عباس لقماني
«منير المتصدق» دانشجوي الكتروتكنيك است و زياد جراح لبناني كه در رشته هواپيمايي تحصيل مي كند نيز به طور مرتب به اين خانه رفت و آمد مي كردند. مأموران امنيتي آلمان متوجه مي شوند كه حداقل «بهاجي» و «المتصدق» مرتباً با محمد حيدر در تماس هستند به همين دليل آن دو را در ليست افرادي كه بايد در مرزهاي ورودي آلمان از آنها بازجويي شود قرار مي دهند. نام مشخصات و محل سكونت و شماره پاسپورت آنها در سيستم كنترل قرار داده مي شود و به ا ين طريق مي توان محل اقامت و مسير حركت آنها را بلافاصله مشخص كرد بدون آ نكه آن دو از اين موضوع آگاهي يابند. اين سيستم بدون هيچ اشكالي عمل مي كند مثلاً وقتي كه «المتصدق» از فرودگاه هامبورگ با پرواز شماره ۱۶۶۲ به مقصد استانبول پرواز مي كند مأموران امنيتي آلمان دقيقاً در جريان قرار دارند و مي دانند كه هدف اصلي مسافرت او استانبول نيست بلكه او فقط در استانبول توقف مي كند تا از آنجا به افغانستان و اردوي اسامه بن لادن برود.
صبح روز ۲۱ سپتامبر ۱۹۹۹ ساعت ۳۰/۸ دقيقه محمد حيدر به خوابگاه خيابان «مارين» زنگ مي زند و بر خلاف تصور مأموران امنيتي شخص ديگري به غير از كساني كه در آنجا سكونت داشتند گوشي را برمي دارند. پشت گوشي تلفن مروان است كه مأموران ضد اطلاعات آلمان او را ۹ ماه پيش به عنوان شخص رابط محمد حيدر شناسايي كرده بودند. معلوم مي شود كه او آنچه گفته بود را عملي كرده و حالا به هامبورگ نقل مكان كرده است. همراه با «عطا» و «جراح» قصد سفر به افغانستان را دارند و ظاهراً محمد حيدر هم در جريان است. مروان از او طلب دعاي خير مي كند. محمد حيدر هم التماس دعا دارد و مي گويد «سلام ما را به برادرانمان برسان» .در همين هنگام او مي گويد گوشي را نگه دار! «بهاج» هم مي خواهد با تو صبحت كند. وي پس از سلام مي گويد: «برادر خوشحالم كه صدايت را مي شنوم» و محمد حيدر مي گويد: «برادر معلوم هست تو كجايي، مدتهاست تو را نديده ام». من در هامبورگ برادران ديگر را ملاقات كردم ولي تو آنجا نبودي.
|
|
«بهاج» دليل خاصي دارد كه ديگر در آن خوابگاه زندگي نمي كند. او مي خواهد به زودي پيش از آنكه ديگران عازم افغانستان شوند ازدواج كند. ظاهراً محمد حيدر هم از اين موضوع راضي است و از او مي پرسد كه آيا مي خواهد رسماً ازدواج كند و سپس با گفتن اينكه سلام مرا به محمد امير و ديگر برادران برسان، تلفن را قطع مي كند. مقصود از محمد امير همان عطاست. مراسم عروسي در ماه اكتبر ۱۹۹۹ در مسجد القدس هامبورگ برگزار مي شود. شاهد عروس و داماد محمد حيدر است كه رفيق داماد است. دوستان ديگري هم كه در خوابگاه دانشجوي زندگي مي كردند در اين مراسم حضور دارند.
كوتاه زماني پس از اين ازدواج «عطا»، «الشحني» و «جراح» براي چند ماه عازم افغانستان مي شوند. بقيه دانشجويان آن خوابگاه مدتي بعد به آنها ملحق مي شوند. فقط «رمزي بن الشيب» به افغانستان نمي رود. او كه مغز متفكر گروه هامبورگ است قرار ملاقات مهمي در كوالالامپور پايتخت مالزي دارد.
كوالالامپور- پنجم ژانويه ۲۰۰۰
هنگامي كه «خالد» به فرودگاه پايتخت مالزي رسيد هوا خيلي گرم بود در ژانويه اين كشور گرمترين زمان خود را دارد، درجه حرارت در اين ماه حتي در سايه به ۳۱ درجه سانتيگراد مي رسد. ولي در سالن بزرگ ورود فرودگاه بين المللي كوالالامپور هوا مطبوع و خنك است. خالد بدون هيچ مسئله اي از جلوي مأموران كنترل مي گذرد.
او توجه هيچ كس را به خود جلب نمي كند زيرا در اين كشور جنوب شرقي آسيا مليت ها و اقوام مختلفي با هم زندگي مي كنند و هر چند اكثر ساكنان كشور جنوب شرقي آسيا مسلمان هستند ولي هندوها، مسيحيان و بوداييهاي زيادي نيز در آن كشور با مسلمانان زندگي مي كنند.
خالد كه مدتهاست عضو القاعده است بدون هيچ نگراني و با اسم واقعي خود سفر مي كند. او مي تواند مطمئن باشد كه تحت نام حقيقي اش او را در هيچ ليستي جستجو نمي كنند. اين هم يكي از دلايلي است كه «القاعده» او را براي اين عمليات برگزيده است .علاوه بر آن خالد شخص با جرأت و بااراده اي است كه مي خواهد در جنگ با كفار شركت كند و اين مجاهدت خود را در اواسط دهه ۹۰ در بوسني هم به اثبات رساند. دلايل ديگري هم براي انتخاب خالد وجود دارد. او به علت خويشاوندي همسرش با گروه القاعده رابطه تنگاتنگي دارد. پدر زن او در يمن براي او آپارتماني كه بتواند در آن مخفي شود تهيه ديده است كه محل مهمي براي تصميم گيري هاي القاعده براي عمليات در شرق آفريقا محسوب مي شود. پدرزن او تنها شخصي در فاميل او نيست كه يكي از پيروان راستين القاعده است، بلكه كسان ديگري هم در فاميل او هستند كه با تمام قلب پشتيبان القاعده هستند.
پنج سال است كه «رمزي بن الشيب»، يكي از پسرعموهاي او در آلمان زندگي مي كند وبا ديگر همفكران خود در هامبورگ گروه كارآيي را به وجود آورده است. در فاميل خالد به نظر مي آيد كه بسياري از روابط، همانند روابطي است كه اعضاي خانواده هاي مافيايي با هم دارند. هر كسي كه عضو اين فاميل است به نوعي به القاعده علاقه دارد و اسامه بن لادن را محترم مي داند. در سالن ورود فرودگاه كوالالامپور شخصي در انتظار خالد است. اين عضو القاعده با او به بندر «سون گاي لنگ» كه تقريباً ۳۰ دقيقا با كوالالامپور فاصله دارد و يكي از مهاجر نشين هاي نزديك كوالالامپور است عزيمت مي كند.
در آنجا خالد با بن الشيب در آپارتماني قرار ملاقات دارد. علاوه بر «توفيق» يك عضو رده بالاي القاعده نيز قرار است در آنجا باشد. اين عضو ارشد القاعده كه اهل يمن است در پايان دهه هشتاد با اسامه بن لادن در افغانستان بر ضد ارتش سرخ جنگيده است.