محسن احمدي
۱۴ ساله بود كه خواست نويسنده شود. دو تا از قصه هايش نيز در مجلات آن زمان چاپ شد. يكروز به كتابخانه محل زندگي اش مي رود. در آنجا كلاس هاي مختلفي برگزار مي شد. از بين همه آنها، دوره هاي آموزش تئاتر را انتخاب مي كند. اولين مربي اش سودابه اسكويي بود. بعد حسن دادشكر و بعد از آن خانم كارپنتر استراليايي.
تحصيل در دانشكده هنرهاي زيبا، هدف بعدي اش بود. عزمش را جزم كرده بود كه بازيگر شود: «از سال دوم دانشگاه بعنوان بازيگر وارد صحنه شدم.» بازي در نمايش «داستاني نه تازه» به كارگرداني داريوش فرهنگ و بازي مهدي هاشمي، سوسن تسليمي، گلاب آدينه و عليرضا خمسه اولين كار تئاتري اش بود. آخرين بازي اش در تئاتر، «پيروزي در شيكاگو» به كارگرداني داود رشيدي بود: «سال ۶۳ رفتم تلويزيون، با شرايطي كه در تئاتر مي ديدم ترجيح دادم عمده فعاليت ام در تلويزيون باشد. هرچند تئاتر را بيشتر از تلويزيون دوست دارم.» اولين كارش در تلويزيون «مجموعه طنزآوران جهان نمايش» بود: «البته سال ها قبل از آن يعني در سال ۱۳۵۵ در يك كار كودك به نام «كدو قلقلي و ديو» به كارگرداني رضا بابك بازي كردم. در دو - سه فيلم سينمايي هم بازي كرده ام كه معروفترينش «تحفه ها» ست. اما تئاتر برايم چيز ديگري است.»
تلويزيون را بخاطر مخاطبان بسيارش و تئاتر را بخاطر برقراري ارتباط زنده با تماشاگر بيشتر از همه دوست دارد: «ولي آنقدر از تئاتر دور شده ام كه وقتي به آن فكر مي كنم به نظرم مي آيد به عكس دوران كودكي و خاطراتم نگاه مي كنم.»از همه بيشتر كارهايي را كه با بيژن مفيد انجام داده مي پسندد: «آن كارها را بيشتر از همه دوست دارم. «شاپرك خانوم» يادش بخير، كه در آن يك شاپرك عاشق نور بودم يا ماه و پلنگ، من ماه بودم و بيژن مفيد پلنگ و يا در شازده كوچولو كه نقش گل سرخ را داشتم.»اين روزها در شبكه دو سيما «آشپزكوچولو» است: «نقش آشپزكوچولو را خيلي دوست دارم. كار جمع و جور و سالمي است.» مدتي نيز در سريال طنز «باغچه مينو» نقش پيراسته رضايي (زن گلفروش) را بازي مي كرد: «به دليل پاره اي مشكلات ديگر همكاري نمي كنم. اما كار ديگري دارم كه پاييز امسال از شبكه ۳ پخش مي شود. اتفاقاً آن هم طنز است.»
با «سوسن مقصودلو» بازيگر و قهرمان قصه شاپرك خانوم درباره كارهايش به بحث نشستيم. گفته هايش خواندني و حرف هايش شنيدني است.
*شما را به عنوان بازيگري كه بيشتر فعاليت هايش در زمينه كار كودك و نوجوان بود مي شناختم. چه شد كه به بازيگري براي بزرگسال روي آورديد؟
- اين ذهنيت در واقع از زماني پيش آمد كه در فاصله سال ۶۲ تا ۶۶ يعني مدت چهار سال مجموعه عروسكي هادي و هدي از تلويزيون پخش شد. من در آنجا به جاي هدا صحبت مي كردم. طبيعتاً نسل جوان الان چون آن سال ها را يادش است و اسم مرا در تيتراژ برنامه به عنوان صداي يك عروسك مي ديد، اين تصور بوجود آمد كه من بيشتر فعاليت هايم در زمينه كار كودك و نوجوان است در حالي كه زمينه اصلي فعاليت من در سال هاي دورتر يعني از سال هاي ۵۵ تا قريب ۸ سال بعد از آن بازي در تئاتر براي بزرگسال بود.
* خوب است حالا كه از سوابق هنري تان گفتيد كمي هم درباره انتخاب كارهايتان بگوييد؛ واضح تر بگويم معمولاً انتخاب مي شويد يا انتخاب مي كنيد. از انتخاب فيلمنامه و نمايشنامه گرفته تا كارگردان و همكاران و....
- طبيعتاً مثل همه بازيگران ابتدا انتخاب مي شوم. ولي پس از آن مرحله، انتخاب از طرف من صورت مي گيرد. مي خواهم يك جمله قصار بگويم، نسل بازيگراني كه من متعلق به آن هستم در واقع سربازاني از يك دوران سپري شده اند. ما به نحوي تربيت شده بوديم كه در واقع جزيي از يك جمع بزرگ كه همه در كار خود متخصص بودند به حساب مي آمديم.اين ذهنيت هنوز در من هست بايد با يك كار احساس خويشاوندي داشته باشيم. تا بتوانم آن را بپذيرم. مفهوم اين خويشاوندي اين است كه متن، نقش، كارگردان، بازيگران، همه و همه بايد به دلم بنشيند. بسيار تجربه كرده ام هر وقت كه اين اتفاق نيفتاده و فكر نكرده كاري را شروع كرده ام نتوانستم آن كار را ادامه دهم.
* مدتي است كه سريال طنز «باغچه مينو» از شبكه سوم سيما پخش مي شود. ابتدا شما در چندين قسمت آن به عنوان پيراسته رضايي زن گلفروش حضور داشتيد، چه شد كه همكاري تان را ادامه نداديد. و دوم ارزيابي خودتان از اين سريال چيست؟
- روزي كه براي كار دعوت شدم به نظرم آمد مي تواند كار خيلي خوبي باشد به چند دليل يكي افراد گروه بودند. دوم طرح مجموعه بود كه جذاب بود. و آخر نقش من و فضاي كارم كه در يك گلفروشي مي گذشت. فكر كردم تا به حال چنين نقشي در تلويزيون بازي نشده، فضايي مثل گلفروشي مي تواند محل رويدادهاي جالبي باشد.آدم هاي مختلفي به آنجا مي آيند و حوادث بامزه اي را خلق مي كنند. سكانس معرفي من هم خيلي جالب نوشته شده بود و به دلم نشست. البته اين سكانس در اجرا عوض شد و متن ديگري جاي آن را گرفت كه ديديد. به هرحال با توجه به مسائلي در اجرا عوض شد و متن ديگري جاي آن را گرفت كه ديديد. به هرحال با توجه به مسائلي كه گفتم سريع پذيرفتم. البته خيلي هم مي ترسيدم چون كاري كه هر شب از تلويزيون پخش مي شود خيلي ترسناك است. چون فرداي پخش همه كار را مي بينند.و با آن صحبت مي كنند، و مرتب مورد قضاوت هستي. از طرفي جذاب است چون فرصت تصحيح و روتوش كارت را داري و اين تجربه فوق العاده است.بيشتر از اين نمي توانم چيزي بگويم چون مدتي بايد بگذرد، من از كارم فاصله بگيرم و بعد من و شما بتوانيم راجع به كار صحبت كنيم.
* قبول دارم كه بايد مدتي بگذرد اما گذشت ۲ ماه زمان كمي نيست.ضمن آنكه به پرسشم پاسخ نداديد. تكرار مي كنم چرا همكاري نمي كنيد و ارزيابي تان از اين مجموعه چيست؟
|
|
- ببينيد دوست دارم يك چيز كلي را درباره كارهاي طنز هر شب بگويم. كارهايي كه الان مي شود معمولاً روزبه روز اتفاق مي افتد. متني نوشته مي شود ضبط مي شود و با فاصله چندشب يا حتي همان شب بر روي آنتن مي رود. در حالي كه بايد با دست پر اقدام كرد. به اعتقاد من قبل از هر چيز بايد متن به طور كامل نوشته شود، آنهم متن هايي قوي چون قرار است ۹۰ شب تماشاگر را جذب كند. مجموعه بايد اول و وسط و آخرش از ابتدا مشخص باشد بعد بازيگر در آن قدم بگذارد. منظورم اين است كه بازيگر بايد بداند چه كاره است. نه اينكه شب اول خانه دار باشد شب ششم استاد دانشگاه و... همينطور شب به شب نقشش عوض شود. كارها الان طوري شده كه با سليقه تماشاگر جلو مي روند. چون از ابتدا بناي كار قوي نبوده. اين خوب نيست. كار به بيراهه مي رود. فكرها حرام مي شود. بازيگرها بلاتكليفند، چون به تعداد تماشاگر سليقه وجود دارد، كار روزمره مي شود و تاريخ مصرف پيدا مي كند. اصولاً چه در كار طنز - كه كار سخت تري است - و چه در انواع ديگر، بايد اين اصل جا بيفتد كه بوجود آوردن يك اثر هنري يك اتفاق ساده نيست. چند نفر جمع شوند ببينند چه مي شود، نه اينطور نيست. اگرچه ممكن است چند مورد به اين شكل انجام شود و حتي نتيجه بدهد ولي صرفاً بر اساس شانس است و زودگذر. همه چيز بايد حساب شده باشد و با حضور افراد متخصص و مجرب جلو برود. بخصوص در كار طنز كه مي دانيد هم بسيار مشكل است هم جزو پربيينده ترين انواع كارهاست. پس احتياج به برنامه ريزي اساسي دارد. حتي لحظات بداهه اي كه در كار اتفاق مي افتد بايد در جهت كار باشد نه صرفاً لودگي و محض خنداندن تماشاگر.
* ببينيد، باغچه مينو بيشتر از آنكه مزيت اصلي را در قوت و استحكام متن ها جست وجو كند جذابيت را در كنش هاي بيروني شخصيت ها كه در بازي بازيگران نمود پيدا مي كند، بنا نهاده است. اگرچه اين شيوه ابتدا جذاب و طنزآميز است اما در درازمدت تكراري مي شود.با توجه به اين نكته خواستم بدانم شما كه تاكنون كارهاي متفاوتي را بازي كرده ايد و در اغلب كارهايتان نقش خود را خوب درك كرده و متناسب با آن به نقش پرداخته ايد دليل اصلي تان براي عدم همكاري با اين مجموعه بعد از چند قسمت ، ناتواني نويسندگان در نوشتن متن هاي منسجم و قوي است يا چيز ديگر؟
- استنباطي را كه من از يك كار خوب و منسجم دارم در پرسش قبلي تان توضيح دادم. بيشتر از آن چيزي به ذهنم نمي رسد. همچنان معتقدم همه چيز از يك متن خوب و شخصيت پردازي قوي شروع مي شود. در اينجا مي توانم دايي جان ناپلئون را برايتان مثال بزنم كه تا چه حد وفادار به متن اصلي بود. آنقدر شخصيت ها خوب پرداخت شده بود كه لزومي نداشت عوامل كار بنشينند، ببينند تماشاگر سليقه اش چيست تا كار را تغيير دهند و با حيثيت بازيگر بازي كنند.
* يكي از همكاران در نقدي بر اين مجموعه از جاي خالي تان در اين سريال اظهار تأسف كرده است...
- خود شما نظرتان چيست؟
* نقش زن گلفروش متفاوت بازي شده بود. در تقابل با بازي همكارانتان بخوبي از عهده نقش برآمديد. اما خانم مقصودلو، آن قسمت از بازي شما در شاپرك خانوم كه شعري را از روي دلتنگي براي رسيدن به آفتاب و روشنايي در آن انباري تاريك و نمور براي خود زمزمه مي كرديد هرگز فراموش نمي كنم. از اين رو دليل انتخاب شما براي بازي در اين سريال كه متن آن نيز ضعيف است برايم عجيب است.
- متشكرم. به هرحال به تعداد تماشاگر سليقه وجود دارد. مسلماً اشخاصي هم هستند كه نظري مخالف با شما دارند. اما آنچه من مي توانم بگويم اين كه اين نقش در نطفه خفه شد. هر نويسنده اي استنباط خودش را از اين نقش داشت. و در نهايت هم معلوم نشد پيراسته رضايي گلفروش، چه كسي است.در ضمن اين دو كار [شاپرك خانوم و باغچه مينو] با هم قابل مقايسه نيست.
شاپرك خانوم يك متن عرفاني است. شاپرك از همه چيز مي گذرد تا به نور الهي برسد. باغچه مينو يك مجموعه طنز است كه قرار است خستگي را از تماشاگري كه در طول روز كار مي كرده، سرگرم و خوشحال كند. به هرحال من دلايل كافي براي حضور در اين مجموعه داشتم كه وارد آن شدم. هر چند براي من تجربه سخت و جالبي بود.
* اغلب تماشاگران كارهايتان بر اين باورند كه شخصيت بازيگري تان بيشتر مادرانه و دلسوزانه است. كمي هم حال و هواي كودكانه دارد كه البته اين دومي شايد به خاطر تن صدايتان باشد. نظر خودتان چيست؟
- جالب است! تا حالا نشنيده بودم. معمولاً نقش هاي فانتزي را بيشتر پيشنهاد مي كنند. نقش شهرزاد قصه گو در سريال قطار ابدي كه زني مدبر و زيرك بود. تو آشپزكوچولو كه براي بچه هاست. در سارا و دارا كه به جاي سارا صحبت مي كنم يا نقش شاپرك در شاپرك خانوم كه يك موجود رويايي و عارف مسلك است. يا در ماه و پلنگ كه ماه عاشقي خسته و بيزار از روزمرگي است و... اصولاً اغلب نقش هايي را كه بازي كرده ام با هم متفاوت بوده اند. نمي دانم چرا اين تصور پيش آمده. البته بد هم نيست. شايد منظور شما از مادرانه و دلسوزانه نقش هايي است كه ايجاد سمپاتي مي كند. بله عموماً نقش هاي مثبت را به من پيشنهاد مي كنند.
* شما سال ها به عنوان بازيگر فعال بوده ايد، مي خواهم بدانم در اين مدت كار هنرمندان جوان را چگونه ارزيابي مي كنيد. از نگاه ما تماشاگران، اغلب مانند جرقه هايي هستند كه به آتش تبديل نمي شوند. جرقه هايي كه در دو -سه نقش آفريني كورسويي مي زنند و بعد خاموش مي شوند. همه آنها معمولا از مشكلات و عدم امكانات صحبت مي كنند. شما علت را در چه مي بينيد؟
- من سال ها با جوان ها كار كرده ام. از سال ۶۹ در جاهاي مختلف درس بازيگري دادم....
* پس تدريس هم مي كرديد؟ الان چطور؟
- بله. از سال ۶۹تا دو سه سال پيش.
* مي گفتيد...
- بله، جوان هاي زيادي به اين كلاس ها آمدند و رفتند. تعدادي از آنها پشت سرشان را هم نگاه نكردند. چون من دوست نداشتم به آنها نويد بدهم كه دو روزه ستاره مي شوند.سعي كردم كار را آنطور كه آموختم به آنها ياد بدهم. حالا اگر بعضي از آنها ماندند با اشراف به تمام مسائل و مشكلات، عشق و استعدادشان بود كه آنها را نگه داشت. بحث مشكلات و عدم امكانات نيست. مشكلات هميشه وجود داشته فقط شكل اش عوض شده.
مگر پيشكسوتان ما در چه شرايطي كار مي كردند. من به شما مي گويم در سالنهاي سرد ويرانه اداره تئاتر. فكر مي كنيد مرحوم فني زاده امكانات داشت كه بازيگر شد. شما به كارها نگاه كنيد به قول خودتان پر از جواناني است كه مي آيند و دو روز بعد نيستند. چون بازيگر جوان پر از شور و هيجان است. نياز مخاطب را كه احتياج به طراوت و تازگي و هيجان دارد برآورده مي كند. در ضمن كم توقع هم هست. پس براي تهيه كننده و كارگردان مناسب است. اما همين بازيگر وقتي دو - سه كار انجام داد ديگر راضي نيست با همان شرايط و دستمزد قبلي كار كند. متوقع مي شود. بنابراين كم كم كنار گذاشته مي شود.
سال هاست كه اين حديث تئاتر و تلويزيون و سينماي ماست. بنابراين تجربه و دانش و تكنيك بايد به كمك بازيگران جوان بيايد كه متأسفانه چنين چيزي را نمي بينيم. نردبان هنر اين روزها پله ندارد. جوان ذوق زده مي پرد بالا بعد هم متأسفانه سرنگون مي شود.
* يك پرسش تكراري كه پاسخ تان مي تواند آن را تر و تازه كند. پيشنهاد شما براي كساني كه مي خواهند بازيگر شوند چيست؟
- من فكر مي كنم آدم ها با روياهايشان زنده اند: «روياهايت را از دست نده. براي اينكه اگر روياها بميرند، زندگي مثل يك پرنده بال شكسته مي شود كه ديگر نمي تواند پرواز كند.» خيلي از جوان ها اين خواسته را دارند. دلسردشان نمي كنم. چون خودم هم اين دوران را گذرانده ام. پيشنهادم اين است كه يك دوره بازيگري در جايي كه معتبر است بگذرانند. بعد خود را در بوته آزمايش قرار دهند. اگر سربلند بيرون آمدند. خوب مبارك است.