دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۲- سال يازدهم -شماره ۳۰۶۷ - jun . 2, 2003
انديشه
Front Page

جهاني شدن و توسعه پايدار با نگاه به اجلاس جهاني توسعه پايدار در ژوهانسبورگ
مردم ، سياره و رفاه
016960.jpg
اشاره:
اجلاس جهاني توسعه پايدار در ۲۶ اوت سال گذشته در ژوهانسبورگ تشكيل شد و نمايندگان ۱۸۵ كشور در آن شركت كرده بودند. ۶۵ هزار نفر از سراسر جهان براي اين رويداد مهم به آفريقاي جنوبي رفته بودند تا در نشست ها و همايش هاي جانبي دومين «اجلاس زمين» شركت كنند. در حالي كه مذاكرات مقامات بلندپايه جهان در اجلاس مذكور، پشت درهاي بسته ادامه داشت، تظاهرات مخالفان «جهاني شدن» در اين شهر و شماري از شهرهاي اروپايي برپا بود. تظاهرات كنندگان، فقر گسترده  جهاني و عدم انجام تعهدات كشورهاي غني نسبت به كشورهاي فقير را بزرگترين چالش رو  در روي اجلاس هاي جهاني از جمله اجلاس ژوهانسبورگ مي دانستند. بنا به گزارش سازمان ملل، ۱۳ ميليون نفر مردم در جنوب آفريقا و محل برگزاري اجلاس زمين، با گرسنگي روبه رو هستند و ۲ ميليارد از ۶ ميليارد نفر جمعيت كره زمين به آب پاكيزه، بهداشت يا حتي نيروي برق دسترسي ندارند. اختلاف در مصرف بين كشورهاي غني و فقير وجود دارد. به طور مثال شهروندان غربي هر كدام به طور متوسط ۴۰ برابر يك شهروند جهان سومي انرژي و مواد طبيعي مصرف مي كنند. اين در حالي است كه نگره توسعه پايدار با برابري عدالت اجتماعي ارتباط نزديك دارد. به طوري كه كاهش سريع محروميت هاي فعلي و در مرحله بعد تكميل برنامه هاي بهبود سطح زندگي در كشورهاي فقير در آينده از مسائلي بودند كه اجلاس جهاني ژوهانسبورگ دنبال مي كرد. اجلاس ژوهانسبورگ اميدوار است كه تا اجلاس بعدي كه در سال ۲۰۱۲ برگزار خواهد شد، مردمي كه حالا فقير هستند زندگي بهتر و فرصت بيشتري داشته باشند. اين امر با فرآيندي كه از آن به جهاني شدن تعبير مي شود كه واقعيتي است غيرقابل انكار، همخواني زيادي ندارد. جهاني شدن باعث فاصله فزاينده كشورهاي غني و فقير شده است. سعي مقاله بر اين است كه پس از تعريف، تبيين اصطلاحات جهاني شدن و توسعه پايدار و مرور اجمالي به تاريخچه آنها، برخي از پيامدهاي فرآيند جهاني شدن را با اهداف توسعه پايدار تطبيق و تحليل  نمايد.
تعريف و تبيين موضوع جهاني شدن
جهاني شدن واژه اي است كه امروزه بر سر زبانهاست و به همان اندازه كه ايدئولوژي «ماركسيسم» بحث و جدل هاي داغي را در بين انديشمندان بوجود آورد، پديده جهاني شدن، نيز در اواخر قرن بيستم زمينه را براي تعارض و تعاطي افكار طرفداران و مخالفان اين پديده بوجود آورد كه در آغاز قرن ۲۱ ادامه دارد و به نتيجه نرسيده است. «جهاني شدن» حوزه فكر بشر در زمينه هاي مختلف سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و هنري است و ذهن بسياري از انديشمندان و پژوهشگران اقتصادي، سياسي، فرهنگي و ... را به خود مشغول كرده است. جهاني شدن را مي توان از راه هاي زيادي تعريف كرد، ولي جوهره اصلي اش متضمن توسعه سريع در ارتباطات بين كشورها و مكان هاي بيشتري در جهان است كه اساس آن تجسس در اطلاعات، تكنولوژي، نيروي كار و سرمايه مي باشد.
فرآيند جهاني شدن را مي توان اين گونه خلاصه كرد:
داراي ابعاد مختلف فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي مي باشد و جنبه اقتصادي آن خيلي محسوس است.
- با پيشرفت فناوري و تكنولوژي شتاب بيشتري به خود گرفته است.
- داراي فرصت ها و تهديد هاي زيادي است.
- بديهي و غيرقابل اجتناب است.
پيشينه جهاني شدن
در كل تاريخ بشر، فرآيند دگرگوني و تغييرات اجتماعي همانند دو قرن اخير بي سابقه بوده است و اكثر مردم زندگي يكسان و ثابتي داشتند. تنها پس از انقلاب صنعتي (دگرگوني اقتصادي) و انقلاب فرانسه (دگرگوني سياسي و اجتماعي) بود كه آهنگ تغييرات اجتماعي با شتاب فزاينده آغاز شد و انقلاب صنعتي، ساختار طبقاتي، ساختار ارتباطات، حمل و نقل، گذران اوقات فراغت، الگوي مصرف زندگي خانوادگي و خلاصه همه جنبه هاي زندگي بشر را دگرگون كرده است. از طرفي انقلاب فرانسه آغاز تغيير نگرش مردم نسبت به حكومت بود و با گذشت زمان فراگير و همه جا گير شد و حكومت استبدادي جاي خود را به مردم سالاري داد. اين امر نوعي جهاني شدن زندگي اجتماعي اطلاق مي شود كه در آن جامعه جهاني يك وابستگي و تنيدگي متقابل دارند. در واقع جهاني شدن نتيجه شرايطي است كه پس از جنگ جهاني دوم، آثارش هويدا شد و پس از سقوط ديوار برلين و فروپاشي اتحاد جماهير شوروي به عنوان يك واقعيت ظهور كرد.
سه مرحله از لحاظ تاريخي در «جهاني شدن» وجود دارد:
- آگاهي جهاني جهت دستيابي به نوآوري هاي مادي كه تقريباً از هزاره پيشين آغاز شد.
- سيستم فراملي، نخستين حضور عيني تر خود را از اواسط قرن بيستم نمايان ساخت و تقريباً گسترش آن بعد از صد سال با آهنگ آرام تري صورت گرفت.
- فزوني ارتباطات جهاني بيشترين مفهوم را پس از دهه ۶۰ به دست  آورد.
به هر حال جهاني شدن از هر زماني شروع شده باشد حالا تمام جوامع را در برگرفته است. اين  فرآيند باعث توسعه و بازسازي نظام مالي بين المللي و افزايش مشاركت هاي بين المللي، توسعه نظام دولت هاي چند مليتي و ظهور اشكال تازه اي از حكومت بر اساس خصلت هاي غربي و رشد اقتصاد سرمايه داري كه جهان را به دو قطب توسعه يافته و توسعه نيافته تقسيم كرده، شده است و نوعي نظام تقسيم كار بين المللي در آن بوجود آ مده است.
توسعه پايدار
از مفهوم توسعه پايدار كه مركب از دو واژه توسعه و پايدار مي باشد تعاريف متعددي ارائه شده است. اگر بتوان واژه توسعه را صرفنظر از ديدگاهها و تعاريف مختلفي كه از آن ارائه شده به مفهوم بهبود شرايط زيست انسان در ابعاد گوناگون محيطي، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، سياسي و كالبدي در نظر گرفت، واژه «پايدار» نيز مي تواند دلالت بر تداوم شرايط زيست مذكور داشته باشد. به عبارت ديگر، توسعه يعني بي ثباتي و تغيير و «پايدار» يعني اعتقاد به تعادل و مفهوم پايداري تلفيقي توسعه پايدار توسعه اي است كه در آن تأمين مستمر نيازها و رضايت مندي افراد همراه با افزايش كيفيت زندگي انسان مدنظر است. مفهوم اصلي توسعه پايدار متشكل از بحث هايي برگرفته از دانش اكولوژي، اقتصاد، مردم شناسي، جامعه شناسي و روان شناسي و كامپيوتر است. توسعه پايدار را مي توان مديريت بهره برداري مناسب و معقول از منابع درنظر گرفت. به طوري كه ضمن برطرف كردن نيازهاي نسل كنوني، نياز نسل هاي آتي نيز منظور گردد. اين فرآيند به نحوي مهمتر و رضايت بخش صورت مي گيرد و در آن تداوم و ارتقاي آموزش، بهداشت و درمان، تأمين اجتماعي و فقرزدايي شاخص هاي اساسي هستند. كميسيون جهاني محيط زيست و توسعه (WECD)، توسعه پايدار را به عنوان الگويي از توسعه كه نيازهاي بشر را بدون از بين بردن توانايي نسل هاي آينده تأمين مي كند، تعريف كرد. اين معنا با ۴ واقعيت توأم در سراسر جهان ارتباط دارد.
۱- تأثير توليد در محيط
۲- استفاده عاقلانه از منابع ملي
۳- حمايت بيشتر و سطوح متعادل از رشد اقتصادي و اشتغال
۴- پيشرفت هاي جامعه كه نيازهاي همه افراد را تأمين كند. در واقع توسعه پايدار درصدد فراهم آوري استراتژي ها و ابزاري است كه بتواند به ۵ نياز انساني زير پاسخ دهد:
- تلفيق حفاظت و توسعه
- تأمين نيازهاي اوليه زيستي انساني
- دستيابي به عدالت اجتماعي
- خودمختاري و تنوع فرهنگي
- حفظ يگانگي اكولوژيك
بر همين اساس شعار اجلاس جهاني ژوهانسبورگ كه از ۲۶ اوت الي ۴ سپتامبر سال گذشته برگزار شد (مردم، سياره، رفاه) بود.
پيشينه توسعه پايدار
توسعه پايدار مفهوم كاملاً جديدي نيست. از دوره هاي ماقبل تاريخ بسياي از مردم از محدوديت هاي محيطي و برخي استراتژي هاي تكامل موفقيت آميز و درازمدت بقا همچون مديريت بهينه و حسن تدبير مناسب آگاهي داشته اند و تا قبل از دهه ۱۹۶۰ ميلادي توجه به مقوله توسعه، بيشتر به جنبه اقتصادي آن معطوف بود. لكن از اين دهه به بعد تأكيد بر جنبه هاي زيست محيطي آن نيز مورد توجه قرار گرفته و به تدريج تلاش هايي در اين زمينه صورت گرفت. به عنوان مثال كنفرانس بيوسفر يونسكو (پاريس ۱۹۶۸)، كنفرانس بين المللي جنبه هاي اكولوژيكي توسعه (واشنگتن ۱۹۶۸) و كنفرانس محيط انساني (استكهلم ۱۹۷۲) در همين زمينه تشكيل شدند. پيش زمينه و مقدمه توسعه پايدار يعني توسعه زيست بوم از اوايل سال ۱۹۷۰ توسط ساچز، اتحاديه جهاني برنامه محيطي سازمان ملل و برخي ديگر مطرح گرديد. از اجلاس مهم فونيكس نيز به عنوان بخشي از فرآيندشكل گيري تفكر توسعه پايدار ياد مي شود. به هر حال اصطلاح توسعه پايدار براي اولين بار از زمان اعلاميه كوكويوك (۱۹۷۴) درخصوص محيط زيست و توسعه در ادبيات رشد و توسعه وارد شد و كنفرانس ديگري از سوي سازمان ملل تحت عنوان محيط زيست و توسعه برگزار شد. در سال ۱۹۸۳ مجمع عمومي سازمان ملل متحد كميسيوني را با عنوان كميسيون جهاني محيط زيست و توسعه (WCED) متشكل از ۲۲ نفر از كشورهاي مختلف (اعم از توسعه يافته و در حال توسعه) به رياست برانتلند نخست وزير نروژ تشكيل داد تا خط مشي زيست محيطي درازمدت جامعه بين المللي را روشن سازد. نتيجه كار اين كميسيون با عنوان آينده مشترك ما منتشر شد كه «حاوي نگراني هاي جامعه بشريت از ازدياد شتابان جمعيت، تخريب و تهي شدن سريع منابع، افزايش فقر و به هم خوردن سيكل هاي طبيعي حيات در كره زمين بود».
گزارش برانتلند (آينده مشترك ما) بعدها نيز مبناي مذاكرات دولتها جهت تهيه و برگزاري كنفرانس ريو (اجلاس زمين)، در سال ۱۹۹۲ گرديد. كنفرانس ريو كه مهمترين اقدام و حركت عملي در مورد فعاليتهاي زمينه ساز توسعه پايدار محسوب مي شود با حضور سران و نمايندگان ۱۷۲ كشور جهان و شمار زيادي از سازمانهاي غيردولتي (NGO) در شهر ريودوژانيرو برزيل تشكيل گرديد. از آن پس توسعه پايدار به عنوان يكي از مباحث اصلي برنامه ريزي، مطرح و توسعه پايدار به عنوان برنامه جهاني براي قرن ۲۱ تلقي شد و كميسيون توسعه پايدار سازمان ملل (CSD) براي نظارت بر تعهدات پذيرفته شده در دستور كار ۲۱ انتخاب شد و در اوايل تابستان ۱۹۹۷ اجلاس ويژه اي از سوي مجمع عمومي سازمان ملل به منظور ارزيابي پيشرفتهاي اجرايي دستور كار ۲۱ در نيويورك تشكيل و موضوعات متنوعي در مرحله توسعه پايدار به نام اجلاس (زمين ۵+) مورد بررسي قرار گرفت كه به شرح زير مي باشند:
- جمعيت و توسعه
- امنيت غذايي
- انرژي
- صنعت
- چالش هاي شهري
اين موارد در اجلاس ژوهانسبورگ جاي خود را به موارد «مردم- سياره- رفاه» داد. با توجه به موارد مطرح شده در كنفرانس هاي جهاني مي توان از مفهوم توسعه پايدار چنين استنباط كرد كه توسعه پايدار ضربه نهايي براي توزيع عادلانه (ثروت- مواد اوليه-...) بين افرادي كه دنياي شاد دارند و افرادي كه ندارند، است. درواقع، توسعه پايدار با داشتن يك هدف توسعه اي و ديدي فراتر از زندگي در درون مناسبات انساني- محيطي، اهداف اجتماعي، اقتصادي زيادي را نيز دنبال مي نمايد. به عبارت ديگر نيل به عدالت و برابري در كنار حفظ منابع و موهبت هاي طبيعي و سلامت محيط زيست هم هدف و هم وسيله توسعه پايدارند.
جهاني شدن، شهرنشيني و توسعه پايدار
يكي از پاي ورزترين فرآيند هاي جامعه بشري، فرآيند شهرنشيني بوده كه در سده بيستم شتاب بيشتري يافته است. در آغاز قرن بيستم ۱۵۰ ميليون نفر در سكونتگاه هاي بشري زندگي مي كردند كه اين رقم بيانگر حداقل ۱۰ درصد جمعيت جهان بود. وقتي كه قرن رو به اتمام گذاشت، جمعيت شهري جهان به ۲۰ برابر يعني ۲ ميليارد و ۹۲۶ ميليون نفر افزايش يافته بود و اين درواقع نصف جمعيت جهان محسوب مي شد. اين در حالي است كه در سال ۱۸۰۰ متوسط جمعيت صد شهر بزرگ جهان در حدود ۲۰۰ هزار نفر بود كه در سال ۱۹۵۰ اين رقم به حدود ۱/۲ ميليون نفر و در سال ۱۹۹۰ به حدود ۵ ميليون نفر رسيد. پيش بيني شد كه در اولين دهه از قرن ۲۱، بيش از نيمي از جمعيت جهان در سكونتگاه هاي شهري زندگي خواهند كرد. چنانكه در سال ۲۰۲۵ جمعيت شهري جهان به ۱/۵ ميليارد نفر خواهد رسيد. يعني درصد شهرنشيني جهاني به ۷۹ درصد مي رسد. در حالي كه در سال ۱۹۷۰ ، ۴۹ درصد و در سال ۱۹۸۵ ، ۵۸ درصد بود (شابير چيما- ۱۳۷۹، ص ۴). روند افزايش شهرنشيني در كشورهاي جنوب بيشتر از كشورهاي شمال است. به طوري كه جمعيت شهري «جنوب» از ۲۷۸ ميليون نفر (۱۷ درصد كل جمعيت) در سال ۱۹۵۰ به حدود ۲ ميليارد نفر (۴۰ درصد جمعيت) در سال ۲۰۰۰ رسيد. به عبارت ديگر جمعيت شهري كشورهاي جنوب طبق برآوردها در فاصله ۱۹۵۰ تا ۲۰۵۰ حدود ۱۶ برابر خواهد شد و از ۲۰۰ ميليون به ۱۵/۳ ميليارد مي رسد (يعني افزايش روزانه ۱۴۰ هزار نفر). در همين حال تعداد شهرهاي بزرگ نيز روبه فزوني است. در دهه ۱۹۹۰تعداد شهرهاي باجمعيت بيش از يك ميليون به سيصد شهر نزديك شد و تعداد شهرهاي با بيش از ده ميليون نفر جمعيت از مرز ده شهر گذشت. در سال ۱۹۵۰ تنها ۴ شهر داراي جمعيت ۵ ميليون يا بيشتر بودند كه در سال ۲۰۰۰ اين تعداد به ۳۲ رسيد و همچنين تعداد شهرهاي داراي ۴ ميليون سكنه در سال ۲۰۰۰ به ۶۶ شهر رسيد كه ۵۰ شهر در كشورهاي روبه توسعه قرار دارد و اين آمار در سال ۲۰۲۵ به ترتيب ۱۳۵ و ۱۱۴ خواهد شد. در سال ۱۹۹۵ ، ۲۵ كلان شهر (داراي جمعيت بيشتر از ۷ ميليون نفر) در جهان وجود داشت و پيش بيني شده است كه ۱۰ كلان شهر با جمعيت بيش از ۱۸ ميليون نفر در سال ۲۰۱۵ در جهان وجود خواهدداشت. با رشد و افزايش جمعيت در شهرها و نيز افزايش تعداد شهرهاي بزرگ تأثير آن روي محيط طبيعي بسيار شديد خواهد بود. به عبارت ديگر به علت مصرف سوخت هاي فسيلي در حمل و نقل، صنايع و وجود شبكه هاي جاده اي متراكم (ترافيك) استفاده از وسايل نقليه كهنه و گرمايش زاهاي نامناسب، آلودگي هوا در بيشتر شهرهاي بزرگ رو به وخامت است و نيز توسعه نامناسب زمين ها و دفع نامناسب ضايعات سمي صنعتي باعث آسيب ديدن آب هاي زيرزميني، تالاب  ها و ديگر اكوسيستم هاي حساس شده است. آلودگي صوتي، آلودگي هوا، محيط زيست، ترافيك، حاشيه نشيني باعث افزايش بيماري هاي گوناگون اعصاب و روان در شهرها به ويژه شهرهاي بزرگ شده است. علاوه بر اين فقر در شهرها افزايش يافته است. براساس برآورد بانك جهاني در پايان دهه ۱۹۹۰ نيمي از فقيران مطلق در شهرها متمركز بودند و نيز در سال ۲۰۰۰ ، ۹۰ درصد فقرا در شهرهاي آمريكاي لاتين، ۴۰ درصد در شهرهاي آفريقا و ۴۵ درصد در شهرهاي آسيا زندگي مي كردند. بخش روزافزوني از سكنه شهرهاي بزرگ را فقرا تشكيل دادند. به عنوان مثال فقر در كلكته، ۶ درصد، مانيل ۳۵ درصد، كراچي ۴۵ درصد، گواتمالاسيتي ۶۴ درصد، در كشورهاي غني كمتر از ۱۶ درصد تمام خانواده هاي شهري در فقر زندگي مي كنند و فقر شهرنشين باعث شده است كه بيش از يك ميليارد نفر مردم فقير در نواحي شهري بدون پناهگاه مناسب با دسترسي به خدمات اساسي زندگي كنند. به عنوان مثال، دو ميليارد از ۶ ميليارد جمعيت زمين به آب پاكيزه، بهداشت يا حتي نيروي برق دسترسي ندارند. بدين ترتيب فرآيند جهاني شدن باعث افزايش شهرنشيني و نيز افزايش فقر در درون شهرها شده است.
ادامه دارد
نويسندگان:
گيتي صلاحي اصفهاني و رحيم رضايي

ايران باستان بدون پرسشگري - واپسين بخش
ويژگي هاي فرهنگ سياسي
016965.jpg
در اين دوران به دليل تمسك كارگزاران سياسي به دين نوعي سازش، ميان سياست متغلب و شريعت، پديد آمد و در اين زمان عوامل خردورزي(فلسفه) در جامعه در انزوا قرار گرفتند.(۱۳) همچنين با سايه انداختن كلام بر فلسفه و شريعت ايجابي بر دين و اعتقاد به تقديرگرايي به مانع بزرگ پرسشگري و خردورزي در ميان ايرانيان مبدل شد. خصوصاً حكمت اشراق كه نوعي رويكرد حسي- عاطفي به جهان داشت، از ديگر موانع پرسشگري در ايران بود. اين نوع تفكر باعث مي شد انسان از شك كردن به آنچه به عنوان حقيقت پذيرفته، خودداري كند و اساساً ترديد به معناي نوعي بي اعتقادي محسوب مي شد.(۱۴) از سوي ديگر تصوف كه وضعيت سياسي آن دوران را بر نمي تابيد، چون راه علمي خارج شدن از بحران را به روي خود بسته مي ديد، با نفي موضوع سياست (دنيا)، اصطكاك خود را با سياست به حداقل رساند و گوشه گيري و انزوا از سياست را پيشه كرد و بدين ترتيب بن بست انحطاط در اين زمان محكم تر و نفوذ ناپذير شد. اما نكته اي كه در اين دوران تلخ تر از خودكامگي حاكمان و كارگزاران بود، ذهنيت غالب در ميان ايرانيان مبتني بر تقديرگرايي بود، به نوعي كه در اين دوران سازش با پادشاه خودكامه وظيفه ديني به حساب مي آمد.
اين اوضاع به طور نسبي و با توجه به شرايط اجتماعي و سياسي هر دوران با شدت و ضعف تا زمان صفويه ادامه يافت و بعد از آن صفويان، مذهب شيعي را به مذهب تسليم و اطاعت تبديل كردند.(۱۵) به طور كلي در تحليل رژيم ها و حكومت هاي استبدادي بعد از ساسانيان تا انقلاب مشروطه بايد گفت، تفكر و ايدئولوژي اين حكومت ها نه تنها حاكميت ملت را نفي مي كرد، بلكه هر گونه دخالت مردم در امور مربوط به حقوق فردي واجتماعي و منافع ملي و سياسي را به شديدترين نحو سركوب مي كردند و آن را نوعي گستاخي رعايا نسبت به سلطان تلقي مي كردند.(۱۶)
در تحليل كلي از ويژگيهاي فرهنگ سياسي اين مقطع تاريخي يعني ساسانيان تا انقلاب مشروطه، دكتر حسين بشيريه آن را دوره ما قبل مدرن دانسته و گفتمان سياسي ايران در اين مقطع را گفتمان «پاتريمونياليسم سنتي» بيان مي كند. گفتمان پاتريمونياليسم به طور كلي چه در ايران پيش از اسلام و چه در دوران اسلامي، گفتمان، سلطنتي- مذهبي محسوب مي شد. اين گفتمان به طور كلي بر پدرسالاري سياسي و اجتماعي، اقتدار مطلق، اطاعت مطلق، قداست حكومت و رابطه مستمر ميان دولت و مقامات مذهبي و فرهنگ تابعيت تأكيد داشت و در پرتو آن ساختار قدرت عمودي به صورت غير مشاركت آميز و غيررقابت آميز شكل مي گرفت. اين گفتمان همان طور كه به آن اشاره شد، امكانات محدودي براي شكل گيري مشاركت آزاد در زندگي سياسي ايجاد مي كرد و در عوض فضاي لازم براي اطاعت پذيري، فرصت طلبي، اقتدارگرايي، انفعال، اعتراض خاموش و پنهان، ترس گسترده و فردگرايي منفي را شكل بندي مي كرد. در فرهنگ سياسي پاتريمونيان، حاكم به صورت شخصيتي قهرمان گونه ومقدس تصور مي شود كه نمي توان در قدرتش چون و چرا كرد. فرهنگ پاتريمونيان فضايي از بي اعتمادي و بدگماني در بين اتباع و نيز ميان آنها و حكام ايجاد مي كند و توانايي مردم براي زندگي گروهي و مدني را به حداقل كاهش مي دهد. بنابر اين در گفتمان مذكور مجالي براي شكل گيري مشاركت و رقابت سياسي وجود نداشت.(۱۷)

پانوشت ها:
۱۳- سيد محمد خاتمي، انديشه سياسي، روزنامه بيان، ۱۹ اسفند ۷۸، شماره ۷۶، ص ۶.
۱۴- حسن قاضي  مرادي، همان.
۱۵- سيد محمد خاتمي، همان.
۱۶- مهران سهراب زاده، عناصر فرهنگ سياسي عامه، مجله فرهنگ توسعه، شماره ۳، ص ۶۱.
۱۷- حسين بشيريه، احزاب سياسي- اقشار اجتماعي در ايران از چشم انداز تحليل گفتماني، روزنامه ايران، ۱۴ مهر ۷۸، شماره ۱۳۴۹، ص ۱۰.

|   اجتماعي    |    اقتصادي    |    انديشه    |    خارجي    |    سياسي    |    شهري    |
|   علمي فرهنگي    |    محيط زيست    |    ورزش    |    ورزش جهان    |    صفحه آخر    |

|    صفحه اول    |    آرشيو    |    شناسنامه    |    بازگشت    |