يكشنبه ۴ خرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۵۹- May, 25, 2003
گزارش فرستاده همشهري از دومين همايش بين المللي حقوق بشر ـ دانشگاه مفيد قم
آخرين آرمان
سيد محمد خاتمي: جامعه امروز قرن بيست و يكم را با بيم و اميد آغاز كرده است و اين بيم و اميد برخاسته از تجربه هايي است كه بشر از قرن گذشته به همراه خود آورده است
گروه انديشه، حميدرضا ابك: دومين همايش بين المللي حقوق بشر به همت دانشگاه مفيد در تاريخ بيست و هفتم و بيست و هشتم ارديبهشت ماه امسال در شهر قم برگزار شد. موضوع اين همايش كه با همكاري برنامه عمران سازمان ملل متحد، كميسيون ملي يونسكو، مركز اطلاعات سازمان ملل، مركز بين المللي گفت وگوي تمدن ها و وزارت علوم، تحقيقات و فناوري بر پا شده بود، «مباني نظري حقوق بشر» بود. همايش قبلي، دو سال پيش، در تهران برگزار شده بود.
012700.jpg

۱۸۰ طرح مقاله به زبان انگليسي، ۳۰ طرح به زبان عربي و ۱۳۸ طرح به زبان فارسي به دبيرخانه دومين همايش بين المللي حقوق بشر ارسال شده بودند كه از ميان آنها ۵۶ مقاله انگليسي، ۳ مقاله عربي و ۳۵ مقاله فارسي براي چاپ در مجموعه مقالات همايش انتخاب شدند. از ميان اين مقالات تاييد شده، ۵۴ مقاله در اين دو روز ارائه شدند.
• • •
خدا را شكر كه قم فرودگاه نداشت وگرنه من هم مجبور بودم گزارشم را با لعن و نفرين به توپولوف هاي آقاي خرم شروع كنم؛ گرچه پژوسواري در جاده تهران ـ قم هم دست كمي از افتادن در چاله هاي هوايي آسمان عسلويه و بوشهر ندارد. وقتي رسيدم، يك ساعت به آغاز همايش مانده بود. فرنگي ها آمده بودند و كارت هايي كه در دالان ورودي سالن تحويل گرفته بودند، به سينه نصب كرده بودند. كارت كذايي را گرفتم و بنا به يك عادت مرسوم ايراني، آن را در جيبم گذاشتم. كم كم ايراني ها هم آمدند: محقق داماد، داوري اردكاني، مهرپور كه قرار بود پيام رئيس جمهور را بخواند و منوچهري استاد علوم سياسي دانشگاه تربيت مدرس. قرار بود مراسم ساعت نه آغاز شود و ما از دقايقي قبل به سالن اصلي همايش رفته بوديم تا شاهد مراسم افتتاحيه باشيم. در رديف جلو هم آيت الله اردبيلي و آيت الله منتظري نشسته بودند. مراسم راس ساعت نه آغاز شد. ناخودآگاه خنده ام گرفت. با خودم گفتم شروعش را سفت و سخت گرفته اند تاجبران عقب ماندگي هاي پايان و بي برنامگي هاي ميان مراسم شود. شما جاي من بوديد چه فكري مي كرديد: يك همايش ايراني كه قرار بود يك مشت سخنراني كسالت آور فلسفي در آن برگزار شود. روالش اين است كه اولاً تني چند از اساتيد محترم به دليل فوت والده و كسالت صبيه تشريف نخواهند آورد؛ ثانياً آنهايي كه اسم و رسمي دارند و به همايش آمده اند، شأنشان اجل از اين است كه بگويند مي خواهند درباره چه چيزي صحبت كنند تا بتوانند خلق الله را سورپريز كنند؛ ثالثاً آن هايي كه حرفي براي گفتن دارند، چون اصولاً به سختي مي توانند همان گونه كه مي نويسند، حرف بزنند، تمام وقتشان را صرف مقدمه چيني مي كنند و بعد هم در ميان بهت و حيرت شنوندگان از پشت تريبون كنار مي روند؛ رابعاً خرابي ميكروفون، ترجمه چپ اندر قيچي همزمان و صداي زنگ موبايل حاضران و جابه جا شدن برنامه هاي اعلام شده چنان مته اي به اعصابتان مي كشد كه دل و دماغ گوش كردن به سخنراني برايتان نماند. بعد هم در پايان برنامه، برگزاركنندگان گزارشي از آنچه مي خواستند انجام دهند ارائه مي دهند و از هر آنچه كرده اند پوزش مي طلبند و جايزه اي و شامي و فاتحه مع الصلوات. پس به من حق بدهيد كه كمترين عكس العملم خنديدن باشد.
• • •
آقاي مهرپور پيام رئيس جمهور را خواند؛ گرچه پيش از آن دقايقي را به ذكر اهميت تحقيقاتي كه شخصاً در حوزه حقوق بشر انجام داده گذراند و كمي هم درباره آخرين مقاله اي كه در باب حقوق بشر نگاشته است گفت. رئيس جمهور نوشته بود كه جامعه امروز، قرن بيست و يكم را با بيم و اميد آغاز كرده است و اين بيم و اميد برخاسته از تجربه هايي است كه بشر از قرن گذشته به همراه خود آورده است. به همين دليل است كه تاكيد بر شرافت انساني و طرح حقوق بنيادين بشري به عنوان مبنايي براي آزادي، عدالت و صلح مهم ترين ويژگي قرن اخير است. پس از مهرپور، افتخارعلي و پس از آن هم محمد توكل به روي صحنه رفتند تا به ترتيب پيام هاي كميسر عالي حقوق بشر سازمان ملل متحد و پيام مديركل يونسكو را قرائت كنند. افتخارعلي شعر مشهور سعدي را مبنايي براي هر گونه حقوق انساني برشمرد و توكل هم به جهانشمول بودن حقوق بشر تاكيد كرد و گفت هدف يونسكو مشاركت در ايجاد صلح و امنيت از طريق آموزش فرهنگي است. توكل گفت كه دو سال پيش يونسكو اعلاميه جهاني تنوع فرهنگي را امضا كرده و از طريق آن بر تسامح و گفت وگو به عنوان بهترين عامل براي دستيابي به صلح جهاني تاكيد كرده است. آخرين سخنران مراسم افتتاحيه هم فردريك ليونز بود كه به عنوان هماهنگ كننده مقيم سازمان ملل در ايران به ارائه گزارش مي پرداخت. ليونز نظارت بر رعايت حقوق بشر را مهم ترين وظيفه سازمان ملل دانست و البته به كنوانسيون هايي مثل رفع تمام اشكال تبعيض عليه زنان و رفع شكنجه، كه ايران تعهدنامه هاي مربوط به آنها را امضا نكرده است هم اشاره كرد. پايان بخش جلسه افتتاحيه هم نقل قولي از كوفي عنان بود كه: «هر يك از ما، چه در دولت و چه در جاهاي ديگر، به عنوان انسان وظيفه داريم از حقوق همنوعانمان دفاع كرده، از ايجاد رنج جلوگيري كنيم. »
• • •
012735.jpg

احتمالاً باز هم به صورتي كاملاً اتفاقي مراسم افتتاحيه راس ساعت ۱۰ پايان يافت و حضار پس از بيست دقيقه استراحت به سالن هاي همايش بازگشتند. مقالات همايش به صورت موازي در سه محور و سه سالن ارائه مي شد. محور اول فلسفه حقوق بشر، محور دوم حقوق بشر و دين و محور سوم هم جهانشمولي و تنوع فرهنگ ها بود.
نخستين سخنران روز نخست در محور اول لوئيس ولچر از دانشگاه واشنگتن، در محور دوم رضا داوري اردكاني رئيس فرهنگستان علوم و در محور سوم مايكل فريمن از گروه حكمت دانشگاه اسكس بود. محور سخنراني داوري نسبت ميان حقوق بشر و تاريخ بود. به زعم داوري حقوق بشر به جهان متجدد تعلق دارد و به معنايي حقوق بشر متجدد است. به همين دليل است كه بايد آن را امري تاريخي دانست و داوري معتقد است كه در همبستگي اين مجموعه با جهان متجدد تا آنجا مي توان پيش رفت كه اگر اهمال و سستي در رعايت اصول اعلاميه جهاني حقوق بشر پيش بيايد، اركان جهان متجدد دستخوش تزلزل خواهد شد. مايكل فريمن هم در باب نسبت حقوق بشر با دين و سكولاريسم صحبت كرد. او پس از مقدماتي كه درباره نسبت ميان دين و حقوق بشر گفت ادعا كرد كه برخلاف تصور بسياري از فيلسوفان غربي امكان سازش و آشتي ميان حقوق بشر و احكام ديني بسيار بيشتر از آن چيزي است كه معمولاً تصور مي شود. گرچه به زعم فريمن دلايلي هم وجود دارد كه نشان مي دهد دستيابي به سازش كامل ميان اين دو مجموعه بعيد به نظر مي رسد.
اصولاً سالن مربوط به محور حقوق بشر و دين طرفداران بيشتري داشت. تعداد زيادي از حاضران اين سالن را روحانيوني تشكيل مي دادند كه معلوم بود مطالعاتي بسيار جدي در زمينه علوم انساني دارند (اين موضوع را مي شد به راحتي از سوال هايي كه مطرح مي كردند، فهميد) پس از سخنراني داوري در اين سالن، ماشوداي. بادرين از دانشگاه وست آو انگلند انگلستان پشت تريبون رفت تا درباره اسطوره ناهمخواني حقوق بشر و حقوق اسلامي سخنراني كند. بادرين در سخنراني اش گفت: «ارتباط ميان حقوق بشر و حقوق اسلامي، بعد مهمي از مناقشه جهانشمولي / نسبيت فرهنگي در محدوده گفتمان حقوق بشر بين المللي را شكل مي دهد. اين مسئله ناشي از جاذبه عام و فراگير انديشه حقوق بشر در رابطه با اقتدار مشروع حقوق اسلامي در ميان ملل اسلامي و در بسياري از دولت هاي اسلامي است. يكي از ديدگاه هاي موجود در هر دو گفتمان اسلامي و حقوق بشر اين است كه حقوق بشر و حقوق اسلامي، ناسازگار مي باشند. من اين طرز تلقي را «ديدگاه ناهمخواني» حقوق بشر و حقوق اسلامي در گفتمان اسلام گرا مي نامم. اين «ديدگاه ناهمخواني» را در گفتمان انديشمندان و مدافعان حقوق بشر بين المللي هم مي توان يافت. اين ديدگاه را نمي توان به صرف نظري بودن ناديده گرفت؛ بلكه ديدگاهي است كه لوازم اساسي عملي در رابطه با اجراي حقوق بشر در دولت هايي دارد كه حقوق اسلامي را به عنوان حقوق داخلي به كار مي بندند. مدعاي من اين است كه مفهوم ناهمخواني ميان حقوق بشر و حقوق اسلامي، مخل گسترش حقوق بشر در جوامع اسلامي است و بايد با آن به معارضه پرداخت. من سعي مي كنم با تحليل نظريه حقوق بشر، موضوع و هدف آن، اثبات نمايم كه مفهوم ناهمخواني ميان حقوق بشر و حقوق اسلامي اسطوره اي ساده انگار و كلي است كه تاب تحليلي نظام مند در رابطه با حقوق اسلامي را ندارد. در حالي كه به وجود برخي تفاوت ها در دامنه شمول و تفسير حقوق بشر بين المللي و حقوق اسلامي اذعان دارم، مدعي ام كه اين امر آن گونه كه مدافعان نظريه ناسازگاري ترسيم مي كنند موجب تعارض و ناسازگاري كلي ميان اين دو نظام حقوقي نمي شود. »
سخنراني سيد صادق حقيقت هم كوششي بود براي دست يافتن به دركي جديد از مباني حقوق بشر براساس ادله و مباني درون ديني و برون ديني. اين مقاله مناقشات و بحث هايي را برانگيخت كه عمدتاً از سوي سخنران بعدي همايش يعني سيد محمد قاري سيد فاطمي از دانشگاه شهيد بهشتي هدايت مي شد. قاري بر جهانشمول بودن حقوق بشر تاكيد كرد و نشان داد كه حقوقي چون حق حيات، آزادي، پناهندگي، مذهب، بيان، ازدواج و غيره ريشه در انسان بودن انسان دارند و مستقل از متدين بودن انسان به يك دين خاص مطرح مي شوند. به نظر قاري مسلمان ها بايد بپذيرند كه غربي بودن و مدرن بودن حقوق بشر به معناي غيرانساني و غيرديني بودن آن نيست. وظيفه اصلي اجتهاد به نظر قاري اين است كه در هماهنگ كردن هر چه بيشتر منابع سنتي اسلام با اين حقوق جهانشمول بكوشد. چرا كه بنيادي ترين هدف اسلام عدالت است و هماهنگ كردن منابع با هدف اصلي ضروري و لازم است. توصيه ديگر قاري تلاش براي شفاف سازي مفهوم عقلاني عدالت براي دست يافتن به درك صحيحي نسبت به آن است. سخنراني قاري با بحث هاي فراواني مواجه شد. برخي به قاري انتقاد كردند كه او هم همچون بسياري روشنفكران درصدد عقب راندن دين از عرصه هايي است كه در آن حضور دارد. به زعم آنها توصيه هاي قاري منجر به سلطه هر چه بيشتر فرهنگ غرب بر مسلمانان خواهد شد و در نهايت چيزي از دين باقي نخواهد گذاشت. (يعني همان انتقاداتي كه همواره از سوي سنت گرايان نسبت به سكولاريسم، البته به معناي دقيق آن، ارائه مي شود). يكي از سخنراني هاي مورد توجه همايش از آن احمد قابل بود. قابل در پي يافتن يك مبناي كلامي جديد، از داخل متون اسلامي، براي حقوق بشر چنين گفت: «حقوق بشر در دو بخش حقوق فطري و طبيعي و حقوق قراردادي و تشريعي در حوزه مسائل ديني را بايد مورد بررسي قرار داد.
012740.jpg

بخش اول در محدوده باورها و تحت عنوان جهان بيني مورد توجه قرار مي گيرد و نگاه دين به انسان و توانايي هاي او را تبيين مي كند. بخش دوم پس از پذيرش شريعت لوازم پيروي از مرام و آيين خاص را بررسي مي كند. حقوق تشريعي براساس همراهي و هماهنگي با شريعت و متشرعان تدوين شده و از سوي انديشمندان ديني كشف و تقرير مي شود. مباني كلامي در شكل گيري گرايش يا واكنش نسبت به آنچه امروزه به عنوان حقوق بشر مطرح است كاملاً موثر است. انديشمنداني كه اصل اولي عقلي را اصاله الاباحه عقليه مي دانند به نتايجي هماهنگ تر از انديشمندان متكي بر اصاله الحظر مي رسند و حقوق فطري را مي پذيرند، در حالي كه مخالفان ايشان چنين حقوقي را براي بشر به رسميت نمي شناسند و همه چيز را در گرو تشريع اباحه مي دانند. عده اي از متكلمان از اظهارنظر در خصوص اولي عقلي پرهيز مي كنند كه از آن به اصاله التوقف مي توان ياد كرد. ولي نتيجه عملي چنين رويكردي چيزي جز نتايج اصاله الحظر را در پي ندارد. هر چند در نگاه اين گرايش اتهام مخالفت صريح با شرع به مخالفان زده نمي شود و تنها نوعي بي احتياطي به آنان نسبت داده مي شود. حقوق تشريعي در ديدگاه فقيهان و مذاهب مختلف از نظر كمي و كيفي تفاوت هايي پيدا مي كنند و البته مواردي هم هست كه خارجاً به عنوان حقوق انساني بر آن توافق شده است. عمده ترين مباني تشريعي حقوق بشر را در احكامي چون حرمت ظلم و ستم، وجوب عدالت در كليه رفتارها و وجوب وفاي به عهد و پيمان مي توان ديد. نقض پيماني كه با ديگران و حتي با پيروان ساير انديشه هاي ديني يا مجامع لاييك بسته شده بر مسلمانان جايز نيست و جزو گناهان كبيره است. »
اما شايد بهترين مقاله اي كه از سوي خارجي هاي همايش ارائه شد هماني بود كه جك دانلي، حقوقدان مشهور دانشگاه دنور آمريكا آن را ارائه كرد. او كه به همراه همسر ايراني اش در همايش حاضر شده بود به مسئله ليبراليسم و اجماع متداخل بين المللي در حوزه اعلاميه جهاني حقوق بشر پرداخت. به رغم تمام اختلافات سياسي كه مباحث حقوق بين المللي بشر را فرا گرفته و با وجود تنوع آشكار فرهنگي، ديني و فلسفي در جهان معاصر، اكثر صاحب نظران، اعلاميه جهاني ۱۹۴۸ حقوق بشر را بياني معتبر از هنجارهاي بين المللي حقوق بشر مي دانند. دانلي هم ضمن ابراز اعتقاد به چنين موضوعي گفت: «من با اذعان به نقش «هژمونيك» قدرت ايدئولوژيكي غرب، معتقدم اعلاميه جهاني درست تر از آن است كه آن را مصداقي از آنچه جان راولز «اجماع متداخل» مي نامد بدانيم. اين اعلاميه را مي توان «مفهوم سياسي راولزي» از عدالت تلقي كرد كه طيف قابل توجهي از آموزه هاي جامع نگر با وجود تفاوت هاي اساسي آنان در سطح اصول اوليه، پيرامون آن به توافق رسيده اند. اين اجماع، با آنكه متداخل است و نه كامل و سياسي و نه فلسفي يا ديني اهميت نظري و عملي بسيار عظيمي دارد. اين نوع تحليل، در زمينه موضوع بسيار بحث شده نسبيت گرايي فرهنگي در برداشت ها از حقوق بشر نيز بسيار راهگشا است.
بخش دوم صحبت هاي من به يكي از شركت كنندگان مهم در اجماع فوق يعني ليبراليسم مي پردازد و با گذر از مسائل مورد توافق به موضوعات معاصر محل اختلاف مي رسد. در ميان ابعاد اختلافي و نزاع انگيز اعلاميه جهاني، اين واقعيات قرار دارد كه حقوق بشر را (تقريباً انحصاراً) به منزله حقوق فردي مي نگرند و اينكه اين حقوق (تقريباً انحصاراً) بايد به وسيله دولت ها براي اتباع خود آنان به اجرا درآيد. من دفاعي ليبرال از تاكيد بر حقوق فردي عرضه مي كنم و مقاله را با بحث از نظام دولتي اجرا و تنفيذ به پايان مي برم. جهت گيري كلي اين بحث عبارت از اين است كه برداشتي از حقوق بشر كه در اعلاميه جهاني منعكس شده، هم به لحاظ ماهوي داراي جذابيت است و هم مبناي استواري براي اقدامات ملي و بين المللي فراهم مي آورد. » سخنراني محسن كديور در روز دوم سمينار ويژگي خاصي داشت. عنوان مقاله او مسئله برده داري در اسلام معاصر بود. به همين خاطر براي بسياري افراد اين سوال پيش آمده بود كه مگر سخن گفتن از مسئله برده داري در جهان امروز اصلا وجهي هم دارد. به همين دليل بود كه كديور پيش از آغاز متن اصلي سخنراني اش به اين پرسش پاسخ گفت. درست است كه امروز در جهان اسلام چيزي به نام برده وجود ندارد اما هنوز هم در كتب فقهي جديد و قديم ما احكام فراواني درباره «عبيد» و «اما» وجود دارد. درست است كه امروزه كسي وجود ندارد كه بر ضرورت الغاي هرگونه برده داري تاكيد نداشته باشد اما بالاخره جهان اسلام بايد يك بار براي هميشه تكليف خود را با احكام برده داري روشن كند. جالب اينكه ارجاعات دقيق كديور به نوشته هاي متفكران بزرگ شيعي نشان داد كه گويا مسئله، چندان موضوع فراموش شده اي هم نيست و در جديدترين متون معتبر فقهي نيز درباره آن سخن رانده مي شود. به نظر كديور درباره نسبت بردگي با دين اسلام دو ديدگاه كاملا متفاوت قابل ارائه است.
ديدگاه اول: احكام «عبيد» و «اما» از احكام مسلم شريعت اسلامي و از ذاتيات كتاب و سنت است و هر اعلاميه و ميثاق معارض با آن خلاف شرع و فاقد اعتبار است. ديدگاه دوم: احكام «عبيد و اما»، از احكام تاسيسي اسلام نيست، بلكه پس از تعديل، در شرايطي از سوي شارع امضا شده است و با توجه به انتفاي آن شرايط، اين احكام امروز غيرعقلاني، غيرعادلانه و به تبع غيرشرعي است. حتي اگر مسلمانان قدرت لازم هم بيابند شرعاً حق ندارند ديگران را به عنوان غلام و كنيز برده كنند. ديدگاه اول نظر سنتي مسلمانان است و ديدگاه دوم نظر اجتهادي جديدي است كه كديور آن را دنبال مي كند. وي پس از بررسي سير بردگي در گستره تاريخ، احكام بردگي در اسلام از زواياي كتاب، سنت و فقه را بررسي كرد و بعد از تقرير و نقد ادله ديدگاه اول به تبيين استدلال هاي خود درباره ديدگاه دوم پرداخت. كديور در همايش قبلي هم به ارائه ديدگاه مشابهي درباره يكي ديگر از احكام فقه سنتي پرداخته بود (قبل از شروع سخنراني اش به او گفتم اگر خدا بيست سال ديگر به شما و دانشگاه مفيد عمر بدهد احتمالاً بايد شاهد اتفاقات بزرگي در عرصه فقه اسلامي باشيم. )
مقاله نيكلاس كراوسون دفاعيه اي بود عليه مقاله اخير ريچارد رورتي، فيلسوف شهير آمريكايي با عنوان «حقوق بشر، عقلانيت و احساس گرايي». رورتي در اين مقاله با مبناگرايي حقوق بشر مخالفت كرده و ادعا كرده است كه كار واقعي حقوق بشر با توسل و بهره گيري از عواطف و احساسات انجام مي شود. كراوسون كه دانشجوي دكتراي فلسفه از دانشگاه جورج تاون است در مقاله اش به نزاع با اين ادعاي رورتي برخاسته بود. او در اين زمينه توجيهي پراگماتيستي از حقوق بشر دفاع مي كند؛ به اين معنا كه دعاوي و مطالبات واقعي نسبت به حيات، آزادي، آزادي بيان و غيره و اسنادي كه حاوي آنهاست، مثل اعلاميه جهاني حقوق بشر، ارزشي عمل گرايانه دارند و اگر بخواهيم تالمات بشري را كاهش دهيم ضروري هستند. كراوسون گفت: «من مدافع مبنايي براي حقوق بشر نيستم بلكه مي خواهم آن را همسو با سنت پراگماتيسم آمريكايي كه از ويليام جيمز و جان ديويي نشات گرفته، توجيه كنم. اميدوارم اثبات كنم كه حتي از فردي منكر وجود مبنايي براي حقوق بشر باشد، اين حقوق، بدان سان كه در ميثاق ها، معاهدات و اعلاميه هاي بين المللي تدوين شده، كاركردي عمل گرايانه دارد و نمي توان آن را، چنان كه برخي (مثل ريچارد رورتي) گفته اند با دعاوي مربوط به عاطفه گري و احساس جايگزين ساخت. مشكلي كه تا به امروزه در توجيهات حقوق بشر وجود داشته، اين است كه اين توجيهات، كم و بيش، مقوله حقوق بشر را چون حقايقي ضروري، يا عيني دانسته اند و در پي يافتن «مبنايي» بي چون و چرا براي حقوق برآمده اند. هر تلاشي دريافتن چنين مبنايي، با سيلي از حملات روبه رو شده است. براي آنكه اثبات شود حقوق بشر را مي توان به لحاظ عمل گرايي، درست و واقعي دانست. كراوسون اشاره كرد كه به نظر او در اين زمينه بايد دو مطلب اثبات شود: ۱) حقوق بشر با تجربه هاي ما انطباق دارد. و ۲) حقوق بشر، به كار مي آيد به اين معنا كه حقوق بشر ابزار مفيدي براي انجام كار ويژه هاي معيني در جهان است. مي خواهم نشان دهم (دست كم) دو شيوه متفاوت براي كار كردن حقوق بشر وجود دارد بنابراين حقوق بشر انديشه هايي سودمند براي زندگي ماست. اول، حقوق بشر به ما امكان مي دهد مطالباتي در خصوص نحوه خاصي از رفتار مطرح كنيم. دوم، حقوق بشر را مي توان به عنوان ابزاري تعليمي به كار گرفت؛ آنها مي توانند به افراد بياموزند كه چگونه بايد با آنان رفتار كرد. به طور كلي سوالاتي كه در مقالات محور مطرح شد، پرسش هايي از اين دست بود: آيا مي توان فهرست دقيقي از حقوق بشر ارائه كرد؟ اين فهرست كدام است؟ آيا ديدگاه هاي ما درباره حقوق بشر بايد حداقلي باشد يا حداكثري؟ مناسبت حقوق بشر با مسئوليت هاي بشر چيست و چرا نبايد اعلاميه جهاني مسئوليت هاي بشر تدوين شود؟ در محور حقوق بشر و دين تقريباً اكثر مقالات دغدغه بررسي تعارضات ميان اديان و مسئله حقوق بشر را داشتند. آنها مي خواستند بدانند آيا اساساً مي توان از زاويه مذاهب به حقوق بشر نگريست و آيا اساساً مي توان قائل به جمع جامع احكام مذهبي و اعلاميه جهاني حقوق بشر بود؟ مشروعيت حقوق بشر از كجا مي آيد و نسبت احكام اسلامي به عنوان يك دين خاص با اين پديده اي كه ادعاي مدرن بودن و جهانشمولي دارد چيست؟ مهم ترين پرسشي هم كه در عرصه حقوق بشر و جهانشمولي و تنوع فرهنگ ها مطرح مي شد اين بود كه نسبت ميان جهانشمولي حقوق بشر و نسبت فرهنگي جوامع مختلف بشري چيست؟ عده اي از سخنرانان با تاكيد بر مسئله حقوق طبيعي به اثبات عدم تعارض جهانشمولي حقوق بشر و نسبيت فرهنگي پرداختند و عده اي هم مدعي بودند كه بايد ويژگي هاي مختلف و متنوع اين نسبيت را در حقوق بشر لحاظ كرد.
• • •
همايش راس ساعت ۱۸ روز يكشنبه به پايان رسيد. همه مقالات راس ساعت مقرر ارائه شدند، همه سخنرانان مدعو در زمان مقرر براي ارائه سخنراني حضور داشتند. نه بلندگوها خش خش كردند و نه برق سالن رفت. همگي مقالات ارائه شده از استاندارد بالايي چه در محتوا و چه در فرم برخوردار بودند. پرسش هاي صورت گرفته كاملا عالمانه بودند و به همين دليل فضاي نقد و مباحثه ايجاد شده بعد از هر سخنراني، جالب توجه و مثال زدني بود. هيات هاي رئيسه به خوبي جلسات را اداره كردند و از به بيراهه رفتن بحث ها جلوگيري كردند. دومين همايش بين المللي حقوق بشر، هيچ شباهتي با همايش هاي عريض و طويل مشابهي كه سال هاست در سرزمين ما برگزار مي شدند و مي شوند نداشت و نمونه اي عالي از يك كار عالمانه و مديريتي كارشناسانه بود. به همين دليل بود كه وقتي نمايندگان سخنرانان خارجي در انتهاي مراسم به روي صحنه رفتند و از برگزاري چنين همايشي با چنين كيفيتي آن هم در يك كشور در حال توسعه، رسماً اظهار تعجب كردند، همگي ما احساس غرور كرديم.

نگاه اول
حقوق بشر و دشمنان آن
012745.jpg
علي معظمي
۱ ـ رايج ترين استدلال عليه حقوق بشر، به عنوان حقوقي فراگير و جهاني، استدلال كساني است كه دقيقاً همين فراگير بودن و جهاني بودن آن را هدف مي گيرند. اين ها همان كساني هستند كه به قول آمارتيا سن فيلسوف و اقتصاددان هندي تبار مانند ديكتاتورهاي شرق دور بر مقوله هاي خامي چون «فرهنگ آسيايي» تأكيد مي كنند و معتقدند كه مسائلي چون آزادي... و برابري... و... كه همه را با پسوند «غربي» همراه مي كنند چيزهايي هستند كه دست بالا براي همان غرب خوب هستند نه براي جوامعي با فرهنگ متعالي شرقي. اگرچه براي اتمام كلام معمولاً اين را هم اضافه مي كنند كه اين گونه «بي بندوباري»ها براي غرب هم فاجعه بار بوده است. چيزي كه در پشت چنين استدلال هايي ـ از هر سوي جهان كه ابراز شوند ـ مي توان يافت تمايل مصرح و غيرمصرح به حفظ سلسله مراتب پايگاني موجود آن جوامع يا تمايل به بازگرداندن جامعه به ترتيبات پيشين است؛ ترتيباتي كه مدافعان آن را بهترين حافظ منافع خود مي يابند.
اينان در استدلال هاي خود بر مستحدث بودن بحث حقوق بشر انگشت مي گذارند و در مقابل آن ارزش هايي را مي نهند كه مي خواهند آنها را به حكمت و خردي جاودان و برين منتسب دارند. در اين تقابل از دو حقيقت عمده تغافل مي شود نخست آنكه ملاك حقيقت گزاره ها قدمت باور به آنها نيست و دوم اينكه اين ها بر اين واقعيت چشم مي پوشند كه خود متعلق به سنتي هستند با تاريخي از تطورهاي طولاني كه در هر عصر و مصري معاني ارزش ها در نزد معتقدان و متعلقان آن تغيير كرده است: اين چيزي است كه متعلقان به اين سنت ها با تأكيد بر همان جاوداني دانستن ارزش هايشان و با چشم پوشي از واقعيت ناسازگاري ها و نزاع ها در بين صاحبان عقايد مختلف و مفسران گوناگون در درون سنت از آن مي گذرند؛ چرا كه در ميان همگنان نيز تنها خود را بر حق مي دانند.
۲ ـ تصور كنيد در جامعه اي زندگي مي كنيد كه پدران، دختران خردسال خود را زنده به گور مي كنند. شما هر ماه آمار ده ها مورد از اين جنايت ها را مي شنويد اما كسي جانيان را به مجازاتي درخور نمي رساند و فرجام كار به قيامت مي ماند كه از كشتگان معصوم پرسيده شود «به كدامين گناه كشته شدند؟» جانيان به مجازاتي درخور نمي رسند و به همين سبب كسي هم از تكرار امثال آن جنايت ها پروايي ندارد و از آن هم «مهم تر» اينكه در فرهنگ جاهلي اين جامعه كه متكي بر سنت پدرانشان است چنين كاري به هر روي موجه است.
خب هرچه باشد سنت و فرهنگ اينها هم برايشان مهم است. كسي هم كه مي خواهد آنها را از چنين كاري منع كند اگر بخواهد موفق باشد نمي تواند برموادي از درون همين سنت انگشت بگذارد تا رويه موجود را تضعيف كند؛ احتمال شكست اين راه بسيار زياد است چرا كه هرچه باشد رسم حاضر از درون همين سنت و با پشتوانه مواد و موارد آن رشد كرده است. راه اساسي جلوگيري از اين جنايت و تبعيض رجوع به اصولي فراگير و جهان شمول است كه از درون اين سنت قابل نقد و نقض نيست اصولي كه مبتني بر استدلال هايي باشند كه از اعتقاد به آن فراتر مي رود. كسي كه به پشتوانه اين اصول بر فرهنگ و سنت جاهلي جامعه فرضي خرده مي گيرد براي اينكه معتقدان به اين جاهليت را نسبت به جهالت خود آگاه كند سواي برهان آوردن براي اصول خود به شهود تجربي مشتركي اشاره مي كند كه توجه به آن، مقدمه توجه به برهان هاي او است، و آن اينكه پيش گرفتن اين رويه جنايت بار و تبعيض گونه با هر توجيهي كه باشد زندگي مردمان آن قوم را نكبت آلوده كرده است. او به حس مشتركي ارجاع مي دهد كه همه مي توانند به آن رجوع كنند مگر آنكه خود به دست خود آن را بپوشانند و كفر بورزند: اينكه كشتن و تبعيض و در بند كردن آدميان به نحو عام و كلي نكوهيده است و همه مي توانند اين را بفهمند چون مي توانند خود را در موقعيت ذهني مظلوم اين ستم ها بگذارند و ظلم بودن اين ظلم ها توجيه نمي شود. از ظالمانه بودن كه بگذريم آنچه كه اين استدلال كننده دارد بر آن انگشت مي گذارد در حداقلي ترين سطح ناكارآمد بودن وضعيت حقوقي اين جامعه است كه قاتلان خردسالان بي گناه را بي مجازات مي گذارد.
۳ ـ اما چه چيز باعث مي شود كه چنين سنت فرضي جاهلي اي توانسته باشد دوام آورد؟ دو چيز، نخست ناآگاهي و سپس منافع قدرتمندان. به قول يكي از فيلسوفان معاصر آزادي زماني براي يك عامل ممكن مي شود كه او به مفهوم آن دسترسي داشته باشد. امكان دسترسي به اين مفهوم را ذاتي بدانيم يا اكتسابي، هنگامي كه به دست آمد ديگر به دست آمده است. كسي كه فهميد حق دارد آزاد باشد، حق دارد با ديگران برابر باشد، حق دارد كه جانش از آسيب آنان محفوظ باشد و بي گناه كشته يا در بند نشود ممكن است نتواند حقوق خود را احقاق كند اما تصور اينكه بتواند آگاهي خود را به دور بيندازد بسيار سخت است. فهم اينكه شخص بايد حداقلي از حقوق را داشته باشد فهم اين است كه براي رفتن به هر مقصدي و رسيدن به هر هدفي، شادخواري باشد يا رفتن به سوي تعالي موعود اديان و مكاتب، بايد آزادي و امنيتي حداقلي را داشته باشد تا بتواند اختيار كند و بتواند به هر راهي كه انتخاب و اختيار كرد برود. داشتن حداقلي از حقوق به اين معنا است كه هر كس بتواند بي ترس از دست اندازي ديگران هر راهي را برود و هرگاه كه خواست در وضعيت خود تجديدنظر كند و يا راه عوض كند و اين حداقل حقوق، شرط انسانيت او است.
۴ ـ در جوامعي مانند استبدادهاي شرق دور بحث بين معتقدان به حقوق جهان شمول بشر و قائلان به اسطوره هايي چون فرهنگ آسيايي در فضايي آزاد و برابر براي دو طرف صورت نمي گيرد. در اين جوامع قدرت اگر خود مستقيماً طرف دوم بحث نباشد دست كم حامي قوي اين طرف است. رعايت حقوق بشر و قائل شدن به حريمي خصوصي از حقوق فردي كه بايد مصون از دست اندازي شمرده شود دقيقاً به معناي محدود كردن حاكميت دولت ها است.
اما چالشي كه امروز پيش روي خواستاران حقوق بشر در جوامع استبدادزده قرار دارد اين است كه آنان ديگر فقط با حاكمان خود طرف نيستند. كساني كه هرگونه اظهار نظر مجامع بين المللي در مورد وضعيت حقوق بشر در كشورهايشان را دخالت خارجي تلقي مي كنند و براي اينكه دهن كجي كرده باشند هر بار كه به آنها خرده گيري شود مثلاً چند تاكسي ران بيچاره را هم به دار مي كشند كه كرايه بيشتري از مشتري گرفته، امروز بيش از پيش قيافه حق به جانب به خود مي گيرند و با اشاره به جولان دادن هاي محافظه كاران نوين آمريكا در جهان به بهانه اعاده دموكراسي و حقوق بشر چنين وانمود مي كنند كه گويي شواهد بيشتري بر مدعاي سست خود يافته اند و همان گونه كه از قبل هم مي گفتند اين حقوق بشر جز بهانه اي براي دخالت بيگانگان نيست آنها مدعي حفظ امنيت شهروندان خود هستند و ساده ترين نشانه هاي بروز آزادي بيان را به بهانه مخدوش كردن اين امنيت، كه در وضع كنوني جهان بيشتر هم در مخاطره است، گويندگان را به بند مي كشند گويي كه مردمان آن جوامع به ياد ندارند كه اين بهانه امنيت چيز جديدي نيست كه با دست اندازي هاي واقعي آمريكايي ها به رخ كشيده مي شود: مردم اين جوامع همواره به بند كشيده مي شوند تا در امان باشند به قول شاملو «امنيت بلال شير دانه اي است كه تنها در قفس به نصيب مي رسد. »
اما دو چيز ديگري كه اين سركوبگران آزادي چون صدام باز هم مردم را نسبت به آن غافل مي پندارند نخست اين است كه آنها به ديده نمي گيرند كه مردم مي فهمند كسي كه بيش از هر كسي امنيت آن كشورها را به خطر مي اندازد همين زورگويان هستند كه با نقض حقوق شهروندان آنان را از حيثيت انساني شان ساقط و در دفاع از كشورشان ناتوان مي كنند و خود بيش از هر كس بهانه به دست قدرتي مي دهند كه باز هم خود بهتر از هر كس مي دانند كه با فسادي كه گرفتار آنند و با دوري اي كه از مردم مظلوم خود گزيده اند تاب مقابله با آن قدرت را ندارند و تازه بعيد نيست كه فرداي تاريخ معلوم شود كه صدام خود او با اين همه شعارهاي ضدآمريكايي خودفروخته اي بيش نبوده كه در آخرين لحظات با تباني اشغالگران گريخته است. نكته ديگري كه چنين حاكماني مردم را از آن غافل مي پندارند اين است كه همگان مي بينند كه دست اندازي هاي امروز آمريكايي ها از جنس تجاوزات همين مستبدان به حقوق بشر است. امروز آمريكا به اسم امنيت خود و به اسم حقوق ديگران همين كاري را با مردم دنيا مي كند كه اينها كردند. بهانه آمريكا حقوق بشر است، در حالي كه با مداخله هاي خود به ساخت هاي بين المللي اي كه براي محافظت از اين حقوق شكل گرفته بودند بيش از هر زماني ضربه زده است. محافظه كاران جديد امروز آمريكا به اسم حقوق بشر در خارج مداخله مي كنند و براي گردن ننهادن به ضوابط سازمان هاي بين المللي و حافظ حقوق بشر دقيقاً همان استدلالي را مي كنند كه ديكتاتورهاي جهان سوم براي كنار گذاشتن حقوق بشر مي كنند يعني تاكيد بر برتري فرهنگ آمريكايي ـ آنگلوساكسون خود بر عقل جمعي اي كه اساس آن ساخت هاي بين المللي است و تاكيد بيمارگونه بر امنيتي موهوم كه حفظ آن مستلزم گرفتن جان هزاران نفر است.

حاشيه انديشه
• گوشه و كنار همايش
• در ابتداي همايش خلاصه اي از همه مقالاتي كه قرار بود در همايش ارائه شوند به حضار تحويل داده شد. اين مسئله باعث شده بود كه حاضران بتوانند با كسب يك پيش زمينه قبلي به محلي بروند كه مقاله مورد نظرشان در آنجا ارائه مي شد.
• احسان نراقي در پايان برخي از سخنراني هاي روز اول همايش از ميان حاضران شروع به صحبت كرد؛ گرچه صحبت هاي او بيشتر جنبه توضيحي و تشريحي داشت. بالاخره در يكي از سخنراني ها لگنهاوزن، كه رياست جلسه را بر عهده داشت، از سخن گفتن نراقي جلوگيري كرد و گفت شما به جاي سوال كردن سخنراني مي كنيد!
• يكي از حاضران در سالن شماره دو همايش خصوصيت عجيبي داشت. او كه گويا داراي درجه دكترا و استاد دانشگاه بود، در پايان هر كدام از مقالاتي كه به نحوي اسم امانوئل كانت، فيلسوف آلماني، در آنها به كار رفته بود، بي برو برگرد بلند مي شد، بلندگو را به دست مي گرفت و مي گفت «كانت آلماني در حوزه اخلاق عملي پژوهش كرده است و علاقه اي هم به فلسفه آن هم به صورت نظري نداشته است. » بعد هم مي نشست. هيچ كس، هيچ وقت نفهميد منظور او از اين كار چيست و چرا او كانت را اين قدر واژگونه شناخته است.
• وضعيت پذيرايي چه در زمان هاي استراحت ميان سخنراني ها و چه در زمان ناهار و شام هايي كه در هتل سرو مي شد بسيار دور از انتظار بود. نظم و ترتيب موجود و كيفيت غذاها با توجه به سمينارهاي مشابه، تقريباً بي نظير مي نمود.
• تنها مشكل اصلي همايش مسئله ترجمه همزمان بود. اين مشكل كه تقريباً در تمام سمينارها و همايش ها وجود دارد، با توجه به سطح امروزين تكنولوژي، تنها يك راه حل دارد. آن هم اينكه سخنرانان، متني را كه براي سخنراني آماده كرده اند، و نه متن مقاله ارائه شده را يك روز قبل به مترجمان تحويل بدهند و خود را نيز به اين موضوع مقيد كنند كه يك كلمه بيشتر از آنچه بر روي كاغذ آمده نگويند.
• يكي از نكات قابل توجه همايش، ماهيت سوالاتي بود كه از سوي مدعوين كشور عربستان سعودي مطرح مي شد، گويا آنها منتظر بودند در يكي از مقالات از حقوق بشر يا سازمان ملل تمجيد شود تا پس از ذكر مرثيه اي دردناك، هر چه در دلشان دارند بر سر اين حقوق لعنتي بشر نثار كنند. مهم نبود استدلال سخنران چيست؛ چرا كه آنها بيشتر به دنبال فرصتي بودند تا حرف خودشان را بزنند.
• كيفيت بالاي مقالات داخلي ارائه شده، يكي از ويژگي هاي بسيار مهم همايش بود. شايد در بسياري از موارد تفوق محتوايي مقالات داخلي نسبت به مقالات مشابه خارجي، حتي آنها كه از سوي انديشمندان اروپايي و آمريكايي ارائه مي شد، قابل مشاهده بود. مقاله محسن كديور، سيد محمد قاري، سيد فاطمي، محمد راسخ و محسن جوادي از اين حيث قابل توجه بود.
• نام اوليور ليمن مشهور و آلن گيورت پرطرفدار هم در ميان كساني كه مقاله اي براي سمينار ارسال كرده بودند اما مقاله شان در سمينار ارائه نشد به چشم مي خورد.

انديشه
اقتصاد
ايران
جهان
زندگي
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  جهان  |  زندگي  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |