تعهد:
در يكي از سخنراني هاي خاتمي در جمع دانشجويان، دانشجويي به هنگام پرسش و پاسخ، براي بيان پرسش خود پشت تريبون رفت و پيش از هر سخني اين شعر را خواند «هرگز از مرگ نهراسيده ام/ گرچه دستانش...». اين شعر متعهد درست زماني در زبان آن دانشجو جاري مي شد كه بسياري از شاعران و اهل ادب، تعهد سياسي در شعر را امري بيهوده مي دانستند كه صدمات جبران ناپذيري بر شعر وارد ساخته است.
بي ترديد، تعهد پديده اي است كه شعر - چه در ايران و چه در سطح جهاني- سالها آن را با خود به همراه داشت و اين لزوماً به معناي پذيرش يكي از اين دو گزينه يعني تحميل تعهد بر شعر يا شعر بر تعهد نيست. اما هر چه هست اين است كه تعهد در شعر چگونه است؟ اين پرسش اولي بود كه مطرح كرديم.
پست مدرن:
با يكي از شاعران درباره پست مدرن صحبت شد، مي گفت حتي در كشورهايي كه اين مكتب ها فراوان وجود دارد، شعر پست مدرن نتوانسته كاري كند. اين شاعر مي گفت مثلاً در فرانسه، خيلي از شاعران تلاش كردند، شعر پست مدرن بسرايند و تقديم مردم كنند اما نشد كه نشد. او مي گفت تا همين حالا هم در فرانسه و كشورهاي ديگر شعر پست مدرن وجود خارجي ندارد و آنچه هست سرگرداني و بي هويتي است. اين شاعر در پايان گفت شايد هم هنوز وقت آن نرسيده كه شعر پست مدرن سر از تخم خود بيرون آورد و جهان را با شعر پست مدرن آشتي دهد.
و ما از شاعران و صاحبنظران عرصه شعر خودمان پرسيديم، شعر پست مدرن در ايران چه وضعيتي دارد؟ اين هم پرسش دوم.
موسيقي:
شاعر و دنياي بي موسيقي؟! امري ناممكن. اما شاعران چه نوع موسيقي اي گوش مي دهند. آيا نوع موسيقي مي تواند خط تمايزي ميان آنها و ديگر گروههاي هنري، اجتماعي و ... بكشد.
«چه موسيقي اي گوش مي كنيد؟» اين پرسش سوم ما بود.
اوقات فراغت:
پرسش چهارم به اوقات فراغت برمي گردد كه اين روزها شايد كمتر شاهد آن باشيم. اما باري به هر جهت شاعر هم اوقات فراغتي دارد. اين اوقات فراغت چگونه مي گذرد؟ پرسش چهارم ما همين بود.
كاظم سادات اشكوري: موسيقي گوش نكنم چه كنم؟
تعهد:
سؤال شما مرا به ياد سؤال آيا آدمي بايد همنوع خود را دوست داشته باشد و به هنگام لزوم به ياريش بشتابد، مي اندازد.
مي دانيد كه اين قبيل سؤال ها و مفهوم آنها منسوخ شده است. نسل ما و نسل قبل از ما يكي از اشتباهاتي كه مرتكب شده توجه به مفهوم اين قبيل سؤال ها بوده به همين دليل آنها كه رفته اند به لعنت ابدي گرفتار شده اند و آنها كه مانده اند از كرده پشيمان اند.
بله، تعهد يعني «كشك»! اگر آدم جلنبري را ديدي كه كيسه زباله را مي كاود تا ته مانده غذايي بيابد هيچ ناراحت نشويد.
مي توانيد كنارش بايستيد و با «حركات موزون» ترانه «باباكرم» بخوانيد تا ترنم موسيقي به هنگام صرف غذا فراموش نشود! تازه آدم حتي اگر جلنبر باشد بالاخره آدم است ديگر و مگر آدم جلنبر از مشتريان رستوران هاي آنچناني چه كم دارد... بگذريم.
باري، شاعران گذشته وقتي مقاله اي درباره شعر مي نوشتند از ديگران ياد مي كردند و شاعران امروز كه از امليته فاصله گرفته اند و به عالم «مدرنيته» و «پست مدرنيته» قدم نهاده اند و وقتي مقاله اي درباره شعر مي نويسند از خود و خودي ها ياد مي كنند و براي شاهد مثال هم به خود زحمت نمي دهند و به اصطلاح راه را نزديك مي كنند و از «خود» مثال مي زنند نتيجه اين كه آن «تعهد» يعني كشك و اين «تعهد» يعني... بگذريم. چون به هر حال دير يا زود همه مي گذرند.
پست مدرن:
جواب سؤال دوم را اگر اجازه بدهيد به صاحبنظران واگذاريم كه خوشبختانه تعدادشان هم كم نيست. من تنها از ميان يادداشت هايم نكته اي را نقل مي كنم: گفت، چنان در پست مدرنيته خود غوطه ور است كه فراموش كرده كلاه نمدي اش را از سر بردارد.
موسيقي:
بله موسيقي گوش مي دهم كه اگر اين كار را نكنم چه كنم. بيشتر موسيقي كلاسيك گوش مي كنم. آثار بتهوون، برامس و ... «كنسرتوهارپ» اثر فرانسوا ادريان بوالديو چهار فصل اثر «آنتونيو ويوالدي» و ماسكراد اثر «آرام خاچاطوريان» را خيلي دوست دارم.
از موسيقي ايراني هم به ترانه هاي محلي، كه سرايندگان آنها ناشناخته است به ويژه ترانه هاي گيلكي و مازندراني علاقه دارم و همين طور از تك نوازي هاي حسين عليزاده لذت مي برم و از صداي محمد نوري و محمد منتشري.
اوقات فراغت:
تا ده سال پيش مرتب به كوه مي رفتم كه به دليل افزايش هموگلوبين خون ،پزشكان مرا از اين كار منع كردند سفر را هم بسيار دوست دارم اما با ديسك كمر و جيب خالي نمي توان به سفر رفت. مي ماند... باز هم بگذريم.
سيمين بهبهاني: درد مردم، درد شاعر مي شود
تعهد:
راستش را بخواهيد شعر امروز يا شعر هر زمان ديگر، بار هيچ تعهدي را به دوش نمي كشد جز آن كه مرحله كمال را بپيمايد، يعني واقعاً «شعر» باشد غزل سعدي با مطلع «عشق در دل ماند و يار از دست رفت» و غزل حافظ با آواز «زلف آشفته و خوي كرده و خندان شب مست» يا شعر «اجاق سرد» نيما بار چه تعهدي را مي كشد جز آن كه واقعاً شعر باشد؟
اما اين شاعر است كه تعهدات چنان با وجود او در مي آميزد كه عواطف او را به انحصار و اختيار خود در مي آورد و همين عواطف در شعر منعكس مي شود، درد مردم درد خود شاعر مي شود؛ آزادگي يا تعلق به عوالم انسانيت يا دفاع از حق وجود او را مسخر مي كند و در شعرش كه پاره اي از وجود اوست بازمي تابد. آنچه مسلم است ملاقات با مردي كه يك پا نداشت و ديدار با مادر سرباز شهيد يا تأثر از انفجار نانوايي در موشكباران جنگ درست مرا به اندازه تأثري كه از مرگ همسرم داشته ام دگرگون كرده و در شعر «شب لاجورد و خاموشي» بازتاب داشته است. هيچ تعهدي در اين شعرها نبوده است جز تأثر من و در هر شعر به گونه اي متفاوت. همچنين است در شعر هر شاعر ديگر ديروز يا امروز يا فردا.
پست مدرن:
اصطلاح پست مدرن در اين سالهاي اخير، در بيشتر هنرها اعم از شعر، موسيقي، نقاشي، معماري، مجسمه سازي و سينما به كار مي رود. لغت «Post» در زبان فرانسه و انگليسي بعضاً به معناي «بعد» به كار مي رود مثلاً PostMortem (پست مرتم) به معناي پسامرگ است. في المثل كسي وصيت مي كند كه چيزي را پس از مرگش به كسي بدهند، يا نامه اي را پس از مرگش بخوانند... قاعدتاً در ادبيات بايد به معناي پديد آمدن چيزي پس از مدرنيته باشد. بعضي آن را به بازگشت به گذشته و انتقال آن با طرز نو آييني به آينده تعبير كرده اند و اين مفهوم در بيشتر آثاري كه پست مدرن نام گرفته اند، ديده مي شود. در واقع بازآفريني هنر كلاسيك به طرزي نوآئين به شمار مي رود.
تاكنون سعي بسيار شده است كه «هنر نو» چيزي باشد مغاير آنچه در زبان هاي گذشته موجود بوده است. از رمانتيسم تا اولترا مدرن مكتب هاي متعددي پديدار شده است كه هر يكي نوبتشان چند روزه بوده است. امروز گويا جهان به اين نتيجه رسيده است كه در هنر هيچ موضوع تازه اي وجود ندارد كه در آغاز پيدايش مدنيت وجود نداشته باشد، الا اين كه طرز ساخت و پرداخت آن تغيير كرده و نوشده است.
عشق، خشم، بغض، كينه، دوستي، ترحم ... و الي يوم القيامه نظاير اين عواطف و تظاهرات بوده و خواهند بود. اما نوع پرداختن به آنها عوض مي شود. به گمان من پست مدرنيته در عين نوآوري، مباني تأييد شده و مثبت هنر كلاسيك را ارج مي گذارد و پيوند گذشته را با آينده بيش از ديگر مكتب هاي ادبي حفظ مي كند. اما در كشور ما در بعضي از موارد، شيفتگي به پست مدرن در شعر به هرج و مرج انجاميده و در ميدان مسابقه نوآوري تقريباً همه ضوابط شعر كلاسيك و مدرن، حتي از نظر معنوي و عاطفي، از ياد رفته و معيار و ضابطه مشخصي هم جانشين آنها نشده است. شايد نياز بيشتري به توضيح اين مبحث داشته باشيم و شايد لازم باشد كه منتقدان و آگاهان درباره آن بيشتر سخن بگويند.
موسيقي:
اگر فرصتي داشته باشم موسيقي گوش مي كنم.
اوقات فراغت:
تاكنون كه به كار گل مشغول بوده ام. بعد از اين را نمي دانم.
شمس لنگرودي: در ايران صدور شعر پست مدرن ناممكن است
تعهد:
نه فقط در شعر امروز، بلكه هميشه، همه آنهايي كه حرف مي زنند طبيعتاً نسبت به حرفشان متعهدند. فرقي نمي كند شعر باشد يا حرف روزمره.
در كشورهايي كه معمولاً آزادي احزاب وجود ندارد عموماً تمام مسئوليت ها به گردن اهل قلم مي افتد و به نظر مي رسد مسئولتشان چندگانه است كه جمله آنها تعهد اجتماعي و سياسي است .
به نظر مي رسد كه منظور شما از تعهد هم همين تعهد سياسي اجتماعي باشد. پيش تر براي همه هنرمندان به نوعي تعهد سياسي قائل مي شدند اما حقيقت امر اين است كه هنر عبارت است از بازتاب شخصيت هنرمند و ضرورتي به گفتن نيست كه اگر هنرمندي متعهد سياسي باشد هنرش نيز متعهد و سياسي خواهد شد و نيازي به سفارش نيست و اگر متعهد سياسي نباشد صدور شعر سياسي اجباري و تصنعي خواهد بود. براي آن كه شعر سياسي باشد در درجه اول بايد شاعر سياسي باشد.
پست مدرن :
به نظر مي رسد تق اين مسئله هم پيش از آن كه انتظار مي رفت درآمده است. در مصاحبه هاي اخير رهبران و مدعيان رهبري پست مدرن ايران هم اخيراً مي خوانيم كه وجود چنين شعري يا صدور چنين شعري در ايران ناممكن است. اما اين بار، مدعيان از طرف ديگر بام افتاده اند.
هنر پست مدرن نتيجه نگاه پست مدرن هنرمند است و اگر هنرمندي واقعاً بدين درك رسيده باشد هنرش نيز پست مدرن خواهد بود. كه به نظر من رگه هايي از اين گونه شعر در آثار حافظ موسوي ديده مي شود.
موسيقي:
من به همه گونه موسيقي علاقه مندم به ويژه موسيقي پاپ و نيوايج كه تحت تأثير موج موسيقي پست مدرن دنياست.
اوقات فراغت:
در اين مملكت تقريباً اوقات فراغت معناي روشني ندارد به دليل اين كه وقتي براي اوقات فراغت وجود ندارد.
اما من به كوهنوردي و شنا علاقه دارم، كه هر هفته سعي مي كنم يك روز را به هر كدام از اين دو اختصاص دهم و گوش كردن به موسيقي كه كار هر لحظه و هر ساعت من است.
شمس آقاجاني: اوقات فراغت يكي از حسرت هاي من است
تعهد:
پاسخ به اين سؤال احتياج به مقدماتي دارد كه در اين فرصت كم مجال آن نيست فقط همين را بگويم وقتي كه تعهد وارد شعر و به طور كلي هنر مي شود سازو كار بسيار پيچيده اي پيدا مي كند كه نمي توان و نبايد به دنبال يك تناظر يك به يك بين شعر و حوادث پيراموني بود. تعهد را وارد هنر نمي كنيم بلكه يكي از پيامدهاي آن است. اگر هنري را داشته باشيم مطمئناً همه چيز ديگر را خواهيم داشت.
پست مدرن:
پست مدرن محدود به منطقه جغرافيايي خاصي نيست بلكه زائيده شرايط فرهنگي- سياسي، اجتماعي جهاني است كه در آن زندگي مي كنم. جهاني كه در آن ممكن است پيش رفته و پس رفته به سادگي تمام و با سرعتي باور نكردني در كنار هم قرار گيرند و حتي تعامل نيز داشته باشند.
پست مدرنيسم زائيده شرايطي مرزي و در هم فرو رفتن اين مرزهاست اگر بتوان شعري را به عنوان پست مدرن در دنياي كنوني شناسايي كرد يقيناً اين اتفاق هم براي ما افتاده است. فقط بايد به جاي اين كه به دنبال چيز مطلقي به نام پست مدرن باشيم، پست مدرنيسم و پست مدرن هاي متعدد را انتظار داشته باشيم.
موسيقي:
موسيقي گوش مي دهم و هيچ تعصبي روي نوع خاصي از موسيقي ندارم.و ايراني يا آن طرفي سنتي يا غير آن، كلاسيك و غيره.
اوقات فراغت:
در اين دنياي شلوغ و بي در و پيكر و پراز مشكلات اقتصادي و... اوقات فراغت يكي از حسرت هاي من است. اگر دست دهد بيشتر به پارك، ديدار دوستان يا مسافرت مي روم.
مسعود احمدي : آنچه توليد مي شود ربطي به پست مدرن ندارد
تعهد:
شعر جز به خودش يا بهتر بگويم جز به طرز تلقي شاعر از هستي و عواطف و احساسات او تعهدي ندارد. به هر حال چنانچه منظور جنابعالي پرداختن به مسائل اجتماعي، سياسي است، بايد عرض كنم كه هيچ اثر هنري فارغ از چند و چون زمانه اي كه خالق اثر در آن مي زيد، نيست. طور ديگري بگويم؛ ذهني ترين آثار نيز متأثر از كم و كيف بيروني اند و خواه ناخواه بخشي از واقعيت هاي اجتماعي سياسي را با خود حمل مي نمايند.
پست مدرن :
گمان نمي كنم آنچه را كه بعضي از شاعران، به نام شعر پست مدرن توليد مي نمايند ربطي به پست مدرنيسم داشته باشد به تصور من شعر مدرن ما نيز هنوز كم و كاستي هاي خود را دارد؛ همان طور كه مدنيت و مدرنيست ايراني ما.
موسيقي:
بله گوش مي دهم. بيشتر موسيقي كلاسيك بازآفريني شده اعم از ايراني و فرنگي و به موسيقي پاپ غربي.
اوقات فراغت:
مطالعه مي كنم، فيلم مي بينيم، به موسيقي گوش مي دهم و پياده روي مي كنم. راستش سالها ست به كوه نرفته ام.