ائلدار محمدزاده صديق
باستيان با خود گفت: «راستش مي خواهم بدانم چه چيزي ممكن است در يك كتاب بسته وجود داشته باشد. خوب معلوم است، مقداري كلمات كه روي كاغذ چاپ شده اند. ولي با اين حال، بايد چيزي بيش از اين باشد، چون وقتي كه آن را باز مي كنيم، يك باره داستاني پيش روي مان قرار مي گيرد، افرادي كه آنجا هستند كه هنوز آنها را نمي شناسيم و هزار و يك جور ماجرا و حركت و جنگ و ستيز و ... ولي اين چيزها از پيش در كتاب وجود دارد و من مي خواهم بدانم چطور؟» (داستان بي پايان - ميشل انده)
وقتي به گذشته نگاه مي كنم و به كودكي ام مي انديشم، خاطرات آن دوران را آميخته با احساساتي از حوادث و شخصيت هاي داستان هايي مي يابم كه با گذشت سال ها هنوز برخي از لحظات آن در ذهنم مجسم مي شود، جان مي گيرد و به حركت در مي آيد. اكنون وقتي به ساعات خشك و يكنواخت مدرسه مي انديشم، در كنارش خاطره به صدا درآمدن زنگ مدرسه و قدم زدن در كوچه ها و خيابان ها و سرزدن به مغازه ها و يا دست فروش هايي را كه مي شد كتاب ها و مجله هايي را در آنها پيدا كرد، به ياد مي آورم. كتاب ها و مجلاتي كه همچون كتاب هاي درسي، ضرورتي به حفظ و يادگيري آنها نبود، مفهوم واضح تري برايم داشت و شايد تأثير همان كتاب ها و مجلات بود كه مطالعه درسم را برايم قابل تحمل مي ساخت.
وحال كه مي خواهم در مورد كتاب كودك و نوجوان بنويسم و گزارشي در مورد مشكلات آن و دلايل نبود فرهنگ مطالعه در ميان قشر مدرسه رو ارائه دهم، دوباره آن خاطرات در دل و انديشه ام جان مي گيرند.
كتاب كودك و نوجوان از جمله نيازهاي فرهنگي و هنري است كه پرداختن به آن موجب افتخارآفريني خواهد بود. كتاب كودك و نوجوان پايه هاي تربيت يك نسل و الگوپذيري و فرهنگ پذيري را در آنها ايجاد مي كند كه در صورت تكيه بر ميراث فرهنگي - هنري كم نظير ايراني تا مرزهاي جهاني شدن نيز پيش خواهد رفت. در اين راه تنها نياز به كمي حمايت و هدايت دارد تا بتواند جايگاه شايسته خود را پيدا كند.
براي توليد كتاب كودك، همكاري همه جانبه و تكاملي ميان نويسنده، تصويرگر و ناشر لازم است كه هر سه آنان سهمي مساوي در شكل گيري كتاب كودك دارند.
نويسنده با تكيه بر توان ادبي و علمي خود اثري تازه مي آفريند، آثار نويسندگان زماني ارزش عرضه كردن و ارائه دادن به ديگران را دارد كه خلاقيت نويسنده را به نمايش بگذارد و تازگي هاي انكارناپذيري را به الگوهاي برداشته شده افزوده باشد.
تصويرگري كتاب كودك عنصر مهم ديگر كتاب هاي كودك و نوجوان است كه همچنان نياز به نوآوري ، خلاقيت و خيال انگيزي دارد. ناشر نيز حلقه پيوند دهنده نويسنده و تصويرگر است كه با هوشياري و زيركي خود مي تواند اثري به جاي ماندني را به وجود آورد. انتخاب تصويرگري خلاق، حروفچيني و صفحه آرايي متناسب با متن و تصاوير، ليتوگرافي، چاپخانه، صحافي خوب و به كار بردن كاغذ، مقوا و حتي مركب مناسب براي چاپ و به زبان ساده تر توليد اثري ارزنده از امكاناتي كه در اختيارش قرار دارد، ارزش راستين ناشر آگاه را در حلقه توليد مشخص مي كند. در اين ميان لازم است تا بستري مناسب براي موفقيت در ارائه كتاب كودك به وجود آيد و آن انگيزه است. انگيزه اي كه بايد تحرك لازم را بوجود آورد و موجب آفرينش و خلق اثري ماندگار شود.
رشد سريع سيستم هاي الكترونيكي اطلاع رساني كه با دارا بودن امكانات نور، صدا، حركت پذيري و رنگ كه بيشتر مورد توجه مخاطبان كودك و نوجوان قرار گرفته و اهميت آن در آينده نبايد دليلي بر كم توجهي به كتاب شود. بخصوص وقتي اين كتاب ها براي آموزش علوم در دوران ابتدايي تحصيلي به كار مي روند، بايد به نقش حياتي آنها توجه كرد، اما آن طور كه مشخص است و آمارها نشان مي دهند، شمارگان كتاب هاي كودك و نوجوان پايين آمده است. ناشران معتقدند كه بازار كتاب كودك و نوجوان دچار ركود شده است و مي گويند چاپ كتاب كودك و نوجوان مقرون به صرفه نيست و كتاب هايشان با همين شمارگان محدود هم در انبار خاك مي خورد. كارشناسان عوامل متعددي را در اين مسأله دخيل مي دانند، از يك سو قيمت بالاي كتاب، امكان تهيه كتاب را به تمامي خانواده ها نمي دهد و از طرفي ديگر كمبود كتابخانه هاي عمومي در محلات و مكان هاي نزديك به محل سكونت افراد مشكل ديگري است كه انگيزه مطالعه را در كودك و نوجوان كاهش داده است.
سوي ديگر قضيه نيز به نويسنده ها برمي گردد، انتخاب سوژه هاي تكراري، توليد كتاب هاي بازنويسي شده ضعيف باعث مي شود تا اين فكر در كودكان و نوجوانان ايجاد شود كه با خواندن يك كتاب ديگر، احتياجي به خواندن كتاب ديگري وجود ندارد، چون همگي مشابه يكديگر هستند و به نظر مي رسد كه بعضي از سوژه ها اشباع شده اند. اما بايد گفت كه بخش عمده مشكل عدم استقبال كودكان و نوجوانان از مطالعه، به والدين و خانواده آنها برمي گردد، چرا كه كودكان در اغلب اوقات پدر و مادر خود را الگو قرار مي دهند و اگر در خانواده اي فرهنگ كتا ب خواني رواج داشته باشد، طبعاً كودكان نيز به مطالعه كتب رغبت نشان خواهند دارد. مصطفي رحماندوست، در خصوص نبود فرهنگ مطالعه در بين كودكان و نوجوانان و ريشه يابي اين مشكل گفته است: «مشكل اصلي از خانواده ها سرچشمه مي گيرد، ما خانواده كتاب خوان كم داريم. اين واقعيت به اين معنا نيست كه جامعه ما بي سواد است، بلكه سطح مطالعه در كشور پايين است كه اين مسأله دلايل عمده اي دارد. نبود مطبوعاتي كه كاملاً رضايت مخاطب را جلب كند، نبود كتاب هايي كه مخاطب از نان و توان كم اقتصادي اش بزند و با حرص و ولع آن را بخواند. در هر صورت نبود كتاب مطلوب به معني كلي كلمه از عوامل عمده اي است كه خانواده ها به سمت كتاب خواندن روي نمي آورند.» رحماندوست معتقد است كه وقتي خانواده به سمت كتاب روي نياورد و كودك لذت مطالعه را در چهره والدين خود نبيند، خواه ناخواه انگيزه اي براي مطالعه نخواهد داشت. وي، دومين نهاد مؤثر در نبود فرهنگ مطالعه بين كودكان و نوجوانان را مدرسه دانسته و گفته است: «دومين نهادي كه بعد از خانواده در كمبود مطالعه مؤثر است، نهاد مدرسه و آموزش و پرورش است. مدرسه به جهتي روي آورده كه كودك و نوجوان را به سمت خوب جواب دادن تشويق مي كند و نه خوب پرسيدن و محور آن كتاب درسي و معلم مدرسه و نمره است. در چنين سيستمي، كودك و نوجوان پرسشگر و پژوهشگر و مطالعه گر بار نمي آيد. به سراغ طرح سؤال نمي رود، بلكه به دنبال اين مي رود كه چگونه متن كتاب را خوب بخواند و خوب جواب بدهد. وقتي مدرسه او را دنبال سؤال نفرستد، كتابخانه خوبي هم نخواهد داشت. كمااينكه شاهد آن هستيم كه مدارسمان كتابخانه هاي مجهز و خوبي ندارند و كتابخانه هاي مدارس پر از كتابهايي است كه انگيزه اي براي مطالعه در مخاطب ايجاد نمي كند.»
|
|
دراين خصوص كارشناسان و منتقدان كتاب كودك و نوجوان به اين نتيجه رسيده اند كه امروزه كتاب هاي درسي، نه تنها كمكي به يادگيري كودكان نمي كنند، بلكه در اين راه مانعي نيز به شمار مي روند. زيرا كه كودك، علم را با تجربه هاي شخصي در جهان خود مي آموزد و نه با تفسيرهاي ديگران. او با پرسيدن آغاز مي كند و نه با پاسخ دادن، با كاوش براي درك يك موضوع و نه با توضيح اين موضوع براي او.
تلاش مدرسه، آماده كردن كودكان براي انجام كارهايي است كه در آينده به آن خواهند رسيد، كارهايي كه به نظر نمي آيد زمانش تا اتمام دوران مدرسه فرا رسد. در حالي كه بايد تجربه هاي شخصي كودكان و ارتباط آنها با جهان پيرامونشان و در خارج از كلاس درس پايه و اساس يادگيري قرار گيرد و آموزش ابتدايي بتواند يك ارتباط حياتي بين تجربيات شخصي اين دوره و تجربيات علمي آنها برقرار كند تا كودكان بتوانند اطلاعات مندرج در كتاب ها را دريافت و ارتباطي منطقي ميان محتواي ذهني خود و واقعيات موجود در محيط برقرار كنند و اين اطلاعات را به پديده هاي واقعي محيط زندگي شان نظير درختان، ستارگان و آب پيوند دهند.
به نظر كارشناسان و براين اساس هدف آموزش در پايه هاي ابتدايي، كسب مهارت، شايستگي و يا حتي سواد علمي نيست. اينها هدف هاي نهايي است و نه هدف هايي كه در دوره ابتدايي به آن برسيم.
مصطفي رحماندوست در ادامه و در خصوص وضعيت نشر كتاب كودك و كيفيت محتوايي آنها مي گويد: اگرچه ظاهراً آمار عناوين كتاب هاي منتشره بالا رفته، اما كتاب كودك از دو قسمت اساسي آسيب ديده است، يكي از بخش شمارگان كتاب ها، كه تيراژها بسيار پايين آمده و دوم از نظر محتوا و تصويري كتاب ها مثل سال هاي پيش، كتاب هايي كه از نظر محتوايي فرهنگ ساز بوده و به درد كودكان و نوجوانان بخورند و در سطح جهاني نيز باعث افتخار باشند كم شده اند. از نظر تصويرگري نيز كارهاي كامپيوتري از يك سو و تقريباً كنار كشيدن و يا كنار گذاشتن تصويرگران از سوي ديگر سبب شده تا تصويرگري كتاب ها در حد نازلي باشد. كتاب هايي كه تصويرگري يا محتواي خوبي داشته باشند كم شده اند و بيشتر كتاب هاي منتشره، كتاب هاي عامه پسند، پولساز و كمك آموزشي هستند. اگرچه نشراين كتاب ها هم لازم است اما اينها كتاب كودك و نوجوان و ادبيات كودك و نوجوان به حساب نمي آيد.
رحماندوست معتقد است كه مشكل كتاب كودك مثل بسياري از مشكلات ديگر ما به نبود برنامه ريزي كلان درسطح كشور، نبود آينده نگري و جامع نگري برمي گردد.
جعفر ابراهيمي، نويسنده و شاعر كودكان و نوجوانان در اين خصوص مي گويد: مشكل عدم مطالعه در خانواده ها و كودكان و نوجوانان ريشه اي و اساسي تر از آن است كه با چاپ مقاله و مجله و برگزاري نمايشگاه حل شود، بلكه بايد در درازمدت، انگيزه بزرگي براي كتابخواني به وجود آورد. مانند سال هاي اول انقلاب كه مردم تصميم گرفتند، كتاب بخوانند و در نتيجه تيراژ كتاب ها و روزنامه ها بيشتر از گذشته شد. اما امروز تصور غلطي در جامعه رايج شده و مردم، كتاب خوان را فردي بدبخت مي دانند كه هميشه مشكل اقتصادي دارد. البته مي بينيم در جامعه هم كسي كه سواد ندارد وضعش بهتر از نويسنده و اهل كتاب است.
وي در ادامه مي گويد: من كه اهل كتاب هستم، نمي توانم كل كتاب هاي مطلوبم را تهيه كنم و مجبورم از كتابخانه هاي عمومي استفاده كنم. بنابر اين اگر تعداد كتابخانه ها گسترش يابد و در كنار تبليغات امتيازي نيز براي اهل كتاب وجود داشته باشد، مردم به خريد كتاب تشويق خواهند شد و تصميم به مطالعه خواهند گرفت.
ثريا قزل اياغ، كارشناس ارشد كتابداري و عضو هيأت علمي گروه آموزشي دانشگاه تربيت مدرس نيز در خصوص نبود فرهنگ مطالعه در كودك و نوجوان معتقد است: به طور كلي كتاب كودك قادر به رقابت با تلويزيون و ساير رسانه هاي صوتي و تصويري الكترونيكي كه از امتياز نور، حركت، صدا و رنگ برخوردارند و تماشاي آنها نياز به هيچ گونه پيش نيازي ندارد، نيست.
وي با اشاره به محتواي كتاب هاي كودك و حسي كه آن در كودك ايجاد مي كند، گفته است: درونمايه هايي كه عمدتاً تعليم مدار است و كودكان را به ياد كلاس هاي درس و تذكرهاي تربيتي و اخلاقي والدين و آموزگاران مي اندازد، همراه با تصاويري كم رمق و اكثراً كليشه اي، بدون جذابيت و خلاقيت هنري و بي ارتباط با دنياي ذهني كودكان، كيفيت ارايه ضعيف كه نسبت به سال هاي آغازين انقلاب، نوعي پس رفت در آنها مشاهده مي شود، سبب شده است كه كتاب كودك در انزواي كامل قرار گيرد و از طرفي ديگر، كتاب كودك از نظر كميت نيز با توجه به تيراژ آن و به نسبت خوانندگانش چشم انداز دلگرم كننده اي ندارد. به خصوص اين كه خوانندگان بالقوه در سنيني هستند كه قاعدتاً بايد بيشترين ميزان ساعت مطالعه را داشته باشند.
اين استاد دانشگاه با اشاره به نظام مدرسه اي كشور اعتقاد دارد مدرسه بايد كودك را به خواندن سيستماتيك تشويق كند. استفاده از روش هاي غيرخلاق كه دانش آموز را دست آموز كتاب درسي مي كند و راه را به حضور ساير منابع در كنار كتاب درسي مي بندد، عملاً ضد خواندن است. نكته ديگر نيز در دسترس نبودن مواد خواندني است. عدم گسترش كتابخانه هاي عمومي و همچنين كتابخانه هاي مدارس، مانع بزرگ خواندن است. در ضمن خانواده از نظر اقتصادي قادر به تأمين نياز كودكان نيست و متأسفانه نهادهاي عمومي كه بايد متولي در دسترس قراردادن مواد خواندني باشند، آن چنان رشد نيافته باقي مانده اند كه امر دسترسي به مواد خواندني را غيرممكن ساخته اند.
در پايان مي توان گفت كودكان با ميل و اراده شخصي پا به عرصه مطالعه مي گذارند و در كتاب ها به دنبال نيازها و علايق خودشان هستند. پس بايد با توجه به علايق واقعي آنان، مسبب آن شويم تا كودكان با كتاب ها بمانند و آنها را بخوانند. در اين خصوص اكثر كارشناسان معتقدند كه با ايجاد محيط باز مطالعاتي در داخل نظام آموزشي، نگرشي دوباره به نظام آموزشي، گسترش و تقويت شبكه كتابخانه هاي عمومي و سروسامان دادن به كتابخانه هاي مدرسه اي، گسترش همكاري بين رسانه اي به خصوص تلويزيون و مطبوعات كودك و نوجوان با كتابخانه ها و هدايت برنامه ريزي شده كودك و نوجوان به سمت كتاب و مطالعه مي توان نتيجه لازم را گرفت و از طرفي با ايجاد پل هاي ارتباطي قوي بين نويسندگان و خواسته هاي نسل نو سبب خلق آثاري نو و جديد شد و ادبيات كودك را به سوي آثار كيفي و كارآمد سوق داد.