دوشنبه ۲ تير ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۸۵- June, 23, 2003
بنيادگرايي زمينه ساز مدرنيسم
نعل وارونه تاريخ
به نظر بسياري از مسلمانان، آنچه كه «طبيعي»تر به نظر مي رسد وجود ايدئولوژي اقتدارگرايي است كه در پي تلفيق جامعه و حكومت در قالب يك «كل انقلابي» است
مقاله اي از فرانسيس فوكوياما*
016440.jpg
كاريكاتور: افشين سبوكي

گروه بين الملل، ترجمه فردوس زارع: بسياري از پديده هاي فلسفي يا اجتماعي ناخودآگاه به نيروهاي مخالف خويش ياري مي رسانند چنان كه سرمايه داري به سوسياليسم، ارتجاع به انقلاب و آن گونه كه فرانسيس فوكوياما مي گويد بنيادگرايي به مدرنيسم. همچنان كه هابرماس بنيادگرايي را هم مولود مدرنيسم و هم مولد آن مي داند. هگل از چنين رابطه اي ديالكتيكي به «نعل وارونه تاريخ» ياد مي كند چون صحرانشيناني كه در گريز و تعقيب خويش با زدن نعل وارونه بر سم اسبان دشمن را به اشتباه مي انداختند. مقاله اي كه مي خوانيد با چنين نگاهي به قلم دانشمند علوم سياسي آمريكايي فرانسيس فوكوياما صاحب نظريه «پايان تاريخ» نوشته است.
016445.jpg

در دنياي اعراب چه مي گذرد؟ چرا از يك سو هواپيماربايان انتحاري توليد مي كند و از سوي ديگر جوامعي رخوت آلود و تصادفاً كاپيتاليستي كه نه توسعه اقتصادي به همراه دارند و نه دموكراسي؟ پاسخ مناسب ولو نسبي (كه محدود به منطقه عربي اين دنيا است) براي اين سوال را در «گزارش توسعه» سازمان ملل متحد كه در ماه جولاي سال ۲۰۰۲ به چاپ رسيد، مي توان يافت. در اين گزارش چنين نتيجه گيري شده كه كل دنياي عرب با تمام ثروت هنگفت نفتي خود، «كم توسعه يافته تر از حد و اندازه ثروت اش» است. تهيه گزارش سازمان ملل كه به طرز جالبي توسط گروهي از انديشمندان عرب صورت گرفت، پيش از حملات پاييز سال ۲۰۰۱ عليه آمريكا، به تهيه كنندگان آن ماموريت داده شده بود. اما ارتباط آن با حملات مذكور براي ناظران سياسي كاملاً روشن است. توماس فريدمن از نيويورك تايمز آن را كليدي براي درك «محيط پيدايش بن لادنيسم» ناميد و اذعان داشت «چنان چه چيزي تغيير نكند بن لادنيسم دوباره در آن محيط ظهور خواهد كرد». سردبير وال استريت ژورنال مي نويسد: «تعجبي ندارد كه چنين فرهنگ ايزوله شده اي زمينه پرورش بنيادگرايان را فراهم سازد كه بذر يازده سپتامبر را پاشيده اند. » در واقع، افراط گرايي بن لادن و پيروانش را نمي توان از ناكامي هاي جوامع عرب در زمينه توسعه تفكيك كرد. اما اين تصور كه جنبش بنيادگرايي چيزي جز ابراز اين گونه ناكامي ها نيست، كاملاً اشتباه است. پديده راديكاليسم بسيار پيچيده تر از اين پنداشت بوده و ممكن است در تمامي اشكال عجيب آن، تاثيرش بر كل جامعه اسلامي در درازمدت همچنان پيچيده تر شود. حملات يازده سپتامبر عليه آمريكا توسط گروهي بنيادگرا، به رهبري مردي ميانسال، تكيده و نحيف با ريش بلند، انجام شد كه همانند يك مرتاض در غاري در افغانستان ساكن بود و با سخناني مرموز پيروانش را موعظه مي كرد. بنابراين نفرت بيش از حد هواپيماربايان از آمريكا سبب شد به خاطر آرمان شان ـ يعني چيزي كه آنها را از نسل هاي پيشين گروه هاي تروريستي مجزا مي سازد ـ خود را در هوا منفجر كنند. اين همه اشتياق براي مردن كه با سرشت دموكراتيك جوامع مدرن كاملاً بيگانه است از كجا نشات گرفته است. به زعم بسياري از ناظران، نسبت دادن اين امر به عوامل عميق فرهنگي، به ويژه آموزه هاي بنيادگرايي شوكي ناگهاني بود. البته اين ديدگاه جاي بحث بسيار داشته و دارد. به ويژه اينكه صرف نظر از خود بن لادن، مسلمانان و غربي ها درصدد بودند در تفاسير خود پيرامون حوادث يازده سپتامبر، در دو جبهه مخالف رودرروي هم صف آرايي كنند و اين امر به نظريه ساموئل هانتينگتون استاد جامعه شناسي سياسي دانشگاه هاروارد اعتبار بخشيد كه چند سال قبل پيش بيني كرده بود، دنياي پس از جنگ سرد منجر به «برخورد تمدن ها» خواهد شد. با اين حال، همان طور كه كم اهميت شمردن نقش عوامل مذهبي يا «مدنيت» در اين جريانات ساده لوحي است، به همين ترتيب، اگر اسامه بن لادن را صرفاً يك بنيادگراي مسلمان بناميم، دچار اشتباه شده ايم. زيرا تفكري كه وي سمبل و سخنگوي آن است، نهضتي نيست كه در پي احياي برخي سنت هاي قديمي آن باشد.
016450.jpg

طبق اظهارات بسياري از ناظران سياسي از جمله لادن و رويا برومند در مجله دموكراسي، كاملاً قابل درك است كه اين حركت يك حركت سنتي نيست بلكه حركتي بسيار مدرن است. به عقيده برومندها، گروه هايي چون القاعده، آشكارا مديون دكترين هاي راست و چپ افراطي اروپا در قرن بيستم هستند. رد پاي يكي از آن دكترين هاي تاثيرگذار را در وجود حسن البنا، معلمي كه در سال ۱۹۲۸ نهضت اخوان المسلمين را در مصر بنيان گذاري كرد، مي توان يافت. البنا ايده وفاداري بي چون و چرا را از ايتاليا به عاريت گرفت و با الگو گرفتن از فرمان موسيليني «ايمان داشته باشيد، اطاعت كنيد و بجنگيد»، شعار سازمان شبه نظامي خود را «عمل، اطاعت و سكوت» قرار داد. وي با الهام گرفتن از نازيسم بر نيروي جوان اخوان المسلمين و پيوند بعد روحي و فيزيكي با عمل گرايي بسيار تاكيد داشت. تعجبي ندارد كه البنا همچنين به پيروان خود آموخت كه از سران سنتي انتظار سركوبگري بايد داشته باشند نه شهامت. دومين حركت بنيادگرايي با منشاء اروپايي را در وجود مولانا مودودي مي توان جست وجو كرد كه جنبش جامعه الاسلامي را در اوايل دهه ۱۹۴۰ در پاكستان بنيان نهاد. وي كه روزنامه نگاري مجرب در زمينه انديشه هاي ماركسيستي بود از «پيشگامان انقلابي» كه هم عليه غرب و هم عليه تحجر مبارزه مي كردند حمايت مي كرد. به عقيده برومندها، شايد مودودي اولين كسي بود كه صفت «اسلامي» را به برخي عبارات مشخصاً غربي از جمله «انقلاب»، «كشور» و «ايدئولوژي» پيوند داد. اين گونه جريانات متمايل به راست و چپ افراطي سرانجام در شخص سيدقطب مصري كه پس از جنگ جهاني دوم به نظريه پرداز اصلي اخوان المسلمين مبدل شد، جمع شدند. وي در مهم ترين اثر خود تحت عنوان «علائم راهنماي جاده» خواستار تشكيل كشوري يكپارچه به رهبري يك حزب اسلامي گرديد و به كارگيري هرگونه ابزار خشونت بار براي رسيدن به آن هدف را مجاز دانست. جامعه اي كه قطب پيش بيني كرده بود، فارغ از طبقه بندي اجتماعي بوده و در آن «افراد خودخواه» جوامع ليبرال كنار گذاشته شده و «استثمار انسان توسط انسان» پايان مي يافت. برومندها متذكر مي شوند كه اين نوع تفكر، «لنينيسم در لباس بنيادگرايي» است و از سوي بنيادگرايان امروزي نيز مورد پذيرش قرار گرفت.
افراط گرايي ظاهري در نظام اعتقادي بن لادن بر واقعي بودن باورهاي بسيار بدعت آميز وي خط بطلان مي كشد. در خصوص بعد ايدئولوژيكي موضوع ضرورتي براي گفتن مطالب بيشتر وجود ندارد. اما از بعد جامعه شناختي وجه تشابه ديگري بين بنيادگرايي و افزايش فاشيسم در اروپا وجود دارد. اگر چه هيتلر خالق بزرگ بسياري از عقايد بود، اما همان گونه كه در تحليل هاي كلاسيك مانند تحليل «استرن» در كتاب «سياست يأس فرهنگي» (۱۹۶۴) تشريح شد، حركت وي در صنعتي شدن سريع اروپاي مركزي ريشه دارد. در جريان يك نسل، ميليون ها دهقان از جوامع روستايي شديداً يكپارچه به شهرهاي بزرگ بي روح و بي هويت نقل مكان كرده و در اين فرايند مجموعه اي از اصول و مشخصه هاي فرهنگي مانوس خود را از دست دادند. گذر سريع كه در تفكيك معروف «فرديناند تونيز» ميان اجتماع و جامعه مطرح شد شايد قدرتمندترين محرك ناسيوناليسم مدرن باشد. روستاييان آواره كه از هويت محلي خود محروم شده بودند، از لحاظ زبان، قوميت و نهايتاً از لحاظ شعار اسطوره اي جناح راست افراطي اروپا، پيوندهاي اجتماعي جديدي پيدا كردند. اگر چه احزاب مختلف جناح راست افراطي وانمود مي كنند كه در پي احياي سنن قديمي از قبيل مسيحيت ژرمني (در مورد نازيسم) و سنن رومي (در مورد فاشيست هاي ايتاليا) هستند، اما دكترين آنها به واقع ملغمه اي از سمبل هاي قديمي و عقايد جديد است كه به واسطه مدرن ترين اشكال فناوري ارتباطات درهم آميخته شده اند. همان طور كه اولين بار مرحوم ارنست گلنر متذكر شد، بنيادگرايي مسيري مشابه را طي كرده است. در چند دهه گذشته، اكثر جوامع عربي در معرض يك نوع دگرگوني اجتماعي ـ البته نه از نوعي كه اروپا در قرن نوزدهم شاهد آن بود ـ قرار گرفته اند. شمار زيادي از روستاييان و قبيله نشين ها به حلبي آبادهاي وسيع اطراف شهرهاي قاهره، الجزيره و امان نقل مكان كرده و سنن چندگونه و غالباً مبتني بر بي سوادي حاكم بر نواحي روستايي را رها ساخته اند. بنيادگرايي با ارائه هويتي تازه مبتني بر اعتقادي زاهدمآبانه و متجانس، خلاء به وجود آمده را پر كرده است. اين نوع آميزش، سمبل هاي مذهبي سنتي و خطابه وار را با ايدئولوژي اقدامات انقلابي پيوند مي زند. برخي صاحبنظران، به ويژه پس از حادثه يازده سپتامبر عنوان كردند كه محرك واقعي رشد بنيادگرايي فقر است، اما به واقع اين طور نيست. به عنوان مثال طبق گزارش اخير سازمان ملل متحد، دنياي عرب در مقايسه با ساير مناطق در حال توسعه وضعيت واقعاً مطلوبي دارد. به علاوه، جابه جايي اجتماعي سبب پرورش بنيادگرايي مي شود. غالباً رهبران و پرچمداران بنيادگرايي عربي كساني هستند كه تازه به طبقات متوسط يا بالاي جامعه رسيده اند. بنيادگرايي اين گونه افراد تحصيلكرده اما اغلب تنها و غريب را به اجتماعاتي از تانجير تا جاكارتا و لندن معرفي مي نمايد. آنها از طريق نوارهاي صوتي جادويي يا نوارهاي ويدئويي به عضويت يك اجتماع مخرب بين المللي در مي آيند. بررسي بنيادگرايي ما را با اين سوال مهم (هر چند به ظاهر تند) مواجه مي سازد كه آيا بنيادگرايي نيز مي تواند به طور ناخواسته به عنوان يك نيروي مدرن كننده عمل كرده و راهي براي جوامع اسلامي فراهم سازند تا بتوانند به صورت سازنده و نه مخرب به چالش غرب پاسخ دهند. اين سوال برخلاف ظاهر چندان هم نامعقول نيست. هر چند كه در اين خصوص انجام مقايسه با روسيه يا اروپا بسيار فريبنده است اما بلشويك ها در به وجود آوردن روسيه صنعتي موفق شدند. هيتلر نيز توانست از شر يانكرها و قسمت اعظم دسته بندي هاي اجتماعي كه مشخصه آلمان پيش از جنگ بود رهايي يابد. هر دوي اين مكاتب (ايسم ها) با طي مسيري بغرنج و بسيار پرهزينه مقداري از علف هاي هرزي كه مانع از رشد ليبرال دموكراسي بودند را كنار زدند. البته راه هاي امن تر و صلح آميزتر هم براي مدرن شدن وجود دارد، مانند آنچه كه كشورهايي چون آفريقاي جنوبي يا بريتانيا و يا ايالات متحده در پيش گرفتند. يقيناً اين گونه راه ها پيش روي آلمان و روسيه نيز وجود داشت اما با هر چيزي بايد براساس داشته هاي آن برخورد كرد. به هر حال در فرهنگ بنيادگرايي مسلماً موانع زيادي وجود دارند كه بايد از بين بروند. حال اگر بنيادگرايي به همان ميزان كه با غرب ضديت دارد، عليه اشكال سنتي نيز عمل كند، آيا مي تواند منشاء چنين «تخريب سازنده»اي باشد؟ در بسياري از زمينه ها نه تنها رويه فكري بلكه چارچوب هاي حقوقي انعطاف ناپذير آن، مانع از به وجود آمدن تغييرات مي شوند. «تيماركران» مورخ اقتصادي، مجموعه مفصلي از سنت هاي عربي را ارائه كرده است كه انعطاف ناپذيري و ويژگي خاص حقوقي آن مانع بزرگي بر سر راه توسعه است. نرخ بهره ها توسط مقامات مذهبي تعيين مي شود، زنان خارج از زندگي سياسي و اجتماعي نگه داشته مي شوند. بسياري از اين نوع موانع در تاريخ غرب و در زماني كه مسيحيت و يهوديت حاكم بوده اند نيز وجود داشت و صرفاً پس از تلاشي طولاني اصلاح شد. بنابراين، موانع در نظام هاي سنتي تنها با اعمال قدرت سياسي از بين خواهند رفت. بنيادگرايي عربي نيز قابليت ايجاد اين تحول را دارد و حتي در صورت لزوم مي تواند از اصول حاكم بر غرب بهره برداري نمايد. [... ] در مصر، اخوان المسلمين همانند ساير سازمان ها (حتي سازمان هاي افراطي تر) گروه هاي داوطلب تشكيل دادند كه به عنوان رابط ميان دولت و مردم عمل نمايند. براي مثال، پس از وقوع زلزله در سال ۱۹۹۲ در مصر، موسسات خيريه به ياري آسيب ديدگان شتافته و خدمات اجتماعي مهمي ارائه كردند كه حكومت فاسد و نالايق مصر از انجام آنها كوتاهي كرده بود. بنيادگرايان اميدوارند كه روزي بتوانند قدرت سياسي و مذهبي را برهم منطبق سازند. اكنون آنها در حال فراگيري عادت به رفتارهاي اجتماعي و انجام اقدامات مستقل هستند كه اگر به گونه اي بتوانند افراط گرايي را كنار بگذارند، اين آموزه ها به آنها كمك خواهد كرد تا زمينه ايجاد يك جامعه مدني واقعي را فراهم آورند. نظام قضايي بخش ديگري است كه عقايد بنيادگرايان مي تواند نقش مهمي در تحول آن ايفا نمايد.
حداقل از قرن نوزدهم، نظام قضايي سنتي كه داراي قوانين خاصي است به نحوي مورد حمله قرار گرفته است. تجددگراياني چون سيد جمال الدين (۹۶-۱۸۳۹) و شاگردانش و نيز محمد عبده
016465.jpg
سيد قطب
016470.jpg
اسامه بن لادن

(۱۹۰۵-۱۸۴۹) اصلاح طلب مصري، مهم ترين و اولين كساني بودند كه در اين زمينه تلاش كردند. عبده از جمله اولين كساني بود كه شيوه هاي تفسير انعطاف ناپذير را (كه از زمان اولين خلفا در مذهب تسنن حاكم بود) كنار گذاشت. به عقيده وي ادله انساني تنها ابزار مناسب براي بهره گيري از حقايق اساسي قرآن و سنت است. عبده كه اواخر عمرش مفتي منصوب مصر بود، اصولي را به زبان يك اديب منتشر كرد كه نشان مي دهد وي تمايل داشت مذهب اسلام را به گونه اي منطبق با ضروريات تمدن مدرن عرضه نمايد.
برداشت هاي فراواني در خصوص اين نوع تحول وجود دارد. اگر چه مبناي اسلام سنتي دست نخورده باقي مانده بود اما دروازه هاي بسته تفسير پس از يك دوره طولاني گشوده شد. عبده تحت تاثير افكار معلم خود، به مانند يك لوتر مسلمان با احياي امكان تفسير حقوقي مستقل به نهاد روحانيت شوك وارد كرد. وي با اين كار، الگوي تمامي مفسران بعدي سنن اسلامي از مقدسين (مثلاً راديكال هاي ضدغرب همچون سيدقطب) و عوام فريبان (مثل اسامه بن لادن) شد و آزادي بي سابقه اي به آنها بخشيد.
اين يك امر اتفاقي نيست كه اليگارشي (اقليت سالاري) شكننده حاكم بر عربستان سعودي و مصر زمينه اصلي پرورش بنيادگرايي اسلامي را فراهم مي سازد. رژيم هاي هر دو كشور با منزوي ساختن اسلام توده گرا و تبديل آن به يك جنبش ايدئولوژيكي شبه نظامي، روحانيت سنت گرا را برگزيدند. مسلمانان بنيادگرا كه خود را از قيد و بند سنت ها رها كرده اند، اثبات كرده اند در ساختن سمبل هاي اعتقادي و تطبيق دادن آنها با مقاصد انقلابي خود مهارت دارند.
«فتواي» مشهور اسامه بن لادن در سال ،۱۹۹۸ كه طي آن بن لادن پيروان خود را به «جهاد» عليه آمريكا و آمريكايي فرا خواند، نمونه بارز اين مهارت است. اگر چه محتواي اين فتوا با آموزه هاي اخلاقي اسلام سنتي مغايرت دارد. (و به قول برنارد لوئيس كارشناس برجسته مسائل خاورميانه «در متون اصلي دين اسلام، تروريسم هرگز مورد تاييد قرار نگرفته است»)، توجه به هويت صادركننده آن حائز اهميت است چرا كه براساس رويه اسلام سنتي، اسامه بن لادن نه واجد صلاحيت يك شخصيت مذهبي براي صدور فتوا است و نه چنين حقي را دارد. اين موضوع تا حدودي به صدور حكم منسوب به پاپ توسط هيتلر و يا صدور فرمان، به نام كليساي ارتدوكس روسيه توسط لنين شباهت دارد. اين واقعيت صرف كه بن لادن نيز در چنين مسيري قدم بر مي داشت نشان مي دهد كه تا چه حد بنيادگرايي اسلامي اقتدار حقوقي اسلام سنتي را ناديده گرفته است. اما راهي كه اكنون به نام مبارزه با غرب در پيش گرفته شده ممكن است براي دستيابي به اهداف مهم تري نيز طي گردد.
در جوامع اسلامي موانع فراواني وجود دارد و بنابراين مدرن شدن دنياي اسلام مستلزم تلاش بسيار است. به نظر بسياري از مسلمانان، آنچه كه «طبيعي»تر به نظر مي رسد وجود ايدئولوژي اقتدارگرايي است كه در پي تلفيق جامعه و حكومت در قالب يك «كل انقلابي» است.
بسياري از جوامع غيرعربي مقاومت سرسختانه در برابر قدرت نظامي، اقتصادي و فرهنگي غرب را تجربه كردند. ملت هايي چون ژاپن و چين، صرفاً پس از شكست يا سلطه به طور جدي به مطالعه گذشته خود پرداختند.
وقتي متوجه شدند نمي توانند با غرب مقابله كنند، به آن پيوستند و ضمن حفظ فرهنگ خود، بسياري از نهادهاي غربي را پذيرفتند. اما اين فرايند در جوامع مسلمان بسيار كندتر بوده است.
حال اگر مدرن شدن دنياي اسلام به زمان زيادي نياز داشته باشد، در آن صورت چگونه غرب در كوتاه مدت بايد به وقايعي چون تروريسم، بمب گذاري انتحاري و نگهداري سلاح هاي كشتار جمعي پاسخ دهد؟ استفاده از قدرت نظامي يكي از راه حل ها است.
016475.jpg
حسن البنا

همان طور كه حملات موفقيت آميز يازده سپتامبر به اسامه بن لادن و انگيزه وي جايگاه خاصي بخشيد، بيرون راندن القاعده از افغانستان و عمليات ادامه دار آمريكا عليه تروريسم كليد فرونشاندن اشتياق براي بنيادگرايي محسوب مي شود.
مدت هاي مديدي است كه نيروهاي واقعي مدرن كننده دنياي اسلام در حاشيه قرار دارند، در حالي كه سنت گراها و بنيادگرايان در مركز ميدان مشغول جنگيدن با يكديگر هستند. اكنون مهم ترين نياز مسلمانان بهره بردن از بحران ناشي از واقعه يازده سپتامبر در جهت تقويت مذهب ميانه روانه خود است.
دلايلي وجود دارد كه نشان مي دهد اين جريان آغاز شده است اگر چه بسياري از مسلمانان از بنيادگرايي جانبداري مي كنند، اما اين جنبش در هر جايي كه به قدرت رسيد فجايعي به بار آورده است. عربستان سعودي، محل اقامت فرقه وهابيون افراط گرا، يكي از ناهنجارترين حكومت هاي جهان معاصر را دارا است. درآمد سرانه اين كشور عليرغم برخورداري از ثروت فراوان نفت، از ۱۱۵۰۰ دلار در سال ۱۹۸۰ به ۶۶۰۰ دلار در سال ۱۹۹۹ تنزل پيدا كرده است.
در افغانستان، افغان ها از اينكه از سلطه طالبان رهايي پيدا كردند، بسيار خوشحال شدند و مشتاقانه به سرگرمي هاي ساده مدرن از قبيل تماشاي فيلم هاي هندي قديمي از طريق دستگاه ويدئو روي آوردند كه براي مدت زيادي در خاك آن را دفن كرده بودند.
اما در مورد ايران قضيه متفاوت است. ايرانيان، به احتمال قوي خواهند توانست دنياي اسلام را از بن بست كنوني نجات دهند. اما يك واقعيت اساسي مبتني بر بررسي آماري جامعه ايران وجود دارد كه نشان مي دهد جامعه ايران در حال حركت به سوي اصلاحات است. آن واقعيت اين است كه ۶۰ درصد از جمعيت ايران اكنون زير ۳۰ سال سن دارند و تمامي گزارش ها حاكي از آن است كه با روي كار آمدن اولين دولت قدرتمند اصلاح طلب در ايران، اين كشور الگوي مناسبي براي ساير كشورهاي خاورميانه است و اگر خود به طور مستقل به سوي اصلاحات حركت كند اين رويكرد تقويت خواهد شد.
* فرانسيس فوكوياما، استاد اقتصاد سياسي بين المللي در دانشكده مطالعات بين المللي دانشگاه جان هاپكينز.

نگاه اول
دومين متحد اروپايي آمريكا
دكتر حسين دهشيار
مردم لهستان با عملكرد خود در گدانسك در آغازين دهه هشتاد در قالب جنبش كارگري «همبستگي» و رهبران اين كشور در سال هاي اوليه هزاره سوم با يكپارچه سازي سرزمين هاي اروپاي شرقي در حمايت از حمله آمريكا به عراق، نشان داده اند، در جست وجوي جايگاه متمايزي هستند تا موقعيت خود را در اروپا و جهان تثبيت كنند.
اما پيشتازي متضمن پذيرش هزينه است چرا كه قدم برداشتن در جهت دگرگون ساختن قواعد حاكم، متحول ساختن تصورات بازيگران نافذ، تغيير ارزش هاي پذيرفته شده و ارائه نگرش نوين به نقش ها، محققاً ضرورت برناديده انگاشتن و در بسياري از موارد به چالش گرفتن مقاومت هاي سرسختانه را طلب مي كند. تاريخ به وضوح ثابت كرده است كه كشورهايي تاثيرگذار بر روند حوادث و در بستر آن تامين كننده منافع ملي خود هستند كه فرصت ها را به سرمايه سياسي و سرمايه سياسي را به ارتقاي جايگاه بين المللي تبديل نمايند. لهستان به لحاظ ماهيت ارزشي كه تنيدگي وسيع با حيات مذهبي كاتوليك دارد و از سويي ديگر به لحاظ وجود تعداد وسيعي از مهاجران لهستاني در آمريكا در طول دوران جنگ سرد هميشه بيشترين ميزان علقه رواني و روحي را در حمايت از ارزش هاي آمريكايي و سياست هاي آمريكا در قبال اتحاد جماهير شوروي در بين مردم خود شاهد بود. با توجه به اين مسئله بود كه در بين مردم و تصميم گيرندگان آمريكايي هم در طول اين دوران بيشترين ميزان حساسيت به لهستان و مردم اين كشور وجود داشت به گونه اي كه در انتخابات سال ۱۹۶۶ رياست جمهوري آمريكا زماني كه جرالد فورد در مناظره با جيمي كارتر ادعا كرد كه لهستان تحت نفوذ و سيطره اتحادجماهير شوروي نيست با آنچنان واكنش خصمانه اي در بين مطبوعات ليبرال و محافظه كار، نخبگان و مردم آمريكا روبه رو گرديد كه در نهايت به عنوان يك عامل تعيين كننده، شكست او را در برابر فرماندار سابق جورجيا كه فاقد كمترين تجربه سياست قابلي بود به تصوير كشيد. آمريكا به عنوان مذهبي ترين كشور جهان غرب و لهستان مذهبي ترين كشور اروپاي شرقي در كنار اينكه آمريكا پذيرنده بالاترين تعداد لهستاني در جهان است و مردم لهستان، مجذوب ترين مردم اروپاي شرقي در رابطه با افكار، عقايد، كالاها و ارزش هاي آمريكايي هستند، نشان دهنده اين است كه پس زمينه رواني براي نزديكي استراتژيك بين دو كشور وجود داشت. سقوط كمونيسم و دگرگوني در تفكرات ژئوپلتيك و ژئواستراتژيك رهبران آمريكا به لحاظ ماهيت الگوهاي حاكم بر صحنه جهاني از يكسو نگاه ساكنان كاخ سفيد را به جست وجوي متحدين بالقوه براي قوام دادن و استحكام موقعيت جديد يكه تازانه اين كشور سوق داد و از سويي ديگر فرصت را براي كشورهايي فراهم كرد كه خواهان ايفاي نقش وسيع تر و دستيابي به جايگاهي متمايزتر در نظام بين المللي بودند. در اين چارچوب است كه علايق، نيازها، منافع، ارزش ها و ملاحظات جهاني نخبگان سياسي آمريكايي و لهستاني با يكديگر تلاقي پيدا كرد.
حمله آمريكا به عراق، واقعيات حاكم بر اروپا و ماهيت جديد قدرت در اين منطقه را به گونه اي ملموس هويدا ساخت. اروپاي بعد از سقوط شوروي همچنان بر اساس معيارهاي دوران جنگ سرد و انگاره هاي قدرت دوران تضاد ايدئولوژيكي به تحليل گرفته مي شد در حالي كه به لحاظ تغيير ماهيت نظام بين الملل ضرورتاً مي بايستي جابه جايي جايگاه كشورها در بستر نظم مبتني بر هژموني آمريكا را مشروعيت داد. ساختار دوقطبي از يكسو و نقش كليدي فرانسه و آلمان در ايجاد جامعه ذغال و فولاد در سال ۱۹۵۱ كه هسته اوليه شكل دهنده اتحاد اروپا بود منجر به اين گشته بود كه پاريس و بن از جايگاه برتر و تعيين كننده در شكل دادن به سياست هاي اروپايي در سطح منطقه اي و جهاني برخوردار گردند. بدين جهت بود كه اينان از اهميت استراتژيك در سياست خارجي آمريكا بهره مند بودند كه اين خود عملاً منجر به ايجاد حق وتو براي فرانسه و آلمان در رابطه با سياست گذاري هاي اروپايي و جهاني آمريكا گشته بود. اين جايگاه برتر كه به تبع خود تاثيرگذاري فراوان براي رهبران فرانسه و آلمان ايجاد كرده بود در مسئله ايجاد خطوط لوله گاز از سيبري به اروپاي غربي كه با مخالفت شديد آمريكا با همكاري آلمان و فرانسه با اتحاد جماهير شوروي در خصوص ايجاد آن در دوران رهبري رونالد ريگان به اوج خود رسيد به وضوح مشخص و معلوم گرديد. آنچه عملكرد رهبران اروپاي شرقي به رهبري لهستان در مناقشات بين آمريكا با فرانسه و آلمان در سازمان ملل به نمايش گذاشت، به نيكي نشان داد كه دوران جديد در نظام بين الملل بايد به رسميت شناخته شود و شرايط متفاوت جهاني به اين مفهوم است كه به لحاظ ضرورت قدرت و منافع آمريكا، مركز ثقل قدرت در اروپا از غرب به شرق در حال حركت و قوام است. اعلاميه هشت كشور اروپاي شرقي در مشروعيت بخشيدن به اهداف آمريكا در عراق و چالش رسمي رهبر لهستان با استدلال هاي ژاك شيراك و گرهارد شرودر، مسير و اجتناب ناپذير بودن اين حركت را مشخص كرد. ايستادگي لهستان كه ژاك شيراك را در اوج عصبانيت وادار به اين كرد كه عملكرد اين كشور و همراهان را «بچه گانه و غيرمسئولانه» بنامد، دگرگوني در اروپا را رسميت داد. تصميم آمريكا به سپردن اداره بخشي از خاك عراق به لهستان و حضور بيش از هفت هزار سرباز لهستاني براي انجام اين مهم در مركز و شمال غربي عراق، نماد كاملاً واضحي از اين واقعيت است كه ورشو به محور سياست هاي آمريكا در اروپا در حال تبديل شدن است. در اين راستا است كه آمريكا درصدد انتقال پايگاه هاي خود از آلمان به لهستان است كه نهايتاً اين كشور را همراه انگلستان به «طبيعي ترين متحد» در اروپا ارتقا خواهد داد. رهبران لهستان از فرصت تاريخي كه در اختيار آنها قرار گرفت؛ با اقتدار كامل و جسارت در راستاي تامين منافع ملي خود فزون ترين بهره را گرفتند كه مي تواند درسي مفيد براي رهبران بسياري از كشورها گردد.

توازن استراتژيك چين و هند
چيني ها با زنده نگاه داشتن مخاصمات ارضي با هند درصددند اهرم فشاري در برابر هندي ها داشته باشند تا در صورت بروز ناآرامي در تبت پس از مرگ لاما بتوانند با اعمال فشار بر دهلي نو آنان را به خنثي كردن فعاليت هاي تبتي هاي در تبعيد كه در هند دولت موقت تشكيل داده اند ناگزير كنند
016485.jpg
چين، هند و پاكستان مثلثي را تشكيل مي دهند كه با جاي دادن جمعيتي بالغ بر ۵/۲ ميليارد نفر معادل ۴۰ درصد كل جمعيت جهان در خود، هميشه مايه نگراني جهانيان بوده است. طي نيم قرن گذشته هند و پاكستان سه بار به مصاف يكديگر رفته اند. هند در سال ۱۹۶۲ به دليل اختلافات ارضي در برابر چين در جنگي خونبار اما برق آسا تن به شكست داد و روابط چين و پاكستان هميشه تابعي از شرايط حاكم بر مراودات دهلي نو با پكن بوده است.
در دهلي نو تهديدي كه از سوي ارتش چين متوجه هند است تا سال ۱۹۸۸ جدي و بالقوه تلقي مي شد. مناقشات و اختلاف نظرهاي حل و فصل نشده ارضي، برنامه نظامي و هسته اي چيني ها براي كمك به تقويت ارتش پاكستان با هدف كشاندن هندي ها به دو عرصه و ميدان مختلف دفاعي و نهايتا فعاليت هاي گسترده نهادهاي امنيتي چين در شمال هند براي ايجاد ناآرامي بين گروه هاي قومي ياغي شمال شرق هند از جمله مواردي بود كه هندي ها هميشه از آنها به عنوان عوامل تهديد چين عليه هند ياد مي كردند.
هندي ها پس از جنگ ۱۹۶۲ با چين هميشه ادعا داشتند گروه هاي شورشي از طريق ايالت مرزي يونان راهي چين شد و پس از آموزش و تجهيز توسط نيروهاي امنيتي چين به خاك هند باز مي گردند. ديدار تاريخي راجيو گاندي، نخست وزير هند از پكن در سال ۱۹۸۸ و ديدار او با دنگ شيائوپينگ رهبر وقت چين پروسه ارتقاي روابط دو طرف را به جريان انداخت. از آن زمان به بعد بود كه روند اعتمادسازي بين دو طرف آغاز شده و تشكيل گروه كاري مشتركي براي حل و فصل مناقشات ارضي در دستور كار طرفين قرار گرفت. دو طرف همچنين توافق كردند مانع از تأثيرگذاري تفاوت ديدگاه ها در مسائل ارضي بر ارتقاي مراودات تجاري و فرهنگي شوند.
با توقف كامل همكاري هاي اطلاعاتي، نظامي چين با گروه هاي شورشي هند پس از سال ۱۹۸۸ و خصوصاً پس از ايجاد تحولات عميق و جدي در مناسبات بين المللي با سقوط اردوگاه كمونيسم در اوايل دهه ۹۰ ميلادي روابط هند و چين به حال عادي بازگشت اما هنوز هم چين از مهم ترين دغدغه هاي سياستگذاران امنيت ملي هند است.
برخي از تحليلگران سياسي هند گمان دارند پيشرفت كند گفت وگوهاي دو طرف در زمينه اختلافات ارضي تاكتيكي براي جلوگيري از دستيابي به توافق نهايي تا زماني است كه چين بتواند به طور كامل بر ناآرامي هاي تبت فائق آيد. هر چند ديگر اثري از ناآرامي هاي گسترده و فراگير در تبت به چشم نمي خورد و برخورداري اين منطقه از توجه خاص پكن و رشد اقتصادي درخور توجه موجب كاهش نارضايتي ساكنان تبت شده است اما هنوز هم دالايي لاما در اين ناحيه پيروان بي شماري دارد.
چيني ها اميد دارند در پس مرگ دالايي لاما فردي وابسته به خود را در محافل مذهبي تبت به عنوان لاماي بعدي به قدرت برسانند. به همين دليل است كه چيني ها با زنده نگاه داشتن مخاصمات ارضي با هند درصددند اهرم فشاري در برابر هندي ها داشته باشند تا در صورت بروز ناآرامي در تبت پس از مرگ لاما بتوانند با اعمال فشار بر دهلي نو آنان را به خنثي كردن فعاليت هاي تبتي هاي در تبعيد كه در هند دولت موقت تشكيل داده اند، ناگزير كنند.
بر خلاف هند، چيني ها در زمينه امنيت ملي در سطح كلان و براي درازمدت برنامه ريزي مي كنند و با ايجاد گزينه هايي كه در آينده مي توان از آنها تفاسير مختلفي داشت هميشه راه را براي ايجاد تحول و دستيابي به توافق با همسايگان خود از جمله هند باز مي گذارند. به عنوان مثال كمك هاي مخفي چين به پاكستان در زمينه هاي هسته اي و دستيابي به توانمندي توليد موشك هاي ميان برد و دوربرد همگام با انجام گفت وگوهاي دوجانبه بين راجيو گاندي و دنگ شيائوپينگ در زمينه بهبود و ارتقاي روابط دو طرف ادامه داشت. در همين دوره بود كه پكن به طور محرمانه با اسلام آباد توافق كرد در زمينه پيشبرد برنامه موشكي پاكستان به اين كشور كمك كند. از دگرسو قول مساعد سال ۲۰۰۱ چين در زمينه ايجاد بندر گودار در سواحل بلوچستان در سواحل آب هاي درياي عمان كه از اتكاي اسلام آباد بر بندر كراچي كه در تيررس ناوگان هند است مي كاهد و به ناوگان پاكستان انعطاف پذيري بيشتري مي دهد از ديگر سياست هاي دوگانه چين در اين سال ها بوده است.
روابط چين با اسلام آباد دماسنج روابط پكن و دهلي نو است. دستيابي پاكستان به توانمندي هسته اي در اواخر دهه ۸۰ ميلادي عاقبت با آزمايش هسته اي در چاقاي در سال ۱۹۹۸ به منصه ظهور رسيد. اين زماني بود كه پاكستاني ها علاوه بر اقدامات خود در جهت آموزش و تجهيز شورشيان مخالف دولت هند در ايالت هاي شمالي اين كشور و خصوصاً دامن زدن به مناقشات كشمير به اهرم فشار ديگري عليه دهلي نو دست يافت.
از ديد طراحان جنگي پاكستان زرادخانه هسته اي، موشكي پاكستان صرفاً سلاحي بازدارنده در برابر هند و براي جلوگيري از به كارگيري تسليحات هسته اي هند عليه پاكستان نيست بلكه در واقع چنگ و دندان نشان دادن اسلام آباد به دهلي نو است كه مانع از به كارگيري قوه قهريه عليه پاكستان براي جلوگيري از حمايت ارتش پاكستان از شورشيان نفوذي به خاك هند است.
هندي ها كه امروز در كانون توجه مقامات آمريكا قرار گرفته اند و از هند امروز به عنوان شريك استراتژيك ايالات متحده در منطقه و عامل مهار چين و درگير كردن پكن در رقابتي منطقه اي ياد مي شود در حيطه هاي دفاعي در حال تقويت توان خود هستند تا مانع از تكرار شكست نظامي سال ۱۹۶۲ خود در برابر ارتش چين شده و راهي براي مقابله با حمايت پاكستان از شورش هاي نفوذي به خاك هند بيابند.
طي يك دهه گذشته معادله هند، پاكستان و چين تا حدود زيادي دچار تحول شده است و خصوصاً حملات يازدهم سپتامبر موجب چرخش واشنگتن در سياست هايش در قبال دو كشور متخاصم شبه قاره هند شد. در پي حمله گروهي از افراد مسلح به پارلمان هند در سال ۲۰۰۱ ميلادي و بالا گرفتن مجدد تنش هاي دو طرف آمريكا براي اولين بار از جانبداري از پاكستان خودداري كرد و با اين اقدام براي آنان پيام فرستاد كه زمان حل و فصل مناقشه كشمير و اختلافات دو طرف فرا رسيده است و شايد همين پيام خاموش بوده كه سكوت يكساله اي را در مرزهاي مشترك دو طرف رقم زده است.
رقابت امروز هند و چين نيز به رقابتي اقتصادي تبديل شده است. در حالي كه چين در توليد صنايع نيمه سنگين به توفيقاتي دست يافته، هند توان خود را بر صنايع سبك و فناوري اطلاعاتي متمركز كرده است. روزنامه آسيا تايمز در ماه سپتامبر سال گذشته ميلادي از عزم چين براي رقابت با هند در اين عرصه و ايجاد چهارده مركز تحقيقات فناوري اطلاعاتي در چهارده منطقه آزاد تجاري چين خبر داد.
بر اين اساس چين با هدف ترغيب شركت هاي خارجي به انتقال واحدهاي توليدي سخت افزاري و نرم افزاري خود به چين براي آنان امتيازات ويژه اي از جمله حق تملك كامل بر تمامي سهام شركت و انتقال سود كامل حاصل از فعاليت شركت هاي اين حيطه را براي آنان در نظر گرفته است. جذابيت بيشتر چين براي سرمايه گذاران خارجي كه غول هاي رايانه اي مثل اينتل و IBM را به سرمايه گذاري در اين كشور ترغيب كرده مايه نگراني هندي ها شده است. زمامداران چين در تلاشند همسايه جنوبي خود را اين بار در نبردي اقتصادي به زانو درآورند و براي تحقق اين هدف تمامي مساعي خود را به كار گرفته اند.

حاشيه جهان
• ايالات متحده اروپا
016455.jpg

والري ژيسكاردستن رئيس جمهور سابق فرانسه و نويسنده پيش نويس قانون اساسي اتحاديه اروپا به همه شركت كنندگان اجلاس سران اين اتحاديه در يونان هشدار داد كه براي تغييرات دقيقه نودي تلاش نكنند. روي صحبت او از يك طرف با توني بلر و از طرف ديگر با رقباي قدرتمند بلر يعني طرفداران فدراليسم در اروپا بود. او در حالي كه يك نسخه از اين متن ۲۲۰ صفحه اي را كه ۱۶ ماه روي آن كار شده و با چرمي به رنگ آبي پرچم اتحاديه اروپا جلد شده بود، در دست داشت، اين سخنان را در مقابل ۲۵ رهبر كشورهاي اتحاديه اروپا بيان كرد. بر طبق اين پيش نويس انتخاباتي براي انتخاب رئيس جمهور اتحاديه برگزار خواهد شد كه دوره مسئوليت اين رئيس جمهور ۵ سال خواهد بود. وزير امور خارجه اتحاديه نيز به همين صورت انتخاب خواهد شد.
توني بلر گفت كه اين متن، «پايه خوبي» براي بحث هاي آينده در كنفرانسي خواهد بود كه قرار است زمستان امسال اين سند را نهايي كند. اما انگليس تمايل دارد كه اين متن اصلاح شود. آلمان قبول كرده كه كل متن را تصويب كند. اسپانيا و لهستان نيز در جبهه انگليس هستند. فرانسه نيز موافق موضع انگليس است چون مي خواهد دخالت اعضاي پارلمان اروپا در مسائل كشاورزي را كاهش دهد. يكي از مسائل مورد مناقشه ديگر، مسئله حق وتو است. رومانو پرودي رئيس ايتاليايي كميسيون اروپا كه قدرتش به وسيله ژيسكاردستن خيلي محدود شده و عملاً از بين رفته ـ عقيده دارد: «مشكل باقيمانده، مسئله اتفاق آرا و نيز مسئله حق وتو است. اين مشكل به نظر من اصلي ترين مشكل است.» البته مشكلات در اين راه زياد خواهد بود. به عنوان مثال توني بلر اعلام كرده است: «ماليات ها، سياست خارجي، سياست دفاعي و مرز بريتانيا مسائلي است كه در اختيار دولت و پارلمان كشور ما باقي خواهد ماند. اين مسئله بسيار مهم است.» او اين حرف را در مقابل طرفداران فدراليسم زد كه مي خواهند اتحاديه اروپا را به ايالاتي تبديل كنند كه تحت نظر يك دولت فدرال كار مي كنند، درست مثل ايالات متحده آمريكا.

• اجلاس داووس در بحرالميت
016480.jpg

سرباز اردني در ساحل بحرالميت
اجلاس داووس را كه مي شناسيد. همان اجلاسي كه بيش از سي سال است كه هر سال در دهكده داووس در سوئيس برگزار مي شود و تصميمات مهم اقتصادي دنيا در اين مكان گرفته مي شود. طي اين سي و چند سال همه دوره هاي اين اجلاس در همين دهكده برگزار شده بود به غير از سال ۲۰۰۱ كه مقر اجلاس به نيويورك منتقل شد. نيويوركي ها قصد داشتند محل اجلاس را براي هميشه به شهر خود منتقل كنند كه اين مسئله ممكن نشد و اجلاس در سال ۲۰۰۲ دوباره در دهكده داووس برگزار گرديد. اما گويا قرار است اين مسئله دوباره اتفاق بيفتد. ملك عبدالله دوم پادشاه اردن در ديدار با مسئولان اجلاس داووس خواسته است كه اجلاس سال ۲۰۰۳ در سواحل بحرالميت برگزار شود. كم ارتفاع ترين منطقه روي زمين با حدود ۴۵۶متر ارتفاع زير سطح درياهاي آزاد، تضاد زيادي با دهكده داووس دارد كه در دامنه كوه هاي آلپ واقع شده است. اجلاس امسال كه در خاورميانه برگزار مي شود از لحاظ هم زماني با مسائلي از قبيل دوران گذار در عراق و نيز ارائه «نقشه راه» به عنوان طرح جديد صلح خاورميانه، اهميتي دو چندان پيدا كرده است. اردن از شرق با عراق و از غرب با اسرائيل و كرانه باختري و نيز با سوريه و عربستان سعودي هم مرز است. در همين ارتباط، مهمانان ويژه اي به بحرالميت خواهند آمد: كوفي عنان دبيركل سازمان ملل، كالين پاول وزير امور خارجه آمريكا كه براي مذاكره درباره نقشه راه در منطقه به سر مي برد، حامد كرزاي رئيس جمهور افغانستان، يوشكا فيشر وزير امور خارجه آلمان، لرد رابرتسون دبيركل ناتو و مديران اجرايي برخي شركت هاي بزرگ آمريكايي از قبيل هيولت پاكارد و بوئينگ. مهمترين تفاوت اين اجلاس نسبت به داووس، برخورد پليس ها با تظاهركنندگاني است كه از سراسر نقاط جهان براي مخالفت با اين جريان به محل اجلاس خواهند آمد. اگر پليس سوئيس با گاز اشك آور و ماشين آب پاش با معترضان برخورد مي كرد، در اردن معترضان حداقل با ۶ مانع از سوي ارتش اردن برخورد خواهند كرد كه با ماشين هاي زرهي ساخت آمريكا پشتيباني مي شوند.

• برخورد با سازمان هاي غيردولتي مصر
بعد از جنگ عراق، اميد به شروع و شدت يافتن اصلاحات دموكراتيك در كشورهاي استبدادي منطقه قوت گرفت كه نشانه هايي از آن اين روزها در عربستان ديده مي شود. يكي ديگر از كشورهايي كه بعد از تحولات اخير منطقه نويد اصلاحات دموكراتيك داد، مصر بود. دولت مصر چند لايحه را به مجلس برد كه اولين آنها هفته پيش به تصويب رسيد. از جمله اين لوايح مي توان از حذف كار سخت و اجباري در مجازات هاي زندان، انحلال دادگاه هاي امنيتي كشور و ايجاد شوراي ملي حقوق بشر براي حمايت و توسعه حقوق بشر در مصر نام برد. اما در اين كشور، برخورد متضادي با سعدعدين ابراهيم شده است. او رئيس يك سازمان غيردولتي مدافع حقوق بشر است ـ چند روز پيش ماموران اطلاعاتي به دفتر او ريختند و آنجا را اشغال كردند. از آن روز او حق ورود به دفترش را ندارد. در همان روز دولت دو درخواست براي تشكيل سازمان هاي غيردولتي مدافع حقوق بشر را رد كرد. هفته پيش، محمد زارع كه در زمينه حقوق بشر فعال است، پس از بازگشت از يك كنفرانس مربوط به حقوق بشر در فرودگاه قاهره بازداشت شد. بسياري از فعالان مصر، منطقه و جهان غرب اين اعمال دولت مصر را محكوم كرده اند.

نگاه سياستمدار
ايالات متحده: غول وابسته
016460.jpg
جوزف. اس. ناي
ترجمه: محمود سليمي
گرچه امروز جهاني شدن قدرت آمريكا را استحكام بخشيده است، گذشت زمان، خبر از يك نتيجه عكس مي دهد. ايالات متحده در تمام ابعاد جهاني شدن معاصر، نقش محوري را ايفا مي كند. جهاني شدن اساساً به شبكه اي جهان گستر از وابستگي هاي متقابل اطلاق مي شود. يك شبكه صرفاً عبارت است از مجموعه اتصالات ميان نقاط درون يك سيستم. شبكه ها مي توانند بي اندازه داراي اشكال و معماري ها باشند. آنها از حيث مركزيت و پيچيدگي اتصالات، فوق العاده متنوعند. يك تار عنكبوت، يك شبكه برقي، يك سيستم اتوبوس راني كلان شهري و اينترنت، مثال هايي از اين جمله اند. نظريه پردازان شبكه معتقدند مركزيت در شبكه ها، در اغلب موارد، نيروبخش است: به عبارتي، كانون، شعاع ها را كنترل مي كند.
برخي جهان گرايي را شبكه اي مي دانند داراي كانون آمريكايي و شعاع هايي كه به ساير كشورهاي دنيا كشيده شده است. جوهره اي از حقيقت در اين معنا وجود دارد چرا كه ايالات متحده در هريك از قالب هاي چهارگانه جهاني شدن محوريت دارد: در قالب اقتصادي (ايالات متحده بزرگ ترين بازار سرمايه را دارد)، در قالب نظامي (آمريكا تنها كشوري است كه برد جهاني دارد)، در قالب اجتماعي (آمريكا قلب فرهنگ پاپ است) و در قالب زيست محيطي (ايالات متحده بزرگ ترين آلاينده دنيا است و هرگونه اقدام موثر در حوزه هاي زيست محيطي به حمايت سياسي اين كشور نياز دارد.) اين تصور از شبكه هاي جهاني، براي طرفداران سياست خارجي يكجانبه گرا و هژمونيك جالب توجه است. ليكن تصور اينكه شبكه هاي كنوني جهان گرايي صرفاً به كانون و شعاع هاي يك امپراتوري آمريكايي مي ماند كه براي كشورهاي ضعيف و كوچك وابستگي آورده، به چهار دليل زير غلط است: اول، معماري شبكه هاي وابستگي متقابل به نسبت ابعاد مختلف جهاني شدن، متفاوت است. استعاره كانون ـ شعاع ها بيش از حوزه هاي اقتصادي، زيست محيطي و اجتماعي در مورد جهان گرايي نظامي صدق مي كند، زيرا سلطه ايالات متحده در اين عرصه آخر بسي بيشتر از سايرين است. حتي در عرصه نظامي نگراني بيشتر كشورها از بابت تهديد همسايگانشان، بيش از نگراني آنها در مورد تهديد آمريكا است. اين واقعيت خيلي ها را بر آن داشته است كه قدرت جهاني ايالات متحده بايد ناموازنه هاي محلي را از بين ببرد. دوم، تصور كانون ـ شعاع ها مي تواند نادرست باشد، زيرا موضوع رابطه متقابل و آسيب پذيري دو طرفه را ناديده مي گيرد. حتي در عرصه نظامي توانايي ايالات متحده براي حمله به نقاط مختلف دنيا آسيب ناپذير نيست. اين حقيقت را آمريكايي ها در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به بهاي سنگيني آموختند. در عرصه اقتصادي، آمريكا بزرگ ترين اقتصاد دنيا را دارد ولي در برابر امراض مسري بازارهاي سرمايه اي جهاني هم حساسيت دارد و هم بالقوه ضعيف است، نكته اي كه آمريكايي ها در بحران هاي مالي ۱۹۹۶ بدان پي بردند، در عرصه اجتماعي، ايالات متحده بزرگ ترين صادركننده فرهنگ عامي است ولي در عين حال بيش از هر كشور ديگري افكار و مهاجران خارجي را وارد مي كند. در عرصه زيست محيطي، آمريكا در برابر اقدامات خارجي خارج از كنترلش، حساسيت دارد. مسئله سوم در خصوص تصور ساده وابستگي كانون ـ شعاع ها اين است كه [اين تصور] قادر نيست ساير اتصالات و نقاط تقاطع شبكه هاي جهاني را شناسايي كند. نيويورك در امر جريان سرمايه ها به بازارهاي جديد، يك شهر مهم به حساب مي آيد ولي لندن، فرانكفورت و توكيو هم به همين سان مهم هستند. در عرصه هاي اجتماعي و سياسي جهاني شدن، پاريس براي گابن بيش از واشنگتن. دي. سي اهميت دارد. مسكو هنوز در آسياي مركزي محوريت دارد. گسترش اينترنت اتصالات جايگزين ارزاني را فراهم مي كند كه اين شكاف ها را از بين مي برند. وقتي معماري شبكه هاي جهاني از مدل كانون ـ شعاع ها به يك قالب همه جا گستر، نظير اينترنت تكامل مي يابد، حفره هاي ساختاري منقبض شده و قدرت دولت مركزي تقليل پيدا مي كند. درست است كه آمريكايي ها در حال حاضر قلب و كانون اينترنت هستند و در حقيقت در ابتداي قرن بيست و يكم آنها بيشترين سهم را در استفاده از اينترنت دارا هستند. اما برآوردها حاكي از آن است كه تا سال ،۲۰۰۳ ايالات متحده ۱۸۰ ميليون كاربر اينترنت خواهد داشت در حالي كه اين رقم در خارج ۲۴۰ ميليون نفر خواهد بود. دو دهه ديگر، وقتي استفاده از اينترنت گسترش يافت، اين شكاف بيش از پيش آشكار مي شود. وب سايت هاي چيني بيشتر توسط اتباع و مليت هاي قومي چيني خوانده مي شود و چيني، انگليسي را از جايگاه يك زبان بين المللي وب، خلع نمي كند. با اين وجود، قدرت چين در آسيا افزايش خواهد يافت زيرا به گفته توني سايچ، انديشمند چيني، پكن قادر است «يك فرهنگ سياسي چيني را شكل دهد كه مرزهاي خاكي اش را درخواهد نورديد». چين تنها نخواهد بود. ايالات متحده را غولي توصيف كرده اند كه دنيا را زير سلطه خودش گرفته است. اما با نگاهي دقيق تر، درخواهيم يافت كه سلطه ايالات متحده در همه عرصه ها يكسان نيست و مناسبات وابستگي متقابل غالباً دووجهي است. دولت هاي بزرگي چون ايالات متحده ـ يا تا درجه اي پايين تر، چين ـ بيش از دولت هاي كوچك آزادي عمل دارند. ليكن آنها به ندرت از اثرات [بعضاً مخرب] جهاني شدن مصون هستند. دولت ها تنها نيستند. تكنولوژي خواهي نخواهي، توانمندي ها را در اختيار افراد مي گذارد كه قبلاً در انحصار حكومت ها بوده است. هزينه هاي فروپاشي دارند غلظت و پيچيدگي شبكه هاي جهاني وابستگي متقابل را افزايش مي دهند. ايالات متحده جهاني شدن اقتصاد را تبليغ مي كند و از آن سود مي برد. ليكن در بلندمدت، مي توانيم انتظار داشته باشيم، جهاني شدن في نفسه توانمندي هاي اقتصادي و تكنولوژيكي [سايرين] را ارتقا داده و بنابراين از دامنه سلطه ايالات متحده فرو بكاهد.
فارين پاليسي

جهان
ادبيات
اقتصاد
ايران
علم
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |