روستاي زيارت در نزديكي شهر گرگان از جنوب با جنگل هاي انبوهي كه در انتها با مجن و ابر شاهرود و از شمال به پارك جنگلي ناهارخوران مجاور است، تا چندي پيش يكي از روستاهاي زيبا و بكر به شمار مي رفت و مكاني زيبا و دوست داشتني بود كه گردشگران زيادي را جذب خود مي كرد.
بوميان اين روستا با لهجه گرگاني سخن مي گويند و با نگاه مهربانشان، گردشگران را به ديدن و لذت بردن از روستايشان فرا مي خوانند. روستاي زيارت تنها جاذبه هاي طبيعي براي گردشگري نداشت، بلكه زيبايي هاي آن چنان بود كه بسياري از فيلمسازان به آنجا مسافرت مي كردند و از اين رهگذر، صنايع دستي روستاييان نظير گليم، جاجيم و گيوه به فروش مي رفت.
متأسفانه مسئولان گرگان نه تنها به تقويت جاذبه هاي گردشگري زيارت اهتمام نورزيدند، بلكه با سهل انگاري اجازه دادند، اين گنجينه از بين برود، در حالي كه مي شد با كمي درايت و دورانديشي، از اين تخريب بي جهت جلوگيري كرد. ولي واقعيت اين است كه تأسف و تأثر هيچ دردي را درمان نمي كند.
تقويت جاذبه هاي توريستي، به ويژه گردشگري طبيعت، مستلزم مديريت كارآمد و دورانديشي است و زيارت روستايي بود كه با سرمايه گذاري اندك مي توانست همچنان سبز و شاداب، چون نگيني درخشان بر فراز گرگان جلوه گري كند.
اگر در ارتباط با روستاي زيارت كمي عاقبت انديشي مي گرديد و آينده نسل هاي آتي را مد نظر و توجه قرار مي دادند، تقويت جاذبه هاي گردشگري را كه بهترين راه براي توسعه پايدار بود،سرلوحه برنامه هاي خود قرار مي دادند و با اين كار عملاً زيارت، مركزي جذاب براي فراخوان شهرنشيناني بود كه در آرزوي ديدن روستايي ناب به گرگان آمده بودند؛ صنايع دستي روستاييان به فروش مي رفت و تقريباً تمام مردمان زيارت از راه پذيرش توريست، داراي شغل هايي مرتبط با اين امر مي شدند. اما افسوس كه صداي رعد آساي اره ها و ماشين آلات صنعتي اين فرصت طلايي را از مردم زيارت دريغ كرد. زمين هاي زيارت با سرعت در حال تفكيك و فروش است، درختان فرو مي افتند و به جاي آنها سيمان و آهن مي رويد.
به جاي چمن هاي سبز و معطر، آسفالت داغ بر زمين مي ريزند و صداي اتومبيل ها و كاميون هاي حامل مصالح ساختماني، جايگزين قهقهه كودكان و پرندگان مي شود.
سردر مغازه هاي روستا كه حالا تعدادشان چندين برابر شده، به جاي گيوه و گليم، پارچه هايي با عنوان مشاور املاك آويخته اند.
در حال حاضر بيشترين تعداد مغازه هاي فعال در زيارت را مشاورين املاك به خود اختصاص داده اند و بيشترين شغل ايجاد شده، در زمينه ساخت و سازهاي ساختماني است.
زيارت هم، مانند كلاردشت از بين رفت و البته با وضعي بدتر از آن. حداقل مسئولان و مطبوعات عليه تخريب كلاردشت، در رساندن آواي خود به گوش دولتمردان تلاش كردند ولي زيارت در كمال مظلوميت و خاموشي مي رود تا به فراموشي سپرده شود. در زيارت ويلاسازي نمي كنند كه حداقل در هر ويلايي، حياط و باغچه و درختي است. در زيارت آپارتمان سازي مي كنند و عملي را مرتكب مي شوند كه به هيچ روي نمي توان به سادگي از كنار آن گذشت. زيارت خاموش را ظالمانه به تيغ لودرها سپردند و بوميان ناآگاه به خيال خوش تصاعد قيمت زمين، باغات و مراتع سبز را به «بساز و بفروش ها» تقديم كردند؛ چه خيال خامي!
زيارت مي توانست با توجه به جاذبه هاي فراوان گردشگري سرمايه زندگي چندين نسل باشد و هيچ سرمايه اي بهتر از داشتن سبزينگي و جاودانگي نيست، اما افسوس كه عدم برنامه ريزي صحيح مسئولان و طمع سوداگران دست به دست هم داد تا زيباروي گرگان را به چنين شرايط ناپسندي دچار كند. در حال حاضر مردم زيارت خود نمي دانند كه املاك پدريشان روستاست يا شهر.
با ساخت جاده آسفالته اي كه به بهانه سرويس دهي به روستاييان از ناهارخوران به زيارت احداث شد، راه اتومبيل هاي شيك و مدل بالاي طبيعت ستيزان به روستا باز شد و برخي مردم كه هنوز مشغول زندگي سنتي خود هستند و طبق عادت با طنين صداي خروس روستا در دل كوه و چهچهه بلبلان از خواب شامگاهي برمي خيزند، با نگاه هاي متعجب و متأثر به غريبه ها مي نگرند. گذر حيوانات باركش خود را (اسب و الاغ و قاطر) از كنار پژو ۲۰۶، سمند و پژو پرشيا با حيرت و تأسف نظاره مي كنند و با ابهام به آينده تاريك زيارت مي انديشند، زيارتي كه زيبا بود، بهشتي پنهان بود و جايگاه گردشگراني كه براي لذت بردن از طبيعت ناب به آ نجا مي رفتند. با اين روندي كه اينك در زيارت شاهديم ، ظاهراًبايد با زيارت خداحافظي كرد و فقط به خاطراتش دل خوش باشيم.
ايمان مهدي زاده