به نظر بسياري از مسلمانان، آنچه كه «طبيعي»تر به نظر مي رسد وجود ايدئولوژي اقتدارگرايي است كه در پي تلفيق جامعه و حكومت در قالب يك «كل انقلابي» است
مقاله اي از فرانسيس فوكوياما*
گروه بين الملل، ترجمه فردوس زارع: بسياري از پديده هاي فلسفي يا اجتماعي ناخودآگاه به نيروهاي مخالف خويش ياري مي رسانند چنان كه سرمايه داري به سوسياليسم، ارتجاع به انقلاب و آن گونه كه فرانسيس فوكوياما مي گويد بنيادگرايي به مدرنيسم. همچنان كه هابرماس بنيادگرايي را هم مولود مدرنيسم و هم مولد آن مي داند. هگل از چنين رابطه اي ديالكتيكي به «نعل وارونه تاريخ» ياد مي كند چون صحرانشيناني كه در گريز و تعقيب خويش با زدن نعل وارونه بر سم اسبان دشمن را به اشتباه مي انداختند. مقاله اي كه مي خوانيد با چنين نگاهي به قلم دانشمند علوم سياسي آمريكايي فرانسيس فوكوياما صاحب نظريه «پايان تاريخ» نوشته است.
|
|
در دنياي اعراب چه مي گذرد؟ چرا از يك سو هواپيماربايان انتحاري توليد مي كند و از سوي ديگر جوامعي رخوت آلود و تصادفاً كاپيتاليستي كه نه توسعه اقتصادي به همراه دارند و نه دموكراسي؟ پاسخ مناسب ولو نسبي (كه محدود به منطقه عربي اين دنيا است) براي اين سوال را در «گزارش توسعه» سازمان ملل متحد كه در ماه جولاي سال ۲۰۰۲ به چاپ رسيد، مي توان يافت. در اين گزارش چنين نتيجه گيري شده كه كل دنياي عرب با تمام ثروت هنگفت نفتي خود، «كم توسعه يافته تر از حد و اندازه ثروت اش» است. تهيه گزارش سازمان ملل كه به طرز جالبي توسط گروهي از انديشمندان عرب صورت گرفت، پيش از حملات پاييز سال ۲۰۰۱ عليه آمريكا، به تهيه كنندگان آن ماموريت داده شده بود. اما ارتباط آن با حملات مذكور براي ناظران سياسي كاملاً روشن است. توماس فريدمن از نيويورك تايمز آن را كليدي براي درك «محيط پيدايش بن لادنيسم» ناميد و اذعان داشت «چنان چه چيزي تغيير نكند بن لادنيسم دوباره در آن محيط ظهور خواهد كرد». سردبير وال استريت ژورنال مي نويسد: «تعجبي ندارد كه چنين فرهنگ ايزوله شده اي زمينه پرورش بنيادگرايان را فراهم سازد كه بذر يازده سپتامبر را پاشيده اند. » در واقع، افراط گرايي بن لادن و پيروانش را نمي توان از ناكامي هاي جوامع عرب در زمينه توسعه تفكيك كرد. اما اين تصور كه جنبش بنيادگرايي چيزي جز ابراز اين گونه ناكامي ها نيست، كاملاً اشتباه است. پديده راديكاليسم بسيار پيچيده تر از اين پنداشت بوده و ممكن است در تمامي اشكال عجيب آن، تاثيرش بر كل جامعه اسلامي در درازمدت همچنان پيچيده تر شود. حملات يازده سپتامبر عليه آمريكا توسط گروهي بنيادگرا، به رهبري مردي ميانسال، تكيده و نحيف با ريش بلند، انجام شد كه همانند يك مرتاض در غاري در افغانستان ساكن بود و با سخناني مرموز پيروانش را موعظه مي كرد. بنابراين نفرت بيش از حد هواپيماربايان از آمريكا سبب شد به خاطر آرمان شان ـ يعني چيزي كه آنها را از نسل هاي پيشين گروه هاي تروريستي مجزا مي سازد ـ خود را در هوا منفجر كنند. اين همه اشتياق براي مردن كه با سرشت دموكراتيك جوامع مدرن كاملاً بيگانه است از كجا نشات گرفته است. به زعم بسياري از ناظران، نسبت دادن اين امر به عوامل عميق فرهنگي، به ويژه آموزه هاي بنيادگرايي شوكي ناگهاني بود. البته اين ديدگاه جاي بحث بسيار داشته و دارد. به ويژه اينكه صرف نظر از خود بن لادن، مسلمانان و غربي ها درصدد بودند در تفاسير خود پيرامون حوادث يازده سپتامبر، در دو جبهه مخالف رودرروي هم صف آرايي كنند و اين امر به نظريه ساموئل هانتينگتون استاد جامعه شناسي سياسي دانشگاه هاروارد اعتبار بخشيد كه چند سال قبل پيش بيني كرده بود، دنياي پس از جنگ سرد منجر به «برخورد تمدن ها» خواهد شد. با اين حال، همان طور كه كم اهميت شمردن نقش عوامل مذهبي يا «مدنيت» در اين جريانات ساده لوحي است، به همين ترتيب، اگر اسامه بن لادن را صرفاً يك بنيادگراي مسلمان بناميم، دچار اشتباه شده ايم. زيرا تفكري كه وي سمبل و سخنگوي آن است، نهضتي نيست كه در پي احياي برخي سنت هاي قديمي آن باشد.
|
|
طبق اظهارات بسياري از ناظران سياسي از جمله لادن و رويا برومند در مجله دموكراسي، كاملاً قابل درك است كه اين حركت يك حركت سنتي نيست بلكه حركتي بسيار مدرن است. به عقيده برومندها، گروه هايي چون القاعده، آشكارا مديون دكترين هاي راست و چپ افراطي اروپا در قرن بيستم هستند. رد پاي يكي از آن دكترين هاي تاثيرگذار را در وجود حسن البنا، معلمي كه در سال ۱۹۲۸ نهضت اخوان المسلمين را در مصر بنيان گذاري كرد، مي توان يافت. البنا ايده وفاداري بي چون و چرا را از ايتاليا به عاريت گرفت و با الگو گرفتن از فرمان موسيليني «ايمان داشته باشيد، اطاعت كنيد و بجنگيد»، شعار سازمان شبه نظامي خود را «عمل، اطاعت و سكوت» قرار داد. وي با الهام گرفتن از نازيسم بر نيروي جوان اخوان المسلمين و پيوند بعد روحي و فيزيكي با عمل گرايي بسيار تاكيد داشت. تعجبي ندارد كه البنا همچنين به پيروان خود آموخت كه از سران سنتي انتظار سركوبگري بايد داشته باشند نه شهامت. دومين حركت بنيادگرايي با منشاء اروپايي را در وجود مولانا مودودي مي توان جست وجو كرد كه جنبش جامعه الاسلامي را در اوايل دهه ۱۹۴۰ در پاكستان بنيان نهاد. وي كه روزنامه نگاري مجرب در زمينه انديشه هاي ماركسيستي بود از «پيشگامان انقلابي» كه هم عليه غرب و هم عليه تحجر مبارزه مي كردند حمايت مي كرد. به عقيده برومندها، شايد مودودي اولين كسي بود كه صفت «اسلامي» را به برخي عبارات مشخصاً غربي از جمله «انقلاب»، «كشور» و «ايدئولوژي» پيوند داد. اين گونه جريانات متمايل به راست و چپ افراطي سرانجام در شخص سيدقطب مصري كه پس از جنگ جهاني دوم به نظريه پرداز اصلي اخوان المسلمين مبدل شد، جمع شدند. وي در مهم ترين اثر خود تحت عنوان «علائم راهنماي جاده» خواستار تشكيل كشوري يكپارچه به رهبري يك حزب اسلامي گرديد و به كارگيري هرگونه ابزار خشونت بار براي رسيدن به آن هدف را مجاز دانست. جامعه اي كه قطب پيش بيني كرده بود، فارغ از طبقه بندي اجتماعي بوده و در آن «افراد خودخواه» جوامع ليبرال كنار گذاشته شده و «استثمار انسان توسط انسان» پايان مي يافت. برومندها متذكر مي شوند كه اين نوع تفكر، «لنينيسم در لباس بنيادگرايي» است و از سوي بنيادگرايان امروزي نيز مورد پذيرش قرار گرفت.
افراط گرايي ظاهري در نظام اعتقادي بن لادن بر واقعي بودن باورهاي بسيار بدعت آميز وي خط بطلان مي كشد. در خصوص بعد ايدئولوژيكي موضوع ضرورتي براي گفتن مطالب بيشتر وجود ندارد. اما از بعد جامعه شناختي وجه تشابه ديگري بين بنيادگرايي و افزايش فاشيسم در اروپا وجود دارد. اگر چه هيتلر خالق بزرگ بسياري از عقايد بود، اما همان گونه كه در تحليل هاي كلاسيك مانند تحليل «استرن» در كتاب «سياست يأس فرهنگي» (۱۹۶۴) تشريح شد، حركت وي در صنعتي شدن سريع اروپاي مركزي ريشه دارد. در جريان يك نسل، ميليون ها دهقان از جوامع روستايي شديداً يكپارچه به شهرهاي بزرگ بي روح و بي هويت نقل مكان كرده و در اين فرايند مجموعه اي از اصول و مشخصه هاي فرهنگي مانوس خود را از دست دادند. گذر سريع كه در تفكيك معروف «فرديناند تونيز» ميان اجتماع و جامعه مطرح شد شايد قدرتمندترين محرك ناسيوناليسم مدرن باشد. روستاييان آواره كه از هويت محلي خود محروم شده بودند، از لحاظ زبان، قوميت و نهايتاً از لحاظ شعار اسطوره اي جناح راست افراطي اروپا، پيوندهاي اجتماعي جديدي پيدا كردند. اگر چه احزاب مختلف جناح راست افراطي وانمود مي كنند كه در پي احياي سنن قديمي از قبيل مسيحيت ژرمني (در مورد نازيسم) و سنن رومي (در مورد فاشيست هاي ايتاليا) هستند، اما دكترين آنها به واقع ملغمه اي از سمبل هاي قديمي و عقايد جديد است كه به واسطه مدرن ترين اشكال فناوري ارتباطات درهم آميخته شده اند. همان طور كه اولين بار مرحوم ارنست گلنر متذكر شد، بنيادگرايي مسيري مشابه را طي كرده است. در چند دهه گذشته، اكثر جوامع عربي در معرض يك نوع دگرگوني اجتماعي ـ البته نه از نوعي كه اروپا در قرن نوزدهم شاهد آن بود ـ قرار گرفته اند. شمار زيادي از روستاييان و قبيله نشين ها به حلبي آبادهاي وسيع اطراف شهرهاي قاهره، الجزيره و امان نقل مكان كرده و سنن چندگونه و غالباً مبتني بر بي سوادي حاكم بر نواحي روستايي را رها ساخته اند. بنيادگرايي با ارائه هويتي تازه مبتني بر اعتقادي زاهدمآبانه و متجانس، خلاء به وجود آمده را پر كرده است. اين نوع آميزش، سمبل هاي مذهبي سنتي و خطابه وار را با ايدئولوژي اقدامات انقلابي پيوند مي زند. برخي صاحبنظران، به ويژه پس از حادثه يازده سپتامبر عنوان كردند كه محرك واقعي رشد بنيادگرايي فقر است، اما به واقع اين طور نيست. به عنوان مثال طبق گزارش اخير سازمان ملل متحد، دنياي عرب در مقايسه با ساير مناطق در حال توسعه وضعيت واقعاً مطلوبي دارد. به علاوه، جابه جايي اجتماعي سبب پرورش بنيادگرايي مي شود. غالباً رهبران و پرچمداران بنيادگرايي عربي كساني هستند كه تازه به طبقات متوسط يا بالاي جامعه رسيده اند. بنيادگرايي اين گونه افراد تحصيلكرده اما اغلب تنها و غريب را به اجتماعاتي از تانجير تا جاكارتا و لندن معرفي مي نمايد. آنها از طريق نوارهاي صوتي جادويي يا نوارهاي ويدئويي به عضويت يك اجتماع مخرب بين المللي در مي آيند. بررسي بنيادگرايي ما را با اين سوال مهم (هر چند به ظاهر تند) مواجه مي سازد كه آيا بنيادگرايي نيز مي تواند به طور ناخواسته به عنوان يك نيروي مدرن كننده عمل كرده و راهي براي جوامع اسلامي فراهم سازند تا بتوانند به صورت سازنده و نه مخرب به چالش غرب پاسخ دهند. اين سوال برخلاف ظاهر چندان هم نامعقول نيست. هر چند كه در اين خصوص انجام مقايسه با روسيه يا اروپا بسيار فريبنده است اما بلشويك ها در به وجود آوردن روسيه صنعتي موفق شدند. هيتلر نيز توانست از شر يانكرها و قسمت اعظم دسته بندي هاي اجتماعي كه مشخصه آلمان پيش از جنگ بود رهايي يابد. هر دوي اين مكاتب (ايسم ها) با طي مسيري بغرنج و بسيار پرهزينه مقداري از علف هاي هرزي كه مانع از رشد ليبرال دموكراسي بودند را كنار زدند. البته راه هاي امن تر و صلح آميزتر هم براي مدرن شدن وجود دارد، مانند آنچه كه كشورهايي چون آفريقاي جنوبي يا بريتانيا و يا ايالات متحده در پيش گرفتند. يقيناً اين گونه راه ها پيش روي آلمان و روسيه نيز وجود داشت اما با هر چيزي بايد براساس داشته هاي آن برخورد كرد. به هر حال در فرهنگ بنيادگرايي مسلماً موانع زيادي وجود دارند كه بايد از بين بروند. حال اگر بنيادگرايي به همان ميزان كه با غرب ضديت دارد، عليه اشكال سنتي نيز عمل كند، آيا مي تواند منشاء چنين «تخريب سازنده»اي باشد؟ در بسياري از زمينه ها نه تنها رويه فكري بلكه چارچوب هاي حقوقي انعطاف ناپذير آن، مانع از به وجود آمدن تغييرات مي شوند. «تيماركران» مورخ اقتصادي، مجموعه مفصلي از سنت هاي عربي را ارائه كرده است كه انعطاف ناپذيري و ويژگي خاص حقوقي آن مانع بزرگي بر سر راه توسعه است. نرخ بهره ها توسط مقامات مذهبي تعيين مي شود، زنان خارج از زندگي سياسي و اجتماعي نگه داشته مي شوند. بسياري از اين نوع موانع در تاريخ غرب و در زماني كه مسيحيت و يهوديت حاكم بوده اند نيز وجود داشت و صرفاً پس از تلاشي طولاني اصلاح شد. بنابراين، موانع در نظام هاي سنتي تنها با اعمال قدرت سياسي از بين خواهند رفت. بنيادگرايي عربي نيز قابليت ايجاد اين تحول را دارد و حتي در صورت لزوم مي تواند از اصول حاكم بر غرب بهره برداري نمايد. [... ] در مصر، اخوان المسلمين همانند ساير سازمان ها (حتي سازمان هاي افراطي تر) گروه هاي داوطلب تشكيل دادند كه به عنوان رابط ميان دولت و مردم عمل نمايند. براي مثال، پس از وقوع زلزله در سال ۱۹۹۲ در مصر، موسسات خيريه به ياري آسيب ديدگان شتافته و خدمات اجتماعي مهمي ارائه كردند كه حكومت فاسد و نالايق مصر از انجام آنها كوتاهي كرده بود. بنيادگرايان اميدوارند كه روزي بتوانند قدرت سياسي و مذهبي را برهم منطبق سازند. اكنون آنها در حال فراگيري عادت به رفتارهاي اجتماعي و انجام اقدامات مستقل هستند كه اگر به گونه اي بتوانند افراط گرايي را كنار بگذارند، اين آموزه ها به آنها كمك خواهد كرد تا زمينه ايجاد يك جامعه مدني واقعي را فراهم آورند. نظام قضايي بخش ديگري است كه عقايد بنيادگرايان مي تواند نقش مهمي در تحول آن ايفا نمايد.
حداقل از قرن نوزدهم، نظام قضايي سنتي كه داراي قوانين خاصي است به نحوي مورد حمله قرار گرفته است. تجددگراياني چون سيد جمال الدين (۹۶-۱۸۳۹) و شاگردانش و نيز محمد عبده
(۱۹۰۵-۱۸۴۹) اصلاح طلب مصري، مهم ترين و اولين كساني بودند كه در اين زمينه تلاش كردند. عبده از جمله اولين كساني بود كه شيوه هاي تفسير انعطاف ناپذير را (كه از زمان اولين خلفا در مذهب تسنن حاكم بود) كنار گذاشت. به عقيده وي ادله انساني تنها ابزار مناسب براي بهره گيري از حقايق اساسي قرآن و سنت است. عبده كه اواخر عمرش مفتي منصوب مصر بود، اصولي را به زبان يك اديب منتشر كرد كه نشان مي دهد وي تمايل داشت مذهب اسلام را به گونه اي منطبق با ضروريات تمدن مدرن عرضه نمايد.
برداشت هاي فراواني در خصوص اين نوع تحول وجود دارد. اگر چه مبناي اسلام سنتي دست نخورده باقي مانده بود اما دروازه هاي بسته تفسير پس از يك دوره طولاني گشوده شد. عبده تحت تاثير افكار معلم خود، به مانند يك لوتر مسلمان با احياي امكان تفسير حقوقي مستقل به نهاد روحانيت شوك وارد كرد. وي با اين كار، الگوي تمامي مفسران بعدي سنن اسلامي از مقدسين (مثلاً راديكال هاي ضدغرب همچون سيدقطب) و عوام فريبان (مثل اسامه بن لادن) شد و آزادي بي سابقه اي به آنها بخشيد.
اين يك امر اتفاقي نيست كه اليگارشي (اقليت سالاري) شكننده حاكم بر عربستان سعودي و مصر زمينه اصلي پرورش بنيادگرايي اسلامي را فراهم مي سازد. رژيم هاي هر دو كشور با منزوي ساختن اسلام توده گرا و تبديل آن به يك جنبش ايدئولوژيكي شبه نظامي، روحانيت سنت گرا را برگزيدند. مسلمانان بنيادگرا كه خود را از قيد و بند سنت ها رها كرده اند، اثبات كرده اند در ساختن سمبل هاي اعتقادي و تطبيق دادن آنها با مقاصد انقلابي خود مهارت دارند.
«فتواي» مشهور اسامه بن لادن در سال ،۱۹۹۸ كه طي آن بن لادن پيروان خود را به «جهاد» عليه آمريكا و آمريكايي فرا خواند، نمونه بارز اين مهارت است. اگر چه محتواي اين فتوا با آموزه هاي اخلاقي اسلام سنتي مغايرت دارد. (و به قول برنارد لوئيس كارشناس برجسته مسائل خاورميانه «در متون اصلي دين اسلام، تروريسم هرگز مورد تاييد قرار نگرفته است»)، توجه به هويت صادركننده آن حائز اهميت است چرا كه براساس رويه اسلام سنتي، اسامه بن لادن نه واجد صلاحيت يك شخصيت مذهبي براي صدور فتوا است و نه چنين حقي را دارد. اين موضوع تا حدودي به صدور حكم منسوب به پاپ توسط هيتلر و يا صدور فرمان، به نام كليساي ارتدوكس روسيه توسط لنين شباهت دارد. اين واقعيت صرف كه بن لادن نيز در چنين مسيري قدم بر مي داشت نشان مي دهد كه تا چه حد بنيادگرايي اسلامي اقتدار حقوقي اسلام سنتي را ناديده گرفته است. اما راهي كه اكنون به نام مبارزه با غرب در پيش گرفته شده ممكن است براي دستيابي به اهداف مهم تري نيز طي گردد.
در جوامع اسلامي موانع فراواني وجود دارد و بنابراين مدرن شدن دنياي اسلام مستلزم تلاش بسيار است. به نظر بسياري از مسلمانان، آنچه كه «طبيعي»تر به نظر مي رسد وجود ايدئولوژي اقتدارگرايي است كه در پي تلفيق جامعه و حكومت در قالب يك «كل انقلابي» است.
بسياري از جوامع غيرعربي مقاومت سرسختانه در برابر قدرت نظامي، اقتصادي و فرهنگي غرب را تجربه كردند. ملت هايي چون ژاپن و چين، صرفاً پس از شكست يا سلطه به طور جدي به مطالعه گذشته خود پرداختند.
وقتي متوجه شدند نمي توانند با غرب مقابله كنند، به آن پيوستند و ضمن حفظ فرهنگ خود، بسياري از نهادهاي غربي را پذيرفتند. اما اين فرايند در جوامع مسلمان بسيار كندتر بوده است.
حال اگر مدرن شدن دنياي اسلام به زمان زيادي نياز داشته باشد، در آن صورت چگونه غرب در كوتاه مدت بايد به وقايعي چون تروريسم، بمب گذاري انتحاري و نگهداري سلاح هاي كشتار جمعي پاسخ دهد؟ استفاده از قدرت نظامي يكي از راه حل ها است.
همان طور كه حملات موفقيت آميز يازده سپتامبر به اسامه بن لادن و انگيزه وي جايگاه خاصي بخشيد، بيرون راندن القاعده از افغانستان و عمليات ادامه دار آمريكا عليه تروريسم كليد فرونشاندن اشتياق براي بنيادگرايي محسوب مي شود.
مدت هاي مديدي است كه نيروهاي واقعي مدرن كننده دنياي اسلام در حاشيه قرار دارند، در حالي كه سنت گراها و بنيادگرايان در مركز ميدان مشغول جنگيدن با يكديگر هستند. اكنون مهم ترين نياز مسلمانان بهره بردن از بحران ناشي از واقعه يازده سپتامبر در جهت تقويت مذهب ميانه روانه خود است.
دلايلي وجود دارد كه نشان مي دهد اين جريان آغاز شده است اگر چه بسياري از مسلمانان از بنيادگرايي جانبداري مي كنند، اما اين جنبش در هر جايي كه به قدرت رسيد فجايعي به بار آورده است. عربستان سعودي، محل اقامت فرقه وهابيون افراط گرا، يكي از ناهنجارترين حكومت هاي جهان معاصر را دارا است. درآمد سرانه اين كشور عليرغم برخورداري از ثروت فراوان نفت، از ۱۱۵۰۰ دلار در سال ۱۹۸۰ به ۶۶۰۰ دلار در سال ۱۹۹۹ تنزل پيدا كرده است.
در افغانستان، افغان ها از اينكه از سلطه طالبان رهايي پيدا كردند، بسيار خوشحال شدند و مشتاقانه به سرگرمي هاي ساده مدرن از قبيل تماشاي فيلم هاي هندي قديمي از طريق دستگاه ويدئو روي آوردند كه براي مدت زيادي در خاك آن را دفن كرده بودند.
اما در مورد ايران قضيه متفاوت است. ايرانيان، به احتمال قوي خواهند توانست دنياي اسلام را از بن بست كنوني نجات دهند. اما يك واقعيت اساسي مبتني بر بررسي آماري جامعه ايران وجود دارد كه نشان مي دهد جامعه ايران در حال حركت به سوي اصلاحات است. آن واقعيت اين است كه ۶۰ درصد از جمعيت ايران اكنون زير ۳۰ سال سن دارند و تمامي گزارش ها حاكي از آن است كه با روي كار آمدن اولين دولت قدرتمند اصلاح طلب در ايران، اين كشور الگوي مناسبي براي ساير كشورهاي خاورميانه است و اگر خود به طور مستقل به سوي اصلاحات حركت كند اين رويكرد تقويت خواهد شد.
* فرانسيس فوكوياما، استاد اقتصاد سياسي بين المللي در دانشكده مطالعات بين المللي دانشگاه جان هاپكينز.