شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۸۳- June, 21, 2003
گفت وگو با يك روانشناس آمريكايي پيرامون عملكرد واشنگتن
سندرم ابرقدرت بودن
وقتي ابرقدرتي از ضربه هولناك جان سالم به در مي برد دنيا را به چشم دشمن و به شكل خير و شر مي بيند بازماندگان هيروشيما نيز چنين احساسي داشتند
016190.jpg

رابرت جي ليفتون از دهه پنجاه سرگرم تحقيق پيرامون موضوعاتي نظير سوءاستفاده از قدرت، اعمال خشونت و كشتارهاي جمعي است. وي اين موضوعات را از ديدگاه روانشناسي مورد بررسي قرار مي دهد. اين روانشناس آمريكايي از جمله بنيانگذاران سازمان «پزشكان بين المللي محافظت كننده در مقابل جنگ هسته اي» است. او در مورد پزشكان دوران نازيسم، اشخاص زنده مانده از اردوگاه هاي نازي، سربازان حاضر در جنگ ويتنام، تهديدات هسته اي و وضعيت روحي تروريست ها تحقيق كرده است. ليفتون كه ۸۴ سال سن دارد، در حال حاضر به عنوان استاد ميهمان در دانشگاه هاروارد تدريس مي كند. وي را يكي از پديدآورندگان رشته «تاريخ نگاري روانشناسانه» مي دانند. در قالب اين رشته براي درك بهتر روندهاي تاريخي، محقق خود را به آنها نزديك كرده و اشخاص فعال در هر روند را با استفاده از ابزار روانشناسي زير ذره بين مي برد. ليفتون اخيراً در گفت وگويي با مجله اشپيگل به تبيين بيماري «ابرقدرت بودن» و جنگ شبه آخرالزماني جورج بوش پرداخته است.

ترجمه: عباس فتاح زاده
• جنگ عراق چقدر آمريكا را تغيير داده است؟
لشكركشي اخير جامعه ما را عميقاً تغيير داده است ـ آن هم در جهت اصول گرايي ويران گرانه. البته سوءتفاهم نشود؛ من به كشورم عشق مي ورزم. اما معتقدم وطن پرستي به معناي حفظ نگاه انتقادي نسبت به دولت و سوءاستفاده آن از قدرت است. لذا با نگراني احساس مي كنم كه اكنون روح آمريكايي در معرض خطر بزرگي است. ما ممكن است اصولاً خويش را از دست بدهيم، اصولي كه موجب شده بسياري از ما نگاه خاصي به اين سرزمين داشته باشيم. به عنوان مثال به رسميت شناخته شدن دموكراسي واقعي زير سوال رفته است. در عوض ما بدل به گروهي ظالم مي شويم. خيلي از كشورها ما را به چشم يك قدرت خطرناك مي نگرند. چنين چيزي قابل درك هم هست.
• دقيقاً چه اتفاقي بر سر «روح آمريكا» آمده است؟
بسياري از آمريكايي ها ـ چه سياستمداران و چه مردم ساده ـ درگير چيزي شده اند كه من آن را سندرم ابرقدرتي مي نامم. به سبب قدرت عظيم تكنولوژيكي و نظامي آمريكا، رهبران ما احساس مي كنند كه به قدرت مطلق بدل شده اند. اين احساس با نوعي اصول گرايي مسيحي به هم آميخته است. سندرم موجود نوعي احساس نادر را پديد آورده كه براساس آن فرد خويش را داراي حق آسيب ناپذير شدن مي داند. مطابق چنين برداشتي ما مي توانيم به هر كسي كه آن را تهديدي براي مصونيت و آسيب ناپذيري خويش تلقي مي كنيم، حمله نماييم.
016185.jpg

• آيا سندرم ابرقدرتي چيزي فراتر از غرور ساده يك مركز قدرت است؟
ما با عناصر جديدي سروكار داريم. تفوق نظامي ما فوق العاده زياد است، بسيار فراتر از توان يك ابرقدرت تاريخي. آمريكا با امپراتوري بريتانيا تفاوت دارد، زيرا ايالات متحده نمي خواهد در كشورهاي مختلف مانده و خود آنها را اداره كند. آمريكا از راه دور حكومت مي كند و بعضي مواقع هم سلطه خويش را با حمله سريع نظامي ديكته مي كند ـ مثل جنگ عراق. نمي توان بر قدرت طلبي آمريكا برتري جست. حتي من مي گويم آمريكا مي خواهد خود بر تاريخ حكم براند.
• با چه هدفي؟
هسته سندرم ابرقدرت بودن مبارزه دائمي براي ايجاد امنيت كامل است. بسياري از زياده روي هاي ما در جنگ عليه تروريسم ناشي از اين مي شود كه مي خواهيم تمامي تروريست هاي دنيا را بكشيم. دولت ما محكوم به شكست است، زيرا دستيابي به وضعيت آسيب ناپذيري غيرممكن مي نماياند. مثل موشي شده ايم كه درون يك حلقه دور مي زند (كنايه از عمل بيهوده). يك ابرقدرت هيچ گاه نمي تواند بياسايد.
• آمريكا چه مدت مي تواند اين وضعيت را تحمل كند و در مقابل آن دوام بياورد؟
دولت فعلي آمريكا چه در سطح ملي و چه در سطح بين المللي شكست خواهد خورد. تنها سوالي كه مانده اين است كه اين دولت تا زمان شكست خويش چقدر خسارت در دنيا و آمريكا ايجاد خواهد كرد. آنچه كه اكنون در عراق اتفاق مي افتد روشن مي سازد كنترل مطلق داشتن غيرممكن است ـ فرقي هم نمي كند كه ما در بعد سياسي پيروز ميدان باشيم يا نباشيم. آمريكايي ها براي حكومت در عراق و يا ايجاد دموكراسي در آن كشور با دشواري هاي زيادي روبه رو هستند. در اينجا مشكلات واقعي سندرم ابرقدرت بودن رخ مي نمايند. بيماري مذكور موجب مي شود تا يك ابرقدرت بيش از حد خود را بزرگ جلوه دهد.
• آيا اين بيماري قابل علاج است؟
به هيچ عنوان. هيچ چيز آن را نمي توان تغيير داد. با وجود اين ملت آمريكا قادر است تحولي اساسي را پديد آورد. قشر متعصب و سرسخت تقريباً غيرقابل تغيير است و مسير خويش را تغيير نمي دهد، اما مي توان قشر مذكور را منزوي كرد. فشارهاي بين المللي مي تواند در اين زمينه موثر باشد. مقاومت آلمان، فرانسه، روسيه و چين در مقابل ايالات متحده موضوع بسيار مهمي در جريان جنگ عراق بود. آمريكا اكنون بيش از هر زمان ديگري در طول تاريخ خود منزوي شده است. شايد اين وضعيت از نقطه اوج مقتضيات و ظرفيت تحمل آمريكا هم فراتر رفته باشد.
• آيا فكر مي كنيد اگر ايالات متحده از نقش رهبري جهاني خويش عقب بكشد، درمان مي شود؟
خير. آمريكا صرفاً بايد قدرت خويش را با احتياط بيشتر و به شيوه اي معقولانه تر به كار گيرد. اگر آمريكا مرزهاي قدرت خود را تشخيص دهد، به اعتقاد من بايد اين امر را نشانه اي از بلوغ دانست. البته ترديد دارم كه دولت كنوني قادر به چنين كاري باشد.
• چرا براي آمريكايي ها اين قدر سخت است كه آسيب پذير بودن خويش را بپذيرند؟
ما ضربه پذير بودن خويش را به صورت شوكي دردناك در روز يازده سپتامبر تجربه كرديم. تا قبل از آن آمريكايي ها به آسيب ناپذيري خويش اعتقاد راسخ داشتند. اين اعتقاد تا حدودي ناشي از وضعيت جغرافيايي ايالات متحده و محفوظ بودن آن در ميان دو اقيانوس (اقيانوس هاي آرام و اطلس) مي شد. يك علت ديگر آن نيز تلقي كردن آمريكا در مقام يك سرزمين منحصربه فرد بود. گفته مي شد آمريكا مكاني است كه بسياري از رنج هاي ساير كشورها به هيچ عنوان به آنجا راهي ندارد.
• آيا يك ابرقدرت زخم خورده الزاماً پرخاشجو مي شود؟
يك ابرقدرت زماني كه از ضربه اي بزرگ جان سالم به در مي برد و متعاقب آن نمي تواند با آسيب پذيري خويش كنار بيايد، غالباً دنيا را به چشم دشمن خويش مي نگرد. من اشخاصي را كه از اردوگاه هاي مرگ نازي و بمباران هاي هيروشيما و ويتنام جان سالم به در برده اند مورد تحقيق قرار داده ام. ميان تمامي آنها برخي اشتراكات مشاهده كرده ام. ترس از مرگ نوعي احساس خاص را به وجود مي آورد. بعضي ها خود را لعنت مي كنند و مي گويند چرا ما نتوانستيم وقايع را متوقف كنيم؟ چرا به مردم كمك نكرديم؟ در پي اين وضعيت نهاد يا فرد آسيب ديده اي كه از ضرر وارد آمده جان سالم به در برده سعي مي كند با همراهي سايرين نوعي معيار «اهميت سنجي» خاص را تدارك ببيند. در نگرش جديد غالباً قضايا با درجه اهميتي بالا در حد مسائل مربوط به مرگ و زندگي ارزيابي مي شوند. بوش و مشاورانش اين نوع از مفهوم دادن به وقايع را در ميان آمريكايي ها تقويت كرده اند. دولت ايالات متحده تفسيري پرخاش جويانه را از شرايط شيوع داده كه همانا «جنگ عليه تروريسم» است.
• آيا مي توان بوش را كسي دانست كه در قالب آنچه كه شرح داديد از ضربه اي بزرگ جان سالم به در برده است؟
016205.jpg

همه آمريكايي ها افرادي محسوب مي شوند كه از ضربه بزرگ يازده سپتامبر جان سالم به در برده اند، ولو اينكه مستقيماً هم مورد تهديدي قرار نگرفته باشند. تا قبل از حمله به ساختمان مركز تجارت جهاني در آمريكا جورج بوش يك رئيس جمهور كم اهميت تلقي مي شد، رئيس جمهوري كه مدت چنداني را در دفتر كارش سپري نمي كند. با بروز حوادث يازده سپتامبر بوش مأموريت زندگي خود را كشف كرد و به صورت تمام و كمال به دنبال آن افتاد. «جنگ عليه تروريسم» به هدف زندگي وي بدل شد. تقسيم دنيا به خير و شر هم بخشي از اين مأموريت بود. او مذهب مداري اصول گرايانه را به عنوان عاملي براي تقويت مسيحيت و سندرم ابرقدرت بودن به كار گرفت. اين تركيب خطرناك اكنون در مقابل جهانيان قرار گرفته است.
• شما معتقديد نوعي نيروي جديد در جورج بوش وجود دارد. همچنين تعلق خاطر به «خشونت آخرالزماني» را در وجود وي تشخيص داده ايد. در اين مورد توضيح بدهيد.
منظور من از خشونت آخرالزماني آمادگي براي ايجاد ويرانگري هاي عظيم جهت پاكسازي هاي روحي است. در اين چارچوب يك دنيا بايد حيات خود را متوقف كند تا جا براي دنيايي بهتر باز شود.
• اما با اين تعريف به نظر مي رسد خشونت آخرالزماني در درجه نخست تخصص بن لادن است؟
نمونه عيني آن نزد وي وجود دارد. او مي خواهد نابود كند تا دنيا پاك شود، تا آمريكا ضعيف شود و دنيا از شر كفار خلاصي پيدا كند. روند فعاليت هاي «شبه آخرالزماني» در دولت بوش به اندازه بن لادن شكل آشكار ندارد. رهبران دولت ما خود را منطقي و مشروع نمايش مي دهند و به دنبال دموكراسي در دنيا هستند. اما عملكرد آنها نشانگر نوعي طرح آخرالزماني است.
• بيشتر توضيح بدهيد.
بخشي از تناقض كار را مي توان با پيروي از اصول منطق دريافت. بوش سخن از «محور شرارت» مي راند و مي گويد قصد دارد شر را در دنيا از ميان ببرد. «جنگ عليه تروريسم» هيچ گونه مرز زماني يا مكاني نمي شناسد و بي پايان است. آن گونه كه بوش مي گويد هدف جنگ مذكور نابودي هرگونه تروريسم در دنياست. وقتي همه بميرند در آن صورت دنيا از «شر» عاري مي شود. روشن است كه چنين ادعايي بي معني است. اگر كسي در دنيا بگردد تا تروريست ها را بكشد و سياست هاي پرخاش جويانه اجرا كند، تعداد تروريست ها را بسيار بالاتر از وضعيت موجود مي برد.
• آيا شما وضعيت موجود را چيزي فراتر از منطق يك رئيس جمهور هيجاني مي دانيد؟
بله، البته. روندهاي مذكور در جاهايي نظير «سند استراتژيك امنيت ملي» كه در سال ۲۰۰۲ تهيه شد، نمود پيدا مي كند. سند مذكور حامي سلطه طلبي نظامي مطلق توسط آمريكا در تمامي نقاط دنياست. بر اين اساس هيچ كشوري حق ندارد جايگاه ما را به بحث بكشد و يا حتي آنقدر بلندپرواز باشد كه خودش را با ما مقايسه كند. اين بخشي از ديدگاه كلي كنترل دنيا و حتي تاريخ است. سند فوق بسيار صريح است. در سند مذكور تأكيد مي شود كه بايد به كشورهاي ديگر ولو در قالب اقدامات يكجانبه حملاتي صورت گيرد. در متن سند اصرار زيادي بر اين موضوع به عمل آمده كه بايد در تمام دنيا دموكراسي برقرار شود بدين ترتيب نسخه اي مادي از ايده «نابودي دنيا براي نجات آن» ارائه شده است.
• آيا نمونه هاي ديگري در طول تاريخ براي اين نوع خشونت وجود داشته است؟
تاريخ سرشار از چنين مواردي است. ناسيونال سوسياليست ها نيز نوعي نمونه مادي از جنبش هاي مذكور بودند. آنها مي كوشيدند دنيا را به شيوه اي بيولوژيكي پاك كنند و براي اين كار يهودي ها را مي كشتند تا بدين ترتيب به باور خويش از شر ژن ها و نژادهاي بد خلاص شوند. كمونيست ها نيز قصد داشتند دنياي بورژوازي را نابود كنند تا بر ويرانه هاي آن كمونيسم ايده آل را بنا نهند. سال ها قبل از آن جنگجويان صليبي به بيت المقدس رفتند تا در جريان «جنگي مقدس» مسلمانان، يهودي ها و كلاً غيرمسيحيان را به قتل برسانند. خشونت آخرالزماني تمايلي بسيار گسترش يافته در ميان انسان هاست. اين خصوصيت ربطي به يك دين يا گروه خاص ندارد.
• چه چيزي موجب جلب توجه انسان ها به چنين نگرشي مي شود؟
خشونت مذكور بخشي از اسطوره شناسي انساني در جهان به شمار مي رود كه در آن تولد و تولد دوباره، نابودي و نوآوري و مرگ به عنوان راهي به جاودانگي بررسي مي شود. تمامي اينها به آغاز تاريخ برمي گردد و ناشي از «پديده» بودن انسان ها مي شود. انسان به عنوان يك پديده مي داند كه بايد بميرد.
• عاملان اين خشونت چه نفعي از آن مي برند؟
خشونت مورد نظر دو نياز قوي را ارضا مي كند: ارزشمند شدن به لحاظ روحي و تمايل به در خدمت گرفتن اصل مطلق بودن.
• آيا فرهنگ هايي وجود دارند كه در مقابل تفكر مذكور مصون باشند؟
خير. شوكو آساهارا، رهبر فرقه آوم (AUM) يعني همان فرقه اي كه در متروي توكيو گاز سمي پخش كرد، متعلق به يك محفل بودايي بسيار صلح دوست بود. حمله به متروي توكيو از نگاه وي آغاز يك نوآوري روحي بشر بود. او به داستان آرماگدون اشاره داشت، داستاني كه پررنگ ترين داستان در زمينه مبارزه خير و شر است.
• شما كتابي پيرامون شخصيت آساهارا نوشته ايد و در آن هشدار داده ايد كه در جهان فرهنگ ها زيرمجموعه هايي با افكار خشونت آميز فوق شكل مي گيرند. آيا با اين كار حوادث يازده سپتامبر را پيش بيني كرديد؟
طبيعي است كه من نمي توانستم حادثه مذكور را پيش بيني كنم. اما گفتم تعداد تركيب هاي موجود ميان متعصبين بالفطره و سلاح هاي بالفطره در حال افزايش است. گفتم اين گروه ها مي توانند موفق تر از فعاليت هاي آساهارا باشند. اين ارزيابي همچنان به قوت خود باقي است.
• اگر شما بخواهيد براي رفتار دولت بوش نوعي درمان تجويز كنيد، چه سفارشي مي كنيد؟
نمي توان با بن لادن پشت يك ميز نشست، زيرا او يك متعصب است. اما مي توان تلاش كرد تا وي منزوي شود و با اطرافيان وي تماس هاي خوبي برقرار كرد. اطرافيان وي را مي توانند اشخاصي خاص و يا برخي كشورها تشكيل دهند. ما بايد به نيازهاي اطرافيان او احترام بگذاريم و به آنها آلترناتيوهايي ارائه دهيم. اين بهترين راه مبارزه با تروريسم است. خشونت ممكن است در برخي مواقع لازم باشد ـ اما خوددار بودن و رعايت چارچوب هاي بين المللي پيش شرط آن است.
• به زودي صدها هزار سرباز از عراق به خانه هايشان بازمي گردند. آيا فكر مي كنيد آنها مي توانند دوباره در جامعه حل شده و با آن ارتباط برقرار كنند؟
كساني كه از جنگ ويتنام برگشتند با استقبال خوبي مواجه نشدند، اما من مي ترسم كه اين جنگ محبوب جلوه داده شده باشد. اين مشكل هم طبيعتاً وجود دارد كه ما غيرنظاميان را براي جنگ به صورت يك قاتل درآورده ايم. آنها بعد از بازگشتن به خانه مجبورند به يكباره آدم كشتن را كنار بگذارند.
• حداقل چهار نفر از سربازاني كه در جنگ افغانستان حضور داشتند تاكنون زنان خود را كشته اند.
كشتار آگاهانه غيرنظاميان در جنگ، پيامدهاي وحشتناكي در افراد پديد مي آورد، چه در افغانستان و چه در عراق. بسياري از سربازاني كه از عراق برمي گردند زخم هاي روحي با خود دارند.
• آيا اين هم يكي از نشانه هاي سندرم ابرقدرت بودن است؟
بله؛ سربازان چنين روحيه اي را پذيرا مي شوند: آنها مي توانند بدون احساس تأسف و رنج آدم بكشند. آنها ترسي را كه در ديگران پديد مي آورند، احساس نمي كنند. با توجه دادن سربازان به اينكه آنها مأموريتي مقدس را انجام مي دهند، بي احساس بودن پررنگ تر مي شود. اين دقيقاً همان چيزي است كه دولت آمريكا سعي بر آن دارد. ملت بي احساس مي شود و روزبه روز رنج ها و نيازهاي ملل ديگر را كمتر جدي مي گيرد. در اين حالت به راحتي مي توان مردم را به خشونت ترغيب كرد. لذا من مي گويم كه نگران روح كشورم هستم.

گزارش
مكانيسم هاي نظارتي بر حقوق بشر
ترجمه:عليرضا دباغي
در نظام نظارتي سازمان ملل متحد، دو نوع مكانيسم نظارتي بر حقوق بشر وجود دارد. يكي از اين مكانيسم ها «قراردادي» است و به كميته هاي خاصي اشاره دارد كه به طور رسمي توسط معاهدات اساسي بين المللي راجع به حقوق بشر ايجاد شده اند. اين كميته ها ـ كه ناشي از معاهده هستند ـ بر اجراي كنوانسيون هاي مربوط به حقوق فردي توسط دولت ها، نظارت مي نمايند. پس از سال ها، سازمان ملل متحد «نظام تحقيق» را به عنوان يك نظام مستقل و ويژه و خارج از چارچوب قراردادي (مكانيسم خارج از قرارداد يا آيين ويژه)، توسعه داد. در اين روش كارشناسان مستقل با توجه به توانايي هاي فردي خود، به عنوان گزارشگر ويژه يا اعضاي گروه هاي كاري به ارائه گزارش مي پردازند.
۱ ـ كميته هاي ناشي از معاهده (مكانيسم قراردادي)
كميته هاي ناشي از معاهده به منظور نظارت بر تلاش دولت هاي عضو شش معاهده اصلي حقوق بشري سازمان ملل و به منظور اجراي مقررات اين اسناد بين المللي ايجاد شده اند.
۱ ـ ۱ ـ كميته حقوق بشر (HRC): اين كميته بر اجراي «ميثاق بين المللي حقوق مدني و سياسي» نظارت مي نمايد. كميته حقوق بشر از ۱۸ كارشناس مستقل با صلاحيت هاي شناخته شده اي در موضوع حقوق بشر تركيب يافته و در سال ۱۹۶۶ ميلادي و پس از لازم الاجرا شدن ميثاق ايجاد گرديد. اولين پروتكل اختياري كه همزمان با ميثاق حقوق مدني و سياسي لازم الاجرا شد به كميته اجازه داد تا ادعاهاي مطروحه توسط افراد در خصوص نقض حقوق مدني و سياسي آنها را بررسي نمايد. اين كميته همچنين در ارتباط با «پروتكل اختياري لغو مجازات اعدام» (دومين پروتكل اختياري) فعاليت مي نمايد.
۲ ـ ۱ ـ كميته حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي (CESCR): اين كميته بر اجراي «ميثاق بين المللي حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي» نظارت مي كند و مركب از ۱۸ كارشناس مستقل شناخته شده بين المللي در اين حوزه است. كميته حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي در ،۱۹۸۵ و پس از گذشت نه سال از لازم الاجرا شدن ميثاق مذكور، ايجاد شد. برخلاف ساير كميته ها، كه اعضاي آنها توسط كشورهاي عضو انتخاب شده و به مجمع عمومي سازمان ملل متحد گزارش مي دهند، اعضاي كميته حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي توسط شوراي اقتصادي و اجتماعي ملل متحد (ECOSOC) برگزيده و به اين شورا گزارش مي دهند.
۳ ـ ۱ ـ كميته محو تبعيض نژادي (CERD): اين كميته بر اجراي «كنوانسيون بين المللي محو همه اشكال تبعيض نژادي» نظارت دارد و از ۱۸ كارشناس مستقل تركيب يافته است. اين كميته در ۱۹۶۹ و پس از لازم الاجرا شدن كنوانسيون شروع به كار كرد و از قديمي ترين «كميته هاي ناشي از معاهده» محسوب مي گردد.
۴ ـ ۱ ـ كميته رفع تبعيض عليه زنان (CEDAW): اين كميته از ۲۳ كارشناس مستقل تشكيل شده است و بر اجراي «كنوانسيون رفع همه اشكال تبعيض عليه زنان» از ۱۹۸۱ به بعد، نظارت مي كند.
۵ ـ ۱ ـ كميته مقابله با شكنجه (CAT): اين كميته از ۱۰ كارشناس مستقل، و در ،۱۹۶۸ به منظور نظارت بر «كنوانسيون مقابله با شكنجه و ساير مجازات ها و رفتارهاي ظالمانه، غيرانساني يا تحقيرآميز» تشكيل گرديد.
۶ ـ ۱ ـ كميته حقوق كودك (CRC): اين كميته در ۱۹۹۱ به منظور نظارت بر اجراي «كنوانسيون حقوق كودك» تشكيل گرديد و مركب از ۱۰ كارشناس مستقل است.
۲ ـ روش هاي ويژه كميسيون حقوق بشر (مكانيسم هاي خارج از قرارداد)
اين نوع مكانيسم كميسيون حقوق بشر داراي ماهيت ويژه اي است و نسبت به مكانيسم پيشين، در قبال نقض هاي جدي حقوق بشر، انعطاف بيشتري دارد. در اين قالب، به كارشناسان مأموريت داده مي شود تا با توجه به قابليت هاي فردي شان، در يك زمينه خاص حقوق بشري اقدام نمايند. آنها به عناوين مختلفي از جمله: «گزارشگر ويژه»، «نماينده»، «كارشناس مستقل» و يا هرگاه چندين كارشناس در يك مأموريت شركت كنند، «گروه كاري» ناميده مي شوند. آنها وضعيت هاي حقوق بشري در كشورها و سرزمين هاي معين و يا پديده هاي جهاني كه موجب نقض هاي جدي حقوق بشر در سطح بين المللي مي شوند، را بررسي و بر آنها نظارت مي نمايند و به طور علني به كميسيون حقوق بشر گزارش مي دهند. همچنين مأموريت هاي خاصي به دبير كل سازمان ملل و يا نمايندگان ويژه او واگذار مي شود. در حالي كه هرگز نمي توان [اين مكانيسم را] به عنوان يك سيستم در نظر گرفت، [ليكن] ايجاد مكانيسم هاي كشوري و موضوعي (تقريباً ۵۰ مورد) بيانگر استقرار سيستمي موثر به منظور حمايت از حقوق بشر است.
۱ ـ ۲ ـ مكانيسم هاي خارج از قرارداد در كشورها: اخيراً نزديك به ۲۰ مورد مأموريت نظارتي از وضعيت حقوق بشر در كشورهايي از جمله افغانستان، بروندي، كامبوج، جمهوري دموكراتيك كنگو (زئير سابق)، گينه استوايي، هائيتي، ج. ا. ايران، عراق، ميانمار، نيجريه، روندا، سومالي، سودان و يوگسلاوي سابق انجام گرفته است.
مجمع عمومي سازمان ملل متحد، كميته ويژه اي را به منظور تحقيق از اقدامات ناقض حقوق بشري مردم فلسطين و ساير اعراب سرزمين هاي اشغالي توسط اسرائيل (رژيم اشغالگر قدس) ايجاد كرده است.
۲ ـ ۲ ـ مكانيسم موضوعي: مجمع عمومي سازمان ملل راجع به موضوع «كودكان در مخاصمات مسلحانه» يك نماينده ويژه دبير كل تعيين كرده است. كميسيون حقوق بشر، نماينده ويژه دبير كل را در امور آوارگان منصوب نموده و تعدادي از مأموريت هاي موضوعي ويژه را در امور زير واگذار كرده است: بازداشت هاي خودسرانه، اشكال جديد نژادپرستي، تبعيض نژادي، تنفر از بيگانگان و روابط تعصب آميز، آثار بدهي هاي خارجي بر بهره مندي كامل از حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، ناپديدشدگان تحميلي يا غيرارادي، آزادي عقايد و ابراز آن، حقوق بشر و فقر شديد، استقلال قضات و وكلا، تعصب مذهبي، حق توسعه، حق تحصيل، خريد و فروش، فاحشگي و تصاوير مستهجن كودكان، سياست هاي اصلاح ساختار، شكنجه، به كارگيري مزدوران و حق مردم در تعيين سرنوشت خويش، خشونت عليه زنان.
ادامه دارد

حاشيه جهان
• آمريكا و شهروندان مسلمان
016195.jpg

خطر اخراج از آمريكا، هزاران مسلمان ساكن اين كشور را تهديد مي كند. خطر اخراج از كشور تا به حدي است كه برخي از مسلمانان ساكن آمريكا خود اقدام به ترك اين كشور نموده اند. عده اي به كشورهاي خود بازگشته اند و شماري نيز به كانادا رفته اند. روزنامه نيويورك تايمز در همين باره نوشته است كه مهاجرت مسلمانان از آمريكا شروع شده است. موج ترك آمريكا زماني شروع شد كه وزير قوه قضاييه آمريكا جان اشكرافت اعلام كرد كه در مورد شهروندان ۲۵ كشور مسلمان مي بايست مقررات ويژه مربوط به اقامت اجرا گردد. بررسي هاي دولت آمريكا طبق اظهارات وي نشان داده است كه در حدود ۱۳ هزار مسلمان به طور غيرقانوني در آمريكا به سر مي برند. اين مسلمانان كه شماري از آنها اينك سال هاست در آمريكا زندگي مي كنند، نمي توانند انتظار رحم و بخشش از سوي قوه قضاييه آمريكا داشته باشند. پس از حملات تروريستي يازدهم سپتامبر، دولت آمريكا سياست مهاجرپذيري بسيار سختي را به مورد اجرا گذارده است كه منجر به دستگيري و اخراج هزاران شهروند مسلمان شده است. آنتوني رومرو، سرپرست انجمن دفاع از حقوق شهروندان اعلام نموده است كه مقابله با ترور و تروريسم در آمريكا به سرعت بدل به جنگ عليه شهروندان و ساكنين اين كشور شده است. و فشار نيروهاي امنيتي و اداره مهاجرت به خصوص شامل حال مسلمانان ساكن آمريكا شده است. فائز رحمان عضو شوراي مسلمانان در واشنگتن گفت: دولت آمريكا بر آن است تا از شمار مسلمانان ساكن آمريكا بكاهد. شمار خارجياني كه از زمان يازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ تاكنون دستگير شده و يا از آمريكا اخراج شده اند، روشن نيست. مقامات دولت آمريكا تاكنون آمار دقيقي در اين رابطه منتشر نكرده اند. تنها هفت هفته پس از حملات تروريستي يازدهم سپتامبر ۱۱۸۲ خارجي توسط قوه قضاييه دستگير شدند. اكثر اين افراد از آمريكا اخراج شدند. سخنگوي رئيس قوه قضاييه آمريكا، باربارا كومستوك اعلام كرد كه دولت آمريكا براي حراست از جان آمريكاييان در برابر حملات تروريستي، هر اقدامي را كه لازم بداند، انجام خواهد داد. اين در حالي است كه بسياري از منتقدين اشكرافت بر اين باورند كه وي به بهانه حفظ نظم دموكراتيك آمريكا، عملا به اين نظم آسيب مي رساند و خود وي بسي خطرناك تر از هر مهاجري است كه دولت آمريكا دستگير نموده است.

• فعالان صلح و درگيري با اسرائيل
016200.jpg

حملات انتحاري چندي پيش در اسرائيل كه گفته مي شود از سوي دو انگليسي انجام شده است بحث حضور فعالان صلح را در منازعه اسرائيل و فلسطيني ها افزايش مي دهند. «جنبش همبستگي بين المللي» ISM يا فعالان صلح هرگونه مداخله در عمليات انتحاري فوق را رد كرده است. كاميلا ليلاند يكي از فعالان ISM كه در مراسم بزرگداشت يك هوادار ۲۳ ساله آمريكايي جنبش كه با شليك سربازان اسرائيل كشته شد، شركت كرده بود، مي گويد كه اسرائيلي ها در روزنامه هايشان عليه آنان مطلب مي نويسند. ISM درگير به وجود آوردن يك سپر انساني مقابل فلسطيني ها و عليه اشغالگران اسرائيلي است. به خصوص هرجا كه قرار است اسرائيلي ها علميات تلافي جويانه اي انجام دهند آنها حتماً در آن منطقه حضور دارند و سعي مي كنند مانع شوند. جنبش فوق چند سال پيش از سوي فلسطيني ها و اسرائيلي هاي طرفدار صلح بنا گذاشته شد. اعضاي جنبش همواره با ساختن ديواره هاي امنيتي دور ساحل غربي مخالف بوده اند، راه تانك هاي اسرائيلي را مسالمت آميز سد كرده اند و مانع تخريب منازل فلسطيني ها به وسيله بولدوزرهاي اسرائيلي شده اند. سال گذشته شهرت آنان هنگامي به اوج رسيد كه آنها راه تانك هاي اسرائيل به سوي ساحل غربي را سد كردند. تانك ها به انتقام يك عمليات انتحاري مي رفتند تا منازل فلسطيني ها را با خاك يكسان كنند. بعضي وقت ها بين سربازان اسرائيلي قرار مي گيرند و ارتباط آنها را با هم قطع مي كنند، گاهي موفق مي شوند به مناطق ممنوعه وارد شوند. دوتا از اين مناطق كليساي مسيحيان در بيت اللحم و مقر عرفات در رام الله بود كه از سوي تانك ها محاصره شده بود. ISM خود را متعهد به مداخلات غيرخشونت آميز و براساس همان مدلي مي داند كه گاندي اتخاذ كرد. اسرائيلي ها آنان را «مسئله ساز» مي نامند زيرا آنان محدوديت هايي را كه اسرائيلي ها اعلام مي كنند دور مي زنند و خود را به هدف مي رسانند. اسرائيلي ها مي گويند آنها جان خود را به خطر مي اندازند و غيرمسئولانه عمل مي كنند. مارس گذشته دو فعال انگليسي و آمريكايي جنبش به شدت از سوي سربازان اسرائيلي مجروح شدند. اسرائيلي ها اظهار تأسف و نيز اقدام آنها را محكوم كردند. مقام هاي اسرائيلي شكايت دارند كه اين خارجي ها عمليات ما را جدي نمي گيرند، به هشدارها توجه نمي كنند و به نحوي غيرخشن مانع انجام عمليات مي شوند. دولت اسرائيل به دليل مسائلي كه اين مجموعه ايجاد كرده اند درصدد اتخاذ اقدامات سختگيرانه تري عليه آنها هستند. اسكورت فعالان جنبش ISM تا فرودگاه و اخراج آنها از اسرائيل و اراضي اشغالي مهم ترين اقدامات است. دكتر نانسي اسنو از فعالان جنبش مي گويد: اسرائيلي ها با ما مخالفند زيرا ما در صحنه شاهد جنايات آنان هستيم هرچند از جانب فلسطيني ها هم احساس امنيت نمي كنيم. اسرائيلي ها تا آنجا پيش رفتند كه اين فعالان صلح را همدست تروريست ها مي نامند و مدعي شده اند در يكي از آپارتمان هاي اين گروه در جنين ليست اعضاي جهاد اسلامي را يافته اند. اسرائيلي ها حتي آنها را در به راه انداختن شورش و اغتشاش در ميان فلسطيني ها متهم كرده اند.

جهان
اقتصاد
انديشه
ايران
علم
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  جهان  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |