يكشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۷۰- June, 8, 2003
تحولات در نقشه سياسي منطقه
خاورميانه جديد
محافظه كاران جديد در راستاي اهداف سه گانه خود يعني نهادينه ساختن حضور آمريكا در خاورميانه خارج ساختن كنترل بازار نفت از دست اوپك و انجام اصلاحات مورد نظر اين كشور در خاورميانه برپايه ارزيابي هاي استراتژيك به اين نتيجه رسيدند كه عراق مطلوب ترين كشور براي ايجاد پايگاه سياسي و نظامي ضروري براي تحقق اهداف بالا است
014540.jpg
كاريكاتور: اكونوميست

گروه بين الملل، دكتر حسين دهشيار: توانايي بازيگران بين المللي در تحقق اهداف مطرح شده به وسيله تصميم گيرندگان، در پهنه سياست خارجي، معيار تعيين كننده اي در جهت تمايز بين قدرت و ضعف يا پيروزي و شكست است. مولفه هاي شكل دهنده توانايي هاي بازيگران، بستگي فراوان به ماهيت اهداف تعيين شده و موقعيت داخلي و جهاني بازيگراني دارد كه در فرآيند تحقق اهداف ايفاي نقش مي نمايند. اين نگرش به آن مفهوم است كه ماهيت اهداف و ظرفيت هاي ضروري در دسترس براي دستيابي به آن اهداف است كه مشخص كننده قدرت يك كشور است. رابطه اهداف با توانمندي ها در بستر توجه به شرايط حاكم بر روابط بين الملل ميزان قدرت را ضرورتاً تعيين مي كند. در صورتي كه دستيابي به اهداف معين شده با توجه به توانمندي هاي در دسترس امكان پذير نباشد كشور قدرتمند نيست. اما در صورتي كه تحقق اهداف با توجه به ميزان توانمندي ها قابل حصول گردد به اين مفهوم است كه آن ميزان قدرت در بطن شرايط حاكم كافي است كه خود دلالت بر قدرتمند بودن بازيگر داشته باشد. بدين روي بايد آگاه بود كه قدرت كاملاً نسبي است. با توجه به ماهيت اهداف، شرايط و قواعد قوام دهنده روابط بين الملل و هزينه هاي مطرح در جهت حصول اهداف، و نيز در رابطه با مولفه هاي شكل دهنده توانمندي هاي يك كشور، به اين نتيجه مي رسيم كه بازيگري در صحنه بين المللي قدرتمند ـ تأثيرگذار ـ و يا ضعيف ـ غيرموثر ـ است.
دوران بعد از صدام حسين، سريع تر از آنچه به نظر مي آمد در خاورميانه چشم انداز سياسي را متحول و دگرگون ساخته است. اين دگرگوني ناشي از تغيير ماهيت الگوي قدرت در منطقه و تحول در ارزيابي هاي هنجاري و ارزشي تصميم گيرندگان در منطقه است. محور سياست هاي آمريكا در منطقه خاورميانه در دوران قبل از به قدرت رسيدن جورج دبليو بوش با توجه به رقابت تنگاتنگ با نظام ارزشي ـ متعارض با آمريكا بر اين اساس بود كه از ايجاد فضاي بحراني و متشنج جلوگيري گردد تا فرصتي براي رقيب ايجاد نگردد.
بعد از پايان دوران رقابت ارزشي در صحنه جهاني، دوران كلينتون تماماً در اين جهت سپري گرديد كه ساختارهاي تصميم گيري و نگاه ارزشي حاكم بر آمريكا خود را با شرايط جديد ژئواستراتژيك تطبيق دهد. اهداف مي بايستي بازبيني گردند، خطمشي ها ضرورت ارزيابي مجدد را در سايه تحولات تاريخي طلب مي كردند، معيارهاي شكل دهنده ماهيت ها و روش ها ضرورتاً نيازمند بازنگري گرديدند و از همه مهم تر اينكه فضاهاي داخلي نيازمند الگوهاي توجيهي و تلقيات ارزشي متناسب بودند. نيمه دوم حكومت جورج بوش همراه با دوران بيل كلينتون كه يك دهه را در بر گرفت بايد دوران انتقالي در سياست خارجي آمريكا محسوب كرد. به قدرت رسيدن بوش به دنبال انتخابات سال ۲۰۰۰ حكايت از پايان دوران عدم شفافيت و ابهام ارزشي در پهنه سياست خارجي آمريكا بود. از بين رفتن اجماع ليبرال حاكم بر ساختار تصميم گيري خارجي و رسانه هاي فعال در سياست خارجي با سلطه محافظه كاران جديد بر اهرم هاي اجرايي، نگاه متفاوتي را در كشور حاكم مي گرداند. محافظه كاران جديد در عرصه قدرت كه بر بستر تفكرات و نگرش هاي شكل گرفته در بنيادهاي فرهنگي و تحقيقاتي طيف محافظه كاري و تئوري هاي قوام يافته در اين نهادهاي توليد فكر در سي سال گذشته حيات روشنفكرانه خود را كسب كرده بودند، جغرافياي فكري خود را منطبق با جغرافياي سياسي خاورميانه يافتند.
بين الملل گرايان ليبرال به دنبال پايان جنگ دوم، اروپاي غربي را منطقه حياتي در سياست خارجي آمريكا محسوب كردند. دوايت آيزنهاور در تداوم سياست هاي هري ترومن همچنان اروپاي غربي را نقش كليدي اعطا كرد وليكن در عين حال حوزه امنيتي را به شبه جزيره كره نيز گسترش داد. ريچارد نيكسون به عنوان يك محافظه كار عمل گرا، اجماع حاكم ليبرال را در سياست خارجي دنبال كرد و با ايجاد خلاء قدرت در منطقه خليج فارس در راستاي اشاعه حيطه نفوذ و قدرت آمريكا توفيق به گسترش منطقه نفوذ و حوزه امنيتي به منطقه خليج فارس گرديد. تمامي اين جريانات اشاعه نفوذ در اين چارچوب انجام گرفت كه ثبات كاملاً حفظ گردد. اين گسترش حوزه امنيتي زماني انجام گرفت كه خلاء قدرت وجود داشت و آمريكا به جهت ماهيت قدرت خود در موقعيتي بود كه اين خلأ را پر كند بدون اينكه منافع كشورهاي برتر نظام بين الملل به طور بنيادي با چالش مواجه گردد. در بطن فرآيند اشاعه و گسترش حوزه امنيتي اتحاد جماهير شوروي مبادرت به مقابله جدي نكرد چرا كه اين كشور فاقد ابزارهاي سياسي، اقتصادي و نظامي متناسب براي پر كردن خلاء موجود بود. بنابراين با توجه به ضرورت محو اين خلاء بود كه اتحاد شوروي به سوي پذيرش توانايي آمريكا در جهت ايجاد موازنه سوق يافت. آنچه امروزه به وضوح متمايز از دوران تاريخي گذشته است اين واقعيت است كه آمريكا در بطن ايجاد بي ثباتي سياسي، فرهنگي، اقتصادي و نظامي در منطقه سياست اشاعه و گسترش نفوذ خود را دنبال مي كند. محافظه كاران جديد حاكم بر آمريكا با توجه به فقدان وجود يك قدرت متوازن كننده و رقيب ايدئولوژيك آگاه هستند كه اگر هم بي ثباتي به جهت سياست هاي آمريكا به وجود آيد هيچ كشوري در جهان در موقعيتي نيست كه بتواند از اين بي ثباتي و تنش به نفع خود و ايجاد منطقه نفوذ استفاده كند. در اين رابطه است كه آمريكا حمله به عراق را در دستور كار خود قرار مي دهد در حالي كه اين مسئله كاملاً مبرهن بود كه جهان عرب چه در سطح رهبري و چه در كوچه و خيابان ها، حركت در جهت سرنگوني صدام حسين را بازتاب حقارت سياسي، ضعف نظامي، اقتصاد ذاتاً فئوداليته و برهوت فرهنگي ممالك عربي قلمداد مي كرد. اين واقعيت شرايطي را شكل داده بود كه ماهيت فوق العاده ثبات زدايي را وارد معادلات سياسي منطقه كرده بود. با وجود اين آگاهي ها و نظرات بسياري از كارشناسان مسائل اعراب در وزارت خارجه تيم حاكم به رهبري جورج دبليو بوش گسترش حوزه امنيتي آمريكا را به منطقه خاورميانه در صدر برنامه هاي خود قرار داد. حضور در اروپاي غربي به سهولت انجام شد چرا كه ساختارهاي سياسي، ارزش هاي فرهنگي و زيربناي اقتصادي اين ممالك كاملاً با معادل آمريكايي خود منطبق بودند. حضور در شبه جزيره كره در بطن عملكرد تجاوزكارانه كره شمالي انجام گرفت و بدين روي مشروعيت اخلاقي و قانوني را يدك مي كشيد. نمايش قدرت در خليج فارس بدين روي امكان پذير گشت كه دو ستون قدرتمند سلطنت در دو بخش خليج فارس در زمره دوستان و متحدان نزديك آمريكا بودند. در تمامي اين موارد آنچه شاهد هستيم حركت در جهت اشاعه قدرت و نفوذ آمريكا بر بستر دكترين ليبرال بين الملل گرا در عين حفظ ثبات بود. اما تيم جورج دبليو بوش با آگاهي به دگرگوني شديد در توزيع قدرت در سطح جهان و بالاخص منطقه، در بطن فروريزي اجماع ليبرال و جايگزيني آن با آموزه هاي محافظه كاري جديد، اشاعه قدرت آمريكا به خاورميانه را ضرورت حياتي براي اين كشور به تصوير كشيد.
آنچه محافظه كاران جديد را از محافظه كاران سنتي متمايز كرد اين است كه اينان از يك سو بين الملل گرا و از سويي ديگر مخالف محوريت اروپا در سياست خارجي آمريكا هستند. بدين روي است كه چالش فرانسه و آلمان به استحكام قدرت آمريكا در خاورميانه به شدت به مقابله گرفته شد و در بطن مخالفت شديد اين دو كشور آمريكا به اولين جنگ تمام عيار در هزاره سوم اقدام كرد. برخلاف استدلال فرانسه و آلمان كه نگران بي ثباتي به جهت تهاجم آمريكا به عراق بودند، دولتمردان محافظه كار جديد بر اين اعتقاد هستند كه بي ثباتي در شرايطي كه قدرت ايدئولوژيك معارض توان و قدرت رقيب و يا دشمن با توانمندي هاي جهاني وجود ندارد، في نفسه منجر به از دست رفتن كنترل و از دست دادن فرصت هاي استراتژيك نمي گردد. اين كاملاً نمايانگر جدايي كامل ارزشي و توجيهي از آموزه هاي حاكم بر سياست خارجي آمريكا در نيم قرن بعد از اتمام جنگ دوم جهاني است. اين گسل حادث گشت چرا كه قدرت آمريكا، توانمندي هاي رقباي اين كشور، ارزش هاي حاكم بر جهان، ماهيت حيات سياسي در خاورميانه و از همه مهم تر ماهيت توزيع در سطح جهان آن را اجتناب ناپذير ساخت.
014550.jpg

بين الملل گرايان محافظه كار جديد، عراق را شروعي مناسب براي پياده سازي دكترين خود ارزيابي كردند و حذف حكومت صدام حسين در نتيجه الزامي گشت. با توجه به اين واقعيت است كه حضور ميليون ها نفر تظاهركننده در پايتخت هاي عمومي اروپايي و در بسياري از بخش هاي جهان عرب در تحليلي نهايي، اصولاً كمترين تغييري در سياست آمريكا به وجود نياورد. ملاحظات سياسي، استدلال هاي اقتصادي، تلقيات فرهنگي و ارزيابي هاي استراتژيك آمريكا را به سوي اين سياست سوق داد كه سرنگوني رژيم بعثي حاكم بر عراق را مطلوب ترين گزينه بيابد. عراق عرفي ترين كشور جهان عرب است. عراق از معدود كشورهاي جهان عرب است كه از نقطه نظر تاريخي خارج از حيطه نفوذ آمريكا قرار داشته است. به لحاظ الگوبرداري رژيم از تجارب اتحاد جماهير شوروي از تشكيلاتي ترين كشورهاي خاورميانه است. از ديوان سالاري ضروري براي تبديل شدن به آسمان خاورميانه برخوردار است. از جمعيت جوان و تحصيل كرده تشكيل شده است. از ظرفيت مالي مناسب براي تبديل شدن به الگوي مورد نظر آمريكا در خاورميانه برخوردار است. كشوري كه توانايي توليد هفت ميليون بشكه در روز را با كمتر از ۲۵ ميليون جمعيت دارد و بر روي دومين ذخاير تأييد شده جهاني قرار دارد. از اين موقعيت استراتژيك اقتصادي برخوردار است كه آمريكا را در خاورميانه به منزلتي برساند كه اين كشور امروزه در اروپا از آن برخوردار است. حضور آمريكا در عراق اين فرصت را در اختيار اين كشور قرار مي دهد كه از يك پايگاه درون منطقه اي، كشورهاي دوست آمريكا در منطقه را به سوي دگرگوني در ساختارهاي سياسي و اقتصادي مورد نظر رهبران آمريكا سوق دهد. فروپاشي رژيم صدام حسين كه از سازمان يافته ترين رژيم ها در خاورميانه بود و نمايش قدرت بي نظير نظامي آمريكا در شكل دادن اين فروپاشي، اين امكان را براي تصميم گيرندگان آمريكايي فراهم مي كند كه به رهبران كشورهاي دوست در جهان عرب يادآور شوند كه تداوم بقاي آنان ايجاب مي كند كه در راستاي اهداف آمريكا حركت كنند. با توجه به حضور نزديك آمريكا در خاورميانه بسياري از اين دولت ها به اين نتيجه خواهند رسيد كه در متن حمايت آمريكا حركت به سوي دگرگوني هاي تصميم گيرندگان مقيم واشنگتن ضرورتاً نمي تواند بد باشد و اين امكان هست كه اصلاحات تحميل شده منجر به تقويت قدرت آنان گردد. حضور آمريكا در عراق در عين حال اين فرصت را براي آمريكا ايجاد مي كند كه در ميزان وابستگي نظامي و اقتصادي خود به ديگر كشورهاي خاورميانه بكاهد و بدين روي از قدرت مانور وسيع تري براي حركت دادن آنان به سوي اصلاحات مورد نظر خود برخوردار گردد. دونالد رامسفلد وزير دفاع آمريكا به دنبال بازديد از قطر و عراق و تمجيد از نظاميان آمريكايي در ملاقات با رهبران عربستان سعودي اعلام كرد كه اين كشور بخشي از سرمايه نظامي خود را از عربستان خارج مي سازد. هرچند كه در اينجا فقط شاهد جابه جايي هواپيماهاي آمريكايي از يك قلمرو جغرافيايي در منطقه به قلمرو ديگر هستيم اما اين حركت قدرت چانه زني عربستان را براي تحت فشار قرار دادن آمريكا به شدت كاهش مي دهد و آمريكا را در موقعيتي قرار مي دهد كه از موضع قدرت فزون تري رهبران عربستان را به سوي اصلاحات بنيادي حركت دهد. دوستان آمريكا در خاورميانه بايد به اين آگاهي برسند كه محافظه كاران جديد بر اين اعتقاد هستند كه تنها بر بستر وجود اقتصادهاي سرمايه داري در كشورهاي منطقه و ساختارهاي سياسي غيراقتدارگرا است كه دولت آمريكا قادر به تداوم، اشاعه، گسترش و نهادينه كردن قدرت خود در خاورميانه خواهد بود. تجربه اروپا اين نگاه را توجيه روشنفكرانه و استحكام ارزشي مي دهد. سقوط رژيم صدام حسين سبب گرديده است كه آمريكا از اين فرصت تاريخي برخوردار گردد كه همان گونه كه بر بستر اجماع ليبرال، كمونيسم را منسوخ ساخت، بر بستر تفكرات محافظه كاري جديد، اوپك را به عنوان يك ساختار اقتصادي مطرح متلاشي سازد. جدا از اينكه رهبران آتي عراق چه نگرش سياسي و يا حوزه جغرافيايي را برجستگي دهند، آنان منافع خود را با منافع آمريكا منطبق خواهند يافت و بدين روي تأمين منافع آمريكا را در راستاي تأمين منافع عراق قلمداد خواهند كرد. اوپك با توليد روزانه بيش از ۲۳ ميليون بشكه نفت از قدرت چانه زني بالا در برابر آمريكا كه نزديك به يك سوم نفت مورد نياز خود را از منطقه وارد مي كند برخوردار است. آمريكا با وجود اينكه نزديك به هفت ميليون بشكه نفت در روز توليد مي كند اما به جهت پويايي اقتصادي عطش سيري ناپذير براي نفت خاورميانه دارد. عراق كه بر بيش از ۱۲۰ ميليارد بشكه نفت قرار دارد و توانايي و ظرفيت اين را دارد كه تا حدود هفت ميليون بشكه نفت در روز توليد كند، اين امكان را در اختيار آمريكا قرار مي دهد كه اوپك را با بحران مواجه سازد. هرچند كه امروزه عراق توانايي توليد سه ميليون بشكه نفت را بيشتر ندارد اما اين كشور به جهت توانايي بالقوه از اين امكان برخوردار است كه فراتر از ميزان مقرر شده به وسيله اوپك به توليد دست بزند و سازمان كشورهاي توليدكننده نفت را عملاً در بازار جهاني نفت به عنوان يك كارتل بيرون بيندازد. اين معادله جديد قدرت در خاورميانه باعث مي شود كه اولاً آمريكا قيمت هر بشكه نفت را در حدي نگه دارد كه خللي در روند رشد اقتصادي اين كشور به وجود نياورد و ثانياً اين فرصت را براي دولتمردان آمريكايي فراهم مي كند كه با استفاده از اهرم اقتصادي كشورهاي دوست خاورميانه اي را از مصر تا عربستان در جهت اصلاحات مورد نظر، سرعت انجام اصلاحات و چگونگي پياده سازي اين اصلاحات سامان دهد.
014560.jpg
جورج بوش و احمد ماهر در اجلاس شرم الشيخ براي تصويب نقشه راه

همان گونه كه حضور دونالد رامسفلد در خاورميانه به دنبال سقوط صدام حسين، فرصت ارائه نظرات آمريكا را به دوستان اين كشور فراهم كرد، حضور كالين پاول وزير خارجه در سوريه و لبنان به مفهوم اين است كه آمريكا دشمنان خود در خاورميانه را نيز از نظر دور نداشته است. كالين پاول با اين پيغام وارد سوريه شد كه «وضعيت استراتژيك» در خاورميانه عوض شده است. او در كنفرانس مطبوعاتي در دمشق اعلان كرد كه او اين پيغام را به بشاراسد اعلام كرده است و او آن را «درك مي كند». تغيير وضعيت استراتژيك مورد نظر كالين پاول اين است كه آمريكا از ظرفيت هاي ضروري نظامي و سياسي، فرهنگي و اقتصادي برخوردار است كه در صورتي كه كشورهاي دشمن آمريكا منافع اين كشور را به خطر بيندازند و از حركت به سوي بازسازي ساختارهاي حاكم سياسي، زيربناهاي اقتصادي و معيارهاي فرهنگي در جهتي كه از نظر آمريكا مطلوب است امتناع كنند سياست هاي تنبيهي را پياده سازد. منطق كالين پاول هنگامي بيشتر براي كشورهاي دشمن آمريكا، نافذ مي گردد كه به ياد آورده شود كه وزير خارجه آمريكا بعد از پيروزي آمريكا در عراق اعلام كرد كه فرانسه به جهت سياست هاي خود در رابطه با عراق محققاً تنبيه خواهد گرديد. اگر شرايط جهاني به گونه اي است كه آمريكاييان از اين امكان برخوردار هستند كه سومين قدرت نظامي دنيا و پنجمين قدرت اقتصادي جهان را تهديد به تنبيه كنند پس بايد تهديد آمريكا را جدي گرفت. بشاراسد در هنگام حضور وزير خارجه آمريكا اعلان كرد كه دفاتر تعدادي از سازمان هاي مخالف منافع و ارزش هاي آمريكايي را در دمشق تعطيل كرده است و تأييد گرديد كه سوريه همكاري هاي وسيع براي شناسايي افراد القاعده را با آمريكا دنبال مي كند و محافظه كاران جديد در راستاي اهداف سه گانه خود يعني ۱ ـ نهادينه ساختن حضور آمريكا در خاورميانه، ۲ ـ خارج ساختن كنترل بازار نفت از دست اوپك و ۳ ـ انجام اصلاحات مورد نظر اين كشور در خاورميانه برپايه ارزيابي هاي استراتژيك به اين نتيجه رسيدند كه عراق مطلوب ترين كشور براي ايجاد پايگاه سياسي و نظامي ضروري براي تحقق اهداف بالا است. چرا كه هزينه اي كه بايد براي تبديل عراق به تخته پرش آمريكا در خاورميانه كرد از نظر سياستمداران آمريكايي قابل اغماض است. آن چه را كه كالين پاول و دونالد رامسفلد با حضور خود در خاورميانه براي دوستان و دشمنان آمريكا محقق و محرز كردند اين واقعيت است كه الگوهاي قدرت در صحنه جهاني امروزه بسيار متفاوت از گذشته نه چندان دور هستند و در چارچوب اين الگوها، آمريكا در شرايطي است كه از ظرفيت بالا براي تحقق سياست ها و اهداف خود برخوردار است. عملكرد مأيوسانه رهبران فرانسه، آلمان در برابر تهاجم آمريكا به عراق بيش از هر چيز ديگري بيانگر اين واقعيت است كه به جهت ماهيت حيات اقتصادي، جهاني نوآوري هاي تكنولوژيك در گستره جهاني و كيفيت قدرت نظامي قدرت هاي برتر نظام بين الملل، آمريكا در موقعيتي متمايز قرار دارد. جايگاه هدايتي آمريكا در آغازين هزاره سوم اين فرصت را نصيب محافظه كاران جديد ساخته است كه حوزه نفوذ آمريكا را در منطقه خاورميانه، نهادينه سازند. همان گونه كه اروپاي قديم و جديد يك واقعيت غيرقابل انكار است همان گونه هم آمريكايي شدن خاورميانه فرآيندي غيرقابل ناديده انگاشتن است. عراق دروازه اشاعه ارزش هاي فرهنگي، تفكرات اقتصادي و ساختارهاي سياسي آمريكايي بر خاورميانه است. براي اولين بار در تاريخ ۲۲۶ ساله آمريكا است كه اين كشور داراي مجموعه اي از مولفه هاي قدرت است كه اين امكان را به وجود آورده است كه دوستان و دشمنان را به طور همزمان با تهديد به استفاده از قدرت برتر خود به سوي خواست هاي استراتژيك خود سوق دهد. قدرت هژموني آمريكا، رخوت سياسي در خاورميانه و افول قدرت تاريخي آلمان و فرانسه در كنار قاره اي شدن قدرت روسيه، فرصت تاريخي را براي محافظه كاران جديد حاكم بر آمريكا فراهم آورده است كه حوزه امنيتي آمريكا را به منطقه اي گسترش دهند كه در صورت موفقيت به لحاظ اقتصادي و فرهنگي، آمريكا را براي زماني طولاني از لحاظ جهاني در موقعيتي متمايز قرار خواهد داد. ويژگي هاي عراق و ضروريات استراتژيك آمريكا، محافظه كاران جديد را متقاعد ساخت كه حمله به عراق از نظر سياسي و نظامي و اقتصادي از چنان ارزشي برخوردار است كه هزينه هاي مترتب به آن معقول به نظر آمد. آمريكا در خاورميانه به جهت حضور در عراق از نقش بسيار محوري در شكل دادن به تعاملات برخوردار خواهد بود. مگر اينكه كشورهاي دوست و دشمن آمريكا از اين توانايي برخوردار باشند كه هزينه هاي حضور در خاورميانه را براي آمريكا آنچنان فزاينده سازند كه پيروزي در عراق جلوه گر شكست منطق محافظه كاران جديد گردد.

نگاه اول
باشگاه توانگران
عليرضا باقري
شهر اويان فرانسه كه در كنار درياچه زيباي لمان سوئيس قرار گرفته براي بيست و هشتمين بار پذيراي رؤساي ۸ كشور صنعتي جهان موسوم به گروه ۸ شده است. ۲۸ سال پيش والري ژيسكاردستن رئيس جمهوري وقت فرانسه از رؤساي كشورهاي آمريكا، انگليس، آلمان و ژاپن دعوت كرد تا براي مذاكره و تصميم گيري نسبت به شرايط جديد و تقويت توان غرب در مقابل بحران هاي اقتصادي گردهم آيند. يكسال بعد در نشست پورتوريكو كشورهاي ايتاليا و كانادا نيز به اين جمع وارد شدند و رئيس اتحاديه اروپا هم عضو دايمي اين گروه گرديد. سرانجام حلقه تكميل اين گروه با پيوستن روسيه در سال ۱۹۹۶ و پس از فروپاشي ديوار برلين تكميل شد و از آن زمان هر سال سران كشورهاي فوق در مورد عمده ترين مسائل جهاني نشست هاي منظم دارند.
اجلاس اخير سران گروه ۸ از زواياي مختلف با اجلاس هاي گذشته تفاوت دارد. به طوري كه رهبران هوادار جنگ يعني آمريكا، انگليس، ايتاليا و ژاپن يكسوي اين گروه هستند و شيراك، پوتين، شرودر و نخست وزير كانادا در سوي ديگر اين گروه قرار دارند. مسائلي كه در دستور كار اجلاس اخير گروه ۸ قرار گرفته نيز از حيث موضوع متنوع است. از طرح پيشنهادي فرانسه براي كمك به آفريقا گرفته تا اقدامات آمريكا و انگليس براي بخشيدن بدهي هاي كشور عراق. اما موضوعي كه در اين ميان اهميت دارد رنگ باختن اقدامات اين گروه نزد افكار عمومي است. به طوري كه تحليلگران غربي به هيچ عنوان پيش بيني مثبتي را از اجلاس امسال ندارند و حتي معتقدند كه اجلاس سال جاري بيش از آنكه نشان دهنده تعامل اين كشورها در مسائل جهاني باشد، حاكي از روابط تيره اي است كه بيش از هر زماني ديگر كشورهاي صنعتي را فراگرفته است. البته صرف نظر از ديدگاه فوق كه به نوعي نشأت گرفته از مشكلات داخلي اروپا است، ديدگاه صاحبنظران ديگر است كه به عملكرد اين گروه برمي گردد. به اعتقاد دسته ديگري از تحليلگران عملكرد اين گروه ثابت كرده كه اولاً نتايج عمل اندكي را دست كم براي همه جهان داشته ثانياً اقتدار سازمان هاي جهاني نظير سازمان ملل را به شدت تخفيف و تضعيف كرده است. امري كه امروز و به ويژه پس از روگرداني آمريكا و انگليس از سازمان ملل در تهاجم به عراق، بيش از هر زمان ديگري جلوه گري مي كند.
حضور كشورهاي غربي و متمايل به غرب در اين گروه كه ۱۲ درصد از جمعيت جهان، ۴۵ درصد از توليد و ۶۰ درصد از مصرف تسليحاتي جهاني را در اختيار دارد خود موضوع ديگري است كه عملاً اين گروه را به زرادخانه عملياتي و استراتژيك سرمايه داري نئوليبرال تبديل كرده است. امري كه از وجوه مختلف قابل بررسي است. در حالي كه هم اكنون كشور كانادا عضو اين گروه به شمار مي رود اما كشور چين با درآمد بالاي ناخالص داخلي عضو اين گروه نيست و به عبارت بهتر از پذيرش اين كشور جلوگيري مي شود. البته علت اين امر كاملاً واضح است و آن نيز به ماهيت سياسي حكومت كشور چين بر مي گردد. در اين رابطه هر چند كه اين گزينه و الگوهاي مورد نظر غرب براي برخي كشورهاي عضو مورد تسامح قرار گرفته اما كشورهاي ديگر عضو به شدت تمايل دارند سياست هاي موردنظر را بر برخي از اين كشورها حاكم كنند. به طوري كه در حال حاضر اجراي بسياري از سياست هاي مورد اشاره گروه ،۸ براي كشوري چون روسيه با ساختار پيشين به جا مانده از امپراتوري سرخ عملي نيست. براي نمونه نمي توان در پي اجراي حقوق بشر و يا ايجاد خردگرايي به مفهوم غربي كلمه بود. تناقض در عملكرد نيز يكي از مشكلات اين گروه است. والري ژيسكاردستن در ۲۸ سال پيش به هنگام نطق افتتاحيه اظهار داشت: رشد و ثبات اقتصادي كشورهاي ما مي تواند به خوشبختي مجموعه دنياي صنعتي و كشورهاي در حال توسعه كمك كند. لذا ما تصميم گرفته ايم تا همكاريمان را در همه سازمان هاي جهاني تقويت كنيم. اما شواهد به خوبي نشان مي دهد كه فاصله كشورهاي شمالي و جنوب ظرف اين سال ها تا چه حد بيشتر شده تا حدي كه تاسيس اين گروه صرفاً به غني تر شدن كشورهاي عضو انجاميده است و اگر ثروتمندان جهان گاهي اوقات فقرا را به باشگاه خود دعوت مي كنند خود حكايت ديگري است كه متاسفانه به ماهيت سياسي اين گروه باز مي گردد. به هر حال اجلاس اخير بيش از هر زماني به عرصه كشمكش ميان قدرت هاي اقتصادي جهان بدل شده كه سلطه سياسي و اقتصادي آمريكا به نسبت گذشته اثرات متعدد و تاثيرگذاري را مي تواند بر جو اين اجلاس داشته باشد. شايد از همين رو است كه به نوشته روزنامه لوموند نيمي از مردم اروپا به نتايج و دستاوردهاي اين اجلاس بي اعتماد بوده و چشم انداز مثبتي را مشاهده نمي كنند.

نگاه روزنامه نگار
نجات اروپا
جيم هاگلند
ترجمه:رضا سادات
نجات اروپا عادت و سرنوشت ايالات متحده در قرن بيستم شد. امروز نيازي به چنين كاركرد پر هزينه اما ارزشمندي در اين برهه از هزاره جديد احساس نمي شود. دليلي براي روي آوردن به انزواطلبي يا يك جانبه گرايي مبتني بر نظامي گري وجود ندارد. پيروزي در عراق، آمريكا را از نياز به متحدان معاف نمي كند. در مبارزه با تروريسم بين المللي ايالات متحده نمي تواند به سان دوران جنگ سرد «پرده ها را پايين بكشد و با تفنگي سر پر در دست به انتظار حوادث بنشيند. » اين عبارتي بود كه دين آچپسون براي پاسخ دادن به آناني كه ايالات متحده را به خروج داوطلبانه از اروپا ترغيب مي كردند به كاربرد اما اين بار آمريكا مي تواند اروپاييان را به حال خود بگذارد تا خود، اروپا را نجات دهند. دولت بوش لازم نيست براي تعميق شكاف خودساخته اي كه اكنون قاره كهن را دوپاره كرده كاري انجام دهد. رويكردي منطقي به اروپا و نحوه برخورد با اين قاره مستلزم برداشتن سه گام از سوي دولت بوش است:
اول ـ تلاش هاي گسترده براي تنبيه فرانسه به دليل كوته بيني و رفتار منفي اي كه سران اين كشور نسبت به تهاجم ايالات متحده به عراق نشان دادند متوقف شود. ژنرال ها و آدميرال هاي فرانسه علاقه مند به شركت در جنگ عراق بودند. آنها عموماً ديدگاهي دوستانه نسبت به آمريكا و اهداف بين المللي ايالات متحده دارند.
دوم ـ ديدگاه هاي غيرواقع گرايانه در مورد روسيه كنار گذاشته شود. با روسيه به گونه اي رفتار نشود كه گويي موردي ويژه است يا بدتر، به اين كشور بسان كشوري آسيب پذير نگريسته نشود كه ضعيف تر از آن است كه مورد انتقاد قرار گيرد و مي تواند همكاري اش را با ابراز ترحم به دست آورد، رژيم پوتين به مراتب مشكل آفرين تر از دولت فرانسه بود. با اين كشور هم با همان جديتي برخورد شود كه با فرانسه رفتار مي شود.
سوم ـ اروپا را به حال خود بگذاريد و هدايت امور اين قاره را به جورج، جپ و آندره بسپاريد. جورج رابرتسون، دبيركل ناتو، جپ دي هوپ وزير امور خارجه هلند و آندرس فاگ راسموسن نخست وزير دانمارك با مقاومت در برابر تلاش هاي شيراك و شرودر در تبديل اروپا به سدي در برابر اهداف ايالات متحده در عراق و در مقياس وسيع تر در خاورميانه، به توني بلر و رهبران لهستان، اسپانيا و ايتاليا پيوستند.
اختلاف نظرها بر سر عراق تا حدودي به موازات مباحثات بر سر تلاش آلمان و فرانسه براي به دست گرفتن قدرت در داخل اتحاديه اروپايي طي سال جاري، طرح شده و ادامه يافت. اختلاف نظرهاي دروني اتحاديه اروپا قابل كنترل و تا حدودي منطقي و بجا است. در حاشيه هاي گسترش تحول آفرين به سوي مركز اروپا، اين سازمان پانزده عضوي نيازمند رهبريتي جديد است كه ريشه در اصول حاكم بر مبناي فكري اتحاديه و جسارت مقابله در برابر افكار عمومي خطا رفته به جاي سرتعظيم فرود آوردن در برابر آن را داشته باشد. لهستان در برابر تهديد آشكار و مستقيم شيراك براي انتقام گيري و فشار پشت پرده شرودر مقاومت كرد. كاخ سفيد بايد در برابر ديدگاه هايي كه دولت آمريكا را به بهره جستن از شكاف موجود در اروپا يا تعميق آن ترغيب مي كنند مقاومت كند. شيراك در تماس تلفني ماه گذشته خود پس از جنگ عراق به بوش گفت فرانسه به آينده عراق خوش بين است. او گفت با ايفاي نقش ناتو در عراق يا افغانستان به عنوان نيرويي حافظ صلح مخالفت نخواهد كرد. اين اظهارات به كاستن از تنش ها كمك كرد اما كاخ سفيد بايد پاريس را در جايگاهي متفاوت نسبت به برلين و مسكو قرار دهد. كافي و منطقي است كه مسئله حمايت فرانسه از قطعنامه جديد سازمان ملل [در زمينه رفع تحريم هاي عراق] را مرجعي براي اعاده مراودات دوطرف در جهت منطقي اش بدانيم. براي روسيه هم به عنوان يكي از اعضاي دايمي شوراي امنيت بايد وضعيت به همين منوال باشد. پس بگذاريد زمان زخم ها را التيام بخشد. بگذاريد اروپا، اروپا بماند.
واشنگتن پست

حاشيه جهان
• اروپا در اينترنت
014545.jpg

به زودي با پيوستن علامت اختصاري eu به علائم پاياني در اينترنت اتحاديه اروپا پرچم خود را در شبكه جهاني اينترنت به اهتزاز در خواهد آورد. تاكنون هر يك از كشورهاي اروپايي، علامت اختصاري پاياني خود را داشته اند، براي مثال علامت de براي آلمان و يا Fr براي فرانسه. اما در كنار اين علائم به اصطلاح كشوري، علامت اختصاري پاياني همگاني مانند Com و يا Org وجود دارد. اگرچه ثبت علائم و اداره آن در آمريكا انجام مي گيرد، ولي به كشوري خاص محدود نشده و تمامي افراد، شركت ها و سازمان ها امكان استفاده از آن را دارند. و اكنون شوراي اتحاديه اروپا، با استفاده از علامت اختصاري ويژه اروپا يا eu، درصدد مقابله با سلطه آمريكا بر شبكه اينترنت است. بديهي است، شركت ها با استفاده از اين علامت اختصاري، اروپايي بودن خود را نيز ثابت مي كنند. تاكنون شركت هاي اروپايي از علامت پاياني خاص خود يا علامت همگاني Com استفاده مي كردند. لازم به ذكر است علامت پاياني eu تنها به شركت ها محدود نشده و اشخاص يا سازمان ها نيز مي توانند از اين علامت بهره برده، نام و آدرس دلخواه خود را با علامت eu به ثبت برسانند.

• بازداشت رهبر مخالفان در زيمبابوه
مورگان تسوانگيراي رهبر مخالفان زيمبابوه، در خانه اش دستگير شد. صبح زود مسئولان پليس حراره به در منزل تسوانگيراي رفتند و او را بازداشت كردند. اين عمل در جواب تجمع هاي اعتراض آميزي صورت مي گيرد كه طي هفته گذشته در حراره برعليه رئيس جمهور رابرت موگابه و دولت شكل گرفته است. پليس مجبور شد براي متفرق كردن جمعيت از گاز اشك آور استفاده كند. اين تظاهرات به دعوت حزب «جنبش اصلاح دموكراتيك» به رهبري تسوانگيراي و با هدف پايين آوردن موگابه از قدرت برپا شده است. اما مقامات انتظامي كشور اعلام كرده اند كه اين تجمع ها غيرقانوني است و با قانون شكنان به شدت برخورد خواهد شد. ناظران مي گويند كه در صورت موفقيت اين اعتراضات، موگابه مجبور خواهد شد از قدرت كنار برود ولي اگر آنها شكست بخورند، رابرت موگابه جرأت بيشتري براي سركوب گسترده تر مخالفان به دست خواهد آورد.

• جنجال مخالفان بر سر حجاب
014555.jpg

باز هم موضوع حجاب در تركيه جنجال برانگيز شد. اين بار بحث بر سر شو لباسي بود كه چندي پيش در آنكارا برگزار شد در اين شوي لباس مانكن ها كاملاً پوشيده و محجبه و در واقع به معرفي انواع مدل هاي استفاده از روسري و مانتو و شلوار پرداخته اند. از زمان برگزاري اين شو لباس جنجال در محافل سياسي و اجتماعي تركيه آغاز شده است. برخي مقامات سياسي مخالف دولت عدالت و توسعه معتقدند كه چنين حركاتي كيان نظام لائيك جمهوري تركيه را به خطر خواهد انداخت و باعث تبليغ مذهب در محافل سياسي خواهد شد. طبق آخرين نظرسنجي هاي انجام شده در تركيه ۶۴ درصد زنان و دختران ترك بيرون از خانه محجبه هستند. ۶۵ درصد مردم نيز خواهان لغو ممنوعيت استفاده از حجاب در دانشگاه ها و محافل رسمي هستند.

• بازجويي از سران جنگ
بحث بر سر موضوع تسليحات كشتارجمعي يافت نشده در عراق كه آمريكا و انگليس از مدعيان پروپاقرص آن بودند روزبه روز بيشتر مي شود. سناتور جان وارنر رئيس كميته خدمات مسلحانه سناي آمريكا اعلام كرد كه سنا تصميم دارد بازپرسي را در مورد اينكه آيا بوش و اطرافيانش عمداً موضوع سلاح هاي بيولوژيك و شيميايي عراق را بزرگ جلوه داد، غلو كرده اند يا نه؟ آغاز كند. در برابر رفتار ملايم وارنر، سناتور باب گراهام عضو حزب دموكرات فلوريدا يكي از كانديداهاي رياست حزب در سال ۲۰۰۴ صراحتاً دولت بوش را به تلاش براي مهم جلوه دادن مسئله سلاح هاي كشتارجمعي عراق با علم بر اينكه اين سلاح ها وجود خارجي ندارند متهم كرد. علاوه بر اين فشار بر توني بلر نيز به خاطر سياست هايش در دوران جنگ از سوي سياستمداران انگليسي بيشتر مي شود. رابين كوك وزير خارجه سابق انگليس و گروهي از نمايندگان مجلس عضو حزب كارگري نيز قصد دارند تحقيق و تفحصي به طور مستقل عليه بلر آغاز كنند. اين كميسيون درخواست كرده است كه تمام برگه هاي سري را به طور كامل در اختيار بازرسان جست وجو كنند. از دگرسو به نوشته روزنامه گاردين موضوع تسليحات كشتارجمعي عراق پيش از جنگ نيز باعث ايجاد شكاف ميان پنتاگون و وزارت خارجه آمريكا شده است. به نوشته اين روزنامه كالين پاول وزير خارجه آمريكا پيش از جنگ زماني كه قرار بود گزارشي را در مورد تسليحات كشتارجمعي عراق در سازمان ملل بخواند، گزارشي را كه پنتاگون تنظيم كرده بود نپذيرفت و در نهايت نيز گزارش را به طور كامل به همراه مشاورانش تغيير داد. گويا پاول وقتي گزارش پنتاگون را مطالعه مي كرد به شدت عصباني شده و هرازگاهي نيز فرياد مي زد: «اين چه متن احمقانه اي است. ممكن نيست من اين را بخوانم.»

جهان
اقتصاد
انديشه
ايران
زندگي
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  جهان  |  زندگي  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |