|
|
|
دولت عدالت؛ دولت تجدد
|
|
دكتر اصغر واعظي
در روايات مأثوره از معصومين عليهم السلام تعابير متفاوتي از حكومت حضرت ولي عصر بقيه الله الاعظم (عج) عرضه گرديده است؛ تعابيري چون «دولت مستضعفان»، «دولت صالحان»، «دولت كريمه»، «دولت رفاه»، «دولت امنيت»، «دولت حق»، «دولت جهاني»، «آخرين دولت» و «دولت عدالت»، نمونه هايي از اين دست است. ترديدي نيست كه همه اين تعابير در عين اختلاف واژگان، همه ناظر به حقيقتي واحد هستند. هريك از اين تعابير وجهي از وجوه دولت كريمه حضرت قائم (عج) را بيان مي كند.
اما شاخص ترين تعبير در عبارات فوق تعبير «دولت عدالت» است. حكومت مهدي موعود (عج) حكومتي است كه در آن ديگر جايي براي ظلم و ستم باقي نمي ماند. حكومت عدالت گستر صاحب الامر (عج) هم تحقق بخش عدالت هاي فردي است و هم تحقق بخش عدالت هاي اجتماعي.اين بدان معناست كه در تحت لواي ولايت حضرت قائم (عج) كليه حقوق شهروندان، اعم از حقوق فردي و حقوق اجتماعي، محفوظ مي ماند و هيچ حقي تضييع نمي شود. پيامبر گرامي اسلام (ص) دراين باره فرمودند: «بشارت دهم شما را به مهدي كه در زمان جنگ و ستيز و اختلاف ميان مردم و در اوج زلزله هاي بلا، برامتم مبعوث مي شود، زمين را از عدل و داد پر مي كند همانطور كه از ظلم وجور پر شده باشد، همه اهل آسمان و اهل زمين از او راضي باشند، اموال را بطور صحاح تقسيم مي كند.
شخصي پرسيد: يا رسول الله «صحاح» يعني چه؟
حضرت فرمودند: يعني ميان مردم بطور مساوي تقسيم مي كنند... و قلب هاي امت پيامبر (ص) را از توانگري و بي نيازي پر كرده و عدالتش همه را فرا مي گيرد.» (طرائف ابن طاووس ص ۳۵۱ و مسند احمد حنبل ج ۳ ص ۳۷).
همچنين در دعاي ندبه وقتي پس از بيان نسبت حضرت ولي عصر (ع) با پدران بزرگوار و خاندان مطهرش، شروع به برشمردن صفات آن حضرت مي كنيم، نخستين جملاتي كه مي گوييم اين است، «اين المعد لقطع دابر الظلمه، اين المنتظر لا قامه الامت و العوج، اين المرتجي لازالته الجور و العدوان؛ يعني كجاست آن امام مهيا براي ريشه كن كردن ظالمين، كجاست آن امام منتظر براي راست و درست كردن كجي ها و ناراستي ها، كجاست آن امامي كه اميد مي رود بساط ظلم و دشمني را برچيند. در جاي ديگر در زيارت ال ياسين برجسته ترين خصوصيتي كه براي آن حضرت برمي شمارد اين است: «الذي يملا الارض عدلا و قسطا كما ملات ظلما و جورا»؛ يعني كسي كه با تشكيل حكومت خود جهاني را كه پر از ظلم و ستم شده است مملو از عدالت مي كند.
بدين ترتيب چنانكه از مجموع روايات وارده از معصومين مستفاد مي شود نقطه ثقل و ركن ركين حكومت مهدي موعود (عج) به عنوان آخرين دولت، «عدالت» آن است. حكومت ولي عصر (عج) حكومت عدالت است. درست است كه در روايات ائمه اطهار عليهم السلام اين حكومت را به نام هاي ديگري چون «دولت رفاه»، «دولت امنيت» و... خوانده اند، اما همه اين نام ها ريشه در عدالت دارند.
اگر همانگونه كه در آغاز سخن اشارت رفت مشاهده مي شود كه معصومين عليهم السلام حكومت حضرت قائم (عج) را «دولت امنيت»، «دولت رفاه»، «دولت حق»، «دولت صالحان» و... ناميده اند بدان سبب است كه «دولت عدالت» تحقق بخش همه آنهاست. با عدالت است كه امنيت شهروندان فراهم و بساط فتنه و غارت برچيده مي شود. با عدالت است كه رفاه فراگير مي شود و ديگر جايي براي فقر باقي نمي ماند. در چارچوب دولت عدالت است كه حق متبلور مي شود؛ به بياني ديگر، حكومتي حق مدارانه است كه مبتني بر عدالت باشد. حكومت امام عصر (عج) را بدان جهت «دولت صالحان» ناميده اند كه استقرار عدالت جز با حاكميت يافتن مردان عادل و صالح ميسر نخواهد شد. «دولت عدالت»، «دولت صلحا» است، دولت مرداني است كه از هرگونه هوي و هوس مبرا و درسر سودايي جز استقرار كامل عدالت ندارند. «دولت عدالت»، دولت تقواپيشگان و ره يافتگان به حريم قدس الهي است. اما اين دولت را مي توان درعين حال «دولت مستضعفان» نيز ناميد، چرا كه اين دولت، دولت مستضعفان و براي مستضعفان است. دولت عدالت، دولتي است كه به تحقق عدالت و احقاق حقوق شهروندان خود مي انديشد و هيچ حد و مرزي آن را محصور نمي كند؛ لذا از آن به «دولت جهاني» تعبير شده است. دولت جهاني، دولتي است كه داعيه استقرار عدالت در همه جهان را دارد. به بياني ديگر، مهدويت با ايده استقرار عدالت در همه جهان و براي تحقق بخشيدن به حقوق حقه بشريت و نيازهاي فطري انسان قرنها پيش جهاني شدن را به معناي اتم كلمه به بشريت عرضه كرده است. به وضوح مي توان دريافت به لحاظ فرهنگي چه فاصله عظيمي است ميان جهاني شدن به معناي گسترش عدالت و حاكميت ارزش هاي والاي انساني با جهاني شدن به معناي متعارف امروزي آن كه همان بسط و توسعه تجدد يا غربي سازي است.
دولت تجدد بر آن است تا رفاه، امنيت، آزادي، حقوق شهروندان و مفاهيمي از اين دست را ولو به قيمت هدم و نابودي ارزش هاي والاي انساني تضمين كند.
وظيفه «دولت تجدد» آن است كه زمينه ساز تحقق خواسته ها، اميال و حقوق طبيعي شهروندانش باشد. به نظر مي رسد اساسي ترين ادعاي «دولت تجدد» آن است كه اين دولت تنها به شكل و قالب مي انديشد و نه به محتوا؛ «دولت تجدد» بر آن است تا در جامعه چارچوبي را فراهم آورد كه هر شهروندي بتواند در ظل آن به اميال و خواسته هاي خود دست يابد، خواه اين خواسته ها مادي باشد و خواه معنوي، خواه به لحاظ ارزش هاي اخلاقي و ديني خوب باشد و خواه بد. هدف ايده آل براي دولت تجدد انتظام بخشيدن به نظامي است كه در آن شهروندان آزادانه به حقوق طبيعي و اميال عمدتا مادي خود دست يابند. اما تشخيص اينكه چه چيز سعادت و رفاه است به عهده خود شهروندان است؛ يكي سعادت خود را در پرداختن به معنويات مي داند و ديگري در عيش و نوش و لااباليگري. «دولت تجدد» تعيين سعادت را به خود شهروندان واگذار مي نمايد و به لحاظ تئوريك نفيا يا اثباتا در اين حريم وارد نمي شود. به عبارت ديگر، برنامه هاي دولت تجدد به لحاظ نظري صرفا درحد پرداختن به شكل و قالب سعادت محصور مي ماند و به خود اجازه نمي دهد به ساحت و حريم محتواي سعادت وارد شود، چراكه آن را نافي آزادي هاي فردي و حقوق طبيعي مي داند. اما سئوال اساسي اين است كه آيا «دولت تجدد» در مقام عمل نيز جانب بي طرفي خود را حفظ كرده است؟
آيا «دولت تجدد» كه يكي از شاخص ترين مولفه هاي آن ليبراليسم اقتصادي و تجارت آزاد است به شهروندان خود اجازه آزادانه تعيين محتواي سعادت را داده است؟ كاملا واضح است كه پاسخ سئوالات فوق منفي است. نظام سرمايه داري آزاد كه يكي از مباني اصلي «دولت تجدد» است از هر ابزاري براي جذب و انباشت ثروت استفاده مي كند و براي آن تفاوت ندارد كه سرمايه چگونه و به چه قيمت بدست آيد. اگر لازمه كسب درآمد بيشتر و انباشت ثروت ترغيب شهروندان به دنيامداري و لذات دنيايي است پس نبايد هيچ عاملي «دولت تجدد» را از رسيدن به اين خواسته حياتي، الزام آور و بنيادين باز دارد.
بدين ترتيب، گرچه «دولت تجدد» به لحاظ نظري معتقد است كه همه وجهه همت خود را تنها معطوف به فراهم نمودن شكل و قالب نموده است تا هر شهروندي بتواند آزادانه راه سعادت و رفاه خود را برگزيند، اما در مقام عمل و به منظور كسب قدرت و ثروت هرچه بيشتر خود را به شكل و قالب محدود نساخته و به حريم محتوا نيز تعدي كرده و آن را تعيين مي نمايد.البته بررسي مباني نظري «دولت تجدد» نيز بحثي جداگانه را مي طلبد كه در اين نوشتار مجال پرداختن به آن نيست.
«دولت تجدد» با به كارگيري همه ابزارهاي موجود اعم از وسايل ارتباط جمعي، ساخت فيلم ها، تبليغات، ايجاد تفريحگاههاي دنيامدارانه و... در مقام عمل در تعيين محتواي سعادت وارد مي شود و به شهروند خود مي آموزد كه انسان در همين انسان مادي و جهان نيز در همين جهان مادي خلاصه مي شود. «دولت تجدد» وقتي با شيوه هاي خود، محتوا - يعني نوع زندگي سعادتمندانه - را به شهروند خود القا كرد و به او آموخت كه زندگي سعادتمندانه زندگي اي است كه در آن ساحت مادي انسان و رفاه و امنيت او از هر جهت تأمين مي شود، ولو آنكه معنويت و ارزش هاي والاي انساني نابود گردد، آنگاه مي تواند خود را دولت برتر جلوه دهد. زيرا ادعا مي كند كه تنها دولتي است كه تناسب ميان شكل و محتوا را به بهترين طريق ممكن رعايت كرده است. بدين ترتيب دولت تجدد مدعي است شهروند من به لحاظ محتوا و نحوه زندگي، رفاه و آسايش و امنيت و لذت در اين دنياي مادي را برگزيده و من نيز به بهترين طريق ممكن شكل و قالب و چارچوب تحقق اين خواسته ها را فراهم كرده ام.
بنابراين «دولت تجدد» علي رغم ادعاهاي خود يكسويه نگر و دنيامدار است. اين دولت به واسطه خصلت قدرت طلب و سرمايه اندوز خود به نحو اجتناب ناپذيري به اضمحلال معنويت و ارزش هاي والاي اخلاقي مي انجامد. در جامعه مبتني بر «دولت تجدد» دين و مذهب جايگاهي صرفا صوري دارد و به يك نهادكاملا خنثي فروكاسته مي شود. اخلاق به جاي آنكه يك ارزش معنوي و والاي بشري تلقي گردد، به هنجارهاي اجتماعي تنزل مي يابد. از اين رو، جهاني شدن يا جهاني سازي متعارف و رايج - كه امروزه بيشتر از گذشته از آن سخنان به ميان مي آيد - مبتني بر خصلت سلطه جويي و سرمايه اندوزي نظام هاي سرمايه داري سلطه طلب است و هدف آن نه استقرار عدالت و رفاه و امنيت، كه تعميم سلطه و انباشت بيشتر ثروت است.
اما دولت عدالت گستر مهدي (عج) چگونه دولتي است؟ همانگونه كه اشارت رفت آن را «دولت عدالت»، «دولت امنيت»، «دولت رفاه»، «دولت جهاني» و... ناميده اند.
«دولت عدالت» نه دنيا را فداي آخرت مي كند و نه بالعكس. «دولت عدالت» عدالت را به معناي واقعي كلمه تحقق مي بخشد. اين بدان معناست كه «دولت عدالت» هم به اميال و خواسته هاي مادي شهروندان خود عنايت دارد و هم به فطريات و خواسته هاي معنوي آنها؛ هم حيات مادي آنها را در نهايت رفاه، آسايش، امنيت و... تأمين مي كند و هم زمينه ساز تعالي روح و رشد معنويت در ميان شهروندان خود است. «دولت عدالت» دولت اعتدال است.هم به ساحت مادي انسان اهتمام مي ورزد و هم ساحت معنوي او را موردتوجه قرار مي دهد. در ساحت مادي به خواسته ها و اميال مادي عنايت مي شود، اما نه بر جانب افراط گرايش دارد و نه به جانب تفريط. در ساحت معنوي انسان نيز رعايت اعتدال را مي كند.
چون «دولت عدالت» به دست صالحان و تقواپيشگان اداره مي شود و هيچيك از دو ساحت وجودي آدمي را بر ديگري ترجيح نمي دهد، لذا در آن تغاير ميان مقام نظر وعمل مشاهده نمي شود.
«دولت عدالت» اگر «دولت جهاني» است تنها بدان سبب است كه وظيفه خود مي داند عدالت و اعتدال را درجاي جاي جهان حاكم سازد.
از خداوند متعال مي خواهيم ما را از رهروان را ستين آن حضرت و منتظران واقعي ولي عصر (عج) و گام نهادگان در مسير تحقق «دولت عدالت» قرار دهد. ان شاءالله.
|
|
|
فكر روز
كشتي با افكار
پيتر ريكمن
ترجمه از: سپيده پارساپژوه
در اين چند سطر مي خواهيم به شكلي بسيار كوتاه و موجز به تأملي فلسفي درباره كشتي بپردازيم؛ نه به عنوان كشتي گير بلكه به عنوان تماشاچي كشتي.
يكي از جنبه هاي مهم كشتي و يا احتمالاً مهمترين جذابيت آن، اين است كه از معدود ورزش هايي است كه زد و خورد فيزيكي بين دو نفر را نشان مي دهد. نكته قابل توجه در اينجا اين است كه جذابيت چنين زد و خوردي در واقع ريشه در تاريخ بشريت دارد. در اساطير همه فرهنگ ها نمونه هايي از نبردهاي تن به تن و پهلواني هايي را مي بينيم كه در آنها يكي از طرفين، براساس معنايي نمادين و مبتني بر ارزش هاي فرهنگي، ديگري را مغلوب مي كند. از اساطير كه بگذريم، در تاريخ هر فرهنگي نيز باز شاهد نمونه هايي از اين نبردهاي دونفره هستيم. نبردهايي كه آوازه و روايت هاي قهرماني هاي پهلوانانش بر حافظه مردمان آن نقش بسته است. حتي هنوز هم در جوامع محلي و يا درگذشته هاي نه چندان دور جوامع مدرن، شاهد اشكالي از نبردهاي دونفره بر سر شرافت بوده و هستيم.
علاقه به چنين نبردهاي شخصي اي- كه كشتي هم درواقع يكي از اشكال آئيني همان است- به طور عميقي ريشه در طبيعت انسان دارد. چنانكه گوته، شاعر آلماني نيز مي نويسد: انسان بودن يعني رزمنده بودن! انسان مانند حيوان خشني است كه هم نوع خود را مي كشد، بي آنكه انگيزه اي چون ترس يا گرسنگي او را وادار به چنين كاري كرده باشد! البته مسلماً منظور گوته صرفاً نبرد جسماني نبوده است. چالش هايي كه نيازمند نبرد هستند، اغلب در درون وجود ماست: نبرد بين بلندپروازي ها و سستي ها، نبرد بين احساس و عقل، نبرد بين لذايذ و وظايف و... ما درواقع مجبوريم كه با هوشياري هاي خود كشتي بگيريم. لذا بدن هاي عرق ريزان پهلوانان در گود، شايد شكل نماديني است از ابعاد گوناگون نهفته در وجود همه ما.
آنچه كه ما در يك كشتي خوب تمجيد مي كنيم، مهارتي است كه از طريق آموزشي اصول به دست آمده است. اين درواقع همان چيزي است كه همه ما براي رسيدن به اهداف خود به آن نيازمنديم. همگي ما با ديدن نيروي مرداني كه حريف قدرتمند خود را بلند مي كنند و در بالاي سرشان نگاه مي دارند، بهت زده مي شويم؛ همه ما براي توانمندي- كه هميشه هم جسماني نيست- دقيقاً به همين نياز داريم. به همين دليل شجاعت و قدرت تحمل بردبارانه درد را مي ستائيم؛ اين را كه يك پهلوان در كشتي هاي سخت هيچگاه تسليم نمي شود. لذا با مشاهده و تأملي فلسفي بر چنين نبردهاي خشني، مي توانيم بينشي هر چند در مقياس كوچك، از معني انسان بودن و درواقع نبرد با زندگي، به دست آوريم.
|
|
|
|
|