اروپا، بويژه آلمان و فرانسه در سياست خارجي ايران اهميت زيادي دارند. ايران در دو دهه اخير كوشيده است با بهبود روابط خود با اين دو كشور فشارهاي ايالات متحده را كاهش دهد و طرح آمريكايي «انزواي ايران» را بي اثر كند. اما اين دو كشور به علت پيوندهاي عميق خود با آمريكا، هميشه آن گونه كه ايران انتظار داشته است عمل نكرده اند. خبرنگار همشهري در گفتگو با يوهانس رايسنر كارشناس آلماني روابط بين المللي اين موضوع را بررسي كرده است.
* آقاي رايسنر چارچوب هاي كلي فعاليت هاي شما چيست؟
- من در مؤسسه امور بين المللي و امنيتي آلمان در برلين كار مي كنم. اين مؤسسه مستقل تحقيقاتي، در اوايل دهه ۱۹۶۰ توسط پارلمان آلمان تأسيس شد. اين مؤسسه در بيشتر طول حيات خود در جنوب مونيخ در ابن هاوزن قرار داشت. اما دو سال و نيم پيش يعني در ژانويه ۲۰۰۱، مؤسسه به برلين پايتخت آلمان انتقال يافت. محور فعاليت مؤسسه در امور خط مشي خارجي و امنيتي است. حدود ۱۵۰ نفر در اين مؤسسه مشغول به كار هستند كه ۴۵ نفر از آنان محقق هستند.
* چگونه فعاليتي كه انجام مي دهيد، بر شكل گيري افكار عمومي و تصميم گيري نهادهاي سياستگذار مؤثر است؟
- توصيف اين فرايند دشوار است چرا كه جنبه هاي متعددي بر عرصه امنيت و سياستگذاري مترتب است. براي رساندن صداي خود به سايرين، مقاله مي نويسيم، مصاحبه مي كنيم، كنفرانس برگزار مي كنيم و در گردهمايي ها شركت مي كنيم و به سياستمداران مشاوره مي دهيم. يك وظيفه ما انتقال افكار و نظريات از محيط هاي دانشگاهي به محافل سياسي و انتقال مسائل مرتبط سياسي به محيط هاي دانشگاهي است. من و تعداد زيادي از همكارانم در دانشگاه تدريس مي كنيم.
در گذشته تخصص من در كشورهاي عربي بخصوص لبنان و سوريه و بعداً عربستان سعودي بود. اما از هنگامي كه به اين مؤسسه پيوستم، كانون مطالعاتم را ايران قرار دادم. پس از اضمحلال اتحاد شوروي به آسياي مركزي علاقه مند شدم. مدتي هم نماينده ناظر سازمان همكاري و امنيت در اروپا در تاجيكستان بودم.
هدف من از ديدار شخصي جاري كه طولاني تر از دفعات قبلي است، ديدار از برخي شهرها و تعميق احساس خودم درباره ايران است. ايران فقط تهران نيست و سياست ايران هم فقط شايعاتي نيست كه از طريق اينترنت پخش مي شود. ايران بسيار بيشتر از اين حرفهاست كه بايد از نزديك ديد.
* اتحاد دو آلمان چه تأثيري بر دگرگوني رويكرد اين كشور به جهان و در اين چارچوب ايران داشته است؟
- با اتحاد دوباره آلمان، اين كشور به يك بازيگر كاملاً مستقل سياسي پس از جنگ جهاني دوم در عرصه جهاني تبديل شد. پيش از اتحاد، آلمان غربي بازيگر اقتصادي مهم بود. آلمان تقسيم شده بازيگر سياست خارجي مستقل تمام عياري نبود. اما اكنون چند نكته را بايد در نظر گرفت. پس از اتحاد فشار و نيازي براي تعريف نقش سياسي آلمان نوزاده در جهان وجود داشت. با توجه به وجود كشورهاي بلوك شرق سابق در مرزهاي شرقي آلمان، لازم بود تا جايگاه ويژه آن از جمله موقعيت جغرافيايي كشور تعريف شود.
آلمان به طور سنتي، روابط تجاري محكمي با ايران داشته است. وجود جمعيت آلماني زبان در كشورهاي آسياي مركزي سبب شده است تا به اين منطقه علاقه مند شويم. ايران نيز مناسبات گسترده اي با اين كشورها دارد. روابط آلمان به عنوان يكي از كشورهاي اتحاديه اروپا با كشورهاي اين منطقه و ايران از اهميت بسزايي برخوردار است. اين روابط در عرصه هاي فرهنگي و اقتصادي نيز چشمگير است. بخش ديگري از اين روابط در عرصه سياست است. البته روابط سياسي آلمان با اين كشورها در چارچوب سياست كلي اتحاديه اروپاست. بايد در نظر داشت خط مشي خارجي اتحاديه اروپا در قبال اين منطقه بخصوص پس از اضمحلال اتحاد شوروي شكل گرفت.
* نقش آلمان در شكل دهي به رويكرد اروپا در مورد ايران چگونه است؟
- آلمان در اين امر نقش دارد. سطح تأثيرگذاري آن به عرصه هاي مختلف بستگي دارد. تعامل ايران و آلمان بسيار فراگير است. ابعادي مانند روابط اجتماعي و تعامل جامعه مدني را دربرمي گيرد. البته به اعتقاد من اين مناسبات بايد بسيار بيشتر باشد، اما به هر حال اينها نقطه آغاز خوبي است. سابقه فعاليت شركتهاي آلماني در ايران شناخت خوبي از محيط ايران را پديد آورده است. اين امر سبب شده است تا آلمان نقش فعالي در تدوين سياست اروپا در قبال ايران داشته باشد. اما در عرصه هايي مانند امنيت و استراتژي، آلمان نخستين بازيگر نيست. به لحاظ تاريخي اينگونه بوده است.
* بازيگران ديگر چه كشورهايي هستند؟
- البته فرانسه و انگليس بسيار مهم هستند. اما با توجه به ساختار اتحاديه اروپا، گرچه ساير كشورها در ايران حضوري ديرينه ندارند، ولي در اين باره صاحب نظر و رأي هستند. ايجاد هماهنگي بين اين نظريات كار دشواري است.
* سطح اعتماد بين ايران و اتحاديه اروپا در چه وضعي است؟
- اين امر ارتباط فراواني با جو سياسي و افكار عمومي و غيره دارد. البته اين مسئله ابعاد گسترده اي دارد. اروپايي ها و آلماني ها به طور كلي موضوع كشورهاي «ياغي» را تأييد نمي كنند. البته كساني هستند كه با عبارتي از اين دست صحبت مي كنند كه در زمينه هاي خاصي هستند. اما به طور كلي اتهاماتي از اين دست كه در آمريكا وجود دارد، در اروپا ابراز نمي شود. اروپايي ها چنين رويكردي را تأييد نمي كنند، اما به هر حال از آن تأثير مي گيرند. در آلمان همچنين نوعي عدم فهم در مورد انقلاب(ايران) وجود دارد. مسئله صدور انقلاب از مسائلي است كه بر فهم بسياري از مردم اين كشور از انقلاب تأثير گذاشته است. مشكل ميكونوس نيز به نوعي تأثيرگذار بود.
وقتي كار به مسائل استراتژيك مي رسد، بي شك تأثير عميقي از جانب افكار عمومي و سياست آمريكا و البته اسرائيل اعمال مي شود. در اين مورد هيچ شكي وجود ندارد، اما مايلم بگويم- اين نكته مهمي است كه همواره در گفتگوهايم با ايراني ها گوشزد كرده ام- ايرانيان نبايد اظهار نظر يا مصاحبه يك سياستمدار آلماني را با خط مشي آلمان در قبال ايران يكسان بگيرند. قطعاً اين گونه نيست. مي دانم فشار آمريكا و اسرائيل سبب شده است تا سياستمداران و نمايندگان مجالس اروپا عقايد متفاوتي درباره ايران داشته باشند. اين عقايد را گاه در مطبوعات مي بينيد كه تفاوت دارد. بايد توجه داشت مطالب نشريات بيانگر خط مشي آلمان نيست. در آلمان نيز همين مشكل وجود دارد. مثلاً وقتي يك سناتور آمريكايي مصاحبه مي كند، همه مي گويند اين خط مشي آمريكاست؛اما اينگونه نيست. حتي اگر پل ولفوويتز معاون وزير دفاع آمريكا چيزي را بگويد، سخنان وي به طور خودكار خط مشي آمريكا تلقي نمي شود. در نتيجه چيزي كه يك نماينده يا سياستمدار آلمان درباره ايران مي گويد، خط مشي رسمي آلمان در قبال ايران نيست.
|
|
خرسندم كه بگويم رويكرد آلمان در قبال ايران بسيار ملايم تر و فرهيخته تر شده است. اين روند مي تواند باز هم بيشتر شود، اما به هر حال اينها گام هاي بزرگي است.
* آيا مسئله اعتماد باعث توقف مذاكرات انتقادي شد؟
- شكست مذاكرات انتقادي به نظر من دو دليل داشت. اول فشار آمريكا و اسرائيل و دوم و مهم تر از آن، افكار عمومي در ايران كه البته پس از ايجاد جنبش اصلاح خواهي تغيير كرده است.
به نظر من يك دليل شكست مذاكرات اين بود كه دو طرف فقط براي نوعي تك گويي انتقادي و يا غير انتقادي ديدار مي كردند. هدف فهم مواضع يكديگر نبود، بلكه هدف خواندن مواضع از روي كاغذ بود.
كلاوس كينكل وزير خارجه وقت آلمان زير فشار بسيار بسيار زيادي بود كه چرا با حكومت ايران در حال گفتگو است. اوضاع بسيار دشوار بود.
* آيا معتقديد تمركز بيش از حد بر موضوع فعاليت هسته اي باعث ايجاد نوعي ذهنيت تك موضوعي درباره ايران مي شود؟
- همين طور است. سياست فقط توسط سياستمداران ساخته و پرداخته نمي شود، بلكه رسانه ها هم نقش بزرگي دارند. اروپا رويكرد فراگيري در مورد ايران دارد، اما از رهگذر موضوع هسته اي، بيم من اين است كه سياست اروپا به مانند آمريكا و حالت تك موضوعي به خود بگيرد. اين امر براي اروپاييان خطرناك است، چرا كه به خوبي مي دانيم خط مشي آمريكا در حال حاضر فقط بر چنين مسئله متمركز باشد، اما آنان خيالهاي بيشتري در ذهن دارند. اگر رويكرد ما بر اساس راهبرد جهاني باشد، بدين معناست كه اين موضوع فقط در حال حاضر براي مان مهم است.
ما اروپاييان در سراسر جهان حضور داريم، اما داراي قدرت جهاني نيستيم، بنابراين رويكرد ما بايد متفاوت باشد. از دست دادن رويكرد فراگير و چندجانبه به نفع ما نيست، فقط اقتصاد و سياست نيست كه از اين امر متاثر مي شود، بلكه اين حيطه بسيار گسترده است كه بخصوص روابط مردم با هم و تعامل جامعه مدني را در بر مي گيرد.
* آيا اين به قول شما ذهنيت تك موضوعي در اروپا به چشم مي خورد؟
- بله. البته بايد مراقب بود. هر آنچه آمريكايي ها مي گويند و مي نويسند، فقط در حالتي مخاطب پيدا مي كند كه بازتاب دهنده نگراني هاي واقعي باشد. اروپايي ها به اين منطقه نزديك و نسبت به بي ثباتي ها حساس هستند. در خلال يك دهه گذشته بي ثباتي در بالكان، قفقاز، آسياي مركزي و غيره به علاوه معضل فلسطينيان بر اروپا تاثير گذاشته است.
در اين منطقه امنيت واقعي وجود ندارد و وقتي مساله اي شروع شد، معلوم نيست فرجام آن چيست، چون كنترلي بر آن وجود ندارد. بخشي از بيم ما آن است كه اگر برخي متقاعد شوند ايران در حال ساخت سلاح هسته اي هست، اسرائيلي ها چكار مي كنند و واكنش چه خواهد بود. اين امر براي ما بسيار نگراني آور است. مدتي طول كشيد تا اروپاييان فهميدند در اين زمينه منافع متفاوتي با آمريكا دارند. پس از اضمحلال شوروي، نخستين نفع آمريكايي ها نه فقط دور نگه داشتن روسها در اين عرصه بلكه دور نگه داشتن ايراني ها بود. اما اين نمي تواند خط مشي اروپاييان باشد. گاهي اوقات احساس مي كنم برخي راهبردپردازان جهاني هيچ وقت به نقشه نگاه نمي كنند. منابع گاز منطقه مورد علاقه آمريكا نيست، بلكه جزيي از منافع اروپا محسوب مي شود.
* آيا به نظر شما مسئله جاري هسته اي را اروپا مي تواند در چارچوب رويكرد فراگير فعلي خود نسبت به ايران حل و فصل كند؟ در چارچوب مذاكرات جامع؟
- البته بايد در نظر داشت مذاكرات جامع چيزي فراتر از مسئله هسته اي را در بر مي گيرد. اميدوارم اينگونه باشد. مشكل مذاكرات جامع اين است كه خيلي آشكار نيست. اما تا آنجا كه مي دانم اروپاييان از اين طريق به نگراني هاي ايران گوش مي كنند. در بسياري موارد صحبت كردن با گوش كردن حرفهاي يكديگر آغاز مي شود.
فكر مي كنم در اين زمينه پيشرفتهايي حاصل آمده است. آگاهي تازه نسبت به امنيت كه در دهه گذشته ايجاد شده است، ملاحظه مهمي است. تا پيش از آن امنيت در چارچوب معادله آمريكا و شوروي معنا يافت. احساس مي كنم به رغم وجود مشكلات و عقايد متفاوت، اروپايي ها مي دانند نبايد رويكرد فراگير و چندجانبه خود را از دست بدهند.
* احساسي كه در ايران طرفداراني دارد، اين است كه آمريكا و اروپا اصولاً اهداف يكساني را دنبال مي كنند، اما اروپاييان مي كوشند به روشي ملايم عمل كنند، درحالي كه آمريكا معمولاً رويكرد صريح تري دارد. بر اساس اين نظريه اروپا نمي تواند در برابر فشار آمريكا براي تحت تاثير قراردادن روابط با ساير كشورها مقاومت كند.
- اروپا نمي تواند جلوي فشار آمريكا را بر كشورهاي خود هم بگيرد. اين يك واقعيت است. فشار آمريكا احساس مي شود، بخصوص وقتي صحبت از تحريم ها و شركت هاي بزرگ مي شود. همه اين را مي دانند. ايراني ها مي گويند آمريكايي ها در اعمال فشار خود روراست هستند، اما اروپايي ها در اين مورد روشن نيستند و معيارهاي دوگانه دارند. مثلاً در مورد امضاي پروتكل موضع ما مانند موضع آمريكاست، اما دلايل متفاوتي داريم كه طرف ايراني بايد آن را درك كند. اين امر آسان نيست، چرا كه سابقه طولاني از تلقي كردن سياست اروپا به عنوان دنباله رو سياست آمريكا يا حتي اسرائيل وجود دارد. به نظر من اين رويه هيچ منفعتي براي شما ندارد.
بايد توجه داشت كه اروپا در حال شكل دهي به سياست خود براساس منافع خود است. اين روندي است كه هنوز ادامه دارد. البته اين امر بدان بستگي دارد كه ما تا چه اندازه مي خواهيم مستقل باشيم. آمريكا از نظر نظامي ابرقدرت است، اما وقتي صحبت از اقتصاد مي شود، تنها نيست. همه اين را مي دانند و نيز خودشان . اكنون سؤالي كه در اروپا مطرح مي شود اين است: كه اگر خط مشي آمريكا در عراق و افغانستان با شكست مواجه شود- بسياري معتقدند اين سياست هم الآن شكست خورده است- اروپاييان با چه موقعيتي روبه رو خواهند شد؟ اين سؤال بسيار بزرگي است. به نظر من در اروپا احساس مي شود كه بايد بامردم و كشورهاي اين منطقه از جمله ايران وارد تعامل شويم. اين احساس هر روز قويتر مي شود. اين گام مثبت خوبي است. ما ديده ايم كه آمريكاييان مي توانند حكومتهايي را كه دوست ندارند، از سر راه بردارند. اين سوال براي ما مطرح مي شود كه ظرفيت سازنده در كجا قرار دارد؟ اين سوال مطبوعي نيست، اروپا چكار مي تواند بكند؟
آيا خرده گرفتن به اروپا براي تبعيت از آمريكا كمكي به سياست شما مي كند؟ فكر نمي كنم اينگونه باشد. مي توانم علت اين اتهام را بفهمم. مي دانم برخي سياستمداران و رسانه ها در اروپا به آن دامن زده اند. چنين امري وجود دارد و من منكر آن نيستم. اما ما در حال ساخت فرايندي براي خروج از اين وضع هستيم. اين كار به وقت نياز دارد.
* علت آنكه اروپا مسئله هسته اي ايران را زودتر مطرح نكرد، چه بود؟
- عدم دسترسي به اطلاعات و نگراني سياسي، نگراني سياسي از اين بابت كه وقتي جنگ عراق آغاز شد، برخي اسرائيلي ها گفتند بايد فكري به حال ايران بكنيم. اولين اطلاعات در مورد نطنز در تابستان ۲۰۰۲ مطرح شد. در فوريه امسال آقاي خاتمي در مورد چرخه سوخت سخن گفت. برايم سوال برانگيز است كه چرا وي آن موقع را براي اعلام اين موضوع انتخاب كرد.
* به نظر شما ويژگيهاي رويكردي كه در اروپا در قبال ايران در حال شكل گيري است چيست؟
- ديدن ايران به صورت يك كليت، جغرافيا و موقعيت ژئوپليتيك آن، در نظر گرفتن مردم و وضعيت آنان، توجه به اهميت ايران از نظر انرژي و امنيت.