دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۰۷۸ - jun .16, 2003
آموزشي
Front Page

آموزش دوزبانه آري يا نه؟
018745.jpg
اشاره: در همشهري ۲۴/۹/۸۱ در صفحه آموزشي، مقاله اي تحت عنوان «آموزش و پرورش تطبيقي: بررسي روشهاي آموزشي در مناطق دوزبانه» درج گرديد. در آن مقاله، ضمن حمايت از روش آموزشي دو زبانه توصيه شده بود كه بايد به كمك زبان مادري، به كودكان مناطق دوزبانه آموزش داده شود. نويسندگان آن مقاله معتقد بودند كه روش به سوي زبان رسمي به كمك زبان مادري تا پايان كلاس سوم ابتدايي لازم الاجراست و كلاس چهارم، نخستين گامي است كه دانش آموزان اين گونه مناطق مي توانند تماماً به زبان رسمي به تحصيل خود ادامه دهند.
مقاله حاضر كه در سال ۲۰۰۲ توسط مؤسسه هوور به اينترنت وارد شده است با رويكردي كاملاً مخالف با مقاله قبل به نقد روش مزبور پرداخته و نشان مي دهد كه دوره يك ساله روش مستقيم زبان آموزي در پيش از دبستان، مي تواند نقش موثري در موفقيت دانش آموزان مناطق دو زبانه داشته باشد.
برخي از مقامات اداري آموزش و پرورش كه اصل «حفاظت فرهنگي» را سرلوحه كار خود قرار داده اند، خواستار آنند كه كودكان اسپانيايي به يادگيري زبان و فرهنگ خود ادامه دهند و زبان انگليسي را فقط به مثابه زبان دوم بياموزند. در ميان اينان افراطيوني هستند كه حتي بر آنند زبان اسپانيايي به عنوان يك زبان ملي دوم در آمريكا مطرح شود. ليندا چاوز رئيس «مركز فرصت مساوي (CEO)» اين گونه افراد را كه از آموزش دو زبانه طرفداري مي كنند، به سياست زدگي و وابستگي به مبارزان فرهنگي متهم مي كند. وي مدعي است اين برنامه ها محكوم به شكست است و آينده كودكان آمريكاي لاتين را كه نيازمند كمك هستند، به خطر مي اندازد. شواهدي هست كه انتقادهايي را كه چاوز مطرح مي كند، تأييد مي كند. از جمله اين كه آمريكايي هايي كه از تبار لاتيني، اسپانيايي و مكزيكي هستند و در برنامه هاي آموزشي دوزبانه تعليم مي بينند، نسبت به همسالان ديگر خود كه در كلاسهاي «فقط- انگليسي» آموزش مي بينند، در سطح وسيعي ترك تحصيل كرده و به دامان مشاغل ساده با كارمزد كم مي افتند.
چنان كه پيشتر در مقاله ديگري متذكر شديم، اين معضل از سال ۱۹۷۴ آغاز گرديد. يعني همان زماني كه دادگاه عالي مربوط به پرونده لو- نيكلز، حاصل دويست سال آموزش «فقط- انگليسي» مدارس آمريكا را ناديده انگاشت و اعلام كرد كه به دانش آموزاني كه نمي توانند به زبان انگليسي تكلم كنند، بايد خدمات خاصي از سوي مدارس محلي ارائه گردد. اين موضوع، زمينه گسترش بي رويه آموزش دوزبانه را فراهم ساخت. در سال ۱۹۶۸ طرفداران آموزش دوزبانه ديوان حقوق مدني ايالات متحده براي تحصيل كودكان مكزيكي برنامه كوتاهي را آغاز كردند، اما هزينه سالانه آن، از آن زمان تا سال ۱۹۹۶ از ۵/۷ ميليون دلار به ۸ ميليارد دلار رسيد. هدف اصلي آموزش انگليسي به اسپانيايي زبانان كه همانا آمريكايي كردن آنها در ظرف يك الي دو سال بود، در عمل به برنامه اي براي اسپانيايي كردن آنها منتهي شد. اين برنامه تأكيد دارد كه ۷۵ درصد از بودجه آموزشي به آموزش دوزبانه يعني برنامه هاي دراز مدت آموزش زبان هاي بومي اختصاص يابد نه زبان انگليسي به عنوان زبان دوم. كودكان آسيايي، آفريقايي و اروپايي همه در كلاسهاي عمومي شركت مي كنند و به مدت چند ساعت در روز تحت يك آموزش فوق برنامه، زبان انگليسي را به عنوان زبان دوم فرا مي گيرند. اما دانش آموزان اسپانيايي ۷۰ تا ۸۰ درصد وقت خود را صرف آموزش به زبان اسپانيايي مي كنند. به خصوص در نيويورك در اين زمينه اساساً مسئوليتي احساس نمي شود. به طوري كه دانش آموزان موسوم به اسپانيايي را- حتي آنان كه در خانه به اين زبان تكلم نمي كنند- مجبور به فرا گرفتن زبان اسپانيايي مي كنند و بدين ترتيب حداقل ۴۰درصد از وقت كلاس به آموزش زبان اسپانيايي مي گذرد. مثلاً مدارس نيوانگلند به منزله يك كار عبث، كودكان موسوم به اسپانيايي و پرتغالي را وادار مي كنند كه زبان اسپانيايي يا زبان كريو را ياد بگيرند.
برخي از انتقاداتي كه بر روش دوزبانگي وارد است، اين است كه
اكثريت قريب به اتفاق كساني كه به زبان اسپانيايي سخن مي گويند، مايلند فرزندانشان به زبان انگليسي آموزش ببينند نه اسپانيايي و نيازي به حفظ زبان و فرهنگ اسپانيايي از سوي دولت آمريكا نمي بينند. اما نظام آموزشي دو زبانه در سطوح محلي و مركزي،بنا بر اسپانيايي كردن كودكان آمريكاي لاتين دارد و در اين راستا مي خواهد بودجه مركزي كشور را به اين مدارس سرازير كند. اين در حالي است كه كودكان گروههاي قومي ديگر نسبت به آنها نمرات علمي به مراتب بالاتري كسب مي كنند. چرا كه وقتشان را در كلاسها و فرهنگ دو زبانه هدر نمي دهند و به زبان انگليسي كه زبان بازار و تحصيلات عالي است، تسلط دارند. از آنجا كه به قدر كافي معلمان دوزبانه براي اين كار وجود ندارد، دانش آموزان عرب، آسيايي و اروپايي يكراست وارد كلاسهاي زبان انگليسي مي شوند و از اين رهگذر نمرات بالاتري كسب مي كنند تا از رهگذر آموزش دوزبانه؛ وانگهي اغلب آنها هم فارغ التحصيل مي شوند. مركز فرصت مساوي (CEO) كه در گزارشهايش خطرات دوزبانگي را گوشزد مي كند، معتقد است كه اين وضع بايد بهبود يابد، در غير اين صورت ايالات متحده شديداً دچار تقسيمات زباني مي شود و مورد تهديد جماعت طبقه پايين لاتيني قرار مي گيرد. آنهايي كه حتي به علت ضعف در زبان انگليسي، نمي توانند نيازهاي يك كارگاه مجهز به تكنيك پيشرفته را برطرف سازند، از آنجا كه ممكن است مهاجرت قانوني يا غيرقانوني اسپانيايي ها در آينده هم ادامه داشته و ميزان زاد و ولد مردم آمريكاي لاتين افزايش يابد، ميزان جمعيت آنها رو به رشد است. بر اساس گفته ادوار لازير اقتصاد دان مؤسسه هوور هزينه هاي اقتصادي همين آموزش نامناسب اسپانيايي ها هم افزايش خواهد يافت و در نتيجه سطح رفاه اقتصادي آنها پايين تر از آن خواهد بود كه مدت بيشتري در مدرسه بمانند و به جاي دو زبانگي بر زبان انگليسي تأكيد ورزند.
لازير مي گويد بيشتر گرايش هاي ضد مهاجران در آمريكا ناشي از سياستهاي دولت است كه از انگيزه هاي همگون شدن مردم فرو مي كاهد و بر تفاوتهاي بين گروههاي قومي جامعه تأكيد مي نهد. نمونه هاي اين سياستها عبارتند از: آموزش دوزبانه و تصميمات نامتعادل مهاجرت؛ كه نمونه اخير تعداد كثيري از آسيايي ها را به اسكان در محله هاي بزرگ و ثابت مهاجر نشين واداشته است.
«روسالي پدولينو پورتر» با بيش از بيست سال سابقه معلمي در آموزش دوزبانه معتقد است كه تمام دانش آموزاني كه براي تكامل مهارت زبان انگليسي، آموزش مي بينند؛ در صورتي كه مورد حمايت واقع شوند، مي توانند در ظرف يك تا سه سال، زبان انگليسي را براي استفاده در كلاس به خوبي ياد بگيرند. بر اين اساس، سيستم قديمي كه زبان آموز به طور كامل در معرض زبان قرار مي گيرد، هنوز كاركرد بهتري دارد. هر چه دانش آموزان وقت بيشتري در برنامه هاي عليحده دوزبانه صرف كنند، به همان اندازه موفقيت كمتري در تحصيل خواهند داشت. مثلاً بعد از ۲۸ سال اجراي برنامه هاي دوزبانه، ميزان ترك تحصيل اسپانيايي ها در كشور در بالاترين حد خود بوده است. در لس آنجلس ميزان ترك تحصيل دانش آموزان لاتيني تبار دو برابر ميانگين ايالتي(۴۴ درصد در دوره چهار ساله دبيرستان) است. بنابر اين آموزش ويژه زبان انگليسي از همان روز اول نتايج بهتري به ارمغان مي آورد تا اين كه بيشتر ساعات روز به آموزش زبان اسپانيايي اختصاص يابد. در حال حاضر مبارزان فرهنگي آمريكاي لاتين با توجه به شعار «انگليسي و بقيه زبانها» خواستار آنند كه با بسنده كردن به حداقل شناخت هويت در خدمت زبان اسپانيايي باشند (هم اكنون مدارك رسمي مختلف به زبان هاي اسپانيايي و ساير زبانها از جمله انگليسي چاپ مي شود. طبق كنوانسيون ۱۹۹۶ حزب دموكرات سخنرانيها به زبان اسپانيايي و انگليسي ايراد مي شود). اگر اين جريان ادامه يابد تقاضاي توجه به زبان اسپانيايي ناگزير به تقاضاي به رسميت شناختن زبان اسپانيايي به عنوان زبان رسمي تبديل خواهد شد. چنين تغييري منافع زيادي براي مردم اسپانيايي زبان در استخدام كشوري به دنبال خواهد داشت و بقيه گويندگان در محروميت قرار خواهند گرفت. دوزبانگي يا چند زبانگي هزينه هايي هم در فعاليتهاي اقتصادي تحميل خواهد كرد، به خصوص هزينه هاي فعاليتهاي سياسي كه سنگين تر هم هستند. از سوي ديگر من نمي خواهم ببينم كه ايالات متحده مانند كانادا يا بلژيك بدل به يك كشور دوزبانه اي شده است كه دچار اختلاف و تفرقه ناشي از مسئله زبان است.
من همچنين مايلم به سطح عاليتر يادگيري زبان انگليسي تأكيد كنم كه اكنون فراتر از نياز متقاضيان تابعيت در ايالات متحده مي باشد. يك شهروند بايد بتواند تمام مطالب انتخابات را به انگليسي بخواند نه به يك زبان خارجي! به همين دليل من مخالف مربيان دبيرستانهاي مردمي هستم كه معتقدند وظيفه شان حفظ ميراث فرهنگي مهاجرين است. اين گونه امور بايد به عهده والدين، كليساها، مدارس يكشنبه و خانواده هاي قومي نهاده شود. نقش معلم يك مدرسه مردمي تعليم دانش آموزان به زبان انگليسي در چهارچوب فرهنگ آمريكايي و ارزشهاي سياسي است. زبان انگليسي نقش مهمي در همگوني فرهنگها بازي مي كند و اين چيزي است كه اقليت ها آن را يك امر بديهي مي دانند(به عنوان مثال در سال ۱۹۹۶ انجمن اوليا بوش و يك بروكلين از مدارس مردمي اسپانيايي ها در مورد آموزش اسپانيايي- انگليسي به دادگاه شكايت كرد و مدعي شد كه اين نوع آموزش، كودكان را هنگام فارغ التحصيل شدن از بسياري جهات در محروميت شديدي قرار مي دهد.) چنانكه روت ويس كه خود يك مربي برجسته است، مي گويد: قبل از اين كه ما دست به احيا و ترويج زبانهاي قومي به شيوه اروپاييها بزنيم، بايد در نظر داشته باشيم كه يك چيز را ميليونها مهاجر به طور غريزي دريافته اند و آن اين است كه زبان انگليسي اصلي ترين مسير به سوي فرصتهاي مساوي آمريكاست.(به علاوه تجربه اروپا هم اين را ثابت كرده است كه:) به طور كلي آموزش زبان مادري ناموفق و غيرواقع بينانه است. كودكان مهاجرين، اغلب در به كارگيري زبان والدينشان چندان راحت و موفق نيستند و به همين دليل زبان كشوري را كه مقيم آن هستند، به سرعت فرا مي گيرند. ماهنامه مركز مطالعات مهاجرت(آوريل ۱۹۹۶) سؤالي را مطرح مي كند و آن اين است كه آيا امتيازات مربوط به مهاجرت كه اختصاص به انگليسي زبانان دارد، نژاد پرستانه نيست؟ پاسخ اين مركز به اين سؤال منفي است. زيرا يك سوم انسانها برخوردار از نوعي دانش  زبان انگليسي هستند كه از قضا اغلب آنها هم غير از نژاد سفيد است. اگرچه لوايح قانوني مهاجرت سال ۱۹۹۶ در مجلس نمايندگان و سنا آموزش زبان انگليسي را براي برخي طبقات كارمند ضروري اعلام كرد. ولي لزوم توجه به عدم تبعيض عليه نژادهاي غير سفيد اين موضوع را منتفي ساخته است.
واضح است كه دانش زبان انگليسي يك مهارت اكتسابي است نه موروثي؛ و هر انسان سفيد، سياه، قهوه اي مي تواند زبان انگليسي را بياموزد. از اين رو مهاجرين خود را براي يادگيري اين زبان آماده نموده اند، زيرا معتقدند كه تسلط به اين زبان، آينده آنان را بهبود خواهد داد، كه البته چنين هم هست. زبان انگليسي ضمن اين كه پركاربرد ترين زبان در تاريخ است، زبان علم، تكنولوژي، ديپلماسي، تجارت بين المللي و بازرگاني هم محسوب مي شود. نيمي از تجارت اروپا به زبان انگليسي انجام مي شود و بيش از ۶۶ درصد دانشمندان دنيا به زبان انگليسي مطالعه مي كنند. به علاوه هشتاد درصد اطلاعات ذخيره شده الكترونيكي به زبان انگليسي است. حتي كارشناسان به اين نتيجه رسيده اند كه يك سوم انسانها به انگليسي سخن مي گويند و يا به نوعي آن را مي فهمند، بنابر اين گزينش مهاجران بر اساس حاكميت زباني، نمي تواند تبعيض آميز باشد.
آموزش دو زبانه در كاليفرنيا نظام گسترده اي دارد كه حدود ۳/۱ ميليون كودك با هزينه بيش از ۵ ميليارد دلار در سال كلاسهاي آن شركت مي كنند(۶/۲ ميليون دانش آموز در كلاسهاي دو زبانه ايالات متحده ثبت نام مي شوند، اين موضوع يك انگيزه مالي براي حفظ اين سيستم به وجود مي آورد). يعني مدارسي كه آموزش دو زبانه داير كنند، مي توانند درآمد بيشتري كسب نمايند. با اين وجود، آموزش دوزبانه، يك برنامه اصولي و موفق نيست. در هر سال، فقط حدود پنج درصد كودكان كلاسهاي دوزبانه در گفتگوها به زبان انگليسي مشاركت مي كنند. تعداد كثيري از اين كودكان كه اغلب اسپانيايي هستند، دست از ادامه تحصيل برمي دارند، بدون اين كه قادر به خواندن و نوشتن به زبان انگليسي كه زبان رسمي كشور متبوع است، باشند. عجيب تر اين كه اگرچه قانون مصوب مركزي ناظر بر آموزش دو زبانه اي است كه مهلت آن يك دهه پيش خاتمه يافته است، ولي آموزش دوزبانه هنوز ادامه دارد.
نظام آموزش دو زبانه بر اساس آراء ايالت كاليفرنيا در سال ۱۹۹۸ به همت يك كارفرما به نام «اونز» در «سيليكان ولي» بنا شد. او دست به اقدامي مبارزه جويانه زد و ۴۳۳۰۰۰ امضا به دست آورد تا به آموزش دوزبانه در مدارس كاليفرنيا پايان دهد. برخي از نظر سنجي ها نشان مي دهد كه بيشتر اهالي آمريكاي لاتين ترجيح مي دهند كه كودكانشان تا آنجا كه ممكن است زبان انگليسي را فرا بگيرند. در واقع، آنها معتقدند كه سواد انگليسي، كليدي براي موفقيت در ايالات متحده است. به همين دليل به معلمان دو زبانه حق الزحمه بيشتري پرداخت مي شود و مدارس نظام دوزبانه، بودجه هاي كلاني از منابع برنامه هاي مركزي و ايالتي دريافت مي كنند. با وجود اين، بيشتر مطالعات محققان غيروابسته حاكي از اين است كه آموزشي دوزبانه اقدامي غيرضروري و محكوم به شكست است. چرا كه بيشتر دانش آموزان هرگز خواندن و نوشتن به زبان انگليسي را به خوبي ياد نمي گيرند و ميزان ترك تحصيل دانش آموزان اسپانيايي زبان، به مراتب بيشتر از گروههاي قومي ديگر است. به علاوه آموزش دوزبانه هر گونه تلاش را در همگون شدن كودكان در جامعه ايالات متحده با شكست روبه رو ساخته است و اين علي رغم ميل اغلب والدين است. اونز و ديگران تأكيد دارند كه راه حل اين مشكل عبارت از در معرض كامل زبان انگليسي قرار گرفتن كودكان است و سپس ورود آنها به كلاس هاي معمولي. به نظر مي رسد بيشتر مردم به جز معلمان دوزبانه و مديران و طرفداران نگرش چند فرهنگي، علاوه بر آموزش زبان، خواستار حفظ فرهنگ هستند، يا به عبارت ديگر مي خواهند كبك هاي كوچكي را در ايالت هاي كاليفرنيا، نيويورك، تگزاس و فلوريدا به وجود آورند. دلايل محكمي وجود دارد كه دوزبانگي كاري نادرست و پرهزينه است و اين اسپانيايي زبانان را از نظر پيشرفت و رقابت در جامعه آمريكايي با مشكل روبه رو مي سازد.
طرح ابتكاري «انگليسي براي كودكان» خواستار متوقف ساختن آموزش كودكان غيرانگليسي به زبان مادريشان بود، مگر اين كه والدين آن را درخواست مي كردند. در اين طرح، آنها در عوض بايستي برنامه اي راتقاضا مي كردند كه كودكان قبل از اين كه وارد كلاس هاي آموزش به زبان انگليسي شوند، در مدت يك سال در معرض كامل زبان انگليسي قرار گيرند. «ران اونز» مبدع اين طرح همچنين تا ۱۰ سال، پنجاه ميليون دلار در سال براي برنامه هاي آموزش بزرگسالان اختصاص مي دهد. اگرچه از زمان اين طرح گذشته است، ولي مخالفت با اين قانون تازه مدتهاست در سطوح مختلف مدارس محلي آغاز شده است.
طرفداران آموزش دوزبانه نمي خواهند بپذيرند كه اين سيستم كارآمد نيست؛ تا آنجا كه رقابت سياسي در مجلس قانونگذاري كاليفرنيا از اصلاح عقلايي آن هم جلوگيري مي كند. بنابر اين تعداد كثيري از كودكان، هر سال مجبورند در كلاس هاي دوزبانه شركت كنند، حتي اگر بر خلاف خواست والدينشان باشد. به علاوه از آنجا كه تعداد معلمان دو زبانه كم است، معلماني به كار گرفته مي شوند كه هيچ گونه دوره آموزشي نديده اند، به جز اين كه فقط مي توانند به زبان اسپانيايي و يا زباني غيرانگليسي صحبت كنند. اين كار جز ضعف و كاستي در امر تحصيل، ثمر ديگري ندارد و يا اين كه هيچ خبري از آموزش زبان انگليسي نخواهد بود.
نويسنده: پيتر جي دوينان
ترجمه: دكتر حسن ستايش

|   اجتماعي    |    اقتصادي    |    آموزشي    |    انديشه    |    خارجي    |    سياسي    |
|   شهري    |    علمي فرهنگي    |    محيط زيست    |    ورزش    |    ورزش جهان    |    صفحه آخر    |

|    صفحه اول    |    آرشيو    |    شناسنامه    |    بازگشت    |