چهارشنبه ۹ مهر ۱۳۸۲
شماره ۳۱۸۲- Oct, 1, 2003
سفر و طبيعت
Front Page

روي ديگر سكه!
گذاري تلخ بر تنگه واشي
اشاره:
012176.jpg

گردشگري مقوله اي جذاب، شيرين، خواندني و ديدني است. اما افسوس كه گاه آن روي سكه گردشگري واقعياتي تلخ و ناهنجار را به نمايش مي گذارد. تنگه واشي يكي از مكان هاي زيباي گردشگري اطراف تهران است. جايي كه علي القاعده مي بايد تصويري به كمال از فرهنگ نظافت و زيبايي دوستي ايراني را به نمايش گذارد؛ اما افسوس... گزارش گزارشگر ما را بخوانيد:
معصومه صفايي
تنگه واشي(يا تنگه سي واشي) واقع در ۸۰ كيلومتري جاده فيروزكوه، يكي از مناطق جذاب طبيعت گردي تهران است كه اخيراً به دليل تبليغات صورت گرفته از سوي آژانس هاي مسافرتي با هجوم يك باره توريست ها مواجه شده است و به دليل عدم برنامه ريزي صحيح از سوي ارگان هاي مسئول با بهره برداري هاي گردشگري ناپايدار از اين منطقه همچون ديگر مناطق توريست پذير اطراف تهران روبه نابودي خواهد نهاد و مردم محلي نيز با تصور معروفيت آن و سود مالي كه نصيبشان خواهد شد، بدون توجه به اصولي كه به منظور استفاده پايدار بايد در نظر گرفت، چوب حراج بر زندگيشان زده اند و دلشان را به گرفتن ۵۰۰۰ ريال به عنوان ورودي و يا حق پاركينگ و سود حاصل از فروش مواد غذايي، نوشيدني و ... خوش كرده اند.
باغداري مي گفت: «فرمانداري ما را مجبور كرده كه باغمان را به پاركينگ تبديل كنيم و از وسايل نقليه حق پاركينگ بگيريم.»
در بدو ورود رودخانه اي را مي بينيم كه همه ماشين ها براي رسيدن به پاركينگ بايد از آن عبور كنند و رديف ممتدي از ميني بوس  ها و سواري ها... كه زيستگاه آبي منطقه را به يقين با خطراتي جدي مواجه خواهد كرد. در كناره آب رودخانه، در همان محل سر گرازي را مي بينيم كه واضح است باقيمانده شكار غيرمجازي است كه در منطقه در زماني بسيار نزديك صورت گرفته و زباله زيادي كه در اطراف لاشه جمع شده و باعث تجمع مگس و پشه و ... گرديده است.
با ورود به تنگه بايد از آبي عبور كنيم كه آلوده بودنش را از كدورت، تيرگي و بوي بدي كه در تنگه پيچيده به راحتي مي توان تشخيص داد. در تمام طول مسير بطري هاي پلاستيكي، كيسه نايلون، دمپايي و انواع و اقسام زباله ها به همراه فضولات چهارپاياني كه به منظور رد كردن برخي مسافران از تنگه، در آب در ترددند توريست ها را همراهي مي  كند . زمين خوردن هاي مكرر طبيعت گردان در اين آب رودخانه حكايت ديگري است.
تجمع زباله در برخي قسمت هاي رودخانه مناظر بسيار زشتي را در چشم اندازي از طبيعتي زيبا پديد آورده كه تأسف هر بيننده اي را برمي انگيزد.
012170.jpg

در اواسط تنگه، كتيبه اي مربوط به دوران سلطنت فتحعلي شاه به چشم مي خورد كه با اسپري روي آن نوشته اند: يادگاري از مملي، امين و ... و احساس اندوه از اين همه بي مسئوليتي و بي فرهنگي...!
بعد از گذر از تنگه به دشتي باز مي رسيم كه به جاي خودنمايي گل هاي وحشي رنگارنگ و گردش پروانه ها در آنها در بين تمام سبزي ها، زباله هاي رنگي پفك و چيپس و سانديس و ... را مي بينيم كه با وزش باد به اين سو و آن سو مي روند و مراتعي كه در زيرپاي مسافران بدون هيچ محدوديتي لگدكوب مي شود.
آيا با ادامه اين روند، ديگر حتي خاك منطقه قابليت احياي پوشش گياهي را خواهد داشت. آيا بستر رودخانه به حالت طبيعي اش باز خواهد گشت، آيا كتيبه تاريخي تنگه واشي هرگز از رنگ زدوده خواهد شد و آيا...؟
*حقيقت اين است كه در صفحه سفر و طبيعت ما دلمان مي خواهد كه نشاني جاهاي زيبا و ديدني ايران را براي آشنايي بيشتر هموطنان و احتمالاً قرار دادن اين جاهاي زيبا در مسافرت ها و گردش هايشان، چاپ كنيم، حتي با نقشه و كروكي. اما دست و دلمان مي لرزد، چرا؟ براي آن دسته از بي خبراني كه ارزش داشته هايمان را نمي دانند و هر جايي را كه روزي و شبي را در آن مي گذرانند با انبوهي از زباله رها مي كنند.
آيا هر جايي را كه ما معرفي كنيم سرنوشتي شبيه «كلاردشت» و «زيارت» و «تنگه واشي» خواهد داشت؟ به راستي فرهنگ ملي چند هزار ساله حفظ طبيعت ما و فرهنگ ديني چند صد ساله مان كه همگي حكايت از حفظ طبيعت دارد،  به كجا رفته است؟ چرا فراموش شده است؟ چرا با خود، با كشور خود، با داشته هاي خود چنين مي كنيم؟ قرار ما در صفحه سفر و طبيعت از «زيبايي هاي» طبيعت نوشتن است، نه از زشتي ها و تلخي هاي آن. اما گاهي مجبوريم، مگر نه ؟!

برگزاري جشنواره جهاني جهانگردي در ايران
012172.jpg

پنجم مهرماه از طرف سازمان جهاني جهانگردي به عنوان روز جهاني جهانگردي اعلام شده است كه كشور ايران نيز به نوبه خود در اين روز اقداماتي را در جهت پيشبرد اهداف صنعت توريسم كشور انجام داد.
غلامحسين خسروآبادي رئيس سازمان ايرانگردي و جهانگردي استان تهران و رئيس ستاد جشنواره روز جهاني جهانگردي در اين مورد گفت: از آنجايي كه صنعت توريسم نقش محوري در ايجاد اشتغال، تحصيل درآمد ارزي، توزيع عادلانه ثروت، تبادل فرهنگها و گفتگوي تمدنها دارد، تصميم گرفتيم همگام با سازمان جهاني جهانگردي در اين جهت حركت كنيم و نشان دهيم كه توريسم؛ مورد توجه جدي كشور ماست. در اين صنعت، ما به دو مخاطب برخورد مي كنيم: داخلي و خارجي.
مشكلي كه ما در سطح جهاني با آن مواجه هستيم اين است كه هيچ سهمي از تبليغات را به خود اختصاص نداده ايم و اين به علت كمبود بودجه سازمان است. واقعيت اين است كه يك گردشگر مي تواند سفير فرهنگي كشور ما شود و بدون هيچ هزينه اي در سطح بين الملل تبليغات كشور ما را در كشور خود انجام مي دهد اما اين مستلزم هزينه و تبليغات اوليه است كه توريست به كشور وارد شود، سرويس مناسب دريافت كند و تبليغات مناسب براي كشور منعكس كند. امسال ما با بخش خصوصي و دولتي كاري مشترك انجام داده ايم. شهرداري، اتحاديه هتل داران، جامعه هتل داران، انجمن صنفي دفاتر مسافرتي، سازمان صنايع دستي، وزارت اطلاعات، اداره اماكن و ديگر مؤسسات در اين امر مهم با سازمان همكاري كردند.
قصد ما اين است كه يك وحدت كلي بين ادارات و مؤسسات خصوصي و دولتي شكل بگيرد و همه با هم با شركت فعال در جشنواره قدمهاي بعدي را در جذب توريست به كشور برداريم. از لبخند افسر گذرنامه تا ترمز زدن رانندگان تاكسي و هتل داران، ميهمان داران و هر عنصري كه با توريست برخورد دارد براي ما مهم و قابل ارزيابي است و اگر مي خواهيم توريست با كمال راحتي و آسودگي خاطر به كشورمان سفر كند بايد از هر حيث امنيت او را تأمين كرده و به او سرويس دهيم. شعار امسال سازمان جهاني جهانگردي، «جهانگردي ابزاري براي اشتغال زايي، فقرزدايي و هماهنگي اجتماعي» است. اين نكته اي است كه مقامات كشور ايران هم بارها به آن اشاره نمودند.
بايد حداقل ظرفيت ها را در شهر ها رعايت كنيم و به توسعه پايدار فكر كنيم و به خاطر داشته باشيم كه توريست در كوتاه مدت حتي به تعداد زياد، براي كشور منفعت نخواهد داشت و بايد به برنامه هاي بلند مدت فكر كرد و آن را در برنامه كاري خود قرار دهيم.
شعار امسال ما در سطح بين الملل «جهانگردي، عامل ايجاد انس و وحدت بين ملتها» است و شعار داخلي ما نيز «ايرانگردي عامل ايجاد انس و هويت ملي» است.
يگانه

دهاتي هميشه مسافر

ريسماني ازگيسوان تو!
... شهابي غوش كشيد و سوخت و ديگر نبود، انگار نبوده هرگز. ديله گرگي پير سكوت را پاره كرد و دوخت و شب زمستان گود و تيره همه را در خود گم مي داشت، زهدان تاريك زمان به كردار هميشه خويش چشم بر بود و نبود بسته بود و شولايش را، شولاي فراخش را بر سر هر چه زشت و زيبا كشيده بود و لب برنمي شكست. دست سرد و سپيد ماه با آن قوس كجش بر لبه صخره اي آويخت و دمي بعد چونان دزدي پاورچين پاورچين كوه هاي شرق را به زير پا گذاشت و گام هاي سپيدش همه جا را به رد خويش آغشته كرد.
از درون غار برفي خودم را بيرون مي كشم. سوز سردي صورتم را مي برد و پره هاي دماغم از سرما مي لرزيد، كمر راست مي كنم، به جبران پيچيده بودن در خويش و ذهن را يله مي كنم تا خود برود در هر كجاي اين بودن منجمد! و از شب سرد ديگر صدايي برنمي خيزد و ذهن رها شده بر برف براي خويش ترانه مي خواند:
محبوبه من!
شب بر سر كوه مي گذرد و اينك تو در خويش پيچيده و خوابي و شب بر شب مي غلطد و ماه بر هر دو. من اينجا ايستاده ام با ريسماني كه از گيسوان تو بر بافته ام و تو خوابي و كوهستان نيز خواب و تنها ماه است كه بيدار و تماشاگر اين ماجراي سرد است!
محبوبه من!
آنك كه تو خفته اي
من بر شب
بر بودن شبانه خويش محكم كمربند مي بندم و پاي افزار گره محكم مي كنم و به راه مي افتم با ريسماني كه از موي تو بربافته ام و رو به كوه بلند سركش دور گم مي شوم در پيچ و تاب دره ها و گريوه ها. چونان كه گم مي شوند دستان من در گيسوان شبانه ات. با كوه مي گويم از تو،
با كوه مي پرسم از تو،
با كوه مي خوانم از تو:
اينك تو زيبا هستي اي محبوبه من،
ديروز برگشته ام و فردا مي روم!
كردار روزگار، آن آمدن و اين رفتن، مثل اين كه ميانه رودي خرد پاهايت را به آب داده باشي، آب بيايد و برود و تو را با خود ببرد و تو هنوز ميانه جوي ايستاده باشي و فقط نگاه كني. كار ديگر نمي تواني، جز به تماشا چگونه مي تواند گذشت اين لحظه هاي خاكستري؟
ديروز برگشته ام و فردا مي روم. مي روم مثل همه ديروزها كه رفته بودم و مي آيم - مي آيم آيا؟! و باز كنار در، خسته نشسته خواهم شد، كفش هاي ديروزم هنوز از ماسه هاي نرم كوير زرين پر است. چشم هايم هنوز شن ديروز در خود دارد و جانم هنوز در مهرجان جامانده است، جامانده است چيزي، جايي. در خالي كوير بياضه. پشت ديوارهاي بلند رباط خرگوشي، روي بلندي هاي كوه كوتاه هرش.
012168.jpg

ديروز بازگشته ام و فردا مي روم.
مهرجان! كوير طبقه، محمدآباد كوزه گر. خالي دشت زير دست عروسان. چوپانان. واحه مصر، راستي كربلايي گلزار منتظر است تا برايش عكس هايش را ببرم.
اين فردا در شهر چه تنبلانه تن به آمدن مي دهد. پير خر شب هاي شهر چه لنگ گدار فردا را بالا مي كشد! و صداي اين تار با اين دل چه مي كند!
بس است. برخيزم. براي ده شب كوير بايستي بار ببندم، دوربينم را برخواهم داشت و كوله ام و كلاهم و... خواهم رفت. مي روم!!
عباس جعفري
توريسم و توسعه
سازمان ايرانگردي و جهانگردي استان سيستان و بلوچستان به مناسبت روز جهاني جهانگردي امروز همايشي را با عنوان «توريسم و توسعه» و با حضور صاحب نظران در اين صنعت برگزار مي كند.
هدف از برگزاري اين همايش تقويت پتانسيل هاي موجود در اين استان و حمايت همه جانبه از اين صنعت است، بي ترديد يكي از ضرورت هاي توسعه پايدار در كشور توجه به صنعت جهانگردي و گردشگري است و ارائه الگوي مطلوب در اين زمينه مستلزم تعريف مناسب از اين صنعت است.
مهندس گوهري مديريت سازمان ايرانگردي و جهانگردي استان نيز ضمن تبريك روز جهاني جهانگردي برگزاري همايش فوق را يكي از نكات مهم و برجسته جهت توجيه امر گردشگري و ايجاد امنيت در اين استان دانست و سه مقوله توريسم، امنيت و توسعه را از بنيادي ترين مسائل جهت روند صعودي جذب توريست ذكر كرد.
ضمناً در روز بعد از همايش به همين مناسبت تور يك روزه به منطقه سر دريا ويژه مسئولين برگزار خواهد شد.
آتش سوزي در پارك ملي
شنبه هفته گذشته، بيست و نهم شهريور ماه سال جاري، پارك ملي خجير به شكل تعمدي مورد تهاجم افراد ناشناس قرار گرفت و به آتش كشيده شد.
به گزارش خبرنگار همشهري- اين آتش سوزي تا روز چهارشنبه ادامه داشت كه طي آن حدود بيست هكتار؛ شامل گونه هاي مختلف گياهي و ده هزار اصله درخت در آتش سوخت. در سال جاري بارها، پارك ملي خجير به دست افراد ناشناس دچار آتش سوزي شده كه كوتاهي در پيگيري و عاملان اين حوادث، يكي از علل تكرار آتش سوزي در پارك ملي است.

ماجراهاي طبيعت
وولي
012174.jpg

نوشته: ارنست تامپسون ستون
برگردان: حميد ذاكري ............... قسمت اول
«وولي» يك سگ كوچك «يلر» بود. يك سگ يلر، لزوماً  يك سگ زرد نيست. نمي توان گفت كه او سگ ساني است كه پوشش مويين بدنش با ذرات رنگ زرد پر شده است. او دورگه ترين تركيب همه دورگه هاست؛ كمترين گونه در ميان تنوع فراوان نژادي سگ ها، پيوندي بي  نژاد در ميان همه نژادها، اگر چه وابسته به هيچ نژاد، اما نژادي كهن تر و بهتر از هر يك از وابستگان اشرافي اش، چرا كه او حاصل تلاش طبيعت براي حفظ شغال، سرسلسله همه سگ ها، است.
در واقع، نام علمي شغال، «Canis aureus» است، يعني «سگ زرد» و بسياري از ويژگي هاي او در اخلاف اهلي شده اش به خوبي نمايان است. به يك سگ معمولي و از نژاد پست كوچه و بازار دقت كنيد: او زيرك، فعال، پربنيه، جسور و بسيار پرطاقت است و در مبارزه براي بقا، بر همه خويشاوندان خوش نژاد و اصيلش برتري دارد.
اگر يك سگ يلر، يك تازي خاكستري و يك بولداگ را در جزيره اي خالي و دورافتاده رها كنيم و پس از شش ماه به سراغ آنها برويم، كدام را زنده و سرحال خواهيم يافت؟ بي شك سگ زرد ظاهراً حقير! تنها اوست كه مي تواند در هر شرايطي تاب آورد و خود را زنده نگاه دارد. او سرعت تازي خاكستري را ندارد، اما در مقابل، ناراحتي ريوي و امراض جلدي آن را هم ندارد، او مثل بولداگ قوي يا جسور و بي پروا نيست، اما چيزي دارد كه هزار بار ارزشمندتر است: او از حس مشترك برخوردار است. سلامت و تيزهوشي ابزار اصلي براي نبرد زندگي و بقا نيستند و وقتي دنياي سگ به وسيله انسان مديريت نشود و بنا باشد سگ ها خود به تأمين زندگي و تنازع بقا بپردازند، بي ترديد اين دورگه زرد است كه از آزمون  مرگ و زندگي، تنها و پيروز بيرون خواهد آمد.
هراز گاه يك بار، بازگشت به اصل در سگ هاي يلر كامل تر صورت مي گيرد و اين حيوان، به گونه اصلي اش- شغال- بسيار نزديكتر و شبيه تر از آب در مي آيد. در اين حالت گوش هايش كاملاً راست و نوك دار است. در اين حال بايد خيلي مراقب سگ زرد بود. (همان طور كه پيش از اين گفتيم سگ يلر با سگ زرد فرق دارد، ولي از آنجا كه قبلاً هم توضيح داده ايم و رنگ اين گونه هم زرد است، از اين پس مراد ما از سگ زرد همان سگ يلر خواهد بود. نزديكي اين نوع سگ به شغال آنقدر زياد است كه در ضرب المثل هاي فارسي هم آمده است و حتماً  شنيده ايد كه: «سگ زرد برادر شغال است.»-م) سگ زرد، وقتي شباهتش به شغال زياد باشد، حيله گر، زيرك و پردل و جرأت است و مي تواند مثل يك گرگ گاز بگيرد. در طبيعتش نيز رگه اي از توحش وجود دارد كه تحت شرايط خاصي مثل اعمال بي رحمي يا فلاكت  و دشواري طولاني، ممكن است به صورت خطرناكترين خيانت نسبت به انسان بروز كند، در حالي كه وفاداري و امانت بزرگترين ويژگي سگ و منشأ علاقه انسان به اين حيوان تلقي مي شود.
***
«وولي» كوچك در ارتفاعات «شويوت» در ميان رمه ديده به جهان گشود. مادرش چند توله ديگر نيز با او به دنيا آورد، ولي فقط او و يكي ديگر از توله ها نگه داشته شدند؛ برادرش را به اين دليل نگه داشتند كه به بهترين سگ موجود در آن اطراف شباهت داشت و او را به خاطر آن كه كوچولوي زرد خوشگلي بود.
او زندگي را در ميان گله آغاز كرد و روزهاي نخست زندگي را همچون ديگر سگ هاي گله گذراند، با يك كولي* با تجربه و چوپاني پير كه نسبت به آنها از هوش بسيار كمتري برخوردار بود! «وولي» وقتي به دو سالگي رسيد، كاملاً  رشد يافته و به يك سگ گله تمام عيار مبدل شده بود. حالا دوره كاملي در رابطه با گله داري ديده و تمام گوسفندان گله را از شاخ قوچ تا سم بره مي شناخت و اربابش ، رابين پير، چنان به هوش و دانايي او اطمينان داشت كه اغلب شب ها را در كافه مي گذراند و اداره تمام پشمالوهاي كم هوش و نادان را به هوش و آگاهي او وامي گذاشت و او با مهارت كامل، آنها را در تپه  ها هدايت مي كرد، مي چراند و مي خسباند و مواظب بود چشم زخمي به آنان نرسد. آموزش او درست و كامل بود و از بسياري جهات سگي بود بسيار زيرك و سرزنده، با آينده اي روشن در پيش رو. او بسي چيزها آموخته بود، اما هرگز نياموخته بود كه «رابين» ساده لوح را دست كم بگيرد. چوپان پير، با همه خطاهايش، با همه تلاشش براي رسيدن به وضع ايده آل - مستي و بي خويشي- و به طور كلي زندگي بي بند و بار، گيج و عاري از هر گونه احساس عميق و انساني، براي وولي يك معبود بود. او نه تنها صفات ناپسند چوپان را ناديده مي گرفت، بلكه چنان اغراق آلوده او را ستايش مي كرد كه شايسته ترين و عاقل ترين كسان آرزويش را داشتند.
«وولي» نمي توانست موجودي فراتر از رابين را در ذهن خود تصور كند. تمام انرژي حياتي و توان ذهني رابين در ازاي هفته اي پنج شيلينگ در خدمت يك دلال نه چندان بزرگ گاو و گوسفند بود، كه در حقيقت مالك اصلي وولي نيز به حساب مي آمد و وقتي اين مالك خرده پا به رابين دستور داد رمه را به بيشه ها و بازارهاي يوركشاير ببرد، اداره و هدايت ۳۷۴ گوسفند پشمالوي بي اراده، همه در تحت امر و توانايي وولي قرار گرفت كه اكنون وظيفه اي خطير پيش روي داشت. چوپان پير، دست و پاي خود را جمع كرد و «وولي» با علاقه و پشتكار تمام به هدايت گله به سوي يوركشاير پرداخت.
سفر از نواحي «نورث آمبرلند» آرام و بي حادثه گذشت. به رودخانه «تاين»  كه رسيدند،  گله با مهارت از گذرگاه آبي عبور كرد و به سلامت به منطقه دود آلود «ساوث شيلدز» رسيد. دودكش هاي بزرگ كارخانه ها شروع روز را با آروغ هاي غول آسا اعلام مي كردند و انبوهي از بخار ابر مانند و رعد غلتان بر زمينه سربي و دود آلود  رها مي ساختند و هوا را تيره تر مي كردند و اين همه، چنان منظره اي پديد مي آورد كه گفتي ابري عظيم و توفانزا برفراز خيابان ها پايين آمده و همه چيز را در خود فرو برده است.
collie:* يكي از معروف ترين نژادهاي سگ گله است-م

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   سفر و طبيعت  |   سياست  |   فرهنگ   |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |