جمعه 14 شهريور ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۱۵۸
راز و رمز خودشيفتگي
معصومه كيهاني
002815.jpg

آگاهي كاذب يا تصوير تحريف شده واقعيت، انسان را ناتوان مي كند، حال آنكه رويارويي با واقعيت و داشتن تصويري شايسته از آن، به انسان توانايي مي بخشد.
ژان پل سارتر: خودشيفتگي نوعي مشاهده خود است، نوعي خود دوست داشتن است، شيوه اي است كه آدمي مي خواهد خود را چنان بيابد كه مي پندارد.
عشق غيربيمارگونه مبتني بر خودشيفتگي متقابل نيست. رابطه اي ميان دو انسان است كه با آنكه خويشتن را به صورت موجودي مجزا تجربه مي كنند و با هم يكي هستند.
جنوني كه در يك لحظه فرامي رسد؛ خودشيفتگي افراطي، خشم هاي فروخورده ريشه دار در دوران پنج ساله اول كودكي، آن احساس هاي حقارت، ناامني، برتري جويي و خودخواهي وقتي در لحظاتي به شدت فوران مي كند، حاصلش چه خواهد شد؟ صفحه حوادث روزنامه ها را ورق مي زنيم، خبر مرگ خاموش فاطمه ۲۵ روزه، حاكي از خودشيفتگي شديد پدر هنگام خواب است كه گريه نوزاد چند روزه را برنمي تابد و با يك سيلي، زمينه خاموشي ابدي او را فراهم مي سازد و يا پدر معتاد ۳۲ ساله اي كه حوصله بازي با پسر شش ساله اش را ندارد و آنقدر او را كتك مي زند كه ديگر هرگز از پدر نخواهد خواست كه همبازي اش شود... و يا ديگر مواردي كه به قتل هاي فاجعه آميز مي انجامد، بسيار هشداردهنده است كه اختلالات شخصيتي را جدي بشماريم. در عين حال به اين نظر روانكاوان توجه كنيم كه اينها همه قابل درمان اند؛ فقط بايد همان گونه كه بيماري هاي جسمي را جدي مي گيريم، حل و درمان آنها را نيز پيگيري كنيم و اجازه ندهيم با گسترش احساس هاي بد دوران كودكي، خشم و نفرت و ناكامي تمام وجود انسان ها را تا اين حد پُر كند كه به راحتي اين گونه فاجعه بيافرينند.
***
آنچه را «فرويد» و «بروئر»  در كار با بيماران هيستريك يافتند، انگار دو ذهن، يا دو بخش جداگانه در يك ذهن بود كه پيام هاي متفاوت يا متناقض، حتي گاه متضاد داشتند. به يكي از آنها فرد آگاه بود، پس «خودآگاه» نام گرفت كه همان «آگاهي» سنت فلسفه بود كه از زمان دكارت به عنوان واقعيتي بديهي و چالش ناپذير پذيرفته شده بود؛ ديگري بخشي از ذهن بود كه فرد ـ يعني مالك و دارنده آن  ـ از محتواي آن خبر نداشت. انباري پنهان، از يادهاي فراموش شده و «واپس زده» كه به ياد نمي آمدند، پس آن را «ناخودآگاه» نام دادند كه دنياي ديگري بود، غريب! آنچنان بيگانه كه انگار به فرد ديگري تعلق داشت.(۱)
بنابراين، از اين گفته دكترمحمد صنعتي، مي توان چنين استنباط كرد كه حداقل بخشي از گفتار و كردار افراد مي تواند تظاهر و فريب باشد و انعكاس بخش ناخودآگاه ذهن آنهاست؛ گويي نقابي بر چهره دارند كه خود نيز از كم و كيف آن بي اطلاع اند. فرويد كه روانكاوي را با مفهوم جديدي از انسان و جهان مطرح كرد، معتقد بود كه در پس واژه ها و بيان احساس ها بايد به دنبال نيت و انگيزه هاي پنهان و احساس هاي واپس زده دوران كودكي گشت. در واقع روانشناس يا به طور دقيق تر روانكاو، بايد براي حل مشكل بيمارش نقاب او را بردارد.
اريك فروم نيز برآن است كه در نزد فرويد اين ديدگاه وجود دارد: «اين كه بشر با توهم سر مي كند، زيرا توهم، فلاكت زيستن را تحمل پذير مي كند. اما اگر ماهيت توهم را دريابد و به عبارت ديگر از حالت خواب گونه اش رها شود، حواس خود را بازمي يابد و واقعيت را چنان دگرگون مي كند كه نيازي به توهم نداشته باشد. «آگاهي كاذب» يا تصوير تحريف شده واقعيت، انسان را ناتوان مي كند. حال آنكه رويارويي با واقعيت و داشتن تصويري شايسته از آن، به انسان توانايي مي بخشد.»(۲)
بنابراين در روش درماني فرويد آگاهي نسبت به واقعيت ها به ويژه واقعيت هاي پنهان عامل اصلي و گام اول به شمار مي آيد. پس از آن، وقتي فرد جسارت رخنه به ژرفاي ناهشيار و غلبه بر آن را يافت، امكان درك خود و ديگران را نيز خواهد يافت.
اما «خودشيفتگي» نيز مقوله اي است كه بايد در اين چارچوب مورد توجه قرار گيرد و نقاط كور گفتاري و كرداري آن روشن و پديدار گردد. در اين نوشتار برآنيم كه براي هرچه عيني تر شدن مقوله  «خودشيفتگي» و تبعات و آثار آن، چند نمونه شخصيت خودشيفته و ارتباطات بين فردي و اجتماعي آنها را ـ كه در روابط روزمره ما بسيارند  ـ در حد مقدور ارايه كنيم.
002835.jpg

زن تحصيل كرده اي كه به لحاظ درآمد خوبي كه دارد، خود را در محل كار كاملاً موفق مي داند؛ فكر مي كند خيلي كارآمدتر و باهوش تر از شوهرش نيز هست. به خصوص كه در محيط كار، مدير او هم محسوب مي شود و چون آخر هر ماه حقوقش را به همسرش مي سپارد؛ معتقد است كه خيلي در ايجاد تعادل در روابط خود با او موفق است. زيرا به اين ترتيب در واقع رياست خانه و خانواده را به او بخشيده است و آن احساس زيردست بودن شوهرش در محيط كار و در خانه ترميم و اصلاح مي شود، درحاليكه آنچه واقعيت دارد اين است كه زن با همان احساس خودبرتربيني، گويا حقوقش را به نوعي به عنوان باج به شوهرش مي دهد و تمام مدت از شوهر خود انتظار دارد كه قدر محبت ها و تلاش هاي او را براي برقراري يك زندگي متعادل بداند. قدر او را بداند كه با وجودي كه سهم بيشتري در رفع هزينه هاي جاري زندگي و ايجاد درآمد دارد ولي سهم آنها از خانه اي كه خريده اند، برابر است. وقتي مشكلي بروز مي كند و ظاهراً نقش شوهرش در آن خيلي جدي است، او خود را مظلوم و مغبون احساس مي كند كه حتي بايد جور خرابكاري هاي همسرش را نيز بكشد.
بعد هم كه اين جورها را كشيده و مسئله روبه اتمام است، اين احساس در او زنده و تقويت مي شود كه چرا نمي تواند با وجود تحمل فشارهاي زياد مالي و روحي، احساس مثبت و خوبي در ارتباط با همسرش داشته باشد. به اين ترتيب، دچار اضطراب و نااميدي مي شود كه به درستي بايد به دليل بي توجهي هاي همسرش به اين واقعيت ها، يعني تلاش هاي مالي و پيگيري هاي او براي حل قضايا و پذيرش گرفتاري هايي كه براي او ايجاد كرده؛ از او جدا شود يا نه، آيا راه حل ديگري وجود دارد؟!
خودش براين باور است كه مشكل اصلي او اين است كه اساساً  قادر نيست با همسرش ارتباط برقرار كند، به گونه اي كه ارتباطش نتيجه اي دلخواه و دوجانبه به دنبال داشته باشد.
همچنين او در ارتباطات ميان فردي ناموفق است و از دوستاني كه بتوانند به هنگام ناسازگاري هاي روزگار، به آنها پناه ببرد، برخوردار نيست. چراكه خودشيفتگي و خودمحوري او در مواقعي كه ديگران به او نياز داشتند،  اجازه توجه به «ديگري» را به او نمي داد. زيرا او در آن شرايط، وضعيت خوب و مناسبي داشت و دليلي حتي براي نيم نگاهي محبت آميز به «ديگران» وجود نداشت. به عبارت ديگر، حسابگري ها و ديدگاه هاي منفعت طلبانه اش اجازه درك نيازها و احساسات ديگران را به او نمي داد. حالا در زماني كه نياز شديد به درك و توجه ديگران دارد، فكر مي كند از توانايي ايجاد ارتباط با آنها برخوردار نيست، همان گونه كه در ايجاد ارتباط با همسرش نيز همين ناتواني، مطرح مي شد. درحاليكه قضيه به خودخواهي و نگاه تنگ او به مسايل و منافع شخصي اش برمي گردد. به نوعي كه حتي نگاه خودبرتربين او،  در گفتار و بيان احساساتش نمود دارد؛ خشكي و منطق مداري بيش از حد، مخاطب را خسته و آزرده مي سازد و اجازه نمي دهد در بياني ساده، صميمي و همدلانه، ارتباط خوبي با ديگران برقرار سازد.
در اواخر ژوئن ۱۹۷۵ (سي ام خردادماه ۱۳۵۴)، «ژان پل سارتر» به مناسبت هفتاد ساله شدن، در گفت وگويي شركت مي جويد و در آن، در پاسخ به پرسش مصاحبه كننده كه از او مي پرسد: «كساني كه شما را مي شناسند، عقيده دارند كه يكي از محسنات اساسي شما، نداشتن خودشيفتگي است،  آيا موافقيد؟» مي گويد: «فكر مي كنم خوب بود كه خودشيفته نبودم و از نظر عاطفي نيز رفتار من مانند كسي است كه خودشيفته نباشد. اما اين به آن معني نيست كه آنچه گفتيد كاملاً  درست باشد. به عقيده من خودشيفتگي، نوعي مشاهده خود است به شيوه انعكاسي، نوعي خود دوست داشتن است، شيوه اي است كه آدمي مي خواهد خود را چنان بيابد كه مي پندارد در آنچه مي كند،  هست. خلاصه كنم، خودشيفتگي رابطه دايمي انسان است با خود، خودي كه با آن خصوصيات هيچ جاي ديگري نيست. خود فعالي كه سخن مي گويد، مي انديشد، خواب مي بيند، عمل مي كند، اما بيشتر شخصيتي است كه خود از خويش ساخته است. خُب، با اين مشخصات، من نمي توانم ادعا كنم كه كاملاً  از خودشيفتگي به دورم. مي كوشم كه آن را از خود برانم. لحظه هايي هست كه واقعاً از آن عاريم. اما مثلاً در اين لحظه، ما فقط درباره بعضي از مسايل مربوط به من صحبت مي كنيم، پس ممكن است من خودشيفته باشم. ولي در واقع، مي خواهم تا آنجا كه بتوانم هرچه بهتر به شما جواب بدهم، پس خودشيفته نيستم. اما در لحظه ديگر ممكن است باز به سراغم بيايد؛ همچنين خودشيفتگي از شيوه اي كه ديگران مرا مي نگرند ناشي مي شود. يك جمله كسي كه طرفدار من است ممكن است مرا به اين وادي بكشاند.»(۳)
روانپزشكي با پذيرش اينكه بسياري از ما انسان ها، ويژگي هاي خود را از نگاه و بيان ديگران درمي يابيم، مي افزايد: «اما افرادي كه از اعتماد به نفس طبيعي و خوبي برخوردارند، خودشان در كشف استعدادها و خصوصيات شخصيتي شان، تعيين كننده اند و تنها به ديدگاه و نظرات ديگران توجه مي كنند. بنابراين وقتي در جمعي قرار مي گيرند كه بيش از حد واقعي اش، تعريف و تمجيد از آنها مي شود، خود را گم نكرده و قادرند روابطي متعادل و خوب با ديگران ايجاد كنند.»
اريك فروم نيز با ارايه نمونه هايي در عرصه هاي روانشناسي و جامعه شناسي به طرح رويكرد پوياي فرويد مي پردازد: «مردي را در نظر بگيريد كه سه بار ازدواج كرده و الگوي ازدواج او همواره يكسان بوده است: گرفتار عشق دختري زيبا مي شود، با او ازدواج مي كند و چند صباحي از شادي در پوست نمي گنجد، بعد كم كم زمان گله و شكايت فرامي رسد، همسرش را سلطه طلب مي خواند و او را مانع آزادي خود مي داند. پس از دوره اي كه ميان قهر و آشتي در نوسان است، به دختر ديگري دل مي بندد كه خصوصياتي بسيار شبيه همسرش دارد، همسر را رها مي كند تا با دومين «عشق بزرگ»اش پيمان وفاداري ببندد، اما روز از نو؛ روزي از نو؛ چندي نمي گذرد كه همان دور با اندك تغيير دنبال مي شود و دوست ما براي سومين بار اسير عشق دختري از همان سنخ مي شود... و بالاخره نوبت به عشق چهارم مي شود، حال اگر دختر چهارم از ما بپرسد كه آيا اين مرد مي تواند او را خوشبخت كند، چه پاسخي به او خواهيم داد؟ مي توان با اين مسئله برخوردهاي متفاوتي كرد، يك برخورد، كاملاً رفتارگرايانه است و اتفاقات آينده را از رفتار گذشته حدس مي زند. پس در اين مورد چنين استدلال مي كند كه چون مرد تا به حال سه بار همسران متفاوتش را ترك كرده، به احتمال زياد اين بار هم، چنين خواهد كرد، پس ازدواج با او پرمخاطره است. اين برخورد تجربي و حسابگرانه جداً جاي بحث دارد. مثلاً مادر دختر نمي تواند با چنين استدلالي او را قانع كند، زيرا به سادگي با اين پاسخ روبه رو مي شود كه شايد مرد تغيير كرده باشد. به راستي چه كسي مي تواند ادعا كند كه مردم تغيير نمي كنند. همچنين دختر مي تواند دليل بياورد كه زن هاي قبلي با مرد تفاهم نداشته اند، حال آنكه او با تمام وجود او را مي فهمد. روشن است كه مادر با چنين استدلالي خلع سلاح مي شود و حتي شايد با ديدن اين دو كبوتر عاشق چنان به وجد آيد كه خود از اين رابطه دفاع كند. اما هم برخورد مادر و هم برخورد دختر به موضوع، ايستاست. اساس داوري آنها، يا عملكرد گذشته مرد يا گفتار و رفتار امروز اوست. به همين جهت اين داوري از حد حدس و گمان فراتر نمي رود.
اما رويكرد پويا، كه در مقابل رويكرد نخست است، چگونه است؟ اصل مهم، گذار از سطح رفتار گذشته و حال فرد و تلاش براي فهم نيروهايي است كه الگوي رفتار گذشته او را شكل داده اند. اگر اين نيروها همچنان فعال باشد، ازدواج چهارم نيز فرجامي متفاوت از ازدواج هاي پيشين نخواهد داشت. اما چنانچه اين نيروها به هر دليلي تغيير كرده باشد، امكان يا حتي احتمال پيامدهاي متفاوت از گذشته مي رود. اما اين نيروها كدام اند؟ آيا نيروهايي اسرارآميزند؟ و يا جعلياتي حاصل تاملات انتزاعي؟ هيچكدام. اينها نيروهايي هستند كه امكان فهم شان از راه بررسي علمي وجود دارد و بررسي علمي يعني؛ رفتار گذشته فرد مورد بررسي همه جانبه قرار گيرد. مثلاً مي توان از اين فرض آغاز كرد كه مرد موردنظر پيوند عاطفي دوران كودكي را با مادرش قطع نكرده است، يا مردي خودشيفته است كه عميقا ً به مردانگي خود ترديد دارد و يا هنوز دچار حالات نوجواني است و نياز مداومي به تحسين و محبت ديگران دارد. از اين رو وقتي زني اين نياز او را ارضا كرد؛ ديگر برايش جذابيتي نخواهد داشت چراكه محتاج است زن ديگري پيدا شود كه به عمق اين نياز پاسخ گويد. از سوي ديگر اين وابستگي بيش از حد او به زنان باعث هراسش مي شود، پس صميميت بيش از حد با آنان به او احساس يك زنداني را مي دهد. نيروهاي بنيادي موردنظر، در اين مورد، خودشيفتگي و ترديد به خود است كه باعث بروز واكنش هايي از جانب او مي شود كه بيان شد.»(۴)
در زندگي روزمره، صور خفيف تر خودشيفتگي را نيز مي توان مشاهده كرد. روانكاوي در اين مورد مثالي مي زند: «نويسنده اي دوستي را مي بيند و مدت درازي درباره خودش با او صحبت مي كند، آنگاه مي گويد: از خودم خيلي حرف زدم، حالا از تو صحبت كنيم. از آخرين كتابم خوشت آمد؟» اين مرد،  بهترين نمونه از كساني است كه ذهن شان تنها به خودشان مشغول است و به ديگران مگر به عنوان انعكاس خويش، توجهي نشان نمي دهند. اغلب حتي اگر رفتارشان مهربان و ياري كننده باشد، براي اين است كه دوست دارند خود را در اين نقش ببينند، نيروي آنها بيش از آنكه براي پي بردن به نگرش كسي كه مي خواهند به او كمك كنند مصرف شود، مشغول تحسين خويشتن شان است.
چنانچه از ديدگاه ارزش ها به خودشيفتگي بنگريم؛ تضاد آن با عقل و عشق آشكار مي شود. «ماهيت خودشيفتگي به گونه اي است كه به هر ميزاني كه باشد به همان اندازه شخص را از نگرش عيني واقعيت بازمي دارد؛ به عبارت ديگر، عقل را محدود مي كند. شايد محدود شدن عشق به وسيله خودشيفتگي تا اين پايه آشكار نباشد، خاصه زماني كه اين گفته فرويد را به خاطر آوريم كه در همه عشق ها، خودشيفتگي شديدي وجود دارد و يا به ياد داشته باشيم؛ مردي كه عاشق زني است، او را موضوع خودشيفتگي خويش قرار مي دهد، بنابراين زن به آن سبب شگفت انگيز و قابل تحسين مي شود كه جزيي از اوست. البته ممكن است زن هم با مرد همين معامله را بكند و به اين ترتيب با «عشق بزرگ» مواجه هستيم كه بيشتر از آنكه عشق باشد، سفاهت دوسره است. هر دو نفر خودشيفتگي خويش را حفظ مي كنند، هيچ كدامشان به ديگري علاقه اي عميق و راستين ندارد، زودرنج و بدگمان به جاي مي مانند و به احتمال زياد هر دو نفر به شخص جديدي نياز پيدا مي كنند كه بتواند به خودشيفتگي آنها رضايت تازه اي ببخشد. براي شخص خودشيفته، همراهش هيچگاه انساني كاملاً  واقعي و ذي حق نيست؛ بلكه وجود همراه فقط سايه اي از خويشتن متورم فرد خودشيفته است. حال آنكه عشق غيربيمارگونه مبتني بر خودشيفتگي متقابل نيست. رابطه اي ميان دو انسان است كه با آنكه خويشتن را به صورت موجودي مجزا تجربه مي كنند، مي توانند با هم يكي باشند.»(۵)
به اين ترتيب، هيچ مورد رضايت بخشي در زندگي فردي و اجتماعي اش احساس نمي كند. احساس بدبيني، نااميدي و ناكامي تمام زندگي اش را فرامي گيرد و گويي زندگي اش تعطيل مي شود...
و اما رشد و گسترش انديشه علمي، پايه خودشيفتگي را سست مي كند. زيرا روش علمي، مستلزم عينيت و واقع گرايي است. يعني، نگرش جهان به همان صورتي كه هست و تحريف نكردن آن با آرزوها و ترس هاي خويش. «روش علمي، مستلزم فروتن بودن در برابر امور مسلم و واقعيت ها و چشم پوشي از همه اميدهاي توانايي و دانش مطلق است. نياز به تفكر نقادانه، تجربه و آزمايش، دليل و اثبات، گرايش به شك ـ اينها همه ويژگي هاي تكاپوي علمي است ـ دقيقاً روش هايي از انديشه است كه ميل دارد جهت گيري خودشيفته را خنثي كند.»(۶)
پانوشت ها:
۱ـ تحليل هاي روانشناختي در هنر و ادبيات. دكترمحمد صنعتي، نشر مركز، چاپ اول، ۱۳۸۰، صفحات ۲ و ۳.
۲ـ فراسوي زنجيرهاي پندار. اريك فروم، ترجمه دكتر بهزاد بركت، انتشارات مرواريد، چاپ اول، ۱۳۷۹، صفحه ۳۷.
۳ـ آنچه من هستم. ژان پل سارتر، ترجمه مصطفي رحيمي، انتشارات آگاه، چاپ سوم، صفحات ۹۰ و ۹۱.
۴ـ فراسوي زنجيرهاي پندار. اريك فروم، صفحات ۴۰ تا ۴۲.
۵ـ دل آدمي و گرايشش به خير و شر. اريش[اريك] فروم، ترجمه گيتي خوشدل، نشر نو، چاپ دوم، ۱۳۶۳، صفحات ۱۰۹ و ۱۱۰.
۶ـ همان، صفحه ۱۰۴.

فعاليت هاي فكري موجب كاهش خطر ابتلا به بيماري آلزايمر مي شود
002810.jpg
002850.jpg

نتايج تحقيقات ۲۱ ساله نشان مي دهد كه فعاليت هاي مداوم فكري خطر بروز آلزايمر و ديگر اشكال زوال عقل را در افراد مسن كاهش مي دهد. در اين تحقيق، نواختن موسيقي و انجام بازي هايي مثل شطرنج با كاهش خطر ابتلا به آلزايمر در ۴۶۹ فرد مسن مرتبط شناخته شد.
شركت هفتگي در اين فعاليت ها خطر زوال عقل را تا ۷ درصد كاهش داد و در كساني كه دستكم ۱۱ روز در ماه فعاليت هاي فكري داشتند ميزان خطر براي آنها ۶۳ درصد كاهش نشان داد.
محققان هشدار دادند كه افراد شركت كننده در اين تحقيق نمايانگر كل جمعيت نيستند. زيرا بيشتر آنها بالاي ۷۵ سال سن داشتند در حاليكه زوال عقل عموماً افراد بالاي ۶۵ سال را مبتلا مي كند.
به گفته محققان در صورت وجود يك رابطه علت و معلولي در اين زمينه و شركت در فعاليت هاي تفريحي،  ذخاير ادراكي را افزايش مي دهد و علايم باليني و آسيب شناختي زوال عقل را به تاخير مي اندازد.

نگاه
سالمندان در چند نگاه
شيوع بيماري افسردگ{در سالمندان
002820.jpg

ميزان شيوع افسردگي در سالمندان بين ۶ تا ۱۶ درصد است كه يك تا سه درصد اين افراد را افسردگان اساسي تشكيل مي دهند.
دكتر علي اصغر پناهي متين، متخصص روانپزشكي با بيان اين مطلب،  مي افزايد: ميزان افسردگي در خانه هاي سالمندان و موسسه هاي درماني بالاتر است و به ۴۰ درصد نيز مي رسد كه ۲۴ درصد اين افراد به افسردگي اساسي مبتلا مي شوند و ميزان افسردگي در زنان مسن بيشتر از مردان هم سن آنها است.
وي، عوامل ايجاد افسردگي را به سه دسته ژنتيك، اختلالات عضوي به ويژه بيماري هاي نورولوژيك و رواني تقسيم بندي كرد و تاكيد مي كند، افسردگي در فاميل هاي درجه يك بيشتر از جمعيت عمومي است. همچنين بيماري هاي دمانس، پاركينسون و سكته هاي مغزي از علل ايجاد اختلالات عضوي به شمار مي روند.
دكتر پناهي از دست دادن عزيزان، فقر و داشتن شخصيت وسواسي و نمايشي را از جمله عواملي مي داند كه ابتلا به اين بيماري را افزايش مي دهد.
مشكل اختلال خواب در سالمندان
اغلب سالمندان از اختلال خواب خود در آغاز خواب شكايت دارند و به همين علت، مصرف داروهاي خواب آور در اين افراد، بيشتر از جوانان است. دكتر مهشيد فروغان متخصص روانپزشكي و فلوشيب روانپزشكي سالمندان معتقد است ارزيابي ها نشان مي دهد كه اختلال خواب با افزايش سن، ارتباط مستقيم دارد. وي، بيماري هاي قلبي، تنفسي،  ادراري، متابوليك، اختلالات رواني و مصرف داروهاي مختلف را از مجموعه عواملي مي داند كه باعث اختلال خواب مي شوند. دكتر فروغان توصيه مي كند در صورت مشاهده اختلال خواب در سالمندان با روانپزشك مشورت شود.
بيش از ۵۰ درصد سالخوردگان در سراي سالمندان سوء تغذيه دارند
002840.jpg

بيش از ۵۰ درصد سالخوردگان كه در سراي سالمندان نگهداري مي شوند، به دلايل گوناگون از سوء تغذيه رنج مي برند.
دكتر شهربانو مقصودنيا در سمينار طب سالمندي، مهمترين علل بروز سوءتغذيه در سالمندان را سوخت نامتعادل انرژي، فقر تغذيه اي و سير طبيعي در افراد كهنسال ذكر كرد.
وي عوامل مهم بي شماري، از جمله فقدان سرويس دهي مناسب و عدم توجه به نوع رژيم غذايي مناسب سالمندان، بي اطلاعي و فقدان توجه در مورد درمان هاي دارويي آنها و نبود فضاي مناسب و شاد براي اين افراد در برخي مراكز نگهداري سالمندان را سبب ساز بروز سوءتغذيه و بيماري افسردگي در آنان ذكر كرد.
وي براي برخورد صحيح با مسايل سالمندان، ضرورت الگوبرداري از كشورهايي كه در اين زمينه موفق بوده اند را مطرح كرد.

نگاه
خواص دارويي گياه زعفران
002805.jpg

زعفران از نظر تاثيرات دارويي از ارزشمندترين گياهان دارويي محسوب مي شود. گروه پژوهشي دانشكده داروسازي دانشگاه علوم پزشكي مشهد در چند سال گذشته آثار دارويي گياه زعفران،  مانند اثرات ضدتشنج، ضددرد، ضد التهاب، ضدافسردگي و ضدسرطان را بررسي كردند.
براساس يافته هاي اين پژوهش، كلاله زعفران داراي اثربخشي در صرع كوچك و بزرگ و گلبرگ و كلاله آن داراي تاثير ضددرد محيطي و اثرات ضدالتهابي حاد و مزمن است و همچنين هر دو قسمت گياه اثرات ضدافسردگي دارد.گفتني است زعفران كه از گران ترين و قيمتي ترين ادويه هاي جهان به شمار مي رود، در طب سنتي از آن به عنوان ضددرد، اشتهاآور و كمك به هضم غذا و همچنين درمان بيماري هاي معده استفاده مي شود و در طب جديد نيز گزارش هايي از اثربخشي ضدسرطان اين گياه و ديگر خواص آن منتشر شده است.

ويتامين C و كاهش بيماري هاي قلبي
002825.jpg

نتايج مطالعه محققان اروپايي حاكي است مصرف ويتامين C سبب كاهش بروز بيماري هاي قلبي مي شود.اين مطالعه كه در مجله پرستيگوس منتشر شده، نشان مي دهد در زن هايي كه ويتامينC مصرف مي كردند خطر پيشرفت بيماري قلبي ۲۸ درصد نسبت به زن هايي كه ويتامين C مصرف نمي كردند، كاهش يافته است.
همچنين براساس گفته محققان، مكمل هاي ويتامين C تا حد زيادي خطر بيماري هاي قلبي را كاهش مي دهند.

كشف عامل ژنتيك فشار خون
002830.jpg

دانشمندان اعلام كردند در زمينه شناسايي عامل بروز فشار خون بالا به پيشرفت مهمي دست پيدا كرده اند.
به گزارش سايت اينترنتي «آنانوا» محققان انجمن تحقيقات ژنتيكي فشار خون بالا در انگلستان به اين نتيجه رسيدند كه يك مطالعه شش ساله، نشان دهنده چهار منطقه از ژنوم (نقشه ژنتيك) انسان است كه احتمالاً حاوي ژن هاي عامل فشار خون بالا هستند.اين مطالعه بزرگترين پژوهشي است كه ژنوم سفيدپوستان اروپايي را براي يافتن عامل فشارخون بالا بررسي مي كند. در اين مطالعه حدود ۱۶۰۰ خانواده كه هر كدام دستكم دو فرزند با فشار خون بالا داشتند، شركت داده شدند.
مطالعات قبلي نشان داده بود كه عامل فشار خون بالا، همواره تركيبي از عوامل ژنتيكي و عادات زندگي روزمره است. برخي از اين عادت ها، از قبيل ميزان مصرف نمك در رژيم غذايي به عنوان عوامل غيرارثي ابتلا به فشار خون بالا شناسايي شده اند اما پيش از اين، اطلاعات اندكي در مورد عوامل ارثي فشار خون بالا در دست بوده است.
به گفته دكتر «جان وبستر» از محققين اين پژوهش، فشار خون بالا عامل اصلي بيماري هاي قلبي و سكته است و بيش از ۲۰ درصد مردم انگلستان به فشار خون بالا مبتلا هستند.
وي افزود: با شناسايي ژن هايي كه انسان را مستعد به ابتلا به فشار خون بالا مي سازند، ممكن است بتوان داروهاي جديدي به منظور كنترل اين عامل مهم بيماري هاي قلبي و سكته توليد كرد.

دو ژن مرتبط با طاسي مردان كشف شد
002845.jpg

پژوهشگران ژاپني با كشف دو ژن كه بر الگوي طاسي در مردان تاثير مي گذارند، گامي به سوي درمان اين عارضه برداشته اند.
به گزارش خبرگزاري رويتر، شركت سازنده لوازم بهداشتي تيز خانگي لاين Lion با انجام تحقيق مشتركي با همكاري دانشگاه توكوشيما، دو نوع ژن مرتبط با رشد و ريزش مو را كشف كردند.
ژنbone morphogenetic protein به استخوان سازي و ژن epherin به ساخت عروق خوني كمك مي كند.
اين پژوهشگران با استخراج سلول هاي رويش مو از پوست سر و انجام بررسي هاي ژنتيكي به اين موفقيت دست يافتند.
شركت لاين عرضه كننده محصولات تقويت كننده مو در ژاپن و كره قصد دارد با بهره گيري از اين يافته ها، درمان تازه اي براي ريزش مو كه ميليون ها مرد را در سراسر جهان مبتلا كرده است، ابداع كند.

جامعه
ادبيات
ايران
تكنيك
رسانه
زمين
شهر
عكس
كتاب
ورزش
هنر
صفحه آخر
|  ادبيات  |  ايران  |  تكنيك  |  جامعه  |  رسانه  |  زمين  |  شهر  |  عكس  |
|  كتاب  |  ورزش  |  هنر  |  صفحه آخر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |