همگام با انديشه ورزان جهان- ۲۵
گرترود اليزابت مارگارت آنسكومبه
Gerturd Elizabeth Margaret Anscombe
|
|
دكتر محرم آقازاده
متولد ۱۹۱۹. فيلسوف تحليلي. علايق: فلسفه ذهن؛ اخلاق؛ متافيزيك؛ فلسفه ديني؛ تاريخ فلسفه. تحصيل: در دانشگاه هاي آكسفورد و كمبريج تحت تأثير: ارسطو، سن توماس آكويناس و لودويك ويتگنشتاين.
مناصب: از اعضاي پژوهشي كالج سامرويل آكسفورد در سال هاي ۶۴-۱۹۴۶؛ عضو كالج سامرويل آكسفورد در سال هاي ۷۰-۱۹۶۴؛ استاد فلسفه دانشگاه كمبريج سال هاي ۸۶-۱۹۷۰؛ عضو نيوهال، كمبريج در سال هاي ۸۶-۱۹۷۰، عضو افتخاري از سال ۱۹۸۶؛ عضو آكادمي بريتانيا در سال ۱۹۶۷؛ عضو افتخاري آكادمي علوم و هنر آمريكا در سال ۱۹۷۹.
آنسكومبه در ايام جواني به مذهب كاتوليك روم گراييد. وي بخش اعظمي از آثار اخلاقي و مذهبي اش را به كشف و دفاع از اصول كاتوليك اختصاص داده است. او در دانشگاه كمبريج به عنوان دانشجوي پژوهشگر به شاگردي ويتگنشتاين درآمد، گرچه هرگز از پيروان ديدگاه هاي او نبود، اما بيشتر زمينه هاي فكري اش نشان از آثار وي دارد.
بسياري از آثار آنسكومبه مانند آثار ويتگنشتاين اختصاص به روابط بين انديشه و واقعيت دارد. با وجود اين، برخلاف ويتگنشتاين، علاقه وافري به تاريخ فلسفه نشان مي دهد، به طوري كه بيشتر آثار او آشكارا برپايه مباحث فيلسوفاني چون ارسطو، آكويناس و هيوم شكل گرفته اند.
اولين مقاله او در هفته هاي نخستين جنگ جهاني دوم نگاشته شد و برخلاف فرض هاي معمول آن زمان، او گفت: اين جنگ عادلانه نيست. چون هدف بي سرانجامي دارد و براي كشتار غيرنظاميان هيچ توجيهي ندارد. مقاله مذكور به لحاظ تكيه بر نظريه قوانين طبيعي، بسياري از آثار پسين او را پيشاپيش در سايه افكند. آنسكومبه تصويري از اعمال انسان هم به دست داد و در بيشتر آثارش به شرح و بسط آن ها پرداخت. از اين ديد، اعمال داراي ماهيت ذاتي اند كه به قصد مستقيم خود وابسته اند، چنين ماهيت ذاتي دست كم مرتبط با موقعيت اخلاقي و در واقع انگيزه ها و نتايج ممكن آن اعمال مي باشد. براي نمونه، ممكن است گفته شود كه قتل عمد يك بي گناه- با هر انگيزه يا نتيجه اي كه باشد- قتل محسوب مي شود و هميشه كاري است اشتباه. (بر وفق دكترين تأثير دوگانه آنسكومبه، ممكن است شخص با مجوز دست به اعمالي بزند كه نتيجه آن مرگ بي گناهان باشد، گرچه آن «قصد مستقيم» مشخص نباشد.) بنابراين، در كتاب مدرك آقاي ترومن (۱۹۵۷) با اعطاي درجه افتخاري دانشگاه آكسفورد به ترومن مخالفت كرد و اظهار داشت كه صدور فرمان استفاده از بمب اتمي به قصد كشتار غيرنظاميان بي گناه به منظور فشار بر تسليم كامل ژاپني ها، يك كشتار جمعي محسوب مي شود. از اين ديد، نظر ارزشيابي اخلاقي بستگي به نظريه عمل دارد، به طوري كه در مقاله «فلسفه اخلاقي مدرن» (۱۹۵۸)- مقاله اي كه زمينه ساز غور مجدد در اخلاق تحليلي نظريه تقوي ارسطويي و نظريه قانون طبيعي شد- اظهار مي دارد تا زماني كه روان شناسي فلسفي تكافو كننده داريم، نيازي به فلسفه اخلاقي نيست.
در «تك نگاشت» بسيار اثر گذار قصد يا Intention (۱۹۵۷) به تفصيل درباره عنصر اساسي اين روان شناسي فلسفي، يعني ايده قصد به بحث مي پردازد، هرچند آشكارا به مسائل اخلاقي اشاره نمي كند. بيشتر فيلسوفان، مقاصد را به مثابه وقايع ذهني در نظر مي آوردند كه پيش از اعمال حادث و علت آنها شدند. آنسكومبه اظهار مي دارد كه ما نبايد اعمال عمدي را به منزله رفتاري كه معلول علت خاص است، تلقي كنيم؛ بلكه بايد آن را رفتاري بدانيم كه براي پاسخ به سؤال چرا اتفاق افتاد، دليل مناسب و درخوري دارد.
همچنين، وي به اهميت اين واقعيت كه يك عمل مشابه ممكن است توصيفات بسيار گوناگوني را در برداشته باشد، وقوف يافت، توصيفاتي چون «پايان دادن جنگ»، «كشتن غيرنظاميان» و جابجا كردن مولكول هاي هوا. عمل فوق تحت عنوان برخي توصيفات مي تواند عمدي و برخي ديگر غيرعمدي باشد و توصيفات عمدي گوناگون، ارزيابي هاي اخلاقي متفاوتي را موجب شود. پس آيا در اين صورت يك توصيف صحيح وجود دارد؟ اين مسئله اي است كه از آن زمان به طور گسترده اي مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است.
بسياري از مواضع آنسكومبه در كتاب قصد، مدت زمان مديدي به صورت گسترده اي مورد پذيرش قرار گرفت. البته اين امر در مورد بسياري از آثار او صدق نمي كند. مثلاً در مقاله «شخص اول» (۱۹۷۵) اظهار مي دارد كه ضمير، «من» يك واژه مرجوعي نيست. عدم درك اين موضوع ما را وامي دارد كه خود (Ego) دكارتي را اصل مسلم بدانيم چون به نظر مي رسد كه خود دكارتي آن چيزي است كه بايد به آن رجوع مي كرد اگر كه «من» واژه مرجوعي مي بود. مقاله مذكور نيز مانند بسياري از آثار آنسكومبه مورد بحث قرار گرفته اما توافقي همگاني بر سر آن حاصل نشده است.
براي درك ايده عمل، شخص بايد عليت را بفهمد. غالب آثار مورد بحث آنسكومبه حول محور اين موضوع بوده است. وي در سخنراني افتتاحيه خود تحت عنوان عليت و جبر (۱۹۷۱) (مجموعه مقالات، جلد ۳) به دو ديدگاه، حمله ور شد كه از قرن هيجده مورد پذيرش واقع شده است و ابتدا عليه «جبرگرايي» يعني ديدگاهي كه معتقد است سبب هر واقعه اي به طور كامل از پيش تعيين مي شود، موضع گرفت و بر خلاف ديدگاه هيوم اظهار داشت كه علت هاي گوناگوني وجود دارند و برخي از آنها معلول ها را واجب يا اجتناب ناپذير نمي سازند. وي سپس به شاخه اي منبعث از ديدگاه كانت حمله كرد كه جبرگرايي را موافق با آزادي اراده مي داند.
پس از مرگ ويتگنشتاين، آنسكومبه يكي از مديران آثار ادبي او شد و در اين موقعيت بسياري از آثار او را ترجمه و ويرايش كرد. يكي از كارهاي متأخر او (۱۹۵۹)، تفسير سخت اما بسيار اثر گذار وي در باب كتاب رساله منطقي فلسفي ويتگنشتاين است كه در آن با تفسير رايج آن زمان مبني بر اينكه اثر فوق مرام نامه تجربه گرايي منطقي است، به جدال برمي خيزد. آنسكومبه يكي از فيلسوفان برجسته دوران پس از جنگ بريتانيا به شمار مي آيد، «به ظاهر برجسته ترين، اصيل ترين و مشكل آفرين ترين و از نظر نبوغ سخت ترين فيلسوف است» (جي.ام. كامرون، كتاب جمهوري نوين، ۱۹ مي ۱۹۸۲، صفحه ۳۴). علت مشكل بودن تفكر او عمدتاً به لحاظ طرح سؤال در بنيادي ترين سطح مي باشد. در نتيجه بسياري از مباحث او بيشتر مورد بحث قرار گرفته است تا مورد پذيرش. نبوغ درنده او را در سبك سخت و شديد او مي توان مشاهده كرد كه خوشايند هر كسي نيست.
|