دكتر محرم آقازاده
آمريكايي. تولد: ۲۰ اكتبر ۱۸۵۹، برلينگون، ورمونت. وفات: اول ژوئن ۱۹۵۲، نيويورك سيتي. فيلسوف آموزش؛ پراگماتيست. علايق: فلسفه اجتماعي. تحصيلات: ليسانس دانشگاه ورمونت، سال ۱۸۷۹؛ دكتراي دانشگاه جانز هاپكينز در سال ۱۸۸۴. تحت تأثير: هگل و جيمز. مناصب: استاد دانشگاه هاي ميشيگان ۸۸- ۱۸۸۴ و آن آربور ۹۴-۱۸۸۹؛ استاد دانشگاه مينوستا در سال هاي ۸۹-۱۸۸۸؛ استاد و رئيس دپارتمان فلسفه، روانشناسي و تعليم و تربيت كودكان در دانشگاه شيكاگو؛ استاد دانشگاه كلمبيا در سال هاي ۳۰-۱۹۰۴.
ديويي زندگي حرفه اي خود را به عنوان ايده آليست هگلي شروع كرد و رساله ۱۸۸۷ او در باب روانشناسي سعي در تركيب روانشناسي قوه هگلي با روانشناسي تجربي جديد داشت.
ديويي در دانشگاه شيكاگو جمعي از متفكرين منتفذ از قبيل جي.اج. ميد، تافتس، آمس وآ. دبيلو. مور را گرد هم آورده بود. او معروف ترين مكتب تجربي آموزش را تأسيس كرد. علاوه برآن، در اكثر سازمان هاي اصلا ح گر اجتماعي و به طور مشخص «هول هاوس جين آدامز» فعال بود.
فلسفه ديويي از ايده آليسم مطلق هگلي به پراگماتيسم تجربي تكامل يافت و كتاب اصول روانشناسي جيمز (نيويورك: هنري هولت، ۱۸۹۰) تأثير بسزايي بر تفكر او گذاشت. بيولوژي تكاملي نيز در شكل گيري فلسفه ديويي نقش عمده داشت، پراگماتيسم تجربي كه، ديويي ترجيح مي داد آن را «ابزارگرايي» بنامد شناخت عملي و تجارب غيرشناختي را پايه ريزي كرد. گرچه ديويي آرمان كليت مطلق تجربه هگلي را رها كرد و بر مبناي بيولوژيكي تجربه و ضرورت آزمايش تأكيد ورزيد اما استراتژي غلبه بر دوگانگي به وسيله كشف ديالكتيكي وحدت ارگانيك هگل را حفظ كرد.
ديويي به سبب اختلاف بر سر رياست مكتب تجربي، دانشگاه شيكاگو را ترك كرد و به دانشگاه كلمبيا ملحق شده و با پيوستن به كالج مدرسان كلمبيا به كار آموزش خود ادامه داد و از پيشگامان جنبش اصلاحات آموزشي گرديد. وي هر دو ديدگاه فرماليستي و رمانتيك را در آموزش كودكان رد كرد، چرا كه اين ديدگاه بازتاب دهنده تئوري هاي روان شناختي غلط بودند. خود او ايجاد تغييرات كلي در سيستم آموزشي را پيشنهاد داد. علايق كودكان، كه به شكل طبيعي كنجكاو و فعال هستند، بايد به وسيله آن دست از تجارب آموزشي كه خلاقيت و استقلال را پرورش مي دهند، جلب و پرورش داده شوند.
برداشت ديويي از طبيعت انسان كه پايه تئوري هاي آموزشي او را مي سازد، بر خاصيت نرم و منطعف طبيعت انسان تأكيد مي ورزد. او رشد را هدف آموزش و زندگي قلمداد كرد، رشدي كه هرگز پايان نمي پذيرد. اشتياق ديويي بر اصلاحات آموزشي، همگام با اشتياق او بر اصلاحات اجتماعي بود.
برداشت ديويي از تجربه در فهم فلسفه اش نقش اساسي دارد. اين برداشت، فعال و منفعل، اجتماعي و فردگرا، عيني و ذهني، پويا و مستمر است. متافيزيك ديويي بر توصيف خصيصه هاي عمومي هستي توجه دارد. وي در تجربه اول به قطبيت ثبات و تزلزل، واقعي و آرماني پي برد؛ همچنين كيفيات، رويدادها و تاريخ ها را كشف كرد. اين خصيصه هايي كه به شكل تجربي كشف شدند، خصيصه هاي هستي و طبيعت هستند. انسان ها معاني را خلق مي كنند تا باعث تثبيت جريان متزلزل رويدادها شود. اقتصاد، سياست، هنر، مذهب، علم و فلسفه انسانها، اقدامات مهم انساني براي ايجاد ثبات معنادار هستند. ديويي بين فلسفه و متافيزيك تمايز قايل شد.
فلسفه، خرد (حكمت) است؛ و رسالت آن انتقاد از ارزش هاي فرهنگي است، ولي متافيزيك يك علم تجريدي كلي؛ و وظيفه آن معرفي خصيصه هاي عمومي هستي است تا همچون انتقاد فرهنگي به مثابه نقشه بزرگي براي فلسفه عمل كند.
اشتياق ديويي براي ايجاد اصلاحات به فلسفه تسري يافت. وي اظهار داشت كه فيلسوفان سنتي در عين حال كه به مسايل تمدن هاي خود واكنش نشان مي دهند، از راه حل هاي عملي به قلمرو خيالي يقين سوق مي يابند. از اين رو، ديويي خواستار بازسازي فلسفه براي مقابله با بحران هاي اساسي زمان خويش- اختلاف ميان ارزش ها، آرمان هاي موروثي، نيروهاي جديد كنترل كننده طبيعي كه علم و تكنولوژي شيرازه آن را از هم پاشيده است- و حل اين بحران با بكارگيري روش هاي تحقيقي موفق علوم تجربي در حل مسايل اجتماعي و اخلاقي شد.
ديويي با التزام به دموكراسي و ارزش هاي آن، در رويدادهاي مهم جامعه شركت جست. وي رياست كميسيوني را به عهده داشت كه لئون تروتسكي را از اتهامات ۱۹۳۷ استالين گرايي تبرئه كرد. همچنين به مدافعين برتراند راسل در مخالفت با رد سمت استادي او در سال ۱۹۴۱ نيويورك پيوست. ديويي خواستار اصلاح ليبراليسم سنتي گرديد. ليبراليسم كه بر فرد خودباور و حقوق او تكيه دارد، بايد نوسازي مي شد. چرا كه صنعتي و شهري شدن جامعه بواسطه تكنولوژي هاي نوين، محيط اجتماعي جديدي را بوجود آورده و خواهان افرادي متفاوت با پيشگامان سابق آبادي بيابان هاي لم يزرع است.
ديويي، فاشيسم و كمونيسم را به سبب فراموشي دموكراسي و تمسك به خشونت محكوم و از شيوه هاي تحقيق و رسيدگي و جريان هاي دموكراتيك طرفداري كرد.
كارهاي فلسفي ديويي، در همه زمينه هاي تجربه انسان گسترده شد. فلسفه هنري او بر آرمان وحدت ارگانيك، برگرفته از تفكر هگل و اولويت كيفيت دريافت آني تأكيد ورزيد. چنين كيفيتي مي تواند در تجربه انسان ظاهر شود و آن كمال درجه است. معيارهاي زيبايي شناسي، كامل ترين كيفيات هستند كه نه فقط در حضور اشياء هنري موزه ها بلكه در زندگي روزمره تجربه مي شود. موضع ديويي در فلسفه مذهب، ناتوراليستي اومانيستي است و مذهب را نه به سان ويليام جيمز، تجربه اي شخصي، بلكه به مثابه تلاش اجتماعي غيرحرفه اي براي تحقق آرمان تعبير مي كند.
ديويي در سال هاي آخر عمر خود به تجربه گرايي منطقي روي آورد، ولي استقلال فكري خود را حفظ كرد و هرگز تئوري ناتوراليستي ارزش ها و تئوري شناخت گراي قضاوت هاي ارزشي را كنار نگذاشت.
كتاب «روش تحقيق» ديويي از نظر فيلسوف حرفه اي و دانشمند، مهمترين اثر او است. اين متد ولوژي ابزارگرا يا پراگماتيست، مقام و موقعيت ممتازي را در تاريخ فلسفه براي او به ارمغان آورد. وي تحقيق را به منزله فرآيند حركت از يك وضعيت نامعين مانع و رادع عمل به سوي وضعيت معيني تعريف مي كند كه عمل در آن جريان مي يابد و چهار مرحله براي تحقق آن تعريف كرده است:
۱- تبيين مسأله با استفاده از مشاهده و تحليل
۲- ساخت تخيلي فرضيه ها براي توضيح و حل مسأله
۳- توضيح معاني مفاهيم در فرضيه ها با توجه به فرمول هاي رياضي؛ طرح آزمايشي و استنتاجات بعدي
۴- آزمايش واقعي