نوشته اي از دكتر محمود عباديان درباره كتاب «عقل مذكر»
عقل؛ از كرسي داوري تا صندلي اتهام
|
|
عقل فلسفي كه تا قرن هجدهم و بويژه در عصر روشنگري فرزانگي و بي طرفي به حساب مي آمد و مصلحت همه چيز در آن بود، خود و موضوعيت خويش را در محضر آن توجيه كند تا منطقا از حق حيات برخوردار باشد، چندي است به اقتضاي رويكرد كلي اش به امور و واقعيت هاي اجتماعي به چالش گرفته شده است. اينك در پرتو توسعه جنبش آزادي زن، باز بيني انتقادي تاريخ انديشه ورزي مردان نسبت به توانايي زنان در پهنه خودمختاري فردي، فعاليت اجتماعي و تفكر منطقي دامنه پذير گرديده است، از جمله برخي قضاوت هاي فيلسوفان(مذكر) درباره كيفيت برخورداري زنان از استعداد عقل را زير سؤال برده، نظريات آنان را شالوده شكني كرده و نسبت به حقانيت و عينيت آنها تشكيك شده است. به عبارتي، اصطلاحاً نمك كه براي جلوگيري از گندزدگي به كار مي رفت، از قرار معلوم خود اينك گند زده است! با استقصايي كه از اين لحاظ در تاريخ فلسفه صورت گرفته است، چنان مي نمايد كه پرونده عقل فيلسوفانه چندان خدشه نابردار از آب در نيامده است و فيلسوفان از تلقي كه در باب عقل زن داشته اند، تبري نيافته اند.
كوتاه اين كه فلاسفه تاريخ در كتاب «عقل مذكر»(۱) گور شكافي شده اند، روان هزاران و دست كم صدها ساله آنان از آرام ابدي بر سر بازار قلم به صلابه كشيده شده است. گويي رستاخيز برپا بوده و محكوميت ارباب تفكر مذكر به گوش حاضران و آيندگان جار زده شده است. بايد گفت محكوميتي سخت و كاري عليه مشعل داران تفكر انتزاعي، اعلام گرديده است.
دادخواست حكايت از آن دارد كه آنها به كنايه و استعاره زن را بيشتر به طبيعت نزديك دانسته اند تا به تفكر منطقي.
قطع نظر از بزه بودن نسبت ضعف دادن به زن به عنوان همنوع، كه نشان خام خردي مدعيان اين اتهام است، گمان نمي رود كه اين معضل را بتوان با برخورد عقايد و آراء بر سر عقل ابزاري در راستاي خواسته هاي جنبش رهايي زن حل كرد. عقل حسابگري كه كوره آدم سوزي برپا مي دارد، مبتكر اختراع سلاحي است كه فقط (!) انسان را از بين مي برد، به بناها چندان زيان نمي زند. اين پارادوكس كه چگونه است كه مردان در كودكي در دامن زن بار مي آيند، در پرتو تجربه و خرد او بلوغ مي يابند، سپس حرمت و شخصيت پرورانده خود را به جاي نمي آورند، به اين درنگ فكري ميدان مي دهد كه زمينه و علت را نبايد بيشتر در عقل، كه بايددر آن مؤلفه هاي تاريخي و اجتماعي جست كه برانگيزنده و توجيه گر اين گونه تلقي و رفتار است. بديهي است كه انسان بيشتر تحت شرايط و مقتضيات اجتماع ساختار فكري و رفتاري مي پذيرد تا از تربيت اوليه.
البته اين نيز هست كه سهو فكري فيلسوفان را در قضاوت نسبت به زنان كه تنها گوشه اي از عالم فعاليت فكري آنان را آشكار مي سازد، نمي توان تعميم و كليت داد و بر آن اساس به حكم نهايي برخاست. افلاطون كه در كتاب نام برده به عنوان نخستين فيلسوف به مهميز بد عقلي گرفته شده است، براي آن كه صحت و سقم مدينه خود را بيازمايد، سه سفر به سيرراكوس پيش گرفت و در آن راه به خطر اسارت و بندگي تن داد. همو در بيتي مي سرايد:«هنگامي كه تو به ستارگان مي نگري، كاش من آسمان مي بودم و باهزاران چشم به تو فرو مي نگريستم».
تاريخ حكايت از آن دارد كه برخي فلاسفه، خود قرباني مناسباتي اجتماعي بوده اند، حقوق فردي، خودمختاري و آزادي شان سلب مي شده است؛ حتي سوفسطاييان از اين ستم بر كار نماندند. كدام دانشجوي فلسفه است كه از جام شوكران به حلق سقراط، از محكوميت جوردانو برونو، سهروردي شهيد، و ... نخوانده باشد. به صراحت بايد گفت كه از خط نشان ها، سرزنش هايي كه در اين دهه ها بر فيلسوفان وارد مي شود، بوي كنترل افكار به مشام مي رسد.
در مردم شناسي و انسان شناسي اصل بر اين است كه از مناسبات اجتماعي با صفت «مردسالار»(نظام پدرشاهي) يا «مادرسالار» بحث مي كنند، كه معرف نوعي حكومت سياسي مي باشد. انتظار است كه حكومت متكي به نظام مردسالار، اعمال عقل مردسالارانه كند، يعني اعمال عقلي كند كه از فرهنگ و مناسبات حاكم نتيجه مي شود. به سخني، خصلت عقل به ميزاني تابعي از عقل حاكمان مي باشد، واقعيتي كه ضمناً موضوع نقد مبارزان آزادي زن نيز است.
جنبش آزادي زنان در چند دهه گذشته بي گمان آن اندازه تجربه كرده است كه خود را درگير بگومگوهايي نكند كه جنبش را بيشتر به انزوا مي كشاند تا كمك به اثبات حقانيت آن كند. امروز كه جنبش جهاني رهايي زنان براي لغو تبعيض و بازداري، رفع ستم و ناروايي فعاليت مي كند و برنامه هاي همچون۱) توسعه گفتمان سياسي در باب جنسيت زن ۲) تغيير وضع اجتماعي- سياسي زن ۳) تابوزدايي از كوشش براي دگرگون كردن ساختار حاكم بر زندگاني اجتماعي و افشاي تمام بازداري نسبت به زنان، ۴)توسعه خود آگاهي زن و... در پيش دارد، عقل سليم حكم مي كند كه روي مسايلي كه ستيز بين مرد و زن را تقويت مي كند و از عوامل انزواي جنبش بوده است، پافشاري نكند.
پانويس:
۱) عقل مذكر، مردانگي و زنانگي در فلسفه غرب، به قلم ژنويو لويد. ترجمه محبوبه مهاجر. مناسبت دارد اشاره شود كه عنوان اول كتاب، The Man of Reason است كه مي توان آن را به «عقل آدمي» نيز ترجمه كرد.
|