چه چيز هويت آدمي را مشخص مي سازد؟ آنچه كه به هر انسان احساس انسان بودن مي بخشد، چيست ؟
هر فرد انسان در محيط اجتماعي هويت ها و شخصيت هاي مختلفي از خود ظاهر مي سازد و در همان حال در درون خود احساس يگانگي و وحدت مي كند.
محققان قرن هاست بر سر آنچه كه به آدمي هويت مي بخشد و احساس خود بودن به او اعطا مي كند، بحث كرده اند. تازه ترين تحولات در اين زمينه براساس رهيافت هايي متاثر از يافته هاي جديد دانش زيست شناسي به وقوع پيوسته است .
براي يك لحظه به اين نكته فكر كنيد كه شخصيتتان چگونه است ؟ آيا موجودي خونگرم و زودجوش هستيد يا عصبي و نگران و درهم ؟ معاشرتي و اهل رفت و آمد هستيد يا خجالتي و كمرو؟ منظم و روشمند عمل مي كنيد يا بي نظم و بدون برنامه ؟
مي توان فهرستي مفصل از اين قبيل صفات كه شخصيت هر فرد را كم و بيش مشخص مي سازد تدوين كرد، اما سؤال اين است كه منشا اين ويژگي هاي شخصيتي كجاست ؟ چگونه ممكن است هويت واحد آدمي بتواند اين همه تنوعات مختلف و گونه گون را به خود بپذيرد؟
به اعتقاد برخي از محققان اين پرسش صرفاً واجد اهميت علمي و آكادميك نيست بلكه در زندگي روزمره افراد نيز حايز اهميت است، زيرا شخصيت افراد نه تنها بر نوع عملكرد و ميزان موفقيت آنان در زندگي تاثير مي گذارد كه اساساً تعيين كننده موفقيت يا عدم موفقيت افراد است .
طي ۱۰۰ سال گذشته فيزيولوژيست ها كوشيده اند با تدوين سيستم هايي كه جنبه هاي مختلف شخصيت افراد را با جزييات دقيق توصيف مي كند، پاسخي براي پرسش مربوط به چيستي شخصيت ارايه دهند.
اين افراد پرسشنامه هاي مفصلي تنظيم كرده اند كه از امور مربوط به احساسات و انديشه هاي ما پرسش مي كند، اما اين محققان در خصوص اين مسئله كه شخصيت از كجا نشات مي گيرد و چرا افراد داراي شخصيت هاي متفاوت هستند، توافق ندارند.
در اين زمينه ميزان پيشرفت نظريه ها چندان چشمگير نبوده است . در قرن دوم ميلادي جالينوس حكيم يوناني ، نظريه چهار مزاج يا چهار خلط را براي توضيح تفاوت هاي شخصيتي مطرح كرد. بر طبق اين نظريه تفاوت ميزان چهار خلط اصلي يعني صفرا(زرداب )، دم (خون )، بلغم و سودا، چهار نوع حالت شخصيتي يا رواني مختلف در افراد ايجاد مي كند و افراد بر اثر غلبه يكي از اين چهار خلط دچار مزاج صفرايي ، يا دموي يا بلغمي و يا سودايي مي شوند.
توضيح جالينوس متكي به دانش زيست شناسي باستان بود.
در زمانه جديد زيست شناسان مي كوشند تفاوت هاي شخصيتي را با توجه به تاثير ژن ها و تاثيرات محيطي توضيح دهند. به اين ترتيب يك بار ديگر توضيح شخصيت از قلمرو بحث هاي روان شناسانه به حوزه مباحث زيست شناسانه عودت يافته است .
فيزيولوژيست هاي جديد به روشي تقريباً مشابه جالينوس اجزا يا قلمروهاي شخصيت آدمي را به پنج بخش تقسيم مي كنند.
اين اجزا يا قلمروها عبارتند از: برونگرايي ، روان نژندي ، دلپذيري و خوشايندي ، درستكاري ، شرافت ، گشودگي و باز بودن .
برونگرايي وسيع ترين قلمرو از اين قلمروهاي پنجگانه است و معياري است براي اندازه گيري شاد بودن ، پر انرژي بودن و مهارت در برقراري ارتباط با ديگران .
كساني كه از درجه بالايي از برونگرايي برخوردارند معاشرتي ، خوش برخورد، و خوش سر و زبان هستند. آنان كه درجه برونگراييشان كم است در خود فرورفته ، كم حرف و سربه راه و مطيع هستند.
روان نژندي معياري براي تعيين ميزان عدم ثبات احساسي و عاطفي است . كساني كه از درجه روان نژندي بالايي برخوردارند مضطرب و دمدمي مزاجند و براي خود ارزش زيادي قايل نيستند.
در عوض آنان كه درجه روان نژندي پاييني دارند خوشبين ، آسانگير و برخوردار از آرامش دروني هستند.
كساني كه از گشودگي بالا بهره مندند نسبت به تجربه هاي تازه و تعامل با امور بديع گرايش زيادي دارند و آدم هايي كم و بيش خلاق به شمار مي آيند.
در مقابل، آنان كه درجه گشودگي و باز بودنشان در مقابل تجربه هاي تازه، اندك است افرادي سنتي و متعارف و تابع نظم هاي مكرر و دايمي هستند و احساس مي كنند خوب و بد را به خوبي مي شناسند.
دلپذيري و مطبوع بودن به نحوه تعامل هر فرد با ديگران اشاره دارد. آنان كه از اين حيث امتياز بالايي دارند مهربان و گرم و خوش خلق هستند.
كساني كه در اين زمينه امتياز پاييني دارند خجالتي ، نق زن و خودمحور هستند.
وجدان و شرافت كاري معياري است كه ميزان سازمان يافته بودن فرد را اندازه مي گيرد. كساني كه در اين زمينه از امتياز بالا برخوردارند، افرادي با انگيزه ، داراي انضباط ، و قابل اعتماد هستند. كساني كه در اين قلمرو امتياز كمي دارند معمولاً به سرعت حواسشان از موضوعي به موضوع ديگر پرت مي شود.
محققاني كه در سال هاي اخير در خصوص پديده شخصيت تحقيق مي كنند، عموماً بر سر اين معيارها به توافق رسيده اند.
به اعتقاد اين محققان اين معيارها مستقل از يكديگرند و بنابراين منشا زيست شناسانه آنها مي بايد متمايز از يكديگر باشد.
نكته جالبي كه در جريان تحقيقات متنوع در مورد اين معيارها روشن شده ، آن است كه ميزان امتيازي كه افراد در خصوص هر يك از اين معيارها به دست مي آورند در طول زندگيشان كم و بيش ثابت باقي مي ماند.
جالب تر اينكه در فرهنگ ها و تمدن هاي مختلف ، نتايجي كم و بيش يكسان در مورد افراد مختلف به دست مي آيد. اين امر حكايت از آن دارد كه اين معيارها به جنبه هاي بنيادين و مشترك در ميان همه آدميان دلالت دارند.
سؤال اين است كه اين امر بنيادين چه مي تواند باشد و از كدام تجلي فيزيكي در عالم واقعي برخوردار است ؟
زماني كه محققان در دهه ۱۹۸۰ بررسي درباره تجليات فيزيكي اين معيارها را با مطالعه در مورد دوقلوهاي مشابه آغاز كردند با نتيجه اي شگفت انگيز مواجه شدند: بخش اعظم جنبه هاي شخصيتي افراد موروثي است و تابع تاثيرات محيطي نيست .
نكته مهمي كه در بررسي ها روشن شده، آن است كه هرچند محيط و دوستان و معاشران آدمي بر شخصيت او تاثير مي گذارند و به خصوص اين تاثيرات تا قبل از ۳۰ سالگي قدرتمند است ، در عين حال هرچه افراد پخته تر مي شوند، ميزان جوشش آنها با محيط بالاتر مي رود، اما جنبه هاي اصلي شخصيتي در عين حال تا حد زيادي اموري هستند كه افراد از والدين خود به ارث مي برند و در اين زمينه حتي نحوه تربيت والدين در دوران خردسالي كودكان نمي تواند تاثير عوامل وراثتي را به كلي از بين ببرد.
محققان در بررسي هاي خود همچنين به سرنخ هايي در مورد نوع ژن هايي كه احياناً مسئول بروز اين جنبه ها هستند، دست پيدا كردند.
نخستين موفقيت در اين زمينه در سال ۱۹۹۶ حاصل شد. دو گروه مستقل از محققان به ژن هايي دست يافتند كه با روان نژندي و برونگرايي ارتباط داشتند. براي ژن اول به افتخار كاشف آن «پيتر لش » از دانشگاه «ووزبرگ » در آلمان نام ژن «لش » انتخاب شد.
وظيفه اين پروتئين تلمبه كردن مولكول هايي است كه ماده شيميايي سروتونين را در مغز تنظيم مي كنند. ماده سروتونين خلق و روحيه افراد را تعيين مي كند. پروتئين مورد اشاره مدت زمان دوام و ميزان قوت سروتونين را در سيناپس ها يا مفاصل رشته هاي عصبي تنظيم مي كند.
«لش » و همكارانش دريافتند ژني كه كشف كرده اند به دو صورت ظاهر مي شود: يكي داراي يك بخش اضافي است كه در آن ۴۴ باز يا پايه بيشتر از ديگري موجود است . محققان براي اين گونه يا دگره يا آلل از ميان دو ژن ياد شده ، نام «دراز» را برگزيدند و به ديگري لقب «كوتاه » دادند.
در بررسي هايي كه بر روي ۵۰۵ داوطلب به انجام رسيد، مشاهده شد كساني كه لااقل داراي يك نمونه از ژن كوتاه هستند بيش از ديگران داراي روان نژندي هستند.
اين محققان از بررسي خود نتيجه گرفتند كه نوع ژن لشي كه شخص به ارث مي برد در نحوه آشكار شدن اثر ماده سروتونين در مغز او تاثير دارد.
در تحقيق دوم كه به وسيله «ريچارد ابستاين» از محققان بيمارستاني در بيت المقدس به انجام رسيد ژني كه مسئول رمزنگاري دوپاماين در گيرنده عصبي است، كشف شد. اين ژن نيز به صورت دو دگره يا آلل ظاهر مي شود، يكي بلند و ديگري كوتاه .
«ابستاين » مشاهده كرد كساني كه داراي دگره بلند اين ژن هستند بيش از كساني كه داراي دگره كوتاه هستند برونگرا و علاقه مند، به تجربه هاي تازه اند.
همين گروه در تحقيقات بعدي خود ژن ديگري كشف كرد كه با دلپذير و مطبوع بودن ارتباط داشت . به زودي محققان در ژاپن و مجارستان موفق شدند گونه هاي ديگري از ژن را كشف كنند كه با برونگرايي ارتباط دارد.
يك گروه از پژوهشگران نيز ژني را مرتبط با آنزيم خاص از كار انداختن سروتونين ، دوپاماين و نورآدرنالين كشف كرد كه ميزان خشونت طلبي و عمل ناگهاني و بدون تامل افراد را افزايش مي داد.
اما در همان حال كه اين كشفيات اعلام مي شد، محققان ديگري كه در اين حوزه فعاليت داشتند نسبت به ارتباط نزديك ميان ژن ها و نحوه شكل گيري شخصيت افراد ابراز ترديد كردند.
در اوايل سال جاري چنين به نظر مي رسيد كه در نزاع ميان شكاكان و مدافعان نظريه تاثيرگذاري ژن ها، شكاكان از موضع قويتري برخوردار شده اند.
دو مطالعه فراگير در خصوص رابطه ژن ها و شخصيت اين نتيجه را اعلام كردند كه رابطه ادعايي ضعيف تر از آن است كه بتوان نتيجه اي قاطع از آن اخذ كرد.
اين دو مطالعه فراگير از نوع مطالعاتي هستند كه اصطلاحاً «فرا ـ بررسي» ناميده مي شوند. در اين فرا ـ بررسي ها همه مقالات و تحقيقاتي كه در يك حوزه معين به وسيله محققان و پژوهشگران متعدد و در كشورهاي گوناگون به انجام رسيده مجدداً مورد بازبيني و ارزيابي قرار مي گيرد و نتايج آنها به نحو آماري مورد تجزيه و تحليل واقع مي شود.
با اين حال و علي رغم نتيجه حاصله از اين دو فرا ـ بررسي هيچ محققي بر اين باور نيست كه تحقيق در خصوص منشا ژنتيك شخصيت افراد به كلي بيهوده و بي فايده است ، بلكه نتيجه حاصله بر اين نكته تاكيد دارد كه براي ايجاد ارتباط نزديك تر ميان ژن ها و ويژگي هاي پنجگانه شخصيتي مي بايد شواهد دقيق تري ارايه شود.
در اوايل سال جاري يك محقق انگليسي به نام «جاناتان فلينت» نتايج حاصل از بزرگترين تحقيق تجربي درباره مشخصه هاي شخصيتي را در نشريه علمي «آمريكن ژورنال او هيومن ژنتيكس » به چاپ رساند.
اين محقق با كمك همكارانش پرسشنامه هايي را ميان ۳۴ هزار و ۸۵۰ دوقلو توزيع كرد. بر مبناي پاسخ هاي ارايه شده ۵۶۱ دوقلو كه نشانه هاي بارزتري در خصوص معيار روان نژندي آشكار ساخته بودند، انتخاب شدند.
از اين تعداد ۱۷۴ دوقلو مشتركاً درجه روان نژندي بالايي را آشكار كرده بودند. ۲۰۵ دوقلو مشتركاً درجه بسيار پاييني به دست آورده بودند و ۱۸۲ دوقلو نيز نتايج ناسازگاري كسب كرده بودند يعني يكي از دو قلوها درجه بالا كسب كرده بود و دوقلوي دوم درجه پايين .
آنگاه ساختار ژنتيك اين دوقلوها مورد بررسي قرار گرفت . نتايج به دست آمده حكايت از آن دارد، رابطه اي كه در آزمايش هاي گذشته ميان ژن ها و مشخصه هاي رواني برقرار شده بود، غيردقيق نبوده است .
در آزمايش ديگري كه به تازگي به وسيله محققان دانشگاه لندن به انجام رسيد، نشان داده شد افرادي كه داراي ژن كوتاه لش هستند، بيش از ديگران در معرض ابتلا به افسردگي يا خودخوري پس از مواجهه با حوادث دردناك هستند.
اين نتايج مثبت شماري از محققان را تشويق كرد تا با بهره گيري از روش هاي زيست شناسي تطوري به بررسي منشا ژن هاي موثر در شكل دادن شخصيت افراد بپردازند.
يك گروه از محققان دانشگاه كاليفرنيا كه در اين زمينه پژوهشي را به پايان برده اند، گزارش كرده اند ژن بلند كه با نوآوري و تجربه هاي تازه مرتبط است، احتمالاً در حدود ۴۰ هزار سال قبل فعال شده و به سرعت در جوامع انساني پراكنده شده است .
وجود اين ژن در اجداد اوليه انسان با چند همسري در مردان و نوآوري هاي فناورانه همراه بوده است .
در اين ميان يك محقق ايراني به نام «احمد حريري» از موسسه ملي بهداشت رواني در مريلند آمريكا در مقاله اي در نشريه علمي ساينس گزارش داد: با اسكن كردن فعاليت مغز ۲۸ داوطلب كه نيمي از آنها واجد نمونه كوتاه ژن و نيم ديگر واجد نمونه بلند اين ژن بودند، مشاهده كرده است كه واكنش ناحيه آميگدالا در مغز كساني كه داراي ژن كوتاه تر هستند با رفتار كساني كه مستعد روان نژندي هستند،انطباق دارد.
بررسي بر روي رابطه فعاليت مغزي افراد و تجليات شخصيتي آنان به وسيله محققان ديگر نيز دنبال شده است . يك گروه از محققان در دانشگاه نيويورك در استوني بروك با انجام آزمايش هايي بر روي شماري از داوطلبان به اين نتيجه رسيدند افرادي كه ساختار مغزيشان ، آنان را مستعد برونگرايي مي سازد در برابر تصاوير افراد خندان و شاد واكنش مغزي قدرتمندتري از افراد درونگرا نشان مي دهند.
يك گروه از محققان آلماني در دانشگاه گيسن نيز در ژوييه سال جاري گزارش دادند بروز رفتار روان نژندانه با فعاليت بيشتر در ناحيه هيپوكامپ در مغز همراه است .
همه اين تحقيقات محققان را به اين نتيجه رسانده كه انجام مطالعات ژنتيكي و تركيب آن با بررسي هايي كه در مورد فعاليت هاي مغز صورت مي گيرد، مي تواند نور تازه و قدرتمندي به مسئله منشا شخصيت آدمي بتاباند.
به اعتقاد «جاناتان فلينت » به احتمال بسيار زياد، صدها ژن در شكل دادن به شخصيت افراد نقش دارند و ژن هايي كه تاكنون شناسايي شده اند ژن هايي هستند كه از تاثير بيشتري برخوردارند.
به اعتقاد اين محقق به عوض تلاش براي تهيه فهرستي از ژن ها بايد به مسئله به نحو شبكه اي نظر كرد و در اين شبكه جايگاه ژن هاي موثرتر و ژن هاي داراي تاثير كمتر را مشخص ساخت .
به اعتقاد پژوهشگران شناخت بهتر عوامل دست اندركار در شكل دادن به مشخصه هاي اصلي شخصيت آدمي مي تواند زمينه را براي تشخيص دقيق تر بيماري هاي رواني مساعد سازد و امكان ارايه خدمات پزشكي بهتر و نيز عرضه داروهاي موثرتر را فراهم آورد.
در اين تلاش ، البته توجه به نقش عوامل محيطي در كنار عوامل ژنتيكي از اهميت فراوان برخورداراست و نمي توان اميدوار بود صرفاً با تكيه به عناصر ژنتيكي يا كاركردهاي مغز بتوان به تصويري جامع از شخصيت آدمي دست يافت .