تام و جري
مدتي است كه آخرين ساخته سعيد سهيلي بر پرده سينما قرار گرفته. سهيلي دغدغه مسايل اجتماعي را دارد و معمولاً فيلم هايش به گونه اي است كه هر مخاطب با سليقه خاص خود مي تواند موضوعات مورد علاقه اش را در آن به تماشا بنشيند. فقط مشكل در اين است كه آنقدر در فيلم هاي اين كارگردان تعدد موضوع و شخصيت وجود دارد كه رسيدن به يك قصه و يك نتيجه كار مشكلي است. با او درباره آخرين فيلمش غوغا به گفت وگو نشسته ايم.
*«غوغا» نيز ويژگي فيلم هاي قبلي شما را دارد، يعني در آن تعدد موضوع ديده مي شود، اصلاً حرف محوري «غوغا» درباره چيست؟
- پنجمين فيلم من درباره مسايل اجتماعي است و خصوصاً ايدز، چون به نظرم كمتر به آن پرداخته شده، به اين دليل احساس كردم بد نيست در اين فيلم به آن بپردازم.
* درباره اين موضوع كه هم فيلم ساخته اند و هم سريال و عملاً تازگي ندارد؟
- بله. اما من مي خواستم به خاطر هشدار هم كه شده و به خاطر گسترش اين بيماري در جامعه، به آدم ها و جامعه هشدار بدهم.
* شما الان اشاره كرديد كه داستان درباره ايدز است اما اين داستان هاي فرعي مختلف كه وارد ماجرا مي شود تماشاگر را گيج مي كند اين قصه زن هاي خياباني، علايق غوغا، فهميدن ناگهاني اين مسئله كه او خواهري دوقلو دارد. به نظر حضور شوهر خواهر ندا افشاري در فيلم ، حضوري زايد است و فقط تعداد شخصيت ها را زياد مي كند.
- من در سينماهاي مختلف فيلم را ديده ام و فكر نمي كنم كه تماشاگر گيج شده باشد. اتفاقاً قصه را فوق العاده دوست داشتند و با آن راحت ارتباط برقرار مي كردند و از آن لذت مي بردند.
*تصويري كه از شب هاي تهران ارائه داده ايد تا چه حد مستند و واقعي است؟ من يك آن كه فيلم را مي ديدم تعجب كردم يعني به اين راحتي مي توان آدم كشت و هر كاري را هر كس كه خواست انجام دهد!
- متوجه نمي شوم.
* مثلاً به طور نمونه به دختري اشاره مي كنم كه با آن لباس پردار و پولك دار و با آن ظاهر عجيب راحت در خيابان تردد مي كند خب اين به مستند بودن فيلم ضربه مي زند و اين سؤال پيش مي آيد كه آيا محل وقوع ماجرا تهران است؟
- اگر منظور شما به پوشش است، كه از اين پوشش ها حتي در روز و در خيابان هم مي بينيم. حتي فكر مي كنم عجيب و غريب تر از آن هم ديده مي شود. به نظرم سينما به لحاظ تصوير كردن آنها محدوديت دارد و اين كه به هر حال سينما اين اجازه را دارد كه تغييراتي را چه در شخصيت پردازي و چه در پوشش ايجاد كند.
* به هر حال اين غلو كردن تصاوير به وجهه مستند و واقعي بودن فيلم ضربه مي زند مثلاً همين شخصيت ندا افشاري. خبرنگار به اين سر و شكل كجا سراغ داريد مثلاً همان طراحي اتاقش. اين ندا افشاري با رفتاري كه داشت كه تيترهاي مثلاً غلو شده مطبوعات را به در و ديوار چسبانده بود بيشتر شبيه به يك مريض روحي بود.
- من كه نمي گويم افشاري خبرنگار حوادث بود يا نبود، خبرنگاري است كه موضوعات اجتماعي براي او جذاب است. درباره طراحي صحنه اتاقش هم بايد بگويم يك زمان خبرنگاري كه هست كه شغلش اين است مي تواند در خانه خودش زندگي كند و اصلاً روزنامه هم نخواند...
* شما خبرنگار اينطوري كجا سراغ داريد؟
- در هر حال اين فيلم است. خبرنگاري هم هست كه اين كار عشق و علاقه اش است. افشاري خبرنگاري نيست كه فقط براي حقوق ماهيانه اش كار كند. مسايل اجتماعي، دغدغه ذهني اش است. به همين خاطر، اتاق كارش پر از بريده جرايد است.
* زماني كه براي بار اول غوغا را مي بينيم، در همان صحنه زندان او مجله اي را مقابل صورتش گرفته كه عكس زني كه در حال فرياد كشيدن است نشان مي دهد. در كادر كوچكي در همان صحنه نوشته شده زندان آخرين ايستگاه است يا چيزي شبيه آن. اين به نوعي پيام فيلم شماست و تماشاگر پي مي برد آخر سر دوباره به زندان باز خواهد گشت، اين چه نوع سبك فيلمسازي است؟
- يعني شما با ديدن مجله اي كه روي صورت غوغا بود فهميديد او دوباره به زندان برمي گردد؟
* خب صحنه اين طوري چيده شده بود، معمولاً در فيلم هاي شما اين طور است مي توان خيلي زود همه چيز را حدس زد.
- خب اگر شما متوجه شديد، پس جزو نوابغ هستيد من فكر نمي كنم كسي با ديدن يك مجله در دست يك زنداني بتواند تمام فيلم را حدس بزند.
* انتخاب بازيگران هم خيلي تو ذوق مي زند. مثلاً شهرام حقيقت دوست در كنار پانته بهرام و علاقه اي كه به هر حال پسر به دختر دارد اين علاقه كمي ناباورانه است؟
- انتخاب بازيگران سليقه اي است، آشنايي رضا و غوغا به اين خاطر است كه به نوعي تنهايي و زندگي رضا شبيه به غوغاست. آنها هر دو تا آدم هاي تنها و خودسري هستند كه ميان آنها يك بازي تام و جري به وجود مي آيد به اين دليل فكر مي كنم براي تماشاچي جالب است كه دو تا آدم كه مي خواهند روي هم را كم كنند و مي بينيم كه غوغا همه جا برنده است.
* نكته ديگري هم در فيلم بود كه خيلي عجيب بود. در جايي رضا از تلفن عمومي شماره موبايل را مي گيرد؟
- اين كيوسك دوستش است در واقع پاتوق رضاست اين تلفن عمومي نيست و مال همان دكه ساندويچ فروشي است.
* ولي رضا اگر متوجه باشيد در قلك تلفن سكه مي گذارد.
- بله. خب حالا شكل تلفن گمراه كننده است يا بهتر بود كه دقت بيشتري مي كرديم.
* اين هم كه غوغا از زندان فرار كند و به خاطر خواهري كه از كودكي او را نه ديده و نه شناختي نسبت به او دارد و نه دلبستگي و خاطرات مشترك، به نظر بي منطق است كه به خاطر او دست به قتل بزند.
- اول اين كه غوغا زندگي ندارد. يك موقع است اگر غوغا زندگي مرفه، شوهر و بچه داشت اين ما را به مخاطره مي انداخت اين عجيب و غيرقابل باور بود اما غوغا تنها زندگي مي كند با يك پدر معتاد و كار او هم مجرمانه است.
* اتفاقاً آدم هاي مجرم هم زندگي را بيشتر دوست دارند و هم اين كه سرنوشت ديگران برايشان مهم نيست.
- اين نظر شماست. غوغا درست است كه سال هاي سال خواهرش را نديده اما دغدغه او را دارد و به پدرش هم مي گويد كه من نسبت به تولدم مشكوك هستم و مطلب بعدي اين كه براي غوغا وجود خواهرش يك بهانه است و او دارد با عقده هاي گذشته اش به شكل غوغايي و به سبك خودش از اجتماع انتقام مي گيرد. به نظرم اين انتقام ندا افشاري نيست اين انتقام گذشته است. به هر حال فهم غوغا در همين حد است.
* آقاي سهيلي! من از حرف هاي شما به اين نتيجه رسيدم كه شما دغدغه مسايل اجتماعي را داريد ولي فكر نمي كنيد اگر به جاي پرداختن به اين همه حادثه و تعليق به اصل ماجرا مي پرداختيد بهتر بود. در واقع به نظر مي آيد به جاي عمق قصه و ريشه ها فقط به ظاهر آن پرداخته ايد و در صدد بوديد فيلم را باب مخاطب بسازيد.
- نه اصلاً من به ريشه ها كاري ندارم من فقط مي خواستم هشداري بدهم كه اين بيماري وجود دارد. صبح كه از خانه بيرون مي آيي اگر براي يك خانم بوق بزني ممكن است بعداً دچار خيلي مشكلات بشوي. ما فقط مي خواستيم فيلم درباره ايدز يك هشدار باشد. اين بيماري صبح به ما لبخند مي زند و شب به ما شب به خير مي گويد و دوباره سر راهمان قرار مي گيرد و براي ما دست تكان مي دهد.
آناهيد موسسيان