نگاهي ديگر به معضل جهاني بيابانزايي
پديده خزنده و زيانبار
بهره برداري بي رويه از طبيعت موجب از ميان رفتن سازگاري زيستمندان، بيابانزايي و فروپاشي نظام معيشتي مي شود
|
|
اشاره: خشكسالي هاي آفريقا و پيامد آن در دهه ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ اصطلاح بيابان زايي را در قلمرو مضامين مربوط به تنگناهاي توسعه و تخريب منابع محيطي جهان به طور جدي مطرح ساخت و پس از آن به طور مستمر مورد اقبال و توجه بسياري از انديشمندان و سياست مردان قرار گرفت. اين پديده كه نتايج وحشتناكي را از نظر اقتصادي، اجتماعي، زيست محيطي در بخش عمده اي از جهان به همراه داشت به عنوان درد مشترك صدها ميليون نفر از ساكنان مناطق خشك دنيا به ويژه در كشورهاي توسعه نيافته مطرح گرديد. مجمع عمومي سازمان ملل در سال ۱۹۷۴ اولين قطعنامه خود را براي جلب توجه ملت ها و دولت ها به موضوع بيابان زايي و مقابله با آن به تصويب رساند و اقدامات نسبتاً گسترده اي را نيز در اين زمينه انجام داد كه از جمله مي توان به طرح مبارزه با بيابان زايي اشاره نمود.
آنچه در خلال سالهاي ۱۹۷۴ تا ۱۹۹۲ يعني زمان برگزاري كنفرانس سران زمين در شهر ريودوژانيرو رخ داد حاكي از آن بود كه اقداماتي كه در اين مدت صورت گرفته عليرغم وسعت و ارزش دست آوردها، متناسب با اين معضل جهاني نيست. دستور كار ۲۱ كه در واقع تبلور انديشه جهاني جهت نيل به توسعه پايدار است در فصل دوازدهم به موضوع بيابان زايي اختصاص يافت. در اين دستور كار از سازمان ملل خواسته شد تا با مشكل بيابان زايي به عنوان يك معضل بين المللي برخورد جدي نمايد و كنوانسيوني را براي آن تدوين نمايد. بر اين اساس كميته اي بين المللي تشكيل گرديد كه حاصل كار آن تدوين كنوانسيون مقابله با بيابان زايي و كاهش اثرات خشكسالي است. اين سند بين المللي روز ۱۷ ژوئن ۱۹۹۴ برابر با ۲۷ خرداد ۷۳ به پايان رسيد و از طرف سازمان ملل، اين روز به عنوان روز جهاني بيابان زدايي نامگذاري گرديد. براي آنكه كنوانسيونها اعتبار اجراي بين المللي پيدا كنند بايد حداقل ۵۰ كشور آن را امضاء نمايند.
در اكتبر ۹۴ مراسم رسمي امضاء كنوانسيون توسط نمايندگان ملل جهان در پاريس برگزار شد و جمهوري اسلامي ايران سومين كشوري بود كه آن را امضاء نمود. در دي ماه سال ۱۳۷۵ مفاد اين كنوانسيون از تصويب مجلس شوراي اسلامي گذشت و ايران رسماً به عنوان يكي از اعضاي متعاهد آن درآمد.
مهندس علي خلدبرين
حدود ۵۰ سال پيش كه نخستين بار واژه بيابان زايي (ِDesertification) در ادبيات مرتبط با منابع محيطي جهان مطرح گرديد، شايد هرگز كسي تصور نمي كرد به فاصله كمتر از نيم قرن، كاربرد چنين اصطلاحي بيانگر يكي از معضلات اصلي زيست محيطي و تنگناهاي اساسي در سر راه توسعه پايدار مناطق خشك باشد. آنگونه كه شواهد نشان مي دهد اولين مرتبه اصطلاح بيابان زايي درسال ۱۹۴۹ توسط ابرويل جنگلبان فرانسوي به كار رفت. او در گزارشي كه درباره وضعيت جنگل هاي منطقه ساحل آفريقا انتشار داد به اين نكته اشاره نمود كه به سبب قطع درختان و آتش سوزي، سطح اين جنگلها دچار پسروي شده و عرصه هاي جنگلي بتدريج سيماي بياباني را به خود گرفته اند. در حقيقت منظور آبرويل از كاربرد اصطلاح بيابان زايي، بيان شرايطي بود كه تحت آن شرايط كه عموماً متأثر از نقش و اثر عامل انساني در بهره برداري از منابع جنگلي ساحل آفريقا بود، محيط هاي طبيعي بهتر به عرصه هايي با شرايط نامطلوب و سخت تري براي زندگي و توليد تبديل مي شدند. به نظر مي رسد ابرويل اصطلاح بيابان زايي را به اين دليل مطرح نمود كه مشاهده كرد جنگلهاي منطقه ساحل آفريقا كه در كنار مناطق كم پوشش و بياباني مجاور آن قرار دارد در حال پسروي هستند و اين وضعيت را به تعبير خود به پيشروي بيابان در داخل جنگل تشبيه نمود.
به همين دليل بود كه سالها پس از آن نيز اصطلاحات و تعابيري نظير بيابانها پيشروي مي كنند يا «صحراها در حال گسترش هستند» از جمله مباحث رايج در مديريت منابع محيطي قلمداد مي گرديد. بر اساس چنين قضاوتي بيابانها از طريق نفوذ به مناطق حاشيه اي، پهنه هاي خود را گسترش مي دادند و محدوده عمل خويش را وسيع تر مي نمودند. چنين برداشتي سبب تقويت اين فكر گرديد كه پديده بيابان زايي لزوماً در حاشيه مناطق كويري و بياباني رخ مي دهد و سرزمين هايي كه از نظر موقعيت جغرافيايي دورتر از بيابان هاي واقعي قرار دارند، از صدمه و آسيب گسترش بيابانها يا بيابان زايي در امان هستند و از اين نظر خطري آنها را تهديد نمي كند. جنبه ديگر اين قضاوت اين بود كه بيابان زايي وقتي رخ مي دهد كه زمين يكسره عاري از پوشش گياهي گرديده و آثار و عوارضي مانند فرسايش آبي يا فرسايش بادي مثلاً حركت ماسه هاي روان يا تشكيل تپه هاي ماسه اي در آن مشاهده گردد. بنابراين فرض ديگر قضيه در اين بود كه مثلاً اگر تپه هاي ماسه اي تثبيت مي شد و يا اقداماتي در جهت بازسازي پوشش گياهي و درختكاري در مناطق تخريب شده صورت مي گرفت كار مبارزه با بيابان زايي نيز سامان يافته بود.
خشكسالي و بيابان زايي
اواخر دهه ۱۹۶۰ تا۱۹۷۰ بحران خشكسالي سطح وسيعي از قاره آفريقا را فراگرفت. به سبب كاهش پوشش گياهي، نابودي جنگلها، عدم دسترسي به منابع آب مورد نياز، حتي براي خوراك و بهداشت و نقصان شديد توليدات گياهي بسياري از اراضي زراعي و دامها نابود شدند. منابع آب به شدت تقليل يافت. قحطي و خشكسالي و نبود تشكيلاتي كارآمد و منسجم جهت مديريت بحران، فاجعه اي انساني را به دنبال داشت. مرگ، آوارگي، بي خانماني، فقر، تهيدستي فروپاشي نظام هاي معيشتي و ساختارهاي فرهنگي به بارزترين وجهي چهره كريه بيابان زايي را نمايان ساخت و از اين پس تعاريف و مفاهيم جديدي براي بيابان زايي در جهان مطرح گرديد. اينك ديگر مقوله بيابان زايي بيانگر پديده اي موقت و محدود نبود كه تنها به حواشي بيابانهاي واقعي و اراضي كويري محدود شود، بلكه در هر كجا مي توانست ظهور كند و آ ثار و عوارض خود را بروز دهد. علاوه بر اين مشخص شد كه بيابان زايي پديده اي است كه خزنده عمل مي كند و مي تواند شرايطي را ايجاد كند كه از ابتدا چندان مورد توجه قرار نگيرد. اما به هنگام بحران مي تواند نتايج فاجعه باري را به همراه داشته باشد. شواهد نشان مي دهد كه مناطق خشك از اين پديده بيشترين آسيب را متحمل مي شوند.
چرا مناطق خشك؟
مناطق خشك گستره وسيعي از خشكي هاي كره زمين را دربرمي گيرد كه عمده ترين ويژگي آن كمبود بارندگي و زياد بودن توان تبخير است. در نتيجه تحت اين شرايط اقليمي زيست بومهايي بوجود مي آيند كه از ويژگيهاي خاصي برخوردار هستند. در چنين مناطقي اصولاً خاك ها كم عمق و تكامل نيافته، پوشش گياهي اندك، عمق آبهاي زيرزميني زياد، جريانات سطحي موقت و فصلي، كيفيت منابع آب و خاك اغلب نامناسب و توسعه فعاليت هاي كشاورزي و به ويژه زراعت با ريسك پذيري زياد توام است. تحت چنين شرايطي از يك سو توان توليد طبيعي اندك و از سوي ديگر متأثر از تغييرات بارندگي سالانه از نوسانات زيادي برخوردار است. طبعاً طي هزاران هزار سال و بدون دخالت و حضور عامل انساني، بين آب، خاك، پوشش گياهي و حيات جانوري نوعي خاص از تعامل و پايداري برقرار گرديده است و مكانيسم هاي سازگاري زيستمندان، گاهي در حد اعجاز به آنان اين توانايي را بخشيده است كه پايدار و ماندگار باقي بمانند، اما چنين تعادلي بسيار حساس و در برابر بهره برداري هاي بي رويه شكننده و آسيب پذير است. به بيان ديگر نظام حياتي در مناطق خشك در لبه تيغي تيز قرار دارد .در چنين مناطقي ظرفيت تحمل منابع محيطي اندك و ضريب ناپايداري آن بسيار بالا است و در صورتي كه بهره برداري از منابع طبيعي آن به صورت بي رويه صورت گيرد، ممكن است براي هميشه نظام اكولوژيك آن در معرض مخاطره و انهدام قرار گيرد و اين همان چيزي است كه امروزه از آن به عنوان بيابان زايي نام مي بريم. در حقيقت بيابان زايي نتيجه توام و متقابل فرايندهاي طبيعي و عملكرد ناشي از فشار جمعيت انسان و دام در مناطق خشك است كه زمينه را براي تخريب سرزمين و كاهش توان توليد فراهم مي سازد و طبعاً با تشديد اين فعاليت ها روند بيابان زايي نيز تشديد مي گردد.
ذكر اين نكته ضروريست كه تظاهرات بيابان زايي هميشه به صورت ثابت و يكنواخت بروز نمي كند بلكه پيامدهاي آن ممكن است بسيار متنوع و حتي در دو منطقه مشابه به اشكال مختلفي رخ دهد.
نابودي جوامع گياهي، فرسايش آبي، فرسايش بادي، شور شدن، قليايي شدن و حتي باتلاقي شدن خاك ها، كاسته شدن از نفوذ پذيري خاك و كاهش امكان ذخيره سازي آب در خاك، افت سطح و كاهش حجم آبهاي زيرزميني، بروز ناهنجاري در بيلان آبي جريانات سطحي و رودخانه ها، افزايش احتمال وقوع سيلاب ها، تشديد آثار وعوارض خشكساليها، همگي مي تواند نمونه هايي از نتايج اين پديده ها باشد. به علاوه وقتي پيامدهاي ناگزير و فاجعه آميز بيابان زايي را در ساير زمينه هاي اقتصادي- اجتماعي و فرهنگي جوامع مورد توجه قرار دهيم، آنگاه مي توان به ابعاد كلان تري از اثرات اين پديده دست يافت. بنابراين نكته ديگري را كه نبايد از نظر دور داشت، نقش و اثر بروز خشكساليها در روند پديده بيابان زايي، بويژه تشديد عوارض اجتماعي و اقتصادي آن است. در مناطق خشك به طور طبيعي از يكسو ميانگين ريزشهاي جوي سالانه اندك و از سوي ديگر مقدار بارندگيها در طول زمان نيز نوسانات چشمگيري مشاهده مي شود، به طوري كه گاهي تغييرات بارندگي در يك دوره كوتاه مدت چند ساله به چندين برابر مي رسد به بيان ديگر مناطق خشك هميشه مي تواند با بحران هاي خشك سالي و كم آبي مواجه شود .ظاهراً چنين تصور مي شود كه ظهور خشكسالي ها در مناطق خشك امري موقت و ناپايدار است بنابراين و بر اساس چنين برداشت نادرستي از واقعيت هاي محيطي، نظام هاي بهره برداري ازمنابع زيرزميني و همچنين سيستم هاي توسعه اقتصادي، اجتماعي اين مناطق به هنگام برنامه ريزي، يا اصولاً اين پديده را نديده مي گيرد و يا آنرا به عنوان يك موضوع اتفاقي و گذرا مورد توجه قرار مي دهد، حال آنكه واقعيت آن است كه بروز خشكسالي در مناطق خشك نه يك استثنا، بلكه يك اصل است كه اگرچه قابل پيش بيني دقيق نيست بلكه ظهور آن پيوسته قابل انتظار است و متأسفانه به اين اصل در سيستم هاي توسعه و عمران مناطق خشك و يا مدلهاي بهره برداري از منابع طبيعي توجه لازم معطوف نمي گردد. تا آنجا كه در بسياري از اوقات پديده هاي طبيعي ظهور خشكسالي را به عنوان بلاياي طبيعي نام مي بريم و به جاي چاره جويي در بحران مديريت منابع محيطي، راه حل مشكل را در «مديريت بحران» جستجو مي كنيم.
در دوره هاي پرباران تر كه بهتر است آن را دوره هاي استثنايي بناميم، بهره برداران معمولاً سيستم هاي بهره برداري را بر آن اساس شكل مي دهند، كشاورزان تمايل دارند تا با دست اندازي به اراضي حاشيه اي، سطح زير كشت مخصوصاً كشت ديم را توسعه دهند. در مناطق خشك بخصوص در دشت ها و اراضي رسوبي حاصلخيز، خشكي هوا، نور زياد، گرماي فراوان و آب در دسترس، در ابتدا انگيزه هاي مناسبي را جهت كاشت محصولات جاليزي به طور وسيعي ايجاد مي كند، محصولاتي كه اصولاً كشت آنها به آب بيشتري نياز دارد. ظاهراً قضيه آن است كه از طريق حفر چاههاي عميق مي توان به منابع آب لازم دسترسي پيدا كرد.
تجربه سالهاي اول كار و سود حاصله از اين اقدامات معمولاً زمينه را جهت قضاوت منطقي منتفي مي سازد و بهره برداران حتي در صورت هشدار نيز چشم خود را در برابر كاهش آبهاي زيرزميني مي بندند و تنها وقتي پذيراي واقعيت مي شوند كه منابع آب زيرزميني در شرايط بحران شديد قرار گرفته و يا اصولاً به سبب خشك شدن يا شور شدن امكان برداشت از آن فراهم نباشد.
چنانكه ملاحظه مي گردد ويژگيهاي زيست بوم مناطق خشك، تحولات اقليمي و نقش و ا ثر عامل انساني در استفاده بي رويه از منابع محيطي در مجموع به تخريب سرزمين منجر مي گردد و پديده بيابان زايي را بوجود مي آورد و اين دقيقاً مطابق با تعريفي است كه در كنوانسيون براي معرفي بيابان زايي ارائه گرديده است.
در بند الف از ماده ۱۰ كنوانسيون آمده است:
«بيابان زايي به معني تخريب سرزمين در مناطق خشك، نيم خشك و خشك نيم مرطوب ناشي از عوامل مختلف از جمله تغييرات آب و هوا و فعاليت هاي انساني است» و بالاخره در بند ج همان ماده تخريب سرزمين به صورت زيرتعريف شده است:
«كاهش يا از دست رفتن توان زيست شناسي، اقتصادي و يا تركيبي از آنها در اراضي ديم- آبي- مرتع- چراگاه- جنگل- بوته زار در مناطق خشك و نيمه خشك و خشك نيمه مرطوب ناشي از بهره برداري از سرزمين يا از يك فرايند يا تركيبي از فرايندها از جمله فرايندهاي ناشي از فعاليت انساني و شيوه هاي سكونتي مانند:
- فرسايش خاك ناشي از باد يا آب
- زوال خصوصيات فيزيكي و زيست شناسي و اقتصادي خاك
- نابودي دراز مدت پوشش گياهي طبيعي»
چاره چيست؟
كنوانسيون مقابله با بيابان زايي چاره كار را مجموعه فعاليت هايي مي داند كه «بخشي از توسعه جامع سرزمين در مناطق خشك و نيم خشك و خشك نيم مرطوب در راستاي توسعه پايدار بوده و اولويت اهداف آن عبارتست از:
- جلوگيري يا كاهش تخريب سرزمين
- احياء زمين هايي كه به طور جزيي تخريب شده اند
- و احياء زمين هايي كه به طور جزيي بياباني شده اند».
و تحقق اين امر را منوط به تدوين يك برنامه جامع تحت عنوان «برنامه اقدام ملي مقابله با بيابان زايي» مي داند كه در يك كلام، اين برنامه سند ميثاق بهره برداران، برنامه ريزان، كارشناسان و دولتمردان به منظور توقف روند تخريب منابع محيطي مناطق خشك اصلاح و بهسازي مناطق تخريب شده قبلي است. چنين برنامه اي آنگونه كه در ماده ۱۰ كنوانسيون و الحاقيه اجرايي آن تأكيد شده است الزاماً مي بايد داراي ويژگيهاي زير باشد:
- هماهنگي و همراهي با سياست ملي توسعه پايدار
- داشتن انعطاف پذيري كافي
- اولويت بخشيدن به روش پيشگيري از تخريب
- توجه به ايجاد سيستم هاي كارآمد اعم از قانوني و تشكيلاتي
- توسعه همكاري هر چه بيشتر بين بخشي و بين المللي
- جلب مشاركت واقعي مردم در تمامي سطوح اعم از ملي- محلي- منطقه اي
- جلب مشاركت واقعي مردم در مراحل مختلف سياستگذاري- تصميم گيري - اجرا و ارزيابي فعاليت ها
- الزام به ارزيابي مستمر فعاليت ها و بررسي نتايج پيشرفت كارها
- ايجاد تشكيلات مناسبي جهت هماهنگي بين بخش ها
- مشاركت جمعيت ها و گروههاي محلي و سازمانهاي غيردولتي
- جلب مشاركت جدي زنان و نوجوانان در اجراي برنامه ها.
به طور يقين هر قدمي كه در اين زمينه ها برداشته شود گامي در جهت مبارزه با بيابان زايي است كه به قولي:
طريق باديه رفتن به از نشستن باطل
كه گر مراد نيابم، به قدر وسع بكوشم
|