پنج شنبه ۹ مرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۲۳- July, 31, 2003
گفتگو با شهداد روحاني
ريشه ام اينجاست
هوشنگ ساماني:گفتگو با شهداد روحاني هم سهل است و هم سخت. سهل از آن جهت كه وي بسيار گشاده روست و سخت از بابت مشغله اي است كه به خاطر شهرت و محبوبيت دامنگيرش شده است. به همين دليل گفتگوي ذيل در دو زمان مجزا صورت گرفت. نخست دو هفته پيش از اجراي اركستر سمفونيك تهران و موقع تمرينات اركستر در سالن رودكي و بار دوم درست شش ساعت پيش از ترك تهران در منزل مادرش.
003575.jpg
عكس از : ايسنا

*آقاي روحاني؛ ابتدا درباره آهنگسازي مشترك كه ملودي و تم از يك شخص و تنظيم و سازبندي از شخص ديگر باشد صحبت كنيد و بفرماييد آيا اين روند پيشينه اي هم دارد؟
- متأسفانه اين مسئله به اين صورت در آمريكا خيلي مرسوم است. البته شما اگر تاريخ موسيقي را بخوانيد، اين كار از زمان قديم انجام مي شده است، يعني از حدود دويست سال پيش به اين طرف. حتي كارهاي موتزارت را هم اگر آناليز بكنيم، مي بينيم از تم هاي محلي استفاده كرده است. حتي ممكن است خودش اين ملودي ها را نساخته باشد. اما درباره آهنگسازي، ببينيد آهنگساز كسي است كه هم بتواند ملودي بنويسد و هم بتواند براي سازهاي ديگر تنظيم كند، اركستراسيون بكند. به اين شخص مي گويند يك آهنگساز. ولي الان مرسوم شده، بخصوص در آ مريكا و در غرب و اخيراً در اروپا هم همينطور كه يك شخص يك ملودي يك صدايي مي نويسد و بعد يكي ديگر آن را براي اركستر تنظيم مي كند.
خيلي وقتها كاري كه يك تنظيم كننده مي كند واقعاً هم با ارزشتر، هم مهمتر و هم سخت تر از كاري است كه يك نفر فقط ملودي مي نويسد. براي مثال در همين كنسرت اخير كه ما قطعه  اي از الكساندر بورودين را اجرا كرديم، تنظيم و اركستراسيون آن از ريمسكي كورساكف بود. البته شما مي دانيد بورودين خودش يك آهنگساز كاملي بوده است ولي به خاطر اينكه زود فوت مي كند، اين قطعه را ريمسكي كورساكف برمي دارد و آن را سازبندي مي كند. منتها نسخه  دردست كورساكف هم نسخه كاملي بوده است و بورودين آنقدر كامل نوشته كه مطلب را برساند، ولي صرفاً براي پيانو نوشته بود. از طرفي وقتي چنين قطعه اي را دست يك آهنگساز بدهند او مي داند كه چه سازهايي، كدام نت ها را بزنند. كدام بخش را بزنند. بنابراين پس از فوت بورودين، دوستش ريمسكي كورساكف قادر بود كه اين قطعه را بردارد و اركستراسيون بكند. در واقع اجراي اخير ما هم حاصل كار كورساكف بود، به عنوان يك تنظيم كننده.
*شما در ابتداي بحث گفتيد «متأسفانه» ، يعني با اين شيوه مخالفيد؟
- من كاملاً مخالفم. براي اينكه شما من باب مثال به موتزارت مي گوييد آهنگساز، به يكي مثل بتهوون مي گوييد آهنگساز...
* به ياني هم مي گوييم آهنگساز!
- بله به ياني هم مي گوييد آهنگساز. من ترجيح مي دهم به امثال ايشان بگويم ملودي ساز. متأسفانه بازي با اينگونه كلمات گاهي جنجال برانگيز است. حتي در خارج هم اين مسئله مشكل آفرين است. به كسي كه فقط ملودي مي نويسد نمي شود گفت آهنگساز. دختر من هم وقتي شش سالش بود ملودي مي نوشت. من هم اينها را برمي داشتم و تنظيم مي كردم ولي به ايشان نمي توان گفت يك آهنگساز. ببينيد اينجور جاها آدم يك مقدار كم مي آورد. اگر به آن مي گوييد آهنگساز پس به موتزارت چه بايد بگوييم؟ ملاحظه مي كنيد چنين مشكلي هست. البته ملودي زيبا نوشتن كار كمي نيست. خيلي كار باارزشي است. بسياري از آهنگسازها علي رغم داشتن دانش نظري شايد ذوق نوشتن ملودي هاي زيبا را نداشته باشند، ولي خيلي از آنها نيز هستند مثل چايكوفسكي كه هم ملودي هاي زيبا مي نوشت و هم اركستراسيون زيبايي مي كرد. مثل شوپن و خيلي از آهنگسازهاي ديگر.
*حال من يك سبك ديگري را با مثال بيان مي كنم. فرض كنيد يك موسيقيدان تحصيلكرده به سبك غرب وارد روستايي مي شود و از يك نوازنده محلي مي خواهد يكي از ترانه هاي منطقه اش را بنوازد. بعد از اين آهنگ نت برداري مي كند، اگر فواصل آن با يكي از گامهاي ماژور و مينور غربي تطبيق دارد كه هيچ، در غير اين صورت دستكاري لازم را انجام مي دهد تا تطبيق كند. سپس چند تاآكورد هم ضميمه اش مي كند و بعد مي گويد من آهنگ ساختم. شما اين روند را به عنوان آهنگسازي و يك كار خلاقه قبول داريد؟
- خيلي زياد، به شرطي كه ببينيم چه چيزي از آب درآمده است. شما اگر تاريخ موسيقي غرب را مطالعه كنيد، مي بينيد خيلي از آهنگسازان، حتي موتزارت، خيلي از ملودي هايش، ملودي هاي محلي زمان خودش است. در قرن بيستم هم بارتوك همين كار را بسيار انجام داده است و همين طور كوداي. روسان كوداي يك آهنگسازي بود كه به دهات مي رفته و آهنگهاي محلي را گردآوري مي كرده است.
در اين خصوص البته آهنگسازان بعضي وقتها مجبورند يك مقداري دستكاري هم بكنند.
به هر حال عده اي علاقه مندند كه آثار محلي را جمع آوري كنند. در ايران هم خيلي ها اين كار را كردند، مثل آقاي مسعوديه، ايشان عشق اين كار را داشتند. در غرب هم اين مسئله بدين شكل مرسوم بوده است. حتي آثار بتهوون را هم اگر گوش بكنيد، ملاحظه خواهيد كرد خيلي از آثارش در زمان خودش موسيقي محلي بوده اند كه او شنيده و از تم آنها استفاده كرده است. به نظر من كسي كه مي تواند با يك تم ساده، اثري بزرگ و قابل توجه بنويسد، كارش خيلي باارزشتر است اينكه كسي بيايد فقط تم اش را بنويسد. در مجموع بايد ديد چه از آب در مي آيد.
* تجربه كشور ما ثابت كرده كه يك آهنگ محلي را با يك نگاه ابتدايي، دستكاري كردن چيز خوبي از آب در نيامده است.
- درست است.
*مي خواستم بدانم ما چه كاري بايد انجام بدهيم كه نتيجه ارزشمندي حاصل شود و از حالت اصلي خودش بهتر باشد؟ اينكه گامش را دستكاري كنيم و چهار تا آكورد هم به خوردش بدهيم، آيا كفايت مي كند؟
- خير، اين درست نيست. حتماً درست نيست. يعني خيلي ساده نبايد به آن نگاه كرد چون يك كار حساسي است. من ترجيح مي دهم خيلي وقتها حتي دست هم به آن نخورد و به اصطلاح حالت اوليه اش محفوظ بماند. دقت كنيد اگر همان فرمول غرب را برداريم و با اينها قاطي كنيم، خيلي وقتها خوب از آب در نمي آيد. اما اينها بستگي دارد به اينكه چه جوري استفاده بكنيم. همين مثال كه زدم، موسيقي بارتوك را در نظر بگيريد. بلابارتوك يك آهنگساز بزرگ قرن بيستم است. شما اگر آثارش را مطالعه كنيد، مي بينيد از تم هاي محلي استفاده كرده ولي به قدري زيبا اينها را به هم بافته، اينقدر به آن اضافه كرده كه آهنگي بديع و زيبايي به وجود آمده است. فقط اين نبوده كه تم ها را بردارد و به قول شما چهار تا آكورد هم به آن اضافه كند و بگويد تمام شد و رفت! بلكه آن را بسط و گسترش داده است. بنابراين اگر كسي بتواند با دو تا اصطلاح ميزان يا موتيف اثري خلق كند كه تمام آن اثر از همان موتيف گرفته شده است، اين كار بسيار باارزشي است.
* يك شنونده غربي در برخورد با موسيقي غربي كدام حالت را مي پسندد؟ آن حالت اصلي و اوليه آهنگ يا صورت تنظيم شده اش را؟
003580.jpg

- بستگي دارد. يك عده اي هستند كه سرشان براي نمونه هاي اصلي و اوليه درد مي كند كه به هر حال سليقه آنهاست. به طوري كه اگر همان اثر را تنظيم كرده و با بهترين اركسترها اجرا نمايند و كار درستي هم از آب در بيايد، شايد لذتي برايشان نداشته باشد. به نظر من هر كدامشان جاي خود را دارند تنها نكته مهم اين است كه آدم با آن مواد يا آن موتيف چه كار مي تواند بكند كه كار با ارزشي بشود؟ بعضي وقتها- همانطور كه گفتم- بهتر است كه اصلا دست به آن نزنيم.
*اگر ممكن است درباره بيان موسيقي غير غربي با ابزار و مواد و روشهاي موسيقي غربي، توضيح بفرماييد. آيا امكان پذير و پسنديده است؟
- يعني اينكه يك قطعه موسيقي كلاسيك را با تار بزنند؟ منظورتان اين است؟
*نه فرض كنيد براي مثال موسيقي هندي را از طريق اركستر سمفونيك در جهان مطرح بكنيم. با اين ابزار و مواد بخواهيم موسيقي ايراني را مطرح كنيم يا موسيقي عربي را.
- ببينيد شما وقتي مي گوييد موسيقي ايراني، آدم ياد سازهاي سنتي مي افتد يا قطعاتي كه براي اين سازها نوشته شده است. ولي يك آهنگساز مي تواند ايراني باشد و قطعه اي براي اركستر سمفونيك بنويسد كه تمام سازهايش غربي است. اين به عنوان يك آهنگساز ايراني مي تواند مطرح باشد. براي مثال شما وقتي به قطعات موتزارت گوش مي دهيد، با اينكه وي از تم هاي محلي شان استفاده كرده ولي نمي توانيم بگوييم كه او موسيقي اتريشي را به دنيا شناسانده است. مي توانيم بگوييم موتزارت يك آهنگسازي بود كه تمام دنيا كارش را شنيدند و لذت بردند ولي متولد اتريش بوده است. اين به عنوان يك آهنگساز اتريشي و كسي كه در آن كشور رشد كرده، مي تواند زادگاهش را مطرح كند ولي دقيقاً نمي شود گفت آن موسيقي اتريشي است. همين طور اگر يك آهنگسازي پيدا بشود كه تحصيلات موسيقي غربي داشته و در اين خاك هم به دنيا آمده باشد، طبيعتاً يك خصوصيات مخصوصي دارد. ملودي هاي مخصوصي مي نويسد. اين شخص مي تواند كار باارزشي بنويسد. مي تواند به عنوان يك فرد ايراني، يك آهنگساز ايراني، آثارش را در خارج از ايران اجرا كند. در نتيجه اسم ايران و موسيقي ايران همه با هم مطرح مي شود. اينكه صرفاً موسيقي ملي يا موسيقي ايراني را مطرح كند به نظرم مسئله خيلي پيچيده اي است.معتقدم موسيقي به صورتي معرفي بشود كه آهنگسازش در اينجا تولد يابد، آهنگي بنويسد و اجرا بشود. حالا اگر با سازهاي غربي ادغام شود باز هم خوب است يا نه فقط براي سازهاي غربي نوشته شود يا اينكه فقط براي سازهاي ملي (ايراني) نوشته شود. در هر صورت به عنوان يك فرد ايراني معرفي مي شود. براي مثال شما وقتي به موسيقي چايكوفسكي گوش مي دهيد، ملاحظه مي كنيد يك رنگي از موسيقي روس در آن هست ولي واقعاً موسيقي روس نيست. همزمان با چايكوفسكي پنج آهنگساز ديگر روس بودند كه او را كنار گذاشتند و گفتند موسيقي تو روسي نيست ولي وقتي ما گوش مي دهيم يا همه دنيا گوش مي دهند، چايكوفسكي را به عنوان يك آهنگساز روسي مي شناسيم. در نتيجه موسيقي روس هم مطرح مي شود. كشور روس هم مطرح مي شود. قضيه اين است.
* حالا به همين شيوه اي كه مد نظر شماست آيا لازم است براي بيان يك موسيقي غيرغربي در عرصه هاي جهاني حتماً فواصل هم دگرگون بشود؟ به عنوان مثال بيات اصفهان را در گام مينور هارمونيك اجرا كنيم؟
- نه، نه، اتفاقاً نه، اين خوبيش همين است. ببينيددر هر چيزي يك نقاط مشترك هست و يك نقاط غير مشترك. اتفاقاً خيلي خوب است كه آدم تمركزش را روي نقاط مشترك بگذارد ولي نقاط غيرمشترك را هم حفظ كند. يعني اين خيلي زيباست كه ما يك موسيقي اي داريم كه داراي ربع پرده است مثل همين بيات اصفهان كه اگر بخواهيم درست اجرا كنيم بايد ربع پرده بگيريم ولي اگر قطعه اي در بيات اصفهان بنويسيم و فواصل آن را دقيقاً رعايت كنيم، آنگاه با يك اركستر غير ايراني قابل اجرا نيست.
*پس قابل اجرا نيست؟
- به هيچ وجه.
*يعني مشكل نوازنده است؟
- بله براي اينكه گوش موزيسين غيرايراني به آن نوع فواصل هرگز عادت نكرده است. هم آنها و هم شنونده اي كه مي شنود به نظرش يك چيز اشتباه مي آيد. در نتيجه موسيقي ايراني با اينكه خيلي كامل است و روي آن خيلي كار شده، ولي از اين لحاظ هم محدود است. بنابراين بايد يك ساز ايراني باشد تا بتوان با آن ربع پرده ها را نواخت.
البته با ويولون كه يك ساز غربي اين كار امكان پذير است منتها نوازنده اش بايد قادر باشد فواصل ايراني را روي ساز پياده كند.
*همانطور كه مي دانيد آقاي راوي شانكار موسيقيدان هندي، كنسرتوهايي براي سيتار نوشته كه اركستر سمفونيك لندن هم آنها را اجرا كرده است. آيا فكر نمي كنيد ايشان به تلفيق قابل قبولي از موسيقي هندي و غربي دست يافته اند؟
- موسيقي هندي چون اين خاصيت را دارد كه مي شود با سازهاي غربي هم اجرا كرد، اين مشكل را ندارد. براي اينكه آنها يك گامهايي دارند كه ربع پرده ندارد و كاملاً مي شود با سازهاي غربي اجرا كرد. خود من هم يك بار يكي از قطعات آقاي راوي شانكار را با اركستر سمفونيك در خارج اجرا كردم و كاملاً متوجه شدم با سازهاي غربي قابل اجراست. اما اگر شما همين قطعه كنسرتو براي سيتار آقاي راوي شانكار را جلوي يك موسيقيدان هندي بگذاريد، آن را به عنوان موسيقي هندي نمي شناسد ولي چون صرفاً ساز هندي است و چون راوي شانكار در آن قطعه سيتار زده است لذا همين باعث مي شود كه موسيقي هند مطرح شود.
*به عبارتي يك موسيقي دورگه به حساب مي آيد.
- بله چاره اي نيست. شما بايد بالاخره يك جوري اينها را به هم ربط بدهيد.
*شما گفتيد كه فواصل خاص موسيقي ايراني يا همان به اصطلاح ربع پرده ها براي موزيسين غربي بيگانه است به طوري كه او تصور مي كند اينها اشتباهند. حال با توجه به اين كه يك موسيقيدان ايراني هم موسيقي غربي را درك مي كند و هم موسيقي خودش را، آيا مي توان گفت در حالت كلي گوش يك موسيقيدان ايراني خيلي ورزيده تر از گوش يك موسيقيدان غربي است؟
- كاملاً، كاملا، من اين را به جرأت مي گويم. خود من به خاطر اينكه تحصيلاتم را در هنرستان موسيقي ملي كه مختص آموزش موسيقي ايراني است، گذراندم اين قابليت را در خود احساس مي كنم. البته من بعد از هنرستان موسيقي ملي، در هنرستان عالي موسيقي هم تحصيل كردم ولي همان چند سالي كه در هنرستان موسيقي ملي بودم، باعث شد با موسيقي كلاسيك ايراني آشنا شوم و اين آشنايي تأثير خوبي روي پيشرفت من در آموزش موسيقي كلاسيك غربي داشت. خوب است در اينجا اشاره كنم، موقعيت من در هنرستان با ديگران يك مقداري فرق داشت به خاطر اينكه من وقتي با ويولون، موسيقي غربي را مي آموختم، مسئولان هنرستان با توجه به پيشرفت من در اين زمينه، ترجيح دادند كه من آن را ادامه بدهم و مجبورم نكردند كه همزمان ويولون ايراني بزنم ولي گفتند كه بايد در كنار اين موسيقي ايراني را هم با يك سازي شروع كنم. خوشبختانه حق انتخاب من زياد بود به طوري كه من يك سال سنتور زدم، يك سال نزد آقاي ناهيد ني زدم، كمانچه و قيچك را پيش آقاي بديعي كار كردم. من قيچك را براي اين مي زدم كه ويولون غربي ام را ادامه بدهم ولي در كنار آن يادم هست هر تابستان پيش پدرم ويولون ايراني كار مي كردم. ايشان به من مي گفتند تو كه تكنيك كلاسيك غرب را داري چرا ويولون ايراني نمي زني و به همين دليل تابستانها به من ويولون ايراني ياد مي دادند از جمله دستگاه سه گاه و... اين را هم بگويم من بارها به نوازندگان اركستر سمفونيك تهران بويژه سازهاي زهي گفتم كه شما اگر موسيقي ايراني كار مي كرديد دستتان خيلي روانتر از اين بود، خيلي زياد.
* پس شما به طور كلي به كسي كه در حوزه موسيقي كلاسيك فعاليت مي كند، توصيه مي كنيد، آموزش موسيقي ايراني را در كنار كار اصلي اش ياد بگيرد؟
- بله، خيلي خوبه كه با اين موسيقي آشنا باشد. حتماً به او كمك خواهد كرد. يك بعد ديگري به كارش خواهد داد و من به جرأت مي توانم بگويم يكي از دلايلي كه هميشه من از حفظ رهبري مي كنم- اگر دقت كرده باشيد در اين سه برنامه اي كه در تهران داشته ام، هيچ گاه پارتيتور به همراهم نيست، هميشه حفظ رهبري مي كنم- دليلش هم اين است كه يك مقداري موسيقي ايراني كار كردم و موسيقي ايراني بيشتر روي بداهه نوازي تأكيد مي كند.
* و حفظ ملودي.
- بله و همان ملودي زدن و حفظ كردن باعث شده كه من راحت تر بتوانم قطعات را حفظ كنم، حتي قطعات مشكلي مثل آثار آهنگسازان معاصر.
*شما همين نسخه را براي يك موسيقيدان خارجي هم تجويز مي كنيد؟ يعني او بيايد موسيقي ايراني را يادبگيرد فقط به خاطر اينكه گوشش قوي تر باشد؟
- خير، براي اينكه اين آدم از اول تربيت مي شود كه آن كار را انجام بدهد. اگر موسيقي شرقي ياد بگيرد كمكي به آن كارش نمي كند ولي يك بعدي به شخصيت هنري اش اضافه مي شود ولي در مورد من كه يك ايراني هستم و در اينجا بدنيا آمده ام قضيه فرق مي كند. من با اين موسيقي (ايراني) آشنا شدم و رشد كردم و همين طور كه گفتم ناخودآگاه، بخواهي و نخواهي يك بعد تازه اي به من اضافه شده است. در كنار آن هم البته موسيقي كلاسيك غرب كار كردم.
* شما در مدتي كه خارج از ايران زندگي مي كنيد، آيا موسيقي ايراني هم گوش مي دهيد؟
- نه، متأسفانه!
*با توجه به دوري بيست ساله  شما از محيط ايران، آيا گوشهايتان با موسيقي ايراني بيگانه نشده است؟
- خير، اصلاً.
*يعني با اينكه گوش نداديد و همين الان هم در خارج از كشور گوش نمي دهيد، آيا همچنان با سه گاه و افشاري مأنوسيد؟
- بله، براي اينكه من اينجا رشد كردم، ريشه ام در اينجا بوده و آن موسيقي جاي خودش را در وجودم باز كرده است. من در جايي مثالي زدم، گفتم خون ايراني در بدن من جريان دارد و آن را ديگر نمي شود كاري كرد مگر اينكه همه اش را عوض كنيم.
*اين موضوع در مورد بچه هايتان هم صدق مي كند؟
- بله يك مقداري، البته كمتر از من، اينها متأسفانه خارج از ايران به دنيا آمده اند.
* براي مثال اگر شور و شهناز بشنوند، احساس نمي كنند چيز عجيب و غريبي است؟
- بله، اينها هنوز گوششان عادت ندارد. طبيعي است آن حالات را درست احساس نمي كنند، براي اينكه آنها اولين بار است به ايران آمده اند.در نتيجه خيلي هم نمي شود انتظار داشت. علت اينكه من اينقدر آشنا هستم و برايم طبيعي است، همانطور كه گفتم، اينجا ريشه گرفته ام.
اجازه بدهيد به يك موضوع ديگر بپردازيم كه طي دو دهه  آخر قرن بيستم رواج يافته و عنوانش را موسيقي تلفيقي گذاشته اند. چهره هاي مشهوري چون ژان ميشل ژار، پيتر گابريل و همينطوري آقاي ياني كه شما با ايشان همكاري داشته ايد، آثاري را در اين سبك عرضه كرده اند
عرضه كرده اند. به عبارتي تم هايي از موسيقي هاي غير غربي و حتي سازهايشان را با دانش و ابزار موسيقي غربي تركيب مي كنند كه البته مشتريان خاص خود را هم دارد. در كشور ما هم چند سالي است ملاحظه مي كنيم بازارشان داغ شده است. اينك ما از دو منظر مي توانيم به اين پديده نگاه كنيم. يكي اينكه هدف از قاطي كردن موسيقي هاي مختلف گفت وگوي فرهنگي است، گفت وگوي تمدنهاست و نگاه ديگر به بن بست رسيدن و اشباع شدن سيستم موسيقيايي قبلي كه موسيقيدان معاصر را وادار به واكنش ساخته كه چه كار بكند و مي رود به سمت تركيب و تلفيق موسيقي هاي مختلف تا از آنها چيز تازه اي بيافريند. حال شما بفرماييد اين بحث در جهان غرب الان مطرح است؟ آيا به ديده مثبت نگريسته مي شود؟
- بله خيلي مثبت است. شايد هر دو حالتي كه شما هم به آن اشاره كرديد درست باشد؛ يكي به بن بست رسيدن است، يكي هم به خاطر گفت وگوهاست. هر دوتاي آن صدق مي كند.
* پس يك پديده  كاملاً جا افتاده اي است؟
- بله، غربي ها هم خيلي به اين موضوع توجه دارند و اينكه شما مي بينيد در شرق هم به آن توجه مي شود يك چيز طبيعي است. به نظر مي رسد يك روندي هست كه الان متوجه و مخصوص اين كار است.
* در ارتباط با همين پرسش، ريتم لنگ، تا پيش از سي سال اخير در موسيقي ايراني تقريباً كاربردي نداشته اند.
- بله متأسفانه اينطور بوده است.
* ولي از سي سال قبل به اين طرف به شدت كاربرد پيدا كرده اند. در موسيقي معاصر غرب هم گهگاه چنين ريتم هايي را ملاحظه مي كنيم از جمله در همان كنسرت آكروپوليس كه شما با ياني همكاري داشتيد، ريتم هفت ضربي به گوش مي رسد. حالا بفرماييد داستان اين قضيه چيست كه يكباره فراگير شده است؟
- توجه كنيد، موسيقي ما يا اصلاً موسيقي هر ملتي، احتياج به رشد دارد و بايد پيشرفت كند. همين موسيقي كلاسيك ايراني را در نظر بگيريد. اين كه يك دفعه از آسمان نيامده، بلكه طي صدها سال، يواش يواش به آن اضافه شده است. شما اگر تاريخ موسيقي كلاسيك غرب را هم ملاحظه كنيد، مي بينيد از پانصد سال پيش اينجوري نبود. آ نها هم يك صدايي شروع كردند. دو صدايي شروع كردند، دوره پالتسر موسيقي ها دو صدايي بود- بعد سه صدايي شدند و يواش  يواش پيچيده تر و كاملتر شدند. يعني همه اين كارها باعث مي شود كه موسيقي كلاسيك غرب پيشرفت كند. موسيقي ايراني هم بايد با خلق قطعات تازه در مسير خود پيشرفت كند. اينكه مي گوييم سي سال قبل ريتم هاي لنگ در موسيقي ما نبوده است به همين سياق پنجاه سال بعد آيندگان خواهند گفت كه اين گونه ريتم ها هشتاد سال قبل نبوده است. بنابراين بايد از يك جايي شروع كرد و چقدر خوب است كه ما اين راه را ادامه بدهيم. ما كه نمي خواهيم موسيقي كلاسيك ايراني در جا بزند و رشد نكند.
* البته ما در موسيقي نواحي ايران بويژه منطقه خراسان، ريتم هاي لنگ پنج ضربي و هفت ضربي فراوان داريم و چه بسا از هزار سال پيش هم بوده باشند؟
- بله، ولي استفاده اي از آنها نشده است و حيف است كه نشود. اتفاقاً بايد روي اينها كار كرد. بايد تأكيد بيشتري روي آنها بكنيم تا موسيقي پيشرفت بكند.
* پرسش پاياني را حول موضوع ديگري طرح مي كنم. متأسفانه چندي است در كشور ما بر اساس مثل معروف «مرغ همسايه غاز است»، صحبتهايي، حالا يا شايعه يا حتي از دهان مسئولان مي شنويم كه فردا مي خواهيم پاواروتي  را به ايران دعوت كنيم، پس فردا ياني را دعوت كنيم بيايد در تخت جمشيد كنسرت بدهد و الي آخر. تصورشان هم اين است كه با حضور چنين افرادي اتفاق مهمي در موسيقي كشور خواهد افتاد. حال با توجه به اين صحبت ها و غفلت ها، آيا شما حاضر هستيد يك كنسرت با آن عظمت آكروپوليس يونان، در تخت جمشيد برگزار كنيد؟ با مشاركت موسيقي دانهاي ايراني و نه صرفاً خارجي ها را برداريم بياوريم اينجا.
-اين سوال بارها از من شده و جواب من هم همين بوده است كه خير. ولي اگر يك موقعي احساس كنم شرايط درست است و لازم هست، مطمئناً علاقه مندم اين كار را بكنم اما با نوازنده هاي ايراني، بانوازنده هاي اركستر سمفونيك تهران.
* نيازي نداريد انبوهي نوازنده از خارج بياوريد؟
- اصلاً، البته كار خيلي مشكل تر مي شود. ممكن است كيفيت كار حتي يك مقدار پايين بيايد ولي در عوض شما افرادي را داريد كه توانايي ايراني ها را نشان مي دهد.
* ولو اينكه به جاي يك ماه، سه ماه وقت بگذاريد؟
- حاضرم، من همين كاري كه الان در ايران مي كنم، در هيچ جاي دنيا نمي روم يك ماه بمانم. شما اگر برنامه هاي من را نگاه كنيد همه آنها بين يك هفته تا ده روز است.
* از تمرين تا اجرا؟
- بله من سه يا چهار تمرين با اركستر دارم و تعداد اجرا نيز يك يا دو و بعضي وقتها به سه مورد مي رسد. هيچ جايي نبوده كه من دوازده تا تمرين داشته باشم. ولي اين كار را با عشق در ايران مي كنم- تمرينهاي من خيلي زياده از حد است شما در جريان كار من هستيد- من اين كار را با علاقه مي كنم براي اينكه لازم است والا آن نتيجه اي كه مي خواهم گرفته نمي شود. با اين وجود من حاضرم وقتم را بگذارم خيلي بيشتر از آني كه در جاي ديگر مي گذارم. با علاقه هم اين كار را انجام مي دهم، صرفاً براي اينكه به همان نتيجه برسم. در نتيجه كار عملي است. حالا ممكن است براي برگزاري چنين برنامه عظيمي، بسياري تكنسين هاي خارجي را هم داشته باشيم. همين استفاده را ما در آكروپوليس يونان كرديم.
آنجا تنها پنج نفر از كل چهارده فيلمبردار ما از تلويزيون يونان بودند و بقيه همگي خارجي بودند، ديگر كشورهاي اروپايي و آمريكا. حتي اركستر هم اركستر فلارمونيك لندن بود. در برنامه آكروپوليس دولت يونان يك اركستر يوناني در اختيار من گذاشت. البته اركستر معمولي بود و درجه يك نبود. من در تمرين اول بعد از بيست دقيقه به هتل محل اقامتم برگشتم زيرا متوجه شدم اينها توانايي آن را ندارند و من هم حوصله اين كه دو يا سه ماه با اينها كار كنم را نداشتم. البته وقت هم نداشتيم. تمام برنامه ريزي از قبل شده بود و همه در راه بودند. در ضمن من احساس كردم اينها توانش را ندارند. در نتيجه بلافاصله اركستر را تعطيل كرديم و با اركستر فيلارمونيك لندن تماس گرفتيم تا بيايند.
* و كار به سرعت پيش رفت؟
- به سرعت و شدت خيلي بالاتر، اين خيلي ساده است. اين كار را مي شود همه جا انجام داد، ولي اگر قرار است يك كاري در اينجا انجام بشود، خود من- البته اگر مسئول اين كار باشم- ترجيح مي دهم تمام نوازندگان حتماً ايراني باشند. حتي اگر لازم باشد چند برابر كار كنم ترجيح مي دهم با اينها كار كنم تا اينكه سه تا تمرين راحت ويك اركستر از لندن به تهران بياوريم.
* يعني كاري كه در يونان حاضر به انجامش نبوديد، در ايران انجام مي دهيد؟
- صد درصد، اصلاً هدف بايد اين باشد. ما نبايد فقط ساختمان را نشان بدهيم. توانايي آدمهايش را هم بايد نشان بدهيم كه ما قابليت داريم. آيا ارزش اين بيشتر است يا اينكه آدم برود يكي را از جاي ديگر بياورد؟

نگاه امروز
مشكلات هميشگي
سيدابوالحسن مختاباد
اركستر سمفونيك تهران از سالهاي پاياني دهه ۶۰ و به همت مركز موسيقي، فريدون ناصري و جمعي از دغدغه مندان موسيقي سمفونيك و كلاسيك غرب شكل گرفت. نوازندگان اين اركستر را اعضاي كسنرواتوارها و هنرستانهاي موسيقي و در نهايت دانشكده موسيقي تشكيل مي دادند، كه تحت رهبري دائمي فريدون ناصري آثار كلاسيك موسيقي غرب را اجرا مي كردند. هدف اوليه از اين اجراها، آشنا ساختن نسل هاي تازه تر با موسيقي سمفونيك و نيز آثار آهنگسازان نامي اي چون باخ، موتزارت، بتهوون، برامس، شوبرت، چايكوفسكي و... بود. تا حدود سالهاي مياني دهه ۷۰ اين اركستر روند مناسبي را طي مي كرد و حتي در اين دوره، چهره هايي چون منوچهر صهبايي، ايرج صهبايي، نادر مشايخي، لوريس چكناوريان و... به تناوب رهبري اين اركستر را برعهده گرفتند.
در اين مدت به اركستر سمفونيك كمتر نيرو و نوازنده جواني تزريق شد، ضمن آنكه به دليل نبود نوازندگان جدي در كشور، بسياري از اعضاي اركستر سمفونيك عملاً در اركسترهاي صدا و سيما و نيز فرهنگسراي بهمن تمرين مي كردند، و بار آنها را نيز به دوش مي كشيدند. اين چند كارگي به دليل مشكلات معيشتي فراواني بود كه سر راه نوازندگان قرار داشت  و سبب مي شد تا آنها عملاً از كار جدي و منظم دربمانند، در حالي كه در عرف كار اركستر سمفونيك، نوازندگان تنها بايد با يك اركستر كار و روزانه ۵ تا ۷ ساعت روي قطعات تمرين كنند، تا بتوانند كار موثر را هنگام اجراي عمومي عرضه نمايند .
مشكل ديگر اركستر سمفونيك كهنه و از رده خارج شدن سازها بود كه به دليل گراني قيمت آنها و نياز به ساختشان در خارج از كشور، همچنان از مشكلات پابرجا و ديرپاي اين اركستر است.
اركستر سمفونيك از اواخر دهه ۷۰ و با بيماري فريدون ناصري دچار بحران انتخاب رهبر جانشين شد. در همين زمان چهره هايي چون، نادر مشايخي و ايرج صهبايي، حتي تاپاي امضاي قرارداد رهبري دائمي اركستر سمفونيك رفتند، اما در آخرين لحظات مشخص نشد، كه چرا طلسم انتخاب رهبري جانشين اركستر سمفونيك شكسته نشد و اين معضل اركستر همچنان لاينحل باقي مانده است، اگرچه شايد خيريت اين وضعيت برزخ گونه در حضور چهره هايي چون روحاني، صهبايي ، مشايخي، چكناوريان و... باشد كه هركدام از آنها، به خصوص (روحاني و چكناوريان) سهمي جدي در آشتي دوباره شهروندان با موسيقي سمفونيك داشته اند كه از آن به موسيقي فرهنگي، فرهنگ ساز و قابل تعمق ياد مي شود.

درآمد
جهاني وايراني
شهداد روحاني اگر تا سه سال پيش چهره اي گمنام براي هموطنان داخل كشور بود، اينك براي همه ايرانيان داخل و خارج نامي آشناست. رهبري اركسترهاي بزرگ جهان، ساخت برخي آهنگهاي شهرت آور از جمله آرم افتتاحيه بازي هاي آسيايي سال ۱۹۹۸ تايلند و قدرت آهنگسازي در سبكهاي مختلف، عواملي هستند كه به وي شخصيت هنري و جلوه اي ويژه داده اند. روحاني متولد ششم خرداد سال ۱۳۳۳ تهران است. او از سن ده سالگي وارد هنرستان موسيقي ملي مي شود و پس از مدتي دوره هنرستان عالي موسيقي را هم مي گذراند. ذهن كنجكاو و امكانات محدود كشور او را به غربت غرب مي اندازد. در پايتخت موسيقي جهان شروع به تحصيل مي كند. پايه اش در ايران به قدري محكم پي ريزي شده است كه بدون معطلي وارد مدرسه عالي وين مي گردد. پس از پايان دوره، موسيقي جاز را در همين ديار پي مي گيرد. اتريش برايش كوچك مي نمايد ،پس به ديار بزرگتر پر مي كشد. به دانشگاهU.C.L.A آمريكا مي رود تا موسيقي فيلم را بياموزد. يك سال دستيار رهبر اركستر سمفونيك COTA مي شود و پنج سال بعد از آن هم به عنوان رهبر دائم همين اركستر فعاليت مي كند.
پس از اين سعي مي كند در قالب خاصي قرار نگيرد و بنا براين رهبري ميهمان اركسترهاي مختلفي را مي پذيرد. گويا ماندن در يك جا برايش خيلي سخت است، آمريكا، اروپا، تايلند، ژاپن، تركيه و اخيراً عشق هميشگي اش ايران.
تفاوت كار براي روحاني در ايران و ساير نقاط جهان غيرقابل قياس است. او به هر كشور جهان كه دعوت شود، بر صندلي هاي درجه يك هواپيما (First Class) مي نشيند. در فرودگاه مقصد، اتوموبيل ليموزين به استقبالش مي آيد تا او را به هتل درجه يك شهر برساند. كل مدت اقامتش در آنجا كمتر از ده روز است و با سه يا چهار تمرين اركستر مربوطه را آماده اجراي يك يا دو برنامه مي كند. اما وقتي نوبت هدايت اركستر سمفونيك تهران مي رسد، صندلي هواپيما معمولي است، ضمن اينكه نيازي هم به هتلهاي رودكي و فردوسي ندارد. تعداد تمرينات با اركستر دست كم سه برابر ساير نقاط جهان است و پس از تمرين هم نيم ساعت جنب درب سالن رودكي بايد منتظر بماند تا يكي از پرايدهاي آژانس طرف قرارداد مركز موسيقي از راه برسد و او را به منزل مادرش برساند! اين در حالي است كه دستمزد وي در ايران چيزي حدود يك دهم دستمزدهاي جهاني رهبران اركستر است. منطق و عقل غربي حكم مي كند ايران مقصد خوب و پرسودي براي او نيست و نبايد سالي يك ماه در اين مسير گام بگذارد ولي اين اتفاق مي افتد. عشق به مادر و همين طور سرزمين مادري تمام اين ناملايمات را شيرين و ناهمواري ها را صاف مي كند و اين چيزي نيست جز هنر مادران ايراني كه چنين فرزنداني تربيت مي كنند.
نگاه روحاني به مقوله اركستر سمفونيك، نگاهي عميق و بدور از خودباختگي است او با علم به اينكه اين جنس موسيقي با همه ابزار و موادش متعلق به ما نيست، مصرانه اعتقاد دارد ما هم مي توانيم از اين منظر در عرصه هاي جهاني حرفي بزنيم و دليلي هم ندارد كه چنين نكنيم. كارنامه آهنگسازي وي نيز بر اين ادعا مهر تاييد مي زند. ساخت و تنظيم قطعاتي چون «نسيم بهاري»، «آزادي» و «خوابهاي طلايي» نمونه هاي بارزي از آثار سمفونيك با رنگ و بوي ايراني است. تاكيد وي بر اجراي قطعات جاودان موسيقي غرب با نوازندگان اركستر سمفونيك تهران و بدون بهره گيري از نوازندگان خارجي نيز همين هدف را دنبال مي كند.

پدرها و مادرها بخوانند
شما يا فرزندتان؟
لطفا قبل از آن كه وارد متن اصلي مقاله بشويد، قلم و كاغذي آماده كنيد. اگر مي خواهيد از مطالعه اين مقاله بهره بيشتري ببريد حتما به اين سئوالات پاسخ دهيد و پاسخ هاي خود را يادداشت كنيد.
سئوال اول:
اگر همين الان از شما سئوال شود كه بزرگترين آرزوي زندگي تان چيست چه پاسخي مي دهيد؟
سئوال دوم:
به نظرتان خوشبختي شما (پدر و مادر) مهم تر است يا فرزندتان؟ چرا؟
سئوال سوم: فكر مي كنيد كدام اهميت بيشتري دارد؟ زن و شوهر خوبي باشيد يا پدر و مادر خوبي؟
بعد از پاسخگويي مكتوب به اين سه سئوال، ادامه مطلب را بخوانيد.
003780.jpg
محمد امين
اشاره:
ما پدر و مادرهاي امروزي، علي رغم همه ايرادها و انتقادهايي كه به روش هاي تربيتي والدين  وارد مي سازيم، تعجب مي كنيم از اين كه محصول تربيتي آنها (يعني خود ما) از محصول تربيتي ما (فرزند انمان) بسيار بهتر بوده است!
در دوره اي كه خود ما كودك، نوجوان يا جوان بوده ايم به نسبت فرزندان امروزي با ادب تر، مقاوم تر، حرف شنوتر، سازگارتر و مستقل تر رفتار مي كرديم. با اين همه توجهي كه به نظر مي رسد بچه هاي ما از آن برخوردارند اما آخر كار باز چيزي بدهكار مي شويم! براستي چرا؟ اشكال كارها پدر و مادرها در كجاست؟
اين مقاله سعي دارد تا شما را به تفكر و چالش درخصوص اين موضوع وادارد.

شايد شما هم مانند خيلي از پدر و مادرهاي ديگر،  بدون آنكه نيازي به فكركردن و تامل داشته باشيد، بزرگترين آرزوي زندگي تان را خوشبختي فرزند يا فرزندان تان بيان كنيد. تجربه اين سئوال و جواب نشان مي دهد كه اكثر والدين نه تنها خوشبختي فرزندشان را بزرگترين و بهترين آرزوي خودشان مي دانند بلكه به اين نوع آرزو مباهات و افتخار هم مي كنند و تصور مي نمايند كه چنين آرزويي نشانه ايثار و فداكاري است.
بگذاريد از همين ابتدا بدون تعارف صحبت كنيم تا شما بيشتر با خودتان كلنجار برويد. ناراحت مي شويد اگر بگويم كه اشتباه فكر مي كنيد. بله، اين كه بزرگترين آرزوي زندگي شما خوشبختي فرزندتان باشد نه تنها فكر اشتباهي است بلكه بزرگترين انحراف تربيتي نيز هست.
صرف نظر از اين كه تلقي شما از خوشبختي چيست و چه تصوري از آن داريد (كه اين نيز موضوعي بسيار اساسي و قابل بحث در خانواده هاي ايراني است) ولي حداقل مي توانيد به اين نكته بيانديشيد كه خوشبختي فرزندتان در گرو چه چيزي است؟ فكر كنم لازم باشد اين سئوال را دوباره بخوانيد تا بهتر بتوانيد انديشه كنيد.
اصولا پدر و مادر كي مي توانند مدعي شوند كه دارند براي خوشبختي فرزندشان تلاش مي كنند؟ آيا زماني كه همه امكانات مورد نياز او را فراهم مي سازند؟ وقتي كه از زندگي خودشان مي زنند تا براي فرزندشان هزينه كنند. يا زماني كه كوچك ترين مسائل فرزندشان را با حساسيت فراوان دنبال مي كنند؟ و يا وقتي كه تمام هم و غم شان تهيه بهترين مدل كفش، لباس، كامپيوتر، و ... براي فرزندشان است؟ شايد اينها نشانه هايي باشند براي اين كه شما ثابت كنيد پدر و مادر خوبي هستيد ولي نشانه اصلي چيز ديگري است. ما كليد تربيت را گم كرده ايم و براي يافتن اين كليد نشانه هاي انحرافي را جستجو مي كنيم. كليد اصلي تربيت اين است كه بدانيد بپذيريد و اعتقاد داشته باشيد، خوشبختي فرزند در گرو خوشبختي شما ست. مسير خوشبختي بچه ها از خوشبختي پدر و مادر مي گذرد. پدر و مادري مي توانند فرزندان خوشبخت تربيت كنند كه خود افكار و نگرش هاي مثبتي به زندگي داشته باشند. بايد بزرگترين آرزوي زندگي شما، خوشبختي خودتان باشد!
باور كنيد، داريم مسير تربيت را بد طي مي كنيم! اين مسير پاياني غير از اين ندارد:  والدين بدهكار، فرزندان طلبكار! زحمت مي كشيد، تلاش مي كنيد. زندگي تان را صرف فرزندتان مي كنيد و در پايان چيزي هم بدهكار مي شويد!
پدرها و مادرها به دلايل زيادي اين تصور را دارند كه دوره آنها به اتمام رسيده و حالا دوره بچه هاست و يا به اصطلاح از آنها گذشته و بايد براي فرزندانشان كاري بكنند. عجيب است كه گاه چنين حرف هايي از زبان والدين جوان نيز شنيده مي شود و آنها هم اعتقاد دارند كه فرزند اولويت اول و آخر زندگي است!
يك دليل عمده چنين تصوري آن است كه بعضي از والدين، در زندگي بيش از آن به دنبال دلايل خوشبختي باشند دنبال اثبات نشانه هاي بدبختي خود هستند و وقتي به اين تصور مي رسند كه ديگر نمي توانند براي خود كاري كنند. استفاده از مكانيسم فرافكني و موفقيت تحصيلي و ايجاد روحيه برتري جويي در فرزندان از عواقب نامطلوب چنين نگرشي است.
بنابراين، اگر مي گوييم آرزوي خوشبختي پدر و مادر بر آرزوي خوشبختي فرزندان تقدم دارد اين بدان معنا نيست كه پدر و مادري كه خوشبخت نيستند يا احساس خوشبختي نمي كنند لزوما فرزندشان هم به جايي نخواهد رسيد، بلكه منظور اين است كه اگر به خوشبختي فرزندتان فكر مي كنيد قبل از آن اين فكر و آرزو را در مورد خودتان هم داشته باشيد. پدر و مادر سالم و شاداب هم خود از زندگي لذت بيشتري مي برند و هم فرزندان از وجود آنها بيشتر بهره مي گيرند. به ياد داشته باشيم كه زندگي موهبتي تكرار ناشدني است و هر انسان از فرصت يك باره زندگي بايد نهايت استفاده را ببرد.
با اين تفاصيل و توضيحات، الان درباره سئوال سوم چه فكر مي كنيد؟ زن و شوهر خوب بودن مهم است يا پدر و مادر خوب بودن؟ شايد ساده ترين پاسخ اين باشد كه بگوييد هر دو لازم هستند. بله، اگر هر دو مورد در خانواده اي موجود باشند بسيار ايده آل است، ولي هميشه چنين نيست. در مورد بسياري، فرزند حلقه اتصال زن و شوهر است و هستند والديني كه وجود يكديگر را به خاطر فرزند يا فرزندان تحمل مي كنند و حتي اين را بر زبان مي آورند.
شنيده ايد به زن و شوهرهايي كه روابط حسنه اي ندارند توصيه مي كنند بچه  اي بياورند تا زندگي شان شيرين شود و يا مهر زن بر دل شوهر بيفتد تا اختلافات را فراموش كنند. آن طور هم كه به نظر مي آيد اين سئوال، سئوال راحتي نيست و جاي تامل فراوان دارد.
بياييد پاسخ را از يك موضوع بديهي شروع كنيم. شما اول زن و شوهر بوده ايد يا پدر و مادر؟
اگر اين موضوع به قدري بديهي است كه شما را به خنده وامي دارد اشكال نيست، اما شايد دقت بيشتر در آن، نكات ديگري را آشكار سازد. هيچ زن و مردي با هدف بچه دارشدن ازدواج نمي كنند، حداقل هدف اوليه زندگي مشترك اين نيست. معمولا هدف اوليه از آغاز زندگي مشترك، تامين نيازهاي رواني طرفين و رسيدن به آرامش و سعادتي است كه در تنهايي و تجرد به دست نمي آيد. فرزندآوري جزء اولويت هاي بعدي زندگي زناشويي است. زن ها و شوهرها زندگي را با اين نيت كه يكديگر را به خوشبختي برسانند شروع مي كنند و تولد فرزند يا فرزندان اين خوشبختي را تكميل مي نمايد. پس چرا بسياري از زن ها و شوهرها، خوشبختي خود را در خوشبختي بچه هايشان مي بينند و چرا بچه ها را محور زندگي قرار مي دهند؟
پدر و مادري كه معناي زندگي را در فرزندآوري و فرزندپروري مي بينند بايد در اين معنا شك نمايند. معناي زندگي در چيزهاي ديگري است و خلاصه كردن آن در وجود بچه ها بيراهه اي بيش نيست.
باور كنيد اين نكات موضوعات پيش پاافتاده اي نيستند. همين الان كه به عنوان زن و شوهر در كنار يكديگر زندگي مي كنيد دوباره خاطرات روزهاي اول زندگي مشترك را به ياد آوريد. كجا بوديد و به كجا رسيده ايد؟ زن و شوهر بايد مايه آرامش يكديگر باشند و به قول سعدي:
كرا خانه آ باد و همخوابه دوست
خدا را به رحمت نظر سوي اوست
كسي برگرفت از جهان كام دل
كه يكدل بود با وي آرام دل
آيا همان گونه كه با نيت تامين آرامش متقابل قدم در زندگي مشترك گذاشته ايد الان نيز اين آرامش را در وجود يكديگر احساس مي كنيد؟
تفاوت هاي فردي و اختلافات سليقه اي در زندگي، مشكلات كم و زيادي را ايجاد مي كنند، اما مهم اين است كه بروز هيچ مشكلي را يك طرفه نبينيم و قبول كنيم كه همه مسائل انساني دوطرفه هستند. اگر بخواهيم با نگاه تك بعدي و يك طرفه به مشكلات بين انسان ها بنگريم به راه حلي جز بن بست نخواهيم رسيد.
در فرهنگ ما تفكر احساسي غلبه محسوسي بر تفكر منطقي دارد و همين باعث مي شود كه ما در مشكلات با نگاهي حق به جانب خود را به تبرئه و طرف مقابل را كاملا مقصر قلمداد كنيم. نمونه هايي از جر و بحث هاي خانوادگي را به خاطر بياوريد.
ببينيد سوژه اين دعواها از كجا شروع مي شود؟ معمولا در ابتداي كار، قضيه با بحثي ساده شروع مي شود، اما زن مي گويد، شوهر مي گويد و همين خود ادامه مي دهند تا بالاخره مي رسند به موضوعاتي كه اصلا ربطي به قضيه اول نداشت!
زن و شوهرهاي ايراني به جاي اصرار بر تحميل نظرات خود و يك جانبه نگري،بيش از هر چيز نياز به آموزش مهارتهاي زندگي دارند . به آن چه مي خواهم بگويم خوب توجه كنيد. اندكي از دغدغه پدر و مادر خوب بودن فارغ شويد و به زن و شوهر خوب بودن بيانديشيد. خيلي ساده مي خواهم به شما بگويم كه به فكر خودتان هم باشيد، به عنوان يك فرد، يك انسان، يك زن يا شوهر. نگوييد همين است كه هست، بايد سوخت و ساخت و تحمل كرد. به جاي اين كه با تاكيد بگوييد طرف مقابل شما - زن يا شوهر - غيرقابل تغيير و اصلاح ناپذير است. منصفانه بيانديشيد و ببينيد خودتان چقدر آمادگي تغيير داريد؟ و باز بگذاريد بدون تعارف بگويم: ما بدجوري داريم جايگاه زن و شوهري را فراموش مي كنيم. تقدم پدر و مادري بر زن و شوهري، هم به ضرر خود ماست و هم به ضرر بچه ها. ما به عنوان زن و شوهر ضرر مي كنيم چون وقت كمتري براي همديگر صرف مي كنيم. بچه ها هم ضرر مي كنند چون الگوي خوبي براي زن و شوهري در زندگي شان نمي بينند!
پدر و مادر خوب بودن بسيار مهم است اما زن و شوهر خوب بودن و زن و شوهر خوب ماندن مهم تر است. محور اصلي زندگي خانوادگي زن و شوهر هستند. سلامت و شادابي اين محور عامل تحرك وپويايي  خانواده خواهد بود.
زن و شوهرها بايد براين نقش محوري خود در خانواده واقف باشند و آن را با هيچ رابطه ديگري حتي پدر و مادري جايگزين نسازند. عامل دوام خانواده زن و شوهر خوب بودن است نه لزوما موفق بودن در تربيت و بچه خوب تربيت كردن.
در پايان:
دوباره سئوالات آغازين مقاله را بخوانيد و پاسخ دهيد. اين پاسخ ها را با پاسخ هايي كه در ابتدا نوشته ايد مقايسه كنيد. اميدوارم نتيجه اين چالش در اصلاح نگرش ها و تغيير رفتارهايتان مؤٍثر واقع شود و اميدوارم براي تثبيت جايگاه زن و شوهري بيشتر تلاش كنيد. زن و شوهري خوب به احتمال زياد پدر و مادرهاي خوبي هم خواهند بود اما هر پدر و مادر خوبي لزوما زن و شوهر خوبي نيستند.

زندگي در جهان
ترجمه :امير بهادري نژاد
صدام حسين انگليس
يك مدير مدرسه در انگليس كه ۵۰۰ هزار پوند از حساب مدرسه محل خدمت خود اختلاس كرده بود در دادگاه محاكمه مي شود.
نكته جالب اينكه، معلمان و كادر اجرايي مدرسه از اختلاس و سوءاستفاده هاي مدير آگاهي كامل داشتند اما جرأت نمي كردند موضوع را به پليس اطلاع بدهند.
او با برداشت اين مبلغ هنگفت از حساب مدرسه باعث شد كه كتابخانه دبيرستان خالي از كتاب شود، دانش آموزان به دليل نبود بودجه لازم براي خريد سوخت، در سرماي زمستان به خود بلرزند و معلمان به جاي فراش ها به نظافت مدرسه بپردازند.
اين مدير به حدي اقتدار و قدرت داشت كه همگان او را «صدام حسين انگليس» مي ناميدند و هر كس كه با او درمي افتاد، نابود مي شد.
او هر روز صدها دلار صرف خريد گل مي كرد و اتاق وي مملو از گل بود.
اين مدرسه كه۱۱۰۰ دانش آموز داشت هر سال ۳ ميليون پوند بودجه از آموزش و پرورش دريافت مي كرد كه خانم مدير بودجه را صرف خريد گل، صرف ناهار در گرانترين رستورانها، خريد لوازم برقي و لوازم آرايش به عنوان هديه براي دوستانش مي كرد.
او طي سه سال دوران خدمت خود، بيش از ۹۵ جفت كفش به ارزش ۷ هزار پوند از محل بودجه مدرسه خريداري كرد.
منبع: سان
003795.jpg

كاهش حوادث رانندگي
موتورسيكلت ها در پياده روها مانور مي دهند، رانندگان كوچكترين توجهي به خطوط عابر پياده ندارند و صداي بوق ممتد خودروها، هر عابري را كلافه مي كند. به خيابانهاي كشور فرانسه خوش آمديد، كشوري كه عصباني ترين رانندگان جهان را در خود جاي داده است.
سالانه۸۰۰۰ نفر در فرانسه در سوانح رانندگي جان خود را از دست مي دهند كه بدترين آمار در ميان كشورهاي اروپايي به شمار مي آيد. به همين دليل سال گذشته ژاك شيراك رئيس جمهور اين كشور خواستار بهبود وضعيت ترافيك اين كشور شد. به دنبال اجراي قوانين جديد، فرهنگ سازي در رسانه ها و سخت گيري هاي پليس، تعداد قربانيان حوادث رانندگي اين كشور كاهش يافته است.
براي كاهش بيشتر حوادث، قرار است هزار دستگاه سرعت سنج تا سال ۲۰۰۵ در جاده هاي اين كشور نصب شود و مسافران موظف هستند در اتوبوس ها از كمربند ايمني استفاده كنند.
اقدام ديگر، طراحي خودروهاي شخصي سبك است كه حداكثر سرعت اين خوروها۱۳۰ كيلومتر در ساعت مي باشد. همچنين ممكن است در اين خودروها مانند هواپيما، جعبه سياه نصب شود.
رويترز
يك هفته اي لاغر شويد
003810.jpg

بسياري از خانم ها تصور مي كنند كه با رژيم هاي غذايي سفت و سخت، وزنشان كاهش پيدا مي كند كه اين تصور كاملاً نادرست است. براي كم كردن وزن الزاماً نبايد غذاي مصرفي را كاهش داد و يا مقدار زيادي گوشت و پنير مصرف كرد.
در رژيم غذايي خود مقدار زيادي ميوه و سبزيجات بخوريد. سعي كنيد در سه وعده اصلي غذا ميل نماييد و ميان سه وعده اصلي از ميوه و يا غلات استفاده كنيد.
همچنين مقدار چربي مصرفي را كاهش بدهيد و حتما ورزش كنيد. براي يك هفته اين رژيم را امتحان كنيد و به شمال قول خواهيم داد كه در طول همين يك هفته وزن كم خواهيد كرد.
غذاهاي خود را از ليستي كه در پي مي آيد انتخاب كنيد:
هر روز: سالاد بدون سس و سبزيجات تازه، دو ليوان شير و۲ تا ۳ ليتر آب مصرف كنيد.
براي صبحانه: غلات، موز، آبميوه، تخم مرغ آب پز، نان تست سبوس دار، پرتقال يا كيوي، يك ورق گوشت كباب شده، سالاد، گوجه فرنگي
براي ناهار: ساندويچ( كه ۳۵۰ كالري ارزش غذايي داشته باشد)، ميوه، گوشت با سالاد، لوبيا يا ماكاروني، ماست بدون چربي.
براي شام: اندكي خربزه يا هندوانه يا طالبي، ۵۰ گرم گوشت و يا ۷۵ گرم ماهي كباب شده همراه با سالاد، دو سيب زميني پخته متوسط، چند قاشق بستني يا توت فرنگي، ۲۵۰ گرم ماهي چرب، سالاد و سبزيجات، پرتقال يا هلو، ۵۰ گرم گوشت چرخ كرده كم چربي با ۵۰ گرم رب گوجه، سالاد، هلو و ماست كم چربي، غذاي آماده (كه ۴۰۰ كالري ارزش غذايي داشته باشد همراه با سالاد و سبزيجات).
منبع: سان

سايه روشن زندگي
خودكشي در روسيه
سازمان بهداشت جهاني در گزارش اخير خود روسيه را از نظر ميزان خودكشي در مكان اول جهان قرار داد.
استاندارد سازمان بهداشت جهاني به خودكشي در مقابل هر ۱۰۰ هزار نفر جمعيت است. اين رقم براي روسيه ۳۸ نفر است.
003785.jpg


سومين قاچاق پردرآمد
به گفته مدير اطلاع رساني يونيسف در ايران، خريد و فروش كودك، بعد از قاچاق مواد مخدر و اسلحه، سومين حرفه پردرآمد جهان است.
دكتر حميد مرعشي اعلام كرد: سالانه ۷۰۰ هزار كودك در جهان با اهداف مختلف براي سوءاستفاده قاچاق مي شود.

خطر تعطيلات طولاني
دكتر زيگفريد لهرل، از دانشگاه ارلانگن اند نورنبرگ آلمان مدعي است كه رفتن به تعطيلات طولاني مدت و استراحت مطلق موجب كاهش هوش و توانايي هاي ذهني انسان مي شود. به گفته اين محقق، چهارده روز استراحت مطلق باعث مي شود تا بيست نمره از ضريب هوشي (IQ) انسان كاهش يابد.

۲۱ درصد با اختلال رواني
بر اساس يكي از گزارشهاي وزارت بهداشت بررسي آماري نشان مي دهد كه ۲۱ درصد از افراد كشور از انواع اختلالات رواني رنج مي برند. اين ميزان در مردان ۹/۱۴ درصد و در زنان ۹/۲۵ درصد است.
همين آمار نشان مي دهد كه ۸/۲۰ درصد مردم از اضطراب و ۲۱ درصد از افسردگي رنج مي برند. ۳/۱۴ درصد از افراد كشور نيز داراي اختلال عملكرد اجتماعي هستند.

ازدواج قسطي
اخيراً بنگاههايي در سطح شهرهاي بزرگ تسهيلات قسطي براي برگزاري مراسم ازدواج زوج هاي جوان فراهم مي كنند. اين جوانان كه نمي توانند هزينه ازدواج را شخصاً تأمين كنند از طريق وام هاي با بهره زياد بنگاههاي مذكور اقدام به برگزاري مراسم ازدواج قسطي و تهيه جهيزيه كرده و سپس گرفتار پرداخت بهره مي شوند. در اين باره ايرنا در روز ۵/۵/۸۲ گزارش كوتاهي مخابره كرده است.
003800.jpg


عقاب در خدمت گردشگران
شوراي شهر بريسين استراليا براي كمك به رفاه گردشگران يك عقاب استخدام مي  كند.
به گزارش روزنامه ساندي ميل، وظيفه اين عقاب ترساندن لك لكهايي است كه به سوي غذا و سفره گردشگران حمله مي كنند. البته عقاب مذكور جوري تربيت شده كه به لك لك ها آسيب نرساند بلكه فقط آنها را مي ترساند.

سيگاري هاي جوان
نتايج تحقيقي كه توسط مركز ملي تحقيقات علوم پزشكي كشور انجام شد نشان مي دهد كه ۴/۳۲ درصد از جوانان كشور در سنين ۲۰ تا ۲۴ سالگي شروع به كشيدن سيگار مي كنند. پس از آن گروه سني ۱۵ تا ۱۹ سال با ۱/۳۱ درصد در رده دوم قرار دارند بر اساس اين تحقيق هشت درصد از نوجوانان كشور نيز در سنين ۱۴ سال به پايين شروع به كشيدن سيگار مي كنند.

فروش عروس ۱۳ ساله به داماد ۸۰ ساله!
دختري ۱۳ ساله به دست برادرش در يكي از روستاهاي اطراف شهر زاهدان به قتل رسيد. به گزارش سرويس اخبار داخلي «بازتاب»، پدر اين دختر، چندي پيش در ازاي دريافت يك ميليون تومان پول نقد، وي را به اجبار به عقد پيرمردي ۸۰ ساله درآورده بود. دختر كه از اين ازدواج ناراضي بود، تلاش زيادي كرد كه پدرش را منصرف كند، ولي به نتيجه نرسيد، به همين دليل از خانه شوهرش فرار كرد. پس از فرار دختر از خانه، برادرش وي را در شهر زاهدان پيدا كرد و پس از آوردن او به روستاي محل زندگي شان- به دليل آنكه دخترحاضربه زندگي با پيرمرد نشد- با شليك گلوله وي رابه قتل رساند.
003805.jpg


يك نهم كودكان ايران دچار كم وزني اند
دكتر ربابه شيخ الاسلام مدير دفتر بهبود تغذيه معاونت سلامت وزارت بهداشت گفت: وزن ۱۱ درصد از كودكان زير پنج سال ايراني كمتر از تعدادي است كه سن آنان ايجاب مي كند. به گفته وي تقريباً ۵۴۰ هزار كودك زير ۵ سال ايراني (۷/۸ درصد) به علت سوءتغذيه و ۳/۲ درصد براساس مشخصات سرشتي خود كم وزن هستند ابتلا به بيماريهاي عفوني به ويژه بيماريهاي اسهالي و عفونت هاي تنفسي، نبود آگاهي هاي تغذيه كودكان به ويژه تغذيه تكميلي در مادران ، فقر مالي، عدم اطمينان از سلامت و توجه ناكافي به كيفيت و كميت غذا، پرهيز از خوردن در طول دوران بيماري، استفاده از تنقلات كم ارزش و ابتلا به بيماريهاي انگلي، از مهمترين علل بروز سوءتغذيه در ايران است.

زندگي
ادبيات
اقتصاد
سياست
علم
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  زندگي  |  سياست  |  علم  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |