سه شنبه ۴ آذر ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۳۵
تهرانشهر
Front Page

صبح تا شب
چه امروز عيد فطر باشد و چه فردا، به هر حال فرقي نمي كند. ميهماني تمام شده. عيدتان هم مبارك.
سينما
فيلم دختر ايروني كار محمدحسين لطيفي است. او را در تلويزيون هم مي شناسيم و دو سريال موفق «همسايه ها» و «سفر سبز» را كه او كارگرداني كرده يادمان هست. دختر ايروني با بازيگر هاي خوبش (هديه تهران، امين حيايي) و داستاني كه مايه هاي كمدي دارد (يك جور كمدي رمانتيك) مي تواند وسط هفته خوبي برايتان رقم بزند (رقم زدن هم از آن فعل هاست!) اما پيشنهاد ديگري هم براي آدم هاي افسرده تر داريم. «درباره اشميت» با بازي فوق العاده جك نيكلسون امروز در حوزه هنري اكران مي شود. ساعت 5/4 و 7، سالن كوچك. نكيلسون براي اين فيلم نامزد اسكار بود ولي جايزه را نگرفت يا در واقع آن را به او ندادند. از طرفي بين فيلم هايي كه امروز جهاد دانشگاهي دانشگاه تهران نشان مي دهد «آن را تحليل كن» خنده دارترين شان است. رابرت دونيرو و بيلي كريستال دوباره مقابل هم بازي مي كنند تا باز هم فيلم هاي گنگستري مافيايي و خاطراتي كه از آنها داريم را هجو كنند. اين فيلم ساعت 4 نمايش داده مي شود. آن دو تا فيلم ديگر يكي «آقاي هالو» كار جرارد اوري است و ديگري هم «ورطه» جيمز كامرون.
نگارخانه 
امروز مي توانيد از ساعت 10تا 12 صبح و 5/4 تا 5/8 بعدازظهر يك سر برويد نگارخانه باران (خيابان دركه، خيابان شهيد احمدپور نبش كوچه غزال) . اينجا چند روزي است نمايشگاه مجسمه هاي خانم نوش آفرين عاطفي به علاوه طرح هاي پاسكال ورنيمن طراح سوئيسي در كنار هم به نمايش درآمده و كار مجسمه ها يك جورهايي برداشتي است از طرح ها و نقاشي هاي ورنيمن. در نگارخانه شيدا (يوسف آباد خيابان جهان آرا، ۱۹ غربي) امروز آخرين روز نمايشگاه گروهي نقاشي روي شيشه و سفال روشنك صدر و مهتاب عبداللهي برگزار مي شود. اگر هم گذارتان طرف هاي خيابان مطهري افتاد و هنر خون تان پايين آمده بود سري به گالري هفت ثمر توي خيابان كوه نور كوي پنجم شماره 25 بزنيد و طراحي هاي راپيدي فرشيد ملكي را تماشا كنيد.
موسيقي 
اول اين كه كنسرت استاد خشايار اعتمادي از فردا شروع مي شود. پس اگر بليت نگرفته ايد، امروز را استراحت كنيد چون ديگر عمرا گيرتان بيايد. مگر اين كه مايه دار باشيد و از بازار سياه خريد كنيد. دو تا آلبوم جديد هم به بازار آمده كه با وجود تبليغ هايش بعيد است بتواند ركوردهاي فروش پاييزي را بشكند. يكي «عشق هاي دروغين» وحيد و ديگري «آبي ترين» كاري از علي مرعشي كه شركت ايران گام آن را تهيه و توزيع كرده است. فعلا اينها را داشته باشيد تا روزهاي بعد كه ماه رمضان تمام مي شود و آلبوم هاي تازه به بازار مي آيد.
كتاب 
«سروش مردم» را شايد اين روزها زياد پشت ويترين كتاب فروشي ها ديده باشيد. توضيح عنوان كتاب هم كه روي جلد نوشته شده مي گويد: «زندگي و انديشه هاي شجريان» به كوشش عرفان كاشاني فرد و اين «زندگي و انديشه ها» را يك جوري نوشته اند كه آدم فكر مي كند موضوع مربوط به ويتگنشتاين يا مثلا آدورنو مي شود. به هر حال اين خيلي خوب است كه زندگي نامه يك هنرمند را در حاليكه هنوز زنده است و مشغول اجراهاي موفق، ميان كتاب هاي پرفروش ببينيم.
تلويزيون 
اگر امروز عيد فطر باشد خيلي چيزها عوض خواهد شد، اما اگر نباشد آن وقت فيلم سينمايي شبكه دو ساعت 9 به شرط تكراري نبودن مي تواند ديدني باشد. شبكه يك هم يك قسمت ديگر از سريال پرستاران را ساعت 15/22 پخش مي كند. آنهايي هم كه پايه بوده اند نصفه شب ها «پشت كنكوري ها» نگاه كنند، امشب ساعت 3 يكي از قسمت هاي پاياني اش را مي توانند ببينند. براي عيد فطر هم دو تا فيلم سينمايي پخش مي شود. يكي «فيل در تاريكي» كه محصول آلمان و كمدي است و ساعت 30/15 از شبكه يك پخش مي شود و ديگري فيلم انيميشن سه بعدي فرمانروايان مقدس (فرمانروايي طالوت) كه ساعت 30/17 باز هم از شبكه يك پخش خواهد شد. اما در هر حال فوتبال هاي امشب و فرداشب را از دست ندهيد. ليگ قهرمانان اروپا در اين دو شب ادامه پيدا مي كند و شبكه 3 ساعت 15/23 امشب بازي سلتيك- بايرن مونيخ و فردا شب هم مارسي- رئال را پخش مي كند.

كافه با شخصيت
000536.jpg
از در كه وارد مي شوي، همه جا پر از ميزهاي چوبي كوچك است. در اين فضاي كوچك حدودا پانزده بيست متري، شش تا ميز گذاشته اند. از آن ميزهايي كه قديم ها براي خياطي وچرخ هاي دستي ازشان استفاده مي كردند. همان هايي كه پايين شان يك جور اهرم مسطح دارد براي چرخاندن يك چرخ. دور ميزها را صندلي هاي لهستاني پر كرده و زيرسيگاري ها، هاونگ هاي كوچكي هستند با رنگ برنج. چوب هاي ميز و صندلي ها را رنگ سياه زده اند اما تيرها، سقف و دكور كافه قهوه اي رنگ است. ديوارها هم كاشي شده اند؛ كاشي هايي با رنگ هاي سنتي. اينجا كافه تئاتر است؛ يكي از با سابقه ترين كافه هاي اين شهر.
حسين صالح علا و برادرش محمد - كه از حسين معروف تر است - كافه را وسط هاي دهه 50 راه انداخته اند. آن هم توي بازاري كه امروز به باكلاس و گران قيمت بودن معروف است. كافه آخر يكي از راهروهاي بازار سرخه قرار گرفته و با اينكه قهوه هايش مثل كفش هاي مغازه هاي همسايه قيمت قابل توجهي دارد، اما دوست داشتني و خوش طعم است. اين را فراموش نكنيد كه هر جايي قدر قهوه خوب را نمي دانند و خيلي ها اصلا قهوه شناس نيستند، اما حسين آقا اين كاره است. به خصوص اسپرسو دوبل آن حرف ندارد. از فرانسه هايش هم نپرسيد؛ عالي است.
كافه تئاتر يك پاتوق درست و حسابي است. هم سنش زياد است و مثل خيلي از اين كافي شاپ ها، جوان و جوياي نام نيست. يعني به هر قيمتي حاضر نيست براي خودش مشتري دست پا كند، هم در آن خبري از موسيقي لايت و نورپردازي هاي عجيب و غريب نيست. صاحبش هم آدم بامرامي است. يك قرآن قديمي دم دستش دارد كه گاهي وقتي بيكار مي شود بازش مي كند. يك تلويزيون 14 اينچ كوچك هم آن طرف تر، پشت پيشخوان هست كه حسين آقاي صالح علا و يكي دو تا از شاگردهايش اگر وقت باشد تماشا مي كنند. رفقاي حسين آقا هم همين طور. در ضمن اينجا كلي استقلالي با حال هم دور هم جمع مي شوند. چون حسين آقا استقلالي تير است. با اينكه چند بار بعضي از اعضاي تيم آمده اند كافه و با اخلاق هاي عجيبشان از چشم او افتاده اند، ولي حسين آقا هنوز آبي مانده است و هنوز پايه است با رفيق هاي توي كافه اش سر بازي هاي تيم كري بخواند.
گاهي محمد صالح علا هم اگر از كارهاي ديگر مثل برنامه ساختن، متن نوشتن، مجري گري و راديو پيام فارغ شده باشد، سري به كافه مي زند و با برادرش اختلاط مي كند. گاه گداري هنرپيشه ها و كارگردان ها هم اينجا مي آيند. اما خودشان هم اين موضوع را نمي دانند كه آمدنشان به اعتبار كافه تئاتر اضافه نمي كند. البته اگر برعكسش درست نباشد. راستي يادتان باشد كه اينجا خبري از چاي نيست. يعني چاي معمولي براي هر كسي سرو نمي شود. بايد براي نوشيدن چاي كافه تئاتر جزو رفقاي حسين آقا باشيد. اين هم يكي ديگر از ويژگي هاي دوست داشتني كافه است. اين را هم فراموش نكنيد كه كافه با شخصيت كم پيدا مي شود؛ چه برسد به اين كه پاتوق هم باشد.

تهران
دفتر پژوهش هاي فرهنگي چند وقتي است كه مجموعه اي تحت عنوان «از ايران چه مي دانم» منتشر مي كند و از اين طريق به معرفي حوزه هاي قابل توجه شهري و اجتماعي براي جوان ها مي پردازد كه شماره 45 اين مجموعه، درباره تهران است. در اين كتاب كه توسط ناصر تكميل همايون نوشته شده، شهر تهران از ديدگاه هاي جغرافيايي شهري و آب و هوايي معرفي شده و درباره خود واژه تهران نيز توضيح داده شده است. در اين كتاب همچنين مي توانيد درباره تحول تهران از روستا به كلان شهر چيزهايي بدانيد و تاريخچه مختصر شهر از دوره صفويه تا انقلاب اسلامي را بخوانيد. چاپ چنين كتاب هايي، هر چند خريدار چنداني نداشته باشد؛ اما به هر حال به ماندگاري بخشي از تاريخ ما كمك مي كند. در جهان پرشتاب امروز كه حتي فرصت زندگي در لحظه را هم نداريم، انتشار اين قبيل كتاب ها حداقل به يادمان مي اندازد كه سابقه اي داريم و فرهنگي كه بد نيست گاهي وقت ها به آن رجوع كنيم. اين كتاب در 119 صفحه به قيمت 950 تومان منتشر شده است.

خبر ندهيد
مريض احوال زياد ديده ايم، به خصوص اگر 77 ساله هم باشد. ولي مشكل اين جاست كه طرف اين بار جري لوئيس است. كسي كه سال ها در نقش كودك معصومي كه زيادي قد كشيده، ما را خندانده و ديدنش با اين چهره عجيب و غريب كه بر اثر عوارض مصرف داروهاي مختلف كلي باد كرده، واقعا دلگير است. مدير برنامه هايش البته گفته ممكن است همه چيز تغيير كند و لوئيس براي اجرا بار ديگر روي صحنه برود. با اين حال فرق زيادي نمي كند. ديدنش روي صحنه از تماشاي عكسش هم بايد دلخراش تر باشد.
پيري بازيگر، باپيري بقيه آدم ها فرق مي كند. مشكل اين جاست كه فكر مي كنيم بر خلاف آنچه اطرافمان مي گذرد، حداقل آن چه روي پرده مي بينيم ثابت و ناميراست و وقتي با آدم هاي روي پرده درهمين جهان زنده اي كه ما را برگرفته رو به رو مي شويم، همه چيز تغييرمي كند. خيلي بد نيست اگر اعلام خبر پيري، مرگ و مريضي بازيگرها ممنوع شود.

رپرتوار پيانو
000532.jpg
خيلي دوست داريد پيانو داشته باشيد؟ نكند از آن دسته اي هستيد كه پيانو در گوشه اي از منزلتان خاك مي خورد و حوصله نواختنش را نداريد؟ شايد هم قصد داريد به زودي يك پيانو بخريد. يا شايد فقط يك شنونده عادي باشيد. كسي كه از گوش سپردن به پيانو لذت مي برد، به هر حال فرقي نمي كند. شما براي استفاده بهتر از اين ساز بايد در همايش پژوهشي رپرتوار پيانو در ادوار مختلف موسيقي كلاسيك شركت كنيد. براي اينكه مطمئن شويد از حضور در اين همايش پشيمان نمي شويد بخشي از برنامه هاي آن را برايتان مي نويسيم. اين همايش از روز هشتم آذرماه جاري آغاز مي شود و تا يازدهم ادامه دارد.
در روز اول قرار است دكتر شاهين فرهت در مورد تولد پيانو سخنراني كند. روز دوم هم به بررسيُ دوره كلاسيك تا مرگ بتهوون اختصاص دارد. روز سوم دكتر اشرف آريان پور در مورد دوره رمانتيك و نئورمانتيك صحبت مي كند. روز چهارم «حميد ديبازر» با موضوع «درآمدي بر دوره مدرن» روي صحنه مي آيد.
اطلاعات ديگر از اين همايش اينكه توسط باشگاه هنرپژوهان جوان پژوهشگاه فرهنگ و هنر و با همكاري فرهنگسراي هنر، انجمن فرهنگي اتريش ومركز موسيقي حوزه هنري برگزار مي شود. هدف از برپايي اين همايش بررسي نقش و تاثير پيانو در دوره هاي مختلف موسيقي كلاسيك است. اگر در اين همايش حاضر باشيد مي توانيد به اجراي قطعاتي از باخ، موتزارت، بتهوون، شوپن، ليست، بارتوك و خاچاطوريان توسط شاگردان خانم اوهانسيان باشيد. اين همايش در فرهنگسراي هنر واقع در سيدخندان خيابان جلفا برگزار مي شود.

ذهن زيبا
يكي مي گويد: شب فرا رسيده است و ديگري مي گويد: صبح در راه است.
پرمودبترا
اميد تنها دروغگوي جهان است كه هيچ گاه به خاطر فريب مردم شهرت نيكش را از دست نمي دهد.
رابرت اينگر مولي
بسياري از افرد مانند واگن هاي قطار هستند. آنها با اراده خود نمي توانند كاري انجام دهند. بايد به كاركشانده شوند. تنها عده اي انگشت شمارند كه مانند لوكوموتيو عمل مي كنند. يعني مي توانند با اراده و اختيار خود كار كنند و ديگران را نيز به كار وا دارند.
هربرت كاسون
هيچكس به اندازه ابلهي كه زبانش را نگه مي دارد به يك مرد عاقل شباهت ندارد.
سنت فرانسيس
اگر بامداد روزي ببينيم كه جهان در نظم و آسايش است، آن روز را بدون پشيماني و درد آماده ام كه در شبانگاه بميرم.
كنفوسيوس
مردان بزرگ هميشه مرتكب اشتباه هاي بزرگتر از خودشان مي شوند.
والتر ساويچ لندر

تكامل
تصوري از خود نداشت. محيط اطراف را هم كه محدود، تاريك و مرطوب بود، نمي شناخت ولي به آن عادت كرده بود و نيازي هم احساس نمي كرد. تمام اينها، او را به اين باور نزديك مي كرد كه اساسا هرچه هست همين است و ديگر هيچ، حقيقت همين است و بس، ليكن زماني كه بر حسب نياز پوسته مامن خود را شكسته ديد، باورهاي خود را غلط پنداشت. دريافت شيئي نوراني در دور دست ها تلالو دارد. نغمه سرايي و زمزمه دلنوازي را از اين سو و آنسو مي شنيد.
احساس نياز كرد.
تخم شكسته بود و حالا حقيقت را چيزهايي ديگر مي ديد.
مرتضي شكري

عصر مشروطه
اگر از بازماندگان رجال عصر مشروطه هستيد بايد آثار و اسناد خود را به دبيرخانه ستاد بزرگداشت يكصدمين سالگرد مشروطيت ايران ارسال كنيد. قرار است اين ستاد آثار تاريخي مربوط به عصر مشروطه - اسناد خانوادگي، سياسي، خاطرات و تصاوير - را منتشر كند.
بر اساس مصوبه هيأت وزيران مبني بر برگزاري مراسم بزرگداشت يكصدمين سالگرد مشروطيت ايران، تمامي خانواده ها و شخصيت هاي عصر مشروطه در صورت تمايل مي توانند آثار و اسناد خود را به دبيرخانه ستاد ارسال كنند.

هري پاتر ومشتري هاي تازه
مشاور خانم جي كي رولينگ، مولف موفق سري كتاب هاي هر ي پاتر، خبر از آغاز نوشتن جلد ششم اين مجموعه داده است.
با اين حال او اين نكته را هم اضافه كرده كه هدف آنها جذب خوانندگان بيشتري براي اين سري كتاب ها و نفوذ به حوزه هاي تازه است. توجه داشته باشيد كه اين حرف ها درباره كتابي مطرح مي شود كه ميزان فراگيري اش در سراسر دنيا، بي نظير به نظر مي رسد.
اين قبيل جاه طلبي ها همان خصلتي است كه كمبودش به شدت در فرهنگ ما احساس مي شود، اين كه به هيچ حدي راضي نباشيم و افق هاي تازه اي را جست و جو كنيم.
اگر اوضاع به همين منوال بگذرد، تهيه كنندگان هري پاتر، براي جست وجوي مخاطب تازه بايددر كرات ديگر دنبال مشتري بگردند.

پايان ماهي كه دوستش داشتيم
000534.jpg
خداحافظ فرشته هاي مهربان 
وداع با ماه رمضان هميشه سخت است. وقتي فرشته ها را كنار دستمان بخاطر مي آوريم دلمان مي گيرد از روزهايي كه به پايان پيوستند. چه تهيدستان وچه بيماراني كه در اين ماه ناگهان خوشبخت شدند. كاش ماه رمضان تمام نمي شد. كاش سال رمضان داشتيم.

انگار ما آدم نبوديم. چه ماهي داشتند تهي دستان و بيماران ايران.
جامعه فرشته ها منت سرشان گذاشته و پايشان با خاك زمين آشنا شده بود.
يك ماه كم نيست اما اگر فقط همين 30 روز را براي خوب بودن فرصت داشته باشيد نگاهتان عوض مي شود. حالا ديگر 30 روز خيلي كم است. بايد خوبتر بود، بايد در كمك به فقرا بر ديگري پيشي گرفت، بايد فكر آخر ماه كرد. چه خوش گذشت و چه زود گذشت. ماه رمضان تمام شد.
اشك هاي پسرك قطره قطره مثل اسيد روي سينه ها مي ريخت. مي سوزاند و مي رفت پايين. به قلب كه رسيد از جا كنده شديم. دلمان مي خواست بزنيم بيرون، پا روي كف پوش غمگين بيمارستان بگذاريم و ميان بوي زننده الكل و دارو فرياد بزنيم: «كليه ام را بدهيد به آن پسر، با يكي هم مي شود زندگي كرد. »
تمام شد. ماه رمضان تمام شد. چه صحنه هايي ديديم در اين ماه. چه تهي دستاني كشف كرديم. پسركي كه كليه نداشت و روي تخت بيمارستان بزرگترين آرزويش بازي كردن بود، دختر عقب مانده ذهني كه وقتي يك عروسك به دستانش دادند به آخر دنيا رسيد، زني كه با 4 فرزند قد و نيم قد در هياهوي خيابان رها شده بود و سرما كوچكترين دغدغه اش بود، كارگر فلجي كه حتي نفهميده بود از كجا تير آمد و قطع نخاع اش كرد. زندگي گياهي روي رخت خواب، نه تخت خواب، برايش سال ها بود كه عادت شده بود، سرطان، بچه هاي يتيم، بيماري، مرگ، فقر، هرچه بدبختي و. . .
اين همه درد، اين همه غم البته چه حقير بود مقابل فرشته هايي كه براي نيكوكاري بر يكديگر پيشي مي گرفتند. اين بود كه غصه ما پايدار نمي شد. شب بعد خبر مي رسيد كه فلان بدبخت ناگهان خوش بخت شد. حساب بانكي، اسباب بازي هاي قشنگ، لباس هاي گرم و رنگارنگ، كفش هاي نو، خانه، خرج بيماري، پول توجيبي و پايان هرچه سياهي.
خوش گذشت اما افسوس كه زود گذشت. چه ماه خوبي بود. دعا مي خوانديم، دروغ يك گناهان كبيره بود، خوب بوديم، مال مردم را نمي خورديم، سر همديگر را كلاه نمي گذاشتيم، توي صف بخاطر يك عدد نان دعوا نمي كرديم و مهربان بوديم. انگار آدم نبوديم. چه ماه خوبي بود. ثانيه ها دقيقه ها را خوردند، ساعت ها گذشت، روزها آمدند و رفتند تا رمضان به انتها رسيد. حالا دوباره اين ما و اين زندگي. انگار آن 30 روز را در خواب بوديم. چه روياي شيريني ديديم. رمضان دنياي ديگري بود. وقت بازگشت به زندگي فرا رسيده. زندگي همين است كه از فردا تجربه اش مي كنيم. گاهي خوب، گاهي زشت و گاهي غيرقابل تحمل. صبح كه از خواب بيدار شديد يك سيلي به خودتان بزنيد و پا به خيابان بگذاريد.
مبادا هنوز در روياي شيرين رمضان باشيد. آن ماه جذاب تمام شد. بايد به زندگي دنيوي بازگرديد. اين واژه مفهوم متفاوتي از آنچه دارد كه ذهنتان طي 30 روز به آن عادت كرده. خودتان باشيد كه مردم هم خودشان هستند. جامعه فرشته ها تاب هواي كثيف و دروديوارهاي آلوده شهر را نداشتند. آنها رفتند تا سالي ديگر و رمضاني ديگر. اين ما و اين زندگي، بدبدخت ها در صف بمانند. شايد سال ديگر نوبت خوشبختي آنان باشد. اگر نشد سالي ديگر و اگر بازهم كشف نشدند و هنوز زنده بودند يك سال ديگر و آخر اينكه عاقبت روزي همه خوشبخت مي شويم!
خوش گذشت. مثل هميشه. چه تهيدستاني كه امروز حداقل براي زندگي - خوردن، خوابيدن - مشكلي ندارند. چه بيماراني كه شفا يافتند وچه كودكاني كه بالاخره فهميدند اين اسباب بازي كه مي گويند چيست. تمام اين اتفاقات جذاب فقط و تنها فقط در 30 روز رخ دادند. چه ماهي داشتيم. چه مهربان بوديم. خوش گذشت اما افسوس كه زود گذشت. حالا اين ما و اين زندگي.
چاره اي نيست بايد تا سالي ديگر و رمضاني ديگر در انتظار بازگشت فرشته ها بسوزيم و بسازيم. ماه رمضان تمام شد. انگار اين 30 روز رويا بود. دنيايي ديگر بود. حالا بايد به زندگي معمولي بازگرديم. ديگر همديگر را دوست نداريم. ديگر خوب نيستيم. انگار اينجا ديگر هيچ بدبختي وجود ندارد!

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   جهانشهر  |   حوادث  |   در شهر  |   درمانگاه  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |