آرش نصيري
|
|
بيست كيلومتر بعد از انزلي و در جاده آستارا شهر كوچكي است به نام كپورچال. دست حادثه ما را به آنجا كشاند و در شهري كه هيچ چيز خاصي جلب توجه نمي كند، يك گالري عكس توجه ما را به خود جلب كرد. گالري عكس محمد كوچكپور كپورچالي كه نمايشگاه دايمي آثار اوست .نگاه دردمند و مسئولانه كوچكپور در تك تك عكس هايش هويداست و حتي وقتي از بوته گلي زيبا عكس مي گيرد انگار پس زمينه فكرش در عكسي كه مي بينيم نابودي طبيعت را نيز مد نظر دارد. مجموعه اي از اميد و حسرت. زندگي و مرگ. او هر اتفاق كوچك و بزرگي را كه در اطرافش مي افتد ثبت مي كند و از هيچ چيز غافل نيست. هرچند حادثه نابودي جنگل و اكوسيستم، فرهنگ غني عشايري و... آنقدر عميق و بزرگ است كه هر نگاهي آن را مي بيند اما اين اتفاقات براي مردم آنجا طبيعي شده است .اما براي كوچكپور دلسوز و حساس هيچ چيز طبيعي و فراموش شده نيست. چنان دردمندانه آلبوم «فرياد جنگل» را نشان داده توضيح مي دهد كه انگار عزيزي را جلوي رويش پرپر مي كنند و چه چيزي عزيزتر براي او از جنگل، دريا و مرداب كه او را از ابتداي كودكي دربرگرفته اند. مي گويد اين آلبوم را به بسياري از مسئولان نشان داده است و همه ظاهرا متأثر شده اند و از كارش تعريف كرده اند و دريغا از ذره اي احساس مسئوليت و انجام كار اصولي. حتي نه تنها براي چاپ اثر بيادماندني اش اقدام نكرده اند بلكه شايد كارشكني و مانع تراشي هم كرده اند.
|
|
بيست و دو سال كار عكاسي كرده و از استان هاي ديگر هم غافل نمانده است. خصوصيت عمده كارش آن است كه در دورافتاده ترين روستاهاي همه ايران و شمال بيشتر گشته است و لحظه هايي به يادماندني را به ثبت رسانده. در حدود صد هزار قطعه عكس و دهها آلبوم. مردي كه عكاسي را خودش آموخته و دهها جايزه جهاني برده است. پشت گالري اش دريا و روبه رويش مرداب و جنگل است و اين گونه است كه او گزارشگر سرنوشت شومي است كه بر «سبزينه» مي رود.
ما چه مي توانيم بكنيم، جزآه حسرتي كه مي كشيم و غمي كه در دل مي نشانيم. اما مسئولان خيلي كارها مي توانند بكنند و دريغا كه نمي كنند.
* مي خواهم از چشم شروع كنم. جايگاه چشم در عكاسي چيست؟
دوربين عكاسي خودش چشم است. يك چشم متحرك و با اين چشم چه لحظه هايي را مي توان به ثبت رساند. اين لحظه ها را مردم بايد تجزيه و تحليل كنند.
* اين چشم را همه مردم دارند. فرق چشم يك عكاس با چشم بقيه مردم چيست؟
بستگي به نوع نگاه دارد. اين نگاه مي تواند سياسي باشد، اجتماعي باشد، كاركرد معماري داشته باشد و اگر همه اين چشم ها را يك عكاس داشته باشد مي تواند عكس هاي غيرمتعارف و فوق حرفه اي را در يك هزارم ثانيه به ثبت برساند.
* نگاه شما از كدام نوع است؟
نگاه من نگاهي است كه جامعه امروز من و فرهنگ متعالي امروز جهان نياز دارد. من از دريچه دوربين لحظه ها را شكار و به ثبت مي رسانم. نگاهي كه هنرمند عكاس با آن موضوع و صحنه هايي را به ثبت مي رساند حتي الامكان مي بايست پشتوانه قوي داشته باشد. او بايد در حين زدن شاتل با ديد كليشه اي به دنياي پيرامون خود نگاه نكند. اگر هنرمند عكاس از پشت ويزور براي شكار صحنه بخصوص در موضوعات مستند اجتماعي احساس استرس نكند مي تواند عكس هاي غني و قوي تحويل جامعه دهد.
* نگاه شما در عكاسي بيشتر ملهم از طبيعت شمال است، اين تعبير درست است؟
هم آري و هم نه .چون من خودم متولد شمال هستم شروع عكاسي ام را با امكانات محدود از حول و حوش خودم شروع كردم. بعد از عكسبرداري از زادگاهم و حول و حوش آن پا را فراتر نهاده در استان هاي همجوار هم در موضوع هاي مختلف كار عكاسي كردم. كجاي جهان يك هنرمند عكاس براي به ثبت رسانيدن فرهنگ، اصالت، سنت و طبيعت سرزمين خودش بدون پشتوانه عكاسي مي كند و به تنهايي هزينه چاپ، فيلم و... را پرداخت مي كنند و در جشنواره هاي داخلي، آسيايي و جهاني شركت مي نمايد و افتخار جوايز آسيايي و جهاني را براي سرزمينش كسب مي كنند.
* از جشنواره ها هم حتما خواهم پرسيد. براي يك نفر كه در شمال زندگي مي كند، ديدن جنگل و دريا خيلي زود طبيعي مي شود و براي كسي هم كه در يك شهر بزرگ شلوغ زندگي مي كند، ديدن ماشين ها و ساختمان هاي بلند. بنابراين اين كه يك شمالي هنوز هم مي تواند با حساسيت بالا، اين مناظر را ببيند حتما بايد خيلي چشمان بيداري داشته باشد. اين چشمان بيدار ناشي از چيست؟
من از بدو تولد خود را در جنگل و دريا ديده و بعد از سپري شدن مدت زمان كوتاه به عمق فاجعه پي بردم. ديدم كه در چيزي حدود ۳۰ سال، چهل درصد از جنگل حول و حوش خودم تخريب شده است. آيا فقط جنگل است كه تخريب شده؟ در كنار جنگل اكوسيستم، اقتصاد كشاورزي، مراسم سنتي، اماكن متبركه و فرهنگ هاي ديگر داخل جنگل به همراه جنگل نابود شده است. يكباره جاده هاي زندگي به روي جنگل نشينان مي لغزد. با تخريب جنگل، نداشتن منابع تغذيه دام در دل جنگل، دامدار به همراه دام بالاجبار پناه مي آورند به حاشيه جنگل و شهركهاي حاشيه ساحل. فاجعه اينجاست كه به علت نداشتن تغذيه دام، دامدار بالاجبار مي بايست اقدام براي فروش دام ها به ساير استان ها كند. و اينجاست كه با اندك پولي كه از فروش دام به دست مي آورد به همراه اعضاي خانواده از جنگل كوچ و به شهرك هاي حاشيه شهرها پناه مي برند و در آنجا ساكن و مستقر مي شوند. نسل هاي جديد هم به علت نبود كار و امكان تحصيل به شهرهاي بزرگ و مراكز استان ها جهت امرار معاش و بقاي خود پناه مي برند. و چه بسا ديده شده كه اكثر جوان هاي ساده روستايي جنگل نشين گرفتار شغل هاي كاذب و اعتياد شده اند و همان فرهنگ كذايي را به حاشيه جنگل به ارمغان مي آورند. آيا جنگل باني و جهاد كشاورزي براي اين جنگل نشينان ساده به جاي دام و تخريب جنگل چه جايگزين كرده اند. بنده بعد از بيست و دو سال كار مستمر عكاسي و فيلمبرداري حدود صد هزار عكس و اسلايد از گيلان و ساير استان ها به خصوص جامعه عشايري كشور در آرشيو هنري خود دارم.
|
|
* نمي خواهيد آن را به صورت آلبوم چاپ كنيد؟
دو نفر از ناشران صاحب نام كشور مجموعه عكس را به صورت كتاب و به نام «دريچه سبز» چاپ كرده اند. البته با انتخاب و سرمايه گذاري خودشان.
* چرا خودتان چاپ نكرديد؟
بعد از چند سال دوندگي از كپورچال تا تهران براي وام كتاب عكس نتيجه اين بود كه يك گوني پرونده را با خود به ارمغان آورده ام.
* و نتيجه اين شده است كه شما اين مجموعه غني از عكس را كه بسياري از زيبايي ها، نقاط ديدني، فرهنگ بكر، جاذبه هاي گردشگري و همچنين فجايعي را كه بر جنگل و دريا مي رود در نمايشگاهي در يك شهر كوچك داير كرده ايد.
اين جا يك روستاي بزرگ است كه هنوز شهر هم نشده است. تازه از همينجا هم همه كوچ كرده اند و رفته اند. اين نمايشگاه بايد در مركز شهر يا مركز استان به صورت دائمي داير مي شد تا شهروندان و توريست ها كه از ساير نقاط كشور و حتي خارج از كشور به اين استان براي ديدن و گردش مي آيند از آن بازديد كنند. اين استان فقط به دريا و مرداب خلاصه نشده است. اين استان جنگل و مراتع، مسابقه اسب سواري زنان مناطق ييلاقي و مراتع بكر، بازارهاي محلي، عروسي هاي سنتي، روند كوچ هاي سنتي و ساير جاذبه هاي گردشگري را دارا مي باشد مناطق ييلاقي اي در ارتفاعات وجود دارد كه در وسط تابستان بايد در آنجا بخاري روشن كرد و لباس هاي زمستاني پوشيد. اينها را مردم چگونه بايد ببينند و از آنها مطلع شوند. با داير كردن نمايشگاه دائمي عكس، اسلايد و فيلم مي توانند آگاه شوند و به جاي اين كه دو روز بمانند، دو هفته در استان گردش كنند. به خصوص توريست هاي خارجي كه اطلاع چنداني از مناطق ديدني اينجا ندارند و اگر اين اطلاعات را داشته باشند براي همه فصل هاي سال مي توانند به اينجا بيايند.
* حتما اقدام هم كرده ايد و جواب نگرفته ايد. اين ديگر لابد پرسيدن ندارد چراكه جوابش معلوم است. آلبومي كه آماده انتشار داريد چيست؟
يك آلبوم عكس و اسلايد از استان هاي سيستان و بلوچستان، خراسان، گلستان، كردستان، آذربايجان و بخشي ديگر از گيلان و مازندران در آرشيو دارم. البته اين چند آلبوم است كه چند هزار عكس است كه بايد تقسيم بندي شود. بيشتر موضوع هاي من موضوعات اجتماعي است در كنار طبيعت. از كوير گرفته تا جنگل. يكي از خصوصيات عكاسي من بردن دوربين ميان فرهنگ و مردماني است كه حتي ماشين هم نمي تواند برود. هم اكنون روي بخشي از ايل هاي شاهسون و ايلسون عشاير آذربايجان كار مي كنم كه رو به اتمام است. چون بيشتر مسيرها ماشيني يا آسفالت شده اند در آينده نزديك اين فرهنگ كوچ رو به زوال است و بايست پاسداري و حفظ شود براي نسل هاي بعد. مهم تر از همه آلبوم بديع و بكر «فرياد جنگل» يا «فرياد زمين» است كه براي من در اولويت است. كه آن را بايد به دوستداران طبيعت و فرهنگ اين سرزمين كه رو به زوال است، هديه كرد.
* اين آلبوم را من ديده ام كه بسيار زيبا و تأثربرانگيز است. درخت هايي كه الوار مي شوندو عشايري كه از جنگل فرار مي كنند و فرسايش خاك و... از اين آلبوم بگوئيد و اين كه چند سال روي آن كار كرده ايد؟
من دوازده سال روي آن كار كرده ام. اين يك گزارش عكاسي در زمينه طبيعت و تخريب هاي بي رويه جنگل است. اين آلبوم از جنگل بكر در فصول مختلف سال شروع مي شود كه در عين زيبايي دل ها را به درد مي آورد يعني از جاده در دل جنگل، آمدن اره، تخريب، تبديل شدن جنگل به مراتع، بعد فرسايش خاك، كوچ دام و دامداران از جنگل، خشكسالي، سيل، زمين لرزه و... در آن آمده است. من فرياد خاموش جنگل را ديده ام. اگر جنگل بميرد جهان خواهد مرد.
* بگذاريد سئوالي را بپرسم كه شايد پيشتر از اين ها بايد مي پرسيدم. محمد كوچكپور كپورچالي كيست؟
كپورچال در كيلومتر بيست ابتداي جاده بندر انزلي به آستارا واقع شده با قدمت تاريخي بيش از هفتصد سال كه سي سال پيش مركز بخش بوده و امروز به جاي صعود، نزول كرده است. در چند سال اخير اكثر كپورچالي هاي اصيل به شهرهاي همجوار كوچ كرده اند، و امروز كپورچال يك دهات است. شهري با هفت صد سال قدمت يك كتابخانه ندارد ولي تعداد زيادي قهوه خانه دارد. و من در اينجا متولد شده ام هرچند پيشنهادهايي در ساير شهرها و حتي خارج از كشور به بنده شده، رفتم ولي زادگاه چيز ديگري است. سرزمين خودمان را خودمان بايد بسازيم و با توكل به خدا، آوردن مسئولين، انديشمندان و ورزشكاران به بهانه نمايشگاه عكس، كپورچال را آباد خواهيم كرد. تولد و مرگم بايد در كپورچال باشد. چون فرزندان اين خاك به وجود من و امثال من نياز دارند.
* شما تحصيلات عكاسي كه نداشتيد؟
خير. گرايش من به عكاسي، اتفاقات مثبت و منفي بود كه در پيرامون خودم اتفاق مي افتاد و من از دوران جواني آن را مي ديدم و دلم مي خواست آنها را ثبت كنم و با امكانات محدود شروع كردم و در حد توان بصري خودم سعي كردم آنها را ثبت كنم.
* هيچوقت عكاسي خبري و ژورناليستي نكرديد؟
خير. ولي در مجموعه كارهايم هم عكس هاي ژورناليستي و هم عكس هاي خبري را دارم ولي براي ارائه سريع آن اقدام نكرده ام چون در يك محيط بسته زندگي مي كنم. ضمن آن كه كار من هم به نوعي خبري است منتها محدود به روز و روزمره نيست. من مرگ جنگل، زلزله، زوال فرهنگ بكر مردم و غم ها و شادي هاي كوچ نشينان و جنگل نشينان را ثبت مي كنم و اين ها ثبت مستند اتفاقاتي است كه پيرامون من مي افتد و اين به نوعي عكاسي ژورناليستي است در دايره زماني گسترده تر.
* با مطبوعات همكاري نداريد؟
داشتم. در ابتداي كارم با مطبوعات ايران همكاري داشتم و اوايل انقلاب با ارائه عكس هايم به سردبيران محترم مطبوعات پيشنهاد دادم كه ديگر نياز نيست، پوستر وسط و پشت و روي جلد مجلات خارجي باشد و اين سرزمين وفور استعداد و خلاقيت است. براي اولين بار مدت سه سال در چند نشريه معتبر آن روزها كليه عكس هاي رنگي رو و پشت جلد را از عكس هاي حقير مي گذاشتند. و بعضي عكس ها را براي سوژه هاي مورد نيازشان به چاپ مي رساندم. نه براي معرفي خودم بلكه براي شناساندن سرزمين، فرهنگ و هويت اين مرز و بوم، ولي بدون چشم داشت. اما امروز با اين هزينه هاي سنگين و بدون پشتوانه مالي براي حقير امكان پذير نيست.
* چرا؟
مدت بيست و سه سال است كه كار هنري عكاسي مي كنم ولي هنوز نه استخدام جايي و نه بيمه هستم، با اين هزينه هاي سرسام آور. مضافا بر اين كه امروز كه مرا به عنوان يك عكاس حرفه اي چه در داخل و چه در خارج مي شناسند، براي اعتبار عكاسي سرزمينم، براي اسلايدهاي حرفه اي صد و سي و پنج و صد و بيست جهت برگزاري نمايشگاههاي معتبر جهاني متحمل هزينه شده ام.
* چند نمايشگاه برگزار كرده ايد؟
در صدوسي وهشت نمايشگاه داخلي و خارجي شركت كردم كه سي و هشت تاي آن انفرادي بود و آخرين آن در ايران بهار امسال در دانشگاه الزهرا و فرهنگسراي شفق بود به همراه پرديس ۳ چوكا وابسته به دانشگاه تهران و آخرين نمايشگاه خارجي من اواخر سال قبل در كشور سوئد توسط انجمن ياري ايران در شهرهاي يوتوبوري (گوتنبرگ)، مؤسسه آفريقا و آسياي دانشگاه اوپسالا و در استكهلم مركز كشور سوئد برگزار شد. به همراه نمايش فيلم ويدئو و ارائه اسلايد كه با استقبال بي نظير شهروندان سوئدي مواجه شد.
* در چند نمايشگاه خارجي شركت كرديد؟
تعداد زيادي از نمايشگاه هايي كه در خارج شركت داشته ام بدون حضور خودم بود. من در بيست و پنج نمايشگاه خارجي شركت كرده ام كه در پنج نمايشگاه كه در آلمان و سوئد برگزار شد حضور داشتم.
* چه جوايزي برده ايد؟
برنده چهار دوره مسابقه عكاسي آسيا و اقيانوسيه يونسكو در ژاپن شده ام. برنده دو دوره از نمايشگاه بين المللي شانگهاي چين، برنده و مداليون طلا از سه دوره نمايشگاه جهاني آساهي شيمبون در ژاپن، برگزيده شدن يكي از عكس هايم در نمايشگاه بهداشت كشور بلژيك، برنده از دومين نمايشگاه بين المللي خلاق انگليس و ... البته اين جوايز را از سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۶ برده ام و بعد از آن بنا به دلايلي ديگر در نمايشگاه ها شركت نمي كنم. يعني مجبور شده ام. نداشتن پشتوانه، هزينه مالي و تايپ و ترجمه در يك محيط بسته با مشكل مواجه شده ام و كسي خود را ملزم به حل اين مشكلات نمي كند. نمي دانم وظيفه نهادهاي فرهنگي چيست؟
* يك سئوال را يادم رفت بپرسم. مسئولين ،آلبوم فرياد جنگل را ديده اند؟
آري. مسئولان رده بالاي محيط زيست ايران و ديگر مسئولين كه اسمشان را نمي برم ديده اند. به به چه چه گفته و تشويق كرده و ظاهرا متأثر شده اند اما اقدام اساسي و اصولي نكرده اند. براي چاپ اين مجموعه هم قول داده اند ولي كاري نكرده اند.
از شخصيت هاي هنري مملكت هم آقاي كيارستمي، آقاي رشيدي و خيلي از كارگردانان داخلي و خارجي كه مي بايست مدت ها براي پيدا كردن لوكيشن هاي مناسب براي سوژه هايشان مي گشتند با نشستن در گالري و ديدن آلبوم هاي عكس مكان ها را انتخاب و در مدت نصف روز جاههاي مورد نياز را پيدا كردند. كاري كه شايد دو ماه وقت لازم داشت.
* بگذاريد يك سئوال فني بپرسم و مصاحبه را به پايان ببرم. آيا شما نگاهتان را محدود مي كنيد؟
خير. نمي توانم. با اين همه سوژه در اين سرزمين غني با فرهنگ هاي مختلف و آب و هواي متنوع آيا مي توان چنين تفكري را اعمال كرد؟
* نه. متشكرم.