دوشنبه ۵ آبان ۱۳۸۲
شماره ۳۲۰۷- Oct. 27, 2003
سياست
Front Page

بررسي منافع اسرائيل در جنگ عراق
جنگ به خاطر اسرائيل
زير ذره بين
پروژه جنگ عراق توسط سه نفر از يهوديان معروف آمريكايي به نام هاي ريچارد پرل مشاور وزير دفاع كه چند ماه پيش به دلايل مالي از پست خود استعفا داده است، پل وولفووتيز و نيز داگلاس فيث پيش برده شد. اين افراد،  اهداف جنگ را ترسيم كردند و نقش عمده اي در تحريك كاخ سفيد براي حمله به عراق ايفا كردند.
000118.jpg
روزنامه السفير در مقاله اي تحليلي و تحقيقي اسناد و مدارك تأثير اسرائيل بر تصميم آمريكا در حمله به عراق را بررسي كرده است. بر اساس تحليل اين روزنامه صحنه گردانان اصلي جنگ عراق در هيأت حاكمه آمريكا، يهوديان نزديك به جناح هاي تندرو اسرائيلي  بوده اند كه به قصد ايجاد امنيت و تأمين منابع اقتصادي اسرائيل اين جنگ را راه  انداخته اند. متن اين مقاله به شرح زير است:
وقتي جيمز موران عضو كنگره آمريكا در كنفرانس ضد جنگ كه در يكي از كليساهاي ايالت ويرجينيا برگزار شد، سخن مي گفت هرگز تصور نمي كرد كه تنها چند ساعت بعد، انتشار سخنراني وي در روزنامه واشنگتن پست پيرامون نقش يهوديان در برافروختن آتش جنگ و توانايي آنها بر توقف آن چون بمبي منفجر شود و محافل و سازمان هاي آمريكايي را به لرزه درآورد.
با وجود اينكه وي تنها چند ساعت بعد با موج حمله تبليغاتي و سركوب شديد از سوي سازمان هاي صهيونيستي و شركاي آنها در كنگره يهود كه به آراي يهود و اموال آنها نياز دارند مواجه شده و با وجود اينكه رسانه هاي گروهي از آن زمان به تبليغات عليه او پرداختند و سعي در بدنام كردن او داشتند و نيز به بازگو كردن مشكلات خانوادگي و زواياي زندگي شخصي او، قضيه طلاق و وام هاي بانكي او پرداختند اما اين حقيقت كه مسأله نقش يهوديان در جنگ عراق چون بمب منفجر شده بود و بازتاب آن در همه مكان ها انعكاس يافته بود همچنان در محافل آمريكايي پا برجا ماند.
بعد از هفتاد سال موضوع يهوديان در كنگره مطرح شد و علناً به جدال و مناقشه كشيده شد. در اين رابطه از كالين پاول وزير امور خارجه سؤال شد و او نقش يهوديان در جنگ عراق يا در سياست خارجي آمريكا را تكذيب كرد.
همچنين موضع گيري سخنگوي رسمي كاخ سفيد به نام اري فلايشر يهودي نيز به مانند كالين پاول بود.
از مسايل نادر پيرامون اين موضوع كه بيوكانان روزنامه نگار و سياستمدار و يكي از كانديداهاي حزب جمهوريخواه براي رياست جمهوري در مجله خود به نام «امريكن كونسر وتو» به آن اشاره كرد، اين بود كه براي اولين بار مردم از چيزي سخن مي گفتند كه همواره در مورد آن شك و ترديد داشتند و آن را به طور سري و محرمانه مطرح مي كردند.
براي اولين بار در تاريخ آمريكا اين حقيقت فاش شد كه طرفداران جنگ يهوديان هستند و براي اولين بار مردم به ارتباط بين اسراييل و جنگ عراق پي بردند. همچنين براي اولين بار به اسناد و مداركي برخورد كردند كه نشان مي داد يهوديان پستهاي مهمي را در اداره كاخ سفيد بر عهده دارند. اين صداها كه ابتدا علناً به گوش مي رسيد كم كم خاموش شد، زيرا سركوب بي رحمانه كساني كه در مورد يهوديان صحبت مي كردند، آغاز شد و زبان هاي آنها را بست.
آمريكايي ها اگر در مورد اين موضوع صحبت مي كردند يا كلمه اي از عملكرد اسرائيل انتقاد مي كردند، به يهودي ستيزي متهم مي شدند. مسأله
اعلان نشده اي كه همه آن را مي دانستند و در چند كلمه خلاصه مي شد: اگر اسرائيل را قبول نداري و عملكرد آن را تأييد نمي كني پس به خاطر مصلحت خودت و به خاطر سلامتي و به خطر نيفتادن زندگيت دهانت را ببند و سكوت پيشه كن.
پروژه جنگ عراق توسط سه نفر از يهوديان معروف آمريكايي به نام هاي ريچارد پرل مشاور وزير دفاع كه چند ماه پيش به دلايل مالي از پست خود استعفا داده است، پل وولفووتيز و نيز داگلاس فيث پيش برده شد. اين افراد،  اهداف جنگ را ترسيم كردند و نقش عمده اي در تحريك كاخ سفيد براي حمله به عراق ايفا كردند.
ريچارد پرل و داگلاس فيث پيرو خط حزب راستگراي ليكود هستند و به نفع آن كار مي كنند، اما وولفووتيز در كنار جناح راست و افراطي ليكود ايستاده است به طوري كه يكي از اعضاي ليكود به نام ميخاييل ايتان از جناح كبوتران اين حزب چندين بار او را مورد انتقاد قرار داد و متهمش كرد كه نمايندگان حزب را به سمت اتخاذ مواضعي غير معقول عليه فلسطيني ها وا مي دارد.
خبرنگاران و مفسرين دو كانال تلويزيوني در اسرائيل بر اين عقيده اند كه اين سه يهودي آمريكايي يك ماه پس از انفجار ساختمان مركز تجارت جهاني در نيويورك با «افرايم هاليوي» كه در آن موقع رييس موساد بود و در حال حاضر مدير شوراي امنيت ملي اسرائيل است گردهم آمده اند.
در اين نشست رييس جاسوسي نظامي اسرائيل به نام عاموس مالكا و جانشين «اوآهارون زئيفي» در كنار رييس بخش پژوهشهاي موساد و سرويس اطلاعات نظامي اسراييل حضور داشتند.
هدف از اين نشست طراحي اهداف حمله نظامي و استراتژيكي بود و هر دو گروه بر تشكيل كميته هماهنگي نظامي مشترك موافقت داشتند.
بر اساس اين توافق اسرائيل هر آنچه را كه در زمان جنگ آمريكا به آن نياز دارد تهيه و تدارك خواهد ديد.
كميته ديگري نيز براي هماهنگي سياسي به وجود آمد كه در رأس هيأت آمريكايي آن كاندوليزا رايس مشاور امنيت ملي آمريكا و اعضاي تيم او در شوراي امنيت ملي بودند.
در رأس هيأت اسرائيلي دوو وايس گلاس مدير دفتر شارون و بعضي از كارمندان بلندپايه وزارت امور خارجه اسرائيل حضور داشتند.
در نهايت مقرر شد اين كميته در زمينه ايجاد شرايط سياسي مناسب براي جنگ و خصوصاً نقشه راه با يكديگر همكاري كنند. از نكات مهم در اين رابطه بايد گفت، كميته نظامي متشكل از برخي ژنرال هاي ستاد اسرائيل بود كه در كنار هيأت ستاد ارتش آمريكا قرار گرفتند.
ژنرال تامي فرانكس فرمانده منطقه مركزي در ارتش آمريكايي كه مسئوليت فرماندهي جنگ عليه عراق بر عهده او گذاشته شده بود، نيز از جمله ژنرال هاي يهودي تبار آمريكا بود.
بر اساس گزارش هاي تلويزيون اسرائيل طبق اعتراف عاموس مالكا رييس سابق اطلاعات نظامي اسرائيل كه در حال حاضر مفسر شبكه يك تلويزيون است، وظيفه كميته نظامي در دو نقطه اصلي متمركز مي شد:
ارائه اطلاعات جاسوسي از اوضاع عراق براي تعيين سرنوشت جنگ در بغداد و كمك به ارائه طرح هاي عملياتي براي همكاري در جنگ كه هر دو بسيار تأثيرگذار بود.
برخي ديگر از اسناد موجود دست داشتن اسرائيل در اين جنگ را اثبات مي كند.
آمريكايي ها طرح اسرائيلي ترور صدام حسين را پذيرفتند. ا ين طرح را چندين بار دو كانال اول و دوم تلويزيون اسرائيل علاوه بر شبكه راديو عمومي معروف به «ريشيت بيت» منتشر  كردند.
اين طرح كه اسرائيلي ها در تابستان سال ۱۹۹۱ تدوين كرده بودند، براي ترور رييس جمهوري عراق تدارك ديده شده بود، زيرا صدام اولين كسي بود كه جرأت كرد در زمان آغاز جنگ دوم خليج فارس به اسرائيل موشك پرتاب كند. ناظر اين طرح ژنرال ايهود باراك بود كه در آن زمان رييس ستاد ارتش اسرائيل محسوب مي شد و با توجه به اطلاعات دقيق در مورد زندگي خصوصي صدام و اماكني كه مي توان او را در آنجا يافت اطمينان بسياري به احتمال موفقيت اين طرح داشت.
مقرر شده بود كه مسئوليت اين اقدام را يگان سيرت متكال يا ستاد ارتش انجام دهند كه يكي از مهمترين يگان هاي كاركشته در ارتش اسرائيل محسوب مي شود.
اعضاي اين يگان براي اجراي طرح در منطقه اي به نام «تسئيلم بيت» آموزش مي ديدند كه در سي و پنج كيلومتري جنوب شرقي شهر «بئرسبع» در جنوب فلسطين اشغالي واقع شده بود، اما در زمان آموزش يك اشتباه فني باعث شد كه يكي از خمپاره ها
بي هدف پرتاب شود و پنج سرباز در دم كشته شوند، به همين دليل اسحاق شامير نخست وزير وقت اين طرح را لغو كرد.
بر اساس گزارش هاي رسانه هاي گروهي اسرائيل، آمريكايي ها اين طرح را بعد از برخي دخل و تصر ف ها و نيز تعديلاتي در آن و بر اساس اطلاعات جديد تصويب كردند.
به اين ترتيب افرادي از عناصر يگان هاي ويژه آمريكا براي تمرين و آموزش طرح به صحراي نقب فرستاده شدند و مانورهاي سابق را اجرا كردند.
آنها در اين طرح از اين توجيه استفاده مي كردند كه جنگ عليه عراق بدون كشته شدن صدام به موفقيت نمي رسيد و به همين دليل ترور او هدف مهمي است كه براي تحقق آن بايد مدت زماني طولاني را به آن اختصاص داد. بارون ديكل خبرنگار كانال يك تلويزيون اسرائيل بعضي از مواردي كه در نشست جرج بوش رييس جمهوري آمريكا با رييس سازمان هاي يهودي در ايالت متحده آمريكا به نام «مورتيمور تسوكرمان» مطرح شده است را نقل مي كند.
اين نشست در ششم ماه ژانويه گذشته برگزار شد و تسوكرمان از رييس جمهوري آمريكا خواست تا عليه عربستان سعودي تدابيري اتخاذ كند، زيرا گزارش هاي سازمان هاي جاسوسي اسرائيل حاكي از اين بود كه كمك هاي عربستان سعودي به فلسطيني ها در خلال انتفاضه آنها را براي ادامه اقدام به عمليات تروريستي ياري مي كند.
جورج بوش در پاسخ به اين درخواست تسوكرمان به رييس سازمان هاي يهودي گفت عربستان را بر سر جايش خواهد نشاند. وي در اين باره واژه بسيار ركيكي را به كار برد كه ديكل خبرنگار كانال يك از زبان معاونين تسوكرمان كه در نشست حضور داشتند، نقل كرد.
برنامه پوليتيكا كه در هجده مارس گذشته از كانال يك اسرائيل پخش شد، فاش كرد كه ديك چني معاون رييس جمهوري آمريكا در دو ماه قبل با هفتاد كارشناس اسرائيلي در زمينه هاي مختلف بحث و گفت وگو كرد و در خلال آن پيرامون كيفيت حمله قطعي به عراق مناقشه و مباحثه كرده است.
برخي از مفسرين صهيونيستي به اين نكته اشاره مي كنند كه ديك چني از ورزيده بودن كارشناسان سياسي در ارائه اطلاعات مبهوت شده بود. در مصاحبه اي كه مجري برنامه دان مرگليت با پروفسور عماتسيا برعام يهودي عراقي الاصل و متخصص تاريخ عراق برگزار كرد اظهار داشت كه به مدت سه ساعت با ديك چني در كاخ سفيد گفت وگو كرده است و به ليستي از سؤالات طولاني كه وي مطرح كرده بود جواب داده است، اما به نوع سؤالات يا جواب هاي آن اشاره اي نكرد.
شور و شوق وافر براي جنگ و تمايل به شعله ور شدن آتش جنگ و پيروزي در آن انگيزه هاي متعددي داشت كه برخي از آنها از زبان رييس ستاد مؤسسه اسرائيلي به شرح زير است:
در ماه گذشته شائول موفاز وزير دفاع اسرائيل در مصاحبه اي با مركز «هرتسلي» كه داراي شعبه هاي مختلفي است و يكي از بزرگترين و قديمي ترين مراكز دولت يهودي محسوب مي شود گفت: پيروزي در جنگ با عراق يعني خارج كردن عراق از دايره دشمنان اسرائيل و فشار بر سوريه براي اخراج سازمان هاي فلسطيني از دمشق و توقف حمايت آن از حزب الله لبنان، امري كه باعث كاهش منابع پشتيباني مقاومت فلسطيني در كرانه باختري و نوار غزه مي شود.عوزي عواد رييس بخش تحليل و پژوهش مركز فوق و مدير پژوهش هاي موساد و مشاور سياسي بنيامين نتانياهو نخست وزير سابق اسرائيل به همراه برخي پژوهشگران كه پژوهشي پيرامون عراق و آينده منطقه به نفع وزارت دفاع آمريكا انجام داده بود، در اين زمينه گفت، نظام جديد در عراق نسخه جديدي از دولت كرزاي در افغانستان خواهد بود كه سوريه و ايران را در بين انبر ترسناكي قرار مي دهد به طوري كه اين دو كشور خود را از هر دو سو در محاصره مي بينند.
اين پژوهشگر، اردن را در رده كشورهاي هم پيمان و دوست نام برد. از نظر ستاد مؤسسه نظامي مهمترين آثار پيروزي از نظر اسرائيل همان امري است كه موشه يعلون رييس ستاد ارتش مطرح كرد و آن را در دو امر خلاصه نمود.
اول اينكه پيروزي آمريكا در جنگ باعث احساس عجز و شكست بين اعراب و به طور كلي و در بين فلسطيني ها به طور خاص خواهد شد. وي سال جاري را سال پيروزي قطعي بر انتفاضه توصيف كرد.
مسأله دوم امري است كه «شفتاي شفيط» رييس سابق موساد مطرح كرد و در خلال اظهارات خود پيش بيني كرد كه بر اثر اين جنگ بر جهان عرب فضاي فرهنگي مغايري حاكم مي شود كه به جناح خواهان سازش با اسرائيل نيروي جديدي مي دهد و دولت هاي عربي را براي توجه به متغيرات اين موضعگيري و واقعيت هاي موجود دعوت مي كند. طالبان صلح از دولت هاي خود خواهند خواست تا خود را با شرايط موجود وفق دهند. داني گليرمن رييس اتحاديه اتاقهاي بازرگاني در اسرائيل معتقد است كه پيروزي در عراق برخي فوايد اقتصادي براي اسرائيل آن سه چيز است:
اولاً دست يافتن اسرائيل به نفت عراق كه با قيمت  هاي پايين و تحت نظر آمريكا خواهد بود.
ثانياً كاهش خطرات امنيتي كه اسرائيل را تهديد مي كرد و اين مسأله باعث كاهش هزينه هاي امنيتي شد. ثالثاً بهبود اقتصاد اسرائيل و باز شدن بازار عراق براي كالاهاي اسرائيلي. ازناي هرگز سخنان يكي از تحليلگران را كه اعلام كرده بود يگان نظامي اسرائيل از مرزها گذشته اند و در غرب عراق مشغول جنگ هستند تأييد نكرد.
با تأكيد مجدد اين خبر، من به يكي از دوستان در غزه كه به منابع و مصادر خبري او اطمينان كامل داشتم، نامه اي فرستادم. روز بعد او در جواب نامه ام نوشت سخنان بسياري در اين مورد در روزنامه هاي اسرائيلي وجود دارد.
من همچنين دريافتم كه دو خاخام بزرگ اسرائيل و شوراي خاخام هاي شهرك نشين از مردم خواسته اند تا روز چهارشنبه در هفته سوم جنگ به خاطر سلامتي سربازان ائتلافي كه در عراق هستند، نماز بخوانند.
نكته جالب توجه اين است كه سفير آمريكا و بريتانيا در تل آويو نيز در اين مراسم شركت كردند. وقتي اين خبر به من رسيد با خود گفتم، اين نماز براي سلامتي سربازان ائتلاف بوده است يا براي سلامتي سربازان اسرائيلي در بغداد.

نگاه امروز
زورآزمايي

پيشنهاد اخير آمريكا براي ارائه تضمين هاي امنيتي به كره شمالي باعث تعجب ناظران و محافل سياسي شد. «جان ففرر» نويسنده كتاب جديدالانتشار «كره شمالي، كره جنوبي: سياست آمريكا در زمان بحران» در تحليلي ماهيت و منشأ و پيامدهاي احتمالي اين پيشنهاد را مورد ارزيابي قرار داده كه ترجمه آن در زير از نظرتان مي گذرد:
ترجمه: دكتر علي صباغيان
زورآزمايي بازها(تندروها) و كبوترهاي (ميانه روها) دولت بوش بر سر سياست آمريكا در قبال كره شمالي ادامه دارد. در تازه ترين گام، دولت آمريكا از موضع مذاكراتي منعطف خود با كره شمالي پرده برداشته است و آمادگي خود را براي ارائه تضمين هاي امنيتي براي آن كشور اعلام نموده است. دقت در اين موضع جديد ميانه روانه نشانه هايي از شمول مواضع تندروانه بر كل آن دارد.
منازعه كنوني بين آمريكا و كره شمالي به اتهامات يك سال قبل آمريكا در خصوص برنامه هسته اي مخفيانه كره شمالي
باز مي گردد. پيونگ يانگ طي اين مدت به دنبال كسب بازدارندگي هسته اي براي جلوگيري از حمله آمريكا و كسب موقعيت بين المللي كه در نتيجه قحطي و سقوط اقتصادي از دست داده، بوده است. دولت بوش نيز در عين حال، تمايل خود را براي تغيير رژيم كره شمالي پنهان نكرده است. علاوه بر تنفر شخصي بوش نسبت به كيم جونگ ايل، رهبر كره، دولت بوش نيز كره را به عنوان يك خطر بزرگ هسته اي مطرح كرده است. طي اين مدت دولت آمريكا اقدامات پيشگيرانه در منطقه همچون به پرواز درآوردن هواپيماهاي بدون سرنشين در نزديكي مرزهاي كره شمالي را تشديد كرده است. همچنين فشارهاي اقتصادي بر كره شمالي را نيز از طريق كاهش كمك انساني و محدود كردن تجارت كالاهاي نظامي و غيرنظامي را افزايش داده است.
چنانچه اين اقدامات براي متقاعد كردن پيونگ يانك كافي نباشد ترديدي نيست كه آمريكا به جنگ خود عليه عراق به عنوان پيامي به كره شمالي كه تعهد دولت آمريكا به حملات پيشگيرانه و جنگ بازدارنده را نشان مي دهد اشاره خواهد كرد.
دولت بوش در ابتكار جديدش انعطاف موضع خود را تا حدي كه براي كره شمالي آگاهي بخش و هشداردهنده باشد تغيير نداده است. برغم آن كه به نظر مي رسد پيونگ يانگ چند خط قرمز
- خروج از پيمان منع گسترش هسته اي، اخراج بازرسان و اعلام غني سازي موفقيت آميز پلوتونيوم- را انجام داده هنوز آمريكا به آن كشور حمله نكرده است.
به علاوه، در جبهه ديپلماتيك نيز آمريكا تلاش چنداني براي حل اين بحران انجام نداده است. دولت بوش تاكنون از ترس اين كه مبادا از اقدامات ديپلماتيك او در مسئله كره برداشت ديگري شود كار زيادي انجام نداده و همين امر باعث ركود مذاكرات شده است. با وجود اين ترديدي باقي نمانده كه حل مسئله كره شمالي و آوردن آن كشور بر سر ميز مذاكره نيازمند تلاش ديپلماتيك گسترده تر است.
در حالي كه تاكنون واشنگتن اصرار داشته تا كره شمالي قبل از انجام هر گونه مذاكره برنامه هسته اي خود را متوقف كند، پيونگ يانگ نيز بر انعقاد يك موافقتنامه دو جانبه عدم تجاوز بين دو كشور تأكيد كرده است. از آنجا كه رهبران كره شمالي ملاحظه كرده اند كه وقتي يك دولت جديد در واشنگتن بر سر كار مي آيد تحولات جديد حاصل مي شود اكنون آنها به مجلس سناي آمريكا كه نمايندگان دموكرات آن زياد است متوسل شده اند. به طور معما گونه اي، كره جنوبي براي جلوگيري از جنگ، بيش از آمريكايي ها اعتقاد زياد به قدرت مجلس سنا دارد و بيش از هر كشور جهان اعتمادي به يك تكه  كاغذ دارد.
با وجود اين، برغم تلاش كره جنوبي براي تحقق اين خواسته هاي خود، در آن طرف تمامي جناح هاي دولت آمريكا درخصوص مسئله كره موضع واحدي اتخاذ كرده اند.
پيشنهاد اخير آمريكا براي ارائه تضمين هاي امنيتي به كره جنوبي يك توافق امنيتي چندجانبه و نه دوجانبه است. اين توافقنامه به امضاي سنا نخواهد رسيد. با اين حساب تعجب آميز نيست كه كره شمالي هم اين طرح را «خنده دار» ناميده است. پيونگ يانگ قبلاً موافقتنامه هاي  امنيتي با مسكو و پكن داشته است. اين كشور به طور خاص نگران حمله ژاپن و كره جنوبي نيست زيرا اولي فاقد امكان و دومي فاقد تمايل براي اين كار مي باشد. تقاضاي كره شمالي براي انعقاد يك موافقتنامه دوجانبه با آمريكا همچون تقاضاي اين كشور براي انجام مذاكرات مستقيم با قدرت هاي مهم نظامي منطقه شرق آسيا نيست. كره شمالي معتقد است كه آمريكا بايد اين منطقه را ترك كند.
انعطاف اخير موضع دولت بوش در قبال مسئله كره شمالي ظاهراً پيروزي كبوترها بر بازها تلقي مي شود. اما آيا واقعيت امر هم چنين است؟
اول از همه بايد تصريح كرد كه «بازها» و «كبوترها» اصطلاحات چندان دقيقي براي توصيف جناح هاي معارض در درون دولت آمريكا نيست. آنهايي كه در دولت آمريكا از مذاكره با كره شمالي حمايت مي كنند عموماً چيزهايي درباره اين موضوع مي دانند. اين حاميان مذاكره با كره تجربه مذاكره با پيونگ يانگ را دارند و مي دانند كه چه چيزي كارآمد و چه چيزي ناكارآمد است. تندروهايي همچون بولتون در وزارت امور خارجه يا ديك چيني معاون رئيس جمهور هيچ چيز درباره رژيمي كه به دنبال تغيير آن هستند نمي دانند. شايد بهتر باشد تا يك بار ديگر پس از حزب بيگانه ستيزيي قرن نوزدهم آمريكا، جناح هاي متفاوت درون هيأت حاكمه آمريكا را به آنها كه برخي چيزها مي دانند و آنها كه هيچ نمي دانند تقسيم كنيم.
تندروها ممكن است چيز زيادي درباره كره ندانند اما آنها كاردانان زيركي هستند. آنها تابستان امسال چراغ سبزي به مذاكرات شش جانبه نشان دادند چون انتظار شكست اين مذاكرات را داشتند.
آنها همچنين اميدوارند كه كره شمالي پيشنهاد اخير امضاي يك موافقتنامه امنيتي چندجانبه را رد كند و بخشي از توان هسته اي خود را نشان دهد. آنگاه آنها كه نمي دانند قادر خواهند شد آنها را كه مي دانند كنار زنند و نبرد خود براي بي ثبات كردن كره شمالي را تسريع بخشند.
بدون ترديد، پيشنهاد اخير طرفداران مذاكره با كره شمالي در هيأت حاكمه آمريكا براي ايجاد يك تضمين چندجانبه، اقدامي صادقانه به منظور پيدا كردن راه حلي براي مشكل كره و پاداش دادن به كره جنوبي به خاطر تصميمش براي فرستادن نيرو به عراق است. تندروها به ديپلمات ها اكنون اجازه داده اند تا بازي كوچك شان را انجام دهند. اما آنها با تمركز بر تغيير رژيم بدون توجه به پيامدهاي آن همچنان با ميانه روها به زورآزمايي پرداخته اند.

تحليل مجله تايم از ناكامي احزاب اپوزيسيون اروپا
بحرانِ هيچ حزبي
زير ذره بين
پناه بردن چپگرايان اروپايي به تئوري «راه سوم» آنان را خلع سلاح كرده است و اكنون آنها براي قبولاندن خود به مردم مدام از طرح هاي راستگرايان استقبال مي كنند .
000120.jpg

كاريكاتور صفحه اول «كوريره دلاسرا» روزنامه اول ايتاليا همه چيز را مي گويد. در اين كاريكاتور چهره هاي مخالف چپ ميانه، كمونيست ها، اصلاح طلبان، مديران حزبي و رؤساي اتحاديه ها هنگام حضور در بازي  راگبي نشان داده مي شوند .آنها مردي به نام جيانفرانكو فيني را روي دست بالا مي اندازند و فرياد مي زنند:
«بالاخره يك رهبر!»، اما فيني از رهبران چپ ميانه نيست. او رهبر حزب دست راستي فاشيستي اتحاد ملي ايتاليا و قائم مقام اتئلاف حاكم سيلويو برلوسكني نخست وزير اين كشور است. مخالفان در ايتاليا تحمل برلوسكني را ندارند اما از مرد دست راست او استقبال مي كنند؛ چون فيني گفته است مهاجراني كه «در ايتاليا زندگي و كار مي كنند» بايد اجازه رأي در انتخابات محلي را داشته باشند و اين طرحي است كه مقبول ليبرال هاست. وقتي يك حزب يا ائتلاف  حاكم، نظري مورد قبول را از مخالفان مي بيند، آن را مورد توجه قرار مي دهد و حتي از اين فرصت براي جلب مخالفان استفاده مي كند. اين سياست هوشمندانه اي است؛ اما همچنين نشانه اي از آن است كه احزاب اپوزيسيون اروپا در حال حاضر چقدر درمانده اند. نه تنها در ايتاليا بلكه در سراسر اروپا، گروههاي اپوزيسيون با هر جهت گيري سياسي براي پيدا كردن راه خود با مشكل مواجهند. فيني با ارائه اين نظر و ايجاد حواشي آن يادآوري كرد كه چپ هاي آسيب پذير ايتاليا بعد از شكست سهمگين از سوي برلوسكني در سال ۲۰۰۱ هنوز سكانداري ندارند. در انگليس يان دانكن اسميت رهبر حزب توري ( محافظه كار ) هنوز نتوانسته است جايگاهي علي رغم افول محبوبيت توني بلر نخست وزير بعد از جنگ عراق به دست آورد. در فرانسه، سوسياليست ها در سكوت و سردرگمي فرو رفته اند، اين در حالي است كه ژان پير رافارين نخست وزير، تابستاني پر از ناآرامي هاي كارگري بر سر مستمري بازنشستگي و اصلاحات در قوانين بيكاري را گذراند. تنها در آلمان، احزاب اقليت به موفقيت هايي دست يافته اند، اما حتي در آنجا نيز اتحاد دموكرات مسيحي و متحد با واريايي آن اتحاد سوسيال مسيحي خطري ندارند.
چرا اپوزيسيون هاي اروپا نمي توانند از خود قدرتي نشان دهند؟
شايد بتوان اين را انتقام «راه سوم» ناميد. با رجوع به اواخر دهه ۱۹۹۰ به ياد مي آوريم كه رهبراني چون بلر و گرهارد شرودر صدراعظم آلمان از شيوه اي «عمل گرايانه» سخن مي گفتند كه التقاطي از واقع گرايي مالي و عدالت اجتماعي بود و« راه سوم» خوانده مي شد. آنها گفتند كه اختلافات ايدئولوژيك ميان چپ و راست مرده است و نوع جديدي از سياست  عملي و مؤثر جاي آن را مي گيرد. اكنون سياستمداران از هر دو طرف اين مرزبندي  در ميانه خط به هم رسيده اند و در نتيجه به تعبير «نيك اسپارو» مدير يك شركت نظرسنجي در انگليس اين دو به «دو مغازه عمده خواربار فروشي» تبديل شده اند.
احزاب سياسي سياست هاي بسيار شبيه به هم با هزينه هاي كاملاً يكسان ارائه مي كنند. مشكل هم اين است كه مردم نتيجه مبهم را قبول ندارند. احزاب حاكم خيلي تند نمي روند اما مخالفان چندان سرسخت و قابل توجهي هم ندارند كه جلوي سرعت آنها را بگيرند.
شرودر يكي از آسيب پذيرترين آنهاست. سياست هاي اقتصادي او محبوبيتش را كاهش داده است؛ اما ادموند اشتوپير رهبر حزب اتحاد سوسيال مسيحي در انتخابات سال گذشته نتوانست او را شكست دهد. اكنون محبوبيت شرودر از گذشته هم كمتر شده و برنامه اصلاحات اخيرش كه شامل كاهش مزايا براي بيكاران بلندمدت با هدف مجبور كردن آنها به قبول برخي مشاغل، هفته گذشته با اختلاف رأي اندكي تصويب شد. انتخابات بعدي آلمان سال ۲۰۰۶ برگزار مي شود، اما اگر همين حالا رأي گيري انجام شود شرودر بازنده اين انتخابات خواهد شد. نظرسنجي ها نشان مي دهد كه در صورت برگزاري انتخابات در شرايط كنوني ائتلاف احزاب دموكرات مسيحي و سوسيال مسيحي ۵۱ درصد آرا و حزب سوسيال دموكرات شرودر ۲۵ درصد آرا را به دست مي آورند. نكته جالب توجه و كنايه آميز اين ماجرا اين است كه اصلاحات پيشنهادي احزاب دموكرات مسيحي و سوسيال مسيحي، افراطي تر از برنامه اصلاحات مورد نظر و پيشنهاد شده از سوي شرودر است.
اين نيمه تاريك راه سوم و سياست هاي مالي و اقتصادي آن است. همان طور كه مشكلات و بحران پيش روي شرودر نشان مي دهد، واقعيت هاي اقتصادي براي سياستمداران راه فرار و جاي مانور چنداني باقي نمي گذارد؛ احزاب پيش از دادن وعده مالي به شركت هاي داراي مشكل مالي يا بالا بردن هزينه ها براي تحريك اقتصاد ،بايد بيشتر فكر كنند. بحران در ميان اپوزيسيون اروپا با شرايط بد اقتصادي همزمان شده و به اين ترتيب احزاب اقليت و مخالف نمي توانند بگويند اگر در قدرت بودند چه كاري مي كردند يا چه نمي كردند. نتيجه اين مي شود كه: اپوزيسيون هاي ضعيف و ظهور آنچه «اسپارو» آن را پديده «هيچ حزبي» مي خواند. نظرسنجي اخيري كه شركت سنجش افكار اسپارو انجام داده نشان مي دهد ۴۷ درصد از انگليسي ها معتقدند كه به هيچ حزبي تعلق ندارند. از اين ميان ۸۱ درصد مي گويند هيچيك از احزاب، سياست جديد يا جذابي براي مقابله با مشكلات ندارند و ۶۱ درصد نيز معتقدند هر حزبي كه در قدرت باشد فرقي به حال آنها نمي كند و تأثيري در وقايعي كه در كشور روي مي دهد ندارد.
اما مخالفان چطور مي توانند از اين وضعيت خارج شوند. يك راه به عقيده چارلز گرانت مدير مركز اصلاحات اروپايي در لندن، بازگشت به خلوص ايدئولوژيك است. گرانت مي گويد: فعالان حزبي فكر مي كنند كه اگر حزب كمي  تندتر شود در انتخابات پيروز مي شوند. سوسياليست هاي فرانسه اكنون با اين انتخاب روبه رو هستند. ليونل ژوسپن سوسياليست كه در آوريل ۲۰۰۲ در دور اول انتخابات رياست جمهوري شكست خورد، بهترين سابقه اقتصادي را نسبت به همه نخست وزيران اخير فرانسه دارد. او اقتصاد را رشد داد شغل ايجاد كرد و شركت هاي دولتي را به بخش خصوصي واگذار نمود. اما سوسياليست ها نتوانسته اند يا نخواسته اند كه با اين دست آوردها معامله كنند زيرا حزب همچنان با بحران هويت روبه روست. برخي مي خواهند كه حزب را به ريشه هاي سوسياليستي خود باز گردانند. ديگران مي خواهند كه در وضعيت ميانه باقي بماند. دشوارترين كاري كه اكنون پيش روي رهبران سوسياليست قرار دارد تصميم گيري درباره اين است كه به تكذيب اين موضوع كه به حزبي متمايل به بازار و اصلاحات تبديل شده اند ادامه بدهند يا نه.
گرانت مي  گويد: نكته دوم براي رهبران اپوزيسيون اروپا، «شيوه و خط مشي ميانه اما پرسروصداست.»
وي مي افزايد: اين احزاب بايد كاري كنند كه روزنامه نگاران درباره شان بنويسند. اما خطر اين است كه رأي دهندگان با تجربه اين استراتژي را فرصت طلبانه مي دانند و حتي ممكن است به خاطر اين كار اپوزيسيون را تنبيه كنند.
دانكن اسميت در انگليس هر دوي اين شيوه را امتحان كرده و نتيجه اندكي به دست آورده است.
او اكنون با شايعات درباره چالش  در رهبري حزب و همچنين تحقيقي درباره ادعاي سوء استفاده همسرش از شغل و محل كارش روبه روست. در همين حال حزب محافظه كار انگليس همچنان از دو شكست سنگين انتخاباتي در شش سال گذشته حيران است. دانكن اسميت اخيراً از سياست هايي سخن گفته كه كاملاً راه سومي هستند و سعي كرده است كه توري را حزبي نشان دهد كه به تقويت خدمات عمومي بيش از هر چيز ديگر اهميت مي دهد. او براي خوش آيند راه دهندگان و گروههاي بانفوذ طرحهايي را براي مستمري بازنشستگي و تأمين بودجه آموزش عالي پيشنهاد كرده كه با سياست هاي اصولي محافظه كاران مبتني بر دولت ارزان و كوچك در تضاد است.
اما هيچيك از اينها كمكي نكرده است. نيك هربرت مدير «بخش اصلاحات» مركزي تحقيقاتي و پژوهشي كه توسط حزب توري تأسيس شده مي گويد، فقط يك جريان متهورانه و تغييري راديكال مي تواند توري را احيا كند. در آلمان احزاب سوسيال مسيحي و دموكرات مسيحي از نتايج نظرسنجي هايي كه نشان مي دهد محبوبيت آنها در ميان رأي دهندگان از حزب حاكم بيشتر است به شدت خشنود هستند. اما گزارش هايي كه نشان مي دهد آنها از اثرات و عواقب پديده «بي حزبي» لطمه مي بينند، باعث نگراني  آنها مي شود. در شماره هفته گذشته مجله اشپيگل نتايج نظرسنجي چاپ شده بود كه در آن از آلماني ها پرسيده مي شد آيا از شرودر، اشتويبريا آنجلا مركل رهبر حزب دموكرات مسيحي راضي و خشنود هستند يا نه. ۶۸ درصد از آنها كه در اين نظرسنجي شركت داشتند از شرودر ناراضي بودند، ۴۰ درصد از استويبر و ۵۵ درصد از مركل ناخشنود بودند. اين نظرسنجي ها موجب شده تا تحليل گران به اين برداشت برسند كه «مردم سياستمداران را دوست ندارند». آنها مي دانند كه هيچ يك از احزاب راه حلي براي مشكلات كنوني ندارند. تا وقتي راه حلي يافت نشود، وضعيت به همين منوال است.
تايم
ترجمه: نيلوفر قديري

تحليلي بر رفتار عوامل بمب گذاري هاي انتحاري
انتحار اميدواران
000122.jpg

«بمب گذاران انتحاري فلسطين همانند بمب هاي هوشمند عمل مي كنند» «هانداري تايسر جاردات» ۲۹ ساله با منفجر كردن خود در ۴ اكتبر در رستوراني در حيفا كه منجر به كشته شدن ۱۹ نفر شد به ليست بمب گذاران انتحاري فلسطيني كه روز به روز هم به تعداد آنها افزوده مي شود پيوست. سازمان جهاد اسلامي با به عهده گرفتن اين حمله، انگيزه جاردات را فقط انتقام گرفتن ناميد. نيروهاي اسرائيلي در ماه ژوئن با حمله به جنين، برادر ۲۴ ساله و عموي ۳۴ ساله او را كه هر دو از اعضاي جهاد اسلامي بودند جلوي چشمان او به شهادت رساندند.
از شروع انتفاضه دوم در سپتامبر ۲۰۰۱، تعداد حملات انتحاري به طور برجسته اي افزايش داشته است. تنها در سال ۲۰۰۱ حدود ۳۶ حمله انتحاري صورت گرفت كه در مقايسه با سال ۲۰۰۰ كه فقط ۴ مورد از اين نوع حملات انجام شده بود، افزايش چشمگيري داشته است. اين نوع حملات در سال ۱۹۹۳ به عنوان بخشي از مبارزه فلسطينيان درآمد.
اولين نوع از اين حملات در ژوئيه ۱۹۸۷ توسط ببرهاي آزاديخواه تاميل انجام شد. از آن تاريخ به بعد، ببرهاي تاميل بيش از۲۰۰ نوع از اين حملات را انجام داده اند كه هدف تعدادي از آنها نيز سوءقصد به جان نخست وزيرها و رئيس جمهورها بود. گروه هاي مبارز فلسطيني با انجام حدود ۱۵۰ حمله انتحاري كه اغلب آنها نيز پس از سپتامبر۲۰۰۰ صورت گرفته، پس از ببرهاي تاميل در رده دوم قرار دارند.
تا قبل از سپتامبر۲۰۰۰، بيوگرافي بمب گذاران انتحاري فلسطين شكل خاصي داشت. آنها اغلب جوان، مذكر، مجرد و داراي تعصبات ديني و آينده شغلي نامشخص بودند. اما مشخصات بمب گذاران انتحاري فعلي در مقايسه با آن زمان تغييرات عمده اي كرده است.در واقع توصيف مشخصات بمب گذاران انتحاري ديگر كار ساده اي نيست. بمب  گذاران انتحاري فعلي داراي سنين مختلف بوده و حتي ممكن است كه يك زن نيز دست به اين نوع حمله بزند همانند «وفا ادريس» ۲۸ ساله كه اولين زن شهادت طلبي بود كه در ۲۷ ژانويه ۲۰۰۲ دست به اين نوع حمله زد. لزومي ندارد كه يك بمب گذار انتحاري يك بنياد گراي اسلامي باشد. عكس هاي خانوادگي اين زن فلسطيني دليلي بر اين امر است.
«جاردات» كه پنجمين زني بود كه دست به حمله انتحاري زد آينده درخشاني داشت. او پنج سال قبل در كشور اردن مدرك حقوق گرفته و در جنين به عنوان مربي مشغول به كار بوده، او در كار خود به مرحله اي رسيده بود كه يك وكيل تمام عيار محسوب مي شود.
اكثر اين نوع حملات را سازمانهاي حماس، جهاد اسلامي و تيپ شهداي القصي در اسرائيل انجام داده اند. چند سال پيش مبارزان حماس و جهاد اسلامي شروع به نام نويسي از داوطلبان براي انجام اين نوع حملات كرده اند. به اشخاصي كه براي اين كار داوطلب مي شدند آموزش هاي لازم داده مي شد.
انتقام به تنهايي نمي تواند توجيهي بر اين نوع حملات باشد. تحليلگران، تئوريهاي مختلفي را در خصوص انگيزه اين اشخاص ارائه مي دهند. بعضي از تحليلگران انگيزه اين اشخاص را اسلام معرفي مي كنند. آنها مي گويند كه از نظر اسلام جايگاه شهدا در بهشت است، اما دين اسلام به صراحت خودكشي را منع مي كند.
در سال۲۰۰۱ يك شخصيت ديني برجسته عربستان سعودي طي يك فتوا، بمب گذاريهاي انتحاري را همسان با خودكشي معرفي كرد و از نظر اسلام آن  را نامشروع خواند، اما علماي ديگري از جمله محمد سعيد بر اين عقيده اند كه اگر حمله انتحاري عليه كساني مانند اسرائيلي ها صورت گيرد عامل آن شهيد محسوب مي شود.
گروه هاي مبارز اسلامي، حملات انتحاري را به عنوان خودكشي به شمار نمي آورند. آنها اين عمل را قرباني كردن مي نامند. توصيف حملات انتحاري فلسطيني ها كه به مدت چندين دهه زير سلطه اسرائيلي ها زندگي كرده اند كار سختي نيست. معين رباني، مدير مركز تحقيقات فلسطين و آمريكا در رام الله، اين نوع حملات فلسطيني ها را پيامد اعمال تروريستي اسرائيل مي نامد.
در اينجا اين سؤال پيش مي آيد كه آيا خانواده هاي فلسطيني از تصميم پسران و دختران خود جهت انجام حملات شهادت طلبانه استقبال مي كنند؟
از نظر گروههاي فلسطيني، اين نوع حملات بسيار مؤثر و كم هزينه است. نيروهاي دفاعي اسرائيل از مجهز ترين نيروهاي جهان به حساب مي آيند. آنها با استفاده از تجهيزات نظامي پيشرفته فلسطيني ها را مورد حمله قرار مي دهند، اما سلاح فلسطيني ها را تپانچه ، نارنجك و حتي سنگ تشكيل مي دهد. بمب هاي انتحاري فلسطين همانند بمب هاي هوشمند عمل مي كنند. اين بمب ها داراي مغز فعال هستند. اين بمب ها نه تنها باعث مرگ و ويراني مي شوند بلكه مي توانند حركت كرده و مخفي شوند. براي نيروهاي اشغالگر همانند اسرائيل مقابله با اين نوع بمب ها كار آساني نيست. اغلب بمب گذاران انتحاري فلسطيني خود را به شكل يهوديان درآورده و وارد اماكن پر ازدحام آنها شده و مأموريت خود را انجام مي دهند. بمب هاي انتحاري خسارات و تلفات سنگيني را به اسرائيلي ها وارد كرده است. در نتيجه اين نوع حملات شمار كشته  شدگان اسرائيلي تقريباً با فلسطيني ها برابر شده است و مهم تر از همه اينكه هيچ نوع عمليات فلسطيني همانند اين نوع حملات، اعتماد به نفس اسرائيلي ها را كاهش نمي دهد.
استراتژي اسرائيل براي مقابله با اين نوع حملات موفق نبوده است. قبل از اينكه اسرائيلي ها بتوانند كاري از پيش ببرند، بمب هاي انتحاري مأموريت خود را به اتمام مي رسانند.
منبع: آسيا تايمز
ترجمه:  رامين قنبرپور

نشر سياست
به سوي مالزي
اشتباه مرگبار -۵

عباس لقماني
«منير المتصدق» دانشجوي الكتروتكنيك است و زياد جراح لبناني كه در رشته هواپيمايي تحصيل مي كند نيز به طور مرتب به اين خانه رفت و آمد مي كردند. مأموران امنيتي آلمان متوجه مي شوند كه حداقل «بهاجي» و «المتصدق» مرتباً با محمد حيدر در تماس هستند به همين دليل آن دو را در ليست افرادي كه بايد در مرزهاي ورودي آلمان از آنها بازجويي شود قرار مي دهند. نام مشخصات و محل سكونت و شماره پاسپورت آنها در سيستم كنترل قرار داده مي شود و به ا ين طريق مي توان محل اقامت و مسير حركت آنها را بلافاصله مشخص كرد بدون آ نكه آن دو از اين موضوع آگاهي يابند. اين سيستم بدون هيچ اشكالي عمل مي كند مثلاً وقتي كه «المتصدق» از فرودگاه هامبورگ با پرواز شماره ۱۶۶۲ به مقصد استانبول پرواز مي كند مأموران امنيتي آلمان دقيقاً در جريان قرار دارند و مي دانند كه هدف اصلي مسافرت او استانبول نيست بلكه او فقط در استانبول توقف مي كند تا از آنجا به افغانستان و اردوي اسامه بن لادن برود.
صبح روز ۲۱ سپتامبر ۱۹۹۹ ساعت ۳۰/۸ دقيقه محمد حيدر به خوابگاه خيابان «مارين» زنگ مي زند و بر خلاف تصور مأموران امنيتي شخص ديگري به غير از كساني كه در آنجا سكونت داشتند گوشي را برمي دارند. پشت گوشي تلفن مروان است كه مأموران ضد اطلاعات آلمان او را ۹ ماه پيش به عنوان شخص رابط محمد حيدر شناسايي كرده بودند. معلوم مي شود كه او آنچه گفته بود را عملي كرده و حالا به هامبورگ نقل مكان كرده است. همراه با «عطا» و «جراح» قصد سفر به افغانستان را دارند و ظاهراً محمد حيدر هم در جريان است. مروان از او طلب دعاي خير مي كند. محمد حيدر هم التماس دعا دارد و مي گويد «سلام ما را به برادرانمان برسان» .در همين هنگام او مي گويد گوشي را نگه  دار! «بهاج» هم مي خواهد با تو صبحت كند. وي پس از سلام مي گويد: «برادر خوشحالم كه صدايت را مي شنوم» و محمد حيدر مي گويد: «برادر معلوم هست تو كجايي، مدتهاست تو را نديده ام». من در هامبورگ برادران ديگر را ملاقات كردم ولي تو آنجا نبودي.
000124.jpg

«بهاج» دليل خاصي دارد كه ديگر در آن خوابگاه زندگي نمي كند. او مي خواهد به زودي پيش از آنكه ديگران عازم افغانستان شوند ازدواج كند. ظاهراً محمد حيدر هم از اين موضوع راضي است و از او مي پرسد كه آيا مي خواهد رسماً ازدواج كند و سپس با گفتن اينكه سلام مرا به محمد امير و ديگر برادران برسان، تلفن را قطع مي كند. مقصود از محمد امير همان عطاست. مراسم عروسي در ماه اكتبر ۱۹۹۹ در مسجد القدس هامبورگ برگزار مي شود. شاهد عروس و داماد محمد حيدر است كه رفيق داماد است. دوستان ديگري هم كه در خوابگاه دانشجوي زندگي مي كردند در اين مراسم حضور دارند.
كوتاه زماني پس از اين ازدواج «عطا»، «الشحني» و «جراح» براي چند ماه عازم افغانستان مي شوند. بقيه دانشجويان آن خوابگاه مدتي بعد به آنها ملحق مي شوند. فقط «رمزي بن الشيب» به افغانستان نمي رود. او كه مغز متفكر گروه هامبورگ است قرار ملاقات مهمي در كوالالامپور پايتخت مالزي دارد.
كوالالامپور- پنجم ژانويه ۲۰۰۰
هنگامي كه «خالد» به فرودگاه پايتخت مالزي رسيد هوا خيلي گرم بود در ژانويه اين كشور گرمترين زمان خود را دارد، درجه حرارت در اين ماه حتي در سايه به ۳۱ درجه سانتيگراد مي رسد. ولي در سالن بزرگ ورود فرودگاه بين المللي كوالالامپور هوا مطبوع و خنك است. خالد بدون هيچ مسئله اي از جلوي مأموران كنترل مي گذرد.
او توجه هيچ كس را به خود جلب نمي كند زيرا در اين كشور جنوب شرقي آسيا مليت ها و اقوام مختلفي با هم زندگي مي كنند و هر چند اكثر ساكنان كشور جنوب شرقي آسيا مسلمان هستند ولي هندوها، مسيحيان و بوداييهاي زيادي نيز در آن كشور با مسلمانان زندگي مي كنند.
خالد كه مدتهاست عضو القاعده است بدون هيچ نگراني و با اسم واقعي خود سفر مي كند. او مي تواند مطمئن باشد كه تحت نام حقيقي اش او را در هيچ ليستي جستجو نمي كنند. اين هم يكي از دلايلي است كه «القاعده» او را براي اين عمليات برگزيده است .علاوه بر آن خالد شخص با جرأت و بااراده اي است كه مي خواهد در جنگ با كفار شركت كند و اين مجاهدت خود را در اواسط دهه ۹۰ در بوسني هم به اثبات رساند. دلايل ديگري هم براي انتخاب خالد وجود دارد. او به علت خويشاوندي همسرش با گروه القاعده رابطه تنگاتنگي دارد. پدر زن او در يمن براي او آپارتماني كه بتواند در آن مخفي شود تهيه ديده است كه محل مهمي براي تصميم گيري هاي القاعده براي عمليات در شرق آفريقا محسوب مي شود. پدرزن او تنها شخصي در فاميل او نيست كه يكي از پيروان راستين القاعده است، بلكه كسان ديگري هم در فاميل او هستند كه با تمام قلب پشتيبان القاعده هستند.
پنج سال است كه «رمزي بن الشيب»، يكي از پسرعموهاي او در آلمان زندگي مي كند وبا ديگر همفكران خود در هامبورگ گروه كارآيي را به وجود آورده است. در فاميل خالد به نظر مي آيد كه بسياري از روابط، همانند روابطي است كه اعضاي خانواده هاي مافيايي با هم دارند. هر كسي كه عضو اين فاميل است به نوعي به القاعده علاقه دارد و اسامه بن لادن را محترم مي داند. در سالن ورود فرودگاه كوالالامپور شخصي در انتظار خالد است. اين عضو القاعده با او به بندر «سون گاي لنگ» كه تقريباً ۳۰ دقيقا با كوالالامپور فاصله دارد و يكي از مهاجر نشين هاي نزديك كوالالامپور است عزيمت مي كند.
در آنجا خالد با بن الشيب در آپارتماني قرار ملاقات دارد. علاوه بر «توفيق» يك عضو رده بالاي القاعده نيز قرار است در آنجا باشد. اين عضو ارشد القاعده كه اهل يمن است در پايان دهه هشتاد با اسامه بن لادن در افغانستان بر ضد ارتش سرخ جنگيده است.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   سفر و طبيعت  |   سياست  |   علم  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |