سه شنبه ۳۱ تير ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۱۴- July, 22, 2003
با «جلال تهراني» و گروه «تك سلولي ها»
هر كس يك جور مي بيند
عكسها از : مهتا استادي و پيمان خور طلب
روزبه حسيني
001710.jpg

مقدمه:
همين طور، بي خود و بي جهت كه آدم سراغ يك گروه نمي رود كه با آنها گپي بزند و چند كلامي از سر جديت، فكري، انديشه اي، عاطفه اي، فلسفه اي، چيزي در كار است لابد. جلال تهراني و دو تجربه پيشين: «نفرتي تي» و «مخزن» كه هر دو را چند بار ديدم و حيرتي افزون تر از دومي كه گفتم پس از ديدن تمرينات و اجراي نمايش «تك سلولي ها». حركتي با محوري به افق صفردرجه و ارتفاعي كه سر به بي نهايت خواهد زد كه بي خود و بي  جهت نه، كه از سر نياز به حركت و قدم به قدم با تماشاگر كم حوصله، بالا رفتن و سر آخر سقوطي آزاد و گريستن براي آنچه همه محتوم به آنيم لابد.
«نفر تي تي» در اوج مفرحي و «مخزن» پر از هزار توهاي نوشتن و قصه گويي، آن گويي كه ببيني و لذتش را برده باشي و لابد به آن بينديشي هم. حالا، «تك سلولي ها» پر از كلام و زيبايي و نور و سكون و حركت و چه، چه... در تالار مولوي، ساعت ۱۹ بجز شنبه ها!
* چرا گروه شما پس از اجراي سه نمايش در دو سال، هنوز اسمي ندارد؟
- آرش فلاحت پيشه: فكر مي كنم اسم چندان مهم نيست. مهم اين است كه ما در كنار هم كار مي كنيم؛ البته بسياري از گروهها، اسم خود را بر اساس روش، گونه و سيستم نمايشي شان انتخاب مي كنند.
- محمد صادق ملكي: مهم اين است كه دو تا جوان به هم برسند والا مهريه را كه داده كه گرفته؟!
- مجيد آقا كريمي: گمان مي كنم در هر تجربه  نمايشي ما نام همان نمايش را براي گروه خود برمي گزينيم.
- وحيدآقا پور: هر چند كه من اولين تجربه را با اين گروه دارم، هنوز زود است كه بگويم ما يك گروهيم.
- كورش سرمدي: داستان سيمرغ است كه از سي مرغ آغاز مي شود تا به سيمرغ برسد.
- پگاه خورطلب: با مجيد موافق هستم.
جلال تهراني: با وحيد موافقم.
* بارها گفته ايد كه اصل در تئاتر براي ما تمرين است. تئاتر با حضور تماشاگر «اتفاق» مي افتد.
- جلال تهراني: ما مي گوييم اجرا مرحله اي از تمرين است. قطعاً تماشاگر در اجرا به تمرين اضافه مي شود. به خاطر زنده بودن هنر تئاتر، هر شب تجربه تازه اي اتفاق مي افتد؛ وچون قراردادي بين ما و تئاتر نگذاشته ايم، به تناسب شرايط، شكل تازه مي شود.
* اگر تمريني روي صحنه نرود، چه اتفاقي مي افتد؟
- جلال تهراني: تجربه در مرحله آخر ناقص مانده است.
- آرش فلاحت پيشه: شايد ايده آل رسيدن به اجرا باشد، اما تكامل و پويايي در تمرينات اهميت بيشتري دارد.
- افشين هاشمي: در تمام گروههاي پوياي تئاتري كه در راستاي متفاوت بودن هر روزه قدم برمي دارند، آدم هاي نمايش، آدم هاي شب قبل نيستند برعكس سينما. البته يقيناً شكل و تفكر كلي و زيربنايي ثابت و از قبل طراحي شده است.
001725.jpg

- وحيد آقاپور: البته اين آزادي در تغيير و پويايي در عين يك امتياز، خطر خراب شدن يك اجرا نيز وجود دارد.
* از آنها كه هر سه تجربه حضور داشته اند- بالاخص- مي پرسم كه با توجه به آن كه متداول ترين تئاترها دو يا سه ماه است، شما چگونه دوران شش، هفت، هشت ماهه تمرين را تاب مي آوريد؟
- صادق ملكي: تا وقتي لذت ببريم تمرين مي كنيم؛ وقتي نبريم نمي كنيم.
- افشين هاشمي: حتماً لذت وجود داشته كه شش ماه طول كشيده.
- كورش سرمدي: چون هر روز، روزي و حرفي تازه است، حتي اگر يك سال طول بكشد، خسته كننده نيست.
- مجيد آقا كرمي: تا وقتي متن در ما جريان طبيعي پيدا كند تمرين مي كنيم، وقتي احساس كرديم كار آماده شده اجرا مي رويم.
- جلال تهراني: قرار ما اين است (در هنگام شروع) كه هر وقت نمايش آماده ديدن شد، تمرين در مرحله  صرف تمرين بدون تماشاگر متوقف شود؛ قانوني وجود نداشته؛ شايد زماني هم برسد كه در دو ماه كار را ببنديم، اما هنوز كه نتوانسته ايم!
- آرش فلاحت پيشه: فكر مي كنم گروههاي- به خصوص- جوان به لحاظ وحشت از پاشيده شدن، ناچار مي شوند، به تمرين شتاب بيشتري بدهند. ما نقاط اشتراكي داشتيم كه ما را به زندگي در كنار هم عادت داده است.
*  تعارف را كنار بگذاريم جلال! فكر مي كني در انتخاب بازيگرانت چقدر درست عمل كرده اي؟
- جلال تهراني: ما از ابتدا با يك تئوري شروع كنيم و آن، اين كه هر بازيگري مي تواند هر نقشي را بازي كند اما به جهت تناسب و قابليت ممكن است زمان رسيدن او به نقش كوتاه يا بلند باشد. تئوري ما درست از آب درآمده اما گاهي درباره يك بازيگر ممكن است اين نكته ۵۰ يا ۵۰۰ سال به طول انجامد. اما در مورد نمايش هاي من اكثراً اولين و آخرين انتخاب بوده اند و به ديگران فكر نمي كنم و برايم امكان مقايسه وجود ندارد.
* زبان سازنده .كاراكترهاي نمايش است. اگر خوانش بازيگران را حذف كنيم، در هر سه نمايش آدم ها نزديكي خاصي با يكديگر از اين جهت دارند. در واقع بيش از آن كه با تفكيك زبان روبه رو باشيم، با جغرافياي زباني مواجهيم؛ جغرافيايي خارج از جهان متداول  اطرافمان.
- محمد صادق ملكي: يك عده به قصه و داستان اهميت مي دهند، جلال ابزاري در دست دارد به نام زبان كه در هر فضا و موقعيتي از آن به راحتي استفاده مي كند. اين زبان خاص اوست، ارتباط برقرار مي كند و عميق و جذاب هم هست.
- وحيد آقاپور: در اين نمايش به خصوص- تك سلولي ها- به جز جنبه ديداري در تئاتر، جنبه شنيداري به طور همزمان لحاظ گشته است.
* مجيد آقاكرمي: ببينيد من اگر به خصوص هنگام بازي درگير مفاهيم شوم، بازي ام خراب مي شود. البته در تنهايي به همه اينها فكر مي كنم، هر چند به وضوح هم نمي شناسمشان؛ اما از عمق فلسفي آن لذت مي برم.
* چه قدر به خنده تماشاگر بها مي دهي؟
- مجيد آقاكرمي: گاهي برعكس حتي از آن دوري مي كنم تا ديالوگ نفر بعدي- بازيگر مقابلم -از دست نرود.
* در يك نگاه به نمايش بسياري احساس مي كنند اين يك نمايش ابزورد است. شما چه مي گوييد؟
- محمد صادق ملكي: حيف است با يك نگاه، به يك دسته بندي كلي حكم دهيم و مهر تك گونه اي بزنيم.
- افشين هاشمي: به عنوان گروه اجرايي يك نمايش شايد بهتر باشد ما در اين باره حرفي نزنيم، اما گمان مي كنم ، بازي هاي زباني و نوع طنز كلامي كه وجود دارد و موقعيت آدم هاي نمايش ما به ابزورد نزديك مي شود. اما معتقدم هر چه هست متعلق به ما و فضاي خودمان است و از جاي ديگري نيامده.
* شعر و داستان امروز و يك صد سال اخير جهان پر است از بازيهاي زباني از اين دست و ربطي هم به ابزورد ندارد. اصلاً جويس كه استاد بكت هم بوده، ربطي به ابزورد ندارد ولي در زبانش آن بازي كه گفتيم وجود دارد. در ادبيات خود ما كه سابقه چند صد ساله دارد.
001730.jpg

- افشين هاشمي: به اعتقاد من در سياه بازي- روش هاي اجرايي ما- جداي از ادبياتمان هم اين نوع شوخي ها وجود دارد.
- وحيد آقاپور: البته نگاه تلخ و شرايط زندگي و سرنوشت آدم ها را در جهت اشتراك با ابزورد نبايد از ياد برد.
* سرآمد شوخي امروز «كوندرا» است، «ونه گات» است. من گمان نمي كنم آنچه در سياه بازي به عنوان شوخي شكل مي گيرد خيلي به تئاتر شدن نزديك باشد. شوخي با مفاهيم بزرگ است كه اتفاق اصلي را شكل مي دهد. گمان مي كنم بخشي از آنچه تماشاگر حرفه اي و غير آن يك مهر ابزورد مي زند و مي رود، تلقي نادرست او از تئاتر ابزورد و ديگر نفهميدن ماجراي تك سلولي هاست. مشتاقان تصور مي كنند ابزورد پرت و پلا گفتن و بي ربط حرف زدن است و اينجا هم همين اتفاق دارد مي افتد، پس خودش را راحت مي كند و در فني ترين شكل ممكن تنها يك كلمه مي گويد: ابزورد.
- جلال تهراني: با تو موافقم. اساساً تنها يكي از انواع ابزورد كه كلام به ارتباط ظاهري نمي رسد بكت است كه هر چه تلاش كني يا خودش تلاش مي كرد نمي توانست از آنچه ديگران فكر مي كنند پرت و پلاست را دور بريزد يا به آن بيفزايد. ما اينجا هميشه درگير شكل و اسم مانده ايم و اين گونه فرمايشات! حرفي كه درباره روحوضي زدي.
اين نكته را به ياد من انداخت كه بگويم يك نكته مشترك در اختلاف ميان تئاتر مدرن و روحوضي ما وجود دارد و آن، اين كه روحوضي متأثر از خلأ است و تئاتر مدرن حاصل اشباع است و اين تضاد، عوارض مشتركي دارد. اما البته و اصولاً عادت داريم به اين كه بگوييم تعزيه را برشت از ما برده، به ما رو بدهند مي  گوييم پست مدرن را هم از ما برده اند.
* ابتدا درباره سكون و حركت از منظر شكل شناسي مي پرسم...
- جلال تهراني: سكون كه به خودي خود بد نيست هر دو در كنار هم لازمند. ما در تمرينات اصل را به اين گذاشته ايم كه روي صحنه حركتي نداشته باشيم مگر آن كه منطق و دليل حركت وجود داشته باشد.
* سكون در اپيزود «سوپ خوري» چه نگاه فلسفي خاصي را اغراق مي كند؟
- جلال تهراني: بلا هست و انفعال اين آدم ها. اين كه اينها نشسته اند و شاهد و كاوشگر آن چيزي هستند كه ما مي بينيم.
* اين دو نفر براي آزادي در معناي عام فلسفي خود براي سالم و سالار و پيري و لاري تصميم گيرنده هستند.
- جلال تهراني: ما زير بلاهت زياد اين دو يك هوشمندي عزيزي را مي بينيم و ايشان ما را به تدريج با بلاهت آموخته مي كنند و اگر جايي بلاهت نشان ندهند ما تعجب مي كنيم. اين كه اينها بالا هستند به معناي داوري ايشان نيست، بلكه ما دريافت و فهم ايشان را از دنياهاي پايين مي بينيم. ما در نمايش سه دنياي اصلي- قصه- داريم كه سه نگاه به وجود مي آورد. به اين سه، دنياي تماشاگر و نويسنده اي كه كيفش را گم كرده است را بيفزاييد مي شود پنج دنيا. ما تلاش كرده ايم به هر دنيا از منظر دنياي ديگر نگاه كنيم. البته من مانيفست خاصي نمي دهم من روي صحنه خود پرسشگرم.
* اين دنيا ابتدا جدا از هم و به تدريج در هم تداخل و تقاطع پيدا مي كنند، در حركت ها، نورها، داستان و...
- جلال تهراني: اين تداخل به تدريج در اين دنياها به وجود مي آيد. ما سه زمان داريم يكي يك ساعت:سوپ خوري، يكي هشت روز: دور دنيا، و ديگري تك سلولي ها: سي سال. عمر اين موجودات هم با يكديگر متفاوت است. ابن سينا نيزاز سر ظرافت كه خيلي فيلسوفانه مي گويد: عرض زندگي من از طول آن بيشتر است.
در اين دنياها هر آدمي انتخاب مي كند كه چگونه و با چه سرعتي از دنياي خود عبور كند و در اين انتخاب است خود و روابط خود را شكل مي دهد و زندگي خود را تعريف مي كند.
* در ريخت و شمايل آدم هاي هر دنيا، خرده روايت ها و فلسفه ها مدام به دنبال نقيضه ها هستي.
- جلال تهراني: بله، هر كدام از دنيا مدام مؤلفه هاي خود و دنياي ديگر را هجو مي كنند.
* در برهوت كامل چهار آدم داريم با يك «بالا» در بالاتر از ايشان كه يك جفت ديگر نشسته اند. همه مفاهيم را از آزادي و اسارت گرفته تا... در كنار هم، توي سلول، به دور جهان، توي ميكروسكوپ و... مي بينيم.
- جلال تهراني: ساده نيست؛ هر كس يك جور مي بيند؛ من سعي مي كنم چيزي را كه مي بينم صادقانه بيان كنم والا يه جور خاصي فكر نمي كنم. اسارت و همه آن پرسش ها را در تمام لحظات مي بينم. انسان را اسير پرسش هايي مي بينم كه هر لحظه در خودآگاه و ناخودآگاه براي حل آن تلاش مي كند و اين انسان بسته به نوع مسيري كه براي يافتن پاسخ پرسش هايش انتخاب مي كند، متفاوت خواهد بود. اين جريان خيلي هم فانتزي نيست؛ مي توان كاملاً حقيقي و واقع بينانه به آن نگاه كرد.

نگاهي ديگر
بليت تئاتر به قيمت غيركارشناسي
001715.jpg
نيما بازرگان
تئاتر مانند ساير هنرها براي تبديل شدن به «حرفه» يك هنرمند، نياز به ابزارهايي از جنس اقتصاد دارد تا بتواند علاوه بر جذابيت ها و كاركردهاي هنري خود، وسيله اي براي امرار معاش وي و در نتيجه غايت هدف حرفه او گردد. اين امر محقق نمي گردد مگر زماني كه اصطلاحاً دخل و خرج آن به هم بخواند و درآمد آن بتواند علاوه بر پوشش مناسب هزينه ها سود منطقي و مناسبي را براي متوليان و توليدكنندگان آن فراهم آورد، در اين صورت مي توان اميدوار بود كه تئاتري مستقل، خلاق، پويا و بدون وابستگي و دغدغه فكري داشت و در صورت عدم تحقق آن يا بايد از تئاتر به دليل عدم توجيه اقتصادي آن دست كشيد و يا بايد تئاتر را به منابعي غير از منابع درآمد طبيعي آن وابسته گردانيد كه در اين صورت ناخودآگاه تعلقات و دغدغه هاي فكري منابع درآمدي آن ارجحيتي محسوس نسبت به دغدغه هاي هنرمندانه و خلاقيت هنرمند يافته و هنرمند روز به روز به جبرزدگي و سياست زدگي بيشتر دچار مي شود.
براي درمان اين مشكل چاره اي جز رفع مشكلات اقتصادي تئاتر و در نتيجه استقلال مالي آن باقي نمي ماند چرا كه هنري كه وابستگي مالي نداشته باشد كمتر دچار وابستگي فكري خواهد شد.
استقلال مالي تئاتر نيز تنها از يك راه ممكن است و آن افزايش درآمدهاست كه همين مسأله تاكنون به عنوان پاشنه آشيل تئاتر ايران عمل كرده و غير از مقاطع و شرايط خاص هميشه به عنوان يكي از مشكلات اصلي تئاتر ايران مطرح بوده است. عدم اطمينان به درآمدزايي هر نمايش به قدري است كه كمتر گروه تئاتري حاضر مي شود قرارداد اجراي خود را با گيشه ببندد و بيشتر گروه هاي تئاتري ترجيح مي دهند كه با وجود تمامي مشكلات درآمد ثابت و مطمئني را از سيستم هاي حمايتي و دولتي تئاتر دريافت دارند و كليه تبعات آن را نيز بپذيرند. از طرف ديگر مسئولان و سياستگذاران تئاتر نيز به درستي يافته اند كه دل بستن به گيشه هاي كم فروغ نمي تواند دردي از دردهاي كمبود اعتبارات و بودجه هاي تئاتر كشور را دوا كرده و گرهي از كلاف درهم پيچيده مشكلات مالي تئاتر بگشايد. متأسفانه اين ديدگاه ها سبب شده تا تئاتر علي رغم جذابيت هاي فراوان فرهنگي و انساني آن به عنوان هنري ورشكسته هميشه چشم به دستان تصميم گيرندگاني بدوزد كه در مورد آن با سخاوت و آينده نگري برخورد نمي كنند و توجه به آن را در اولويت هاي انتهايي برنامه هاي خود قرار مي دهند كه اثرات اين امر به شكل دوري تدريجي انسان هاي خلاق از صحنه و محو شدن آنها در تلاطم زندگي روزمره نمود مي يابد.
دراين ميان اين سئوال مطرح مي شود كه چرا در شهري مانند تهران با جمعيت تقريبي هشت ميليوني كه بيش از ۷۰ درصد آنرا جمعيتي جوان تشكيل مي دهد هر نمايش در چندين نوبت اجرا به طور متوسط تماشاگراني كمتر از يك هزار نفر را مي تواند گرد هم آورد.
اگر بخواهيم جواب اين سئوال را با استدلالهايي غير از توجيهات مرسوم فرهنگي، اجتماعي و سياسي بدهيم شايد يك جواب براي آن متصور باشد و آن عدم برنامه ريزي اقتصادي براي تئاتر است براي روشن شدن موضوع به بررسي مسأله اقتصاد موسيقي در شهر تهران و مقايسه آن با وضعيت تئاتر مي پردازيم.
با نگاهي به وضعيت اقتصاد موسيقي به روشني مشخص مي گردد كه علي رغم شباهت هاي فراوان اجرايي مابين كنسرت هاي موسيقي و اجراي نمايش، اقتصاد موسيقي وضعيت به مراتب بهتري نسبت به همتاي تئاتري خود دارد كه اجراهاي سودآور و تمايل فراوان بخش خصوصي به سرمايه گذاري در آن مهر تأييدي بر مطلب فوق است با دقت در اين موضوع اين سؤال مطرح مي شود كه ريشه اصلي اين مطلب چيست؟ اگر مشكلات اقتصادي تئاتر از دكورها و فضاسازي هاي خاص نشأت مي گيرد در عوض اجراي هر كنسرت موسيقي هزينه هاي سنگين تري براي دريافت مجوز، دستمزدهاي كلان و... دارد.
شايد يكي از علل اساسي رشد اقتصاد موسيقي به نسبت تئاتر، برنامه ريزي صحيح اقتصادي متوليان آن باشد به اين شكل كه از آنجايي كه بيشتر متوليان و سرمايه گذاران موسيقي از بخش خصوصي هستند لذا سرمايه گذار با درايت و درك درستي از بازار با كمترين ميزان دخالت در محتوي هنري هر اثر طبقه اجتماعي مورد نظر خود را انتخاب مي نمايد و سپس متناسب آن به اجراي برنامه مي پردازد با نگاهي عميق به اجراهاي موسيقي درمي يابيم كه موسيقي در چند سال اخير با زيركي خاص مخاطب خويش را يافته و دريافته كه مخاطبين آن افرادي از اقشار مرفه جامعه مي باشند. لذا خود را تاحدودي با مخاطبين خود سازگار كرده كه بليت هاي گرانقيمت، حال و هواي ويژه محل هاي اجرا، روش هاي بازاريابي و... همگي با توجه ويژه به طبقه اجتماعي مخاطبين طراحي و اجرا مي گردند. همين تشخيص به هنگام سبب مي گردد كه در حالي كه ساير بخش هاي هنري جامعه در حال احتضار اقتصادي هستند موسيقي بتواند بر روي پاي خود ايستاده و به حيات اقتصادي خويش ادامه دهد. حال اگر وضعيت مخاطب سنجي را در تئاتر بررسي نماييم، مشاهده مي كنيم كه تئاتر با ارتكاب اشتباهي فاحش در تعيين مخاطبين خود چه مشكلات مالي را به بار آورده است.
در تئاتر علي رغم شناختي كه از مخاطب وجود دارد، هيچ تناسبي مابين نيازها و خواست هاي وي و شرايط اجراي هر نمايش وجود ندارد، بطوري كه در شرايطي كه مخاطبين اصلي تئاتر از اقشار فرهنگي و دانشجوي جامعه بوده و داراي درآمد محدود مي باشند نرخ هاي مطالبه شده جهت بليت هاي هر نمايش ارقامي غيركارشناسي و براي مخاطبين آن سنگين مي باشد. اين امر سبب دوري ذاتي مخاطبين از تالارها و در نتيجه كاهش درآمدهاي هر نمايش مي گردد چرا كه با توجه به تعداد نسبت هاي افراد جوان و تحصيلكرده شهر تهران به كل جمعيت آن پتانسيل بالقوه اي در اين شهر وجود دارد كه با فعال شدن آن تعداد تماشاگران به راحتي مي تواند، جايگزين كاهش قيمت ها شده و حتي از آن هم فراتر رود و به تبع آن تعداد بليت هاي نمايش هاي مختلفي كه در سبد خريد اين قشر قرار مي گيرد، سبب التيام دردهاي كهنه اقتصاد كلان تئاتر كشور مي گردد.
شايد اكنون زمان آن فرا رسيده كه از تجربيات ناموفق و شكست خورده گذشته درس بگيريم و با برنامه ريزي صحيح اقتصادي گره هاي كور تئاتر كشور را يكي يكي بگشاييم.

چند پرده از يك صحنه
خواستن يا نخواستن مسئله اين است
001720.jpg
محمد رسول صادقي
اگر پازل اتفاقات پيش آمده حول محور تئاتر كشور طي ۴ ماه گذشته را كنار هم بگذاريم با اين سؤال جدي مواجه مي شويم كه آيا اساساً ما تئاتر مي خواهيم يا نه؟
اگر نگارنده متهم به بدبيني نشود، سعي مي كند در اين مجال با طرح چند نمونه بارز، پرسش مذكور را قدري روشن تر بيان كند.
۱- چند سالي است كه وعده ساخت و ساز سالن هاي تئاتري در شهر تهران از سوي مسئولان امر، مطرح مي شود. شايد جدي ترين وعده اي كه به اهالي و مخاطبان تئاتر داده شده و مي شود، همان ساخت دو سوله مخروبه واقع در باغ هنر (جنب خانه هنرمندان ايران) باشد كه اكنون چند سالي است وعده بازسازي و احياي آن از سوي رئيس مركز هنرهاي نمايشي مطرح شده و مي شود. به طوري كه در جلسه مطبوعاتي جشنواره سال گذشته تئاتر فجر، رئيس مركز هنرهاي نمايشي به صراحت اعلام كرد كه اين دو سوله تا پايان سال ۸۱ با مديريت اجرايي «بهروز غريب پور» به دو سالن اجراي تئاتر تبديل خواهد شد كه هرگز چنين نشد.
تكمله: اين دو سوله در حال حاضر كه حدود ۷ ماه از آن وعده مي گذرد، همچنان مخروبه است.
۲- سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران همتي مي كند و حدود ۲ ماه پيش كلنگ مجموعه تئاتر شهر ۲ در باغ ملك به زمين زده مي شود. آنچه از مدتها پيش از مراسم كلنگ زني به عنوان اطلاعات پيرامون اين رخداد از سوي مسئولان هنر نمايش مطرح شده بود، دال بر اين نكته بود كه قرار است مجموعه اي صرفاً تئاتري احداث بشود. البته بعد همگان متوجه شدند چنين نيست و مجموعه مذكور در حال ساخت، صرفاً براي هنر نمايش نيست بلكه ديگر فعاليت هاي هنري را نيز دربرمي گيرد.
تكمله: پس از مراسم كلنگ زني مجموعه تئاتر شهر
۲ هيچگونه گزارشي از روند كار و ساخت و ساز اين مجموعه در اختيار افكار عمومي قرار نگرفت.
۳- خانه تئاتر در هر كشوري داراي وجاهت قانوني است؛ چرا كه اساساً وجود چنين نهادهاي مدني در هر كشوري لازم و ضروري است. در ايران هم خانه تئاتر با حضور رئيس جمهوري (سيدمحمد خاتمي) ۴ سال پيش رسماً بنيان گذاشته شد. اما آنچه در اين ۴ سال اتفاق افتاد، ثبت خانه تئاتر، عضو گيري و تلاش براي بيمه كردن اعضا بوده است. حالا خانه تئاتر كجاست؟ درون خانه هنرمندان ايران! يعني خانه اي با بيش از دو هزار عضو هنوز ساختماني مستقل براي خود ندارد. از حدود يك سال پيش تاكنون چالشي اساسي بين خانه تئاتر و سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران در مورد يك واحد از يك ساختمان واقع در خيابان صبا وجود داشت كه پس از كلي بحث و جدل سرانجام واحد مذكور ساختمان ياد شده به خانه تئاتر واگذار شد.
تكمله: ساخت و ساز يكي از واحدهاي ساختمان واقع در خيابان صبا چندي است كه زير نظر چند نفر از اعضاي خانه تئاتر در حال انجام است و گفته مي  شود كه تئاتري ها مي توانند از اول شهريور ماه در خانه خود مستقر شوند. اما به راستي با كدام ملزومات و ابزار كار؟ مطمئناً در اينجا ضرب المثل قديمي ما ايرانيان كه مي گويد: «آنكه دندان دهد، نان دهد» چندان كارايي ندارد. چرا؟ چون وقتي به دست آوردن يك واحد از يك ساختمان ۴ سال طول مي كشد حتماً به دست آوردن ملزومات كار هم با وقفه انجام خواهد پذيرفت.
۴- تازه صحبت ساخت و ساز خانه تئاتر و مجموعه تئاتر شهر ۲ مطرح شده بود كه خبر تخريب «تئاتر هنر» و تبديل احتمالي آن به پاركينگ در محافل دهان به دهان چرخيد! سالني كه در خيابان لاله زار جنوبي واقع است و بيش از ۸۰ سال قدمت دارد سال گذشته با بهانه تغيير كاربري تعطيل و امروز بحث تخريب آن مطرح است. گفته مي شود يكي از بهانه هاي تخريب اين سالن نمايشي، فرسودگي بنا است. اما آيا هر آنچه كه كهنه و قديمي شد بايد خراب كرد؟ در تمام دنيا چنين بناهاي قديمي را ضمن ثبت، بازسازي و احيا مي كنند. «تئاتر نصر» هم شايد امروز ديگر آن سالن نمايش با كيفيت سالهاي دور نباشد اما موزه اي مناسب براي ثبت و ضبط خاطرات تئاتري كه مي تواند باشد.
تكمله: پس از اعتراض گسترده جماعت تئاتري نسبت به تخريب «تئاتر نصر»، اخيراً مسئولان شهرداري و ميراث فرهنگي ضمن همسو شدن با جريان معترض ياد شده، خبر از ثبت، اين بنا توسط سازمان ميراث فرهنگي دارند. حال سؤال اينجا است: پس چه كسي مي خواست «تئاتر نصر» را تخريب كند؟!
۵- تبليغات ركن اصلي ارائه هر كالاي اقتصادي و حتي فرهنگي و هنري است. تئاتر، به دليل بضاعت اندك مالي كه دارد از آنجا كه نمي تواند به تبليغ مستقيم در رسانه هاي جمعي (ديداري و شنيداري) در جهت جذب مخاطب اقدام كند تنها به نصب پلاكاردهايي حوالي سالن هاي نمايشي براي تبليغ آثار روي صحنه اقدام كرده بود. اما به تازگي اين تبليغات شهري هم كه عمدتاً جلو مراكز تئاتر شهر بود، توسط سازمان زيباسازي شهر تهران منعيت پيدا كرد. نتيجه اخلاقي ماجرا هم كاملاً مجاني و ديدني است، فقط كافي است شما سري به سالن هاي نمايشي خالي از تماشاگر شهر تهران بزنيد كه حداقل در سالهاي اخير شاهد آشتي تماشاگران با هنر تئاتر بودند!
تكمله: شايد بهتر است اهالي تئاتر در شرايط موجود به سبك نياكان خود، آثار خويش را توسط جارچيان تبليغ و اجراي عمومي آن را به اطلاع عموم برسانند!
***
موارد و مصاديق دلسردي اهل تئاتر حداقل در همين چند ماه اخير كم نيستند و حق بدهيد كه نگارنده هم در بازتاب اين دلسردي وارد عمل بشود و اين سؤال اساسي را مطرح سازد كه ما در اين ملك، اساساً چيزي به نام تئاتر مي خواهيم يا نه؟ اگر مي خواهيم، اين مسئله را شفاف بيان كنيم. شفاف يعني اينكه بگوييم سهم تئاتر از سرانه كشور چقدر است، به طور واضح تر اينكه بودجه سالانه كشور مشخصاً چه رقمي است و در ادامه بگوييم كه برنامه مدون يك سال تئاتر ايران چگونه و توسط چه كساني طراحي و تدوين شده و بگوييم...
نه! باز هم انگار به شعار افتاده ايم و در فكر اصلاح هستيم. مگر اين نكات بارها و بارها مطرح نشده؟ پس چرا آب هم از آب تكان نخورده است؟ شايد علتش اين است كه ما هنوز نمي دانيم كه حضور و وجود هنري چون تئاتر در كشوري مثل ايران لازم و ضروري هست يا نه. پس بياييد از اين پس درباره تئاتر به اين فكر كنيم كه: «خواستن يا نخواستن، مسئله اين است».

هنر
ادبيات
اقتصاد
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |