اميد نيايش
اشاره؛ شركت در سمپوزيوم شاه اسماعيل در شهر آنكارا فرصتي برايم فراهم آورد تا از نزديك با تركيه، كشوري كه سرنوشتش قرن هاست با ما پيوند خورده و اشتراكات فرهنگي اش بيش از هر وجه افتراقي جلوه گر است ،آشنا شوم. برگزاركننده سمينار وقف غازي حسين يكي از وقفيه هاي اقليت علوي مذهب تركيه بود. نشست ها در يكي از ساختمان هاي وزارت فرهنگ و توريسم برگزار مي شد و نويسندگان و پژوهشگراني از ايران، تركيه و جمهوري آذربايجان در اين سمينار حضور داشتند. از سمپوزيوم و جزئياتش درمي گذرم كه تجربه سفر و شناساندن خود تركيه براي خوانندگان جذاب تر و مفيدتر خواهد بود. گو اينكه زماني كمتر از يك هفته براي شناختن عميق يك كشور و مردمانش بسيار اندك است و طبيعتاً شناخت ها و برداشت هاي من مبرا از خطا نخواهد بود.
شاه اسماعيل صفوي براي علويان تركيه بسيار گرانقدر است. جنبه صوفيانه شخصيت اش و نقش ماندگار او در شكوفايي ادبيات تركي سبب شده است تا سيماي جنگاورانه او گاه در پس پرده بماند.
شايد همين تلاش هاي علويان و رشد نگرش علمي در تاريخ نگاري تركيه منجر به اين شده است تا به تدريج غبارهايي كه ريشه در منفي نگري داشته است ،از چهره شاه اسماعيل زدوده شود.
در خلال سمينار يكي از استادان دانشگاه تركيه، پارادوكس جالبي را نقل مي كرد كه در كتاب هاي درسي اين كشور وجود دارد. او مي گفت:
«دانش آموز ما وقتي در تاريخ ادبيات به مبحث شاه اسماعيل مي رسد، كلي تعريف و تمجيد مي شنود و در همان كلاس وقتي درس تاريخ را مي خواند كلي بد و بيراه نثار شاه اسماعيل مي كند.»
***
طي مسافت طولاني تا آنكارا، آن هم با اتوبوس واقعاً خسته كننده بود. گمان مي بردم تنوع ناشي از ديدن شهرها و روستاهاي يك كشور خارجي، تا حدودي از خستگي راه بكاهد. اما طرفه اينجاست كه هيچ تفاوت عمده اي نه در اقليم، نه در شهرها و روستاها و نه در چهره ها نديدم. گويي نه در يك كشور خارجي كه در كشور خودمان مسافرت مي كنم.
از مرز كه گذشتيم تا نزديكي ارزروم، بعضي از رستوران هاي سرراهي پول ايران را قبول مي كردند.
جالب اين بود كه در برخي از اين مكان ها، كساني فارسي شكسته بسته اي را در حد ابتدايي آموخته بودند و با اين زبان به استقبال مسافران مي شتافتند. مسجدها مشخص ترين و باشكوه ترين بناهاي شهرها و روستاها بودند. فراواني مسجدها و البته يكسان بودن شيوه معماري شان برايم جالب بود. گويي معماري و شيوه ساخت همه مسجدها از اياصوفيا الگوبرداري شده است.
برخي از مساجد به صورت دو طبقه ساخته شده و طبقه همكف به صورت فروشگاه درآمده بود. مردم محلي توضيح مي دادند كه در اين گونه فروشگاه ها به احترام مسجد، مشروبات الكلي فروخته نمي شود.
حوالي ساعت پنج صبح بود كه به آنكارا رسيديم. شهري بزرگ و مدرن و در نگاهي دقيق تر دو چهره؛ همچون تهران خودمان. محلاتي بسيار زيبا در كنار محلاتي كه مي توان آنان را حلبي آباد هاي آنكارا ناميد. شهري كه اينك در آستانه هشتادمين سالگرد برگزيده شدنش به پايتختي جمهوري نوپاي تركيه قرار داشت.
در آنكارا مي توان انسان هايي از همه جاي تركيه را ديد، انسان هايي با لهجه هاي متفاوت. شايد از همين رو بود كه وقتي من با اينان به تركي استانبولي- البته با شيوه آذربايجاني ام - صحبت مي كردم متوجه خارجي بودنم نمي شدند و بيشتر گمان مي بردند كه از مردمان شرق تركيه ام. اما آن گاه كه ناآشنايي ام با آنكارا را مي ديدند بي درنگ از خارجي بودنم سؤال مي كردند و در پي آن، حدس مي زدند كه ترك آذري هستم و مي پنداشتند كه از جمهوري آذربايجان آمده ام و من بايد توضيح مي دادم كه از آذري هاي ايرانم.
به مسائل ايران علاقه مند بودند. گويي آنان نيز دريافته بودند كه سرنوشت شرقيان جدا از هم نيست.برخي از آنان هرگاه مي فهميدند كه از ايران آمده ايم دريافت جايزه صلح نوبل را هم تبريك مي گفتند.
مردمان آنكارا بسيار خونگرم هستند. برخوردهاي اجتماعي شان صميمي و آميخته به ادب است. در مدت اقامتم در اين شهر، هيچ دعوا و يا بگومگوي خياياني را شاهد نبودم. پليس در همه جا حضور داشت. حضوري قدرتمند و آرامش بخش. وقتي با اين مردم صحبت مي كني، عموماً از وضع اقتصادي شان ابراز نارضايتي مي كردند. به راستي نيز بسياري از مردم در گذران زندگي با سختي و مشقت مواجه اند. اما جالب بود كه اينان همواره احساس خوشبختي مي كردند. گويي مسائل اقتصادي در درجه دوم اهميت قرار داشت.
يكي از زيباترين مراكز شهر آنكارا «آنيت كابير» يا همان مزار مصطفي كمال پاشا (آتاتورك) است.
گويي كل تاريخ دهه هاي اخير تركيه را در اين مجتمع و موزه هايش گرد آورده اند. تاريخي كه گاه با حماسه درمي آميزد، آن گاه كه صحنه هاي «چاناق قلعه» را مي آفريند (كه تركان با دويست و پنجاه هزار كشته، انگليسي ها را به عقب مي رانند) و آن گاه كه بر پهنه «ساكاريا» جاري مي شود.
***
در آنكارا هرگز احساس بيگانگي به تو دست نمي دهد. همه كس براي تو آشناست؛ چهره هاي گشاده احساس بيگانگي و غربت را از تو مي زدايد. آنكارا شهري شرقي است. هر قدر كه بكوشد اروپايي جلوه كند، باز اين فرهنگ و سنن شرقي است كه بر شهر غالب است با دستفروش هايش؛ چهره هاي معصومانه دختركانش؛ صميميتش.