فكر مي كنند اقتباس از ادبيات كهن يعني اينكه شاهنامه را بردارند و عيناً شعرهاي آن را در دهان شخصيت ها بگذارند و روي صحنه بياورند فكر نمي كنند كه به جاي بيرون كشيدن ديالوگ بايد ساختار را بيرون بكشند
نغمه ثميني، نمايشنامه نويس و منتقدي است كه سال ها در مجلات سينمايي قلم زده و آثاري از او در صحنه هاي تئاتر اجرا شده است. همچنين چند سريال براي كودكان و نوجوانان نوشته است. به او چندين جايزه نمايشنامه نويسي اعطا كرده اند و با يك نگاه تحليلي و زيبايي شناسانه مي توان از ثميني به عنوان يك نمايشنامه نويس موفق معاصر ياد كرد. در اين گزارش با يك دهه از تجربيات ثميني در زمينه نمايشنامه نويسي آشنا خواهيد شد.
رضا آشفته
نغمه ثميني در سال ۶۰ وارد دانشكده هنرهاي زيبا شد و در آنجا ادبيات نمايشي خواند و از سال ۶۲ به طور جدي نمايشنامه نويسي را شروع كرد. ثميني موفق شد كه از سال ۶۴ متن هايش را از جشنواره هاي دانشجويي به سوي جشنواره فجر و كارگردان هاي حرفه اي سوق دهد. او براي اولين بار يك نمايشنامه به نام «سركش كردن زن رام» را نوشت كه يك فضاي فانتزي و اپيزوديك داشت. ثميني به ياد دارد كه در سال هاي اول نمايشنامه نويسي مبهوت برتولت برشت شده بود و مدل نگارش برشت خيلي برايش جذاب بود. او در اين باره مي گويد: شيوه برشت بي قيد و بي مرز است كه با تعويض مكان و با شگردهايي كه به فانتزي تنه مي زد، نويسنده مي توانست هر كاري را انجام بدهد. بنابراين اولين كارهايم به شيوه برشت بود. مدلي پيدا كرده بودم كه بعدها فهميدم اين مدل اسطوره اي سفر است. بعد به اين شيوه علاقه مند شدم. يك نمايش به نام «پينوكيو، علامت سوال شايد، علامت تعجب» كه در آن پينوكيو تبديل به يك دختر شده بود و از خانه بيرون مي آمد، دو، سه مرحله را طي مي كرد و در طي اين مراحل جنگ را مي شناخت، ساختارهاي اقتصادي آلوده را مي شناخت و باز مي خواست كه به بهشت آغازين (خانه اش) برگردد كه درها به رويش بسته بود. اين كارها در حد كلاس هاي دانشكده اجرا شد.
در سال ۶۴ نمايشنامه «وصيت نامه» را بر اساس يك قصه غربي نوشت كه شكوفه ماسوري آن را در اولين دوره جشنواره تئاتر بانوان اجرا كرد. اين نمايشنامه در آن سال برنده رتبه دوم اين جشنواره شد. ثميني «تابوت ساز خيابان چهل و پنجم» را كه به لحاظ اسمي شباهتي به اسم يكي از قصه هاي سالينجر دارد، در سال ۶۴ نوشت. اين متن هم در فضايي تيره و تلخ مي گذشت. در اين سال ها همچنين چند متن دانشجويي و عروسكي ويژه كودكان و نوجوانان نوشت. كچلك (به كارگرداني آزاده انصاري)، زال و رودابه و سياهپرك (به كارگرداني شيوا مسعودي)، اگر رومئو چند دقيقه ديرتر مي رسيد و. . . از جمله اين متن ها است.
ثميني خيلي دوست دارد كه تئاتر عروسكي و كودك را جدي بگيرد، اما اين نوع تئاتر فضاي لازم را ندارد. به نظرش موفقيتي كه براي يك نمايش ويژه بزرگسالان هست، در رابطه با آثار كودك و نوجوان اتفاق نمي افتد. جشنواره عروسكي هر دو سال يك بار برگزار مي شود، يعني يك گروه بايد وقت بيشتري براي كار نكردن سپري كنند. اما جشنواره تئاتر فجر گروه ها و نمايشنامه نويس ها را مجبور مي كند كه هر سال حداقل يك كار را انجام بدهند.
خاله اوديسه
ثميني در سال ۶۴ «خاله اوديسه» را نوشت كه آن را در سال ۶۸ بازنويسي كرد و اين نمايش توسط بابك توسلي در سال ۸۰ در تئاتر شهر اجرا شد. بعد از آن «تلخبازي قمر در عقرب» را نوشت كه به عنوان پايان نامه ارائه شد و شهره لرستاني آن را در جشنواره نوزدهم تئاتر فجر اجرا كرد و همين جا پرونده اين اجرا بسته شد. اين دو نمايشنامه در يك مجلد چاپ شد كه هر دو متاثر از هزار و يك شب هستند. ثميني درباره اين تاثيرپذيري مي گويد: از همان سال هاي اول دانشگاه يك كار تحقيقي را شروع كردم، متل ها و قصه هاي عاميانه و افسانه هاي ايران برايم خيلي جذاب بودند. مطالعه آثاري مثل هزار و يك شب و اساطير تاثير خود را بر خاله اوديسه گذاشته اند. تلخبازي قمر در عقرب هم نتيجه تحقيقي بود كه من روي هزار و يك شب انجام مي دادم. اين تحقيق هم در كتابي تحت عنوان «عشق و شعبده» نگارش و چاپ شده است. راستش را بخواهيد، تاثير هزار و يك شب هنوز كه هنوز است، از من بيرون نرفته است.
او درباره علت علاقه اش به اساطير، افسانه ها، متل ها و فرهنگ مي گويد: اين علاقه از دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه تشكيل شده است. درباره علت خودآگاه بايد بگويم كه فكر مي كردم به ادبيات كهن ما خيلي ظلم شده است. ادبيات كهن ايران پر از قابليت است و همه اين قابليت ها را به خوبي مطرح نمي كنند. همه فكر مي كنند كه اقتباس از ادبيات كهن يعني اينكه شاهنامه را بردارند و عيناً شعرهاي آن را در دهان شخصيت ها بگذارند و روي صحنه بياورند. فكر نمي كنند كه به جاي بيرون كشيدن ديالوگ بايد ساختار را بيرون بكشند. ناخودآگاهش اين بود كه واقعاً هزار و يك شب مرا افسون كرد. يعني من خيلي ساده سروقتش رفتم و با آن مثل يك كتاب معمولي برخورد كردم. بعد چشم باز كردم و ديدم كه من دو سال است هزار و يك شب را مي خوانم.
اگر بخواهم قبل ترش را بگويم، كساني بودند كه برايم افسانه مي گفتند. همان هايي كه هميشه وظيفه افسانه گويي روي دوششان است. پدربزرگ ها و مادربزرگ ها، پدرها ومادرها. بنابراين علاقه اش قطعاً از قبل بود و از قبل رمز و رازش برايم جذاب بود. من هم مثل همه بچه هاي ايراني با همين چيزها بزرگ شدم. موقعي كه تلويزيون اين قدر سيطره نداشت. اما بعداً مسئله برايم تئوريك و مهم شد؛ به دلايل خودآگاه و ناخودآگاه.
«خاله اوديسه» يك برداشت آزاد از خاله سوسكه است كه با يك نگاه جديد به مسئله زن مي پردازد. آن موقع خيلي درگير اين جور مسائل بودم، بعد از آن ديگر مسئله ام «زن» نيست. تلخبازي قمر در عقرب هم درباره يك شاهزاده جوان و تلخكي است كه با هم به سفر مي روند تا شاهزاده عشق قديمي اش را پيدا كند. وقتي برمي گردند، شاهزاده مي فهمد كه معشوق ناديده اش همان تلخك است كه تمام مدت با او در سفر بوده است. بن مايه اين اثر بيانگر بازگشت به ارزش هاي شرقي است كه در هند، چين و عربستان مي چرخد و برمي گردد و ساختار افسانه گونه اي دارد. شباهتي بين عملكرد ثميني با برشت در مراجعه به منابع كهن و شرقي هست.
«دايره گچي قفقازي» و «زن نيك ايالت سچوان» دو اثر برشت هستند كه از نمايشنامه هاي محبوب ثميني به شمار مي آيند. به خاطر اينكه اين دو نمايشنامه مملو از قصه هاي جذاب است. در اين دو اثر برشت دست خود را باز گذاشته است كه به هر مكان و فضايي كه مي خواهد برود؛ فقط با تعويض اپيزودها همه چيز مي تواند رنگ عوض كند. در زمان دانشجويي، برشت براي ثميني مجرايي براي رسيدن به تئاتر شرق بود تا موقعي كه احساس كرد، مي شود واسطه برشت را كنار بگذارد و خودش درباره تئاتر شرق فكر كند. او همچنين شانس مي آورد و يكي دو سفر به شرق دور مي رود. بنابراين بي واسطه و مستقيم با فرهنگ شرق روبه رو شد و آن وقت متوجه شد كه جذابيت اش خيلي بيشتر است.
او با نگارش نمايشنامه «شب مويه ها» درصدد برآمد كه يك دفعه سبك اش را عوض كند. اين متن كاملاً رئال و ايراني است كه در جشنواره دفاع مقدس به كارگرداني عباس غفاري اجرا شد. داستان درباره دو زن جنگ زده است كه زير يك پل زندگي مي كنند، مردي هم پيش آنها مي آيد كه يك اسير و آزاده جنگي است.
افسون معبد سوخته
نغمه ثميني آشنايي با گروه نمايش «تجربه» را براي خود يك شانس تلقي مي كند. تا قبل از اين زمان تجربيات مطلوبش را با شيوا مسعودي براي كودكان و نوجوانان انجام داده بود و در بخش بزرگسال هيچ وقت از اجراهايش راضي نبود، به جز يكي دو مورد. مانند نمايش «وصيت نامه» - هميشه اين عذاب را داشت كه كارگردان كار خودش را مي كند و هيچ توجه اي به متن ندارد. آشنا شدن با كيومرث مرادي يك شانس خوب براي ثميني است، زيرا در همان قدم اول پي مي برند كه زبان يكديگر را مي فهمند. مثلاً زماني كه بعضي از افراد، نمايشنامه «افسون معبد سوخته» را مي خواندند، مي گفتند كه مگر چنين چيزي هم ممكن است، يا اين نمايشنامه قابل اجرا نيست. تنها كسي كه بعد از خواندن نمايشنامه «افسون معبد سوخته»، آن را براي اجرا انتخاب كرد، كيومرث مرادي بود. پس از اجرا همه مي گفتند كه ما هم بدمان نمي آمد كه اين متن را كار كنيم. اين اجراي موفق به اين معنا بود كه مرادي خيلي خوب متن را فهميده است. بنابراين ثميني بودن در كنار كارگرداني همانند مرادي را جدي تر گرفت و اين همكاري به دو نمايش ديگر منجر شد.
در «افسون معبد سوخته» كه در سال ۶۹ نوشته شد، داستان يك زن از زبان سه نفر روايت مي شود. اين زن زندگي و عشق اش را باخته است، فقط به خاطر اينكه به آرمان هاي شمنيسم (و بوديسم) وفادار بماند. در واقع در پايان مي فهمد كه تمام زندگي اش را باخته است. يك مرد در كنار اين زن است كه به خاطر نفرت زندگي اش را باخته است و يك جوان نيلوفري هست كه مي خواهد خودش و اين جمع را نجات بدهد. او خودش را نابود مي كند و معبد را به آتش مي كشاند تا همه مجموعه نجات پيدا كنند. در اين متن تقابل عشق و نفرت و مرگ - اين كلمات كليدي زندگي انسان از آغاز تا امروز را در اين متن مي توان پيدا كرد.
پس از نگارش طرح اوليه «افسون معبد سوخته» ثميني طي يك سفر ۲۰ روزه براي شركت در سميناري در ژاپن در اسفند ماه ۶۸ به شرق دور مي رود. در اين ۲۰ روز معابد و فضاهاي خاص ژاپن تاثير زيادي بر روحيه و احوال دروني ثميني گذاشت و پس از بازگشت از ژاپن تصميم مي گيرد كه اين نمايشنامه را بنويسد. علاوه بر سفر به مطالعه پيرامون فرهنگ و ادب ژاپن پرداخت و به طرز ديوانه واري هايكوي ژاپني مي خواند تا زبانش به زبان يك نمايشنامه خاص شرق دور نزديك شود. ولي انگيزه اصلي سفر به ژاپن بود، براي آنكه از شر آن حال و هوا خارج شود، بايد اين نمايشنامه را مي نوشت.
اين نمايشنامه در سال ۶۹ در جشنواره تئاتر فجر به عنوان سومين متن برگزيده انتخاب و در سال ۸۰ هم در تئاتر شهر اجرا شد. البته تشابهاتي بين متن ثميني و امجد (نيلوفر آبي) وجود دارد، اما ثميني در اين باره مي گويد: متاسفانه من هنوز هم نيلوفر آبي را نخوانده ام. براي آنكه همان موقع هم فكر مي كردم اگر آن را بخوانم، مطمئناً از آن تاثير مي گيرم. نخواندم و. . . فقط عكس هاي اجراي آن نمايش را ديده ام بعد هم شنيدم، كه انگار خيلي به هم شبيه هستند. هر نويسنده اي كه درگير با افسون شرق دور باشد، بايد يك چنين تجربه اي را پشت سر بگذارد. در پاييز سال ۶۹ ثميني به شهر وايادوليد - اسپانيا به جاي مانده از قرون وسطي يك سفر ۵ روزه كرد. اين شهر مركز شكنجه گري در قرون وسطي بوده است. ديدن كليساهاي عجيب و غريب و موزه اي با اشياي قرون وسطايي تاثير زيادي بر روحيه ثميني گذاشت. ضمن آنكه يك روايتي در ذهن او بود كه خيلي دوست داشت آن را كار كند. اين داستان از اين قرار است: «سازنده ميخ هاي مسيح، پدر كولي ها مي شود» اين جمله را شايد از يكي از استادها در يكي از كلاس ها شنيده بود. اين جمله شايد هم موثق نباشد. ثميني در گفت وگو با اعضاي گروه به اين نتيجه رسيدند كه يكي از طرح ها را براي نوشتن و اجرا انتخاب كنند كه «رازها و دروغ ها» به اين منظور انتخاب شد. اما ثميني مكان داستان را اورشليم - مرز شرق و غرب قرار داد تا خيلي هم به طرف غرب نرود، در ضمن مسيح هم يك چهره شرقي (خاورميانه) است. داستان درباره خانواده آهنگري است كه همسرش باردار است و مي خواهد در شبي بچه اش را به دنيا آورد، اما آنها فقير هستند و پولي ندارند كه قابله اي بالاي سر زن بياورند. ناگهان كسي به خانه آنها مي آيد و مي گويد كه سه تا ميخ برايم بسازيد. بعد مشخص مي شود كه اين مرد آمده تا اين ميخ ها را براي دست مسيح ببرد. اين قصه با قصه يك زن كولي و راهب جوان و پدر مقدس كه در قرون وسطي به سر مي برند، تركيب مي شود. زن و مرد جوان شكنجه مي شوند به خاطر اينكه قصه خانواده آهنگر را به شكل جديدي روايت مي كنند. اين نمايشنامه تراژيك است و پايان غم انگيزي دارد.
«ميوهاي شهر خاكستري» عنوان نمايشنامه اي است كه ثميني آن را در سال ۸۱ نوشت تا شيوا مسعودي آن را براي شركت در جشنواره تئاتر عروسكي كارگرداني كند. مسعودي مي خواست نمايشنامه اي درباره جنگ كار كند و ثميني دوست داشت روي شخصيت هاي گربه كار كند. اين خواسته ها با هم تركيب شد و ميوهاي شهر خاكستري براي اجرا نوشته شد. ثميني با اين نمايش دوباره رويكردي به علاقه اش (كار براي كودكان) دارد. اين نمايش احتمالاً مهر و آبان امسال با تغييرات تكنيكي در متن و اجراي قبلي اجرا خواهد شد. ثميني معتقد است كه نمايشنامه نويس حرفه اي كودك كم داريم و براي او هم سخت است كه مدام فضاي ذهني اش را عوض كند و گاهي براي بزرگسالان و گاهي براي كودكان بنويسد. ۹۹ درصد آثاري كه ثميني براي تلويزيون نوشته، ويژه كودكان و نوجوانان بوده است.
خواب در فنجان خالي
ثميني كه مدام در شرق دور و غرب سوژه هايي را براي نوشتن مي يافت، با «خواب در فنجان خالي» به ايران برمي گردد و البته اين بار نيز از همان فضاهاي خاص شرقي و به خصوص تكنيك هاي روايتگري پيچيده و هزارتومانند بيرون نيامده است. آنها - مرادي و ثميني - نيز مدام اين نكته را از دوروبري ها مي شنيدند كه چرا مدام در شرق دور و خاورميانه دور مي زنيد اما به ايران بر نمي گرديد. بنابراين به فكر نوشتن و اجراي يك نمايش درباره ايران افتادند. ثميني هم دلش براي نوشتن درباره فضاهاي ايراني تنگ شده بود، بنابراين حس كرد كه بايد به اين فضا برگردد. به اضافه اينكه او طرحي داشت كه فقط مي توانست در فضاي ايران اتفاق بيفتد، در ضمن بازگشت به اين فضا آن قدر براي گروه لذت بخش بود كه به احتمال قوي در نمايش بعدي نيز به يك فضاي ايراني مي پردازند.
ادامه دارد