چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۶۲- May, 28, 2003
بررسي عملكرد مديريت اقتصادي كشور ـ ۱
اقتصادي با دو الگوي فكري
ميزان دخالت دولت در اقتصاد ايران در دوره قاجار در نيمه دوم حكومت آن سلسله به طور متوسط حدود ۲ درصد توليد ناخالص ملي است به عبارت ديگر در حالي كه شما در تاريخ اقتصادي انگلستان هرگز نمي بينيد كه اين نسبت زير ۱۰ درصد باشد در دوره قاجار اين نسبت به روايت «باري ير» (۲ درصد) بوده
013390.jpg
فرشاد مومني*
فكر مي كنم همه كساني كه دستي در حوزه هاي نظريه پردازي و كوشش هاي فكري در زمينه درك قانونمندي هاي اجتماعي دارند و همه كساني كه به هر شكلي دستي در مسائل اجرايي دارند، بر اين مسئله اتفاق نظر دارند، كه شرايط فعلي كشور شرايط بسيار خطيري است، چه به اعتبار مسائل داخلي اقتصاد ملي و توسعه كشور و چه به اعتبار مسائلي كه از بيرون توسعه ملي را در ايران به چالش كشيده است، ما مي توانيم اين شرايط خطير را مشاهده كنيم.
طبيعتاً مسئله بسيار مهمي كه در اينجا مطرح مي شود اين است كه براي مواجهه با اين شرايط خطير چه كار بايد بكنيم.
در پاسخ به اين سوال طبيعتاً گروه هاي رقيبي شكل مي گيرند، تا آن جايي كه به حوزه انديشه و پژوهش مربوط مي شود، مي توانند الگوهاي نظري متفاوتي داشته باشند و توصيه هاي متفاوتي در اين زمينه ارائه دهند.
برداشت من اين است كه به واسطه محدوديت هايي كه به لحاظ ساختاري انسان ها دارند يا هر مجموعه انساني؛ در اين شرايط آنچه كه مي تواند براي كشور راهگشا باشد اين است كه يك فضاي منطقي گفت و شنود بين صاحبان ايده ها با آن نظريات متفاوت مطرح شود. طبيعتاً به هر ميزان كه اين فضاي آزاد و منطقي گسترش بيشتري پيدا كند، سياستگذاران كشور امكان اين را پيدا مي كنند كه منطقي تر با مسئله ها برخورد كنند و هر چه قدر كه در فضاي آزاد سياسي و اجتماعي اين مسائل انعكاس عمومي تري پيدا كند و تعامل بيشتري را از سوي شهروندان برانگيزد، احتمال اين كه بتوانيم با يك فرآيند اقناعي مسائل را پيش ببريم و مشاركت فزاينده مردم را هم توي اين مسير داشته باشيم، افزايش پيدا مي كند.
طبيعتاً انتظار مي رود كه در اين تعامل فكري يك سلسله حداقل ها مورد توجه قرار گيرد. يكي از آن حداقل ها اين است كه رويه هاي متعارف بيشتر جنبه «ايجابي و اثباتي» داشته باشد تا جنبه «سلبي» و بيشتر از آنكه اشخاص و گروه ها مورد توجه باشند مباني انديشه اي متفاوت مبناي بحث ها و گفت وگوها قرار بگيرد. با كمال تاسف شرايط فعلي ايران تا زمان رسيدن به چنين فضايي فاصله نسبتاً قابل توجهي را نشان مي دهد اما در عين حال اين واقعيت تلخ هيچ چيز از مسئوليت اخلاقي و اجتماعي همه كساني كه دلشان مي خواهد ايران وضعيت بهتري داشته باشد كم نمي كند. در واقع شرايط نامساعد توجيه گر خلافكاري و خلاف قاعده عمل كردن و خلاف اخلاق رفتار كردن نيست و من اميدوارم اين بحث ها در همين كادر ادامه پيدا كند. يعني ما به جاي اين كه به اشخاص كار داشته باشيم، به انديشه ها و به روش ها كارداشته باشيم. اميدوارم در اين بحث ها ضوابط و معيارهاي علمي تحت الشعاع هيچ چيز ديگري قرار نگيرد. با كمال تاسف «روزنامه همشهري» طي چند ماهه گذشته به دلايلي كه دقيقاً براي من روشن نيست، در اين زمينه رويه مطلوبي را دنبال نكرد. البته ممكن است دوستان براي خودشان توجيهاتي را داشته باشند؛ ولي مستقل از آن توجيهات آنچه كه براي يك ناظر بيروني مطرح است كارنامه آن چيزي است كه بيرون مي آيد. در اين كارنامه به مناسبت يك امر بسيار طبيعي كوچك كه در درون يك سازمان اتفاق افتاده مجموعه مسائلي مطرح شد كه واقعاً به نظر من شايسته پيگيري و واكنش نشان دادن نيست و اگر هم احياناً با هر توجيهي واكنش نشان دادن به آن شرايط و مسائل و رويه ها موضوعيت پيدا كند، اتخاذ كردن آن شيوه ها به نظر من به هيچ وجه درست نيست و من اين را به صلاح كشور نمي دانم.
واقعيتي كه وجود دارد اين است كه طي سال هاي «شصت» تا «شصت و هشت» يك الگوي فكري در ايران مديريت اقتصادي كشور را بر عهده داشته و از سال هاي شصت و هشت به بعد حاملان الگوي ديگري بر سر كار آمده اند.
ما مي توانستيم و تصور من اين است كه هنوز هم مي توانيم، كاستي ها و برجستگي هاي اين دو تجربه را مطرح كنيم و از برآيند اين ارزيابي ها كه به قاعده عقل مبنا و معيار علمي دارد «انشأالله» آن چيزي كه به نفع كشور است جلو برود من توصيه ام به دوستان همشهري اين است كه در عين حال كه هر كسي حق دارد جهت گيري هاي سياسي ـ اجتماعي خاص خودش را داشته باشد؛ اما در چارچوب هر رويكردي ما هيچ الزامي نداريم بازيچه منافع برخي گروه هاي ذي نفع در هر جريان شويم. به هر حال نقطه عطف اين رويه اي كه دوستان همشهري دنبال كردند يك مصاحبه اي بود كه چند ماه پيش منتشر شد.
در اين مصاحبه فرد مزبور مطالبي را بر زبان آورده بود و روشي را براي طرح مطالب مورد نظر خود برگزيده بود كه انصافاً امكان ارزيابي انواع گوناگون صلاحيت هاي وي را فراهم مي كرد. با اين كه درباره آن مصاحبه از نظر طيف گسترده اي از صلاحيت! مي توان بحث كرد، از صلاحيت هاي اخلاقي و انساني تا. . . صلاحيت هاي علمي، من در اينجا براي آنكه از مدار مورد نظر خارج نشود با اين اميد كه جامعه علمي و روشنفكري و نيز سياستگزاران اقتصادي كشور آن مصاحبه را خوانده اند، ارزيابي هاي مربوط به عرصه هاي گوناگون آن بحث را به ايشان واگذار مي كنم و صرفاً به برخي از جنبه هاي علمي مسئله و صلاحيت هاي مربوط به اين حوزه اشاره مي كنم. از همه دوستاني كه دستي در مسايل علوم انساني به طور كلي و علم اقتصاد به طور خاص دارند مي خواهم كه انصاف بدهند و داوري كنند كه واقعاً براي كسي كه در سال هاي آغازين قرن بيست و يكم هم هنوز به اين امر ادعا مي كند كه روش شناسي علوم انساني با روش شناسي علوم دقيق يكسان است چه ميزان مي توان صلاحيت علمي قايل شد. از همه اقتصاددانان كشور مي خواهم درباره ارزش علمي حرف هاي كسي كه با گذشت نزديك به هفتاد سال از ظهور اقتصاد كيفري هنوز هم معتقد است كه قايل بودن به هر نوع دخالت از سوي دولت در اقتصاد را مي بايست با برچسب كمونيسم و سوسياليسم مشخص ساخت را چگونه ارزيابي مي كنند و بالاخره از كليه صاحبنظران توسعه تقاضا مي كنم درباره آرا، كسي كه هنوز با گذشت بالغ بر پنجاه سال، ديسيپلين اقتصاد توسعه را چيزي فراتر از سطوح خرد و كلان تحليل اقتصادي نمي داند و ارزش علمي حرف هايش، خود داوري كنند. ملاحظه مي شود كه تا آن جا كه مسئله به صلاحيت اجمال علمي چنين فردي مربوط مي شود شايد اساساً جايي براي بحث نباشد و جالب ترين قسمت داستان نيز آن است كه بخواهيم نوع ويژه واكنش هاي ايشان را درباره ادغام ۲ موسسه با منطقي كه خود ايشان طي ۱۵-۱۴ ساله گذشته درباره رويه «مديران دولتي» و «منافع» ايشان ارائه مي كردند ارزيابي كنيم! تا فلسفه آن مقاومت غيرمتعارف را در برابر «تغيير» در يابيم اما در عين حال به واسطه اين كه اين بحث ها به لحاظ زماني در موقعيتي مطرح مي شود كه مديريت توسعه كشور در آستانه تدوين برنامه چهارم توسعه قرار دارد مي توان از اين فرصت استفاده كرده و به بازخواني هر چند بسيار مختصر برخي جنبه هاي تجربيات بيست و چند ساله گذشته اقتصاد ملي بپردازيم و من اميدوارم در اين فرصت بتوان در نهايت اجمال مقايسه اي بين اين دو كارنامه در دو مقطع پس از پيروزي انقلاب اسلامي داشته باشم. فكر مي كنم كه تجربه دوره اول با همه كاستي ها و ضعف هايي كه داشته و حكم اين كه هر امر كه به بشر مربوط شود و مجموعه هاي بشري شامل اين حكم است، وقتي كه كارنامه اش با مجموعه كارنامه دوره هاي مشابه قبل از خودش و دوره بعد از خودش مقايسه مي شود در مجموع كارنامه قابل قبول تري به نظر مي رسد. فكر مي كنم اكثريت قريب به اتفاق اسناد رسمي و پژوهش هاي علمي كه درباره اقتصاد ايران و مديريت توسعه كشور وجود دارد روي اين مسئله صحه مي گذارد.
در سال ۶۵ در مقاله اي من از منظر چند شاخص معين اين كارنامه را بررسي كردم.
و با توجه به اين كه مقاله مزبور در مجله علمي ـ پژوهشي دانشگاه مفيد انتشار يافته، از ذكر جزئيات آن خودداري مي كنم بنابراين در آن جا با جزئيات منعكس است و به وضوح نشان داده شده است. در آن دوره كارنامه عملكرد مديريت اقتصادي كشور در دوره جنگ تحميلي از هر نظر هم نسبت به دوره قبل از خودش كه دوره قبل از انقلاب اسلامي را شامل مي شود و هم نسبت به دوره بعد از خودش كه سال هاي ۶۸ تا ۶۵ را شامل مي شود كاملاً قابل دفاع است. اين مقاله از نظر ارقام كمي هم ادعاهايش مبتني بود بر آن گزارش سري هاي زماني كه دوره سال هاي ۳۸ تا ۶۵ را پوشش مي داد. بنابراين خيلي خوب است كه همه جنبه هايش يك جا ديده شود؛ يك نسبت هايي به آن دوره داده شد كه جنبه اجرايي عملي دارد و يك ارزيابي هايي پيدا شده كه جنبه نظري ـ تحليلي دارد كه به نظر مي تواند موضوع بحث هاي بسيار ارزشمند و در عين حال راهگشا براي آينده اقتصاد و توسعه ملي در ايران باشد.
براي اين كه باب اين نحوه بحث را باز كرده باشيم چند محور را مطرح مي كنم تا در واقع آن ادعايي كه كردم را براساس اسناد مكتوب و رسمي مديريت توسعه كشور مورد ارزيابي قرار دهم. در آن مصاحبه اي كه ذكر كردم، مصاحبه كننده محترم خيلي غصه خورده بود نسبت به اين كساني كه به زعم ايشان گرايش هاي چپي داشتند، حتي ماركس را هم نفهميدند. از اين كه ايشان درباره آن ها چنين دلسوزي اي مي كنند من خيلي خوشحالم و اميدوارم آن هايي كه مورد خطاب ايشان بودند تلاش كنند كه ماركس را بهتر بفهمند، ولي من انتظارم از ايشان و امثال ايشان اين است كه حداقل آن چيزهايي را كه خودشان منتشر كردند بفهمند ديگر فهم ماركس و استيگليتز و. . . ديگران پيشكش. براساس ارزيابي هايي كه اين طيف فكري مي كنند، دوره مديريت اقتصادي كشور در سال هاي ۶۰ تا ۶۶ را دوره به اصطلاح چپ گرايي و تمايل به چنين گرايشاتي معرفي مي كنند. من استناد مي كنم به سند پيوست برنامه اول توسعه كشور كه آن دوستان ادعا مي كنند خودشان نوشتند و ادعا مي كنند كه بهترين چيزي هم بوده كه مي شد نوشت. در آن جا تصريح مي كند كه با منطق علم اقتصاد اگر ما ميزان دخالت دولت را در اقتصاد براساس شاخص نسبت كل هزينه هاي دولت يعني مجموع هزينه هاي عمومي به اضافه شركت ها به «GDP» اندازه گيري كنيم. در حالي كه اين نسبت در سال ،۱۳۵۶ يعني سال هاي پاياني عمر حكومت پهلوي بالغ بر ۶۰ درصد بوده، در سال پاياني جنگ اين نسبت به ۴۰ درصد رسيده است و در سال هاي بعد از جنگ كه همه ابزارهاي سنتي شناخته شده براي كاهش دخالت دولت در حوزه اقتصاد به كار گرفته شده اين نسبت به بالاي ۶۵ درصد رسيده است.
همان طور كه عرض كردم از زواياي متعددي مي توانستم در اين باره بحث كنم ولي استناد به اسنادي كه توسط خود اين طيف فكري نوشته شده فكر مي كنم يك پايه خوبي براي وفاق باشد. يعني ما براساس اين پيش فرض كه حتماً اين ها در تهيه و تنظيم اين گزارش ها و اسناد صدق ورزي كردند و مي دانند كه چه مي گويند بحث را روي يك مبنايي قرار مي دهيم كه خيلي روشن تر به جمع بندي برسيم.
در كنار اين مسئله و اين نسبت كه با سندهاي منتشر شده توسط خود اين مجموعه مطابقت دارد كاملاً خلاف و نادرست بودن آن ادعا روشن مي شود. من چند نكته ديگر را هم مطرح مي كنم. در مجموعه گزارش هايي كه در خود سازمان برنامه و بودجه وقت راجع به تجربيات كشورهاي مختلف در مديريت اقتصاد جنگي مطرح شده به تصريح آمده كه انگلستان براساس تجربيات جنگ اول جهاني در دوره جنگ دوم و در شرايط جنگي آن چنان رويكرد مداخله گرانه اي در اقتصاد در دستور كار قرار دارد، كه براساس اسناد موجود نسبت هزينه هاي عمومي دولت انگلستان به توليد ناخالص داخلي اش كه در سال هاي قبل از جنگ حدود ۱۳ درصد بود در سال هاي پاياني جنگ جهاني دوم بالغ بر ۶۶ درصد شده بود. يعني چيزي حدود ۵۰ درصد بيشتر از آن چيزي كه در اقتصاد ايران در سال هاي پاياني جنگ مطرح بوده است. به اضافه اين كه در آن شاخص حجم شركت هاي دولتي انگليسي و دخالت آن در اقتصاد مطرح نشده كه در اندازه گيري مربوط به ايران وزن مداخله شركت هاي دولتي هم در اندازه گيري مزبور اضافه شده است. يعني اگر بخواهيم دو تا نسبت را مقايسه كنيم در واقع مورد ايران ميزان دخالت دولت برحسب هزينه هاي عمومي در سال هاي جنگي به مراتب كمتر هم مي شود.
بحث بر سر اين است كه آيا با اين منطقي كه مطرح مي شود، ما جز اتخاذ يك رويكردهاي كليشه اي و انتزاعي و دور از واقعيت هاي موجود جامعه چيزي مشاهده مي كنيم؟ آيا نسبت دادن گرايش هاي كمونيستي و چپي به دولتي كه نسبت به دولت قبل از انقلاب حدود ۵۰ درصد ميزان دخالت در دولت براساس شاخص هاي شناخته شده را كاهش داده چقدر صحت دارد و بالاخره اين كه در آن دوره مواضع اصلي كنترل هاي دولتي چه چيزهايي بود.
مواضع اصلي كنترل هاي دولتي دقيقاً كنترل رانت هايي بود كه كاركردهاي ضد توسعه اي مي توانست براي اقتصاد ملي داشته باشد. دولت وقت از طريق كنترل آن رانت ها و هدايت كردن آن به سمت بخش هاي مولد از يك طرف و رويكرد توزيع عادلانه مايحتاج و نيازهاي اساسي عامه مردم از طريق سيستم سهميه بندي شده كالاها از طرف ديگر، باعث شد كه در دوران انقلاب اسلامي به افتخاري از نظر مديريت اقتصادي نائل شويم كه در طول چهارصد سال گذشته در تاريخ اقتصادي ايران بي سابقه بوده است. براي اولين بار بود كه ايران در يكي از طولاني ترين جنگ هاي ۴۰۰ ساله گذشته تاريخ خود قرار مي گرفت حتي يك مورد مرگ و مير ثبت شده ناشي از قحطي ها و اپيدمي ها مشاهده نمي شود. فلسفه سهميه بندي كردن نيازهاي اساسي، دور نگه داشتن آنچه كه حيات انسان ها به آن وابسته است، از فشار پول ها و سرمايه است كه به واسطه شرايط خاص جنگي كه شكاف ميان عرضه كل و تقاضاي كل ابعاد بي سابقه اي پيدا مي كند، از نظر مصون سازي سرمايه هاي انساني ملي يك اقدام كاملاً منطقي و توسعه اي است و به هيچ وجه علامت گرايش كمونيستي، نيست. يك گرايش عقلاني است كه تجربه دو جنگ جهاني اكثريت قريب به اتفاق كشورهاي صنعتي را به اين رويه فرا خوانده است.
توجيه پذير بودن سياست هاي دوران جنگ
اين چيزي كه فكر مي كنم اين دوستان به آن توجه ندارند، اين است كه: مهم ترين ضعف و كاستي اقتصاد مرسوم روابط تابعي و تحليل هاي نظري خودش را در خلا و به صورت «لازمان» و «لامكان» ارائه مي دهد. بنابراين شرايط واقعاً موجود در هر جامعه را از آن متنزع مي كند. من تصورم اين است كه دوستان ما در ايران كه همان رويكرد نظري را دنبال مي كنند با كمال تاسف عليرغم داعيه هايي كه دارند كه: «ما اقتصاد را خوب مي شناسيم و از اين قبيل» به ابتدايي ترين بديهياتي كه نشان دهنده يك ورود اوليه به شرايط اقتصاد ايران است چيزي رو نكردند. مثلاً فرض كنيد براي اين كه نشان بدهم اين داستان فقط اختصاص به اين دوره ندارد و نسبت به دوره هاي قبلي هم اين اشتباهات خيلي فاحش است، يك مثالي برايتان مي زنم. در آن مصاحبه در واقع زمينه چيني براي تلفيق رويكردهاي استبدادي با اقتصاد دولتي را به اواخر دوره قاجار نسبت مي دهند. من دوستان را ارجاع مي دهم به كار بسيار درخشان و ارزنده اي كه «جولين باري ير» كرده و خوشبختانه به زبان فارسي هم منتشر شده در آن گزارش تصريح مي كند كه ميزان دخالت دولت در اقتصاد ايران در دوره قاجار در نيمه دوم حكومت آن سلسله به طور متوسط حدود ۲ درصد توليد ناخالص ملي است. يعني در حالي كه شما در تاريخ اقتصادي انگلستان هرگز نمي بينيد كه اين نسبت زير ۱۰ درصد باشد.
اما در دوره قاجار اين نسبت به روايت «باري ير» (۲ درصد) بوده. بنابراين اطلاق اين عناوين كليشه اي و اين برچسب هاي ناچسب واقعاً مبناي علمي ندارد. حاصل اين رويكرد اين است كه ما در آن دوره شاهد هستيم كه عليرغم شرايط بسيار دشوار و طاقت فرسايي كه وجود داشته در مجموع توانستيم به ميزان قابل توجهي ميزان اتكا به نفت در توليد ملي را كاهش بدهيم. دوستان به صورت كليشه اي نگاه مي كنند كه در شرايط جنگي توليد ناخالص داخلي ايران مرتباً كاهش نشان مي دهد.
اما به اين توجه ندارند كه ما نسبت به زماني كه اقتصاد را از حكومت پهلوي تحويل گرفتيم ميزان توليد روزانه نفت را از حدود شش ميليون بشكه در روز به حدود ۸۰۰ هزار بشكه در روز در سال هاي اوليه دهه شصت رسانديم. خود اين نشان دهنده اين است كه فقط به آن اعتبار يك چيزي حدود سي درصد كاهش در توليد ناخالص كشور اتفاق افتاده است. اين مسئله با افزايش بسترسازي ها و توزيع رانت ها در جهت تشويق فعاليت هاي مولد باعث شد كه بخش اعظمي افت GDP از طريق گسترش فعاليت هاي مولد و از طريق افزايش پيوندها در درون بخش هاي اقتصاد ملي جبران شود.
در يك اقتصاد متكي به يك صنعت استخراجي تك محصولي، اقتصاد ناگزير رانتي است. آن چيزي كه اهميت دارد نحوه مواجهه با اين رانت هاست، شما در دوره سال هاي ۶۸ به بعد مي بينيد چون اين رانت ها در چارچوب اقتضائات بخش هاي غيرمولد سامان داده شده بود از يك طرف با صرف هزينه هاي بسيار غيرمتعارف روبه رو بوديم و از طرف ديگر شاهد اين بوديم كه بيشترين فشارها و خسارت ها به بخش هاي مولد وارد شد. در حالي كه در يك فضاي منطقي كه آرام آرام بسترسازي مي كنيد و بخواهيد عدم تعادل هاي پيشين را به سمت تعادل برگردانيد، ايجاد جاذبه هاي منطقي و عقلايي براي بخش هاي مولد يكي از ابتدايي ترين كارهايي است كه صورت مي گيرد. ضمن اين كه نبايد دو مسئله مهم را از ياد برد. يك مسئله شرايط خاص جنگي است. همه آن ها كه با جامعه ايران در آن سال ها آشنايي دارند، مي دانند كه مسئله مديريت توسعه در آن دوران فقط جنگ نبود ما در همان زماني كه جنگ را اداره مي كرديم با طيف متنوعي از كوشش هاي تجزيه طلبانه هم به طور همزمان روبه رو بوديم. در عين حال و به طور همزمان با بي سابقه ترين تجربه تروريستي شهري توسط مخالفان روبه رو بوديم. اين دوستان آن شرايط را ناديده مي گيرند و احكامي صادر مي كنند كه واقعاً نسبتي با واقعيت هاي جامعه ندارد آن نسبت هاي ديگري هم كه به دولت وقت مي دهند مثلاً ايجاد كردن سازمان دولتي توزيع است. مثل كالا و خدمات و اين چيزها به نظر من نشان دهنده اطلاع كم يا دقت كم است. براي اين كه دولت تقريباً در آن دوره هيچ نهاد توزيعي اجرايي جديد ايجاد نكرد. همه مردم شاهد هستند كه در آن دوره توزيع ارزاق و مايحتاج عمومي از طريق نهادهاي توزيعي سنتي موجود كه كاملاً هم خصوصي هستند انجام گرفته شده است.
تعداد وسيعي مديريت مي كردند، يعني فقط سياست گذاري بود. به هيچ وجه جنبه تصدي گري نداشت. همان چيزي را كه بعدها؛ [در دوره بعد از سال ۶۸] شعارش داده شد و خلاف آن عمل شد. در آن دوره شعارش داده نشد، اما عمل به آن شد. يعني از همان ظرفيت هاي موجود بخش خصوصي استفاده شد بدون اين كه به هيچ وجه، هيچ نوع به اصطلاح فعاليت تصدي گري دولتي به صورت جديد اضافه شود. يك توهم بسيار مهم ديگري كه اين دوستان دارند اين است كه گمان مي كنند دولت براساس علايق ايدئولوژيك خودش به سمت تملك واحدهاي توليدي خصوصي رفت. در حالي كه بنا به مجموع اسناد و شواهدي كه وجود دارد، منهاي آن واحدهاي صنعتي كه بنا به ملاحظات استراتژي ملي توسعه و در چارچوب قانون اساسي مسئوليتش بر عهده دولت قرار گرفت، در مورد بقيه آنچه كه در تملك دولت قرار گرفت يا ملي شد، دارايي ها و امكانات سرمايه گذاران فراري كشور نبود. آن چيزي كه واقعاً اتفاق افتاد ملي كردن بدهي هاي آن ها بود. يعني برخلاف اين حرف هاي واقعاً ناپخته كه حكايت از ناآشنايي با واقعيت ها است كه زده مي شود دوره آغازين انقلاب اسلامي به واسطه شرايط خاص كه با آن روبه رو بوديم ما را به سمتي برد كه مظلومانه ناگزير شديم «بدهي» سرمايه داران فراري را ملي كنيم اما به چيزهايي درست در جهت عكس آنچه كه عمل كرديم متهم شديم.
* استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبايي

حاشيه اقتصاد
• راه فضا در خطر
مشكلات مالي در پروژه هاي موشك اروپايي آريان به مراحل حساسي رسيده است. روزنامه دي ولت چاپ آلمان در اين زمينه هشدار داده و طي مقاله اي تحت عنوان «راه فضا در خطر» تاكيد كرده است كه اگر وضعيت به همين منوال پيش برود بايد منتظر حوادث و سقوط هايي پيش بيني نشده در اروپا باشيم.

• دردسر رشد يورو
ترس از رشد يورو در حال فزوني است. اروپايي ها روز به روز بيش از گذشته نسبت به افزايش ارزش واحد پول اروپايي ابراز نگراني مي كنند. اقتصاددانان در برخي كشورهاي پرمشكل در اروپا نظير آلمان مي گويند رشد يورو ممكن است موجب وارد آمدن فشار فزاينده اي بر بازار سهام شود. در حال حاضر همه اميدوارند بانك مركزي اروپا با عملكرد صحيح خويش ضمن نگه داشتن قيمت يورو در يك حد مناسب مانع تغييرات غيرطبيعي در اقتصاد اتحاديه اروپا شود. اين در حالي است كه تا يكي دو سال پيش اغلب اروپايي ها معتقد بودند بايد با تمام توان به رشد يورو كمك كرد.

• ديزني مغازه هايش را كنار مي گذارد
شركت ديزني قصد دارد به صورت كامل مغازه هاي فروش محصولات خويش را تعطيل كند. مدت ها است كه اين مغازه ها با ضررهاي خويش اين شركت رسانه اي را كه مقر آن در كاليفرنيا قرار دارد دچار كاهش سود كرده اند. هم اكنون ۵۴۸ مغازه در سراسر جهان عروسك هاي پلاستيكي، تمبر و لباس را به نمايندگي رسمي از سوي ديزني در ميان طرفداران شخصيت هايي كارتوني نظير ميكي ماوس و دانالد داك مي پراكنند. سود اين مغازه ها در سال ميلادي گذشته ۳۸ درصد كاهش داشت. اندي موني، مدير جديد اين مغازه هاي زنجيره اي، اعلام كرد تعداد مغازه ها در آمريكاي شمالي در گام نخست از ۳۸۹ عدد به ۳۰۰ عدد مي رسد. زماني در گذشته تعداد مغازه هاي مذكور تنها در آمريكاي شمالي ۵۲۰ واحد بود. اولين مغازه ديزني در سال ۱۹۸۶ افتتاح شد، تا سال ۱۹۹۹ شركت ديزني در جهان صاحب ۶۴۳ مغازه بود. اما از آن زمان به بعد در آمريكاي شمالي و هشت كشور خارجي ديگر تعداد مغازه ها رو به كاهش نهاد. به عنوان مثال در سال ۲۰۰۱ فروش مغازه هاي ديزني در كشور ژاپن به صورت كامل متوقف شد. بازار بورس در قبال تصميم جديد ديزني براي بستن مغازه هاي خود واكنش مثبتي داشته است. قيمت سهام اين شركت پس از اعلام تصميم فوق رشد محسوسي يافت. والت ديزني يكي از بزرگ ترين شركت هاي رسانه اي و سرگرمي ساز در دنيا محسوب مي شود، اما مدت ها است كه با كاهش بازار روبه رو است. شبكه تلويزيوني ABC متعلق به ديزني از بحران آگهي رنج مي برد. طي سه ماهه نخست سال ميلادي جاري ديزني به دليل جنگ عراق در تمامي بخش ها شاهد عقب گرد بود.

• وضعيت پورشه و بي ام و
دو شركت خودروسازي پورشه و بي ام و در آلمان شرايط چندان مناسبي ندارند. ناظران معتقدند استراتژي هاي پورشه ريسك هاي زيادي را در دل خود جاي داده اند. بي ام و نيز اعلام كرده كه «در حال حاضر در كشور آلمان جو بي اعتمادي پديد آمده است. » روزنامه دي ولت اين دو خودروساز را جزو «پردردسرترين خودروسازان» دانسته است.

• فولكس واگن به جاي دوو در ايران
شركت فولكس واگن موافقت خود را براي عقد قرارداد با شركت كرمان خودرو اعلام كرد. در پي برگزاري چندين جلسه مذاكره ميان مقامات شركت كرمان خودرو و شركت فولكس واگن مقرر شد قرارداد نهايي توليد خودرو ميان اين دو شركت منعقد شود. شركت كرمان خودرو پيش از اين قراردادي با شركت «دوو» كره جنوبي منعقد كرد و توليد «دوو» ماتيز و ساير انواع خودرو در كشور آغاز شد اما در پي اعلام ورشكستگي اين شركت، يك شركت آمريكايي سهام خودروسازي مذكور را خريداري كرد. در پي بروز اين تغييرات آمريكا با استناد به تحريم تجاري اين قرارداد را لغو كرد. شركت فولكس واگن كه متعلق به كشور آلمان است و معروف ترين خودروي توليدي آن را مي توان «گلف» ناميد، درصدد است با جايگزين شدن به جاي دوو توليد «گلف» در ايران را آغاز كند. گزارش هاي رسيده حاكي از آن است كه مقامات وزارت صنايع و معادن نيز موافقت خود با عقد اين قرارداد را اعلام كرده اند. فولكس واگن در هنگام زمامداري هيتلر، خودروي ملي آلمان يعني «فولكس» را توليد مي كرد.

• حمايت بوش
كاخ سفيد در راستاي كاهش هزينه ماليات شركت ها و موسسات توليدكننده انرژي ۱۹ ميليارد دلار سرمايه اختصاص داد. به گزارش «آسوشيتدپرس»، بوش در راس هيأت تصميم گيرنده كاخ سفيد با تصويب تخصيص اين سرمايه در بخش انرژي اعلام كرد: «اين مبلغ در راستاي حمايت براي گسترش فعاليت هاي اين موسسات جهت افزايش توليد نفت، گاز طبيعي، گاز، افزايش مطالعات براي بهره گيري از حوزه نفتي آلاسكا و به ويژه براي افزايش توليد انرژي هاي تجديدپذير تخصيص يافته است.» بر پايه اين گزارش، دو سوم از اين مبلغ به موسسات توليدكننده گاز طبيعي، گاز و پالايشگاه هاي نفت اختصاص دارد و ۱۶ ميليارد دلار آن براي بهره گيري از منابع تجديدپذير انرژي تخصيص مي يابد.

• صادرات كاغذ فنلاند
صادرات بي رويه كاغذ فنلاند جنگل هاي كهن و زيست بوم اين كشور را در معرض نابودي قرار داده است. «گرين پيس» ضمن اعلام اين مطلب هشدار داد: «قطع درختان جنگل هاي فنلاند براي افزايش صادرات كاغذ ضمن تخريب مناظر طبيعي، حيات بيش از ۵۰۰ گونه حيواني و گياهي منطقه را نيز رو به زوال قرار داده است. بر پايه اين گزارش، آلمان كه در حال حاضر عمده واردكننده كاغذ از فنلاند است ۴۰ درصد از محصولات سلولزي و ۲۰ درصد از كاغذ مصرفي خود را از فنلاند تامين مي كند. گرين پيس در ادامه گزارش خود با اشاره به فعاليت هاي اعتراض آميز ۹ كشور جهان مبني بر جلوگيري از ادامه روند نابودي جنگل هاي فنلاند افزوده است: «دولت فنلاند بدون هيچ اقدام بازدارنده اي هنوز براي قطع درختان در راستاي افزايش صادرات و توليد كاغذ مجوز مي دهد. »

جهان ۲۰۰۳
انرژي
013395.jpg
ترجمه: غلامرضا رضايي نصير
يك دقيقه نور آفتاب براي تامين انرژي بيش از يك سال جهان كافي است. اما مشكل اينجا است كه هزينه تبديل انرژي خورشيدي چهار برابر هزينه سوخت هاي فسيلي است. علت آن است كه اغلب سلول هاي خورشيدي از سيليكون غير ارگانيك استفاده مي كنند كه مثل چيپ هاي كامپيوتري بايد در آزمايشگاه توليد شوند. بايد منتظر روزي ماند كه سلول هاي پلاستيكي انعطاف پذير كه در حال حاضر مشغول توليد و توسعه آنها هستند، جاي سلول هاي سيليكوني را بگيرند. مدل آزمايشگاهي اين سلول ها در حال حاضر ۵/۲ درصد از نوري را كه به آنها تابيده مي شود، جذب مي كنند، حال آنكه سلول هاي سيليكوني ۱۰ درصد از نور را جذب مي كنند. اما اين وضع روبه بهبود است. سلول هاي پلاستيكي ارزان تر هستند و شايد روزي بتوان آنها را حتي روي لباس افراد نصب كرد.
اوپك در متقاعد ساختن اعضايش به پيروي از مصوبات اين سازمان دچار مشكل است. ميزان توليد همواره حدود ۱۰ درصد بيش از سقف تعيين شده توسط سازمان كشورهاي صادركننده نفت است. روسيه، دومين توليدكننده بزرگ نفت جهان، خارج از اين كارتل است و اگر بتواند مقدار بيشتري نفت بفروشد به پايين آمدن قيمت ها اهميتي نمي دهد. آنچه باعث مي شود قيمت نفت در جهت عكس، يعني رو به بالا حركت كند، عراق است. احتمالاً جنگ باعث مي شود قيمت يك بشكه نفت موقتاً از ۲۰ تا ۳۰ دلار در سال ۲۰۰۲ به ۴۰ دلار در سال ۲۰۰۳ برسد. اگر قيمت نفت در تمام طول سال بالا باقي بماند، ممكن است بهبود اقتصادي جهان در نطفه خفه شود، اگر اوضاع در خليج فارس آرام يابد و عرضه نفت عراق آغاز گردد، بازار نفت و همچنين سازمان كشورهاي صادركننده نفت (اوپك) براي هميشه دستخوش تغيير خواهند شد.
در اين سال نيروگاه هاي هسته اي بار ديگر مطرح مي شوند. حدود نيمي از ۴۳۰ نيروگاه هسته اي جهان، راكتورهاي آب تحت فشار (PWR) هستند. ساختن اين راكتورها ۶ سال به طول مي انجامد و رعايت موارد ايمني در آنها بسيار دشوار است. بخش اعظم جهان به نيروگاه هاي برق كوچك تر و ارزان تر با سوخت گاز روي آورده اند، اما اين نيروگاه ها نيز به دليل صدمه اي كه به لايه ازن وارد مي سازند مطلوب شمرده نمي شوند. بنابراين منتظر نسل جديدي از نيروگاه هاي هسته اي كوچك تر، ايمن تر و ارزان تر باشيد. براي مثال راكتورهاي PBMR آفريقاي جنوبي تنها يك دهم برق راكتورهاي PWR را توليد مي كنند اما بسيار ارزان تر از آنها هستند. احتمالاً تا سال ۲۰۰۶ اولين نيروگاه PBMR تجاري وارد بازار خواهد شد. روسيه در نظر دارد يك پايانه نفتي به ارزش ۶/۲ ميليارد دلار را در قطب شمال بسازد تا بتواند نفت خام را از طريق كشتي به آمريكا برساند. بخش اعظم نفت اين كشور در حال حاضر به اروپا سرازير مي شود. طرح هاي مربوط به اتصال پايانه نفتي در شهر بندري مورمانسك به حوزه هاي نفتي روسيه از طريق خط لوله، در سال ۲۰۰۳ به مراحل نهايي خواهد رسيد. قرار است در سال ۲۰۰۵ بهره برداري از اين پروژه آغاز شود. حتي اگر اين پروژه موفقيت آميز باشد، تنها مي تواند ۱۰ درصد از نياز آمريكا را به نفت تامين سازد. در ضمن روسيه فقط به غرب چشم ندارد. ساختمان يك خط لوله نفت خام از شرق سيبري به شمال چين در سال ۲۰۰۳ آغاز خواهد شد. اين خط لوله قادر خواهد بود تا سال ۲۰۱۰ حدود ۳۰ ميليون تن نفت را سالانه انتقال دهد.
از موضوعات قابل توجه سال ۲۰۰۳ گاز آسيايي است. با توجه به بهبود اوضاع اقتصادي در اين منطقه، تقاضا براي انرژي سريعاً روبه افزايش است. در سال ۲۰۰۳ ساخت كارخانه بريتيش پتروليوم (BP) در استان پاپواي غربي اندونزي آغاز مي شود. وقتي ساخمان آن تكميل شود، اين پروژه كه به پروژه تانگوه (به زبان باهاسايي اندونزي يعني «شكست ناپذير») معروف است گاز طبيعي حوزه هاي دريايي را براي صادرات به گاز مايع تبديل مي كند. اولين محموله قرار است در سال ۲۰۰۶ آماده شود. چين كه در حال حاضر گاز ۲ درصد عرضه انرژي اش را تشكيل مي دهد و قصد دارد تا سال ۲۰۱۰ آن را به بيش از ۸ درصد برساند، مشغول مذاكره براي دريافت محموله گاز مايع اندونزي است. شركت دولتي CNOOC در اين كشور مي خواهد يك پايانه گاز مايع طبيعي در ساحل شرقي احداث كند. يك پايانه نيز در جنوب گودنگ دونگ از سال ۲۰۰۵ مي تواند سالانه ۳ ميليون تن گاز مايع طبيعي را جابه جا كند.
مواد خام
فولاد يكي از تحت حمايت ترين مواد خام در بازار جهاني است. وقتي جورج بوش در سال ۲۰۰۲ تعرفه هاي ۳۰ درصدي را براي واردات فولاد رد كرد، اين وضع بدتر شد. اكنون دولت آمريكا پيشنهاد حذف يارانه هاي فولاد در سراسر جهان را مي دهد. اين كشور معتقد است كه صنعت فولاد دچار يك توليد اضافه ۲۰۰ ميليون تني است. اما كشورهاي در حال توسعه خواستار آن هستند كه پيش از حذف يارانه هاي خود، آمريكا تعرفه هاي گمركي بر واردات فولاد را كاهش دهد. با توجه به اين كه كشورهاي آسيايي براي خودكفا شدن در زمينه آلومينيوم و صادر كردن آن به مناطق ديگر، ظرفيت توليد آلومينيوم خود را افزايش خواهند داد، قيمت آلومينيوم رو به كاهش خواهد نهاد. در سال ۲۰۰۱ چين ۴/۳ ميليون تن آلومينيوم توليد كرد و قرار است تا سال ۲۰۰۶ ظرفيت توليد خود را به دو برابر اين ميزان برساند.

اقتصاد
ادبيات
ايران
جهان
علم
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |