پنج شنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۳۰
معرفي كامران عدل
پنجره اي به سوي معماري 
صفحه معماري امروز ما صفحه اي است براي مردي كه پنجره ها را به سوي معماري گشوده است و زشت و زيبايش را نشان داده .
زيباشهر ميزبان كامران عدل است اما اجازه بدهيد كه داراب ديبا معمار سرشناس ايراني اين عكاس تاثير گذار در معماري را معرفي كند.
ديبا در مجله معماري و شهر سازي شماره 54-55اسفند 1378 در باره عدل اينگونه نوشته است:
مصاحبه: برديا افشين - مهران ملكوتي
آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند
000206.jpg

پيش از اينكه هر حرفي زده شود، «عدل »كتاب عكس هاي اصفهان خود را آورد، كتابي به نام «آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند.» عكسي از ايوان نظام، ايوان جنوبي مسجد جامع اصفهان آورد نشان داد كه اين مصراع به زير ايوان نوشته شده است و زير آن در ادامه نوشته شده«يوسف بن تاج الدين بناي اصفهاني» بعد از اين بود كه حرفهايش را اينگونه شروع كرد: بي عنايتي به معماران يا توجه به آنان؟
نگاه كنيد اين معماران كساني بودند كه از خاك كيميا درست كردند، پس چطور مي تونستند نگاهي فراسو و خلاق نداشته باشند مطمئنا داشتند كه اين عظمت را خلق كردند؛ عظمتي براي هر زمان و براي همه مردم دنيا. مثال ديگري بزنم درمسجد شيخ لطف الله اصفهان مي بينيم كه معمار اين بنا براي كار عظيم خودش نوشته: «عمل فقير محتاج به رحمت خدا محمدرضاا بن استاد حسين بنا اصفهاني.» اين افراد، خالقان شاهكارهاي معماري اينطور برخورد مي كنند و اينجاست كه درگيري من با معماران امروزي شروع مي شود و شايد به آنها خرده بگيرم. معماري مانند «معلمي»، مثل هرهنر ديگه اي مي ماند. يك معمار بهره گرفته از ذات و استعداد خدا بايد باشد مثل همه اين شغل ها و وقتي از اين ذات و استعداد الهي بي بهره باشد بي  هنر است.
اين اتفاق وقتي مي افتد كه ما ببينيم معماران بواسطه شغل خود مي توانند تاثيرات بزرگي را توي اجتماع رقم بزنند ولي اين تاثيرات به وجود نمي آيد، پس اين «معمار» و اين «معماري» فاقد ارزش است. يك اثر وقتي خلق شد در خاطره تاريخ ثبت مي شود اما حضورش در تاريخ چه چيزي را مي تواند ثابت كند؟ اين بار مسووليتي معمار را بالا مي برد. نگاه كنيد كوروش كبير صاحب اولين امپراطوري دنيا با آن وسعت در مقبره اي به خواب رفته كه عظيم نيست(4 متر در 8متر)، زيباست ولي چشمگير نيست.
خب، ببينم اين مرد فروتن بود؟ يا بنا؟ من مي گويم هر دو هم كوروش و هم مقبره با هم تداعي گر واژه فروتن شده اند. اين مسووليت اجتماعي معمارهاست كه اگربي بهره از استعداد الهي باشند اگر خلاق نباشند و صاحب نگاهي عميق، مطمئنا به آن عمل نمي كنند. البته نمي خواهم بگويم همه معمارهاي امروزي اينطور هستند. ما مي توانيم اسم معمارهاي بسياري را ببريم كه از اين جرگه جدا هستند؛ همانطور كه در هر زمينه اي ما آدم خوب و بد داريم در معماري هم داريم. مثلا اگه شما بخواهيد ده نقاش خوب دنيا را در حال حاضر اسم ببريد پنج تا را راحت مثال مي زنيد ولي به شماره شش كه مي رسيد فكر مي كنيد، مگر نه؟ ولي آن چه كه بيشتر باعث دلخوري من مي شود اتفاقي است كه امروز در تهران و در همه شهرهاي ايران مي افتد. معماري اي كه تعلق خاطر به ايران و روح ايراني ندارد خودش را غايي مي كند و آن وقت نبايد به معمارش ايراد گرفت. درك عظمت، روح، زمان ومكان، شخصيت معماري اي حساب مي شود كه فقط با نگاهي عميق و خلاق به وجود مي آيد و اثري ماندگار مي سازد. حالا اگر از اين به بي عنايتي من به معماران تعبير مي شود ...؟!
عكاسي با من شروع شد، من خيلي جدي اين حرف را مي زنم و با كسي شوخي هم ندارم. عكاسي شاهنشاهي كه با ناصرالدين شاه شروع شد، يك عكاسي بسيار مفلوك بود كه در واقع عكاس درباري بود و از كاخ گلستان بيرون نيامد. آن عكس هاي خوبي كه در ايران گرفته شده عكس هايي بود كه خارجي ها آمدند و گرفتند. تنها عكاسي كه من مي تونم ايشان را به عنوان عكاس نام ببرم علي خان حاكم است. ايشان در زمان مظفرالدين شاه پس از تحصيلات به ايران آمد و تمام وسعت و قلمرو اين پادشاهي را عكاسي كرد و يك آلبوم فوق العاده از خودش به جا گذاشت. چند نفر ديگر هم آمدند و خوب عكاسي كردند اما نتوانستند يك حركت عكاسي راه بيندازند.
من بعد از اينكه به ايران آمدم از خانه طرد شده بودم و در حقيقت خانواده من، فكر مي كردند من لكه ننگ هستم. عكاس ها، مطرب ها و شاگرد شوفرها بدترين شغل ها را در آن موقع داشتند كه البته باز هم دو تاي ديگر وضعيتي بهتر داشتند. وقتي من عكاسي معماري را شروع كردم، سابق بر آن زمان، «بهروزان» عكاسي معماري را شروع كرده بود ولي خيلي پراكنده و عريان - به اصطلاح - ولي من اين عكاسي را موقعي شروع كردم كه در ساختمان  سازي تلويزيون ملي ايران يك دفتر فني بود و عده اي از آرشيتكت هاي جوان و آقاي گلشن كه فرد سرشناسي بود و هست به همراه اينها تمام فرستنده هاي تلويزيون ملي را طراحي و اجرا مي كردند. اين دفتر احتياج به عكس داشت آن موقع من مسوول گروه عكاسي تلويزيون بودم. البته اين گروه فقط شامل من و آقاي ترابي مي شد كه كارهاي لابراتوار را انجام مي داد و من مجبور به عكاسي معماري بودم و اين افراد ما را راهنمايي مي كردند و ما عكاسي مي كرديم. من به همراه اين گروه به شهرستان ها و اطراف مي رفتم و از پيشرفت هاي ساختمان هاي تلويزيون ها عكاسي مي كرديم. اين كار جزو ماموريت هاي من بود. اگر حتي امروز به ساختمان هاي تلويزيون شهرستان ها نگاه كنيد، حتي شاهكارهايي رو مي بينيد مثل تلويزيون بندر عباس كه خيلي عاليست - تبريز، اروميه، شيراز و ....   من با اين گروه گفت وگوي معماري داشتم وقتي مي رفتم شيراز غير از ساختمان هيچ چيزي نبود كه من سرم گرم بشود و من تنها معمار را داشتم كه باهاش حرف بزنم. آن موقع چيزي از معماري نمي دانستم و آنها برام توضيح مي دادند، من سعي كردم تمام اين مطالب را بگيرم. جريان ديگري هم كه بود: چون من در تلويزيون بودم مجبور بودم كه هزاران اسلايد بگيرم تا مابين برنامه هاي تلويزيون پخش كنيم. مثل امروز كه ميان برنامه ها، گل و بوته و از اين جور چيزها هست. ما اسلايدهاي بنا و معماري ايران رو نشون مي داديم كه عكاسي اش را خودم  كردم. بعد از مدتي متوجه شدم كه اين معماري با آدم ها لطف ديگه اي داره و من كلمه اي رو درست كردم به اسم « social Architector»كه در مورد اين قضيه من آرشيو بسيار عظيمي درست كردم. قرار شد كه كتابخانه بزرگي درست بشه كه به من سفارش دادند در مورد معماري ايران و خلاصه همه چيز ايران عكس بگيرم و من در عرض سه چهار ماه حدود 450 هزار اسلايد عكاسي كردم. ايده اين كار هم درست كردن آرشيوي براي اطلاع رساني بود كه مثلا اگر مي خواستيد عكسي از مسجد جامع سنندج ببينيد
000208.jpg

از آنها مي خواستيد و به شما ارائه مي كردند. در آن موقع من با معماري به نام بيژن صفوي كار مي كردم كه از ايتاليا آمده بود و همچنين آقاي سيف، از اين افراد چيزهاي زيادي ياد گرفتم ولي كار اعظم من موقعي شروع شد كه قرار شد به تصميم دولت كتابي درمورد معماري ايران چاپ شود. اين كار توسط آقاي نادر خليلي قرار بود انجام شود كه مرد مشهوري بود و هم اكنون هم در ايالات متحده، معمار سرشناسي است. اولين صحبت هاي انتقاد آميز من درمورد معماري با اين فرد شروع شد اين بحث ها باعث شد من درك كنم كه نگاهم به معماري چه چيزي مي تواند باشد. به اين نتيجه رسيدم كه هركسي هرجوري كه دوست داشته باشد مي تواند به اثر معمار نگاه كند، از هواپيما، كوچه، حياط توي خانه و حتي از سوراخ آفتاب گير توي خانه.
بعد از آن جشنواره آقاخان در ژنو راه افتاد. از من دعوت كردند كه از ايران برايشان پرونده اي بفرستم. من چون نمي دانستم كه موضوع چيه، هم معماري كلاسيك ايران را برايشان فرستادم كه شامل مساجد و بناهاي سنتي و تاريخي بود و هم عكس هاي معماري مدرن كه با آقاي خليلي گرفته بودم. من بعد از اين تنها عكاسي بودم كه وارد جريان آقاخان شدم. من موفق شدم از 45 پروژه 30 پروژه را عكاسي كنم كه نظير ندارد. بعد از اينكه سردبير مجله معمار در ژنو عكس هاي من را ديد به اين نتيجه رسيد كه من احتياجي به معمار ندارم و بعد از اون هيچ وقت از طرف آقاخان براي من معمار نفرستادند. خاطرم هست كه «داراب ديبا» را بردم به اندونزي، بعد از اندونزي من رفتم به فرانكفورت و بعد آفريقا، به اين ترتيب بود كه خواسته هايي كه از من در آنجا داشتند مجبورم كرد كه من به آناليز معماري بپردازم و علاوه بر يك عكس زيبا يك معماري را نشان بدهم. خوبي آن جا اين بود كه اين كار چون براي جايزه آقاخان انجام مي شد نبايد كارهايي را انجام مي داديم، مثلا«ً دوست و رفيق بازي» و من مجبور به صداقت كاري در حرفه خودم شدم و به همين خاطر من و ژاك كندي باسابقه ترين اعضاي جايزه آقاخان هستيم.
چيزي كه از جايزه  آقاخان برايم مانده  اين است كه عكاسي يك ساختمان را با تمام جزئيات نشان مي دهم و اين يك كار صادقانه است. ممكن است شما به نرده هاي يك ساختمان  يا ناودان يك بنا توجهي نكنيد ولي يك معمار مطمئنا به اين ريزه كاري ها توجه خواهد كرد و به هارموني جزء جزء اين مسائل فكر مي كند. اين كار به نظر من يك نوع مجسمه سازي است. چون حتي رنگي كه براي اين نرده ها استفاده مي شه كنتراستي به وجود خواهد آورد كه خود معمار به آن توجه داشته. بله به نظر من اين مهم نيست كه در مورد يك بنا مثلا بگوييم بله «اين ساختمان چهار طبقه است داخلش از فلان طراحي شده و فلان و بيسار» چون اينها انشا نويسي است ولي عكس، تمام جزئيات تفكر معمار را به چشم ببيننده كه اثر را از نزديك نمي بيند، مي رساند و حتي از ديدگاه ظريف يك عكاس، بسيار بهتر از چشم  گذرا. چون من اين كار را تجربه كردم و توي كتابهايم با زيرنويس، عكس چاپ كردم واين براي خواننده ها هم بسيار جذاب بوده.
و يك نكته... انتظار نداشته باشيد اگر جو مي كاريد گندم درو كنيد. در مورد معماري اين حرف اصلا بي ربط نيست. دو اتفاق عمده در زمان پهلوي افتاد يكي آرشيتكت هاي جوان از خارج آمدند و «گدار» آموزش هاي اول خود را داد كه اين معماري را كه شما در دهه 30 ۴۰، مي بينيد؛ معماري اي با روح ايراني محسوب مي شود. من اين معماري را دوست دارم چون فكر مي كنم با روح و ذوق ايراني سازگار است. اصولا كاراكتر ما ايراني ها آجر است.
گدار، تربيت هاي اوليه خود را كه داد اين چيزها را توي معماري آورد. از خودش كه شروع كنيم بانك ملي، موزه ايران باستان، موزه معاصر و معمارهايآن موقع خيلي خوب قضيه را گرفتند.
ولي بعد چي؟
خيلي ساده!  برويد ته خيابان سعدي چند تا ساختمان مي بينيد كه در آن زمان ساخته شده. بعد مي بينيد كه ناگهان ساختمان هايي ساخته شده كه شما نمي فهميد بر چه مبنا و اصولي آنها را بالا برده اند. آنجاست كه هرج و مرج و آنارشي در معماري به وجود مي آيد.
000204.jpg

نگاه حرفه اي به يك هنر مدرن

او فراتر از نگاه دوربين، همواره جست وجوگر عوامل جامعه شناختي و زيست محيطي است. تلاش او، زواياي پنهان انسان و طبيعت را با زمينه هاي گوناگون آشكار ساخته است.
علاقه وي به عكاسي بي حد و حساب است. به جرا‡ت مي توان گفت كه او جزو معدود عكاساني است كه با تحمل مشقت و سفرهاي گوناگون به گوشه و كنار ايران و جهان، ويژگي هاي محيط انساني را دستمايه آثارش قرار داده است.
او به معماري و شهرسازي نيز بسيار علاقه مند است اما واقعيت اين است كه به معماران چندان عنايتي ندارد، چون فكر مي كند آنهاحرفه اي منحصر و متشخص دارند، اما به علت فقدان خلاقيت و نداشتن ديدگاهي فراسو، به درستي از پايگاه پرمسووليت اجتماعي خود بهره نگرفته اند.
وي طي ساليان متمادي در مدارس مختلف به تدريس عكاسي اشتغال داشته است. كارگاه وي محل فراگيري و آموزش بسياري از جوانان شيفته عكاسي بوده است كه خود، امروز در اين حرفه نام آور شده اند.
او چندين كتاب عكاسي نيز منتشر ساخته و كماكان در امر نشر و تحرير، فعال است.
شوق انجام كارهاي هنري و فرهنگي، او را در جولانگاه حرفه خويش در صف نخستين نگاه داشته است. او در زندگي پرچالش و جدالي كه داشته و دارد، به عنوان يك كارشناس بين المللي، به وجودآورنده تصاوير استثنايي در زمينه ناشناخته ها و هنر عكاسي است.
عكاس هميشه پشت عكس هايش مخفي است. اما كامران عدل همراه بينندگان عكس هايش و در كنار آنها ايستاده است.

آرمانشهر
ايرانشهر
در شهر
درمانگاه
سفر و طبيعت
يك شهروند
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  در شهر  |  درمانگاه  |  سفر و طبيعت  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |