در همين فاصله زماني كوتاه شروع جنگ تا پايان حدود ۱۰ دلار كاهش قيمت نفت را شاهد بوده ايم به نظر مي رسد در شرايطي قرار داريم كه توليد مازاد نفت در بين كشورهاي عضو اوپك وجود دارد همچنين با توجه به ورود نفت عراق به بازار در آينده نزديك و وارد شدن به فصل دوم سال مازاد توليد تشديد خواهد شد
|
|
گروه اقتصاد ـ بهمن احمدي امويي:جنگ آمريگا و انگليس با عراق كه شروع شد تا مدت ها هيچ يك از سياسيون و دست اندركاران اقتصاد كشور، تحليل جامعي از شرايط پيش رو ارائه ندادند؛ حداقل در كوتاه مدت و روزها و هفته هاي اوليه جنگ، با هركدام از مقامات ارشد اقتصادي كشور كه بحث اثرات جنگ بر اقتصاد ايران را در ميان مي گذاشتي، تحليل هايي از آن گونه كه همه روزه از مردم در كوچه و خيابان شنيده مي شود، ارائه مي دادند. همه خالي الذهن بودند و به سبك و سياق سياسيون منتظر فرو افتادن آخرين پرده جنگ، تا تحليل خود را با حداقل عيب و نقص بيان كنند. واقعيت اين است كه حالا ديگر ايران با آمريكا هم مرز شده است و آمريكا حوزه امنيت جغرافيايي خود را تا خاورميانه و مرزهاي غربي و جنوب غربي ايران گسترش داده است. اين را بايد پذيرفت كه از اين به بعد آمريكايي ها يكي از اعضاي ثابت اوپك خواهند بود. حتي اگر آن نماينده نامي عربي داشته باشد و از جانب يك دولت عراقي روانه وين اتريش شده باشد. اگرچه در روزها و هفته هاي گذشته تعدادي از اعضاي دولت از انديشيدن تدابيري براي مواجهه با اثرات احتمالي جنگ بر اقتصاد كشور خبر دادند و از اين بابت خود را آماده نشان دادند، اما در پس همه اين واقعيت ها و شعارها، شرايط جديدي پيش آمده كه مقابله با آن و حفظ منافع ملي كشور تدابير تازه اي را مي طلبد. تدابيري تازه هم در عرصه اقتصاد و هم در عرصه ديپلماسي. با دكتر مسعود نيلي، اثرات همسايگي ايران با آمريكا را بر اقتصاد ايران و راه برون رفت از شكنندگي هايي كه به تعبير وي اقتصاد ايران را در اين شرايط تهديد مي كنند، در ميان گذاشته ايم كه مي خوانيد:
• • •
• در شرايط فعلي و پس از پايان جنگ آمريكا و انگليس با عراق، شما چه اثراتي را براي اقتصاد ايران در مواجهه با تحولات اخير پيش بيني مي كنيد؟
به نظر مي رسد تحولاتي كه در منطقه به دنبال حمله آمريكا و انگليس به عراق ايجاد شده اتفاق و تحولات بسيار بزرگي در تاريخ خاورميانه است، كه پيامدهاي بسيار مهمي بر كشورهاي منطقه و به ويژه كشورهاي بزرگي چون ايران و عربستان بر جاي خواهد گذاشت.
منظور از اين پيامدها نتايج مترتب بر حمله احتمالي آمريكا به ايران نيست. بلكه منظور تداوم شرايطي است كه در نتيجه استقرار سازوكارهاي حاكميت آمريكا بر عراق به وجود خواهد آمد. به سادگي مي توان ارزيابي كرد كه هدف آمريكا و انگليس از حمله به عراق آن گونه كه گفته مي شود تسلط بر منابع نفتي اين كشور نيست. اگر اين گونه فكر شود، ساده انگاري يك مسئله بسيار مهم است. برآوردها نشان مي دهد كه دولت آمريكا تاكنون بيش از ۱۲۰ ميليارد دلار هزينه جنگ با عراق را داده است. بنابراين منابع نفتي عراق، تا چند سال قادر خواهد بود كه اين هزينه ها را بازپرداخت كند. بنابراين بايد آمريكا و انگليس به دنبال چيزي بزرگ تر باشند كه نفت و منابع نفتي عراق جزء كوچكي از آن است و اين همان تحول بزرگي است كه گفتم در خاورميانه ايجاد خواهد شد.
بايد اين حركت را يك حركت برنامه ريزي شده با افق بلندمدت دانست. بنابراين بايد پيامدهاي حاصل از اين اتفاق را هم در يك افق ميان مدت و بلند مدت جست وجو و آن را تجزيه و تحليل كرد. به نظر من پيامدهاي بلندمدت اقتصادي تحولات اخير عراق براي كشور بسيار تعيين كننده خواهد بود كه لازم است به طور جداگانه به آن پرداخته شود. اما از ديد سياستگذاري نگراني ناشي از اين پيامد بر اقتصاد ايران در سال ۸۲ يكي از فوري ترين مسائلي است كه بايد به آن پرداخته شود. آنچه كه به عنوان نگراني هاي اقتصاد كشور در اين مورد مي توان مطرح كرد، نتيجه قرار گرفتن شكنندگي هاي اقتصاد ايران به همراه اتفاق هايي است كه در منطقه روي داده است يعني تلفيق اين دو خصوصيت است كه اين نگراني ها را دامن مي زند. شايد اگر اقتصاد ايران اين شكنندگي ها را نداشت، نگراني هاي ما براي سال جاري، در صورت وقوع اين تحولات، چندان جدي نمي بودند و خيلي كمتر مي شد.
• شكنندگي هاي اقتصاد ايران كه شما را نگران كرده است، چه هستند؟
در همين فاصله زماني كوتاه شروع جنگ تا پايان، حدود ۱۰ دلار كاهش قيمت نفت را شاهد بوده ايم. به نظر مي رسد در شرايطي هم قرار داريم، كه توليد مازاد نفت در بين كشورهاي عضو اوپك وجود دارد. همچنين با توجه به ورود نفت عراق به بازار در آينده نزديك و از طرف ديگر وارد شدن به فصل دوم سال كه همراه با كاهش تقاضا و مصرف است، اين وضعيت مازاد توليد نفت تشديد خواهد شد. پس نخستين احتمال در اين باره كاهش بيشتر قيمت نفت و قرار گرفتن آن در حدي كمتر از آنچه كه در بودجه امسال به آن نياز دارد، است. از سوي ديگر در بودجه امسال در شرايط پيش از كاهش قيمت نفت با كسري بودجه قابل توجهي روبه رو بوديم. بنابراين پايين آمدن قيمت نفت اين معضل كسر بودجه را تشديد خواهد كرد. اگر اين اتفاق روي دهد، كشور در بعد تحقق كسري بودجه و به دنبال آن افزايش حجم نقدينگي نگراني هاي عمده اي خواهد داشت.
عامل سوم نگراني اين است كه حجم نقدينگي در طول سه سال گذشته نرخ رشد بسيار بالايي داشته است. در بعضي از سال ها ۲۸ درصد و در بعضي از سال ها ۳۰ درصد رشد داشته است. در اين حالت نرخ تورم بسيار پايين تر از نرخ رشد حجم نقدينگي بوده است. در حالي كه معمولاً يك تناظري بين اين دو وجود دارد و نبايد تا به اين حد اختلاف داشته باشند. در واقع فاصله بين اين دو در وضعيت فعلي يك فاصله واقعي و ماندگار نيست و به نظر مي رسد كه پتانسيل افزايش تورمي نيز در اقتصاد ايران نهفته است. كه اين هم مي تواند در نهايت اضافه شود بر اثرات افزايش حجم نقدينگي در نتيجه كسر بودجه.
چهارمين عامل هم اين است كه در طول سه سال گذشته نرخ ارز ثابت بوده است. اين در شرايطي بوده كه نرخ تورم كشور با نرخ تورم در كشورهاي طرف تجاري فاصله قابل توجهي داشته است. اصولاً فارغ از اين كه ثابت نگه داشتن نرخ ارز سياست درستي است يا غير درست، به لحاظ فني در اقتصاد كلان بحثي وجود دارد تحت عنوان اين كه چه شرايطي بايد در كلان اقتصاد ايجاد شود تا نرخ ارز ثابت بماند. اگر اين شرايط فراهم نباشد و نرخ ارز بنا به دلايلي كه خواهم گفت ثابت نگه داشته شود، در نتيجه هر اتفاقي (سياسي يا اقتصادي) نرخ ارز به سرعت خودش را با نرخ واقعي اش منطبق خواهد كرد و يك جهش ناگهاني را در نرخ ارزي كه با اعمال فشارهايي ثابت نگه داشته شد، ايجاد خواهد كرد كه حتي ممكن است بالاتر از آن چيزي كه بايد باشد، برود. در تئوري اقتصاد يكي از متغيرهايي كه وجود بحران هاي نرخ ارز را توضيح مي دهد (در كنار ساير متغيرها)، كسري است كه صورت آن حجم نقدينگي و مخرج آن حجم ذخاير بانك مركزي است.
صورت اين كسر به مفهوم تقاضاي ارز و مخرج آن قدرت و توانايي بانك مركزي در پاسخگويي به آن تقاضاها است.
اگر اين كسر كاهش پيدا كند، نشان مي دهد كه قدرت بانك مركزي در كنترل نرخ ارز افزايش يافته و به طور معمول فعالين در بازار ارز از اين موضوع آگاهي كامل دارند. لذا نرخ ارز كنترل مي شود. اما برعكس اگر اين كسر افزايش يابد، يعني تقاضا براي ارز افزايش مي يابد و قدرت بانك مركزي در كنترل نرخ ارز پايين است، در نتيجه شاهد افزايش نرخ ارز در بازار خواهيم بود.
به عنوان مثال در همان ۱۳۶۴ و ۱۳۶۳ كه با جهش نرخ ارز مواجه بوديم اين كسر به حداكثر خود رسيده بود. يعني بانك مركزي ذخايري نداشت و حجم نقدينگي هم به ميزان بسيار بالايي رشد كرده بود. در نتيجه موجب شد كه نرخ ارز به سرعت خود را با چارچوب واقعي اقتصاد كلان كشور تطبيق دهد و افزايش ناگهاني يابد. اين موضوع در بسياري ديگر از كشورها نيز صادق بوده است.
|
|
اين كسر در طول سه سال گذشته علي رغم اين كه حجم نقدينگي رشد بالايي داشته، افزايش زيادي پيدا نكرده است. ايجاد حساب ذخيره ارزي كه در برنامه سوم توسعه پيش بيني شده بود و بهبود شرايط بازار نفت كه ذخاير ارزي بانك مركزي را جداي از حساب ذخيره ارزي افزايش داد، شرايطي را پيش آورد كه علي رغم اين كه صورت كسر به شدت بالا رفته بود مخرج آن نيز افزايش يابد و در نتيجه نرخ ارز ثابت باقي بماند. البته سياست يكسان سازي نرخ ارز هم به آن كمك كرد فشار براي افزايش آن وجود نداشته باشد. چرا كه بخشي از نرخ ارزي كه با قيمت ۱۶۵ تومان عرضه مي شد، وقتي با قيمت واقعي حدود ۸۰۰ تومان ارائه مي شد، تقاضاي موثر براي ارز را كاهش مي داد. در شرايط فعلي كه سياست يكسان سازي نرخ ارز اجرا شده بنابراين اگر قيمت نفت كاهش يابد و به ناچار حجم ذخاير ارزي بانك مركزي كاهش يابد و اگر از سوي ديگر به دليل كسر بودجه دولت حجم نقدينگي افزايش داده شود، اين كسر به يك باره افزايش خواهد يافت.
ضمن اين كه آنچه در طول سه سال گذشته در فاصله بين نرخ تورم داخل و خارج وجود داشته، فعال خواهد شد. اين فعال شدن همان گونه كه در ديگر كشورها هم شاهد آن بوده ايم، ما را با افزايش جهشي نرخ ارز مواجه خواهد كرد.
مسئله بعد اين است كه در طول سه سال گذشته و به دليل ثبات در نرخ ارز و وجود نرخ بهره بالاتر از نرخ بهره جهاني، افراد زيادي سرمايه هاي خود را وارد كشور كرده و تبديل به ريال كرده اند. اين افراد با اين انگيزه چنين كاري كرده اند كه در واقع از رانت بالاتر بودن نرخ بهره در داخل كشور از نرخ بهره هاي جهاني و همچنين ثابت بودن نرخ ارز، استفاده لازم را ببرند. اما همين كه نرخ ارز افزايش يابد، آن قروض اوليه اي كه منجر به ورود سرمايه ها به كشور شده به هم خواهد ريخت. كساني كه سرمايه وارد كرده اند، براي جلوگيري از ضرر بيشتر ناشي از افزايش نرخ ارز، شروع به تبديل سرمايه به ارز و خارج كردن آن مي كنند. خود اين هم فشاري را بر نرخ ارز وارد مي كند كه به نوبه خود افزايش بيشتر نرخ ارز را در پي خواهد داشت.
عامل ديگر اين است، اگر در شرايط جديدي كه بر عراق حاكم شده است، ايران دوره اي همراه با تنش را با اين كشور پيش رو داشته باشد، وجود اين تنش خود به خود تقاضا براي ارز را بالا خواهد برد و مجدداً موجب فشار بر نرخ ارز و بالاتر رفتن آن خواهد شد. بنابراين ما اگر بخواهيم راجع به شرايط كوتاه مدت اقتصادي در سال ۸۲ صحبت كنيم، علي رغم اين كه عملكرد لايه بيروني اقتصاد كشور، عملكرد خوبي را نشان داده است (رشد اقتصادي بالا، تورم پايين و محيط اقتصادي مناسب)، اما چون اين شكنندگي ها در بطن اقتصاد كشور وجود دارد، اين اتفاقات كه ناشي از ناكارآمدي هاي اقتصاد كشور به همراه عواقب ناشي از ايجاد شرايط جديد در خاورميانه است، مي توانند دستاوردهاي اقتصادي و يا همان عملكرد خوب لايه بيروني اقتصاد را به سرعت از بين ببرند. در آن صورت تورم افزايش خواهد يافت، نرخ ارز بالا مي رود و رشد اقتصاد كاهش مي يابد.
اين موضوع مهم ترين مسايلي است كه بايد توسط تصميم سازان كشور مورد توجه قرار گيرد.
• براي اين كه اين ناكارآمدي ها و آن تنش بيروني كه اشاره كرديد، مورد توجه دولتمردان قرار بگيرد، آن ها بايد چه اقداماتي انجام دهند، تا اقتصاد شاهد چنان وضعيتي كه ترسيم كرديد، نشود؟
در اينجا ديگر همه راه حل ها در اقتصاد و عملكرد اقتصادي خلاصه نمي شود. فقط ديپلماسي به اضافه عملكرد صحيح اقتصادي است كه مي تواند مشكل كشور را حل كند. اساساً در آينده اين موضوع قوي تر خواهد بود. اگر چه در گذشته هم بايد چنين مي شد. اما در آينده اين تركيب قوي تر و كارسازتر و چاره سازتر خواهد بود. من فكر مي كنم ديپلماسي جزء بسيار مهم و تعيين كننده اي از عملكرد اقتصادي ما را در آينده تشكيل خواهد داد. به عنوان مثال در شرايط فعلي و با كنترل عراق توسط آمريكا قابل تصور است كه از اين به بعد آمريكا كشوري عضو اوپك خواهد بود. بنابراين، اينكه سياست اوپك چه خواهد بود؟ سياست ايران در اوپك چه خواهد بود؟ و آيا تركيب جديد اوپك مي تواند اوپك را شكننده و يا تقويت كند، همه به ديپلماسي ايران برمي گردد.
در شرايط فعلي تقويت و انسجام اوپك تامين كننده منافع آتي ايران است. لذا نوع رابطه ايران و چگونگي گفتمان ايران با آمريكا در اين راستا و از اين زاويه بسيار مهم است.
نكته ديگر اين است كه در بعد مالي و بودجه كشور، اين نابساماني هايي كه در مورد هزينه ها و درآمد و كسري بودجه وجود دارد، بايد به يك چارچوب مشخص برسد كه بالاخره كسري بودجه امسال كشور چه خواهد شد. به ويژه اين كه بودجه امسال بدتر از بودجه پارسال است و بودجه سال آينده بدتر از بودجه امسال خواهد بود. بنابراين روند مالي كشور بايد تحولات خود را به طور اجتناب ناپذيري شروع كند. مثلاً بايد در مورد قيمت انرژي تصميم گرفته شود. اگر قرار باشد هيچ تغيير ساختاري ايجاد نشود، بيشتر به سمت آن شكنندگي ها حركت خواهيم كرد.
بنابراين خواه ناخواه بايد بخشي از مسائل را از طريق ديپلماسي و بخشي ديگر را از طريق اصلاح اقتصادي پيش برد تا آثار ناشي از اين شرايط به حداقل خودش برسد.
• فكر مي كنيد اين ضرورتي را كه شما بيان كرديد، كه نشان دهنده ميزان نگراني شما از وضعيت موجود است، در ميان تصميم سازان و مسئولان بازتاب خود را يافته است ؟ اصولاً آيا نشانه اي از اين نگراني در ميان آن ها ديده مي شود؟
من اميدوارم كه اين نگراني ها مورد توجه قرار گرفته باشد اگر اين چنين باشد بنده به عنوان يك شهروند بسيار خوشحال هستم در كشوري زندگي مي كنم كه مسئولانش به فكر آينده كشور و بحران هاي پيش رو هستند و براي مقابله با آن ها برنامه و راهكار هم دارند.
اما اگر اين، مورد توجه قرار نگرفته و با توجه به اين كه در ابتداي سال هستيم و اين اتفاقات نيز در ابتداي سال روي داده، بايد هر چه زودتر اين بررسي ها انجام شود و راهكارهاي لازم مشخص و تعيين شود. اگر چه منظور من از ترسيم آن شرايط بحراني آن نيست كه حتماً همه آن حوادث روي خواهد داد. اما هميشه سياستگذار بايد خودش را در موضع احتياط قرار دهد و احتمالات مختلف و سناريوهاي متعددي را در نظر بگيرد و خودش را براي برخورد با آن ها آماده كند.