هيچ كس داعيه آن را نداشت كه به خاطر يك عكس آقاي دادمان صلاحيت كانديداتوري را ندارد يا فرمانده ارشد شايسته اي نيست
رضا زندي
|
|
گلدان ها در صحن علني مجلس گردانده مي شوند. قرار است نمايندگان مجلس ششم به وزير پيشنهادي خاتمي براي وزارتخانه راه وترابري راي اعتماد دهند. پس از ادغام وزارتخانه هاي جهاد سازندگي و كشاورزي، محمود حجتي، وزير راه وترابري وقت، راهي وزارتخانه جديد شده و رحمان دادمان در دي ماه ۱۳۶۹ به مجلس معرفي مي شود تا در صورت كسب راي اعتماد از دفتر رياست راه آهن، به ساختمان وزارتخانه راه وترابري نقل مكان كند. دوستان و همكاران قديمي اش در سپاه و جهاد كه عمدتاً بر صندلي هاي كابينه و كرسي هاي مجلس تكيه زده اند به شدت نگرانند. رحمان دادمان از صحن مجلس خاطره خوشي ندارد. نخستين حضورش در اين مكان وي را قريب بيست سال به حاشيه رانده است. آن هم با استناد به يك فريم عكس. مجيد انصاري از اعضاي مجلس خبرگان و نماينده متنفذ مجلس شوراي اسلامي متن پنج صفحه اي آماده مي كند تا در صورت طرح دوباره موضوع عكس از جانب جناح رقيب، در دفاع از دادمان قرائت نمايد. همين عكس باعث شده بود كه اعتبارنامه رحمان دادمان به رغم كسب ۹۳ درصد آراي مردم در انتخابات ميان دوره اي مجلس اول، توسط ساير نمايندگان رد شود و دادمان را هم از حضور در مجلس اول بازدارد و هم بيست سال پياپي به حاشيه بكشاند. دادمان كه از اعضاي شوراي مركزي دانشجويان پيرو خط امام در جريان تسخير لانه جاسوسي بود، پس از حمله آمريكا و ماجراي طبس تصميم مي گيرد با توجه به ماموريتي كه به او واگذار شده، جمعي از گروگان ها را به طور مخفيانه با خود به تبريز ببرد.
حدود دو ماه قبل از آغاز جنگ تحميلي با تاكيد آيت الله شهيد مدني، رحمان دادمان فرمانده آذربايجان مي شود و نقش بسزايي را در سركوب توطئه هاي منافقين و اجانب كردستان ايفا مي كند. با توصيه شهيد مدني در انتخابات ميان دوره اي مجلس اول در شهر تبريز شركت كرده و به عنوان كانديداي حزب جمهوري اسلامي معرفي مي شود. دادمان در آن انتخابات به عنوان نماينده اول مردم تبريز انتخاب و راهي تهران شد. حين تصويب اعتبارنامه او در مجلس شوراي اسلامي، يكي از كانديداهاي تبريز به روند انتخابات اين شهر (نه صلاحيت نمايندگان يا عملكرد آنها به هنگام انتخابات) اعتراض مي كند و پرونده به كميسيون تحقيق ارجاع مي شود. پانزده نفر از هفده عضو اين كميسيون به استناد اسناد باقيمانده و مشروح مذاكرات، صحت انتخابات را رد مي كند. علت ايراد به انتخابات هم آن بود كه يك كانديدا به خاطر گزارشي كه از اسناد ملي مبني بر همكاري وي با ساواك در زندان رد صلاحيت شده بود، در حالي كه همين كانديدا در مرحله اول انتخابات تاييد شده بوده، دقايقي قبل از طرح پرونده انتخابات تبريز در صحن علني مجلس، از سوي يكي از نماينده ها عكسي در مجلس توزيع مي شود كه حذف دادمان هدف اصلي آن بود. مجيد انصاري كه در متن پنج صفحه اي كه براي دفاع از وزارت رحمان دادمان آماده كرده بود و هيچ وقت خوانده نشد، ماجراي عكس را چنين شرح مي دهد: «روز ۲۲ بهمن ۵۶ هفت روز پس از پيروزي انقلاب، جمعي از جوانان فعال در تبريز، شامل آقاي دادمان، كه در اداره پادگان فعال بودند تصميم گرفتند به خاطر بزرگداشت قيام مردم تبريز و در سالگرد آن يك رژه مسلحانه در سطح شهر ترتيب دهند كه براي انقلاب و انقلابيون در فضاي پر از شور و احساس، قدرت نمايي و يا تثبيت نظام محسوب مي شد. اين رژه بيش از دو ساعت طول كشيد و در ميان آنان موسي خياباني معدوم براي كمتر از دو دقيقه بر نفربر پيشاپيش رژه، سوار شد و همراهان وي از او عسكبرداري كردند. متعاقباً اين عكس در جريان تبليغ براي كانديداتوري خياباني معدوم در انتخابات مرحله اول تبريز به عنوان همراهي وي! با مردم انقلابي توزيع و در نشريه سازمان مجاهدين خلق چاپ شد.روشن است كه اين عكس يك سال و نيم قبل از كانديدا شدن آقاي دادمان توزيع شد و در آن موقع آقاي دادمان در لانه جاسوسي فعال بود و سپس هم فرمانده سپاه شد». رحمان دادمان كه پس از فاجعه هفتم تير سال ۱۳۶۰ به مجلس راه يافته بود به استناد همين عكس به همكاري با سازمان مجاهدين خلق متهم و اعتبارنامه اش رد شد». مجيد انصاري در بخش ديگري از نامه ناخوانده خود چنين آورده است: «هيچ كس داعيه آن را نداشت كه به خاطر اين عكس آقاي دادمان صلاحيت كانديداتوري را ندارد يا فرمانده ارشد شايسته اي نيست. عملكرد وي نيز همواره در موضع افشا و مبارزه با جنايات گروهك ها به خصوص منافقين بوده است. روزنامه هاي طرفدار منافقين نيز بيشترين توهين و تهمت را بر ايشان به عنوان فرمانده سپاه نثار مي كردند. اگر شيطنتي در كار نبود حتي مي شد اين عكس را در زمان ارجاع پرونده انتخابات تبريز به كميسيون تحقيق ارائه يا حين رسيدگي پرونده به كميسيون بدهند تا در فضاي آرام مورد رسيدگي و ريشه يابي قرار گيرد. به هر حال اين سوال جدي مطرح است كه آقاي دادمان در آن زمان (۶ روز پس از پيروزي انقلاب) در فضاي پرشور و التهاب رژه مسلحانه چه كار بايد مي كرد. آيا بايد موسي خياباني را از روي نفربر به پايين پرت مي كرد يا مانع از عكسبرداري وي مي شد. مگر فقط آقاي دادمان بالاي آن نفربر حضور داشت؟ اصلاً وي مرتكب چه گناه و اشتباهي شده است؟ البته اگر فضاي مملو از توهم و نگراني و شك پس از هفتم تير ماه ۱۳۶۰ به درستي مجسم شود پذيرش به ترديد افتادن محترمين و تصميم ابهام آلود چند دقيقه اي آن زمان قابل تصور است. فقط قدري تجربه، تامل و تصميم با صبر مي توانست نتيجه اي كاملاً متفاوت در برداشته باشد. نتايج آرا مربوط به صحت انتخابات تبريز در مجلس نيز بيانگر اين است كه بستر اصلي مخالفت مجلس برپايه ايراد به انتخابات تبريز ساخته شده بود و موضوع ترديد در صلاحيت آقاي دادمان در فضاي ابهام آلود بر آن افزوده شد و متاسفانه شد آنچه كه نبايد مي شد. »
به هنگام بررسي اعتبارنامه آقاي موسوي تبريزي با اينكه كسي در مخالفت با او صحبت نكرد، اما از ۱۸۶ راي مجلس، ۵۲ راي مخالف و ۲۵ راي ممتنع به گلدان ها ريخته شد و با اينكه اعتبارنامه ايشان به تصويب رسيد اين ميزان راي مخالفت و ممتنع در حقيقت به اصل انتخابات تبريز اظهار شد. وقتي قرار شد اعتبارنامه رحمان دادمان به راي گذاشته شود ۶ نفر از نمايندگان از صحن خارج شدند و در فضايي كه اتهامات غيرواقعي نظير ليبرال يا همكاري با گروهك ها (به استناد آن عكس) به دادمان زده مي شد از ۱۶۹ راي، ۶۸ نفر راي مخالف و ۶۲ نفر راي ممتنع به گلدان ها ريختند.
مجيد انصاري درباره شرايط پس از راي گيري اظهار مي دارد: «شواهد قطعي نشان مي دهد كه در همان روز و در راهروهاي مجلس بخشي از نمايندگان اظهار به اشتباه خويش در راي دادن كردند و برخي محترمين موثر در ايجاد فضاي ترديد و ابهام هم مكرراً از دادمان طلب حليت كرده اند. حتي در پايان جلسه راي گيري، آقاي هاشمي رفسنجاني به عنوان رئيس مجلس اظهار كردند چون راي مخالف و ممتنع به آقاي موسوي نيز قابل توجه است راي عدم اعتماد به دادمان به معني رأي به عدم صلاحيت وي نيست و حتي تصريح كردند كه دادمان مي تواند مجدداً در انتخابات شركت كند. » دادمان با وجود اينكه مي توانست از عملكرد اشتباه مجلس مبني بر دخالت دادن موارد مرتبط به صلاحيت (بدون رسيدگي در كميسيون تحقيق) كه خلاف آيين نامه داخلي مجلس نيز بود به كميسيون اصل نود شكايت و پيگير احقاق حق خويش باشد، پس از اين اتفاق تلخ بي سروصدا به سپاه بازگشت. همسر دادمان درباره نخستين صحبتش بعد از رد اعتبارنامه مي گويد: «رحمان پس از رد اعتبارنامه اش به من تلفن زد و گفت موضوع را شنيدي. گفتم بله. گفت نظرت چيست؟ من هم اصلاً فكر نكردم و فقط در يك لحظه گفتم: الحمدالله. بعدها رحمان مي گفت آن يك كلمه مرا تكان داد. در حقيقت ايشان رد اعتبارنامه اش را براي خودش حركت معنوي مي دانستند. » وي ادامه مي دهد: «بعد از رد اعتبارنامه، يك روز شهيد رجايي، رحمان را براي همكاري صدا كرد و به ايشان گفت: شما اكنون مانند تازه عروسي هستي كه در مقابل نعش شهيدش ايستاده است. يا مي تواني فرياد بزني كه عزيز مرا شهيد كردند يا مي تواني سكوت كني و در جهت ساختن دوباره كار كني. » و رحمان دادمان راه حل دوم را برگزيد و بي آنكه كمترين تنشي ايجاد كند به همه دعوت هاي دوباره اي كه از او براي ورود به عرصه سياست انجام مي شد پاسخ منفي داد تا دي ماه ۱۳۶۶ كه براي گرفتن رأي اعتماد به مجلس آمد اما نه براي كسب كرسي هاي مجلس، كه براي نشستن بر صندلي وزارت راه و ترابري در كابينه خاتمي. دادمان مزد بيست سال سكوت و سخت كوشي اش را گرفت و اين بار با اكثريت قريب به اتفاق بيش از ۲۲۰ رأي موافق به عنوان وزير وارد دولت شد.
ماه عسل در لانه
رحمان دادمان به سال ۱۳۳۵ در شهرستان اردبيل متولد شد و تحصيلات ابتدايي را در همان شهر و تحصيلات متوسطه را در رشته رياضي در تهران گذراند. وي به سال ۱۳۵۳ در رشته مهندسي راه و ساختمان (كارشناسي ارشد پيوسته) دانشگاه تهران پذيرفته شد و نزديك به ۹۰ درصد واحد درسي اش را گذرانده بود كه به خاطر فعاليت هاي مبارزاتي اش مجبور شد از دانشگاه فرار كند. وي در سال ۱۳۵۸ به اتفاق برخي دوستانش كلاس آشنايي با مسائل استراتژيك انقلاب اسلامي را در محله نازي آباد برگزار كرد و در آن كلاس ها با خانم ناظري آشنا شد و در ۲۶ مهرماه همان سال با ايشان ازدواج كرد. همسرش از خاطره آن سال ها مي گويد: «رحمان ۲۳ ساله بود كه از طريق مسئول كلاس ها از من خواستگاري كرد. . . يك ماه دوران عقد ما طول كشيد. يك شب رحمان به منزل پدري ام آمد و گفت كه قرار است به زودي اتفاق مهمي بيفتد. هر چه سوال كردم نگفت چه اتفاقي. فقط گفت كه دانشجويان پيرو خط امام قصد دارند كار مهمي را انجام دهند كه ممكن است طولاني شود. يك هفته بعد لانه جاسوسي آمريكا به دست همين دانشجويان تسخير شد. رحمان از من هم دعوت كرد تا در جريان تسخير لانه شركت كنم. خوب خاطرم هست كه ۱۳ آبان ماه ۵۸ همه در ميدان انقلاب جمع شدند. رحمان ماموريت داشت خبر تسخير لانه را به گوش اعضاي شوراي انقلاب برساند. رحمان بعداً به من گفت كه وقتي خبر را به بني صدر رساندم با عصبانيت گفت: غلط كرديد زود بياييد بيرون و وقتي خبر را به شهيد بهشتي مي رسانند ايشان مي گويند كه چرا ما را خبر نكرديد. »
|
|
همسر شهيد دادمان كه به اتفاق ۳ پسر به نام هاي علي، هادي و محمد و دختر كوچكش مريم در آستانه دومين سالگرد و حادثه سقوط هواپيماي حامل دكتر دادمان پذيراي ما شده است از دوران ابتدايي زندگي با دادمان مي گويد: «بعد از تسخير لانه جاسوسي هر كدام از ما اجازه داشت ۱۲ ساعت در هفته به مرخصي برود. اواخر آبان ماه بود كه من بعد از خروج از لانه تصادفي كردم كه مي بايست استراحت مي كردم. در همان زمان رحمان به منزل پدرم آمد و گفت اتاق ۱۲ متري را براي شروع زندگي آماده كرده است. مهندس بيژن نامدار زنگنه (وزير نفت فعلي) كه از دوستان بسيار نزديك رحمان بود آن روزها از رحمان خواسته بود كه با ماشين ايشان به منزلمان برويم. وقتي رحمان اين مسئله را طرح كرد از او خواستم مرا با موتور خودش ببرد. خلاصه بعد از ۲۴ ساعت به لانه برگشتيم و در حقيقت ماه عسل را در آنجا گذرانديم. » ناظري خاطراتش را در لانه چنين مطرح مي كند: «سعي مي كردم پاس هايم را در لانه جاسوسي نزديك شوراي لانه بگيرم تا به هنگام ورود و خروج دادمان وي را ببينم بعد هم كه جريان انتقال گروگان ها پيش آمد من يك هفته از ايشان بي اطلاع بودم كه يك روز از كنسولگري تبريز زنگ زد. رحمان قبل از ازدواجمان قولي از من گرفته بود مبني بر اين كه هر كاري كه انقلاب داشته باشد ارجح به زندگي شخصي اش خواهد بود. در حقيقت عروس اول دادمان انقلاب بود و من هووي آن بودم. » دادمان پس از عزيمت به تبريز فرمانده سپاه تبريز شد و پس از رد اعتبارنامه نمايندگي اش در مجلس دوباره به سپاه بازگشت و در مسئوليت هايي نظير مسئول ستاد عملياتي سپاه، معاون هماهنگ كننده تداركات كل سپاه و جانشين معاون لجستيكي وزارت سپاه فعاليت كرد. همسر دادمان دوران حضورشان در تبريز را چنين توصيف مي كند: «پيش از به دنيا آمدن فرزند اولم علي به تبريز رفتم و حدود يك سال دو ماه در آنجا زندگي كرديم.
سخت ترين دوران زندگي مان و البته قشنگ ترين لحظاتمان در دوره حضورمان در تبريز رقم خورد. تبريز در آن شرايط امنيت نداشت. رحمان هم فرمانده سپاه بود و ما در يك خانه نصفه و نيمه زندگي مي كرديم. اسم ايشان هم در ليست ترور منافقين بود. ما جز يك بخاري كوچك وسيله گرم كننده ديگري نداشتيم و من براي اين كه بچه را گرم كنم مجبور بودم مدام علي را در بغل بگيرم. بعضي از شب ها حتي نان براي خوردن نداشتيم. بعد هم آمديم تهران و با شروع جنگ، رحمان تمام وقت در اختيار جنگ بود. » دادمان پس از سپاه ضمن مشاركت فعال در تأسيس جهاد سازندگي، چهار سال در پست هاي مسئول آموزش جهاد، قائم مقام عضو شوراي مركزي و مسئول هماهنگي واحدها و كميته هاي جهاد فعاليت كرد. همزمان، با ادامه تحصيل واحدهاي عقب مانده اش را در دانشكده فني گذراند و به عنوان كارشناس ارشد عمران از دانشگاه تهران فارغ التحصيل شد و در سال ۶۵ با صدور حكم حضرت امام(ره) مبني بر الحاق شيلات به جهاد سازندگي رفت و به عنوان اولين مديرعامل شركت شيلات مشغول به كار شد و تا شهريور ۱۳۶۸ در آنجا ماند. پس از رحلت امام (ره) دوره جديدي براي دادمان رقم خورد و در سال ۶۹ در آزمون اعزام به خارج براي اخذ مدرك دكتري پذيرفته شد و با چهار فرزند به عنوان دانشجوي بورسيه وزارت علوم عازم شهر منچستر انگلستان شد. همسرش مي گويد: «ماهي ۶۵۰ پوند حقوق مي گرفتيم. رحمان درس خواندن برايش بسيار دشوار شده بود. چون به خاطر مسئوليت هاي اجرايي، سال ها از محيط درس دور بود. اداره يك زندگي آن هم با ۴ فرزند نيز دشوار بود. معمولاً ايشان يك هفته، ده روز مانده به امتحانات خانه را قرق مي كرد. دوستان ايشان هم در انگليس آقايان دكتر نيلي، دكتر قاضي زاده، دكتر مرادي و دكتر نطري پور بودند. رحمان با مهندس ميرحسين موسوي (نخست وزير سابق) بسيار صميمي بودند به طوري كه هر دفعه به تهران مي آمد حتماً به ديدارش مي رفت. رفتار دادمان به شكلي بود كه با وجود مشي سياسي خاصش همه دوستش داشتند چون در كارش سياسي بازي نمي كرد».
دادمان پس از ۵ سال در سال ۱۳۶۵ با مدرك دكتري به ايران بازگشت و تا دوم خرداد ۶۶ به تدريس در دانشگاه مشغول شد. پس از رياست جمهوري خاتمي محمود حجتي كه از همكاران جهادي اش بود دكتر دادمان را به راه آهن برد و تا سال ۶۹ در اين سمت باقي ماند. خانم ناظري از دوران پس از دوم خرداد مي گويد: «با آمدن آقاي خاتمي، رحمان مي گفت بايد اين سيد خدا را كمك كرد. خاتمي آن قدر با دادمان نزديك بود كه ايشان را آقا رحمان صدا مي كرد. روزي هم كه رحمان را براي وزارت راه و ترابري انتخاب كرد بعد از راي اعتماد نمايندگان، رحمان با تلفن همراهش به من زنگ زد و هر دوي ما گريه كرديم. اشكي كه پس از ۲۰ سال و با خاطره روزهاي سخت رد اعتبارنامه اش جاري شد. اشكي كه غصه ۲۰ ساله داشت» دكتر دادمان با كار و تلاش ۲۰ ساله اش دوباره خود را ثابت كرد.
آخرين پرواز آقاي وزير
سازمان هواپيمايي كشوري صبح روز پنج شنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۳۸۰ در اطلاعيه اي اعلام كرد: «صبح امروز يك فروند هواپيماي ياك ،۴۰ متعلق به شركت هواپيمايي «فرازقشم» كه حامل وزير راه و ترابري و هيأت همراه بود در مسير ساري ـ تهران ناپديد شد. براساس اين اطلاعيه، هواپيما در ساعت ۴۵/۶ بامداد پنج شنبه، تهران را به مقصد ساري ترك كرد و ده دقيقه قبل از رسيدن هواپيما به مقصد با قطع ارتباط با ايستگاه مربوطه به عللي نامعلوم در ۱۰ مايلي ساري سقوط كرد. » دكتر دادمان پس از چهارماه وزارت به همراه نمايندگان گلستان در مجلس شوراي اسلامي قصد عزيمت به گرگان را داشتند تا فرودگاه اين شهر را افتتاح كنند.
همسر مرحوم دادمان در اين خصوص مي گويد: «خلبان هواپيمايي كه قرار بود دادمان و هيأت همراهش را به گرگان ببرد با دريافت گزارش هواشناسي از پرواز احراز كرد. هواپيماي هيأت تغيير مي كند و در شرايط بد جوي به سمت گرگان پرواز مي كند. »
ساعت ۲۲/۱۶ روز پنج شنبه گروه هاي مختلف به كار جست وجو براي يافتن لاشه هواپيما و اطلاع از سرنوشت مسافران مشغولند. رئيس سازمان هواپيمايي كشوري طي گفت وگويي اعلام مي كند: «از طريق ماهواره هاي ايتاليا خبر داده شده كه هواپيما فورسرلندينگ (به شدت نشستن هواپيما) شده است. يعني احتمال سقوط مطرح است ولي نمي توان آن را تاييد كرد.» از سوي رئيس جمهور خاتمي هيأتي به سرپرستي سيدمحمد ابطحي ـ رئيس دفتر وقت رئيس جمهوري ـ مأمور پيگيري موضوع مي شود. خانواده دادمان در هواپيماي كشوري منتظر خبر نهايي هستند. علي فرزند ارشد دكتر دادمان در اين باره مي گويد: «بعد از نماز مغرب و عشا با دوستم كه مشهد بود تماس گرفتم و گفتم: برو داخل ضريح امام رضا تلفن را بگير به سمت حرم. بعد گفتم: امام رضا نذر مي كنم هرچه صلاح بداني همان شود. بعد از نماز صبح از ستاد بيرون زدم و در ترمينال حجاج قدم زدم. ساعت يك بعدازظهر بود كه آقاي محسن رضايي هم به جمع ما در ستاد پيوست. گروه تجسس همه جا را گشته بودند. وقتي به سمت آقاي زحمتكش رفتم وي جواب تلفنش را داد و بعد هم چيزي به سردار كاظمي و آقاي رضايي و سردار دهقان گفت و همگي ستاد را ترك كردند. » ساعت ۴۲/۱۶ روز ۲۸ ارديبهشت سال ۱۳۸۰ سازمان هواپيمايي كشوري خبر رسمي سقوط هواپيما و به شهادت رسيدن خدمه آن را اعلام كرد. رهبر انقلاب اسلامي پس از اعلام اين خبر پيام تسليتي صادر كردند و پس از ايشان نيز سيدمحمد خاتمي رئيس جمهور در پيامي رحمان دادمان را نمونه اي از مجموعه فضائل والاي انساني دانستند. بيژن نامدار زنگنه، وزير نفت، نيز كه از دوستان قديمي دادمان بود بعد از درگذشت وي در يادداشتي كه روزنامه همشهري آن را به چاپ رساند آورده است: «حدود ۲۶ سال دوستي، آن هم در شرايط سخت و دشوار قبل از انقلاب و سال ها پس از آن رشته هايي ناگسستني از مهر و محبت از او را در جانم نشانده است».
محمدرضا خاتمي، نايب رئيس مجلس نيز در پيامي مرحوم دادمان را يك الگو خطاب مي كند: «دادمان براي ما يك الگو بود. نجابت او، آرامش او، صدق و خلوص او، پرتلاشي و سخت كوشي او زبانزد همه ما بود. وقتي همه جا درمي مانديم و باري سنگين شانه هاي ما را مي آزرد بي اختيار نام دادمان بود كه به ميان مي آمد و وجودش به ما آرامش مي داد. »
همسر مرحوم دادمان درباره خصوصيات كاري ايشان مي گويد: «رحمان در كار بسيار سخت كوش و جدي بود. اصلاً هم اهل دخالت دادن بازي هاي سياسي در كارهاي اداري نبود. يك روز از راه آهن اطلاع دادند كه مديري تخلفي كرده است. رحمان بلافاصله از منزل زنگ زد و علي رغم دوستي اي كه با برادرش داشت به آن مدير گفت كه تا يك ساعت ديگر در اداره هستم و شما نبايد آنجا باشيد. »
خانم ناظري درباره سلوك شخصي مرحوم دادمان مي گويد: «بسيار نسبت به بيت المال حساس بود. بچه ها حق نداشتند به موبايل اداره و يا ماشين دولتي دست بزنند. هيچ گاه هم در خانه وزارتي زندگي نكرديم و در زمان حيات ايشان نزديك به ۱۵ بار منزل هاي استيجاري مان را تعويض نموديم.» مرحوم دكتر دادمان چهارماه بيشتر صندلي وزارت را برنتافت و سازمان هواپيمايي كشوري در اطلاعيه اي رسمي علت سقوط هواپيماي حامل ايشان را اشتباه خلبان اعلام كرد، گرچه بهزاد مظاهري، براي اداي توضيح سقوط هواپيماي ياك ۴۰ به دادگاه احضار شد، اما همسرش مي گويد: «مسائل اين پرونده هنوز به دقت روشن نشده است. »
۴ ساعت در جمع خانواده
همه مبل ها از داخل اتاق پذيرايي جمع شده است تا مراسم سالگرد مرحوم دكتر دادمان برگزار شود. فرزندانش به همراه همسر مرحوم دادمان پذيرايمان مي شوند خانم ناظري تأكيد دارد كه به نقش مادر مرحوم دادمان در شكل گيري شخصيت ايشان اشاره كنيم و شايد مي خواهد اين جملات تسكيني بر زخم ايشان باشد. مريم دختر ۹ ساله دادمان درباره پدرش مي گويد. «تنها چيزي كه مي توانم از پدر خوبم كه شايد فقط بعضي شب ها ۱ يا ۲ ساعت مي ديدمش بگويم مهر و محبت است. » از پسر كوچك تر دكتر مي خواهم كه جمله اي درباره پدرش بگويد با شوخ طبعي كه ظاهراً از پدر به ارث برده از روي نشريه اي كه كنار دستم است مي گويد: «كار و خدمت براي او متن زندگي بود. » هادي ۲۰ ساله كه دانشجوي رشته عمران دانشگاه يزد است يك خاطره از پدر دارد. «روزي مادرم با شدت ماهي تميز مي كرد. پدرم از راه رسيد و با همان لهجه تركي اش گفت: خانم اين چه طرز رفتار با ماهي است. » و علي پسر ارشد مرحوم دكتر دادمان كه به تازگي متأهل شده است با ۲۳ سال سن دانشجوي سال آخر رشته عمران است. او در اثناي صحبت من با ديگر افراد خانواده سه صفحه در مورد پدرش مي نويسد و تأكيد مي كند: «حتي بعد از شهادت پدرم برخي كم لطفي ها از جانب برخي ادامه پيدا كرد. حتي سفر ايشان به استان گلستان كه منجر به شهادت ايشان شد را سفري نمايشي و جهت بهره برداري تبليغاتي عنوان كردند و نشرياتي كه در زمان حيات ايشان وي را منافق ناميدند بعد از شهادت پدرم و تجليلي كه مردم از خدمتگزارشان كردند از اعتبار و آبروي وي براي رسيدن به اهداف خويش سوءاستفاده كردند».