راهكارهاي خنثي سازي تهديدهاي آمريكا عليه ايران در گفت وگو با هدايت الله آقايي ـ ۱
واقعه عراق بايد دو جناح را به فكر وادارد تا براي آينده به نوعي تصميم گيري كنند كه امكان دخالت كشورهاي خارجي در داخل به حداقل برسد و در حاكميت نيز نياز است كه اصلاحاتي انجام شود تا بهانه به نيروهاي خارجي داده نشود
|
|
احزاب سياسي در ايران از كاستي هاي بسياري برخوردارند. از جمله اينكه به طور معمول در حوزه سياست خارجي مشي انفعال را برگزيده اند. ترجيح احزاب پرداختن به مسائل سياسي داخلي به ويژه در ايام انتخابات است. با اين وجود گرچه احزاب كمتر مايلند تا در خصوص مسائل سياست خارجي و تحولات جهاني و منطقه موضع گيري كنند اما فعالان گرد آمده در اين تشكل ها عمدتاً از توان تحليل مسائل جهاني برخوردارند، به اين ترتيب اين ايراد به احزاب گرفته مي شود كه نتوانسته اند بستر و راهكار مناسب براي حضور در اين عرصه و استفاده از پتانسيل هاي موجود را فراهم آورند. هدايت الله آقايي عضو شوراي مركزي حزب كارگزاران ايران اسلامي در گفت وگويي ابتدا به بهانه سكوت احزاب در جريان جنگ عراق، مهم ترين واقعه در قرن جديد و داراي تأثير بسيار بر منطقه و ايران، به تحليل اين خلأ و ابعاد آن پرداخته و سپس ديدگاه خويش را نسبت به پيامدهاي بحران عراق و نيز موانع موجود بر سر راه بهبود رابطه ايران با جهان غرب به ويژه آمريكا و راهكارهاي برون رفت از تنگناهاي مطرح در سياست خارجي بيان كرده است. به اعتقاد او نارسايي در بدنه برخي نهادها از جمله دستگاه سياست خارجي فرصت ها را براي بهبود روابط خارجي از كف ربوده است. در حالي كه دستيابي شرايط بهتر ابتدا در گرو حل مشكلات موجود در داخل است. مشروح اين گفت وگو در پي مي آيد.
صديقه داورزني
•چرا احزاب ايران در حوزه سياست خارجي كاركرد خاصي ندارند و حضورشان كمرنگ است، به عنوان مثال احزاب از جمله حزب كارگران سازندگي درباره تحولات جاري در منطقه و بحران عراق موضع خاصي نگرفت و بيانيه اي از سوي احزاب منتشر نشد در حالي كه نمي توان اهميت اين رخداد و پيامدهاي آن در منطقه و ثاثيري كه بر ايران و كشورهاي همسايه دارد را منكر شد.
احزاب اساساً براي كسب قدرت سياسي و اداره كشور تشكيل مي شوند، يعني به لحاظ آكادميك در تعريف احزاب همگان بر اين نكته محوري اتفاق نظر دارند. اما در عين حال براساس عملكرد هر جامعه اي، سازمان هاي سياسي آن جامعه شكل مي گيرد و از اين بابت احزاب در كشورهاي مختلف جهان داراي رويه و عملكردهاي متفاوتي هستند.
به فرانسه نگاه كنيد، در اين كشور شوراي شهر در نيمه اول قرن هجدهم شكل گرفته است. نگاهي به شوراي شهر پاريس نشان مي دهد كه در آن زمان موضوع انتخابات و شورا و در نتيجه تشكيل گروه هاي سياسي بيش از يكصد سال سابقه دارد. در انگليس مجلس لردها و عوام از حركت هاي سياسي و سازمان هاي سياسي آن زمان برخاسته است. در غرب مجموعاً دموكراسي از قدمت قابل توجهي برخوردار است. احزاب و تشكل هاي سياسي نيز به همين نسبت داراي تاريخ و گذشته هستند. بنابراين ما با راهي طولاني براي جا افتادن فرهنگ تحزب و تشكل در جامعه مواجهيم.
در ايران سابقه احزاب به دوره مشروطيت مي رسد كه به دلايل مختلف باز هم فاقد احزاب به معناي واقعي بوديم. امروز هم مي بينيم به عنوان مثال يك فرد همزمان عضو چند تشكل است كه خود نشانگر عدم شكل گيري تحزب در جامعه است. وقتي يك تشكل يا حزب سياسي تشكيل مي شود، يعني يك سليقه خاص و فرد نمي تواند در آن واحد دو سليقه داشته باشد. اما مي بينيم كه در ايران اين پديده خيلي طبيعي و عادي است. بدين ترتيب وقتي احزاب نوپا هستند و هنوز عمق پيدا نكرده اند نبايد انتظار زيادي داشته باشيم. احزاب به طور طبيعي وقتي تشكيل مي شود، ابتدا درون گرا هستند، به مسائل دروني خودشان و نظام خودشان مي پردازند و آن قدر مشكلات پراكنده دارند و درگير مسائل داخلي خود هستند كه به فاز بعدي كه نگاه به مسائل منطقه اي و بين المللي است نمي رسند. فكر مي كنم دليل اصلي اين خلا به ماهيت احزاب بازمي گردد. ما حزب قوي و قدر نداريم كه از سازماندهي خود فارغ شود و به مسائل بين المللي توجه كند و آن را در دستور كار خود قرار دهد.
پس اشكال عمده ناشي از ماهيت احزاب است. نكته ديگري هم اين مسئله را در كنار ضعف ماهوي احزاب و تشكل ها تشديد مي كند. در عرف سياسي جامعه ما جاافتاده كه اگر كسي بخواهد در خصوص مسائل سياسي خارجي اظهارنظر كند بلافاصله به او انگ و برچسب ارتباط با بيگانه، جاسوسي و خيلي از چيزهاي ديگر را مي زنند و عناويني مطرح مي كنند كه پرهيزدهنده است و تمايل احزاب را كم مي كند و احزاب دچار انفعال مي شوند، بنابراين ترجيح مي دهند منتظر بمانند تا فضايي پيش آيد و در آن فضا اظهارنظر كنند.
• با اين وجود عملكرد حزب كارگزاران سازندگي در تحولات منطقه را چگونه ارزيابي مي كنيد.
به عنوان سازمان سياسي و پايگاه حزب اعتقاد دارم كه حزب ما مثل بقيه احزاب اين ضعف را دارد و به خود اجازه نمي دهد كه در مسائل روزمره سياست خارجي پيش قدم شود و به نوعي با خودسانسوري مواجه است كه در همه تشكل ها نيز ديده مي شود و فكر مي كنم كه دليلش همين باشد.
• آيا در مورد تحولات منطقه و عراق جلسه اي داشته ايد.
تا جايي كه من اطلاع دارم تقريباً هيچ حزبي به طور خاص براي مسائل بين الملل و جريانات سياسي در سطح جهان دستور كار مشخصي ندارد منتهي در كنار نشست هايي كه احزاب و گروه ها دارند از جمله حزب كارگزاران معمولاً در حاشيه جلسات عادي و نشست هايشان حين ردوبدل كردن اخبار و اطلاعات بين يكديگر، اظهارنظرهايي مطرح مي شود ولي هيچ وقت اين اظهارنظرها در قالب مصوبات و بيانيه هاي مشخص و موثر منعكس نمي شود ولي اگر گاهي اطلاعيه اي و يا بيانيه اي منتشر مي شود خيلي كلي و در چارچوب اتفاقاتي است كه قبل از آن از طرف دولت و حاكميت عنوان شده است و معمولاً در آن چارچوب بيانيه مي دهند.
• تحليل شخص شما از اوضاع منطقه به خصوص جنگ عراق و آمريكا چيست؟
در خصوص اتفاقاتي كه در منطقه خاورميانه در كشور عراق افتاد، من فكر مي كنم از دو زاويه بايد نگاه كنيم. يكي از بعد جهاني و يكي از بعد منطقه اي و دروني. در بعد جهاني فكر مي كنم حادثه اي كه اتفاق افتاد نمودي از پديده هاي جهاني شدن دنيا است به اين معنا كه اگر به تئوري هاي جهاني شدن نگاه كنيد، يكي از پديده هاي مشتركي كه همه در آن اتفاق نظر دارند موضوع جهاني شدن و بحث حاكميت تكنولوژي است. يعني اين گونه مي گويند كه در جهان آينده خيلي از تصميماتي كه در صحنه بين المللي گرفته مي شود و خيلي از جرياناتي كه در پهنه جهاني حاكم مي شود، بر حاكميت ابزار، علم و تكنولوژي تكيه دارد. اتفاقي كه در عراق افتاد به طور ويژه، شايد عريان ترين حالت پديده جهاني شدن بود، يعني مي بينيم امروز كشوري مثل آمريكا كه هر كدام از ايالت هاي آن P.D.G و P.N.G (توليد ناخالص ملي) آن بيشتر از بسياري از كشورهاي دنيا است. يعني اگر ۵۲ ايالت آمريكا معادل ۵۲ كشور ثروتمند دنيا است، با اين ثروت هنگفت تمام مغزهاي موجود در كشورهاي مختلف و افراد خبره را جذب مي كنند. با امكانات مالي و تحقيقات گسترده نيز توانسته اند بهترين و باارزش ترين تكنولوژي ها را به كار گيرند و اين دانش را در خدمت نظامي گري خودشان قرار بدهند، در نتيجه يك سازمان نظامي درست كرده اند كه هويت و ماهيت آن با آنچه كه در دنيا رواج دارد كاملاً متفاوت است. حتي در جنگ عراق اينها اگر مي خواستند، بدون حضور پياده نظام هم مي توانستند حكومت عراق را ساقط كنند. تلفات آنها در جنگ به شدت كم بود و براي تسخير يك كشور صد نفر از مهاجمين و پانصد نفر از عراقي ها كشته شدند تعداد اين تلفات، بسيار كم است و اين واقعاً سابقه نداشته است. آن هم در تسخير كشوري كه تنها حرفه و هنرش كار نظامي گري بوده است يعني رژيم صدام و حكومت بعث عراق اگر هيچ هنري نداشتند هنر نظامي گري را داشتند براي اينكه ۸ سال با ايران جنگيده بودند و با خود آمريكايي ها و غربي ها دست و پنجه نرم كرده بودند. تنها سازماني كه در داخل عراق باقي مانده بود، سازمان نظامي شان بود و نزديك به يك ميليون نيروي نظامي داشتند و كشوري كه تنها هنر و حرفه اش نظامي گري است ظرف سه هفته تسليم شد و با كمترين تلفات ممكن يك دگرگوني در امور نظامي گري دنيا اتفاق افتاد كه چيزي جز به خدمت گرفتن علم و تكنولوژي در خدمت امور نظامي نيست. اين پديده اي است كه در سطح جهان اتفاق افتاده و امروز آمريكايي ها به لحاظ نظامي قدرت بلامنازع دارند. يعني هيچ قدرت نظامي نمي تواند با او مقابله كند و اين را مي توان با خيال مطمئن گفت. طبيعي است زيرا هر يك از ايالت هاي آن به اندازه كشورهاي دنيا ثروت و امكانات دارد. بنابراين يك تحليل اين است كه بالاخره چه بايد كرد، آيا بايد نشست و شاهد بود كه آمريكا با قدرت تكنولوژيك بيايد و هر كاري كه مي خواهد بكند و هر جايي را به اين راحتي بگيرد. امروز سياستمداران و هوشمندان دنيا بايد مسئوليت جديدي را حس كنند. شايد راه مقابله با آمريكا نظامي گري نباشد. مهم ترين عامل اين است كه در هر حال وقتي موشك ها فرو نشستند وقتي كه اين هواپيماها كار خودشان را انجام دادند، آنها بايد وارد آن سرزمين و جامعه شوند. در اينجا حتي جنگ هاي شهري هم نمي تواند پاسخگو باشد. در آنجا افكار عمومي مي تواند مقابله كند و اين نكته بسيار مهمي است. فكر مي كنم جنگ عراق بايد همه سياستمداران دنيا را به فكر وادارد. آنچه كه در عراق رخ داد تاثير زيادي بر منطقه از جمله ايران خواهد داشت. ما كشوري هستيم كه در سال ۵۶ با نهضت و حركتي مبتني بر شعارهاي ملي و مذهبي حكومتي را ساقط كرديم و از آن به بعد حكومت ما همواره به عنوان يك كشور با شعارهاي مذهبي راديكال مطرح بود. ارزش هاي مذهبي را با حركت هاي سياسي درآميختيم، البته امروز از ديد كشورهاي صنعتي اين حركت ها ارتجاعي است. به هرحال از ديد آنها حركت هاي ما پست رفت، ارتجاعي و غيرقابل قبول است. حتماً آنها به دنبال سركوب كردن اين جريان و خشكاندن آن هستند. از طرفي جناحي در كشور ما شكل گرفته است كه شايد از آن روزهاي اول انقلاب هم به نوعي اين تفكر مطرح بود، منتهي پرورش يافته و سازماندهي شده و امروز تحت جناح اصلاح طلب در داخل نظام مطرح است. اين جناح را بايد يك طيف فرض كنيم.
امروز بايد هم بخش اصلاح طلب و هم بخش مقابل آن عملكرد خود را بازنگري كنند. اصلاح طلبان و نيروهاي آنها بايد در افكار خود تجديدنظر كنند.
دخالت نيروهاي خارجي در يك كشور به فرض آنكه هدف ايجاد حركت هاي آزاديخواهان باشد در برخي موارد و زمان ها احتمالاً مي تواند درست باشد. به عنوان مثال اگر در برخي از موارد كشورهايي زير بار استبداد باشند و نيروهاي آزاديبخش بخواهند در خارج از آن كشور عمل كنند در مكانيسم جهاني بلااشكال است و عيبي ندارد. در گذشته هم چنين مواردي مطرح بوده و از لحاظ تئوري درست است اما اينكه يك كشور خارجي ملتي را كه زورش نمي رسد از زيربار ديكتاتور خارج شود، با اقدام خود ديكتاتور را شكست دهد، نسخه اي نيست كه به درد همه جا بخورد بلكه در جاهايي كارساز است كه مردم توان اصلاح كردن حاكميت را نداشته باشند. اين نسخه به درد ايران نمي خورد. ما نشان داده ايم بر عكس ملت عراق،با يكديگر همگرايي و هم فكري نزديك داريم. ملت عراق به دليل بافت عشيره اي و به دليل فاصله تفكر از همديگر در شمال و جنوب و شرق فاقد اين همگرايي هستند.
بنابراين مردم ما همواره خود عامل تغييرات بوده و هستند و احتياج به نيروي بيگانه ندارند. اين مكانيسم به اندازه اي قوي و داراي انگيزه و موتور محرك است كه مي تواند تغيير را ايجاد كند، در گذشته هم همين گونه بوده است. از انقلاب مشروطيت تا انقلاب اسلامي همين گونه بوده است. من فكر مي كنم اين تفكر بايد در جناح اصلاح طلب تقويت شود. هرگونه تحول در داخل كشورمان بايد در داخل و دروني باشد نه براساس كمك گرفتن از نيروهاي خارجي. كمك گرفتن از نيروهاي خارجي براي كشورها و ملت هايي است كه در داخل شان اين پتانسيل وجود نداشته باشد. البته بايد شرايط خاصي داشته باشند. يعني هم گروه ها، گروه هاي صالح باشند و هم قواعد بين المللي اجازه بدهد و خيلي از مسائلي كه نمي خواهم نكته هاي جزيي آن را بازگو كنم.
• در مورد محافظه كاران داخلي چه نظري داريد.
طيف محافظه كار بايد به آنچه در عراق گذشت، توجه كنند.
بايد به تجربه عراق نگاه كرد، حاكميت در عراق آن قدر به تسويه حساب هاي داخلي، حزبي، گروهي و جناحي روي آورد تا آنكه كاملاً يك حكومت يكدست در عراق هم به لحاظ نظامي و هم به لحاظ اقتصادي درست شد. در آنجا ايدئولوژي حزب بعث سوسياليست غالب بود. نبايد يك نوع برداشت از اسلام به عنوان ايدئولوژي غالب شود. برخي گمان مي كنند بايد به تسويه حساب روي بياورند و در بعد نظامي به تقويت خود روي آورند. حزب بعث آن قدر تسويه كرد كه حتي يك سر سوزن احتمال تفكر مخالف نمي دادند. مخالفان نابود يا خارج نشين مي شدند. نتيجه آن شد كه در هجوم انگليس و آمريكا به عراق مردم به شدت خوشحال شدند كه حكومت سرنگون شده است. حكومت در عراق مردمي نبود. اگر حكومت مردمي بود مردم دست به اسلحه مي بردند و در خيابان ها جلوي آمريكايي ها و انگليسي ها را مي گرفتند مانند آنچه كه خيلي از ملت ها در تاريخ انجام دادند. آنان بين خودشان و ملت فاصله انداخته بودند. بايد اين نكات را مورد مطالعه قرار داد. بعضاً حركت هايي را مي بينيم كه از همان سنخ است، تسويه حساب ها به بهانه هاي مختلف از آن جمله است. چنين روش هايي همان نتيجه را مي دهد. بالاخره بايد به خود آمد و دست از جزم انديشي برداشت تا به نوعي مردم همواره پشت سر حاكميت حضور داشته باشند.
البته شوك واقعه عراق به هر دو جناح داخلي وارد شد. آن واقعه بايد اين دو جناح را به فكر وادارد تا براي آينده به نوعي تصميم گيري كنند كه امكان دخالت كشورهاي خارجي در داخل به حداقل برسد.
• اكنون ما در معرض تهديد قرار گرفته ايم آيا اين توصيه ها كمي دير نشده است. امروز بايد چه كرد.
بالاخره از هر جا جلوي ضرر را بگيري منفعت است. اگر در اين كار چرخش صحيح داشته باشيم و بهانه را از دست خارجي ها بگيريم، فكر مي كنم مي توان از همان جا حركت كرد كما اينكه صدام مي توانست اين كار را بكند. صدام حتي مي توانست يك هفته قبل از جنگ استعفا بدهد و يك انتخابات آزاد تحت نظارت سازمان ملل برگزار كند. در اين صورت قطعاً آمريكا و انگليس خلع سلاح مي شدند و بهانه از دستشان براي دخالت در عراق گرفته مي شد. بايد هر موقع ايرادي از ما مي گيرند جواب منطقي بدهيم. ما براي بعضي از ايرادات واقعاً جواب نداريم. امروز يك حلقه بسته اي درست كرده ايم كه از نظر تئوري در حقيقت راه را مي بنديم و به تدريج نيروها را از حاكميت خارج مي كنيم ادامه آن صحيح نيست، ولي خوشبختانه در داخل حاكميت ما افراد فرهيخته و انديشمند هستند كه فكر مي كنند و جلو اين حركت ها را مي گيرند. اما گاهي اين افراد مغلوب اين جريانات مي شوند. فكر مي كنم اكنون اصلاحاتي نياز است. تا جايي كه پاسخ هاي منطقي داشته باشيم دليلي ندارد كه نيروهاي خارجي بهانه داشته باشند. زيرا نيروهاي خارجي براي دخالت در يك كشوربهانه گيري مي كنند. ما اگر اين بهانه را بگيريم ممكن است تمام افرادي كه امروز سركار هستند بمانند و به احتمال زياد همين طور مي شود. آن موقع در برابر ايراداتي كه در صحنه بين المللي از ما مي گيرند پاسخ منطقي داريم. اگر كارهاي اشتباه را اصلاح يا جبران مافات كنيم، هيچ وقت دير نيست.
• امروز يك موضوع مهم ديگر در مقابل تهديدات آمريكا بحث حل مناقشه با آمريكا است نظر شما در اين رابطه چيست؟
به اعتقاد من كشور ما براي حل مناقشه با آمريكا مشكل عمده اي ندارد. بالاخره آمريكا كشوري است كه ارتباط ما با اين كشور در تمام بيست و چند سال گذشته در حد صفر بوده و مشكل جديدي ايجاد نشده كه نتوانيم حل كنيم.
ما با آمريكا يك مجموعه مسائل داشتيم كه مقداري از آن مربوط به رژيم گذشته بود. رژيم گذشته مورد تاييد آمريكابود كه از بين رفته و فعلاً بحثي بر سر آن نيست. يك مقدار مسائل ما مربوط به مطالبات ماست كه همه اسناد آن مشخص است. يكسري مسائل برمي گردد به اسرائيل كه ما عنوان مي كنيم آمريكا از اسرائيل حمايت مي كند كه اين امر در مورد بسياري از كشورهاي ديگر كه ما با آنها رابطه داريم صدق مي كند.
البته در هر حال سياستگذاري كلان كشور طبق قانون اساسي بر عهده مقام رهبري گذاشته شده است و من فكر مي كنم چنانچه كارشناسان نظر منطقي ارائه دهند دليلي ندارد نظرات كارشناسي رد شود.
• با اين سخناني كه شما گفتيد معضل و مناقشه اي وجود ندارد. پس چه مسائلي وجود دارد كه ما تا سطح مذاكره و يا گفت وگوي انتقادي يا مسائل ديگر پيش نرفته ايم و لحن و گفت وگوي دو كشور نيز تندتر شده است.
به نظرم تمام اين مشكلات چندان عمده نيست. ما يكسري شعارهايي داديم و آن شعارها مربوط به مقطع خاص خودش بوده است. در ديپلماسي جهاني هر فضايي ملزومات خاص خود را دارد. دو كشور مدتي با هم در حال جنگند بعد مي توانند با هم رابطه داشته باشند. ما هشت سال با عراق در حال جنگ بوديم و بعد از هشت سال روابط ديپلماتيك برقرار كرديم.
من فكر مي كنم اين ديوار بلند بي اعتمادي كه از آن نام برده مي شود اصولاً ديوار نيست جز يكسري ذهنيت ها كه بخشي از آن هم برمي گردد به اينكه كسي حاضر نيست پيشقدم شود و همه مي خواهند پشت سر هم پنهان شوند. چنانچه شعارها و صحبت هايي كه درباره آمريكا انجام مي شد، الان ضرورتي ندارد تكرار شود. متفكرين و كارشناسان بايد حرف هاي خود را جسورانه بزنند. سياستگذاران نظام هم همان نظرات كارشناسي را قبول مي كنند.
• بحث حل مناقشه با آمريكا بارها توسط كارشناسان مطرح شده اما كم كم تبديل به يك خط قرمز شده است.
وقتي مي گوييم خط قرمز اصولاً بايد تعيين كنيم كه براي چه كسي خط قرمز است. اين خط قرمز زماني براي يك شهروند عادي است يك وقت براي يك مدير اجرايي است، يك وقت براي دولت يا مجلس و يا مقامات بلندپايه است. تعيين اين خط قرمز در رابطه با سياست گذاري كلان و تصميم گيري طبق قانون اساسي برعهده رهبري است. بنابراين مي شود براي ديگران خط قرمز تلقي كرد ولي براي مقام رهبري خط قرمز نيست. بنابراين مي توانيم نتيجه بگيريم اگر كارشناسان ما نظراتشان را به مقامات بلندپايه ارائه بدهند، آنان خط قرمزي در پيش روي خود ندارند كه بخواهند از آن عبور كنند.
• بحث هايي از جانب دولت، مجلس و مسئولان سياست خارجي مطرح مي شود با اين مضمون كه گام هايي از جانب ايران برداشته شده و اين آمريكا بوده كه اهل مذاكره نيست بنابراين اولين اقدام را آمريكا بايد انجام بدهد. استدلال شما در اين رابطه چيست؟
البته اين موضوع تا حدودي درست است. ما به عنوان يك طرف نمي توانيم همه مسائل را بر طبق خواسته خود پيش ببريم و هر وقت خواسته ما بود بگوييم كه طرف ما بيايد و هر وقت نخواسته باشيم بگوييم نه. قطعاً بايد همه مسائل دوطرفه باشد. علي القاعده آن طرف (آمريكا) ايراداتي و نقطه نظراتي دارد كه بايد پاسخ بدهيم و يا استدلال كنيم. يقيناً همه بحث هايي كه مي كنيم در طرف خودمان است و هيچ معلوم نيست كه در طرف ديگر پذيرش داشته باشد.