دوشنبه ۲ تير ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۸۵- June, 23, 2003
نگاهي كوتاه به جهان داستاني ريموند كارور در مجموعه داستان پاكت ها
دست و پازدن در باتلاق
در تفكر كارور يك شي مي تواند بر هم زننده روال زندگي يك انسان شود او به دليل وسواس جزيي نگري خود هر چيزي را كه در كنارش وجود دارد درك مي كند و مي كوشد تا بر يك كليت نسبي موجود احاطه داشته باشد
مهدي يزداني خرم
016510.jpg

ريموند كارور، نويسنده اي كه تاكنون ده ها و شايد صدها مقاله، يادداشت و نقد درباره اش خوانده ايم. كارور نويسنده اي است كه به نوعي حلقه اتصال نويسندگان افسانه اي آمريكا مانند فاكنر و همينگوي به نسل جديد و معاصر ادبيات آمريكا شده است. او تمام ويژگي هايي را كه مي توان براي يك نويسنده مطرح ميني ماليست به حساب آورد، در داستان هايش به تصوير كشيده است. نويسنده اي جزيي نگر كه به دنبال خلق و شايد انعكاس اتفاق دروني آدم ها است. مجموعه داستان «پاكت ها» ترجمه جديدي از برخي نوشته هاي ريموند كارور است كه توسط مصطفي مستور ترجمه و منتشر شده است.
اين مجموعه داستان شامل قصه هايي چاپ نشده (در ايران) از برخي مجموعه هاي معروف اين نويسنده است. پاكت ها خواسته و يا ناخواسته قصه هايي را در خود پذيرفته كه با آثاري كه از كارور خوانده ايم تفاوت هايي قابل توجه دارد. ظهور مضاميني مانند طنز، قصه پاروديك و يا داستان هاي خاطره محور از مهم ترين ويژگي هاي ادبيات و جهان داستاني كارور در اين مجموعه به شمار مي آيد. در اين روزها كه تب ادبيات كارور كم كم فروكش مي كند، پاكت ها مجموعه اي است كه با اتكا به آن مي شود آن سوي روح اين نويسنده را نيز مشاهده كرد. مفهوم و معنايي كه به دليل جو كاروردوستي اين چند سال اخير ناديده گرفته شده بود. ريموند كارور در سال ۱۹۳۸ به دنيا آمد و پنجاه سال بعد يعني به سال ۱۹۸۸ از دنيا رفت. او در طول زندگي خود علاوه بر نبردي دائمي با فقر، توانست تيپ و نمونه اي نو از داستان كوتاه را به وجود بياورد كه اصول آن بر طبق باورهاي زندگي آمريكايي شكل يافته اند. كارور با دور شدن از اسلوب و ميراث انتقادي پيشينيان خود از مهم ترين نويسندگان رئاليسم كثيف به حساب مي آيد. او هيچ گاه رماني ننوشت و كل نوشته هاي او شامل قصه هاي كوتاه هستند. در ايران كارور از يك دهه گذشته تا به امروز مورد علاقه و توجه عموم دوستداران ادبيات قرار گرفته است.
ترجمه درخشان فرزانه طاهري يعني «كليساي جامع» (نشر نيلوفر) و ترجمه هايي از مصطفي مستور (فاصله) و همچنين اسدالله امرايي موجب ترجمه اعم نوشته هاي قابل توجه اين نويسنده به زبان فارسي شد. به طوري كه تاثير اين نويسنده بر ادبيات داستاني ايران بسيار چشمگير و قابل توجه است. به هر حال پاكت ها كه شامل چند قصه چاپ نشده است، اشتياق من را براي نوشتن نقدي دوباره بر تفكر كارور بر انگيخت. تفكري كه دو محور اصلي را پيشنهاد و اجرا مي كند. ۱ - روزمرگي و آدم هايش. همه مخاطبين اين نويسنده مي دانند كه او از جهاني مي نويسد كه چراغ هاي رابطه خاموش شده و جبري ناتوراليستي اين سيستم را به حركت وامي دارد. در اعماق اين حركت، اتفاقي عموماً دروني مي كوشد تا تحقير و ازهم پاشيدگي اين انسان را پر رنگ تر به نمايش در آورد. در مجموعه داستان پاكت ها، قصه هايي در كنار هم قرار گرفته اند كه با يك تفاوت اصلي پروسه اين روزمرگي را به نمايش در مي آورند. اين تفاوت، تلاش «عملي» انسان كارور براي گريز از اين فضا است. اگر در داستان هاي قبلي و پيشيني كه از كارور خوانده ايم دقت كنيم، در مي يابيم كه عموماً تلاش انسان كارور براي تكان دادن زندگي و ايجاد اتفاق يك تلاش «ذهني» است. تلاشي كه در نطفه خفه شده و قصه به پايان مي رسد. اما در داستان هاي اين مجموعه آدم هاي او از انفعال ذهني به طرف فاعليت عملي كشانده شده اند. مردي كه مي خواهد عشق خود را فراموش كند و براي اين كار دست به هر كاري مي برد (داستان تب) و يا زن و شوهري كه تحت تاثير زندگي دوستان خود بچه دار مي شوند (داستان پرها) و. . . اين كنش با توجه به رخوت زندگي آمريكايي كه او به ما معرفي كرده است جالب به نظر مي رسد. در واقع انسان كارور در مراحلي مي تواند خود را از حصار خاطره، خواسته و يا هر آنچه كه آن را خستگي مي ناميم دور كرده و رو به سوي روايتي حادثه محور و يا حتي قهرمان محور بياورد. اين ويژگي زيرساخت هاي خود را با دو كنش اصلي بنا مي كند. نخست توجه او به موقعيت هايي است كه در روال زندگي او مهم و اساسي محسوب مي شوند.
016520.jpg

او در درك اين موقعيت ها ديگر به يك اشتراك در منافع فكر نمي كند بلكه او توانسته اندكي خودخواهي سركوب شده اش را نجات دهد. مستور در مقدمه كتاب در نقدي از «ايروينگ هاو» مي آورد: «شخصيت هاي داستان هاي كارور فاقد درد مشترك يا هر چيز مشترك ديگري هستند كه بتوانند به كمك آن تسكين يابند. » اين گفته كه دقيقاً با آدم هاي او جور در مي آيد، در مجموعه پاكت ها رنگ و لعاب ديگري پيدا مي كند. حالا اين انسان باور كرده كه درد مشتركي وجود ندارد و ديگر به دنبال يافتن اين اشتراك هم نمي رود بلكه با حفظ ويژگي هاي انساني خود در مفهوم موجودي خودخواه، ترسو و همچنين نيازمند، از ايجاد رابطه اي از پيش شكست خورده جلوگيري مي نمايد. انسان او صاحب حافظه اي شخصي است. حافظه اي كه فروريختن ها را پيش روي خود دارد، خاطراتش به وضوح روشن هستند اما هويت فردي اش به دليل برتري بنيادهاي اجتماعي به طور دردآوري نابود شده است. پس اين انسان تلاشي براي بر هم زدن نظم عمومي حافظه جمعي نمي كند. او «خيانت» را به راحتي مي پذيرد و خود نيز در اين خيانت سهيم است. پس از آنارشيسم و اعتراض به واقعيت ها خبري نيست. بعد از اين نگره او مي كوشد تا روزمرگي خود را تلطيف كند و اين حركت عموماً در يك پروسه كوتاه و كاملاً عملي شكل مي بندد. مي توانم آدم هاي مجموعه پاكت ها را با كابوهاي بي نام و نشان اما دوست داشتني سرجيو لئوونه مقايسه كنم. آدم هايي كه از مه بيرون مي آيند و در آن سوي خط راه آهن گم مي شوند. دغدغه كارور همين موقعيت و برهه خاص زماني است. موقعيت هايي كه در آن آدم هايي ميانسال و عموماً از قشري متوسط حضور دارند.
با تلاش انسان كارور، اتفاقي به وجود مي آيد: كودكي شكل مي گيرد، پدري از خيانتش ياد مي كند و يا يك پستچي مهم ترين خاطره زندگيش را برملا مي كند. آدم هايش تمام تلاش هايشان را براي متفاوت بودن و داستان گو بودن انجام مي دهند، روزمرگي فردي كمي قابل تحمل تر مي شود و مهم ترين نتيجه به دست مي آيد. ما مي توانيم انسان هاي مجموعه پاكت ها را به ياد بياوريم، چيزي كه در آثار قبلي او ديده نمي شد. جنگ كارور و پرهيز او از سركوب شدن انسانش عيان مي شود. او مي كوشد تا اين انسان هم مفاهيم متعدد را تجربه كند، بتواند بخندد و يا بخنداند و قوه انفعالش تبديل به سبك و سياقي فاعلي شود. البته او در روايت فاعلي خود باز هم جهان و گستره اي كلان را بازنمايي نمي كند بلكه جزييات و ريزنگاري هاي او به يك پايان قطعي كه همان گم شدن در مه است منجر مي شود اما او بالاخره توانسته ماجرايي فيزيكي و عملي را به وجود بياورد و راوي فاعل داستان خود باشد. دومين نكته اي كه زيرساخت هاي روزمره زدايي او را بنا مي كند توجه نويسنده به ديالكتيك ديالوگي است. اگر در داستان هاي قبلي نويسنده ديالوگ و يا كلام پوششي براي نهان كردن سيلان و درونيات ذهني آدم ها به شمار مي آمد، در اين مجوعه ديالوگ عين آدم هاي قصه است. در اين داستان ها آدم ها با هم حرف مي زنند و اين ارتباط كلامي تلاشي براي ساختن يك رابطه نيست بلكه از طريق آن مي كوشند تا فرديت كمرنگ شده خود را بيان كنند. اين فرديت در جايي شكل مي گيرد كه حادثه و يا اتفاق وجود داشته باشد.
وقتي در متن محور ديالوگ شكل مي گيرد، تمام ويژگي هاي پنهاني انسان كارور آشكار مي شود. او در دوره اي به سر مي برد كه هم كلام هنوز ارزش خود را دارد اما اين هم كلام عموماً با تو تشريك مساعي نمي كند. هنگامي كه گفت وگو شكل مي گيرد ما تمامي تحقيرها، لگدمال شدن ها و يا آرزوهاي انساني را مي بينيم كه به خود جرات سخن گويي را داده است. او چيزي براي پنهان كردن ندارد و اصولاً انساني ترس خورده و پارانوئيك است. حس عدم امنيت وهم ترسي ناشناخته وي را به سخن گفتن وا مي دارد. در حين اين سخن گفتن مفاهيم و آدم ها به عرياني هر چه تمام تر در مقابل هم مي ايستند و با يكديگر رابطه اي ناخواسته را پيدا مي كنند. ۲ - ريشه هاي اين رابطه عجيب در كجاست؟ مي توان اين طور گفت كه انسان مجموعه پاكت ها به دليل روح جديدي كه پيدا كرده دچار حافظه اي قوي شده است، حافظه اي كه مي گذارد او درباره ديگري فكر كند، نفرت ورزد و يا دوست بدارد. اين حافظه تصاوير ديگران را به دليل ويژگي هاي عملي شان ضبط كرده و سايه محو ارتباطي ذهني و يا كلامي را منعكس مي نمايد. شاهكار كارور در اينجا است كه در لحظه بارور شدن اين ارتباط يعني خواستن كمك از ديگري و يا احساس عدم امنيت و توقع پشتيباني از ديگري، قصه تمام مي شود. پدري از فرط درد وجدان براي پسرش قصه مي گويد، او انتظار خاصي ندارد تنها و تنها يك بازتاب كلامي را مي طلبد مثلاً برو به درك و يا اشكالي ندارد و. . . اما پسر بدون هيچ اظهارنظري دور مي شود. تمام تلاش هاي انسان او در ارتباط، فردي بودن و شكستن روزمرگي در اين نقطه نابود مي شود و تنها خاطره لحظاتي كه او حرف زد و متفاوت بودن را تجربه كرد باقي مي ماند. نكته مهم بعدي به توجه نويسنده به همسو شدن و يكسان نمايي اشيا و انسان است. او همان طور كه براي انسان اين قصه ها ماجرا ساخت، اشيايي را روايت مي كند كه در كنار انسان نقش مهم و محوري خود را حفظ كرده اند. يك جاروبرقي جديد و يا يك صندوق پست، وانتي اسقاطي كه با سيم روشن مي شود و... صدها نمونه از اين نوع اشيا و لوازم در كنار انسان كارور او را دچار توجه به ايشان كرده اند. اين اشيا در كنار اين انسان به واسطه حضور متفاوت خود او را به نوعي ريشخند مي كنند. در جايي كه اين انسان مي خواهد خشن، متفاوت و فردگرا باشد، نقش هميشگي اشيا، نيز عوض شده و او را تحقير و تكذيب مي كنند.
در تفكر كارور يك شي مي تواند بر هم زننده روال زندگي يك انسان شود. او به دليل وسواس جزيي نگري خود، هر چيزي را كه در كنارش وجود دارد درك مي كند و مي كوشد تا بر كليت نسبي موجود احاطه داشته باشد. با تحول او محيط اطرافش نيز متحول مي شود و او را در موقعيتي پاروديك قرار مي دهند. اين اشيا كه موجودات هم جزيي از آنها به حساب مي آيند در داستان زيباي پرها تبديل به يك طاووس پير مي شوند. حيواني كه نه تنها فرديت انسان را تحقير مي كند بلكه به واسطه شكل گيري حافظه مذكور او را تحت تاثير خود قرار داده و روال بودن و زندگي كردنش را تغيير مي دهد. طنز در قصه كارور شكل مي گيرد و تمام مفاهيم موجود را زير سلطه خود در مي آورد. باز هم اين انسان زمين خورده و به ذهنش پناه مي برد. شايد ريموند كارور در قصه هايي از اين دست عمل گرايي انسان آمريكايي را نشانه رفته باشد. تنها فرصتي كه مي توان خود را اثبات كرد و در اين فرصت هم جهان اشيا و پيرامون اجازه قهرمان بودن را به او نمي دهد. در مجموعه داستان پاكت ها، پس از عوض شدن مفاهيم هميشگي نويسنده و اجرايي متفاوت از اين مفاهيم، باز هم انسان او شكست مي خورد و در برزخ جبري خود باقي مي ماند. قصه ها با وجود فضاهايي بيشتر و انسان هايي آشناتر، باز هم در دستگاه تفكري نويسنده، دچار ياس و تنش هستند.
وقتي مجموعه را مي بنديم در مي يابيم كه نه تنها چيزي عوض نشده است بلكه هذيان و ركود وحشتناك تري بر ذهن ما سايه انداخته است. در پايان: اين نگاه كوتاه كوشيد تا اهميت كارور به عنوان يكي از برجسته ترين نويسندگان آمريكايي بعد از دهه پنجاه را در سايه چندگانگي اجراي روايت آشكار كند. به هر حال كابوس كارور با ما است. كابوسي كه انسان خود را زنده نگه مي دارد و او را به بازي مي گيرد.

نگاهي به مجموعه داستان «تقديم به كسي كه قاتلم نبود»
قاتل ها مهربان بودند
علي الله سليمي
016530.jpg

«تقديم به كسي كه قاتلم نبود» عنوان مجموعه داستان تازه فرخنده حاجي زاده است كه توسط نشر ويستار اخيراً به بازار كتاب راه يافته است.
حاجي زاده از زنان فعال در عرصه هاي فرهنگ و ادب در سال هاي اخير بوده است كه در كنار نويسندگي به كارهاي اجرايي در اين زمينه نيز دست زده است. مدير مسئول نشريه ادبي «بايا» و مديريت انتشارات «ويستار» از جمله اين فعاليت هاي اجرايي است كه همزمان صورت گرفته. فعاليت هاي نوشتاري حاجي زاده بيشتر در زمينه ادبيات داستاني بوده و تا به حال كتاب هاي متعددي در اين زمينه منتشر كرده است كه از آن جمله مي توان به داستان بلند «خاله سرگردان چشم ها»، مجموعه داستان «خلاف دموكراسي»، رمان «از چشم هاي شما مي ترسم» و گزارش قصه «سينه سهراب» اشاره كرد.
كتاب اخير نويسنده «تقديم به كسي كه قاتلم نبود» نسبت به ساير آثار وي از فضاهاي معاصرتري برخوردار است. حوادث داستان هاي اين مجموعه بيشتر در زمان هاي حال مي گذرد و نوع نگاه حاجي زاده به وقايع مرز بين واقعيت و دنياي داستاني را كم رنگتر كرده است. در بيشتر داستان هاي كتاب شخصيت هاي واقعي از كاراكترهاي انتخابي نويسنده محسوب مي شوند. در هر هفت داستان كتاب چشم انداز داستاني از منظر نگاهي زنانه نگريسته شده و در بيشتر موارد راوي داستان خود نويسنده (فرخنده حاجي زاده) است كه شبه خاطرات خود را در قالب داستان روايت مي كند. در اين شبه خاطرات داستاني وجه مشتركي نهفته است كه همانند نخي نامريي خرده حوادث را به هم مرتبط مي كند. و آن عنصر دلهره و ترس است كه پيرامون زندگي راوي (نويسنده) حضوري ملموس دارد. اين عنصر ويژه در داستان هاي كوتاه «تقديم به كسي كه قاتلم نبود» و «حكومت نام خانوادگي» وجه غالب را تشكيل مي دهد.
اين دو داستان بر كل كتاب سايه انداخته است و بقيه داستان ها از وحدت عناصر مشترك آنچناني برخوردار نيستند.
داستان اول كتاب «ولدالزنا» كلاً بر پايه ديالوگ استوار است. در اين داستان حكايت زني روايت مي شود كه در بيمارستاني در حال به دنيا آوردن نوزادي است كه پدر ندارد. زن دچار پريشان گويي است و از مردي به نام «فلق» اسم مي برد كه گويا پدر نوزاد است اما آنها را رها كرده است. كادر بيمارستان نوزاد را «ولدالزنا» مي نامند و با توجه به شرايط غيرعادي نوزاد خواهان از بين بردن آن هستند. اما زن در دنياي ديگري سير مي كند. نويسنده در اين داستان دنياهاي ذهني متفاوت را در كنار هم قرار مي دهد و به نقد باورهاي اجتماعي مي پردازد كه با عنوان پرطمطراق «عرف» جاي هر گونه نقد و نظر را اشغال كرده است.
«مانع» داستان ديگر كتاب گوشه اي از شبه خاطرات نويسنده را در قالب روايتي فشرده توصيف مي كند. فراز و فرودهاي شكل گيري شخصيت راوي (نويسنده) در اين داستان نشان داده مي شود، بدون هيچ گونه گره افكني هاي لازم كه كشش داستاني را ايجاد كند. داستان سوم «تقديم به كسي كه قاتلم نبود» از نظر مضمون از جنس ديگري است. راوي (نويسنده - ح) از طرف شخصي به نام سرهنگ به مكاني فرا خوانده مي شود. اين فراخوني نويسنده از طرف شخص ناشناس از نظر زماني بعد از وقوع قتل هاي سلسله اي شاعران و نويسندگان است. از طرفي برادر راوي (نويسنده) كه شاعر بوده به همراه فرزند خردسالش در شهر كرمان توسط افراد ناشناس به قتل رسيده اند. اين داستان برخلاف داستان قبلي از طرح و توطئه لازم براي ايجاد كشش در داستان برخوردار است، توصيف هاي نويسنده چنان است كه مخاطب سايه ترس در لابه لاي سطرهاي داستان را حس مي كند. اما اين ترس از جنس توهم زاي آن است و نشانه هايي بر قطعي بودن عنصر ترس وجود ندارد. نويسنده تنها براساس شنيده هاي خود سايه ترس و دلهره و در نهايت توهم را برجسته مي كند. گويي وقتي فضاي پيرامون آغشته به ترس و دلهره است برخورداري از آن عناصر در صورت توهم زاي آن هم امري عادي است. توهم ترس و دلهره در داستان ديگر كتاب «حكومت نام خانوادگي» كاركردي مشابه دارد. نويسنده براي ايراد چند سخنراني در دانشگاه هاي آمريكا به اين كشور سفر كرده است. بعد از برپايي يكي از سخنراني ها زوجي جوان او را به منزل خود دعوت مي كنند. نويسنده به خانه آنها مي رود. مشابه موقعيت داستان قبلي براي نويسنده ايجاد مي شود. ترس و دلهره از حضور در مكاني كه نمي شناسد، قبول دعوت از جانب آدم هايي كه نمي شناسد. در هر دو داستان پايان خوش و مشابهي رقم مي خورد.
016540.jpg

كساني كه از منظر نويسنده قرار بوده نقش قاتلان وي را بازي كنند به دوستان صميمي نويسنده تبديل مي شوند. البته اين اتفاقات و پايان هاي خوش فقط در دنياي داستان هاي نويسنده به وقوع مي پيوندد و آنچه بر ذهن و انديشه نويسنده حاكم است، امكان وقوع فجايعي بزرگ تر از آنچه در دنياهاي داستاني اش خلق كرده است. از منظر نويسنده امكان وقوع فجايع توسط افرادي ناشناس هنوز وجود دارد و اين خطر همواره اين قشر را تهديد مي كند: «روي يكي از مبل ها روبه روي آقاي ب نشست. آقاي ب مشغول توضيح دادن در مورد زندگي آن طرف مرز شد و زن چنان سرش گرم شد كه بي دلهره فنجان چاي را كه آقاي ... بغل دستش گذاشته بود تا ته سر كشيد. فنجان را كه زمين گذاشت يادش آمد كه تصميم گرفته در دفتر كار او چيزي نخورد. از مرگ در بي خبري خوشش نمي آمد. شكنجه را هم در بي خبري نمي پسنديد. اگر به هوش بود باعجز و لابه شكنجه كنندگانش را كه لابد آقاي محمود و ... بودند به رحم مي آورد. شايد هم موفق مي شد تا قرار بعدي سرشان را شيره بمالد...» (ص ۶۴)
قرارهاي بعدي كه نويسنده از آنها ياد مي كند سلسله وار گذاشته مي شود و در تمامي آنها توهم طرح توطئه از جانب افرادي ناشناس از جانب نويسنده و مخاطب حس مي شود. آنچه باعث شده اين توهم، همواره به عنوان يك عنصر ويژه و پررنگ توجه مخاطب را به خود جلب كند، نشانه هاي پراكنده آن است كه در لابه لاي داستان توسط نويسنده تنيده شده است. حوادث داستان به گونه اي است كه مخاطب در يك حالت حسي با راوي (نويسنده) همذات پنداري مي كند. گويي مخاطب با قرائت داستان پيشاپيش وقايع را به شكلي كه نويسنده در توهم خود مجسم كرده، حس مي كند.
نويسنده مدام حوادث مشابهي را كه در ذهن خود براي خود ترسيم كرده، روايت مي كند. آدم هاي با موقعيت راوي همواره در معرض تهديد قرار دارند، قتل هايي كه صورت گرفته از نظر زماني هنوز موضوع تازه اي هستند و از اين بابت همواره ذهن راوي (نويسنده) را به خود مشغول كرده اند. نويسنده با هر اقدام خود را يك قدم به حوزه تهديد خود نزديك تر مي بيند: «قيافه شهريار مندني پور از توي لابي هتل گلاريچ دوبي كه مي گفت: «فراموش نكنين شما بايد برگردين ايران، بنويسين، كار كنين.» نشست توي صورت دختر. مندني پور جعبه را به طرفم دراز كرد: «لطفاً اينم بدين به زهره، زهره آدم خوبيه.» (ص ۹۳)
نويسنده بي محابا از شخصيت هاي واقعي در بافت داستاني خود استفاده مي كند، همچنين مكان هاي مورد استفاده نويسنده در بسترهاي داستاني اغلب واقعي و مستند هستند: «باور كنين كارم خيلي زياد بود. پايان ترم بود، جواد هم جوان و پرانرژيه. تا صبح بشيني حرف مي زنه. ولي شنيدم شما رفتين. خوب كردين خيلي خوشحالشون كردين. گلشيري هم مهمون اونا بود. جاي قشنگي دارن، نه؟» (ص ۱۰۱) آدم هاي داستاني فرخنده حاجي زاده به شدت واقعي و از جنس امروز هستند آدم هايي كه به شخصيت واقعي نويسنده نزديك هستند، نويسنده با آنها زندگي كرده، دردها و دلهره هايشان را مي شناسد و خطرهايي را كه آنها را تهديد مي كند خود نويسنده لمس كرده. در طول داستان هاي كتاب هيچ گونه قتلي صورت نمي گيرد. اما سايه قاتلان با توجه به بستر و زمينه هاي فراهم آمده از جانب نويسنده همواره به رخ مخاطب كشيده مي شود. در جهان داستاني حاجي زاده قاتل هاي خيالي نويسنده سرانجام مهربان مي شوند اما سوال اصلي نويسنده بي پاسخ مي ماند: آيا همه قاتل ها مهربانند؟

حاشيه ادبيات
• پاتوق آغازي ديگر
پاتوق فرهنگي تهران كه مرداد ماه سال گذشته توسط اداره اماكن نيروي انتظامي تهران تعطيل شده بود، فعاليت خود را با مديريت جديد آغاز كرد. پاتوق فرهنگي حدود چهار سال پيش به همت شهلا لاهيجي راه اندازي شد اما در دوره جديد بدون حضور او برنامه هاي فرهنگي و هنري خود را ادامه خواهد داد. اين پاتوق يك فروشگاه كتاب نسبتاً بزرگ است كه خريداران كتاب، در كنار خريد كتاب مي توانند آنجا بنشينند و كتاب بخوانند. پاتوق سمينارها و برنامه ها، جنبه اي ديگر نيز دارد كه محلي است براي تعامل و گفت وگو بين هنرمندان و نويسندگان با مخاطبان خود.
016515.jpg

• بنياد گلشيري و جوانان افغان
دومين دوره از اولين كلاس داستان نويسي براي جوانان مهاجر افغان مقيم تهران در خانه هنرمندان ايران برگزار گرديد. در اين دوره، بيش از ۵۰ تا ۱۰۰ جوان مهاجر افغان با مهارت هاي نويسندگي آشنا مي شوند و هزينه برگزاري اين كلاس ها از سوي بنياد گلشيري كه يك سازمان غيردولتي ايراني است پرداخته مي شود. آقاي فيروز، مدرس و مجري طرح كمك به برگزاري دوره هاي آموزش داستان نويسي براي جوانان مهاجر افغان مي گويد: در اين مورد بنياد گلشيري كه پس از مرگ هوشنگ گلشيري، نويسنده نامي ايران تاسيس گرديد، قبول كرده است تا حق تدريس مدرس دوره دوم اين كلاس ها را بپردازد. وي مي گويد: «اميدواريم كه همكاري بنياد گلشيري و انجمن هنرمندان و فرهنگيان افغان موجب كمك به نزديكي دو فرهنگ فارسي زبان ايران و افغانستان شود، يعني افق ديد ما اين است كه ما فراتر از تهران ايران بتوانيم در شهرهاي مختلف در افغانستان مثل كابل، هرات و شهرهاي ديگر حضور داشته باشيم و فعاليت هاي فرهنگي متمركز بر زبان فارسي انجام دهيم. » «انجمن هنرمندان و فرهنگيان افغان» دو سال پيش در تهران تاسيس شد و در يك سال اخير نيز برنامه هاي قابل توجهي انجام داده است از جمله برگزاري دوره هاي داستان نويسي و برگزاري هفته همبستگي كودكان ايران و افغانستان كه چند ماه پيش در فرهنگسراي خاوران يا جوان در تهران برگزار گرديد.

• دعوت با پست سفارشي
مجموعه قصه تازه اي از فرزانه كرم پور با عنوان «دعوت با پست سفارشي» منتشر شد. نشر كاروان ناشر اين مجموعه است. از كرم پور قبل از اين مجموعه هاي «كشتارگاه صنعتي»، «توفان در پوست» و «ضيافت شبانه» به چاپ رسيده است.

• طلسم چاپ دوم شد
داستان بلند «طلسم» نوشته شهلا پروين روح به چاپ دوم رسيد. اين كتاب در سال گذشته از سوي نشر آگه منتشر شد و در رديف كانديداهاي بنياد گلشيري و پكا قرار گرفت. از اين نويسنده همچنين مجموعه قصه «حناي سوخته» منتشر شده است كه موفق به دريافت عنوان بهترين مجموعه قصه سال از سوي منتقدان مطبوعاتي شد.

• دو مجموعه شعر از شريفي
محمد شريفي قصه نويس دو مجموعه شعر آماده چاپ دارد، شريفي در اوايل دهه هفتاد با مجموعه قصه «باغ اناري» مورد توجه اهالي ادبيات قرار گرفت. اين مجموعه را در سال ۱۳۶۱ نشر گردون به چاپ رساند. «باغ اناري» نزد علاقه مندان به قصه هاي اين نويسنده كرماني به يك خاطره تبديل شد. پس از آن اثر ديگري از اين قصه نويس منتشر نشد. شريفي گويا در اين سال ها پايان نامه دوره فوق ليسانسش را با عنوان «بررسي تطبيقي مفهوم مرگ، ابديت در آثار خيام و اميلي ديكنسون» ارائه داده است. شنيده ها هم حاكي از آن است كه شريفي در اين سال ها به سرايش شعر روي آورده است و در حال حاضر دو مجموعه شعر آماده چاپ دارد.
016535.jpg

• ويرجينيا وولف و جشن سمرقند
جشن رونمايي انتشار فصلنامه سمرقند در محل نشر كارنامه شهر كتاب نياوران برگزار شد. روز جمعه سي ام خرداد طي مراسمي كه در محل نشر كارنامه شهر كتاب نياوران برگزار شد، اولين فصلنامه سمرقند با مديريت و سردبيري «طوبي ساطعي» منتشر شد. شماره اول اين فصلنامه به ويژه نامه «ويرجينيا وولف» اختصاص يافته است. در اين شماره آثار، مقالات و ترجمه هايي از شاهرخ مسكوب، علي محمد حق شناس، صفدر تقي زاده، فرزانه طاهري، ناهيد طباطبايي و صفورا نوربخش، صالح حسيني، خجسته كيهان، روناك افشار، مينو مشيري و. . . به چاپ رسيده. در اين مراسم ابتدا علي دهباشي، سردبير مجله بخارا به حضار خيرمقدم گفت. سپس رضا سيدحسيني ضمن برشمردن اهميت مطبوعات ادبي، هنري از فصلنامه سمرقند به عنوان يك حادثه ادبي نام برد و اظهار داشت: «بنا به روشي كه سمرقند انتخاب كرده است پس از يك دوره ما يك مجموعه از اصيل ترين نمونه هاي ادبيات جهان را در اختيار خواهيم داشت. » سپس صفدر تقي زاده در جايگاه قرار گرفت و ضمن گزارشي از انتشار مهم ترين مجلات و نشريات ما در يكصد سال اخير به مطبوعات ادبي ايران در ۵۰ سال اخير پرداخت و يك به يك اهميت آنها را برشمرد و در خاتمه اظهار داشت: «سمرقند كه امروز تولدش را جشن مي گيريم سخن تازه اي دارد كه اميدواريم بپايد. » آنگاه خانم توران شهرياري سروده خود را به مناسبت انتشار سمرقند قرائت كرد و سرانجام «طوبي ساطعي» سردبير سمرقند درباره چگونگي انتشار اين فصلنامه سخن گفت و از تمام همكارانش تشكر كرد. در اين نشست سه نسل از مديران، نويسندگان و مطبوعاتي ها حضور داشتند، چهره هايي همچون مسعود فرزين، دكتر علي بهزادي، سيمين بهبهاني، هوشنگ ابتهاج، اسماعيل جمشيدي، كريم امامي، دكتر عزت الله فولادوند، دكتر محمدعلي موحد و...

بازخواني داستان بلند «پاره كوچك» نوشته سهيلا بسكي ـ ۲
صيد لحظه هاي شهري
016525.jpg
محمود معتقدي
گفتني است كه كوتاه نويسي و برش هاي داستاني در فضاي «پاره كوچك» در فضاي تكنيك با ميني ماليسم دلچسبي همراه است. در فضاي «پاره كوچك» حس روايي و زنده كردن خاطره ها، از ديروز تا به امروز، خود داراي برجستگي هاي تاريخي است. تهران قديم، بوي اشرافيت مادربزرگ، جنوب شهر، كودكي ها، دنياي سياست و. . . خود دستمايه هايي هستند كه نويسنده را به تاملاتي مردم شناسانه كشانده است.
به عبارت ديگر، هر يك از پاره ها، نوعي فلاش بك به درون گذشته ها و ديروزهاي تلخ و شيرين است. زني در فضاي ميانسالي، بازمانده پدري نظامي و با خاطره شوهري كه ديگر در ميانه نيست. او با تنها بازمانده زندگي مشتركشان، كه پسري است نوجوان، پيوسته در جدال و زندگي است.
اما فضاي كهنه گورستان براي اين زن، حكايت ديگري است. سهيلا بسكي، ناكامي و مسئوليت زن اين روزگار را در قالب تمثيل هايي به يادماندني در بخش دوم با شفافيت بيشتري به تصوير مي كشد. در اين فضا، روايت ها مربوط به دو دهه اخير مي شود كه بوي توفان و سياست زدگي در آن همواره به مشام مي رسد. گفتني است كه زاويه ديد و نقطه هاي عزيمت نويسنده به سمت واقعيت ها، با لطافت و نرمي خاصي همراه است. فضاسازي ها با رنگ هاي دلپذيري از اشيا و طبيعت همراه است. نويسنده، بحران آدم ها را در فضاهايي خاص به نمايش مي گذارد. به خصوص بحران كساني كه داراي خاستگاه هاي روشنفكري و مدعي سياست هستند. اما حكايت خريدن آينه از زن روسي تبار، خود فضايي تراژيك و تكان دهنده اي است. گفت وگوها به اينجا مي انجامد كه صاحب آينه از خريدار آينه قدي مي خواهد، تا سيزده عيد صبر كند. تا او بتواند تصميم نهايي را بگيرد. پايان بندي اين بخش بسيار دلچسب و شنيدني است:
«به او نگاه مي كنيد. نحيف، خرد و خسته، هراسان، مجروح. به دختربچه رها شده اي مي ماند كه خود را به شكل مادرش آراسته است. با اندوهي به شما كه برخاسته ايد مي نگرد. اصرار مي كند، بمانيد. با شتاب خداحافظي مي كنيد، بي آنكه يك بار ديگر به آينه بنگريد. فراموش مي كنيد چراغ راهرو را روشن كنيد و تصوير او با لباس قرمز بي آستين، هراسان و غمگين در آپارتمان كوچك آكنده از بوي سركه رقيق و ستن، در راهرو تاريك در پي شما مي آيد. » (ص ۵۹)
در «پاره هاي كوچك تر» در اغلب اوقات، گويي دوربيني در گوشه اي تعبيه شده، براي صيد لحظه هاي شهري با حوادث ريز و درشت و معماري هاي هندسي. به اين سكانس صبحگاهي توجه كنيد:
«سحر از مشرق مي دمد. خنكاي سپيده دم بدن را مي لرزاند. خيابان ها خلوت و خاموشند. رديف چراغ هاي كنار خيابان كه در ميان اشباح تيره درخت ها مي درخشند، از مقابل چشم مي گريزند و خروسي با صداي خواب آلود و گرفته فرياد برمي آورد. رهگذران تنهاي سحرگاهي، اتوبوس هاي پر از كارگران كارخانه هاي دوردست كه ايستاده يا نشسته چرت مي زنند، از خيابان هاي خالي، از مقابل طباخي هايي كه نئون هاي سبز و صورتي درخشاني را روي درخت هاي مقابل مغازه نصب كرده اند و گرمابه هايي كه صبح سحر در را به روي مومنان سحرخيز گشوده اند، مي گذرند. سينماهاي خاموش، با آفيش هاي رنگي سردرشان، در پرتو سرد چراغ هاي خيابان، خسته و بيمناك از گناهان شبانه مي نمايند، گوينده راديو با صداي سرد و آرام آياتي را از قرآن ترجمه و تفسير مي كند. » (ص ۹۶)
«پاره كوچك» تجربه  كوتاه اما غني اي است كه با ذهن و زباني زنانه نوشته شده است و علاوه بر دانستگي ها، جنس كلمات و جمله ها از شكل و معناهايي دلنشين حكايت دارند. نويسنده در مرزهاي نه چندان لغزنده به روي برش هايي از زندگي پيش مي راند كه جذابيت و حركت در فضاهاي آن موج مي زند. او از زندگي و از هستي مي گويد: هستي اي كه سايه كسي يا مردي، يا پدري، يا مادري و يا زني و معشوقي را در خود پنهان دارد. عرصه هاي داستاني در اين فضاهاي به ظاهر گسيخته، اما كاملاً دروني، گره خوردگي انسان با خاطره هايش را تداعي مي كند.
اين تداعي ها، همواره مي آيند و مي روند و تنها زني است كه به صبوري هر چه تمام به واگويي اش نشسته است. پيكره هاي خانواده، اداره، خيابان، شهر، روستا و از همه مهم تر آدم ها در اين فضاي روايي، هر كدام در تكميل هويت «پاره كوچك» سهم فراواني دارند. سهيلا بسكي، همه را فرا خوانده است، تا برش هايي از عشق، حسرت و درس شاعرانگي را به مخاطبان يادآور شود. «پاره كوچك» به گمان يك اتفاق دلنشين در حوزه ادبيات داستاني امروز است. اما جامعه اهل نظر، از كنار آن به راحتي عبور كرده است. در اين متن سهيلا بسكي با مهارت فراواني به تصوير زندگي آمده است.

ادبيات
اقتصاد
ايران
جهان
علم
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |