|
|
|
|
|
به بهانه روز پاكسازي محيط كوهستان
پاسداري از كوه
|
|
عكس:عباس جعفري
در فرهنگ پارسي كوه، خاستگاه مردمان آزاده و محل پرورش بزرگان افسانه ها و اسطوره هاست. كوهستان همان طبيعت بكر است. همان طبيعتي كه ويليام شكسپير مي گويد: «بگذار طبيعت معلمت باشد»
در افسانه هاي كهن ايران كه برترين و زيباترينشان شاهنامه، شاهكار فردوسي است، جمشيد، پادشاهي است كه مردم را به چهار گروه تقسيم مي كند وگروهي را به كوه مي فرستد:
گروهي كه كاتوزيان خوانيش
به رسم پرستندگان دانيش
جدا كردشان از ميان گروه
پرستنده را جايگه كرد كوه
بدان تا پرستش بود كارشان
نوان پيش روشن جهان دارشان
و در جاي جاي اين افسانه ها ،كوه نقش معلمي فرزانه را ايفا مي كند و يا آموزگاري بزرگ و نيكوخصال در آن مي زيد. در داستان «فريدون»، زماني كه فرانك زن آبتين فريدون را به دنيا مي آورد وبه دماوند كه حتي در هنرهاي محيطي از كوه هاي زيبا و نماد استواري به شمار مي رود، پناه مي برد:
شوم ناپديد از ميان گروه
برم خوب رخ را به البرز كوه
بياورد فرزند را چون نوند
چو مرغان بر آن تيغ كوه بلند
يكي مرد ديني بر آن كوه بود
كه از كار گيتي بي اندوه بود
فريدون نزد آن معلم، در دامان طبيعت پرورده مي شود و سپس براي برچيدن حكومت ضحاك كه سياهي و تباهي است، به پايين مي آيد و بعد از به بند كشيدن ضحاك، او را به كوه مي برد و در آن جا به بند مي كشد:
به كوه اندرون به بود بند او
نيايد برش خويش و پيوند او
فريدون چنان از طبيعت كوهستان زندگي آموخته و تحت شرايط و تعاليم بكر پرورش يافته كه مي گويد:
كه يزدان پاك از ميان گروه
برانگيخت ما را زالبرز كوه
دماوند همواره نماد زيبايي است و اولين سمبل ايران در دنيا به شمار مي رود. با ارتفاع بيش از ۵۶۷۰ متر، چنان پرجاذبه و زيباست كه انسان بر فراز آن در خلسه نزديكي با آسمان محو و گم مي شود.
فردوسي بسيار زيبا در بند شدن ضحاك به دست فريدون را چنين واگويه مي كند:
بياورد ضحاك را چون نوند
به كوه دماوند كردش به بند
به كوه اندرون تنگ جايش گزيد
نگه كرد غاري بنش ناپديد
در افسانه اي ديگر: «زال» نمادي از نوزايي است و براي اين كه نوزايي در فرهنگ فارسي بايد بسيار آرام و منطقي صورت گيرد، وي ابتدا به كوه برده مي شود:
به جايي كه سيمرغ را خانه بود
بدان خانه اين خرد بيگانه بود
سيمرغ كه خود پرنده اي افسانه اي است، زال را مي بيند:
فرود آمد از ابر سيمرغ و چنگ
بزد بر گرفتش از آن گرم سنگ
سپردش دمان تا به البرز كوه
كه بودش بدانجا كنام و گروه
... و هزاران افسانه ديگر در اين باب كه البته از ميان آنها سلسله جبال البرز بسيار متفاوت بيان شده است. رشته كوه البرز از زيباترين كوه هاي دنياست و بر فراز آن دماوند خاستگاه مردماني است شايسته نام مردم.
شهر تهران، پايتخت ايران همان طور كه از نامش پيداست، ابتدا و پاي كوه البرز قرار دارد.(ران به معني دامنه ته ران به معني انتهاي دامنه) و البرز در طول تاريخ حامل سمبل ها، نمادها و ايماهاي ايرانيان بوده است:
«نياكان ما، عمري بر فراز كوه مردان- البرز- نيك زيسته اند و فرزندان خويش در دامان پر مهر مادران پرورانده اند.»
كوه و كوهستان در فرهنگ مذهبي ما نيز جايگاه ويژه اي دارد. پيامبر آسماني اشو زرتشت در كوه به پيامبري مبعوث شد و دين و تعاليم آسماني زرتشت را براي مردم به ارمغان آورد. حضرت موسي كليم الله (ع) نيز در كوه تور به پيامبري مأمور شد و حضرت محمد (ص) پيامبر بزرگ اسلام- در آن كوير داغ عربستان هر ساله مدت چهل روز را به كوه مي رفت و در آن خلوت و سكوت زيباي كوه و در جلال جبروتي سير مي كرد و (همان طور كه كاتوزيان به كوه رفتند) گويي اصلاً اين كوه جايي براي غوص كردن در خود و آفرينش است. در آن خلوت دل انگيز از تمام امور دنيوي كه جز بطالت روح نيست مي توان جدا شد و خود را بالاتر كشيد.
در بسياري از افسانه هاي شرق دور، كوهستان مأواي عبادت كنندگان و فرزانگان است. در هنر و ادبيات غرب نيز كوهستان جايي است كه مي توان با طي مسيرهايي از ميان آن و كسب تجربه هاي مختلف به پيروزي غايي دست يافت. هم چنان كه فيلسوف بزرگ، نيچه در ارتفاعات سوييس توانست شاهكار خود «چنين گفت زرتشت» را به رشته تحرير درآورد.
حال اين همه كوههاي زيباي سر به فلك كشيده در نزديكي ما قرار دارد و با داماني گشاده و آغوشي باز ،هر روز پذيراي جمع زيادي شهروند و گردشگر است. كوه نيز چون جنگل در اكوسيستم محيط زيست نقش بزرگي دارد و متأسفانه همان طور كه نعره هاي دلخراش اره هاي آهنين درخت هاي سرسبز را يكي پس از ديگري از بالاي آبي آسمان جنگل سبز به زير مي كشد، تيغه لودرها، پي در پي بر پيكر كوه هاي زيباي تهران زخم مي زند و پيش مي رود وچنان تأثير نامطلوبي بر چهره زيباي محيط كوهستان گذاشته كه كم كم كوه رفتن از برنامه هفتگي شهروندان حذف مي شود.
حكايت كوه هاي تهران بحثي است بسيار گسترده و فراگير كه بسياري از نهادها و سازمان ها بايد در مورد تخريب آن پاسخگو باشند و چنين پرسش هايي در اين مجال نمي گنجد.
روز چهارم مهرماه روز پاكسازي كوهستان نام گرفته است. شهروندان بسياري در طي سال از طبيعت بكر كوه حظ مي برند و دراين گشت و گذار، زباله سازي نيز به همان روند گذشته اش ادامه دارد. چند سالي است كه در روزي به نام «پاكسازي كوهستان» تشكل هاي غيردولتي به همراه كوه پيمايان دايمي، محيط كوهستان ها را از زباله و تفاله پاك مي كنند. ولي از هفته بعد آلوده سازي آن آغاز مي شود و تا سال ديگر روز به روز روبه افزايش است و اين روز بيشتر جنبه تشريفاتي پيدا كرده است.
يكي از عوامل بسيار مؤثر در آب و هواي تهران وجود رشته كوه البرز است. اين كوه به تهران شرايط آب و هوايي معتدل بخشيده كه البته شهرسازي هاي نادرست و آلوده سازي بيش از حد ،باعث ناديده انگاشتن نقش كوه هاي البرز در تلطيف آب وهوا شده است.
كوه ها سرچشمه هاي آب شيرين هستند. بخش عمده آب شرب تهران از سد لتيان و اميركبير و درياچه لار تأمين مي شود كه سرچشمه رودخانه هاي سرريز به اين سدها در البرز كوه است. كوهستان البرز در باران سازي بر فراز استان تهران نيز نقش عمده اي دارد. پس نتيجه مي گيريم بدوي ترين نيازهاي ما براي زنده ماندن -آب و هوا- رابطه مستقيم با البرز كوه دارد و حفاظت و پاسداري از آن در واقع كمك به زيست خود و نسل هاي آتي است.
اگر گردشگري براي استفاده از سكوت وآرامش طبيعت به كوه هاي اطراف تهران پناه برد تا با گوش فرادادن به موسيقي الهي و آسماني آب و باد به آرامشي بي نظير برسد، ديدن مناطقي آلوده و زباله هاي انسان ساز تمام هارموني روح را به هم مي ريزد. زباله ها در رودخانه ها جمع شده، پاي درخت ها بطري هاي پلاستيكي نوشابه و ظروف يك بار مصرف تنقلات مخصوص كوهستان ريخته و شاخه هايي كه به دست آدم هاي بي توجه شكسته و در آب رود، فروغلتيده و در پس خود زباله هايي انبوه نگاه داشته است. ديدن اين مناظر تأسف برانگيز، بسيار تأثيرگذار است.
اكنون كه حيات ما رابطه مستقيم با حيات طبيعت اطرافمان دارد، نه فقط از سر زيبايي دوستي كه به خاطر نجات خود و فرزندانمان بايد چاره اي بينديشيم و از تشريفات سالانه اي چون روز پاكسازي كوهستان فراتر رويم و جهادي همه گير صورت دهيم تا بتوانيم ساليان سال از اين نعمت هاي پر شمار ايزدي بهره مند باشيم.
يكي از مشكلاتي كه همواره نقصان و كمبود آن در فرهنگ ما رخ مي نمايد، مسئله آموزش است. بايد آموزشي فراگير از مدرسه تا ادارات، مؤسسات، رسانه ها و گروه ها انجام شود، تا مردم به نقش حياتي و حقيقي طبيعت پي ببرند. براي مثال رستوران ها و يا تشكل هاي غيردولتي مي توانند كيسه هايي براي جمع آوري زباله هاي كوه پيمايان به صورت رايگان در اختيارشان بگذارند و اين كيسه ها به نحوي طراحي و تهيه شده باشد كه به راحتي به كمربند نصب شود و پس از بازگشت در ايستگاه هايي كه سطل آشغال دارند يا پايين كوه زباله ها را تحويل نمايند.
بايد توجه داشته باشيم تمام زباله خود را به پاي كوه برگردانيم. البته مواد قابل تجزيه كه در چرخه وزنجيره طبيعت باعث آلودگي نمي شود را مي توانيم در جاهاي ويژه اي بريزيم. مثلاً ريختن اضافه غذا يا نان داخل رودخانه كار صحيحي نيست و بايد آن را جايي بريزيم كه پرندگان و ديگر حيوانات بتوانند از آن استفاده كنند. مواد پلاستيكي و شيشه اي كه غيرقابل تجزيه اند و كاغذ و مقوا كه دير تجزيه مي شوند را همراه خود به پاي كوه برگردانيم و تمام سعي خود را براي داشتن محيط تفريحي پاك و سالم به كاربنديم.
كوهستان البرز، خاستگاه مردان بزرگ ايران زمين است، آن را پاس بداريم.
ايمان مهدي زاده
|
|
|
رو در رو با خطر!
هرگاه حوضچه آبي را ديديد كه در اطراف آن گياه وجود ندارد،
يا استخوان حيوانات در آن جا هست، بدانيد كه احتمال خطرناك بودن آب زياد است
كيسه بقا
در اتومبيل، قايق يا هواپيما، وسايل مربوط به زنده ماندن را جدا بگذاريد. همه اين ابزار را در يك كيف جاسازي كنيد كه همواره دم دستتان باشد و در موقع لزوم بتوانيد به سرعت از آن استفاده كنيد. اگر پياده هستيد، اين كيسه را در كيف كمري خود بگذاريد. اين كيسه بايد شامل اقلام زير باشد: سوخت، غذا، جعبه بقا و كيت علامت دادن كه همه و همه در يك ظرف فلزي جاي داده شده باشد.
اين ظرف علاوه بر حفاظت مي تواند براي پخت غذا نيز مورد استفاده قرار گيرد. اين ظرف، در صورت تمايل، مي تواند ظرف آشپزخانه باشد و در شرايط اضطراري كمك خوبي براي شماست. يادتان باشد به محض بازگشت از مسافرت، اقلام استفاده شده از كيت بقا را جايگزين كنيد.
كيسه
جنس كيسه بايد ضدآب بوده و به اندازه كافي جادار باشد. همچنين بايد داراي بند محكمي هم براي بسته شدن به دور كمر داشته باشد. از ياد نبريد كه كيسه حاوي كبريت، سوخت جامد و مواد آتش زاي ديگر از قبيل مشعل علامت و ... مي باشد. چيزهايي كه براي نجات زندگي شما ضروري اند، اما بايد در حمل و نگهداري آنها احتياط و دقت كافي مبذول شود.
قوطي فلزي
اين قوطي بايستي از آلومينيوم ساخته شده باشد كه سبك و محكم است. اين ظرف براي آشپزي مناسب است و كيت شما را هم به خوبي حفاظت مي كند. شكل(۱)
سوخت
ترجيحا از سوخت هاي جامد كه به صورت قرص ساخته شده و داراي اجاق مخصوص افروختن نيز هست، استفاده كنيد. در جايي كه امكان دسترسي به هيزم كم است، با صرفه جويي كامل از سوخت جامد استفاده كنيد. اجاق مخصوص قرص هاي سوخت جامد بسيار كارآمدند و محافظ خوبي هم براي شعله و سوخت به شمار مي آيند.شكل(۲)
چراغ قوه
يكي از وسايل ضروري موجود در ظرف فلزي شما چراغ قوه قلمي است. اين چراغ قوه جاي كمي مي گيرد. باتري ها حتما در چراغ قوه باشد، اما آخرين باتري را به طور معكوس بگذاريد كه در صورت روشن شدن تصادفي چراغ قوه، باتري ها تمام نشوند. باتري هاي ليتيوم عمر درازتري دارند.شكل(۳)
فشنگ هاي رسام
وسايل مخصوصي براي علامت دادن وجود دارد كه در مواقع اضطراري مي تواند توجه ديگران را جلب كند. اين فشنگ ها به ويژه در جاهايي مورد استفاده دارند كه وجود آبادي يا افرادي در نزديكي شما محرز باشد. فشنگ هاي كوچك قرمز و سبز ترجيح دارند. براي شليك آنها از شليك كننده هاي كوچك (به اندازه يك قلم خودنويس) استفاده كنيد. اين فشنگ ها قابل انفجارند. پس در حمل و نقل آنها نهايت دقت را به عمل آوريد و آنها را دقيقا بسته بندي كنيد. شكل(۴ ۵، ۶، ۷،)
پانل علامت گذاري
نوار يا ميله اي كه روي آن ماده فلورسنت وجود داشته باشد، به ابعاد ۲*۳/۰ ميلي متر مي تواند براي علامت گذاري در شرايط اضطراري مورد استفاده قرار گيرد. اين مورد در بخش نجات به تفصيل شرح داده خواهدشد. يك ميله علامت تخليه سريع است. ديگر علايم را مي توانيد با پانل هاي ديگر افراد گروه خود شكل بدهيد.
كبريت
تا آن جا كه ممكن است كبريت با خود برداريد و آن را در محفظه ضدآب نگاهداري كنيد. يادتان باشد كه كبريت وسيله اي ضروري است و هر قدر با خود داشته باشيد باز هم كم است. چوب هاي كبريت را طوري بسته بندي كنيد كه با يكديگر سايش پيدا نكنند بهتر است از قوطي هاي خالي فيلم استفاده شود كه مي توان با جاي دادن چوب كبريت ها و كاغذ سمباده به راحتي يك كبريت ضدآب را فراهم كرد. شكل(۸)
چاي
هيچ چيز مثل چاي خستگي را دور نمي كند و روحيه شما را به حال عادي برنمي گرداند. چاي خشك و پودر شير و شكر را فراموش نكنيد. چاي تشنگي را تسكين مي دهد، اما قهوه تشنگي را زيادتر مي كند! (توضيح مترجم: چنانچه چاي همراه نداريد مي توانيد به شرط داشتن آشنايي با گياهان موجود در طبيعت، براي درست كردن يك نوشيدني فرحبخش از آنها استفاده كنيد به طور مثال آويشن يا كاكوتي مي توانند جايگزين چاي شوند).شكل(۹)
غذا
چربي در شرايط دشوار غذايي نجات بخش است. كره، پيه يا روغن -شكل(۱۰)در انواع گوناگون وجود دارد. گوشت خشك شده (دي هيدراته) مغذي و سودمند-شكل(۱۱) است، فقط زياد خوشمزه است، شكلات غذاي خوبي است -شكل(۱۲)، اما بايد در نگهداري آن دقت شود و مرتب مورد بازرسي قرار گيرد. نمك شكل(۱۳)بايد هميشه همراهتان باشد. قرص هاي نمك در بازار وجود دارد و از آن بهتر، به همراه داشتن پودر الكتروليت است كه شامل ويتامين ها، نمك و ديگر مواد معدني لازم براي بدن است.
كيسه پلاستيك
يك كيسه نايلوني (پلي تن) بزرگ حدود ۶۰*۲۰۰ سانتي متر در سرما مي تواند جان شما را نجات دهد. در موقع ضرورت به درون آن برويد تا از نفوذ سرما و از دست دادن گرماي بدن در امان بمانيد. البته در كيسه پلاستيكي بدن شما اگر چه گرم مي ماند اما عرق مي كند و خيس مي شود. بنابراين اگر بتوانيد از كيسه عايق گرما كه از ماده اي منعكس كننده ساخته شده، استفاده كنيد بهتر است.
|
|
|
نگاه
نگاهي به تاريخچه كنگره جهاني پارك ها
از آن جا كه اين روزها بحث پيرامون پنجمين كنگره جهاني پارك ها در «دوربان» آفريقاي جنوبي داغ است، مروري بر تاريخچه اين كنگره مي تواند نگاه خوانندگان را نسبت به اين رويداد مهم جهاني كه هر ده سال يك بار توسط سازمان حفاظت محيط زيست جهاني (IUCN) برگزار مي شود، شفاف تر سازد.
اولين كنفرانس
«اولين كنفرانس جهاني پارك هاي ملي» در سال ۱۹۶۲ در سياتل آمريكا برگزار شد. اين كنفرانس كه از سي ام ماه ژوئن تا هفتم جولاي ادامه داشت، نگاه عمده خود را به ايجاد فهم مؤثرتر بين المللي در مورد پاركها و تشويق همگان به توسعه بيشتر جنبش جهاني پارك هاي ملي معطوف داشت.
در اين كنفرانس مباحثي چون: تأثيرات بشر بر روي حيات وحش، نابودي گونه ها، برجستگي مذهبي و مفاهيم زيباشناختي در بعضي پارك ها و بيابان ها، نظارت بين المللي برروي پارك هاي مرزي، عوايد اقتصادي توريسم، نقش پارك هاي ملي در مطالعات علمي و بعضي مشكلات عملي در رابطه با مديريت پارك ها، پرداخته شد.
دومين كنفرانس
«دومين كنفرانس جهاني پارك هاي ملي» در سال ۱۹۷۲ در يلواستون آمريكا برگزار شد. اين كنفرانس كه از هجدهم تا بيست وهفتم ماه سپتامبر ادامه داشت، به مباحث زير پرداخت: تأثيرات توريسم بر مناطق حفاظت شده، ديدگاه هاي گسترده در رابطه با طراحي پارك و مديريت آن، مشكلات زيست محيطي و اجتماعي- علمي درون پارك هاي ملي در نواحي استوايي باراني و كوهستان هاي خشك، ديدگاه هاي متناقض در رابطه با مديريت حيات وحش در پارك ها، مشكلات اجتماعي- علمي و زيست محيطي پارك هاي دريايي، جزيره اي، قطبي و شبه قطبي، مشكلات مربوط به ارزش هاي ارتباطي پارك براي ديداركنندگان و رشد آگاهي زيست محيطي، فرصت هاي بين المللي تربيت و آموزش، فرصت هايي براي ارتقاي جهاني سيستم پارك ها و نيازها و منافع حمايت عمومي از پارك ها.
سومين كنگره
«سومين كنگره جهاني پارك ها» (كه قبلاً دوبار با عنوان كنفرانس جهاني برگزار شده بود) در سال ۱۹۸۲ در بالي، اندونزي برگزار شد. اين كنفرانس بر روي نقش پارك ها در پايداري جامعه و تشخيص ۱۰ منطقه حساس تمركز داشت. خبرگان مسايل زيست محيطي و حيات وحش از ۱۱ الي ۲۲ اكتبر اين سال گردهم آمدند تا به مباحث زير توجه كنند:
ناكافي بودن شبكه پارك هاي موجود در خشكي در سطح جهان و نياز به پارك بيشتر دريايي، ساحلي و آب شيرين، ارتقاي اكولوژيكي و كيفيت مديريت پارك هاي موجود، سيستمي براي مقولات حاوي پارك ها به منظور متعادل سازي نيازهاي حفاظت و توسعه، حلقه هاي اتصال با توسعه پايدار، ظرفيت براي مديريت پارك ها و ابزار اقتصادي براي حمايت و ارتقاي ارزش آنها، مونيتورينگ، مكانيزم هاي بين المللي همكاري و توسعه يك برنامه بين المللي در رابطه با پارك ها با استفاده از شبكه IUCN .
چهارمين كنگره
«چهارمين كنگره جهاني پارك ها و مناطق حفاظت شده» تحت عنوان: «پارك ها براي زندگي» از دهم تا بيست ويكم فوريه ۱۹۹۲ در كاراكاس ونزوئلا برگزار شد.
اين كنگره بر مسأله با اهميت ارتباط بين مردم و پارك ها و نياز به: تعيين و شناسايي سايت هاي مهم براي حفاظت تنوع زيستي تأكيد داشت. از جمله مباحث اين كنگره موارد زير بيشتر مورد توجه قرار گرفت:
نگاهي منطقه اي به مديريت زمين، سرمايه گذاري به عنوان بخشي از تماميت توسعه عمومي، و ايجاد هيأت مؤسسان قوي تر براي حفاظت.
طرح عمل كاراكاس، فعاليت هاي استراتژيك براي پارك ها را در دهه ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۲ مورد تحليل قرار داد و يك چهارچوب كاري براي عمل جمعي زير چهار مؤلفه ذيل را تدارك ديد:
جمع سازي پارك ها در چهارچوب هاي كاري وسيع تر؛ گسترش حمايت براي پارك ها به وسيله درگير ساختن جوامع محلي و ديگر گروه هاي علاقه مند غيرسنتي؛ قوي تر سازي ظرفيت براي مديريت پارك ها و گسترش همكاري بين المللي براي بودجه گذاري، توسعه و مديريت پارك ها. اين طرح با هدف گسترده تر سازي شبكه پارك ها براي پوشش حداقل ۱۰ درصد هر بيوم مهم تا سال ۲۰۰۰ ارائه شد.
پنجمين كنگره
پنجمين كنگره جهاني پارك ها از هشتم تا هفدهم سپتامبر سال جاري (۲۰۰۳) در شهر دوربان آفريقاي جنوبي برگزار شد. در اين كنگره كه عنوان كلي آن «منافع فراسوي مرزها» بود، بيش از ۲۵۰۰ تن از كارشناسان و خبرگان مسايل زيست محيطي شركت داشتند.
پيش از اين خبرهاي مربوط به اين كنگره را در همين صفحه خوانديد و در شماره هاي آينده پيرامون دستاوردهاي آن به تفصيل بيشتر سخن خواهيم گفت.
•••
مقبره هاي سلطنتي در حومه پكن كشف شد
باستان شناسان تأييد كرده اند مقبره هايي كه اخيراً در حومه پكن از زير خاك درآمده، به خانواده هاي اشرافي سلسله جين (۱۲۳۴-۱۱۱۵) تعلق دارد كه توسط اقليت قومي نوژن بنياد نهاده شد.
به گفته سونگ داچوآن، مدير انستيتو ميراث فرهنگي پكن، جمعا ۱۷ امپراتور در اين محل دفن شده اند، از جمله وانيان آگودا (۱۱۲۳-۱۰۶۸) بنيانگذار اين سلسله.
كارشناسان، يادگارهايي را از اين مقابر واقع در قبرستان ۶۰ كيلومتر مربعي كوه هاي جولانك در جنوب غربي پكن به دست آورده اند، گرچه بسياري از آنها در سال هاي ۱۶۲۲ و ۱۶۲۳ توسط حكمرانان سلسله فينگ(۱۶۴۴-۱۳۶۸) تخريب شده بود.
به گفته سونگ، اگر از اين مقابر خوب محافظت شده بود اكنون با گنجينه بزرگ تري رو به رو بوديم، چرا كه حكمرانان جين از سلسله سونگ غنايم بسياري گرفتند. باستان شناسان متوجه شدند تابوت وانيان آگودا پوسيده و تخريب شده، ولي چند تابوت ديگر سالم مانده است. چند مرمر سفيد داراي نقش برجسته نيز در اين محل يافت شده است.
وانيان آگودا در سال ۱۱۱۵ خود را نخستين امپراتور سلسله جين اعلام كرد و در طي جنگ هاي فراوان، امپراتوري ليائو را برانداخت. جين در سال ۱۲۳۴ توسط بيابانگردان مغول شكست خورد و بعداً سلسله يوآن را تشكيل دادند.
|
|
|
ماجراهاي طبيعت
اسب وحشي
قسمت هشتم
|
|
نوشته: ارنست تامپسون ستون
برگردان: حميد ذاكري
آرزو مي كرد يك بشكه آب بنوشد. به محض اين كه سر از آب برگرفت و به جست و جوي علف پرداخت، جو اسبش را هي كرد. پيشگام صداي پاي اسب را شنيد، سر از علف برگرفت و اسب را ديد كه به تاخت مي آمد، بدون لحظه اي درنگ روگرداند و به پرواز درآمد. جلگه را بريد و سرازير جنوب را پيش گرفت و دمي بعد با روش معروف گام برداري خود، با موج يال و پشت و سرين، باز هم بر سرعت خود افزود. حال در تپه هاي شني مي رفت، بي آن كه تغييري در رفتنش به چشم آيد، اما اسب سنگين جو، به شن زار كه رسيد وضعي دگرگون يافت. تا مچ پا در شن فرو مي رفت و به زحمت گام از گام مي كند و با اين همه، پرتوان پيش مي تاخت و با هرگام از سرعتش كاسته مي شد. سپس به زمين صاف رسيدند و زماني اسب جو سرعت پيشين خود را بازيافت. ولي چيزي نگذشت كه به شيبي طولاني و تيز پا گذاشتند كه اسب جو جرأت تند رفتن در آن را نداشت و دوباره از تاخت بازماند و آهسته شروع به پايين رفتن كرد.
در تمام طول راه، جو بدون هيجان مي رفت. نه مهميز مي زد و نه شلاق. يك مايل، دو مايل، سه مايل؛ صخره هاي آريبا در دوردست ظاهر شد.
جو، آن ناحيه را به خوبي مي شناخت. موستانگ و جو، در پي يكديگر وارد منطقه كوهستاني شدند. اما اسب شبرنگ همچنان پيش مي تاخت و موج يال هايش -كه با سرعت تاخت نسبت مستقيم داشت - بيشتر و بيشتر مي شد.
سرانجام به «آريبا كانيون» رسيدند، جايي كه اسب امدادي آماده بود. نريان سياه از برابر اسب و مرد گذشت و براي آن كه هيچ تغييري در مسير او پيش نيايد، آن ها از نظر پنهان ماندند. پيشگام با همان سرعت بي تغيير و با همان روش يگانه و يكنواخت سرازير شد و به راه ادامه داد و دمي ديگر سربالايي مقابل را بالا رفت.
جو با اسب عرق ريز و كف كرده خود رسيد. تاخت اسب را گرفت و پايين آمد و چالاك، روي اسب آماده پريد. سرازيري را پايين تاخت و سينه كش مقابل را در پي رد موستانگ بالا رفت. بالاي شيب، بار ديگر به زمين صاف رسيدند و اسب جو با آخرين سرعت ممكن به دنبال نريان سياه به تاخت درآمد. جو، پشت خم كرده و سر بر يال اسب خواباند و با مهميزي اسب تازه نفس بر سرعت خود افزود. تاخت و تاخت و تاخت. اما ذره اي از فاصله بين دو اسب كم نشد!
فراز و فرود كوهستاني ساكت و مبهوت بود. گويي همه صخره ها و سنگ ها به تماشاي مسابقه بزرگ ايستاده بودند. تنها صداي گرمباگرمب سم ها بود و نفس نفس اسبان كه سكوت عظيم پيرامون را مي شكست. يك ساعت، دو ساعت، سه ساعت- اكنون «آرويو آلاموسا» با اسب تازه نفس امدادي پيش رو بود و جو، اسب را، هي كرد و باز هم به پيش تاختن واداشت. اسب سياه، مستقيم به سوي محل توقف اسب امدادي مي تاخت، اما در يك مايلي، حسي شگفت، حسي كه ويژه حيوانات غيرمتعارف و باهوش است، ناگهان او را واداشت كه راه عوض كند و مسير خود را به سمت چپ تغيير دهد.
جوكالون، خبره سواري و اسب، احتمال اين امر را داده و پيش بيني كار را كرده بود. مهميز بر اسب خسته خود كوبيد، بايد هر طور شده او را وامي داشت در مسير دلخواه و به سرعت مطلوب برود تا بتواند راه بر اسب سياه بگيرد و به هر ترفند، او را در مسير پيش بيني شده هدايت كند. اين نفس گيرترين بخش راه تا اين لحظه بود.
صداي نفس نفس اسب و جرنگ جرنگ لگام و كوبش سم بر سنگ، صداهايي بود كه گوش هاي جو را پر كرده بود، و در هر جهش توأم با تلاش اسب، صداي صفير تازيانه، كه جو به تهديد برمي تاباند، انبوه صداهاي پيشين را خش مي انداخت. جو به راست پيچيده بود تا به هر ترتيب شده، صخره پيش روي را دور بزند و خود را به پيشگام برساند. زماني بعد، اسب سياه در فاصله اي نه چندان دور، فراپيش او آشكار شد. جو اسلحه خود را بيرون كشيد و تير پس تير در جناح چپ اسب بر خاك شليك كرد. گرد و غبار از جايي كه تيرها به زمين مي نشست به هوا برمي خاست، و اين همه، سرانجام نريان را وادار كرد سربگرداند و به راست بتازد.
پايين رفتند. نريان از مقابل جو راه را بريد و گذشت، و جو پايين پريد. اسبش سي مايل تاخته بود و خودش از خستگي داشت از پا درمي آمد. چشمانش از ذرات قليايي غبار مي سوخت. يكي از مردان جو -تام- با اسب تازه نفس آن جا بود. جو، نفس زنان و عرق ريز باچشمان نيمه كور، رو به او كرد و گفت كه راه را به دنبال «پيشگام» مستقيم به طرف گدار «آلاموسا» ادامه دهد و تمام تلاش خود را به كار برد تا نريان از مسير تعيين شده خارج نشود.
مرد بر اسب تازه نفس قوي بنيه نشست و مهميز زد. دمي بعد مرد و اسب همچنان كه بر فراز فرود دشت بالا و پايين مي رفتند دور و دورتر شدند. حالا بدن اسب سياه، از لكه هاي كف برف مانند حاصل از تاخت بي امان، خال خال سفيدي مي زد. قفسه سينه و پهلوهايش به شدت بالا و پايين مي رفت و نفس هايش صفيرآسا صدا مي كرد، اما همچنان مي رفت و مي رفت.
در دشت جينجر، سرعت اسب تام بر نريان سياه فايق آمد و چنان شد كه انگار چيزي نخواهد گذشت كه به پيشگام خواهد رسيد. اما ساعتي نگذشت كه به شيب طولاني «آلاموسا» رسيدند و سرعت تام كمتر و كمتر شد. آنجا مرد و اسب تازه نفس در مسير تعقيب پيشگام به غرب متمايل شدند، و در راه از كنار خانه هاي سگ هاي چمنزار گذشتند، به نيزارها، كه پاره پاره، قسمت هايي از دشت را پوشيده بود، رسيدند، و پس از آن بيشه هاي كاكتوس را پشت سر گذاشتند. اكنون، اسب سياه از خاك و عرق قهوه اي خال خال به نظر مي رسيد، ولي همچنان با گام هاي استوار و جنبش به نواخت پيش مي تاخت. كرينگتون جوان، كه در پي پيشگام مي رفت، اسب خود را در ابتداي تعقيب، سخت تازانده و از نفس انداخته بود. اكنون به دره اي كوچك رسيده بودند كه مسيرشان را قطع مي كرد.
|
|
|