اشاره:
اسماعيل مددي، خاك شناس و كارشناس بررسي خسارات زيست محيطي است كه مسئوليت پروژه ملي بررسي خسارات وارده به منابع طبيعي ايران ناشي از ورود پناهندگان جنگ عراق و كويت به ايران را به عهده دارد. از او تاكنون مقالات متعددي در مجلات و روزنامه ها منتشر شده، از جمله در روزنامه همشهري نيز مطالب مختلفي در رابطه با مسايل زيست محيطي به چاپ رسيده است.
مقاله حاضر، بازنگاهي است به روند تخريب محيط زيست، به ويژه در اطراف تهران.
مطلب ماهيگيري ورزشي؛ لزوم آموزش و ترويج مورخه ۸/۷/۸۲ روزنامه را خواندم و بر خود لازم ديدم- هرچند كه ديگر بناي نوشتن در باب محيط زيست را نداشتم- دستي بر قلم شكسته ببرم. ولي چه كنم كه ماييم و كهنه دلقي كآتش در آن توان زد.
شايد براي اغلب مردم اين مرز و بوم نام قزل آلا چندان غريب نباشد اما كدام جنس و گونه، اين ديگر در تخصص مردم عادي نيست. مردم مي گويند برويم ماهيگيري؛ كجا؟ برويم لار و قزل آلا بگيريم!! چرا جاجرود و كرج و... در كار نيست؟ چون اغلب اين مناطق از حيزانتفاع ساقط شده اند؛ نه توسط ماهيگيران؛ بلكه اغنيا!! و ويلامداران!.
آري، جاجرود مرده است و كرج هم وضعيتي بهتر ندارد. ويلاها و اماكن سودآور تجاري مناطق طبيعي ايران را به نابودي كشانده اند. فاضلاب هاي آنها ارمغاني خصمانه به طبيعت است و قزل آلاي خال قرمز بومي هم با آب رفت! يعني زندگي از آب رخت بر بست!! ديگر نه از من نويسنده كاري ساخته است و نه از مسئولان متولي. نشسته ايم و مرگ غم انگيز طبيعت را نظاره مي كنيم. قدرت در دست غاصبان طبيعت است و نمي دانم چه كسي مي گويد آري و چرا كسي نيست كه بگويد نه.!
سال ها ناله سر داديم، اثري نكرد؛ براي حفظ ذخاير ارزشمند ماهي قزل آلاي منحصر به فرد خال قرمز، زمان را از دست داديم. كسي حرف اين دل سوخته را جدي نگرفت و به راستي مگر شير در ايران افسانه بود؟ آيا خرس سياه نداشتيم، آيا ماهي آزاد در رودخانه چالوس زندگي نمي كرد؟ و آيا گورخر و يوزپلنگ و... در اين ملك به وفور پيدا نمي شدند؟ پس كجا رفتند؟ قزل آلا هم مثل آنها... ديگر كمان و سوتك، زيستگاه خرس و كل و بز نيست. همان طور كه جاجرود ديگر ماهي ندارد. كرج هم ضيافتگاه توركشان غارتگر ويلانشين حاشيه شده است.
حالا اگر چند متري از دشت زيباي سابق لار باقي مانده كه پارك ملي را يدك مي كشد بايد منتظر مرگ غم انگيز آن باشيم.
به راستي مگر مي شود ۷۳ هزار هكتار پارك ملي لار را، كه نمي دانيم ملي است يا انتفاعي و يا غيرانتفاعي، با هفت يا هشت نفر محافظت نمود؟! آن هم با وسايل نقليه اواخر قرن نوزدهم و سيستم هاي ارتباطي جنگ دوم جهاني! و تو مي ماني كه زمستان و حديث سرما با محافظان طبيعت چه مي كند؟ نه از اسنوبرد خبري هست و نه از اسنومبيل و اسنوتراك و هليكوپتر. لباس هاي گورتكس و پر و كفش هاي دوپوش هم كه رويا است.
اين مسلم است كه حفاظت هزينه بردار است و بايد براي آن بهاي مناسب پرداخت بشود، كما اينكه براي نگهداري يك قطعه الماس بي جان از صندوق هاي مجهز و سيستم هاي حفاظتي و امنيتي شديد استفاده مي كنيم ولي براي بستر رشد كودكانمان و احياي اصل پنجاهم قانون اساسي اين قدر بي تفاوت هستيم و اين الماس هاي غيرقابل جايگزين را بي محابا نابود مي سازيم. حال چه بايد كرد؟آن سبو بشكست و اين پيمانه ريخت.
۱- آموزش هاي زيست محيطي در مدارس؛ صدا و سيما و...
۲- حمايت از تشكل هاي زيست محيطي واقعي به صورت جدي و هميشگي
۳- تخريب ابنيه متجاوز به حريم هاي طبيعي و ملي
۴- قطع دست پدرخوانده هاي وابسته، از منابع طبيعي و ملي
۵- تهيه نقشه ثبتي مناطق حفاظت شده و شكار ممنوع و پارك هاي ملي
۶- بارور كردن رودخانه هاي سردابي و پيوند قزل آلا به آنها به شرط بهسازي و رفع آلودگي از رودخانه
۷- تشكيل كلوپ هاي ورزشي عمومي ويژه آموزش هاي ماهيگيري و زيست محيطي
۸- حفاظت و حمايت دائمي و شبانه روزي از كليه مناطق
و خلاصه مطلب اينكه سازمان حفاظت محيط زيست بايد مقتدرانه عمل نمايد نه تنها براي يك ماهيگير بلكه براي آن قدر قدرت كه ملك او را تصرف مي كند؛ مي سازد، مي فروشد.
در مقابل آن كه به نام طرح هاي پرطمطراق زمين هاي منابع طبيعي و حفاظت شده و پارك هاي ملي را به يغما مي برند بايستد. در غير اين صورت بايد بر مزار طبيعت ايران دسته گل ببريم و سال ها بگرييم كه چرا اين چنين شد.
به قول سهراب سپهري؛ و نخواهيم كه پلنگ از در خلقت برود بيرون؛ و بدانيم اگر كرم نبود طبيعت چيزي كم داشت... و حقيقتاً هر جانداري را كه ما در اين ملك از در خلقت بيرون كرديم جهاني را از نعمت وجود آن محروم ساختيم و اين ما را به همه جهان مديون مي سازد.
ماهي بهانه است؛ آب بدون ماهي تصور وحشتناكي است؛ ماهي شاخص سلامت آب است، بياييم در هواي آب تنفس نماييم و نيايد روزي كه فرزندم تصوير قزل آلا را در ذهن خود تصور ننمايد.