سه شنبه ۸ مهر ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۱۸۱ - Sep.30, 2003
موسيقي
Front Page

گفت وگو با رامبد صديف
مرصع خواني شيوه متعالي اجراي آواز ايراني
016040.jpg
گفت وگو: عليرضا پوراميد
درآمد: سه بخش زيبا از مجموعه هنرهاي گرانسنگ و ريشه دار ايراني، همواره توجه برانگيز اهل هنر و ادب بوده است. ترصيع در ادبيات و شعر، مرصع كاري در جواهرسازي و مرصع خواني در آواز.
ترصيع كه از ظرايف و زيبايي هاي ادب و كلام و كلمه است، به  قدري جلوه و جذبه  دارد كه حضرت حق نيز در اين بخش طبع آزمايي مستقيم داشته است. همانجا كه كلمات را جواهرگونه در قاب جمله نشانده و در اوج اين هنر مي فرمايد: ربنا اننا سمعنا مناديا ينادي.
مرصع  كاري در جواهر نيز، هنري ارزنده، ظريف و در كمال خود بسي خيره كننده است و جاي افتخار دارد كه در بين بهترين مرصع كاران جهان، نام هنرمندان ايراني بسيار به چشم مي آيد.
اما مرصع خواني، كه پيوند فرخنده «مركب خواني و بداهه خواني» در تقدسگاه حنجره هاي پاك و فرهيخته و زخمي و سوخته است، همان حنجره هايي كه غم غربت و رنج دوري انسان را از سرزمين دوست بر روي زمين تبعيدگاه آدم به زيبايي بيان مي كند و به جان مي نشاند.
اغلب صاحبنظران معتقدند آنچه كه هنر خوانندگي صديف را از پيشينيان و معاصران جدا و ممتاز مي سازد، ابداع در اين شيوه آوازخواني است كه وي را به عنوان برجسته ترين خواننده و ناشناخته ترين هنرمند موسيقي آوازي طي سده گذشته مطرح ساخته است، ناشناختگي او به لحاظ رها بودن از بند نان و نام و به تعبير اقبال «در صدف خويش گهر ساختن...» اوست. در آستانه برگزاري كنسرت ايشان با عنوان مرصع خواني كه در روزهاي ۱۶ تا ۱۸ مهرماه جاري در فرهنگسراي نياوران برگزار مي شود، فرصت را مغتنم شمرده با او گفت وگويي انجام داده ايم تا ضمن اطلاع از علت سكوت چندين ساله ايشان و برگزاري اين كنسرت، از نظرياتشان درباره وضعيت كنوني موسيقي مطلع شويم.
* پس از چند سال سكوت پرمعنايتان، خبر خوش اجراي كنسرت را شنيديم، چه انگيزه هايي عامل اين تصميم شد؟
- ابتدا درباره دلايل سكوت و پرهيز از اجرا بايد بگويم كه اين سكوت رويكردي دوگانه داشت، از منظر دروني اين سكوت امكان نقد و بررسي خواسته ها و هدفم از هنر آواز را فراهم آورد تا بدانجا كه در مقاطعي از سه دهه گذشته كه دريافتم «اصوات بي دليل ترين جاري شدگان در فضا هستند!» ترجيح دادم به احترام صوت و موسيقي سكوت اختيار كنم. زيرا چنانكه مي دانيد:
گفت وگوهاست در اين راه كه جان بگدازد
هر كسي عربده اي اينكه مبين آنكه مپرس
از منظر بيروني نيز چندين امر سبب گرديد تا هنر آوازم چنانكه شايسته بود در سطحي گسترده شناخته نشود، اما در اينجا نيز ترجيح دادم تا به لطف و عنايت فرهنگ مردان سرزمينم بسنده كنم زيرا به تجربه دريافته ام كه لطف اغيار گاه هست و گاه نيست. اما در مورد انگيزه هاي اجراي اين كنسرت نيز بايد بگويم از يك سو اصرار دوستان و جوانان مشتاق موسيقي ايراني كه سال گذشته نيز در مراسم بداهه نوازي جوان برايشان قطعاتي را به صورت بداهه اجرا كردم و از سوي ديگر اداي دين نسبت به استادانم و پيشكسوتان اين هنر كه زندگي ساده و با صفاي هر يك از آنان تجلي دنيايي از معنا و موسيقي بود، سبب گرديد تا به اجراي اين كنسرت بپردازم.
* مختصري از مرصع خواني (عنوان كنسرتتان) و چگونگي همكاري نوازندگان در اين شيوه بگوييد؟
- مرصع خواني عبارت است از تركيب دو شيوه بداهه خواني و مركب خواني كه نشان دهنده درك عميق خواننده از فرهنگ موسيقايي ايران زمين شامل رديف هاي مختلف ساز و آواز، چگونگي بكارگيري گوشه ها و استفاده از تحريرها و موتيف هاي ساز و آواز است. بنابراين نوازندگان نيز بايد ساليان متمادي در اين راه وقت صرف كرده باشند تا بتوانند از عهده جواب آواز برآيند. در اين ميان جناب آقاي جليل شهناز به عنوان نمونه مناسب از اين دست نوازندگان مطرح است. اما از آنجا كه در كنسرت اخير امكان اين همكاري وجود نداشت، سعي گرديد تا از نوازندگان جوان استفاده گردد كه البته اين امر سبب شد تا قبل از كنسرت ساعات متمادي به تشريح چارچوب هاي كلي اجرا پرداخته شود. همچنين در حين اجرا نيز همواره بايد سعي كنم ساختارها را بيشتر رعايت كنم و آنچنان كه بايد خود را به امواج درخشان و سحرانگيز ملودي ها و گوشه ها نسپارم. در اين برنامه آقايان مازندراني (نوازنده تار) و وحيد فتايي (نوازنده تنبك) و سامد حبيبي (نوازنده كمانچه) مرا همراهي خواهند كرد.
* استاد! صحبت از بداهه و آهنگسازي و... به ميان آمد. اطلاق و اختصاص كلمه آهنگسازي به كارهاي اركسترال چند صدايي و اطلاق كلمه ملودي پرداز يا نواساز به كارهاي تك صدايي و ايراني از نظر شما چگونه است؟
- اينها همه لفظ و واژه اند و بيانگر تعريف جامع و گسترده اي نيستند و از هر منظر مي توانند مفهوم متفاوتي را ارايه دهند. به نظر من تحصيل در زمينه آهنگسازي به شيوه غربي مي تواند شرط لازم براي اين بخش از موسيقي باشد، اما كافي نيست. زيرا همان طور كه مي دانيد عامل اصلي موفقيت بزرگاني چون موتزارت و بتهوون در اين زمينه نيز علاوه بر دانش تركيب و هارموني اصوات، ذوق و قريحه  ذاتي آنان بوده است. در مورد موسيقي ايراني نيز دسته بندي هاي مختلف و نظريه هاي متفاوتي قابل ارايه است. به طوري كه عده اي قطعات يا تصنيف هاي موسيقي ايراني، تك صدايي و برخي ديگر اين موسيقي را در طيف گسترده اي از انواع تزئين هاي چند صدايي مي پسندند.
اما آنچه مسلم است در اين موسيقي نيز خلاقيت و ابداع نهفته در قريحه هنرمند بيشترين سهم را دارد و به تجربه ثابت شده است بهترين آهنگسازان (به ويژه در بخش نوازندگان) كساني بوده اند كه با سازشان و رديف هاي مختلف نيز بيشتر همدم بوده اند. اما در بكارگيري واژه آهنگساز يا غير آن، هرگاه بكارگيري اين واژه جهت تحقير عملكرد آهنگسازان موسيقي سنتي ايران باشد بايد بگويم كه اين موضوع به هيچ شكل پسنديده نيست و عرصه موسيقي ايراني عرصه حضور عشق، محبت و تواضع است و جايي براي سينه ارباب كينه و كينه توزي آنان وجود ندارد زيرا حافظه تاريخي اين ملت سرشار از تصنيف هاي اصيل است كه توسط دلسوختگاني مانند عارف و شيدا ساخته شده اند و هيچ يك از آنان نيز سررشته اي از علم آهنگسازي به زعم غربيان نداشتند.
* بسياري از هنرمندان، همواره به شرايط نامناسب ارايه موسيقي، ناكارآمدي مسئولين، مجوز موسيقي هاي مبتذل و ديگر عوامل مخرب هنر اشاره دارند، نظر شما در اين باره چيست؟
- موسيقي به عنوان يكي از خرده فرهنگ هاي موجود در هر جامعه اي از ساير مقوله هاي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي و سياسي آن جامعه جدا نيست. بنابراين نمي توان انتظار داشت در جامعه اي كه در بسياري از مقوله هاي ياد شده بحران و گرفتاري وجود دارد، موسيقي به عنوان تافته اي جدا بافته از اين آفات و بلايا مبرا باشد. متأسفانه الگوهاي رويارويي با موسيقي و سياستگذاري هاي كلان موسيقي دچار بحران و بي هدفي هستند. در كشور ما ارشاد اسلامي و صدا و سيما متوليان عمده موسيقي هستند، اما برخلاف انتظار در جاهايي كه بايد حضور داشته باشند، غايبند و در جاهايي كه نبايد حضور داشته باشند، حاضرند. به عنوان مثال، براي دلجويي از آهنگسازي مسن كه اجازه اجراي آهنگ هايش را نمي دهند! او را پژوهشگر، اديب و عالم معرفي مي كنند. به او جايزه پژوهش مي دهند و با اين كار پژوهش و بعد نظري موسيقي كشور را تحقير مي كنند. ديگري را به آموزش آواز مي گمارند، آن يكي را به عنوان كارشناس آواز به جامعه معرفي مي كنند و همه ساله عده اي محدود كه خود، هم داورند و هم منتخب، هديه ها و جوايز سالانه را در ميان حلقه محدود خود دست به دست مي گردانند. در همه رشته ها و شاخه هاي موسيقي اعم از موسيقي فيلم، بومي، سنتي، آئيني و از همه بيشتر آواز، خود را صاحب نظر مي دانند و سالهاست كه در قالب هيأت هاي داوري خود را به جامعه هنري كشور تحميل كرده اند. در بخش توليد نوار تأييد كننده هاي نهايي مجوزها معمولاً صاحبان شركت هاي تجاري تكثير و انتشار نوار هستند و مشكلاتي از اين قبيل كه بارها توسط ساير هنرمندان به آنها اشاره شده است و بدون پاسخ نيز باقي مانده است.
* به نظر شما در نظام آموزشي و مراكز دانشگاهي يا هنرستان ها چه ضعف هايي وجود دارد؟
- معمولاً در بخش آموزش اين سؤال مطرح مي شود كه سن آموزش از چه زماني است و عده اي انتظار دارند كه بگويم البته پس از سن پنجاه سالگي، زيرا فرد ديگر همه خوبي ها و بدي ها را مي داند و خطا نمي كند! (زيرا اين گروه موسيقي را عامل تخريب مي دانند) اما به نظر من سن آموزش، دوران توانايي شنيدن توسط كودك است، زيرا او قبل از تولد يكي از پايه هاي موسيقي يعني ريتم يا ضرباهنگ را از طريق ضربان قلب مادرش مي شنود و پس از آن نيز در بدو تولد با موسيقي حيات و زندگي آشنا مي شود. پس به تبع آن در ساليان آغازين مدرسه مي تواند با دانش نظري، مكتوب و علمي موسيقي آشنا شود و پس از آن در صورت انتخاب موسيقي به عنوان حرفه يا تخصص مورد علاقه اش به تكميل آن بپردازد. اما آيا واقعاً اين فرايند آموزشي در كشور ما طي مي شود؟ جوانان ما پس از طي دوره و مدارج دانشگاهي نه تنها در ميان عوام، بلكه در ميان ساز و كارهاي حيات اجتماعي و بخش دولتي، تعريف نشده، مبهم و بيگانه باقي مي مانند. به راستي يك ليسانس موسيقي پس از فارغ التحصيل شدن چه كاره مي شود؟ آيا دولت براي جذب و استفاده از تخصص وي تمهيداتي انديشيده است؟ پاسخ تمام اين پرسش ها منفي است. آموزش عمومي فرهنگ بايد از طريق رسانه ها صورت پذيرد اما در جايي كه مردم حتي از ديدن سازها و ابزارآلات موسيقي در تلويزيون محرومند چه جاي سخن گفتن از آموزش فرهنگ و سنت هاي فرهيخته است. آنجا كه آب نيست، ز دريا سخن مگو.
* جناب صديف! به عنوان آخرين سؤال، شما رديف و تكيه بر رديف را در آموزش و اجرا به چه ميزان معتبر مي دانيد؟
- برخي صاحبنظران رديف را ملودي مدل ناميده اند. در اين نكته كه رديف، موتيف هاي اصلي موسيقي ايراني و چگونگي كاربرد و شيوه هاي بكارگيري اين موتيف ها را براي آهنگسازي، تكنوازي، خوانندگي و... به همراه دارد، شكي نيست به تعبيري مي توان نقش آن را مانند حروف الفبا در ادبيات دانست، الفبايي كه در كنار هر حرف يك كلمه را نيز به عنوان نمونه آورده است. اما در اين ميان دو گروه از طريق توجه بيش از حد به رديف (در حد قداست) يا بي توجهي بيش از حد به آن (در حد تحقير و فراموشي) از شناسايي حقيقت دروني رديف امتناع مي ورزند.
بنابراين تنها كساني موفق خواهند بود كه روح سيال متحول و غني موسيقي رديف را دريابند و به فراخور هدفشان از آن بهره گيرند. در چنين حالتي است كه هنرمند آگاه ندا سر مي دهد:
در نظربازي ما بي خبران حيرانند
من چنينم كه نمودم دگر ايشان دانند
* در خاتمه استاد، جداي از ساعات بكارگيري موسيقي، آموزش به هنرجويان كه براي شما نوعي اداي دين است و شما را تشويق مي كند كه در اين راه با سعي كامل كوشش نماييد، چه عوامل ديگري به عنوان انگيزه هاي مؤثر در كار شما دخيل هستند؟
- همان گونه كه مي دانيد در تمام مراحل زندگي ام هيچگاه سعي نداشته ام، از هنرم استفاده هاي مادي و نابجا به عمل آورم. معمولاً همه دوستان مرا انسان عاطفي و حساس دريافته اند، بر اين اساس عواملي نظير توجه به برخي از بيماري ها به ويژه عزيزان جذامي يا كودكان بي سرپرست، بيماران كليوي و از اين قبيل همواره مرا واداشته  كه در مجالس و محافلي اين چنين شركت فعال داشته باشم و در اين مقوله آقاي دكتر داريوش كاووسي دوست گرامي ام نيز بدون هيچ گونه مضايقه  و چشمداشتي در اين راه فعاليت گسترده اي داشته اند كه شايسته مي دانم در اينجا از زحمات بي دريغ ايشان تشكر كنم.

گفت و گو با مهدي علي بخشي:
موسيقي تفريح نيست
مهدي علي بخشي متولد تير ۱۳۶۱ با ضربه هاي انگشتان كوچك خود در سن ۵ سالگي بر روي تنبك، بذر موسيقي را در دل كاشت؛ اما احساس كرد اين بذر هرگز با تنبك به عرش نخواهد رفت. آبياري اين بذر با صدايي كه از سينه پيانو به گوش مي رسيد، شروع شد. او كليدهاي سفيد و سياه پيانو را عاملي بهتر براي رشد اين هنر مي دانست و الان ۱۲ سال از آن دوران مي گذرد و احساس مي كند وقت برداشت رسيده است.
* آقاي بخشي براي شناخت بيشتر مردم اندكي از خودتان بگوييد.
- من موسيقي را از ۵ سالگي شروع كردم. به طور حرفه اي ۱۲ سال پيانو مي زنم و با سازهايي مثل تار و ويلون، تنبك و گيتار آشنايي دارم.
* شما با اين سن كم تدريس موسيقي هم داريد؟
- بله. من كار تدريس موسيقي، نوازندگي، آهنگسازي و خوانندگي را حدود ۴ سال است كه زير نظر سازمان موسيقي هنرمندان ايران انجام مي دهم. به حدي كه توانسته ام كارت مربيگري بين المللي پيانو را دريافت كنم.
* از كاست «بغض» برايمان بگوييد.
- كاست بغض اولين كاست من است كه با خوانندگي، تنظيم موسيقي، آهنگسازي و نوازندگي پيانو توسط خودم ارائه خواهد شد.
* چرا بغض؟
- يكي از زيباترين شعرهايي كه من در اين كاست دارم، بغض نام دارد كه به نظر من اين شعر آن قدر كامل هست كه ارزش اينكه اسم كاست را به خود تعلق بدهد، دارد.
* به عنوان يك هنرمند جوان چه حرفي براي مردم داريد؟
- به عنوان يك هنرمند نه. اما به عنوان يك برادر كوچكتر، به همه جوانها اين را خواهم گفت كه به ساز و موسيقي به عنوان يك تفريح نگاه نكنيد، چون هنري است كه به راحتي خلأهاي زندگي را پر مي كند.
*و سخن آخر؟
- جا دارد از استادان خوبم آقاي خسرو پرويز، آقاي محسن الهاميان و آقاي اميد ابطحي دوست عزيزم كمال تشكر و قدرداني را داشته باشم و براي جبران زحمات بي دريغ پدر و مادرم كه در تمام مراحل زندگي همانند يك كوه استوار مرا ياري دادند، تشكر كنم.

نگاهي به كنسرت محمد نوري
به راستي تنها صداست كه مي ماند
016038.jpg
محمدرضا فهميزي
پس از پايان ترانه «ايران ايران» يكي از تماشاگران كه چشمانش از اشك خيس شده بود به همراه خود مي گفت: «جنس اين صدا زميني نيست و از آسمانها مي آيد.»
اين حرفي است كه شايد مورد قبول خيلي ديگر از علاقمندان نوري كه در آخرين شب كنسرت او حتي يك جاي خالي هم در سالن ميلاد باقي نگذاشته بودند، باشد. در واقع شايد معدود خوانندگاني در دنيا باشند كه صداي آنها تا اين حد قدرت آرامش دهندگي در چند نسل را داشته باشد و نوري بي ترديد يكي از اين افراد است. اما قطعاً چنين آرامشي نمي تواند تنها حاصل دانش و تكنيك آوازي باشد بلكه بايد چيزي در درون او باشد تا سبب شود در زمانه اي كه شاهد انواع و اقسام خواننده  هاي پاپ جوان (چه در داخل چه خارج از كشور) و همچنين CD و فيلم و كاست خواننده ها و گروههاي خارجي گوناگون روز هستيم براي نيم قرن محبوبيت خود را بين نسلهاي مختلف حفظ كرده باشد به نحوي  كه در كنسرتش از نوجوانان۱۴ ۱۵،ساله ديده شود تا پيرمردان و پيرزنان ۶۰ ۷۰،ساله .
البته او نيز راز ماندگاري خود را در اين شب به خوبي با رفتار و گفتارش نشان داد وقتي كه پيش از آغاز برخلاف همه كه از پشت سن وارد صحنه مي شوند به همراه رهبر اركسترش از همان دري كه تماشاگران وارد سالن مي شوند به ميان جمعيت آمد، با آنها دست داد، روبوسي كرد و سخن گفت.
نوري ترانه نمي خواند، زندگي نمي كند يعني تمام احساسش را هنگام اجرا در چهره و حركاتش مي توان ديد مثلاً در پايان ترانه «ايران ايران» همه اشك را در چشمانش ديدند چون او با تمامي وجودش عاشق اين سرزمين باستاني و مردمي است كه خودش مي گويد تنها به محبت آنها زنده است.
اما از مهم ترين ويژگيهاي نوري كه باعث مي شود تماشاگر لذت بيشتري از كنسرت او ببرد خونسردي و آرامش او هنگام اجراست. مثلاً به راحتي قدم مي زد، آب مي خورد، زيرچشمي نوازنده ها، رهبر و گروه كرش را نگاه مي  كرد و حتي وقتي ميكروفون از دستش افتاد، آن را برداشت و دوباره همان قسمت را خواند انگار كه در جمعي كوچك و محدود براي اعضاي خانواده و فاميلش مي خواند.
از ديگر نكات جذاب كنسرت نوري ايجاد فضاي طنزي بود كه او با رهبر و اعضاي گروهش صورت مي داد. مثلاً: وقتي پس از اجراي قطعاتي توسط كر بزرگ، گروه به روي صحنه آمد به مجيد سياه پوش (نوازنده كيبورد و سينتي سايزر) و بابك فدوي (گيتارباس) گفت:  «شما مگر بله برون رفته بوديد كه اينقدر دير آمديد؟» البته دركل، هم اين دو نفر بيشتر از بقيه مورد لطف!! استاد قرار مي گرفتند. اما يكي از ارزشمندترين كارهاي نوري در اين كنسرت توجه ويژه به جوانان بود به نحوي كه غير از دو سه نفر در گروه كر بزرگ كه تقريبا همسن و سال خودش بودند بقيه اعضاي گروه را جوانان تشكيل مي دادند. مثلاً: نوازندگان ويلن، فلوت و ويلنسل هيچكدام بيش از ۲۵ سال نداشتند. حتي در بين گروه كر بزرگ دختر خانمي بود به نام نگار ميرحسيني كه به قول خود نوري سنش ۵/۷ برابر كوچكتر از او بود. وي در خصوص دليل اعتقادش به جوانان گفت: آنها در كارشان صداقت و حس همكاري خيلي بيشتري دارند.
بهر حال آن ۴ شب كنسرت هم به دليل خود ترانه ها و هم بخاطر نوع ارتباط نوري با تماشاگران و اعضاي گروهش خاطره اي زيبا و جاوداني را براي همه به يادگار گذاشت.
در حاشيه
* حس قدرداني نوري نسبت به همراهان و همكارانش در طول اين سالها قابل تحسين بود. او در طول كنسرت بارها از دكتر محمد سرير، خانواده گنجه اي، دكتر حسن رياحي و ... سپاسگزاري كرد.
* وقتي قطعه «خموشي هاي ساحل» را معرفي كرد و گفت:  شاعر فروغ فرخزاد است. تمام سالن
به شدت شروع به كف زدن كردند.
* علاوه بر قطعاتي كه در بروشور برنامه اجرا شده بود، ۳ قطعه ديگر هم اجرا كرد.
* هنگامي كه پس از اجراي گروه كر بزرگ دوباره نوري روي صحنه آمد، به شوخي به رهبر گروه (عليرضا شفقي نژاد) گفت: من بايد دوباره آواز بخوانم؟!

|   اجتماعي    |    ادب و هنر    |    اقتصادي    |    آموزشي    |    انديشه    |    خارجي    |
|   سخنگاه آزاد    |    سياسي    |    شهري    |    علمي فرهنگي    |    محيط زيست    |    معلولين    |
|   موسيقي    |    ورزش    |    ورزش جهان    |    صفحه آخر    |

|    صفحه اول    |    آرشيو    |    شناسنامه    |    بازگشت    |