنخ تمام عمليات خودسرانه و خونبار به رئيس جمهور بازمي گردد و هريسون فورد است كه با سرسختي معما را حل مي كند. ولي به هر حال فيلم در مقايسه با كتاب حتي قادر به ارائه نيمي از تحليل هاي كلنسي هم نيست و حالتي عقيم گونه مي يابد.
در ۱۹۹۱ اليور استون پرونده قتل جان اف كندي را بازمي گشايد. در JFK پابه پاي جيم گريسون (كوين كاستنر) اين واقعيت را افشا مي كند كه امكان ترور كندي به دست افراد تندرو سياست آمريكا تا چه حد زياد بوده است. اليور استون چيزهايي مي گويد كه مثل هميشه جنجالي است و فيلم JFK را به يكي از بهترين فيلم هاي سياسي تاريخ سينما بدل مي كند.
در ۱۹۹۶ «باري لوينسون» يكي از بامزه ترين و در عين حال تندترين فيلم هاي چند ساله اخير را درباره سياست هاي عوام فريب كاخ سفيد ساخت. فيلمنامه «سگ را بجنبان» (كه دو بار هم در سيما به نمايش درآمده) توسط ديويد ممت فيلمنامه نويس شهير آمريكايي با گوشه چشمي به رسوايي اخلاقي كلينتون نوشته شده است. ماجراهاي فيلم به حدي عجيب و غيرعادي است (راه انداختن يك جنگ و بعد توليد يك قهرمان ملي با المان هاي سينمايي) كه تماشاگر را واقعاًبه خنده مي اندازد و در عين حال بعد از ديدن اين فيلم ديگر واقعاً نمي توان نسبت به صحت چيزهايي كه از شبكه هاي آمريكايي پخش مي شود مطمئن بود. اما شايد معروف ترين فيلم تاريخ سينما درباره مسائل پشت پرده رياست جمهوري، «همه مردان رئيس جمهور» ساخته آلن جي پاكولا (۱۹۶۶) باشد كه ماجراي واقعي دو خبرنگار واشنگتن پست را نشان مي دهد كه ماجراي واترگيت را كشف و افشا كردند كه به استعفاي نيكسون انجاميد. فيلم ۱۳۸ دقيقه اي پاكولا به حدي پيچيده و پر از معماست كه نفس تماشاگر را مي گيرد و در عين حال آنقدر اصيل و صادق است كه تماشاگر كاملاً آن را باور كرده و مي پذيرد. پاكولا وارد مقوله روابط شخصي بين دو خبرنگار نمي شود و با ماجراي واترگيت برخوردي شبه مستند دارد كه بر گيرايي فيلم مي افزايد.

رئيس جمهورهاي كمدي
پيتر سگال يكي از هجويه سازان معروف هاليوود فيلم «هموطنان آمريكايي من» (۱۹۹۶) را ساخت كه در آن جك لمون و جيمز گارنر نقش دو رئيس جمهور پيشين را بازي مي كنند كه در گذشته و حال مثل سگ و گربه به هم مي پريدند و حالا ناچارند برعليه رئيس جمهور فعلي با هم متحد شوند. فيلم ارزش سينمايي خاصي ندارد ولي بازي هاي ديدني جك لمون و جيمز گارنر آن را شاداب و مفرح ساخته است وگرنه رابطه سگ و گربه مانند اين دو هيچ فرقي با روابط سينمايي كليشه اي مشابه ندارد. اما «مضحكه فضايي» (۲۰۰۱) كه هجويه اي است بر فيلم هاي فضايي نظير ادويسه فضايي: ،۲۰۰۱ جنگ ستارگان و. . . در چند نوبت به هجو كلينتون مي پردازد. جابه جايي كلينتون و بدلش، كنايه به رابطه او و مونيكا، ساكسيفون زدن و. . . ابعاد هجوآلود اثر را بزرگ تر مي كند. شايد بامزه ترين بخش اين هجويه جايي باشد كه بيل كلينتون اصلي و بدلي از طريق نواختن ساكسيفون از هم شناخته مي شوند.مريخ حمله مي كند! ساخته تيم برتون جايگاهي كاملاً متفاوت و برتر دارد. مريخ حمله مي كند! كه با هدف هجو فيلم هاي فضايي و فاجعه آميز ساخته شده، در كنار آن تمام جامعه و سياست آمريكا را هم به هجو مي كشد. در مريخ حمله مي كند! نقش رئيس جمهور را جك نيكلسون ايفا مي كند؛ يك رئيس جمهور صلح طلب. در عين حال نيكلسون نقش ديگري هم در فيلم دارد كه يك كاباره دار عياش و پول پرست است. همين تقابل اين دو نقش كافي است تا تمام شخصيت و وجهه رئيس جمهور را كاملاً تخريب كند. آدم فضايي هاي فيلم با آن شمايل هاي كارتوني و نيروهاي مافوق بشري در حالي كه دمار از آمريكا درآورده اند وارد اتاق جنگ كاخ سفيد مي شوند و تمام همراهان رئيس جمهور را مي كشند. سپس نيكلسون از جا برمي خيزد و نطق غرايي در ستايش صلح و دوستي بين زمين و مريخ ايراد مي كند. تأثير اين حرف ها چنان است كه اشك در چشمان فرمانده مريخي ها حلقه مي زند. ولي وقتي دو فرمانده با هم دست مي دهند دست فرمانده مريخي از بدنش جدا مي شود، مثل يك كرم روي بدن رئيس جمهور بالا و پايين مي رود و سپس مثل نيزه بدن او را سوراخ مي كند و رئيس جمهور را مي كشد. اين سكانس بي ترديد يكي از بزرگ ترين هجويه هايي است كه در تاريخ سينما در مورد رئيس جمهور آمريكا ساخته شده است.

دكتر استرنج لاو يا چگونه آموختم از
نگراني دست بردارم و به بمب عشق بورزم!
كمدي تلخ آينده نگر استنلي كوبريك (۱۹۶۴) حالا به يكي از ماندگارترين فيلم هاي كمدي تاريخ سينما بدل شده است. فيلم ماجراي يك ژنرال آمريكايي است كه خودسرانه و بدون هماهنگي با مافوق هاي خود دستور حمله به شوروي را مي دهد و تمام جهان را درگير جنگ مي كند. در اين فيلم پيتر سلرز در سه نقش متفاوت ظاهر مي شود كه يكي از آنها رئيس جمهور آمريكاست. نكته اصلي در مورد اين رئيس جمهور و اين نقش انفعال و استيصال عجيب او در برابر آن ژنرال خودسر است. رئيس جمهور به هيچ وجه علاقه اي به جنگ ندارد ولي هرچه مي كند نمي تواند روند جنگ را متوقف سازد و از آن جلوگيري نمايد. رئيس جمهور دكتر استرنج لاو بي دست وپا و فاقد كوچك ترين قدرت اجرايي است. او برخلاف تمام شعارهاي هميشگي اين بار نه تنها ناجي دنيا نيست بلكه خود هم مثل بقيه قرباني خودسري اطرافيان تندرو مي شود. استنلي كوبريك درفيلم با طنز و كنايه كم نظيري به بررسي روابط سياسي احمقانه و بي منطقي مي پردازد كه بالقوه مي توانند تمام دنيا را درگير جنگي تمام عيار سازند. رئيس جمهور آمريكا دقيقاً در حكم مجسمه اي است بي اراده كه مثل ناظري منفعل فقط مي تواند شاهد فروپاشي دنيا باشد. رئيس جمهور آمريكا در فيلم دكتر استرنج لاو يك قرباني به تمام معناست.

شيرين و پست
بگذار بگذرد
برتران تاورنيه و «مجوز عبور»

تازه ترين اثر «برتران تاورنيه»، فيلمساز فرانسوي، تصويرگر فيلمسازان فرانسوي و عموماً صنعت سينماي فرانسه در فاصله سال هاي ۱۹۴۳-۱۹۴۲ است. «مجوز عبور» (برگه عبور) (،۲۰۰۱ محصول مشترك فرانسه، آلمان و اسپانيا) با نگاهي گسترده و در عين حال عميق بر رويدادهاي تلخي كه بر سينماي فرانسه (در دوره اشغال نازي ها) گذشته به وجود آمده.
كمپاني آلماني «كنتيننتال فيلمز» در ۱۹۴۰ توسط «آلفرد گرون» تاسيس شده و فاصله اشغال فرانسه، سينماي اين كشور را تحت سلطه خود گرفته بود و سينماگران اين دوره هر يك موضعي در برابر اين كمپاني گرفته بودند. در اين ميان «تاورنيه» زندگي دو شخصيت واقعي را در موقعيت هاي كار و زندگي ايشان به تصوير كشيده است. «ژان دوور» كارگرداني كه به «كنتيننتال فيلمز» مي پيوندد و به كار مشغول مي شود و هم زمان به صورت پنهاني فعاليت هاي آزاديخواهانه اش را هم انجام مي دهد و ديگري «ژان اورانش» (فيلمنامه نويس) كه از فعاليت زير سيطره كمپاني دشمن خودداري مي كند.
009612.jpg

«تاورنيه» به غير از دو شخصيت اصلي فيلم اش (كه اصلاً دو شخصيت واقعي هستند)، شخصيت هاي واقعي ديگري از سينما دهه ۴۰ فرانسه را در «مجوز عبور» به تصوير كشيده. خيلي از شخصيت ها، افرادي بودند كه در آثار گذشته «تاورنيه» با او همكاري كرده اند. «ژان اورانش» و «پي ير بوست» دو فيلمنامه نويس قدر و مهم كه «تاورنيه» در نوشتن فيلمنامه در حقيقت اولين اثر مستقل اش ياري دادند. (گذشته از دو اپيزودي كه براي «ژرژ دوبورگار» ساخت. ) فيلم «ساعت ساز سن پل» (۱۹۶۴) با بازي «فيليپ نوآره» كه مورد استقبال مخاطبانش و همچنين منتقدان قرار گرفت. بعد از اين فيلم در «چگونه مراسم آغاز مي شود»، «قاضي و قاتل» و فيلم هاي ديگري «تاورنيه» با «اورانش» همكاري كرد و طي اين سال ها داستان هاي فراواني از خاطرات «اورانش» شنيده بود. در عين حال زندگي پرماجراي «ژان دوور» و آغاز همكاري اش با كنتيننتال فيلمز آن قدر «تاورنيه» را مجذوب خود مي كند، كه ترغيب مي شود زندگي ناهمگون اين دو شخصيت را كنار هم بگذارد.
در «مجوز عبور» شاهد انسان هايي هستيم كه هر يك نوعي در حال مقاومت براي آرمان خود هستند. به گفته خود «تاورنيه» مبارزاتي كه از شيوه هاي خيلي ساده و مرسوم هم آغاز مي شود. يكي قبل از هر عمل و عكس العملي فكر مي كند و يكي به صورت خودجوش و منطقي پيش مي رود.
اينكه تاريخ اين دوره سينماي فرانسه يك دغدغه اساسي «تاورنيه» باشد و او با حداكثر جزئيات آن را به تصوير بكشد و به خلق لحظاتي ناب و سكانس هايي درخشان در فيلم دست يابد قابل ستايش و تحسين است. اما به عنوان يك مخاطب هرگاه شخصيتي در فيلم به ما معرفي مي شود بي شك به دنبال سرنوشتي كه براي اين شخصيت رقم خورده كنجكاوي به خرج مي دهيم. هر چند آن معرفي اوليه كوتاه باشد.
در «مجوز عبور» به طرزي غريب با زاويه نگاهي گسترده و پراكنده مواجه هستيم و تعداد اين شخصيت ها با معرفي هاي كوتاه آن قدر زياد مي شود كه در بعضي صحنه ها آنها را با هم اشتباه مي گيريم و بسياري از آنها كاملاً رها شده اند و حس كنجكاوي مخاطب بي پاسخ گذاشته شده است.
به هر حال فيلم از امتياز فيلمنامه اي بسيار قوي برخوردار است كه «تاورنيه» آن را با همكاري «ژان كاسمس» نوشته است و بازي درخشان «ژاك گمبلين» در نقش «ژان دوور» كه به خصوص در سكانس هايي از فيلم فراموش نشدني است. يكي از سكانس هاي بسيار قوي فيلم سكانسي است كه «دوور» با بيماري راهي طولاني را براي رساندن مدارك دزديده شده به انگليس طي مي كند.
009621.jpg

«مجوز عبور» هم مانند ديگر فيلم هاي «تاورنيه» و به خصوص شاهكارش «زندگي و ديگر هيچ» (محصول ۱۹۸۹ كه اعتباري قابل ملاحظه براي «تاورنيه» به ارمغان آورد) از نگرش خاص او چه در فيلمنامه چه در روند خود فيلم برخوردار است. نگرشي كه هم روانشناختي پيچيده در آن جريان دارد و هم سياست را در مشت دارد علي رغم نقاط قوت فيلم و موفقيت هايي كه در زمينه هايي مختلف اش به آنها دست يافته از گيشه خوبي برخوردار نبود. فيلم «تاورنيه» يك دوره تاريخي را به تصوير مي كشيد. دوره اي كه شايد بارها و بارها به شكل هاي مختلف به آن پرداخته شده. اما «تاورنيه» در كل روند فيلم به دنبال يك كشف است. و با مهارت تمام ما را به دنبال خود مي كشاند.

حاشيه هنر

• فرمانده در راه است
009609.jpg

«اوليور استون» كارگردان جنجال برانگيز آمريكايي كه در كارنامه اش فيلم هاي يكه و درخشاني مثل «جوخه»، «جي. اف. كي»، «قاتلين بالفطره» و «نيكسن» را دارد، اين روزها درگير جر و بحث با آنهايي است كه بايد مستند او يعني «فرمانده» را نشان دهند، اين مستند شامل گفت وگويي با «فيدل كاسترو» رهبر مردمي كوباست و آنها كه فيلم را ديده اند گفته اند چهره انساني او در اين فيلم قابل بحث است. مدتي پيش دولت كوبا هفتاد و پنج چهره سياسي ناراضي را كه مخالف سياست هاي «كاسترو» هستند دستگير كرد و به زندان فرستاد. كمي پيش از آن هم سه رباينده هواپيما كه قصد داشتند هواپيماي ربوده شده را به آمريكا ببرند اعدام شدند. اين اتفاقات باعث شده كه سخنگوي شبكه «اچ. بي. اُ» اعلام كند فعلا مستند «فرمانده» را پخش نخواهند كرد. او گفته با توجه به اتفاقات وحشتناكي كه دارد مي افتد، فكر مي كنيم مستند اليوراستون ناقص است و اگر او بخواهد مي تواند دوباره به كوبا برود و در ديدار تازه اي از دفتر كاسترو از او بپرسد داستان اين اعدام ها و زندان ها چيست. در غير اين صورت ما يك ماه صبر مي كنيم و بعد مستند «فرمانده» را پخش مي كنيم. «استون» هم گفته كه مستندش كامل است و نقصي ندارد و اين اتفاق ها باعث نمي شوند كه او تركيب كارش را تغيير دهد. اين كارگردان فيلم هاي سياسي در عين حال گفته كه آمريكايي ها بهتر است حواس شان جمع كارهاي خودشان باشد و ببينند كه چقدر آدم هاي بي گناه در طول جنگ آمريكا با عراق كشته شده اند. در اين صورت احتمالاً كمتر عيب هاي ديگران را مي بينند!

• چه بايد كرد
009615.jpg

وضعيت سياه پوست هاي آمريكايي روزبه روز دارد بهتر مي شود. منصب هاي دولتي به دست مي آورند، كار و بارشان سكه مي شود و بيشتر تحويل شان مي گيرند. اسكار گرفتن «ونزل واشينگتن» و «هالي بري» در اسكار سال پيش مزيد بر علت شده و نشان مي دهد روزگار دارد بر وفق سياه پوست ها مي گردد. در اين اوضاع و احوال «اسپايك لي» كارگردان سياه پوست اهل آمريكا كه آدم خوش قريحه اي است و فيلم هاي دلپذيري مي سازد، دوباره صداي اعتراض اش را بلند كرده و گفته سياه پوست ها وضعيت مناسبي ندارند. كارگردان معترض كه به دعوت دانشجويان دانشگاه داكوتاي شمالي روانه آنجا شده بود حرف هاي تند و تيزي زده و از ورزش مورد علاقه اش بسكتبال هم چيزهايي گفته است. «اسپايك لي» گفته فرهنگ آمريكايي به كمك كوكاكولا، پپسي كولا، مك دونالد و موسيقي راك اندرول و رپ و به واسطه رسانه هاي فراگيرش فرهنگ جهاني را تحت تاثير قرار داده و همه فكر مي كنند آمريكا همان بهشت موعود است. در عين حال او گفته كه مردان سياه پوست در آمريكا گمان مي كنند چند راه بيشتر پيش رو ندارند: يكي از راه ها اين است كه مواد مخدر بفروشند، راه ديگر اين است كه خواننده ترانه هاي پر از اعتراض رپ شوند، يا نوازندگي را بياموزند و راه آخر هم اين است كه يك ورزشكار حرفه اي شوند. اكثر سياه پوست ها نمي توانند به گزينه ديگري فكر كنند، اما بايد فكر كرد و چاره اي انديشيد. حتماً راه هاي ديگري هم هست كه بايد امتحان شان كرد. بالاخره يكي از اين راه ها نتيجه مي دهد و به بار مي نشيند!

• خجالت بكش آقاي بوش
009624.jpg

«مايكل مور» مستندساز عظيم الجثه آمريكايي كه با مستند «بولينگ براي كلمباين» سروصدايي به راه انداخت و نامي در كرد حالا مركز خبرهاي سينمايي شده است. او كه سلسله افتخاراتش را با دريافت جايزه بهترين فيلم مستند در اسكارِ امسال ادامه داد، در آن مراسم نطق كوتاهي كرد و طبق روال سخنراني هاي قبلي اش هر بدوبيراهي كه دلش خواست نثار «جورج بوش» كرد. بعد از آن نطق كوتاه و در حالي كه گونه هاي «مور» به شدت مي لرزيدند، تعداد زيادي از سينماگران درجه يك مثل «مارتين اسكورسيزي» كف زدند و تشويق اش كردند. چند روز پيش هم اين مستندساز سرشناس به زادگاه «بوش» رفته و براي دانشجويان و استادان دانشگاه سخنراني غرايي كرده، «مور» گفته درست است كه درصد آنهايي كه اقدام بوش را براي حمله به عراق تاييد كرده اند زياد است، اما واقعيت قضيه به ۱۱ سپتامبر برمي گردد و اينكه جماعت آمريكايي بعد از پديد آمدن هر فاجعه اي عادت دارند دور رئيس جمهورشان جمع شوند و حرف هاي او را گوش دهند. جورج بوش مِلك دولتي شماره ۱۶۰۰ خيابان پنسيلوانيا را به زور تصاحب كرده، وگرنه خودش هم مي داند كه انتخاب مردم نبوده است. در عين حال مور گفته كه بوش پسر به عراق حمله كرده تا حواس مردم آمريكا را پرت كند و يكجوري از يادشان ببرد كه در داخل كشور عرضه كاري نداريد. مور در همان مراسم مجسمه اسكارش را نشان حاضران داده و گفته حتي اگر آن را پس بدهم هيچ اتفاقي نمي افتد و نوددرصد آنهايي كه بعد از اسكار براي او پيام فرستاده اند حرف هايش را قبول داشته اند و همين براي او كفايت مي كند!

|  اقتصاد  |   ايران  |   جهان  |   زندگي  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |