سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۲
شماره ۳۱۲۷- Aug, 5, 2003
ادبيات
Front Page

مرز توهم و واقعيت
زير ذره بين
براي گفتن رمان «سلاخ خانه شماره پنج»، بايد همه آن را گفت واين امر امكان پذير نيست. چرا كه اصولاً چيزي را نمي گويد و اين نگفتن چيزي، آن را هم تبديل به يك بازي مي كند. يك بازي و لغزشي در واقعيت و توهم، لغزشي در مرزهاي استعاره و مصاديق خارجي، يك بازي در مرز امر واقع و وانموده
ابراهيم رزم آرا
004380.jpg

«كورت وونه گات جونيور» (Kurt Vonnegut Jr.) در ۱۱ نوامبر ۱۹۲۲ در شهر ايندياناپوليس،در دوران بحران اقتصادي آمريكا به دنيا آمده و نخستين تجربيات نويسندگي خود را با كار در نشريه دبيرستان آغاز مي كند. تحصيلش در رشته بيوشيمي دانشگاه كرنل را ناتمام گذاشته و به خدمت نظام مي رود. حدود يك سال بعد توسط نازي ها در ۱۹۴۴ اسير و در يك انبار، نگهداري لاشه هاي گوشت را تجربه مي كند. در همان هنگام متفقين، شهر درسدن را بمباران كرده و ۱۳۴۰۰۰ تن جان خود را از دست مي دهند. نخستين رمان وونه  گات با نام «نوازنده پيانو» به سال ۱۹۵۲ انتشار مي يابد و رمان دومش «آژيرهاي هيولا» را هفت سال بعد چاپ مي كند. در اين فاصله داستان هاي كوتاه خود را براي مجله هاي معتبر مي نويسد كه بعدها به صورت مجموعه اي به نام «قناري در خانه گربه» و چند سال بعد با يك تغيير جزيي به نام «به خانه ميمون خوش آمديد» منتشر مي شود.
تا سال ۱۹۶۹ رمانهاي «شب مادر»، «پرچينك بازي»، و «سلاخ خانه شماره پنج» را به ترتيب منتشر مي كند كه رمان اخير او فروش خوبي داشته و فيلم بسيار موفقي نيز براساس آن ساخته مي شود.
004375.jpg

در سال ۱۹۷۱ براساس يكي از كتابهايش به نام «ميان زمان و تيمبوكتو» نمايش تلويزيوني تهيه مي شود كه اين نمايش او را در جامعه آمريكا سرشناس تر مي كند.
«وونه گات» هنوز زنده است و به كار نوشتن اشتغال دارد. وي تاكنون چهارده رمان و چند داستان كوتاه، نمايشنامه و فيلمنامه به چاپ رسانده است. البته ارزش هنري و خلاقه او را بايد بيشتر در رمان هايش جستجو كرد.
«نقل از مقدمه « سلاخ خانه شماره پنج» به قلم، صفدر تقي زاده - ترجمه ع.ا.بهرامي
از وونه گات آثار زيادي به فارسي ترجمه نشده است. دورمان به نام هاي «سلاخ خانه شمار پنج» و «شب مادر» به ترجمه خوب ع.ا.بهرامي، و نيز چند داستان كوتاه در مجله هاي كارنامه و گلستانه. اما نام او در قبل از ترجمه آثارش نيز نامي آشنا بوده است در اغلب مقالات و كتابهايي كه در آنها به مباحث رمان معاصر و ادبيات پسامدرن پرداخته شده است، مي توان نام او را رديابي كرد. «سلاخ خانه شماره پنج» را كه يكي از مهم ترين و بحث انگيزترين آثار وونه گات است، بهانه و بستري قرار داده ايم تا ضمن معرفي و بررسي آن، اندكي از مؤلفه ها و ويژگي هاي ادبيات و رمان پسامدرن سخن بگوئيم.
- رمان هاي «سلاخ خانه شماره پنج» و «شب مادر» در فاصله ۱۹۶۹-۱۹۵۲ منتشر شده اند و اين زماني است كه هنوز بسياري از مؤلفه هاي پسامدرنيسم توسط كساني چون دريدا، ليوتار، فوكو، بودريار و ديگران بسط و گسترش نيافته است. - انديشه فلسفي پسامدرن در شالوده شكني دريدايي اواخر دهه شصت و اوايل دهه هفتاد شكل گرفته و انديشه اجتماعي و فرهنگي آن در دهه هشتاد و با مبحث وانمايي بودرياري ظهور مي كند - به عبارت ديگر مي توان چنين نتيجه گرفت كه «وونه گات» آثارش را براساس معيارهاي فلسفي و زبانشناختي از پيش تعيين و تئوريزه شده اي شكل نداده و مباني يا مكانيسم آفرينش و خلاقيت اثر در او بيش از آنكه فرايند درك و نهادينه شدن موضوعات و تئوري هاي ويژه باشد، نتيجه تجربه زيستي فردي و نيز تعامل ذهنيت او با عناصر بينامتني و شرايط پيراموني است. در واقع اثري آفريده شده است و ما امروز با توجه و تمركز بر دستاوردهاي فلسفي و زبان شناسي معاصر مي خواهيم الگوها و بنيان هاي زيبايي شناختي اثر و نيز نوع برخورد مؤلف با زبان وساير مؤلفه ها را نقد و تأويل كنيم.
نگارنده از اينرو بر اين موضوع تأكيد مي كند كه امروزه -وبه طور كلي در دهه اخير- مؤلفان و هنرمندان جامعه ما -در ژانرهاي مختلف هنري-، از طريق ترجمه آثار نظريه پردازان و فيلسوفان حوزه پست مدرنيسم با تعاريف و تئوري هايي آشنا شده و در بهترين حالت پس از درك و نهادينه كردن، سعي در بكارگيري آن ها در متون خود مي كنند. اگرچه انديشه و فلسفه در جهان معاصر انضمام فرهنگي نداشته و نمي توان به صرف حضور مؤلفه هايي از يك حوزه انديشه و تفكر، درباره متن و اثر هنري، حكمي قطعي صادر كرد، اما مسئله، مسئله حاكميت معنايي مسلط در كسوت نوعي مدگرايي فرهنگي-هنري ونيز تبديل آن انديشه ها به وانموده اي از خود در جريان بهره برداري است. با وجود گستردگي و پيچيدگي موضوع و نيز عدم حضور نقدي فراگير در پيرامون آن، به همين اشاره كوتاه بسنده كرده و محور بحث را بر مركز مقال و سرفصل اصلي آن مي چرخانيم.
براي رسيدن به ادبيات و رمان پسامدرن ونيز تبيين مؤلفه هايي از آن در آثار وونه گات، به ناچار بايد اندكي از «پست مدرنيسم» سخن گفت. پسامدرنيسم تعريف ناپذير است. يعني تن به تعريف نمي دهد، از آن جهت كه جوهره وجودي او بر چنين اصلي بنيان نهاده شده است. گويا پسامدرنيسم با تعريف پذيري و كاناليزه شدن خود، كمر به نابودي خود مي بندد. از سوي ديگر بر پسامدرنيسم به سبب خصلت ذاتي تأويلي آن، از زواياي متعدد و متكثري مي توان نگريست. به همين سبب در مباحث مربوط به آن، هر مؤلفي مجبور است تنها بر مواردي خاص اشاره و تأكيد كند كه در ادامه متن بتوان از آن ها به صورت كاربردي استفاده نمود.
با درنظر گرفتن فضاي متكثر، عدم قطعيت و نيز فقدان ارزش و اعتبار در پست مدرنيسم پلي به سوي ادبيات زده و بدون مقدمه به سراغ «ديويد لاج» مي رويم كه براساس حاكميت فضاي پسامدرنيسم و نوع تأويل خود از آن، پنج ويژگي را براي يك متن پسامدرنيستي معرفي مي كند.
تناقض - عدم انسجام - فقدان قاعده (تصادف) - زياده روي - اتصال كوتاه، با جلب نظر مخاطب به مورد شكستن و محو ساختار و نيز تخريب شكل، از هفت سرفصل مي گوئيم كه «ايهاب حسن» براي داستان پسامدرنيستي ذكر مي كند: اعتياد به زندگي شهري - ناگزيري استفاده از تكنولوژي، حذف انسان، عشق به بدويت، اروتيسم، اخلاق ستيزي و تجربي بودن. با اندكي دقت و توجه در سرفصل هايي كه آمد، اكنون مي توان به يكي از اركان اساسي رمان، يعني نوع و چگونگي شخصيت پردازي در رمان - پسامدرن اشاره كرد.
قهرمان ادبيات مدرنيستي در پي شناسايي جهان و كشف هويت خود بوده و در اين روند هميشه در حال ساخت زوج هاي «ديگر / خود» بوده است، شخصيت رمان پسامدرنيستي از همان ابتدا اعلام مي كند كه به تقسيم بندي «خود / ديگر» اعتقادي ندارد.
متن پسامدرنيست وجود خالق را انكار مي كند تا بتواند به خود رجوع كند.
متن پسامدرنيست همواره ميل به رجوع خود را دارد. چرا كه ميل به رجوع خارج از خود، در واقع، ميل به رجوع به وانموده است. وانموده اي كه در اثر گذشت زمان تأويل به واقعيت شده و وانمودگي آن فراموش مي شود. اين گونه متن چنين ميلي را نمي تواند طراحي كند، مگر به ياري تمهيدات و شگردهايي كه توان استقامت در برابر روايت هاي بزرگ را داشته باشد. روايت هايي كه در طول تاريخ ساخته شده و فرهنگ خود را در بستر زمان پرداخته اند. از چنين تمهيداتي بهتر است (به صورت عيني و كاربردي) به عنوان الگوي بحث در آثار هنري آفريده شده، سخن به ميان آورد، و ما در اين مقال سلاخ خانه شماره پنج را بهانه و بستر قرار مي دهيم:
«سلاخ خانه شماره پنج»
وونه گات اين رمان را در ده «فصل» نوشته است، كه نگارنده بيشتر مايل است به جاي «فصل» از كلمه قطعه استفاده كند و باز مايل است برخلاف نويسنده پيشگفتار رمان - صفدر تقي زاده - از پاراگرافهايي بگويد كه تركيب آنها ساختماني بديع و يك پارچه نمي آفريند و معنايي كلي را القا نمي كند.
قطعه شماره يك چنين آغاز مي شود: «همه اين داستان كمابيش اتفاق افتاده است. به هر حال قسمت هايي كه به جنگ مربوط مي شود، تا حد زيادي راست است. يكي از بچه هايي كه در، درسدن مي شناختم راستي راستي با گلوله كشته شد، آن هم به خاطر برداشتن قوري چاي يك نفر ديگر. يكي ديگر از بچه ها، دشمنان شخصيش را جداً تهديد كرد كه بعد از جنگ مي دهد آدمكشهاي حرفه اي، آنها را ترور كنند. البته من اسم همه آن ها را عوض كرده ام.»
در اين قطعه كه بيش از ۲۰ صفحه از رمان را به خود اختصاص داده است، نويسنده، بيشتر از چگونگي شكل گيري رمان مي گويد - كاري كه در رمانهاي مدرن و كلاسيك بيشتر سعي در پنهان كردن آن است - و اين كه خود در جنگ جهاني دوم حضور داشته و مبناي اين رمان به نوعي نتيجه تجربه و زيست اوست. خصوصاً در دوران اسارتش در درسدن و بمباران آن توسط متفقان.
علاوه بر اين وونه گات در اين قطعه، تاريخچه كوتاهي از درسدن و نيز چند سطري از كتابي به نام «اوهام عامه پسند خارق العاده و جنون جمعي» را كه درباره جنگهاي صليبي است، آورده و در اواخر قطعه اشاره كوتاهي دارد به بخشي از انجيل گيدتون كه در آن از حال و هواي عقوبت قوم لوط و وضعيت زن او سخن گفته شده است. و اين قطعه چنين پايان مي يابد: كتاب با اين كلمات شروع مي شود؛ گوش كنيد:
بيلي پيل گريم در بعد زمان چند پاره شده است.
و اين طور تمام مي شود:
جيك، جيك، جيك
آنچه در اين قطعه با آن روبرو هستيم، نشان از گسست هايي دارد، گسست از سنت روايت مدرنيستي. رمان در آغاز به اين امر اشاره دارد كه گشتن به دنبال يك راز و يا يك امر خارق العاده در اين متن بيهوده خواهد بود.
«وونه گات» خود از حضورش در جنگ جهاني دوم مي گويد، يعني بيان يك واقعيت، او از طريق بيان اين واقعيت و نوع پردازش آن در رمانش، نوعي مبارزه منفي را سازمان دهي كرده، و در اين مبارزه پيروز مي شود. (البته پيروزي نه در مقام يك مؤلف و سوژه) بدينگونه كه او با كاربرد شگردها و تمهيداتي از قبيل طنزْ پارودي و فاصله گذاري پيشاپيش از تبديل واقعيت -براي نمونه واقعيتي به نام جنگ و بمباران شهر درسدن- به وانموده اي از خود -واقعيت- در خارج از جهان متن -رمان سلاح خانه شماره پنج- جلوگيري كرده و مخاطب را در همه حال به واقعيت و جهان رمان ارجاع مي دهد.
در رابطه با چنين ارجاعي بهتر است به روايت بودريار از بازنمايي يا تصوير اشاره شود. بودريار براي مراحل پي در پي تصوير سيري اينچنين را مشخص مي كند:
الف) تصوير بازتابي از واقعيت ابتدايي است
ب) تصوير واقعيتي ابتدايي را مي پوشاند و تحريف مي كند
ج) تصوير غياب واقعيتي ابتدايي را مي پوشاند
د) تصوير هيچ گونه مناسبتي با هيچ واقعيتي ندارد: تصوير وانموده اي ناب از خودش است.
مرحله اول منطبق با رئاليسم ابتدايي است (بالزاك، استاندال،...) مرحله دوم را مي توان منطبق بر بوطيقاي سوررئاليسم تلقي كرد، يعني تحريف واقعيت.
مرحله سوم، كه پوشاندن غياب واقعيتي ابتدايي است، را مي توان دركارهاي روب گري يه، كلودسيمون و ديگر اهالي رمان نو رديابي كرده و به تأويل نشست.
و مرحله چهارم، وانمايي ادبيات در خودش است، كه بايد آن را مشخصه دوران پسامدرن در ادبيات دانست. ادبيات از راه حركت از دال به دال خود را به خود ارجاع داده و متني را مي سازد كه مي تواند از تقسيم بندي هاي جهان هاي متفاوت بگذرد.
سلاخ خانه شماره پنج، بيان زندگي بيلي پيل گريم است كه در بعد زمان چندپاره شده است، همين!
براي گفتن اين رمان، بايد همه آن را گفت واين امر امكان پذير نيست. چرا كه اصولاً چيزي را نمي گويد و اين نگفتن چيزي، آن را هم تبديل به يك بازي مي كند. يك بازي و لغزشي در واقعيت و توهم، لغزشي در مرزهاي استعاره و مصاديق خارجي، يك بازي در مرز امر واقع و وانموده.
«سلاخ خانه شماره پنج» گسترش يك طرح در كشاكش اوج ها و فرودها نيست. نمي توان از آن گفت. بايد به تمامي آن را خواند.

حادثه اي در بامداد و نه در شعر معاصر
004235.jpg

علي سعادتمندي
اگرچه تعلق جايزه و عنواني ويژه، دليل بر حقانيت تمام و كمال يك اثر هنري در ابعاد مختلف، نمي تواند تلقي شود و داوري هايي كه در اين عرصه ها اعمال مي شوند به يقين وابسته به مؤلفه هايي چون سليقه و تأثير شرايط حاكم بوده و در نهايت نسبي هستند، اما شايد بتوان به جاي امر مرسوم اظهارنظر در انتخاب اين يا آن اثر، پيرامون نوع انتخاب و ذهنيت داوران در مناسبت با شرايط حاكم بر نقد و فضاي ادبيات و با داشتن گوشه چشمي بر اثر انتخاب شده، تأويل هايي در اين باب ارائه داد.
يكي ازتأثيرات مهم برگزاري برنامه هايي در انتخاب آثار هنري و ادبي، مي تواند، گشايش دريچه هاي گفت وگو و ديالوگ، باشد و متعاقباً، گشايش چنين دريچه ها و باب هايي بستر را براي گسترش افق هاي تأويل و نقد فراهم كند. متأسفانه اتفاقاتي از اين دست كمتر رخ داده و چنين برنامه هايي عموماَ براي مدتي بازار احكام صادره از سوي مخالفان و موافقان انتخاب و داوري را گرم مي كند.
در اين كوتاه نوشت، ابتدا به سراغ اثر منتخب رفته و با نگاهي اجمالي بر آن چند و چون امر انتخاب و داوري را به تأويل مي نشينيم:
مجموعه شعر حادثه در بامداد- منوچهر آتشي
منتخب كتاب شعر سال- ۱۳۸۱
«منوچهر آتشي»  از معدود شاعراني است كه علاوه بر حضورش- كه سال هاي سال مستدام باد- خصيصه اي ديگر نيز او را از هم نسلان خود متمايز مي كند.
آتشي توانسته است تا حدود زيادي عناصر و الگوهاي مدون و تاريخي شعر خود را با عناصر امروز درهم آميخته و شعرش را همچنان سرپا نگه دارد. آميزش فخامت و سنگيني كلام و استعاره پردازي با همراهي مؤلفه هاي غيرقابل پيش بيني روزمره از محوري ترين بنيان هاي زيبايي شناختي شعر آتشي است.
البته نگاه او همچنان، نگاهي به گذشته است و حضور عناصر و اشياء امروزي تنها در روساخت شعر او قابل بررسي است. نوستالژي و حسرت از دست رفتن حال و هواي ديروزها، آشكارترين و نيز مسلط ترين كارمايه اغلب شعرهاي حادثه در بامداد است:
بيا به لحظه هاي خاكي خودمان برگرديم/ به جرعه گس چاي صبح/ در انتهاي گردنه كابوس
...
بيا به لحظه هاي كوهي خودمان برگرديم/ به ناشتايي نان گرم در آغوز بز كوهي
...
هنوز كه هنوز است دلم مي خواهد/ سپيده دم از صداي گنجشكان برخيزم
...
بيا به لحظه هاي وحشي خودمان برگرديم/...
حادثه در بامداد- شعر دلتنگي- ص ۱۹۶
ما نيستيم ديگر، اين ماشين ها هستند
كه حرف مي زنند با هم- با تق و توق شاسي ها
همان- غزل مكالمه ۳ - صفحه ۱۹۳
ما در كجاي گرم تماشا/ از مرز سبز دور افتاديم كه/ ناگاه خويش را/ در پاي برج تاريك در پرتو گزنده خون يافتيم؟
همان- سه پرسش- ص ۱۴۱
شعر آتشي شعري ساختمند است. اجزايي گردهم مي آيند و در تعامل خود با يكديگر كل و ساختاري را به وجود مي آورند. ساختاري كه مي توان از آن با عنوان ساختاري «شاعرانه» ياد كرد. با اجتناب از درگير شدن در جزئيات چگونگي شكل گيري و پرداخت شعر شاعرانه آتشي، مي توان چنين ادعا كرد، كه شاعري به نام منوچهر آتشي در ژانر شعر «آتشي» به كمال رسيده و اگر پايبند اصل بررسي اثر در ژانر خود باشيم، به يقين شعر او نمره خوبي خواهد گرفت، اما نگارنده در اين مقال مي خواهد، با توجه به مركزيت بحث و در تعامل با سرفصل اين متن، پا را فراتر گذاشته و در آسيب شناسي ژانر شعر آتشي و نيز علل انتخاب اين شعر، به مواردي چند اشاره كند.
يكي از مؤلفه هايي كه اسباب زنده بودن و زنده ماندن شعر را فراهم مي كند، چگونگي و نحوه برخورد شاعر با واژه است.
كلمات براي خود تاريخ و تباري ويژه دارند. مدلولي كه به عنوان تصوري از دال (كلمه) در ذهن نقش مي بندد، نتيجه تاريخ و تبار كلمه است. در منطق نثري، كلمات به تاريخ و فرهنگشان ارجاع داده مي شوند و در منطق شعري وضعيت بدين منوال نبوده و واژه ها در تعامل و مناسبت هاي خود با يكديگر، صاحب تاريخ و فرهنگي ويژه آن شعر مي شوند. در واقع يكي از منابع زيبايي شناختي شعر، بازي از طريق به تعليق درآوردن ارجاع واژه به تبار تاريخي و تبار خيالي است كه شاعر اين تبار خيالي (غيرتاريخي) را با اتخاذ شگردها و تمهيداتي ايجاد مي كند. كلمات و نوع رفتار با آنها در شعر آتشي، به تمامي وابسته به تبار تاريخي- فرهنگي شان بوده و ما را به كارمايه اي در خارج از شعر رجوع مي دهند.
از بعدي ديگر، مي توان شعر آتشي را در نوع بهره برداري اش از استعاره مورد توجه قرار داد. شعر كلاسيك معاصر در تلقي خود از استعاره تغييري ايجاد نمي كند. يعني استعاره ها حضور دارند، تنها نوع به كارگيري آنها در نسبت با شعر كلاسيك متفاوت است كه آن را هم مي توان نتيجه ورود عناصر جديد به عرصه تجربه هاي زيستي شاعر دانست. در حالي كه در معيارهاي زيبايي شناسي شعر معاصر، مخاطب در مرز ميان استعاره و عدم استعاره، نماد و ابژه، توهم و واقعيت، سرگردان شده و با سرگرداني به بازي خود يعني خوانش شعر ادامه مي دهد.
شعر آتشي، شعري معاصر نيست. از آن جهت كه معماري آن و نيز برخوردش با زبان، معاصر نيست. البته مؤلف نمي خواهد به طور عمده از مواردي چون تسلط معنا، روايت هاي كبير، تك صدايي و غيره ياد كند. چرا كه تمركز بر مورد ديگري است.
آيا انتخاب حادثه در بامداد، در انتخاب معاصرترين نمونه جريان شعر معاصر است، يا به گونه اي اداي دين به تاريخ شعر معاصر قلمداد مي شود؟
آيا چنين انتخابي را مي توان نوعي دهن كجي به شعري تلقي كرد، كه به عمد و با توجه به تغييرات ايجاد شده در هندسه هستي شناختي جهان شاعرانگي را فروگذاشته و به تبيين گزاره هاي جديدي در زيبايي شناسي شعر مي پردازد؟
آيا چنين انتخابي را مي توان، انتخابي محافظه كارانه و تأكيد بر حركت هاي بينابيني قلمداد نمود؟
جواب هر يك از اين سئوالات هر چه باشد، نمي تواند عدم حادثه بودن «حادثه اي در بامداد» را در شعر معاصر نقض كند. حادثه اي در بامداد، حادثه اي در شعر معاصر نيست.

گفت وگو با علي اشرف درويشيان داستان نويس(بخش پاياني)
جوانان بخوانند و بخوانند و تجربه كنند
اشاره : در شماره گذشته در باره زبان داستاني درويشيان ، چگونگي ورود به داستان نويسي جديد ، رمان هاي بومي و داستان نويسان مطرح كشور با درويشيان گفتكو كرديم.

* ميان داستان نويسان امروز، آثار كدام نويسندگان را جزو تاريخ ادبيات داستاني ايران مي دانيد؟
- به گمان من بهترين كار محمود دولت آبادي «جاي خالي سلوچ» است. رمان «روزگار سپري شده مردم سالخورده» را نمي پسندم و بسياري از بندهاي رمان «كليدر» را مي شود همان عبارت هايي دانست كه در آثار بزرگ علوي ديده مي شود.
داستان هاي كوتاه محمد محمدعلي را دوست دارم و در كتاب «داستان هاي محبوب من» هم داستاني از اين نويسنده انتخاب و نقد بررسي كرده ام.
علي اصغر شيرزادي، داستان هاي كوتاه زيبايي خلق مي كند و شهريار مندني پور هم نويسنده نوآوري است.
نخستين مجموعه داستان «بيژن نجدي» را هم نسبت به ديگر آثارش غني تر مي دانم و داستان هاي كوتاه «ابوتراب خسروي» را هم مي پسندم ولي متأسفانه نتوانستم با «اسفار كاتبان» او ارتباط برقرار كنم.
داستان هاي نخست «محمد رضا صفدري» نيز جالب است ولي در آخرين اثرش يعني «من ببر نيستم پيچيده به بالاي خود تاكم» با وصف بر اينكه در آن، تكنيك هايي به كار برده شده كه تحت تأثير پدرو پاراموست و در اين كتاب تنها دو لغت عربي به كار برده شده، مانند «اسفار كاتبان» چنان كه بايد نتوانستم با اثر ارتباط برقرار كنم.
البته براي پاسخ دقيق به پرسش شما بايد بگويم كه درباره آثار اين نويسندگان مي بايد ساعت ها نشست و صحبت كرد.
* از منظر شما نقد ادبي در ايران چگونه است؟
- نقد ادبي ما دچار مشكل است. بديهي است، زماني كه مردم كتاب نمي خوانند نقد جايگاهي نخواهد داشت و نوشتن نقد هم در شرايطي چنين، دشوار است. خود شما دست كم يك ماه فرصت مي خواهي تا رماني را بخواني، درباره آن فكر كني و منابع و مآخذش را بيابي و سپس يادداشتي بر آن كتاب بنويسي. حقيقتاً بعداز يك ماه، در روزنامه به شما چه چيز مي دهند تا انگيزه تان براي نوشتن يادداشت بعدي بيشتر شود؟ طبيعتاً مي بينيد كه رفيقتان رفته و بساز و بفروشي را شروع كرده و در يكي دو ماه، چيزي حدود ده ميليون تومان درآمد داشته، اما اين طرف قضيه شما يك ماه خوانده ايد و نوشته ايد و در ازاي آن همه، كار شما به واقع مجاني است. خوب، حالا دريافتيد كه نقد ادبي مان چگونه و چرا دچار مشكل است.
* خارج از مباحث تئوري و نظري، چه توصيه اي به جوانان علاقه مند به ادبيات داستاني داريد؟
- جوانان علاقه مند به ادبيات داستاني هميشه بايد دو مسئله را به خاطر بسپارند. اول اينكه بخوانند و بخوانند و تجربه كنند. فردي كه در زندگي اش تجربه اي ندارد و با افراد گوناگون برخورد نداشته، هرگز نمي تواند داستان نويس خوبي باشد چون كه براي نويسنده شناخت انسان ها، به شناخت عميق جامعه اش كمك مي كند. ضمناً اگر كسي نمي خواهد حداقل دو زبان خارجي را فرا گيرد، حتماً بايد يك زبان خارجي را بداند و دوم: كسي كه مي خواهد نويسنده شود حتماً بايد براي خودش، دفترچه يادداشت روزانه داشته باشد و اگر مي تواند و برايش امكان دارد، در روزنامه و يا نشريه اي به عنوان خبرنگار كار كند.
نويسندگان بزرگي هستند كه نخستين كارشان را با خبرنگاري شروع كردند. «گابريل گارسيا ماركز» هم، نويسندگي را با خبرنگاري آغاز كرد و اولين كارش هم در ارتباط با روزنامه نگاري بود.
ضمناً در يك جمله بگويم كه كار هنري، يك كار شبانه روزي است. يعني كسي كه در دايره هنر قرار مي گيرد بايد شبانه روز كارش، خواندن و نوشتن باشد. البته در مدارس و دانشگاه هاي ما هم خواندن و نوشتن وجود دارد، اما نه به آن معنا و مفهومي كه من درباره اش صحبت مي كنم. بلكه، دانشگاه ها و مدارس خلاقيت را درون جوانان از بين مي برند. به شكلي كه تمام فكر و ذكر بچه ها اين است كه تست چهار جوابي ياد بگيرند تا از ميان مثلاً يك ميليون و پانصد هزار نفر، سر از دانشگاه درآورند!
***
احمد نوري زاده و بازنگري شعر شاعران ارمني
احمد نوري زاده، مترجم، شاعر و ارمني شناس ايراني، اين روزها در تدارك سفر به ارمنستان، براي شركت در اولين كنگره بين المللي ارمني شناسان جهان است. كنگره به زودي، يعني در دهه دوم سپتامبر با تدارك آكادمي علوم كشور جمهوري ارمنستان و دانشگاه دولتي ايروان و همچنين همراه با حمايت هاي عاليه «روبرت كوچاريان»، رئيس جمهور ارمنستان برگزار خواهد شد. آن گونه كه برگزار كنندگان كنگره در تماس هاي تلفني به نوري زاده اطلاع داده اند، بيش از دويست ارمني شناس ديگر نقاط مختلف جهان، وضع كنوني ارمني شناسي و درونمايه آينده آن را در اين نشست مورد بحث و بررسي قرار خواهند داد.
قرار است، نوري زاده در كنگره مذكور، مشكل هاي بر سر راه ارمني شناسي فارسي را براي اعضاي نشست مطرح كند و پيرامونش گزارش هاي علمي لازم، به كنگره ارائه دهد.
خالق «رازقي ها بگذار عطر بفشانند» هم اكنون مشغول بازنگري شعر شاعران ارمني است و قصد دارد شعرهاي عاشقانه هاي آنان را در دو كتاب مجزا به خوانندگان فارسي زبان عرضه كند. لازم است بدانيم نخستين مجموعه از اين دست، چندي پيش با عنوان «عاشقانه هاي آبي» كه در برگيرنده شماري از شعرهاي «واهاگن داوتيان» بود، از سوي نشر چشمه به خوانندگان فارسي زبان ارائه شد.
مترجم رمان «پتر اول» از چند روز پيش شروع به بررسي شعرهاي «واراند» شاعر ارمني تبار ايراني كرده و تا چندي بعد گزيده شعرهاي «واراند» ترجمه خواهد شد.
اين مترجم درباره كتاب صدسال شعر ارمني مي گويد:
«صدسال شعر ارمني» شامل اشعار شاعران ارمني قرن نوزده و بيست مي شد. آن مجموعه مضموني عام داشت و نگرش به شعر شاعران از ديدگاه خاصي نبود و چهره بيش از ۷۱ شاعر نامدار ارمني به خوانندگان معرفي شده بود. حالا هم در بازار سياه كتاب با ده برابر قيمت پشت جلد خريد و فروش مي شود و اميدوارم ناشر فكري به حال كتاب بكند.

سايه روشن ادبيات

شيرزادي و داستانهاي جديد
004220.jpg

علي اصغر شيرزادي كه چند سال پيش جلد اول «طبل آتش» را عرضه كرد، خبر از آماده شدن جلد دوم از مجموعه سه گانه طبل آتش را داد. وي گفت:  جلد دوم طبل آتش كه تقريباً با همان حجم جلد اول است در امتداد زمان تاريخي جلد نخست و بعد از صفحات پاياني آمده است. ضمناً يك رماني هم در دست دارم كه مراحل بازنگري را طي مي كند اين رمان يك تم ظاهراً جنايي و يك طنز تلخ و تاريكي دارد و از شكل و ساختاري جنايي بهره مي گيرد و به طرح موضوعات بحراني انساني مي پردازد. وي همچنين از مجموعه داستان ديگري به نام «يك سكه در دو جيب» سخن گفت كه آماده چاپ و سپردن به ناشر است. اغلب داستانهاي اين مجموعه پيشتر ها در نشريات ادبي كشور از قبيل عصر پنجشنبه، كارنامه، دوران و فرهنگ توسعه به چاپ رسيده است.

حسن اصغري: البته ماندگار نيستند و فراموش مي شوند
آثار شاعران كهن و معاصر را مي خوانم و گاهي براي چندمين بار بازخواني مي كنم. اخيراً كتاب شعر «وقتي كه مقصدي نيست» از عليرضا بابايي را خوانده ام. اشعار اين دفتر حس و حال خاصي دارد كه بر ذهنم نشسته است. اين اشعار احساسم را برفراز واژه و آواهاي تازه كشانده است. هم در حال و حس اشعار عليرضا بابايي و هم در مفاهيم چند بعدي اش شناور شده ام. ما شاهديم كه بسياري در روزگار ما شعر نمي سرايند و با ادا و اطوار پوچ گرايانه، شكل و شمايل ظاهري شعر سرودن را تقليد مي كنند كه البته ماندگار نيستند و فراموش مي شوند.
به نظر من اتفاق مهم ادبي در چند ماه اخير رخ نداده است. وقتي مي گوئيم اتفاق مهم ادبي يعني كتاب داستان يا كتاب شعري چاپ شده باشد كه شكل، تكنيك، نگاه و حرف تازه و بكري را مطرح كند و نگاه خواننده را تكان بدهد كه من چنين چيزي را حتي در چند سال اخير هم نديده ام. به گمان من بزرگترين اتفاق ادبي در يكي دو دهه اخير، افزايش زنان نويسنده و شاعر است.
در چند هفته اخير كتابي از من تحت عنوان «نقش باغ نگارستان» كه شامل هفده داستان كوتاه است توسط انتشارات علم عرضه شده است.
اين هفده داستان را من در دهه شصت و هفتاد نوشته ام.در حال حاضر پنج كتاب ديگر در دست ناشران آماده چاپ دارم. از اين كتاب دو كتاب (يك مجموعه داستاني و يك رمان) به صورت تجديد چاپ است و سه كتاب ديگر شامل يك رمان و يك مجموعه داستان كه در دو ساله اخير نوشته ام را انتشارات نگاه و چشمه منتشر مي كنند و رمان تازه ام براي گرفتن مجوز به ارشاد رفته است كه انتشارات نگاه كارهاي آن را انجام مي دهد.
يك مجموعه داستان برگزيده نيز فراهم آورده ام كه عموماً آثار نويسندگان نسل اول و دوم است. براي هر داستان تفصيلي مفصل نوشته ام كه بيشتر نگاهم بر كالبد شكافي جنبه هاي فني و ساختاري است و البته نگاهم به درونمايه آثار هم هست. اين كتاب شامل ۱۸ داستان كوتاه و ۱۸ تفسير است و در حال حاضر انتشارات نگاه انتشار آن را برعهده دارد.
004230.jpg

سيامك گلشيري: هيچ چيز را با زاينده رود عوض نمي كنم
اين اواخر بيش از سه سال اصفهان بودم كه حاصلش هم نوشتن سه رمان و يك مجموعه داستان بود. غير از خواندن و نوشتن هم، كنار زاينده رود قدم مي زدم. بهترين شهر براي زندگي اصفهان است و من هيچ چيزي را با قدم زدن كنار زاينده رود و سي وسه پل عوض نمي كنم.
سيامك گلشيري، داستان نويس معاصر كه به قلم او ترجمه اي ازآثار بسياري نويسندگان مطرح جهان از جمله «هاينريش بل» را خوانده ايم با بيان اين مطلب گفت: مجموعه داستان «با لبان بسته» را آماده چاپ كرده ام و عجالتاً با نشر «ثالث» براي چاپش به توافق رسيده ايم. «با لبان بسته» شامل ده داستان كوتاه است كه فكر مي كنم فضاي آن ها به قصه هاي ميني ماليستي نزديك تر باشد، البته داستان هاي مجموعه در نشريه هاي مختلف ادبي كشور طي سال هاي اخير، به چاپ رسيده اند. اين كتاب احتمالاً اواخر پاييز و يا اوايل زمستان روانه بازار كتاب خواهد شد.
كتابي ديگر با نام «چاپلين» كه زندگي و بازي هاي هنري چارلي چاپلين را دربرمي گيرد، از زبان آلماني ترجمه كرده ام. نويسنده كتاب شخص خاصي نيست و نويسندگان مختلفي درباره چاپلين يادداشت و مقاله نوشته اند. در كتاب «چاپلين» به شكل فهرست وار، هشتاد و اندي از فيلم هايي كه چارلي چاپلين در آنها بازي كرده است، معرفي شده. «چاپلين» كه مدتي پيش از وزارت فرهنگ و ارشاد مجوز گرفت به زودي از سوي نشر «علم» منتشر خواهد شد.
«زيباترين افسانه هاي جهان»، كتابي كه با علي عبداللهي ترجمه كرده ام، حدود ۱۰۰۰ صفحه است و در دو جلد توسط نشر «ثالث» به چاپ خواهد رسيد.
چاپ دوم مجموعه داستان «همسران» و چاپ سوم رمان «مهماني تلخ» هم از طرف نشر «علم» تا يك ماه ديگر به علاقه مندان عرضه خواهد شد.
نويسنده رمان «شب طولاني» در ادامه پيرامون آخرين كتاب هايي كه مطالعه كرده است، گفت: «منتخب بهترين داستان هاي آلماني در سال ۱۹۹۲» كه شامل آثار نويسندگان معرفي نشده در ايران است را از زبان اصلي خواندم.
خواندن رمان «سلول ۷۲» نوشته اورهان كمال كه مي توان گفت در حد و اندازه آثار «اورهان پامرك» است را و به شيوه نويسندگان قرن بيستم آمريكا يعني ويليام فاكنر و ارنست همينگوي نگاشته شده، چند روز پيش به پايان بردم. «سلول ۷۲»را ارسلان فصيحي به فارسي برگردانده است. در اين كتاب «ديالوگ هاي» زيبايي ديده مي شود، درواقع وجود همين فضاي غني باعث شد تا من براي مرتبه دوم، مطالعه رمان را دست بگيرم. ضمناً رمان «حيات مجسم» با ترجمه روشن و روان آقاي قاسم روبين بر ذهن من تأثير بسزايي گذاشت.
سيامك گلشيري، هم اكنون مشغول نوشتن كتابي درباره «سمك عيار» است.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   حقوق بشر  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |